تساهل و تسامح در اندیشه حکومتی امام

‏ ‏

‏ ‏

تساهل و تسامح در اندیشه حکومتی امام

‏ ‏

علی اصغر مرادی

‏ ‏

‏مقدمه‏

‏خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در قرآن کریم می فرماید:‏

«یریدُ الله بکم الیُسرَ»‎[1]‎

‏و در روایتی از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده است:‏

«بعثتُ الیکم بالحنفیّة السَمحة السَهلَة‎[2]‎

‏بحث تساهل و تسامح از دیرباز در ادیان الهی، موجب دغدغه خاطر اندیشمندان‏‎ ‎‏متدیّن بوده و هست؛ به گونه ای که گروهی آن را از لوازم اصلی دین به شمار آورده اند، و‏‎ ‎‏اساساً آن را مطمئن ترین راه برای جذب افراد و گرایش آنان به دین می دانند. در مقابل‏‎ ‎‏برخی حتی به کار بردن پاره ای از واژه های اصلاحی نوین را از سوی نواندیشان، مرگ‏‎ ‎‏تدریجی دین تلقّی می کنند.‏

‏از این رو لازم بود در آستانه یکصدمین سال تولد امام خمینی(ره) به عنوان احیاگر و‏‎ ‎‏اصلاح طلب قرن اخیر، این موضوع نیز هم چون موضوعات دیگر، شناسایی شود.‏

‏ ‏

1) پیشینۀ تاریخی

‏تساهل و تسامح دینی، به عنوان یک نظریۀ فلسفی در تاریخ اندیشه سیاسی غرب‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 443

‏برای نخستین بار در قرن شانزدهم، همزمان با منازعات شدید مذهبی، پدید آمد.‏

‏از این رو اندیشه تساهل دینی در غرب را بایستی در تحولات جنبش اصلاح دین و‏‎ ‎‏نزاع کلیسا و دولت جست وجو کرد.‏

‏موضوع تسامح ‏‎(TOLERANCE)‎‏ یا آسان گیری دینی، اولین بار پروتستان ها و‏‎ ‎‏کاتولیک ها مطرح و مقرر ساختند که با هم تفاهم و سازگاری داشته باشند.‏

‏بنابراین، اندیشه تساهل و تسامح در مغرب زمین، پیش از آن که محصول تراوشات‏‎ ‎‏ذهنی متفکران باشد، ناشی از وضعیت درگیری و کشاکش فرقه های مذهبی بود.‏

‏اینان از یک سو قدرت سرکوب مخالفان را نداشتند و از سوی دیگر، به هیچ وجه‏‎ ‎‏تعدّد و تنوع حقایق را نیز به ذهن خود راه نمی دادند؛ از این رو عدم تساهل نسبت به‏‎ ‎‏عقاید دینی، باعث رواج ریاکاری میان متدیّنین می گشت، که این امر خود نقض غرض‏‎ ‎‏ادیان به شمار می آمد.‏

‏خلاصه آن که بحث تساهل و تسامح از درون اعتقادات دینی سربرآورد، و از آن جا که‏‎ ‎‏دل مشغولی همگان در آن اعصار، گرداگرد اعتقادات مذهبی دور می زد، طبیعی بود که‏‎ ‎‏بحث تساهل در بستر اوّلیه خود، عبارت باشد از: «آزادی فرد در گزینش و پذیرش‏‎ ‎‏اختیاری یک مذهب.» پس از آن تساهل در زمینه های دیگری از قبیل سیاسی، اجتماعی‏‎ ‎‏و مانند آن مطرح شد و به معنی هر نوع رأی یا عقیده ای تلقّی گشت.‏

‏ ‏

2) مفهوم تساهل

‏تساهل به طور کلّی عبارت است از قبول و پذیرش آن چه که قبول نداریم و به آن‏‎ ‎‏معترضیم؛ امّا این اعتراض همواره همراه با خویشتن داری و صیانت خود از طرد و انهدام‏‎ ‎‏یک تفکر و یا یک اندیشه است.‏

‏به عبارت دیگر، تساهل پذیرش مطلق نیست، بلکه جمع اعتراض و پذیرش است.‏

‏طرف داران اندیشه تساهل و قائلین به عدم تساهل، حول یک اعتقاد‏‎ ‎‏بنیادین می چرخند و آن تبیین زندگی و هدف آن است؛ در نظر قائلین به عدم تساهل،‏‎ ‎‏هدف از این زندگی جهان آخرت است و باید به گونه ای زیست که به رستگاری جهان‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 444

آخرت نایل گشت.‏

‏در این دیدگاه، برای آدمیان مهم ترین چیز در جهان، رستگاری ارواح آنان است. به‏‎ ‎‏همین دلیل اگوستین ـ نخستین کسی که فلسفۀ افلاطون را با مسیحیت تطبیق داد و از‏‎ ‎‏طریق فلسفه، موهومات مذهبی را ثابت نمود ـ استدلال می کند که اگر قرار است کسی در‏‎ ‎‏اثر از دست دادن ایمان خود، به آتش ابدی محکوم شود، بهتر آن است که در صورت‏‎ ‎‏لزوم با زور او را مؤمن نمود تا بدین وسیله زندگی جاودانه او تدارک گردد، و البته چنین‏‎ ‎‏اجباری ممدوح است، زیرا بهشت را برای او به ارمغان خواهد داشت حتی اگر در زیر‏‎ ‎‏شکنجه جان بسپرد.‏

‏در مقابل، مدافعان اصل تساهل، بر این باورند که اعتقاد به یک دین، ضرورتاً با‏‎ ‎‏پذیرش اختیاری و داوطلبانه همراه است. زور و اجبار، هیچ گاه نمی تواند اعتقاد قلبی و‏‎ ‎‏حقیقی به وجود آورد؛ به عبارت دیگر هدف همۀ ادیان، رستگاری انسان است و این‏‎ ‎‏هدف تنها به وسیله اعتقاد آزادانه و داوطلبانه مذهبی امکان پذیر است، نه با زور.‏

‏ ‏

3) انواع تساهل و تسامح

‏تساهل و تسامح بر حسب موضوع به گونه های زیر است:‏

‏ ‏

الف ـ تساهل عقیدتی و دینی:‏ یعنی تساهل نسبت به وجود یا بیان و یا تبلیغ‏‎ ‎‏عقایدی مخالف با عقاید متساهل.‏

‏ ‏

ب ـ تساهل سازمانی:‏ عبارت است از شناسایی حق گردهمایی نسبت به صاحبان‏‎ ‎‏عقاید مخالف که مرحله ای پیشرفته تر از تساهل دینی است.‏

‏ ‏

ج ـ تساهل هویّتی:‏ یعنی اعمال تساهل نسبت به ویژگی هایی که تحت اختیار‏‎ ‎‏نمی آید؛ مانند ملّیت، جنس، نژاد، طبقه و فرهنگ و دارندگان آن ویژگی ها.‏

‏ ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 445

د ـ تساهل رفتاری:‏ که اغلب نسبت به شیوۀ پوشیدن لباس و یا روابط اجتماعی‏‎ ‎‏صورت می گیرد. از این میان تساهل در دایره دین و به ویژه دین مبین اسلام اهمیت‏‎ ‎‏خاصی دارد و مورد بحث این نوشتار است.‏

‏این تساهل بیش تر به نتایج حاصل از عقیده ای خاص نظر دارد، و مقولاتی هم چون‏‎ ‎‏مصالح قدرت عمومی و نظم جامعه و صلاح عام را در بر نمی گیرد. جوهرۀ دفاع از‏‎ ‎‏تساهل دینی این است که چون ایمان واقعی، ایمانی قلبی و صمیمانه است و تظاهر به‏‎ ‎‏اعتقاد به معنی اعتقاد راستین نیست، بنابراین تحمیل عقاید و عدم تساهل موجب‏‎ ‎‏گسترش ریاکاری می شود که از نظر دین ناموجّه است. به علاوه عدم تساهل، باعث‏‎ ‎‏دشواری تشخیص مؤمن از منافق می گردد.‏

‏ ‏

4) تعابیر گوناگون از تسامح و تساهل دینی در گستره اسلامی

‏تسامح و تساهل، در حوزه دین مبین اسلام به معانی زیر، تفسیر شده است:‏

‏ ‏

الف ـ عامل پویایی:‏ در این دیدگاه تساهل، عامل بالندگی و رشد اندیشه های‏‎ ‎‏گوناگون قرار گرفته است، و تسامح اسلامی برگرفته از اخلاق تربیتی و عرفانی مُلهم از‏‎ ‎‏قرآن می باشد که بایستی ظرفیّت ها و اندازه های عقول و ادراک آن ها و واقع بینی در مقام‏‎ ‎‏عمل و تربیت جامعه، مدّ نظر قرار گیرد.‏

‏ ‏

ب ـ نفی کننده عُسر و حرج:‏ خداوند متعال در جعل قوانین شرعی و بشری،‏‎ ‎‏بندگان را به عُسر و حرج نینداخته و تکالیف دور از طاقت، مقرّر نفرموده است. پیروان‏‎ ‎‏این دیدگاه، حدیث نبوی ‏«بعثتُ الیکم بالحنیفیة السَمحة السَهلة»‎[3]‎‏ را شاهد بر گفتار‏‎ ‎‏خویش می دانند.‏

‏ ‏

ج ـ سعه صدر و نداشتن تعصّب:‏ کسی که معتقد به حدّاقل تساهل و تسامح‏‎ ‎‏باشد، اذعان دارد که در متن کتاب و سنّت، تعالیمی وجود دارد که به ما می آموزد با حفظ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 446

عقیده خود، با سعه صدر و دور از تعصّب گرایی، با برداشت های مختلف درون دینی و‏‎ ‎‏ادیان دیگر برخورد کنیم.‏

‏ ‏

د ـ تحمّل عقیده دیگران:‏ تسامح تنها پذیرش عقیده دیگران نیست، بلکه تحمل‏‎ ‎‏عقیده دیگران است و از آن جا که دین امری فطری است، باید تساهل در دین را به عنوان‏‎ ‎‏یک امر ذاتی و اصل اوّلی بپذیریم. چنان که علی(ع) فرمود: ‏«اِضربوا بعضَ الاراء علیِ‎ ‎بعضٍ حتیِ تتولّد فیها صواب».

‏ ‏

ه  ـ پذیرش عقاید مخالف در درون دین:‏ این تفسیر هنگامی قابل تحقق است‏‎ ‎‏که قانون مند باشد و بر اساس آن، به درستی عقاید دیگران حکم نمی شود بلکه با حفظ‏‎ ‎‏یقین و باور خود یقین دیگران را هم به رسمیت می شناسیم به گونه ای که احتمال‏‎ ‎‏می دهیم یا ما و یا آن ها بر اشتباهیم.‏

‏بر خلاف تصور بعضی، تساهل و تسامح در حوزه اندیشه هرگز با اتقان و استحکام‏‎ ‎‏تفکر مغایر نبوده و به تکثیرگرایی و قبول نسبیت منجر نمی شود، و در روایتی نیز آمده‏‎ ‎‏است: ‏«اعلم الناس من جمع علم الناس الی علمه ....»

‏ ‏

5) مبانی تسامح و تساهل دینی از دیدگاه اندیشمندان غرب

‏اندیشمندان غربی ـ که نظریات برخی از آن ها خواهد آمد ـ هر چند با الفاظ گوناگون‏‎ ‎‏به مسئله تساهل و تسامح پرداخته اند، و لیکن جملگی آنان در مبانی زیر مشترک اند:‏

‏الف ـ تسامح، لازمه ذاتی انسان است، زیرا انسان طبیعتاً دارای عاطفه، احساس و‏‎ ‎‏عقل است در نتیجه اگر عقلانی عمل کند به طبیعت خویش باز گشته است.‏

‏ب ـ حکومت بایستی نسبت به عقاید مختلف مردم، تساهل نشان دهد تا به حکومت‏‎ ‎‏آسیبی نرسد.‏

‏ج ـ از آن جا که عقل در ایجاد یقین ناتوان است، هیچ فرد یا گروهی نمی تواند ادّعا کند‏‎ ‎‏که حقیقت را شناخته و یا به آن رسیده است؛ به عبارت دیگر، حقیقت دست نایافتنی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 447

‏است و حقیقت مطلق وجود ندارد.‏

‏د ـ اصل بنیادین در مذاهب، خوشبختی و سعادت انسان است. بنابراین هر گونه‏‎ ‎‏کنترل اجتماعی و عدم تساهل که مانع خوشبختی گردد، با آن اصل منافات دارد.‏‎[4]‎

‏«اسپینوزا» پایۀ استدلال خود را، مفهوم خاصی از قانون یا حقوق طبیعی قرار داده و‏‎ ‎‏معتقد است به حکم قانون طبیعت، انسان، موجودی احساسی، عاطفی و عقلانی است،‏‎ ‎‏در نتیجه تسامح از لوازم ذاتی انسان به شمار می آید.‏

‏«ژان بدن» در کتاب «شش مقاله در باب جمهوری» (در سال 1576 م.) از یک طرف‏‎ ‎‏نزاع های مذهبی را مردود می شمارد و از سوی دیگر تبعید و آزار فرقه های رقیب را‏‎ ‎‏مجاز نمی داند او به هر حال حوزه ایمان را از حوزه اقتدار سیاسی تفکیک می کند، اما‏‎ ‎‏نتوانسته است این تفکیک را به خوبی انجام دهد ـ کاری که بعدها لاک، انجام داد.‏‎[5]‎

‏«بُدِن» به نحوی همه اعتقادات فرقه های دینی را قابل جمع می داند و به یک قدر جامع‏‎ ‎‏میان ادیان معتقد است.‏

‏استدلال بُدِن بر این اساس است که اختلاف های مذهبی یکی از موجبات بی ثباتی‏‎ ‎‏حکومت است و حاکم می تواند از راه انجام اعمال نیک و ارائه سرمشق و نمونۀ اخلاقی،‏‎ ‎‏دیگران را به مذهب خویش تشویق و ترغیب نماید؛ اما از راه زور هرگز!‏

‏«جان لاک» نخستین فیلسوفی بود که به دفاع از تساهل سیاسی برخاست. او تساهل را‏‎ ‎‏مشخصه اصلی کلیسای برحق می داند. لاک بر آن بود که از لحاظ مذهبی، تنها ایمان قلبی‏‎ ‎‏در نزد خداوند پذیرفتنی است و چنین ایمانی را نمی توان به زور تحمیل کرد.‏

‏او می گوید: سرکوب، سیاست مؤثری نخواهد بود، زیرا زور می تواند به ظاهر فرد را‏‎ ‎‏به اطاعت وا دارد، اما هرگز نمی تواند موجب پذیرش عقیده ای در روح او گردد. نتیجۀ‏‎ ‎‏اعمال زور، گسترش نفاق، تظاهر و ریاکاری خواهد بود.‏‎[6]‎

‏لاک (در نامه ای در باب تساهل) می گوید: برای آن که اعمال مؤمنان مقبول درگاه‏‎ ‎‏خداوند افتد، باید همه آن اعمال از سرعشق، خلوص و ارادت قلبی انجام پذیرد.‏‎ ‎‏بنابراین، هرگونه اقدامی از سوی آدمیان که به تحمیل صورت خاصی از عقیده یا اعمال‏‎ ‎‏مذهبی منجر گردد، در واقع اخلالی است در عنصر خلوص و صمیمیت‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 448

باورهای مذهبی. ‏

‏ـ «بیل» نویسنده پروتستان مذهب فرانسوی، اصل عدم دست یابی به یقین که به‏‎ ‎‏عنوان اصل و اساس تساهل دینی برای نخستین بار به وسیله جان لاک مطرح شد را با‏‎ ‎‏قدرت و استحکام بیش تری مطرح و پی گیری نمود.‏

‏به نظر وی اجبار یک قوم یا یک ملت که به عقاید دینی دیگری معتقد است، با عقل‏‎ ‎‏منافات دارد و با روح انجیل ناسازگار است.‏

‏به نظر وی، تفکر انسان را نمی توان به انقیاد درآورد، و دست یابی به قطع و یقین برای‏‎ ‎‏آدمیان غیرممکن و یا لااقل صعب و دشوار است.‏

‏«جان استوارت میل» در دفاعیه خود از تساهل می گوید: «تنها شرط اساسی و معتبری‏‎ ‎‏که در سایۀ آن می توان عقیده ای را صحیح انگاشت، آن است که آن عقیده از بوته‏‎ ‎‏آزمون های مخالفان، سربلند بیرون آید. بنابراین همواره باید نسبت به عقاید مخالفان‏‎ ‎‏تساهل نمود تا از این راه، از صحت عقاید خود، مطمئن شد.»‏

‏«کاستالیون» در کتاب «پندی به فرانسه پریشان» می گوید: «علت اصلی جنگ ها ریشه‏‎ ‎‏در عدم تساهل مذهبی و اجبار و زور دارد؛ یعنی اجبار و زور باعث می شود تا مخالفان‏‎ ‎‏یک عقیده بیش از پیش برعقاید خود اصرار ورزند و جنگ را ادامه دهند. چنان که در‏‎ ‎‏کاتولیک ها و پروتستان ها چنین شده است که هر کدام دیگری را شکنجه می کرده اند.»‏

‏«میشل دول» در کتاب «درباره جنگ و صلح» دو هدف را دنبال می کند:‏

‏1 ـ استقرار و تثبیت دین واحد؛ 2 ـ تشکیل دولت متحد و یک پارچه.‏

‏او معتقد بود حتی اگر اجبار انسان ها به ظاهر نتایج رضایت بخشی داشته باشد، باز‏‎ ‎‏هم شیوه ای مناسب برای حل و فصل اختلاف ها نخواهد بود. هر انسانی برای آن که به‏‎ ‎‏ایمان دست یابد، می بایست در زندگی بسیار پاک دامن و با تقوا باشد و برای امتناع‏‎ ‎‏گناه کاران و گمراهان، به جای اسلحه و زور باید از کلمات و استدلال استفاده کرد.‏

‏«لانو»، در کتاب «گفتاری درباره سیاست و نظامی گری» می گوید: «تنها چاره برای‏‎ ‎‏خوابانیدن جنگ، تساهل دینی است». ‏

‏به نظر وی، وجود نزاع و درگیری مذهبی در میان یک ملت نشان دهندۀ عجز و ناتوانی


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 449

آن ها در تصحیح خطاهای خود و طرف مقابلش است و نشان می دهد که چنین ملتی در‏‎ ‎‏خدمت به مقاصد الهی، شکست خورده است.‏

‏او در استدلال بر صلح متقابل میان مؤمنان و غیر مؤمنان می گوید: «در زمان حکومت‏‎ ‎‏رومی ها، مسیحیان با کسانی که ایمانی کاملاً متفاوت با ایمان آنان داشته اند، همزیستی‏‎ ‎‏مسالمت آمیز داشته اند. کلیسای اولیه به ندرت به اجبار و شکنجه متوسّل‏‎ ‎‏می شده است.‏‎[7]‎‏»‏

‏ ‏

6) مبانی تسامح و تساهل دینی از منظر اندیشمندان مسلمان

‏در منظر اندیشمندان مسلمان مهم ترین مبنای تسامح، بر ایمان واقعی و قلبی متکی‏‎ ‎‏است به ایمان ریایی. آن ها تظاهر به اعتقاد را اعتقاد راستین نمی دانند و براین باورند که‏‎ ‎‏تحمیل عقاید و جانب داری مطلق و بدون تساهل از اعتقادها، باعث رشد و گسترش‏‎ ‎‏ریاکاری می گردد.‏

‏مبانی تسامح و تساهل را از منظر دانشمندان مسلمان می توان چنین برشمرد:‏

‏الف ـ انسان ها با یک سلسله دلیل های عقلانی به یقین می رسند که به نظر خود آن ها‏‎ ‎‏درست است، بنابراین، ما یا دیگران در اشتباهیم.‏

‏ب ـ فهم از دین چون در تنگناهای زبانی، فرهنگی و... قرار دارد به ناچاردچار‏‎ ‎‏ناخالصی می گردد. بنابراین، نباید از سوی دین وعده های زیادی داد و بایستی کمی‏‎ ‎‏فروتنانه عمل نمود که این فروتنی به تسامح می انجامد.‏

‏ج ـ از آن جا که دین امری فطری است، پس همه انسان ها دارای گرایش های دینی‏‎ ‎‏خواهند بود و بایستی در برابر دیدگاه های آنان تسامح کرد.‏‎[8]‎

‏د ـ چون خداوند در مسائل فرعی و عبادی و زندگی شخصی تساهل و تسامح را‏‎ ‎‏می پسندد، باید ما نیز دارای تساهل و تسامح باشیم. این مبنا عمده ترین مبانی تسامح در‏‎ ‎‏میان اندیشمندان جامعه ماست.‏‎[9]‎

‏تئوری پردازان مسلمان بر اساس آیات و روایاتی که در سطور آینده به نگارش‏‎ ‎‏درمی آید، مبانی یادشده را استنتاج نموده و به دفاع از تساهل و تسامح دینی برخاسته اند‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 450

ولیکن در عین حال دو طرز تفکر در این زمینه وجود دارد:‏

‏گروهی تساهل و تسامح را عامل پویایی، بالندگی و رشد اندیشه های مختلف دانسته‏‎ ‎‏و معتقدند با بالابردن ظرفیّت پذیرش و تحمّل عقاید و آرای مختلف، جامعه در معرض‏‎ ‎‏تضارب آرا و افکار قرار می گیرد و به سمت و سوی پویایی و نشاط علمی پیش می رود.‏

‏از سوی دیگر، برخی بر این باورند که قبول تسامح در حوزۀ اندیشه، مغایر با اتقان و‏‎ ‎‏استحکام تفکر است، و اعتقاد دارند که این امر، به تکثّرگرایی و قبول نسبیّت، منجر‏‎ ‎‏خواهد شد و اساس و چارچوب های فکری و اعتقادی را متزلزل خواهد کرد.‏‎[10]‎

‏در هر حال ادعای گروه نخستین بر اساس مفاهیمی است که در قرآن مجید و یا‏‎ ‎‏روایات وارد شده است؛ مانند ضرورت رفق و مدارا با دین های دیگر، عدم خشونت و‏‎ ‎‏اجبار در قلمرو اندیشه و باور واقع نگری، توان سنجی و بررسی طاقت انسانی در احکام‏‎ ‎‏دینی و تبلیغ دین در حد یادآوری و پنددهی، نه تحکم و اجبار و...  .‏

‏از سوی دیگر در طول تاریخ هیچ گاه تمامی انسان ها مثل هم فکر نکرده اند و هرگز‏‎ ‎‏هیچ حکومتی نتوانسته است از فکر کردن آزاد مردم به هر بهانه و اجباری جلوگیری کند‏‎ ‎‏و یا حتی به طور مصلحتی آن را درمان درد مردم توجیه کند. نظری کوتاه به سرگذشت‏‎ ‎‏پیشینیان درقرآن کریم ما را به این نکته رهنمون می سازد که وجود اختلاف اندیشه در‏‎ ‎‏میان مردم، خواست خداوند است.‏‎[11]‎

‏در میان پیامبرانی همانند موسی و خضر‏‎[12]‎‏ و داود و سلیمان‏‎[13]‎‏ نیز تفاوت علم و‏‎ ‎‏آگاهی وجود داشته است.‏

‏آزادی بیان، ارمغانی نیست که حکومت ها به مردم داده باشند بلکه این حق مردم‏‎ ‎‏است و اگر حکّام جلوگیری کنند، خیانت کرده اند. اینان معتقدند که حاکم حتی المقدور‏‎ ‎‏نباید سعی کند مخالف را، از صحنه خارج کند، و یا با استفاده ابزاری از مقدسات،‏‎ ‎‏کسانی را که نظری متفاوت با وی دارند با انگ های ضد دین و ضد اسلام و مانند آن،‏‎ ‎‏سرکوب نماید.‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 451

7) نمونه ای از تساهل در صدر اسلام

‏با این که مکه سنگر کفار قریش به شمار می آمد و برای قتل پیامبر(ص) کمر همّت‏‎ ‎‏بسته بودند. ولی هنگامی که رسول خدا آن جا را فتح کرد و مخالفان خویش را در ناتوانی‏‎ ‎‏دید، هیچ کس را به پذیرش اسلام وا نداشت، بلکه به آن ها فرمود: «مردم قریش گمان‏‎ ‎‏می کنید با شما چه کنم؟! گفتند: خوبی. حضرت فرمود: بروید! آزادید.‏‎[14]‎‏»‏

‏اسلام آوردن اهل مدینه و به طور کلی انتشار دعوت اسلام در غالب شرایط همواره‏‎ ‎‏بر اقناع استوار بود و دعوت گران پراکنده ای بدان می پرداختند.‏

‏علاّمه طباطبائی در ذیل آیه شریفه ‏«لا اکراه فی الدین»‏ می فرماید: «آیه یاد شده از‏‎ ‎‏جمله آیاتی است که دلالت می کند، مبنای اسلام بر خون و شمشیر نبوده است. برخلاف‏‎ ‎‏برخی که اسلام را دین شمشیر می دانند و به مسئله جهاد که یکی از ارکان دین است،‏‎ ‎‏استدلال می کنند. غافل از این که آن قتال و جهادی که اسلام، مسلمانان را به سوی آن‏‎ ‎‏خوانده است، قتال و جهاد به ملاک زور مداری نیست؛ نخواسته است با زور و اکراه دین‏‎ ‎‏را گسترش داده باشد.‏

‏بلکه به ملاک حق مداری است و اسلام به این جهت جهاد را رکن شمرده تا حق را‏‎ ‎‏زنده کند. و به عبارت دیگر، آیه فوق، حق روشن است و قبولاندن حق روشن، اکراه‏‎ ‎‏نمی خواهد و این معنا چیزی است که حالش پیش از نزول حکم قتال و پس از آن، فرقی‏‎ ‎‏نمی کند و نسخ بردار نیست.‏‎[15]‎‏»‏

‏در مقابل، سنّت گرایان، عقل پرسش گر را اسباب زحمت می دانند و برای بستن باب‏‎ ‎‏مباحثه و لوث نشدن آرای سیاسی خود، تنها حربۀ ممکن را ترساندن پرسش گر‏‎ ‎‏می دانند.‏

‏استفاده ابزاری از دین به مراتب بیش تر از بحث کنگاش گرانه یک متفکر، به دین‏‎ ‎‏خدشه وارد می کند. جزم اندیشان، خیال می کنند که از مزاحمت پرسش گر رهیده اند،‏‎ ‎‏حال آن که این آرامش جاودانه نخواهد بود و عقل برای سؤال باز خواهد گشت. این‏‎ ‎‏تجربه هزار ساله آدمی است که می گوید: برای رویارویی با اندیشه، هیچ سلاحی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 452

کارآمدتر از خود اندیشه نیست.‏‎[16]‎

‏ ‏

8) مستندات قرآنی تساهل و تسامح

‏آیات  متعددی در قرآن مجید وجود دارد که یادآورتساهل و تسامح در امور دینی ـ‏‎ ‎‏اجتماعی مردم است، همانند:‏

‏1 ـ «لا اکراه فی الدین؛‏

‏هیچ گونه اکراه و اجباری در دین نیست.»‏

‏ـ دعوت به دین باید چگونه باشد؟‏

‏ـ چگونه می توان، بر پیروان مذهب مورد علاقه خویش افزود؟‏

‏ـ شیوه های صحیح دعوت کدام است؟‏

‏به نظر می رسد شیوه صحیح و مشروع، تلاش در متقاعد کردن دیگران و تأثیرگذاری‏‎ ‎‏بر نهاد درونی آنان است، و راه خشونت و تحمیل دین خویش بر دیگران از جهل و‏‎ ‎‏روحیه استکباری برمی خیزد.‏

‏خشونت در حقیقت اعتراف به شکست عقیدۀ خود و ناتوانی در جذب و اقناع مردم‏‎ ‎‏است. در طول تاریخ جنگ های تلخی که با شعار دینی همراه بوده است، برای مثال ملت‏‎ ‎‏اروپا، به نام کلیسا و مسیحیت، دست به ترور زدند. شارلمانی پادشاه فرانسه، قانونی به‏‎ ‎‏تصویب رساند که بر اساس آن، هر که مسیحیت را نمی پذیرفت به جوخۀ اعدام سپرده‏‎ ‎‏می شد. و هنگام حمله بی رحمانه خود بر ساکسون ها و ژرمن ها، اعلان داشت که هدفی‏‎ ‎‏جز مسیحی کردن آنان ندارد.‏‎[17]‎

‏دادگاه های تفتیش عقاید، کارنامه های سیاه و تاریک از خود برجای نهاد. تعداد‏‎ ‎‏کسانی که از سوی این دادگاه به کیفر رسیدند سیصد، هزار نفر بودند و تعداد سی و دو‏‎ ‎‏هزار نفر زنده زنده سوزانده شدند.‏

‏اعدام برونو و گالیله از سوی چنین دادگاهی بوده است. اما با ظهور اسلام، آزادی‏‎ ‎‏عقیده و گزینش دین پایه گذاری شد، چنان که در آیه ‏«لا اکراه فی الدین» ‏به وضوح‏‎ ‎‏دیده می شود.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 453

اکراه به معنای آن است که کسی را به اجبار وادار به کاری کنند (البته نه به مفهوم فقهی‏‎ ‎‏و حقوقی آن). در این جمله، دین اجباری نفی شده است، زیرا دین عبارت است از یک‏‎ ‎‏سلسله معارف علمی که معارفی عملی به دنبال دارد و جامع همه آن معارف کلمه‏‎ ‎‏«اعتقادات» می باشد. اعتقاد و ایمان هم از امور قلبی است که اکراه بردار نیست، چون‏‎ ‎‏کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهری است که عبارت است از حرکاتی مادی و بدنی‏‎ ‎‏(مکانیکی)، اما اعتقاد قلبی برای خود علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک‏‎ ‎‏دارد و محال است که برای مثال، جهل علم را نتیجه دهد و یا مقدمات غیر علمی،‏‎ ‎‏تصدیقی علمی را به دنبال داشته باشد.‏‎[18]‎

‏اگر در آیۀ «لا اکراه» اخبار باشد از حالت تکوین حکایت دارد و اجبار دینی را نفی‏‎ ‎‏می کند، چنان که اگر انشایی باشد از اجبار بر اعتقاد و ایمان نهی می کند که در هر دو‏‎ ‎‏حالت، بر نفی جنس اکراه و اجبار دلالت دارد، و جملۀ «قد تبین الرشد من الغی» تعلیل‏‎ ‎‏آن است؛ یعنی اجبار و اکراه که اغلب از شخص قوی به ضعیف سر می زند، وقتی نیاز‏‎ ‎‏است که قوی و مافوق مقصد مهمی در نظر داشته باشد که نتواند فلسفۀ مقصد مهم خود‏‎ ‎‏را به زیردست بفماند، اما در امور مهمی که خوبی و بدی، خیر و شر آن ها روشن است،‏‎ ‎‏نیازی به اکراه نخواهد بود، بلکه این انسان است که یکی از دو طرف خیر و شر را‏‎ ‎‏انتخاب می کند و عاقبت آن را هر چه باشد، می پذیرد. و دین از قبیل همین اموری است‏‎ ‎‏که حقایق آن روشن و راه آن با بیانات الهی و سنت نبوی واضح است.‏

‏بنابراین «رشد» در پیروی از دین است و «غی» هم در ترک آن، وجهی ندارد که کسی‏‎ ‎‏را بر پذیرش دین، اکراه نمایند.‏

‏از این آیه روشن می شود که مبنای اسلام هرگز بر خون و شمشیر نبوده است.‏‎[19]‎

‏تمدن شکوفای اسلام دورانی است که مسلمانان با تمدن های دیگر مواجه شدند و آن‏‎ ‎‏تمدن ها را از روی تعقل پذیرفتند و لیکن متأسفانه از آن جا که گروهی نقل گرا به مخالفت‏‎ ‎‏با عقل گرایی پرداختند، موجب شد که اسلام در حصار بسته تعدادی حدیث گرای‏‎ ‎‏خشک بی تعقل، متوقف بماند.‏

‏البته در این میان مصلحانی هم چون غزالی ظهور کردند؛ او که یک احیاگر آلایشی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 454

بود، نگفت فقه باطل است، بلکه گفت: چرا به فقه چسبیده اید، بیایید به اخلاق اسلامی‏‎ ‎‏هم بپردازید. در قرن های اخیر نیز اسلام دوباره با تمدن بشری مواجه شد، زیرا تفکر‏‎ ‎‏جدید بشری تنها در مغرب زمین محصور نماند و وارد دنیای اسلام شد، این جا دقیقاً‏‎ ‎‏همان جریان صدر اسلام تکرار شد، عده ای تمدن جدید را باطل دانستند و عده ای دیگر‏‎ ‎‏گفتند که باید آن را دربست پذیرفت. البته گروهی نیز نه به آن افراط دل بستند و نه به این‏‎ ‎‏تفریط، که سر سلسلۀ آن ها را می توان سیدجمال الدین اسدآبادی، اقبال لاهوری، دکتر‏‎ ‎‏شریعتی و امام خمینی دانست.‏

‏2 ـ «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج؛‏‎[20]‎

‏خدا (در دین) هیچ گونه سختی برای شما قرار نخواهد داد.»‏

‏با توجه به معنی آیه، در میان احکام دینی حتی یک مورد هم پیدا نمی شود که مقصود‏‎ ‎‏از آن «حرج» یعنی مشقت و سختی باشد. از این رو نه تنها خود حرج را نفی کرد، بلکه‏‎ ‎‏وضع و جعل حرج را نیز منفی دانسته است. و چنین می نماید که اساساً خداوند متعال‏‎ ‎‏نمی خواهد حرج و قانون حرجی وضع نماید؛ نه این که قانون حرجی وضع کند و سپس‏‎ ‎‏انسان را از عمل به آن معاف کند. پس منظور از آیه نفی حرج درملاک حکم است.‏‎[21]‎

‏3 ـ «ان الدین عندالله الاسلام؛‏‎[22]‎

‏دین در نزد خداوند متعال تنها اسلام است.»‏

‏دین همان اسلام یعنی تسلیم شدن بنده در برابر حق است، اعم از حق در مقام اعتقاد‏‎ ‎‏و حق در مقام عمل.‏

‏4 ـ «یرید الله بکم الیسر‏‎[23]‎

‏خداوند متعال، سختی را دربارۀ مؤمنان نخواسته است و همانا آسانی اراده‏‎ ‎‏کرده است.»‏

‏5 ـ «لست علیهم بمصیطر ...‏‎[24]‎

‏مردم را تذکر بده که وظیفه تو تنها تذکر دادن است و تو دست زور بر ایشان نداری، به‏‎ ‎‏جز افرادی از ایشان که از تذکر روی گردانند و کفر ورزند.»‏

‏نکته مهم در این آیه آن است که تذکر مکرر نفی شده است. تو گویی خداوند متعال‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 455

‏فرموده: تو به انسان تذکر بده و تذکر خود را پی بگیر و آن را قطع مکن، به جز ازکسی که‏‎ ‎‏یکبار و دوبار تذکرش دادی و او روی گردانید و کفر ورزید، که در این صورت دیگر لازم‏‎ ‎‏نیست به تذکر خود ادامه دهی.‏‎[25]‎

‏6 ـ «وقولاله قولا لیّنا؛‏‎[26]‎

‏و با او به نرمی سخن بگویید.»‏

‏از این آیه چنین استفاده می شود که خویشتن داری و پرهیز از خشونت، واجب ترین‏‎ ‎‏آداب دعوت است.‏

‏7 ـ «و انا اَو ایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین.‏‎[27]‎

‏پیامبر اکرم(ص) پس از القای حجت و وضوح حق در مسئله الوهیت، بنا شد آن را با‏‎ ‎‏مشرکین در میان بگذارد که اساس این کلام مبنی بر انصاف خواستن از خصم است. این‏‎ ‎‏آیه می گوید: ما و شما که دارای دو اعتقاد مختلف هستیم، ممکن نیست هر دوی ما در‏‎ ‎‏هدایت و یا در ضلالت باشیم. به ناچار یکی از ما بر هدایت و دیگری در ضلالت است.‏‎ ‎‏حالا یا سخن و اعتقاد ما هدایت و از شما ضلالت است و یا برعکس. اکنون خودتان با‏‎ ‎‏نظر انصاف بنگرید، آیا این حجتی که من بر شما اقامه کرده ام حق است و یا حجت‏‎ ‎‏شما؟! آن وقت خودتان گمراه را از راه یافته، تشخیص دهید.‏

‏8 ـ «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم باللتی هی احسن‏‎[28]‎

‏در این آیه شریفه، سه راه «حکمت، موعظه و مجادله» از شیوه های سخن به شمار‏‎ ‎‏رفته، و رسول الله مأمور به دعوت از سه راه مزبور شده است.‏

‏«حکمت» حجتی است که حق را نتیجه دهد، به گونه ای که هیچ شک و وهن و ابهامی‏‎ ‎‏در آن نماند.‏

‏«موعظه» بیانی است که نفس شنونده را نرم و قلبش را به رقت آورد و آن چه را به‏‎ ‎‏صلاح حال شنونده است (از مطالب عبرت آموز که آثار پسندیده و ثنای جمیل دیگران را‏‎ ‎‏در پی دارد) دارا باشد.‏

‏«جدال» دلیلی است که صرفاً برای منصرف نمودن خصم از آن چه که بر سر آن با ما‏‎ ‎‏نزاع می کند به کار می رود، بدون این که خاصیت روشن گری حق را داشته باشد.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 456

‏بنابراین در وعظ، واعظ بایستی آن قدر حسن خلق از خود نشان دهد که کلامش در‏‎ ‎‏قلب شنونده مورد قبول افتد.‏

‏9 ـ «و ما جعل علیکم فی الدین من حرج‏‎[29]‎

‏این آیه بیان گر منتی است از سوی خداوند متعال بر مؤمنین؛ به این که اگر به خود‏‎ ‎‏واگذار می شدند هرگز از طرف خودشان به سعادت دین نایل نمی شدند.‏

‏چیزی که هست خداوند بر آن ها منت نهاد و ایشان را برای دین حق از میان خلایق،‏‎ ‎‏انتخاب نمود و جمع کرد و هر حرج و دشواری را از سر راه دین داری ایشان برداشت،‏‎ ‎‏چه حرج در خود احکام دین باشد و چه حرج های عارضی و اتفاقی.‏

‏پس از آیه چنین بر می آید که شریعت اسلام، شریعتی است سهل و آسان و شریعت‏‎ ‎‏پدرشان ابراهیم حنیف است که در برابر پروردگار خویش، تسلیم بود. و آیاتی دیگر که‏‎ ‎‏جملگی بر آسان گیری دینی دلالت دارند.‏

‏روایات بسیاری در زمینه تساهل و تسامح دینی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) در‏‎ ‎‏دست است که به برخی از آن ها اشاره می گردد:‏

‏ ‏

9) مستندات روایی تساهل و تسامح

‏در روایتی از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل شده است:‏

‏1 ـ ‏«بعثت الیکم بالحنیفیة السمحة السهلة‎[30]‎

‏من بر شریعت آسان برانگیخته شدم.»‏

‏در این شریعت به حکم این که سهله است، تکالیف دست و پاگیر و شاق و حرج آمیز‏‎ ‎‏وضع نشده است و به حکم این که سمحه (با گذشت) است، هر جا که انجام تکلیفی توأم‏‎ ‎‏با مضیقه و در تنگنا واقع شدن گردد، آن تکلیف برداشته می شود.‏

‏2 ـ امام صادق(ع) نیز در روایتی می فرمایند:‏

«جاءت امرأة عثمان بن مظعون الی النبی(ص) فقالت: یا رسول الله ان عثمان یصوم‎ ‎النهار و یقوم اللیل، فخرج رسول الله (ص) مغضباً یحمل نعلیه حتی جاء الی عثمان‎ ‎فوجده یصلی، فانصرف عثمان حین رأی رسول الله (ص) فقال له: یا عثمان! لم یرسلنی


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 457

الله بالرهبانیه و لکن بعثنی بالحنیفیة السهله السمحة، أصوم و أصلی و ألمس اهلی‎[31]‎

‏روزی زن عثمان بن مظعون نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: عثمان همواره در نماز و روزه‏‎ ‎‏است، پیامبر در حالی که خشمگین بود پیش عثمان آمد و فرمود: خداوند مرا به عزلت بر‏‎ ‎‏نینگیخت بلکه مرا بر شریعت آسان مبعوث کرد طوری که هم نماز و روزه را انجام‏‎ ‎‏می دهم و هم به خانواده ام می رسم.»‏‎[32]‎

‏پیامبر اکرم(ص) در تبلیغ اسلام سهل گیر بود نه سخت گیر، اغلب بر بشارت و امید‏‎ ‎‏پافشاری می کرد تا بر ترس و ارعاب، چنان که در دستور کار یکی از اصحابش که برای‏‎ ‎‏تبلیغ اسلام عازم یمن بود نوشت: ‏«یسرّ و لا تعسر، بشر و لا تنفر»

‏3 ـ در حدیث نبوی دیگر آمده است:‏

‏«قوام مرد، همان عقل است و کسی که عقل ندارد دین هم ندارد.»‏‎[33]‎

‏پر واضح است که هر کس عقل گرا باشد و مسائل پیرامون خود را از نقطه نظرعقل‏‎ ‎‏بسنجد، هیچ گاه به خشونت نخواهد گرایید و با دید تساهل به امور خواهد پرداخت.‏

‏4 ـ امام رضا(ع) فرمود: «هر نسلی و جامعه ای می تواند فهمی نو از قرآن داشته‏‎ ‎‏باشد». فردی از حضرت پرسید: چرا قرآن کریم با بحث و فحص جز برطراوتش افزوده‏‎ ‎‏نمی شود؟ حضرت فرمود: زیرا خداوند سبحان آن را به یک زمان یا مردم خاص،‏‎ ‎‏اختصاص نداده است. قرآن در هر زمانی نو است و در میان هر قومی با طراوت است تا‏‎ ‎‏روز رستاخیز.»‏‎[34]‎

‏5 ـ حضرت علی(ع) فرمود:‏

«انی أکره لکم أن تکونوا سبابین و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان‎ ‎اصوب ...»

‏خوش ندارم که شما بد زبان و اهل دشنام باشید، اگر عملکرد دشمن و چگونگی‏‎ ‎‏شرایطشان را منطقی بیان کنید، گفتارتان به صواب نزدیک تر است، و خود از توجیهی‏‎ ‎‏رساتر بهره مندید. بهتر است به جای دشنام بگویید:‏

‏بار خدایا! تو خود خون ما و جبهۀ مقابلمان را حفظ کن. روابطمان را اصلاح فرما و‏‎ ‎‏اینان را که گرفتار گمراهی اند، هدایت کن، تا آنان که حق را نمی شناسند بازش شناسند و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 458

آنان که به گمراهی و تجاوز آلوده اند، باز ایستند.‏‎[35]‎

‏6 ـ هم چنین آن حضرت در فرازی از عهدنامه خود به مالک فرمود:‏

‏«پیشنهاد هیچ صلحی را که خشنودی خدا در آن باشد، هرچند که دشمنت مطرح‏‎ ‎‏کند، رد مکن که آسایش خود و امنیت کشورت در صلح تأمین می شود.»‏

‏در این دو حدیث مشاهده می گردد که حضرت علی(ع) چنان احترامی نسبت به‏‎ ‎‏دشمنان خود نشان می دهد که در تاریخ بی سابقه است. چه تساهلی بالاتر از این که در‏‎ ‎‏حق دشمنان خود و اسلام آنان که آمده اند با او بجنگند، دعا نموده و از خداوند متعال‏‎ ‎‏هدایت آنان را می طلبد و هرگز آنان را از درگاه خود نمی راند و حتی پیشنهاد صلح را از‏‎ ‎‏آن ها می پذیرد.‏

‏7 ـ در نقل دیگری آمده است:‏

‏«حضرت علی(ع) هرگز مخالفان خود را به شرک و یا نفاق نسبت نمی داد و همواره‏‎ ‎‏می فرمود: برادرانمان هستند که بر ما شوریده اند. چنان که عیسی(ع) گفت: ‏«ان تعذبهم‎ ‎فانهم عبادک و ان تغفرلهم فانّک العزیز الحکیم.»‎[36]‎

‏8 ـ امیرالمؤمنین علی(ع) در فرازی دیگر از عهدنامه مالک فرمود:‏

‏«ای مالک! مردم دو دسته اند یا برادر تو در دین، یا نظیر تو در آفرینش اند.»‏‎[37]‎

‏9 ـ از پیامبر اکرم(ص) نقل است که فرمود:‏

‏«آگاه باشید اگر کسی به فردی ذمی ظلم کرد و یا حقش را زیر پا نهاد و یا بیش از‏‎ ‎‏تحملش بر او تکلیف کرد و یا بدون رضایت او چیزی از وی گرفت، در روز رستاخیز من‏‎ ‎‏مدافع او (ذمی) خواهم بود.»‏‎[38]‎

‏10 ـ در نقل دیگری می خوانیم:‏

‏«روزی جنازه ای از برابر ما می بردند، پیامبر در برابر آن بلند شد و ما نیز بلند شدیم.‏‎ ‎‏عرض کردیم یا رسول الله (ص) این جنازه از آن یهودی است! حضرت فرمود: هرگاه‏‎ ‎‏جنازه ای دیدید، برخیزید، آیا او انسان نبوده است؟»‏

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 459

امام(ره) و آزادی

‏امام خمینی زندگی منهای آزادی را فاقد ارزش می دانست و می فرمود:‏

‏«ما ارزش حیات را به آزادی و استقلال می دانیم.‏‎[39]‎‏»‏

‏آزادی از سلطه بیگانگان، ملازم با استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه‏‎ ‎‏اسلامی است، که امام از آن به ارزش یاد می کنند، و این در راستای سخن خداوند است‏‎ ‎‏که می فرماید:‏

«عسیٰ ربّکم أن یُهلک عَدوّکُم و یَستَخلِفکُم فی الأرضِ فینظُرَ کیفَ تعملون.»‎[40]‎‏ و‏‎ ‎«ولن یَجعَل الله للکافرین عَلی المؤمنین سبیلا...»‎[41]‎

‏ایشان در فراز دیگری از سخنانش، آزادی را نعمت و امانت الهی به شمار آورده است‏‎ ‎‏و یادآور شده که باید قدر این نعمت خداوندی را شناخت، زیرا فلسفه نعمت ها و‏‎ ‎‏امانت های خداوند که به بشر ارزانی کرده است، امتحان و آزمایش است، چنان که‏‎ ‎‏خداوند متعال می فرماید: ‏«الذی خلق الموت و الحیوة لیَبلوَکُم أیّکم أحسن عملاً و هو‎ ‎العزیز الحکیم.»‎[42]‎

‏بنابراین آزادی از منظر امام از خاستگاه توحیدی برخوردار است؛ یعنی آزادی‏‎ ‎‏انسانی، تنها بر پایۀ جهان بینی توحیدی قابل تغییر است. مطابق این جهان بینی، حق‏‎ ‎‏پرستش، ویژۀ خداوند است و مرجع تعیین کنندۀ حدود آزادی در جهان بینی توحیدی‏‎ ‎‏نیز، خداوند است که پاره ای از آن ها توسط عقل و فطرت و بخش اعظم آن توسط وحی‏‎ ‎‏بیان گردیده است. از این رو آزادی به عنوان یکی از حقوق فطری و طبیعی به شمار آمده‏‎ ‎‏است.‏

‏امام معتقد بود که خالق جهان و تمامی عوامل وجود و انسان، تنها ذات اقدس الهی‏‎ ‎‏است که از همۀ حقایق آگاهی داشته و قادر بر همه چیز است. بنابراین هیچ انسانی حق‏‎ ‎‏ندارد انسان های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند، بلکه همگی تسلیم محض‏‎ ‎‏خداوند متعال می باشند.‏

‏ما از این اصل اعتقادی می توانیم اصل آزادی بشر را بیاموزیم که هیچ فرد یا گروهی‏‎ ‎‏حق ندارند انسان و یا جامعه را از آزادی محروم کند. بلکه قانون گذاری در اختیار خداوند‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 460

‏است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شد.‏

‏ ‏

10) حدود آزادی

‏از دیدگاه جهان بینی توحیدی آزادی باید به گونه ای اعمال شود که با مقتضای فطرت‏‎ ‎‏انسانی هم آهنگ باشد، و مرجع تعیین کننده آن، خداوند است.‏

‏امام همواره می فرمود: «آزادی باید منطقی و طبق قانون باشد. کسی حق ندارد شما را‏‎ ‎‏محدود کند، لکن مقررات را باید همه حفظ بکنیم. اسلام همه آزادی های مادون فساد را‏‎ ‎‏آزاد گذاشته است.»‏

‏معظم له در بخشی دیگر از سخنانش فرمود:‏

‏«دولت اسلامی که ما می خواهیم، یک جمهوری است که به آرای ملّت درست‏‎ ‎‏(تشکیل) و احکام اسلام هم در او اجرا می شود. قانون اساسی همان قانون اسلام است و‏‎ ‎‏قانون اسلام مسبب آزادی ها و دموکراسی حقیقی است.»‏‎[43]‎‏ البته واژه دموکراسی، مفهوم‏‎ ‎‏روشنی ندارد.‏

‏نمونه دموکراسی در حکومت اسلامی، همان قضیّۀ حضرت امیر(ع) است:‏

‏در عین این که خلیفه رسول الله و حاکم سرزمین پهناور از حجاز تا مصر بوده است،‏‎ ‎‏هنگامی که با یک یهودی در مورد چیزی اختلاف می کند، و به دادگاه می روند. همین که‏‎ ‎‏قاضی خواست از او به عنوان خلیفه مسلمین، احترام خاصی به عمل آورد، فرمود: خیر!‏‎ ‎‏باید به طور مساوی احترام بگذاری.‏‎[44]‎

‏امام درباره آزادی در اسلام می فرماید:‏

‏«انسان آزاد است و اسلام سر منشأ همه آزادها، آزادگی ها و بزرگی هاست. بنابراین‏‎ ‎‏هرگاه آزادی مخلّ به مبانی اسلام نباشد، هیچ کس حق ندارد جلوی آن را بگیرد.»‏

‏ ‏

11) امام و آزادی بیان و عقیده

‏آزادی بیان و عقیده، موضوع بسیار از آیات قرآن کریم قرار گرفته است. از قبیل: ‏«یا‎ ‎اهل الکتاب لِمَ تلبسون الحقّ بالباطل و تکتمون الحقّ و انتم تعلمون‎[45]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 461

‏ای اهل کتاب چرا حق را با باطل می پوشانید و حق را کتمان می کنید (مخفی‏‎ ‎‏می دارید) در حالی که شما می دانید.»‏

‏و نیز آیه شریفه:‏

«اِنّ الذین یکتُمونَ ما أنزلنا مِن البیّناتِ و الهدی من بعد ما بَیّناهُ للناس فی الکتاب‎ ‎اُولئکَ یَلعنهُم الله و یَلعنهُم اللاّعِنون‎[46]‎

‏کسانی که مخفی می دارند آن دلایل آشکار و هدایت را که فرستادیم و پس از آن که‏‎ ‎‏آن ها را برای مردم آشکار کردیم، آنان هستند که خداوند بر آن ها لعنت می کند و لعنت‏‎ ‎‏کنندگان‏‎[47]‎‏ ‏‏[‏‏نیز به آنان لعنت می فرستند.‏‏]‏‏»‏

‏حضرت علی(ع) نیز مشروعیت، حکومت را در گرو آزادی بیعت دانسته و فرموده‏‎ ‎‏است:‏

«و بٰایَعنی الناسُ غیر مستکرهین، و لاٰ مجبرین بل طائعین مخیّرین‎[48]‎

‏مردم در فضایی آزاد، بی هیچ اجبار و تحمیلی داوطلب بیعت با من شدند.»‏

‏خوارج و گروهی از لشکریان آن حضرت که با طرح حکمیت در جنگ صفین، صف‏‎ ‎‏خود را از امامشان جدا کردند، علی را تکفیر نمودند و به تبلیغات علیه آن حضرت‏‎ ‎‏پرداختند و در مساجد به ایشان ناسزا گفتند، با این حال حضرت با آن ها به تسامح و مدارا‏‎ ‎‏عمل نمود و در برابر آنان به عکس العمل تند، دست نزد و همواره می فرمود:‏

‏«من به این اصل (تسامح) عمل خواهم نمود، مادامی که به شمشیر و براندازی‏‎ ‎‏حکومت اسلامی دست نزنند.»‏

‏و نیز فرمود: ‏«لاٰ نمنعکم مساجد الله ان تذکروا فیها اسمه. لاٰ نمنعکم من الفی ء‎ ‎مادامت ایدیکم مع ایدینا لاٰ نقاتلکم حتی تبدؤونا.»

‏چنان که پیامبر اسلام نیز چنین عمل می کرد، حضرت در فرازی از سخنانش دربارۀ‏‎ ‎‏مساوات مردم فرمود: ‏«اَلخَلق کُلهَم عیال الله و أحبهم الیه انفعهم لهم‎[49]‎

‏مردم همه مخلوق و عیال خداوندند (یعنی هیچ امتیازی از هم ندارند) و محبوب ترین‏‎ ‎‏آن ها نزد خداوند کسی است که خیر و نفع او برای دیگران بیش تر باشد.»‏

‏امام پیش از انقلاب اسلامی، شعار محوری خویش را بر آزادی اندیشۀ قلم و بیان‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 462

‏استوار کرده بود منتها در محدودۀ شرع اسلام؛ به گونه ای که مخلّ به مبانی اسلامی‏‎ ‎‏نباشد و با توسعه نیز در تضادّ نباشد.‏

‏دنیا نیز امام را به عنوان یک آزادی خواه بزرگ شناخته و می شناسد.‏

‏آزادی به عنوان ارزشمندترین و گران بهاترین شعار و آرمان انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏می بایست همواره محور آرمان های امام باقی بماند.‏

‏ایشان در مصاحبه ای با خبرنگاران خارجی فرمود:‏

‏«دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همۀ اقلیت های‏‎ ‎‏مذهبی به طور کامل، آزادی قائل است و هر کس می تواند اظهار عقیده خودش را بکند و‏‎ ‎‏اسلام جواب همه عقاید را بر عهده دارد، و دولت اسلامی، تمام منطق ها را با منطق‏‎ ‎‏جواب خواهد داد.‏‎[50]‎‏»‏

‏و در جای دیگر می فرماید: «در جمهوری اسلامی هر فردی از حق آزادی عقیده و‏‎ ‎‏بیان برخورداراست، و هیچ فرد و یا گروهی وابسته به قدرت های خارجی را اجازه‏‎ ‎‏خیانت نمی دهیم.‏‎[51]‎‏»‏

‏و در فرازی دیگر فرمود: «اسلام دین مستند به برهان و متکی به منطق است و از‏‎ ‎‏آزادی بیان و قلم نمی هراسد و از طرح مطالب دیگر که انحراف آن ها در محیط خود آن‏‎ ‎‏مکتب ها ثابت و در پیش دانشمندان خودشان شکست خورده هستند، باکی ندارد. شما‏‎ ‎‏دانشجویان محترم نباید با پیروان مکاتب دیگر با خشونت و شدت رفتار و درگیری و‏‎ ‎‏هیاهو راه بیاندازید که می دانم نخواهید کرد. و خود با آنان به بحث و گفت وگو برخیزید.»‏

‏«در جامعه ای که ما به فکر استقرار آن هستیم، مارکسیست ها در بیان مطالب خود آزاد‏‎ ‎‏خواهند بود، زیرا ما اطمینان داریم که اسلام در بردارنده پاسخ به نیازهای مردم است.»‏

‏«ایمان و اعتقاد ما قادر است که با ایدئولوژی آن ها مقابله کند... ما هیچ گاه آزادی‏‎ ‎‏آن ها را سلب نکرده و بدان لطمه وارد نیاورده ایم. هر کس آزاد است اظهار عقیده کند‏‎ ‎‏ولی برای توطئه کردن آزاد نیست.»‏

‏امام در تاریخ 27 / 1 / 46 خطاب به دستگاه حاکمه فرمود:‏

‏«... اگر ده روز آزادی به گویندگان و نویسندگان بدهید، جرایم شما برملا خواهد شد.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 463

قدرت آزادی دادن ندارید (الخائن خائف). سلب آزادی مطبوعات و دیکته کردن‏‎ ‎‏سازمان به اصطلاح امنیّت، سند عقب افتادگی است. در عصر آزادی، ملت ایران از تمام‏‎ ‎‏شئون آزادی محروم اند.‏‎[52]‎‏»‏

‏امام دربارۀ اختناق فرمود: «آزادی به همه کس تا آن جا که ضرر ملت ایران نباشد،‏‎ ‎‏داده خواهد شد و هیچ گونه اختناق برای مردم نخواهد بود.»‏‎[53]‎

‏«اختناق وقتی زیاد شود، انفجار پیدا می شود. دنبال یک اختناق طولانی، هی عقده ها‏‎ ‎‏زیاد می شود. اخنتاق باعث فرار مغزها و دادن آزادی به آن ها باعث و انگیزه برگشت آنان‏‎ ‎‏است.‏‎[54]‎‏»‏

‏ ‏

12) تساهل و تسامح در سیاست داخلی امام

الف ـ عفو

‏واژگانی هم چون عفو، رحمت و اغماض، همواره سیاست داخلی ایشان را تشکیل‏‎ ‎‏می داد، و همیشه از گروه های داخل کشور می خواست تا به آغوش اسلام بپیوندند.‏

‏در هر سال با فرمان عفو، نسبت به زندانیان و مجرمان، همۀ اقشار ملت را به‏‎ ‎‏همزیستی مسالمت آمیز در کنار یک دیگر، فرا می خواند، برای مثال، در تاریخ 28 / 1 / 58‏‎ ‎‏به مناسبت روز ارتش فرمود:‏

‏«اکنون ارتش در خدمت اسلام است و آن قشر از ارتش که وفاداری خود را به‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی اعلام نموده اند اگر خدای نخواسته در رژیم طاغوتی خلاف و گناه‏‎ ‎‏صغیره کرده اند، با برگشت به سوی خداوند و جمهوری اسلامی مورد عفو خداوند‏‎ ‎‏رحمان و عفو ملت شریف اند و این جانب هم آن ها را عفو کردم.»‏‎[55]‎

‏و این سخن برگرفته از آن کلام گهربار است که ‏«الاسلام یَجُبّ ما قبله...».

‏و در فرازی دیگر خاطرنشان می سازد:‏

‏«کلیه متهمین که در رژیم سابق مرتکب تقصیراتی شده اند، بخشوده می شوند به‏‎ ‎‏استثنای اشخاصی که مبادرت به قتل مردم نموده و یا دستور آن را صادر کرده اند».‏‎[56]‎

‏باز می فرمودند: «تمامی گروه ها و سازمان ها و احزاب و دستجات در سراسر ایران که‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 464

سلاح خود را تحویل و اظهار ندامت کنند مورد عفو قرار می گیرند.»‏‎[57]‎

‏به هر حال دستور عفو زندانیان قابل عفو و درخواست عدم سخت گیری مسئولین در‏‎ ‎‏تهیّه لیست آن ها و کوشش برای الحاق زندانیان به آغوش ملّت برای ادامه راه انقلاب، و‏‎ ‎‏عدم مسامحه در این امر و در اولویت قرار دادن پرونده های این چنینی، از جمله اقدامات‏‎ ‎‏ایشان در هر چه بهبود دادن روابط اجتماعی اقشار مختلف ملت، بوده است.‏‎[58]‎‏ و در‏‎ ‎‏حمایت از خانواده های زندانیان سیاسی فرمود: «مؤمنین ازهرطبقه موظف اند که با کمال‏‎ ‎‏حفظ احترام آن ها به کمک و پشتیبانی آن قیام کنند و حاضر نشوند به خانواده برادران‏‎ ‎‏غیرتمند خود سخت بگذرد و مجازند تا ثلث از سهم مبارک امام را در این مورد‏‎ ‎‏صرف کنند.»‏‎[59]‎

‏ ‏

ب ـ انتقاد

‏از آن جا که اسلام مکتب گفت وگو است‏‎[60]‎‏ از قرن دوّم به بعد با توجه به ارتباط ملل با‏‎ ‎‏یک دیگر و تبادل افکار، ملحدانی پیدا شدند که حتی در اماکن مقدسه نظیر مسجدالحرام‏‎ ‎‏و مسجدالنّبی به ترویج اندیشه های شک آلود خود پرداختند. تبلیغ ابن أبی العوجاء در‏‎ ‎‏زمان امام صادق(ع) و مناظره شنیدنی مفضّل بن عمر از اصحاب آن امام همام با او، و یا‏‎ ‎‏جاثلیق در عصر امام رضا(ع) و مناظره تاریخی حضرت با ایشان در مجلس مأمون‏‎ ‎‏عبّاسی از این نمونه ها هستند و لیکن هیچ گاه دیده نشده است که این مناظره ها به‏‎ ‎‏مشاجره تبدیل شود. بلکه همواره با منطق، آن هم با زبانی نرم و گویا، به آن ها پاسخ‏‎ ‎‏مقتضی داده شده است، چرا که خاستگاه گفت وگو از نظر اسلام همان ضرورت‏‎ ‎‏جست وجوی حق و لزوم پیروی از آن است.‏‎[61]‎

‏از این رو امام همواره از انتقاد سازنده استقبال می کرد. برای نمونه بخش هایی از‏‎ ‎‏سخنان ایشان در تاریخ 10 / 8 / 67 را بیان می کنیم: «انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده‏‎ ‎‏و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد به جا و سازنده باعث رشد جامعه‏‎ ‎‏می گردد. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان(چپ و راست) می شود.‏

‏هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّا از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد و خطی و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 465

جریانی است. در هر حال یکی از کارهایی که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است،‏‎ ‎‏تألیف قلوب و تلاش در جهت زدودن کدورت ها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به‏‎ ‎‏یک دیگر است.‏‎[62]‎‏»‏

‏«در جمهوری اسلامی همه باید با انتقادات و طرح اشکال ها راه را برای سعادت‏‎ ‎‏جامعه باز کنند، امروز هیچ دلیل شرعی و عقلی وجود ندارد که اختلاف سلیقه ها و‏‎ ‎‏برداشت ها و حتی ضعف مدیریت ها دلیل بر به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و‏‎ ‎‏علمای متعهد گردد.»‏‎[63]‎

‏«دعوت به خیر کنید با زبان ملایم، با قلم ملایم، نصیحت با دوستی. آن طور که انبیا‏‎ ‎‏می کردند، انبیا بنایشان بر این بود تا دست به شمشیر نبرند (جز در مواقع ضروری)،‏‎ ‎‏مانند طبیبی که با چاقو غده سرطانی را از بدن بیرون می آورد.»‏‎[64]‎

‏ ‏

ج ـ تفتیش (جاسوسی)

‏امام از تفتیش و تجسس در امور شخصی افراد بیزار بود و می فرمود:‏

‏«رفتن و جاسوسی کردن و تجسس نمودن خلاف اسلام است. احکام اسلام در تمام‏‎ ‎‏ابعادش باید عمل شود؛ یعنی نه جاسوسی شود و نه تفتیش عقاید و نه کسی متجاهر به‏‎ ‎‏فسق شود. ما نباید ظلم کنیم یعنی تفتیش نماییم که در داخل خانه های مردم چه‏‎ ‎‏می گذرد.‏

‏تجسس از احوال اشخاص در غیر مفسدین و گروه های خراب کار مطلقاً ممنوع است،‏‎ ‎‏باید در گزینش افراد این نحوه امور خلاف اخلاق اسلامی و خلاف شرع مطهر ممنوع‏‎ ‎‏شود. در جمهوری اسلامی غیر از گروهک های معاند، نباید دنبال عیب دیگران رفت،‏‎ ‎‏باید آبروی مردم را حفظ کنید و خدا را در نظر بگیرید.»‏‎[65]‎

‏ ‏

د ـ پیشرفت

‏هدف نهایی هر دینی پیشرفت و تکامل است و این جز در سایه رویارویی و گفت و‏‎ ‎‏گوی تمدن ها حاصل نمی شود؛ به گونه ای که خود را محصور نکرده و نسبت به شنیدن‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 466

آن متساهل باشیم، از این رو امام درباره پیشرفت می فرمود:‏

‏«ما با آثار تمدن و پیشروی به هیچ وجه مخالف نیستیم. کشور مترقی، این است که‏‎ ‎‏افرادش مترقی باشند. فرد مترقی آن است که وظیفه شناس باشد. اساساً اسلام ـ که تشیع‏‎ ‎‏چیزی جز اسلام اصیل نیست ـ نه تنها جلوی رشد علمی و فکری بشر را نمی گیرد، بلکه‏‎ ‎‏خود زمینه های این حرکت را آماده تر می کند.»‏‎[66]‎

‏ ‏

13) امام و تساهل در سیاست خارجی

الف ـ احترام متقابل

‏احترام متقابل از جمله خاستگاه اسلام در زمینه سیاست خارجی است، از این رو امام‏‎ ‎‏می فرمود: «با همه دولی که به احترام با ما رفتار کنند ما نیز با آن ها به احترام متقابل رفتار‏‎ ‎‏خواهیم کرد، حتی آمریکاییان که به ضرر ما نباشند مثل سایر خارجی ها با ما زندگی‏‎ ‎‏خواهند کرد.»‏

‏امام جز درباره دو حکومت «رژیم اشغال گر فلسطین» و «آفریقای جنوبی» نسبت به‏‎ ‎‏باقی کشورها در چارچوب قانون اساسی، نظر مساعد داشت، به ویژه خواهان اتحاد‏‎ ‎‏میان کشورهای اسلامی بود.‏

‏ ‏

ب ـ خلع سلاح

‏مسئله خلع سلاح، از مسائل بحث انگیز در این عصر بوده است هر چند کشوهای‏‎ ‎‏غربی و ابرقدرت ها بسیار آن را طرح کرده اند و لیکن اعتمادی به آن ها نبوده و نیست، از‏‎ ‎‏این رو امام با توجه به این نکته می فرمود:‏

‏«کنترل و حذف سلاح های مخرب از جهان اگر با حقیقت و صداقت همراه باشد،‏‎ ‎‏خواسته همه ملت هاست. ولی این نیز یک فریب قدیمی است ... که به خاطر مهار بیش تر‏‎ ‎‏جهان سوم و در حقیقت جلوگیری از نفوذ پابرهنه ها و محرومین در جهانِ مالکیت هایِ‏‎ ‎‏بی حدّ و مرز سرمایه داران است.‏

‏ابرقدرت ها مشغول تهیه سلاح های بزرگ اتمی و غیر آن هستند. به همین حال باقی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 467

‏باشند، دنیا ممکن است که به خرابی بکشد و عمده ضررش به ملت ها برسد. باید هر‏‎ ‎‏کس در هر جا هست نویسنده ها، روشنفکران، علما در همه قشرهای دنیا هستند مردم را‏‎ ‎‏به این خطر آگاه کنند و شعار برچیدن سلاح های مخرّب از سوی آن ها شعر است.»‏‎[67]‎

‏«تا خلع سلاح نشوند این اسلحه دارهای ناشایسته، کار بشر سرانجام پیدا نمی کند.‏‎ ‎‏انبیا هم آمدند که این اسلحه دارهای بی صلاحیت بی عقل را خلع سلاح کنند و نتوانستند.‏‎ ‎‏آن ها قلدر بودند. از اوّلی که بشر در دنیا آمده است و باب تنازع بین صالح و غیر صالح،‏‎ ‎‏پیدا شده است در همۀ این دوره ها، اسلحه ها دست غیر صالح بوده است.‏‎[68]‎‏»‏

‏ ‏

ج ـ مبارزه با نژادپرستی

‏اسلام از بدو ظهور تا کنون همواره با نژادپرستی در ستیز بوده است و شعار ‏«اِنَ‎ ‎اکرمکم عندالله اتقیکم» ‏آویزۀ گوش مسلمانان بوده و هست. چنان که پیامبر اکرم(ص) در‏‎ ‎‏این زمینه فرموده است: ‏«خلق الله الجنة لمن اطاعه و ان کان عبداً حبشیاً و خلق الله النار‎ ‎لمن عصاهُ و ان کان سیداً قُرشیاً.»‎[69]‎

‏امام در زمان های مقتضی به این امر اشاره نموده است که اجمالاً به پاره ای از آن ها‏‎ ‎‏اشاره می گردد: معظّم له در پاسخ به نامه جمعی از دانش آموزان سرخ پوست می فرماید:‏

‏«... من می دانم که سرخ پوستان و سیاه پوستان در فشار و زحمت هستند. در تعلیمات‏‎ ‎‏اسلام فرقی بین سفید و سرخ و سیاه نیست. آن چه انسان ها را از یک دیگر امتیاز می دهد،‏‎ ‎‏تقوا، اخلاق نیک و اعمال نیک است.‏‎[70]‎‏»‏

‏«علمای اعلام و خطبای محترم، ملّت ها را دعوت به وحدت کنند و از نژادپرستی که‏‎ ‎‏مخالف دستور اسلام است بپرهیزندو با برادران ایمانی خود در هر کشوری و با هر‏‎ ‎‏نژادی که هستند، دست برادری دهند که اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده. و اگر این‏‎ ‎‏برادری ایمانی با همّت دولت ها و ملّت ها و با تأیید خداوند روزی تحقق یابد، خواهید‏‎ ‎‏دید که بزرگ ترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل می دهند.‏‎[71]‎‏»‏

‏«آن هایی که بشر را پایمال می کنند، دم از حقوق بشر می زنند، آن هایی که قضیه‏‎ ‎‏اختلاف نژادی مبدأ امرشان است، حتی نژاد سفید را هم قبول ندارند، فقط یک نژاد‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 468

‏خودشان را قبول دارند، آن ها از وحدت نژاد صحبت می کنند.‏

‏ما هم عربیت را و عجمیّت را و تُرکیّت را و همه نژادها را پذیرا هستیم.‏‎[72]‎‏»‏

‏«اگر دولت های اسلامی به خود بیایند و گرایش کنند به اسلام و از عربیّت برگردند به‏‎ ‎‏اسلامیت، حل می شود مسائل. در اسلام که ما هم دنبال آن هستیم، قضیه نژادپرستی‏‎ ‎‏مطرح نیست. اسلام به رنگ و به صورت نگاه نمی کند.  میزان را تقوا قرار داده است»‏‎[73]‎

‏ ‏

14) امام و دفاع از اقلیت های مذهبی

‏اسلام عزیز ازآغاز ظهور تا کنون، همواره با اقلیت های مذهبی، زندگی مسالمت آمیز‏‎ ‎‏داشته است، به گونه ای که با وضع قوانین ویژه و اخذ جزیه (نوعی مالیات سرانه) از‏‎ ‎‏آنان، آن ها را در انجام مراسم مذهبی و احوال شخصیه، آزاد گذارده است.‏

‏پیامبر اکرم(ص) با سفارش مسلمانان به رفتار خوش و انصاف در حق غیر مسلمانان‏‎ ‎‏می فرمود:«کسی که در حق «معاهد» ‏‏[‏‏یعنی اهل کتابی که میان او و اسلام پیمانی برقرار‏‎ ‎‏شده است‏‎ ‎‏]‏‏ظلمی روا دارد، من در روز رستاخیز، طرف دار آن کتابی و دشمن مسلمان‏‎ ‎‏ستم گر خواهم بود.»‏‎[74]‎‏ و یا در روایتی دیگر، حضرت هر گونه آزار رساندن به اهل کتاب‏‎ ‎‏رابا دشمنی با خود، برابر دانسته و فرمود: «هر کس، کافر ذمّی را آزار رساند، من دشمن‏‎ ‎‏وی هستم و در قیامت برای دفاع از او برخواهم خاست.»‏‎[75]‎

‏در صحیح بخاری آمده است:‏

‏«پیامبر گرامی با جمعی نشسته بودند که جنازه یک یهودی را آوردند. پیامبر برای‏‎ ‎‏احترام جنازه به پا خواست. حاضران عرضه داشتند که آن جنازه از آن یک یهودی‏‎ ‎‏است؟! پیامبر(ص) فرمود: هر زمان که جنازه ای دیدید. ‏‏[‏‏خواه مسلمان و خواه‏‎ ‎‏غیرمسلمان‏‏]‏‏ جهت احترام از جا برخیزید.‏‎[76]‎‏»‏

‏در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز، اقلیت های مذهبی از حقوق طبیعی و‏‎ ‎‏شهروندی (هم چون حق انتخاب و نامزدی نمایندگی مجلس قانون گذاری و...)‏‎ ‎‏برخوردارند.‏

‏امام خمینی نیز با الهام از موارد یاد شده دربارۀ آنان فرمود:‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 469

‏«اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیت های مذهبی، آزادی داده است.‏‎ ‎‏آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همۀ انسان ها قرار داده است،‏‎ ‎‏بهره مند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگه داری می کنیم. در جمهوری اسلامی،‏‎ ‎‏کمونیست ها نیز در بیان عقاید خود آزادند.‏‎[77]‎‏»‏

‏ایشان در خصوص أرامنۀ کشور فرمودند: ‏

‏«پس از استقرار حکومت اسلامی، أرامنه از آزادی بهره خواهند برد و با آن ها با کمال‏‎ ‎‏عدالت رفتار خواهد شد. آن ها در اجرای مذهبشان و آیین مذهبی و... آزادند.‏‎[78]‎‏»‏

‏بنابراین اسلام نه تنها أدیان دیگر را لغو نمی کند، بلکه از آن ها حمایت به عمل آورده‏‎ ‎‏و با پیروان آن در چارچوب حکومت اسلامی، با مسالمت و مدارا رفتار می کند.‏

‏در این زمینه «آدام متز» (یکی از نویسندگان خارجی)، اظهار می دارد:‏

‏«حکام اسلامی نه تنها در شعائر دینی اهل ذمه دخالتی نمی کردند، بلکه برخی از‏‎ ‎‏خلفا در مراسم و اعیاد ایشان حضور می یافتند.»‏‎[79]‎

‏چنان که عمر، وقتی به کلیسای «قیامت» وارد شد و هنگام نماز فرا رسید، کلیسا را‏‎ ‎‏ترک گفت و در خارج آن نماز گذارد، زیرا می ترسید مردم با نماز خواندن وی در آن‏‎ ‎‏مکان، آن جا را مسجد به شمار آورند.‏

‏ ‏

15) احکام ثانویه، نمادی از تساهل در اسلام

‏در وضع قوانین، اغلب به رفاه حال مردم، توجه می شود. در اسلام نیز وضع قوانین و‏‎ ‎‏احکام بر ملاک مصالح و مفاسد استوار است. از این رو امام در جاهای مختلف به ویژه‏‎ ‎‏در وضع قوانین توسّط مجلس شورای اسلامی بر آن تأکید کرده است.‏

‏ ‏

16) امام و تساهل در امور اجتماعی

‏«مسئله دیگر رفتار نهادها (حکومتی) با مردم است. باید حرکت ما به صورتی باشد‏‎ ‎‏که مردم بفهمند، که اسلام برای درست کردن زندگانی دنیا و آخرت آمده است، تا ملت‏‎ ‎‏احساس آرامش کند. این که آمده است ‏«الاسلام یَجُبّ ما قبله»‏ این یک امر سیاسی‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 470

است. اسلام دیده است اگر بخواهد با کسانی که تازه مسلمان شده اند، سخت گیری کند،‏‎ ‎‏هیچ کس به اسلام روی نمی آورد.‏

‏ما باید بسیار به فکر مردم باشیم و به آنان سخت نگیریم که از صحنه خارج شوند.‏‎[80]‎‏»‏

‏ ‏

17) امام و جناح های سیاسی

‏اما در تاریخ 27 / 2 / 67 فرمود:‏

‏«اگر در یک ملّتی اختلاف سلیقه نباشد، ناقص است. اگر در یک مجلسی اختلاف‏‎ ‎‏نباشد، این مجلس ناقص است. اختلاف باید باشد، اختلاف سلیقه، اختلاف رأی، جار و‏‎ ‎‏جنجال باشد و لیکن دشمنی نباشد.‏‎[81]‎‏»‏

‏بنابراین نگرش امام نسبت به فعالیت های جناحی و حضور تشکّل های سیاسی در‏‎ ‎‏جامعه و جایگاه نقد و انتقاد و تبادل نظر، مثبت بوده است و بهترین دلیل و شاهد آن،‏‎ ‎‏تأیید معظّم له بر انشعاب جامعه روحانیت است.‏

‏ ‏

نتیجه

‏با رجوع به آیات، روایات و بیانات گهربار حضرت امام(ره) معلوم می شود که اسلام‏‎ ‎‏همواره بر رفتار مسالمت آمیز با پیروان دیگر ادیان، تأکید وافر داشته اند و مسلمانان،‏‎ ‎‏مفاهیمی هم چون حقوق بشر، آزادی و اصل مدارا و تساهل، نه تنها از غرب‏‎ ‎‏برنگرفته اند، بلکه قرن ها پیش از آنان اسلام در این زمینه پیش رو بوده است.‏

‏قرآن کریم در آیات بی شماری، اصل تساوی حقوقی انسان و نفی هر گونه تبعیض‏‎ ‎‏نژادی، قومی، زبانی و غیره را مورد تأکید قرار داده است که مبنای مهم تسامح به شمار‏‎ ‎‏می رود، پس کمال بی انصافی است که هم صدا با اکثر دانشمندان مغرب زمین و نیز برخی‏‎ ‎‏از مشرق زمینی ها بگوییم، جهان غرب، پرچم دار دفاع از حقوق بشر، آزادی عقیده،‏‎ ‎‏احترام به آرای مخالفان، اعطای آزادی و تسامح و مدارا بوده است و حتی آن را از اصول‏‎ ‎‏مدرنیته و به عنوان فرهنگ و تئوری بدیع پذیرفته و به جهان اسلام عرضه بداریم و ادیان‏‎ ‎‏الهی هم چون دین اسلام را به بی توجهی از آن ها، متهم سازیم.‏‎[82]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 471

در هر حال اسلام دین با گذشت و آسان گیری است و امام که از پرچم داران به نام و به‏‎ ‎‏حق آن دین مبین می باشند، تأکید وافری به آن داشت.‏

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 472

پی نوشت ها: 


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 473

  • ))  بقره (2) آیۀ 185.
  • ))  محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، مؤسسة الوفاء)، ج 68، حدیث 16.
  • )) همان.
  • ))  مقاله «تساهل و ادله آن»، بولتن اندیشه، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، شماره های 7 ـ 5.
  • ))  ر. ک: لاک جان، نامه ای در باب تساهل، ترجمۀ شیرزاد گلشاهی کریم، ص 20.
  • ))  ر.ک: حسین بشریه، مقاله «پیش درآمدی به تاریخ اندیشه تساهل سیاسی»، روزنامه ایران، شمارۀ 509، سال 1375.
  • ))  ر.ک: جان لاک، همان، ص 25.
  • )) ر. ک: حسین بشیریه، همان، فصلنامه پژوهش های قرآنی، شماره 11 و 12 (پاییز و زمستان 1376).
  • ))  ر.ک: مقاله «تساهل و تسامح و شریعت»، هفته نامه صبح، آذر 1376.
  • ))  میزگرد تساهل و تسامح دینی، کیهان فرهنگی، شمارۀ 135.
  • ))  شوری (42) آیۀ 8، یونس (10) آیۀ 19، هود (11) آیۀ 811.
  • ))  ر. ک: کهف (18) آیات 60 ـ 65.
  • ))  ر. ک: همان، آیۀ 26، و انبیاء (21) آیات 78 ـ 79.
  • ))  علی بن عبدالواحد شیبانی، (معروف به ابن الاثیر)، الکامل فی التاریخ، (بیروت، نشر دارصادر، ج 2، ص 252.)
  • ))  محمدحسین طباطبائی، المیزان، (بنیاد علمی علامه طباطبائی با همکاری مرکز نشر رجا) ترجمۀ سیدمحمدباقر موسوی، ج 2، ص 522.
  • ))  رضا بهتاش، مقاله «عقل گرایی»، روزنامه صبح امروز، 10 / 3 / 1378.
  • )) حسن صفار، چندگونگی و آزادی در اسلام، ترجمۀ حمیدرضا آژیر، به نقل از: جورج جرداق، بین علی و الثورة الفرنسیه، ص 43.
  • ))  محمدحسین طباطبائی همان، ص 342.
  • ))  ر. ک: همان.
  • ))  مائده (5) آیۀ 6.
  • ))  محمدحسین طباطبائی، همان، ج 5، ص 357.
  • ))  آل عمران (3) آیۀ 19.
  • ))  بقره (2) آیه 185.
  • ))  غاشیه (88) آیۀ 21.
  • ))  محمد حسین طباطبایی، همان، ج 2، ص 648.
  • ))  طه (20) آیۀ 44.
  • ))  سبا (34) آیۀ 24.
  • ))  نحل (16) آیۀ 125.
  • ))  حج (22) آیۀ 78.
  • )) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 346، حدیث 16.
  • )) محمدبن یعقوب کلینی، فروع کافی، ج 2، ص 56.
  • ))  برای آگاهی بیش تر ر. ک: محمدباقر مجلسی، همان، ج 16، ص 330، ص 264 و ج 26، ص 2.
  • )) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، (نشر مکتب الاعلام اسلامی، 1367)، ج 6، ص 397.
  • )) همان، ج 8، ص 70.
  • )) عبدالمجید معادیخواه، فرهنگ آفتاب، (نشر ذره، 1372)، ج 7، ص 3518.
  • )) حسینعلی منتظری، در اسات فی ولایة الفقیه، ج 2، ص 806.
  • )) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض الاسلام، نامۀ 32.
  • )) حسینعلی منتظری، همان، ص 772، به نقل از: سنن ابی داود، دراسات فی ولایة الفقیه، ج 2، ص 772.
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 6، ص 220-219.
  • ))  اعراف (7) 129.
  • )) . نساء (4) 141.
  • )) . ملک (67) 2.
  • )) . ر.ک: صحیفه امام، ج 5، ص 432-431.
  • )) همان، ص 275-274.
  • )) آل عمران (3) 71.
  • )) بقره (2) 159.
  • )) برای آگاهی بیش تر، ر.ک. ص 9، از همین مقاله.
  • )) عبدالمجید معادیخواه، همان، ج 1، ص 61.
  • )) کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 162.
  • ))  ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 411-410.
  • )) همان، ج 5، ص 140-139.
  • )) همان، ج 1، ص 288-286 و ج 2، ص 126-124.
  • )) همان، ج 5، ص 475.
  • )) همان، ج 8، ص 444-443.
  • )) همان، ج 8، ص 25-23.
  • )) همان، ج 9، ص 25-24.
  • )) همان، ج 14، ص 253-251.
  • )) همان، ج 16، ص 49-48 ؛ ج 17، ص 325-323 .
  • )) همان، ج 2، ص 399.
  • )) طور (52) آیات 29 ـ 45.
  • )) ر.ک: یونس (10) آیات 32 و 35؛ زمر (39) آیۀ 18؛ حج (22) آیۀ 46.
  • )) صحیفه امام، ج 21، ص 160.
  • )) همان، ج 21، ص 250-249 و 284-282.
  • )) همان، ج 14، ص 20-18.
  • )) همان، ج 17، ص 165-161 و 225-224.
  • )) همان، ج 5، ص 408-407.
  • )) همان، ج 17، ص 80-79.
  • )) همان، ج 3، ص 299-297.
  • )) محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر، (تهران، نشر دفتر خدمات بین المللی حقوق، تهران، 1370) ص 444.
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 14، ص 224.
  • )) همان، ج 21، ص 429-427.
  • )) همان، ج 14، ص 85-84 و ج 19، ص 118-116.
  • )) همان، ج 7، ص 140-141 و ج 13، ص 89-87.
  • )) «من ظلم معاهداً و کلفه فوق طاقته فأناحجیجه یوم القیامة»
  • )) «من اذی ذمیا فانا خصمه و من کنت خصمه خصمته یوم القیامة»
  • )) صحیح بخاری، ج1، ص 228.
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 364-363.
  • )) همان، ج 5، ص 357.
  • )) حسن صفار، همان، ص 67، به نقل از: حسین الحاج حسن، النظم الاسلامیه، ص 326.
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 19، ص 44-43.
  • )) همان، ج 21، ص 48-46.
  • )) ر. ک: قدردان قراملکی، پلورالیزم، (چاپ کانون اندیشۀ جوان) ص 117.