مردم در اندیشه امام

مردم در اندیشه امام 

‏و نقش آن ها در تحقق ولایت فقیه‏

‏ ‏

بهرام اخوان کاظمی‎[1]‎

‏ ‏

مقدمه

‏بی شک یکی از دستاوردهای مهم پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تأسیس نظام‏‎ ‎‏اسلامی بر پایۀ نظریۀ ولایت فقیهِ امام خمینی (ره) است. با گذشت بیست سال از این‏‎ ‎‏انقلاب هنوز توهّماتی در مورد این نظریه وجود دارد. برای مثال، سؤال می شود که مردم‏‎ ‎‏چه جایگاهی در اندیشه امام (ره) و تحققِ نظریۀ ولایتِ فقیه و حکومت اسلامی دارند؟‏‎ ‎‏آیا نقش آن ها انفعالی و صوری است یا فعّال و واقعی؟ آیا فقها در حوزۀ ولایتِ خویش‏‎ ‎‏مستقلِ از مردم اند یا وکیل آن ها می باشند و این مردم هستند که می توانند آن ها را عزل و‏‎ ‎‏نصب کنند؟ آیا نقش مردم در تحققِ ولایت فقها «تثبیتی» است یا اثباتی»؟ و...‏

‏امروزه با هیمنه و رونقِ فلسفه و نظام سیاسیِ و دموکراسی در جهان و بروز تحولاتی‏‎ ‎‏مانند انتخابات دوم خرداد و طرح ضرورتِ مشارکت مردم، پاسخ به این گونه پرسش ها‏‎ ‎‏الزام بیش تری دارد. این مقاله بدین منظور نوشته شده است.‏

‏در ابتدا، به نقش و جایگاهِ مردم در کلیّتِ اندیشه امام اشاره می شود و سپس در بهره‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 285

دوم، سه نظریۀ مهمِ ولایتِ انتخابی، ولایتِ انتصابی و نظریۀ احتیاطی از دیدگاه ایشان‏‎ ‎‏بیان می شود.‏

‏ ‏

بهره اول ـ مردم در اندیشۀ امام

‏برای ورود به این مبحث، ابتدا جایگاهِ مردم در اندیشۀ عرفانی امام (ره) بررسی شده‏‎ ‎‏و سپس ویژگی هایِ مردمیِ اندیشۀ سیاسی ایشان بررسی می شود.‏

‏ ‏

1) جایگاه مردم در اندیشۀ عرفانی امام

‏از ویژگی های مهم دیدگاهِ عرفانی امام خمینی بُعدِ مردمی آن است. در توضیح این‏‎ ‎‏مطلب، نخست باید به تلقی خوشبینانه و قدسیِ ایشان از انسان پرداخته شود، هم چنان‏‎ ‎‏که در تعریف عالم و آدم می فرمایند:‏

‏«همۀ عالم، اسمِ الله است... همۀ موجوداتی که در عالم هستند، نشانه ذاتِ مقدس‏‎ ‎‏حق تعالی هستند. با تجلّیِ حق تعالی، همۀ عالم وجود پیدا کرده است و آن تجلی حق و‏‎ ‎‏نور، اصل حقیقتِ وجود است؛ یعنی اسم الله است: ‏الله نور السموات والارض،‏نور‏‎ ‎‏سماوات و ارض، خدا است؛ یعنی جلوه خدا است، یعنی نور، هر چی هست از خدا‏‎ ‎‏است، یعنی هر چه یک تحققی دارد، آن نور است، هر چه ظهوری دارد، نوراست...‏‎ ‎‏انسان، هم ظاهر است، انسان، نور است ...»‏‎[2]‎

‏امام (ره) انسان را موجودی ملکوتی می دید و تلاش های این موجود را برای رسیدن‏‎ ‎‏به اصلِ خویش، رفعِ موانع برای وصول به آن، به مجاهده و مبارزه تعبیر می کرد، لذا‏‎ ‎‏جهاد در نظامِ فکری امام، تلاشی است که انسان ملکوتی، برای رفعِ موانع درونی و‏‎ ‎‏بیرونی و حجاب هایی که او را از صعود به مبدأ نور باز می دارد، انجام می دهد.‏‎[3]‎‏ از این‏‎ ‎‏دیدگاه اولین قدم انسان برای رهایی از نفس، قیام برای خدا است و حکومت وسیله ای‏‎ ‎‏است که انسان را به مرتبۀ الهی می رساند و هدفِ مکتب هایِ توحیدی آن است که مردم‏‎ ‎‏را از ظلمت های مادّه به نور بکشند:‏

‏«مکتب های توحیدی نمی خواهند فتح کنند بلاد را و نمی خواهند با مردم با خشونت‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 286

رفتار کنند، آن ها می خواهند مردم را از ظلمت های ماده به نور بکشند، توجه به خدا‏‎ ‎‏بدهند و لهذا تا آن جا که امکان دارد در مکتب های غیر مادی مدارا هست، خوش رفتاری‏‎ ‎‏هست، دعوت هست، تا آن جا که ممکن است با دعوت، مردم را برمی گردانند به عالم‏‎ ‎‏نور...‏‎[4]‎‏»، «انبیا، فتوحاتشان برای خدا است، برای توجه دادن مردم به خدا است آنها‏‎ ‎‏مردمی را که اسیر ماده هستند و اسیر نفس و شیطان هستند، آن ها می خواهند تحت تأثیر‏‎ ‎‏خودشان و مکتب خودشان قرار بدهند و آن ها را از حزب شیطان به حزب الله وارد‏‎ ‎‏کنند....»‏‎[5]‎‏، «اسلام از کشورگشایی می خواهد که الله را در همۀ عالم نمایش بدهد، تربیت‏‎ ‎‏الوهیت بکند، در همۀ عالم تربیتِ انسانی بکند، انسان را برساند به آن جایی که در وهم‏‎ ‎‏تو ناید آن شود.»‏‎[6]‎

‏در مباحثِ سیر وسلوک و عرفان، بسیاری از سالکان این وادی، بر این عقیده اند که‏‎ ‎‏کمالِ معرفت جز از راهِ انزوا، حاصل نمی شود. بیگانگی و عزلت، از خصایصِ چنین‏‎ ‎‏افرادی است و آن ها به انسان های عادی احترام نمی گذارند، و معاشرت با عوام را مضّر‏‎ ‎‏می دانند، هم چنین شرایط سختِ سیر و سلوک موجب مردم گریزی می شود. این در‏‎ ‎‏حالی است که عرفانِ مردمی امام، در نقطۀ مقابل این طرزِ تفکر قرار دارد: ‏«در عرفانِ‎ ‎امام مردم پذیرایِ همۀ مدارجِ عرفانی بودند. امام معتقد بود که شخصیتِ عارف هم‎ ‎در این ارتباط بارور می شود ...»‎[7]‎‏ به عقیدۀ ایشان عرفانِ واقعی از ارتباط با مردم شکل‏‎ ‎‏می گیرد: ‏«امام خدمت به مردم را عرفان می دانست، امام درکِ روح مردم را عرفان‎ ‎می دانست، امام معتقد بود اگر آدم در خدمتِ مردم باشد، آن عرفان بارورتر خواهد‎ ‎شد.»‎[8]‎‏ احترامِ خاص ایشان به کودکان و کسانی که در سطوحِ پایینِ علمی، سیاسی و‏‎ ‎‏اجتماعی بودند، گویای این مطلب است و حتی شیوۀ اجتهادی ایشان نیز متأثر از عرفانِ‏‎ ‎‏مردمی مذکور است. و در استنباطِ احکام منافع مردم را بیش تر لحاظ کرده است. یکی از‏‎ ‎‏صاحب نظران و نزدیکان ایشان در این باره می گوید:‏

«در همۀ قواعدِ اصولی و در همۀ قواعد فقهی، امام در جوهرۀ ذاتش، در جوهرۀ‎ ‎اجتهادش، مردم را دید، مردم را به عنوان یک اصل ملاحظه کرده و گفته است که همۀ‎ ‎جهت گیری ها در اجتهادات و استنباطات فکری، باید به نفع آن ها باشد و این که امام


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 287

می فرمود: فقه، تئوریِ اسلامِ ناب است، فقه و احکام فقه، تئوریِ ادارۀ جامعه است،‎ ‎بر همینِ معنا است که مُلا و مجتهد اگر با اینِ اصل حرکت کرد می تواند تمامِ معضلاتِ‎ ‎مردم را از رهگذر بحث های اسلامی، آن هم از کتاب و سنت استخراج کند.‎[9]‎

‏از دستآوردهای مهم سیاسیِ عرفانِ مردمیِ امام، اعتماد و خوشبینی به هدایت‏‎ ‎‏انسان ها و شعور و استعداد آن ها در درک و طی طریقِ حق است. این چنین دیدگاهی،‏‎ ‎‏امام را وادار می کرد که برای مصالح دینی و دنیوی مردم، با جدّیتی امیدوارانه و روحیه ای‏‎ ‎‏خستگی ناپذیر، از بیداری وجدان های خفتۀ مردم در دوران مبارزه، مأیوس نشود و‏‎ ‎‏برخلاف بسیاری از علمایِ معاصرِ خویش به آنان در مبارزه برای اقامۀ حکومت، متکی‏‎ ‎‏باشد؛ مردمی که اکثر آن ها در غرقاب مسائل دنیوی رها شده بودند دستآورد دیگر چنین‏‎ ‎‏عرفانی،تکریم سرشارِ امام به شخصیت و خواست مردم است که بارها مورد تأکید‏‎ ‎‏ایشان قرار گرفته است.‏

‏ ‏

1) ویژگی های مردمی اندیشۀ سیاسی امام (ره)

‏از بررسی عرفانِ مردمی امام (ره) استنباط شد که انسان موجودی ملکوتی و مستعدِ‏‎ ‎‏درک راه و حرکت در مسیر الهی است. اصولاً هدف از مکاتب توحیدی و بعثت انبیا و‏‎ ‎‏تأسیس ملت های الهی، هدایت بشر است.‏

‏حال با توجه به سیرۀ امام خمینی باید پرسید که چگونه می توان یک نهضتِ موفق بپا‏‎ ‎‏کرد؟ جواب این است که چنین نهضتی باید الهی و مردمی باشد. سؤال دیگر این که‏‎ ‎‏چگونه الهی بودن و مردمی بودن نهضت تضمین می شود؟ در پاسخ باید گفت که وجودِ‏‎ ‎‏یک مرجعِ اسلام شناس و فقیه آگاهِ به زمان لازم است تا با ارائه و ابلاغ درستِ احکامِ‏‎ ‎‏اسلام به مردم باعث بیداری و انگیزش آن ها شود البته علاوه بر ضرورت روشنگری‏‎ ‎‏عمومی، روشنگری نسل جوان و طبقات تحصیل کرده اهمیت بیش تری دارد.‏

‏قدمِ بعدی با توجه به موازینِ اسلامی این گونه برداشته می شود که از هر چه باعث‏‎ ‎‏فراگیری نهضتِ اسلامی و اشتیاق مردم به آن می شود، استفاده کرد و از عوامل خلاف‏‎ ‎‏این فراگیری پرهیز نمود. به عنوان مثال، رعایت مصالحِ مردم در کلیۀ امور از عواملِ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 288

‏اصلی توفیق و فراگیریِ بیش ترِ نهضت است و در نهایت، چنین حرکتِ مردمی با اتصاف‏‎ ‎‏به اسلام و عمل به آن، به رشد تعالیِ اعجاب انگیزی خواهد رسید. هم چنین مردم با‏‎ ‎‏حفاظت از اسلام مصالح و منافعِ اخروی و دنیوی خویش را تضمین می کنند. در این جا‏‎ ‎‏شواهدی از بیانات امام خمینی، برای هر یک از موارد یاد شده می آوریم:‏

‏ ‏

الف ـ انگیزۀ الهی و اجتماعِ ملت، دو رکن اصلی نهضت

‏کلیّتِ اندیشه و عملِ نهضتِ امام (ره) دارایِ دو رکن اساسی است، بُعد آسمانی این‏‎ ‎‏اندیشه، ربوبی است و «اسلامی بودن» صبغۀ آن را تشکیل می دهد. اندیشۀ مزبور از بُعد‏‎ ‎‏زمینی، مبتنی بر مردم است. البته بُعد الهی این تفکر، بر بُعد مردمی احاطه دارد. این دو‏‎ ‎‏رکن بی تردید، رمزِ پیروزی و بقای انقلابِ اسلامی به زعامت ایشان است:‏

«بی تردید، رمز بقایِ انقلاب اسلامی، همان رمزِ پیروزی است و رمز پیروزی را‎ ‎ملت می داند و نسل های آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلی آن انگیزه‎ ‎الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه‎ ‎برای همان انگیزه و مقصد است.»‎[10]‎

‏برای همراه کردن مردم با نهضت، باید قلوب مردم را فتح کرد و دل آن ها را به دست‏‎ ‎‏آورد و اسلام، رگِ خواب ملتِ اسلام است و با تمسک و عملِ به این آیین می توان آن ها‏‎ ‎‏را به سوی خود جلب کرد:‏

‏«قلوب ملتِ اسلام را باید با عملِ به اسلام و پیروزیِ از قرآن جلب کرد: «ألا بذکر الله‏‎ ‎‏تطمئن القلوب» مقلب القلوب خدا است. به خدا متوجه کن تا دل ها به تو متوجه شود،‏‎ ‎‏رگ خواب ملت اسلام را ما به دست آورده ایم، راهِ به دست آوردن قلوبِ آنان با تسلیم‏‎ ‎‏در برابر قوانینِ اسلام می باشد، اهلِ علم این کاره است، شما هم همین طور باشید.»‏‎[11]‎

‏با چنین دیدی، وظایف سیاسی مردم همانند تکالیف شرعی است و باید آن ها‏‎ ‎‏بی تفاوت نبوده و با پایبندی به این واجبات، از مصالح اسلام صیانت کنند که مترادف با‏‎ ‎‏مصالح و منافعِ خود آن ها است.‏

‏ 

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 289

ب ـ رهبری مرجعیت تقلید، ضامن توفیقِ بسیج توده ها

‏از آن جا که اسلام، مهم ترین عامل در بسیج و انگیزش عمومی توده ها است و این‏‎ ‎‏آیین، به تعبیر امام، رگِ خوابِ مردم است، پس بهترین شخص برای ایجاد این انگیزش‏‎ ‎‏در بین مردم، اسلام شناس ترین آن ها است. امام که دارایِ شرایط رهبری است و حکمِ‏‎ ‎‏خدا را برای مردم بیان می کند و مورد اعتماد کامل آن ها بوده و فرمانش واجب الاطاعه‏‎ ‎‏است، چنین شخصی می تواند با سهولتِ بیش تری توده ها را به صحنه کشانده و نهضت‏‎ ‎‏را به پیش ببرد. امام نیز با تجاربِ تاریخیِ خود می دانست که هر حرکت و نهضتی که‏‎ ‎‏بدون رهبری و ولیِّ فقیه وقت به وجود آید، نمی تواند عامۀ مردم را بیدار و آگاه کند و به‏‎ ‎‏شکست و ناکامی می انجامد. از این رو، امام (ره) تا آن روز که خود به مقامِ ولایت و‏‎ ‎‏مرجعیت نرسیدند، در صحنۀ سیاسی به طور رسمی گام نگذاشته و نهضت را آغاز‏‎ ‎‏نکردند، هر چند در مشورت با آیة الله العظمی بروجری و ارائه پیشنهادها و انتقادهای‏‎ ‎‏سازنده لحظه ای درنگ نمی کردند.‏

‏ایشان مرجعیت را در بسیج توده ها به اسلام خواهی و مردمی بودن فقهایِ اسلام‏‎ ‎‏می دانند. امام (ره) در آغاز رسمی درس های حوزوی، پس از پایان پیروزمندانه غائلۀ‏‎ ‎‏انجمن های ایالتی و ولایتی در این باره فرموده اند:‏

«این اجتماع که برای دیگران خرج دارد برای ما با یک کلمه تهیه می شود، مردم‎ ‎فهمیده اند که دوستشان هستیم، مردم به دوستشان علاقه دارند، یک پیرمردی نصفِ‎ ‎شب می نویسد جمع شوید دعا کنیم، تهران حرکت می کند. یک پیرمرد هم این جا‎ ‎بنویسد می خواهیم ختم «اَمَّن یُجیب» بگیریم، ببینید چه می شود ؟! چون ملت ادراک‎ ‎کرده است که علمایِ اسلام، صلاح مردم را می خواهند، مصلح هستند، مفسد‎ ‎نیستند ...»‎[12]‎

‏امام (ره) خطاب به طلبه هایِ حوزه ها، ضمن توصیه به معرفی اسلام، شرط خدمت‏‎ ‎‏آن ها به اسلام را، در وصول به نظام فقاهت می داند:‏

«شما مقتدی الانام باشید «جندالله»، سربازِ خدا شوید تا اسلام را معرفی کنید،‎ ‎حکومت اسلامی را معرفی کنید، من نمی گویم ترک تحصیل نمایید، لازم است درس


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 290

بخوانید، فقیه شوید، جدیت در فقاهت کنید، نگذارید این حوزه ها از فقاهت بیفتد تا‎ ‎فقیه نشوید نمی توانید به اسلام خدمت کنید.»‎[13]‎

‏ ‏

ج ـ ضرورت روشنگری عمومی

‏امام خمینی (ره) اعتقادِ عمیقی به ضرورت روشنگری و بیدارسازیِ مردم داشتند. به‏‎ ‎‏عقیدۀ ایشان بدونِ حامی بخشی به مردم نمی توان از آن ها انتظار مبارزه و قیام برای حفظ‏‎ ‎‏اسلام و مصالح مختلف را داشت. این روشنگری دو وجه داشت: از سویی، می بایستی‏‎ ‎‏اسلام و احکامِ آن جهت تحققِ اهدافِ الهی شناسانده شده و از سوی دیگر، جنایات و‏‎ ‎‏جور و ستم رژیم های خودکامه در رفتار ضد اسلامی آن ها افشا می شد. امام (ره) در‏‎ ‎‏مبحث حکومت اسلامی،اوضاعِ اجتماع مسلمانان و غفلت مسلمین را از عوامل‏‎ ‎‏بی توجهی به ولایت فقیه و عدم تحققِ این آرمان می داند. بیانات ایشان مملو از اصرار بر‏‎ ‎‏روشنگری و بیدارسازیِ مردم است، ضمن آن که فروکش شدن فریادِ اسلام خواهی در‏‎ ‎‏ادوار مختلف را عملکرد رژیم های جائر در مردم می داند. امام، خصوصاً بیش ترین‏‎ ‎‏تأسفِ خود را برای ضایع کردن نسلِ جوان و دور نگه داشتن طبقاتِ تحصیل کرده و‏‎ ‎‏دانشگاهی از اسلام ابراز می کنند و بیش از دیگران، بر روشنگری و آشنایی این دو قشر‏‎ ‎‏با اسلام تأکید دارند و شک ندارند که این آیین، دل های ایشان را بیدار کرده و آنان را به‏‎ ‎‏احقاق حقّ خویش و مشارکتِ آگاهانه در نهضت دعوت می کند، به همین خاطر بود که‏‎ ‎‏ارتباطاتِ گستردۀ دانشجویان و مبارزان ایرانی و برون مرزی با امام در تبعید، مایۀ نگرانی‏‎ ‎‏رژیم ایران شده بود.‏

‏به تعبیر یکی از از تاریخ نویسان معاصر، امام معتقد بود که مردم، تنها نیرو و لشکر ما‏‎ ‎‏هستند و از آن ها باید مردمی آگاه، با اراده و پولادین ساخت تا از همه مشکلات،‏‎ ‎‏پیروزمندانه بیرون بیایند و این در صورتی است که مرجع، با مردم باشد، با آن ها حرف‏‎ ‎‏بزند، سخنرانی کند، اعلامیه بدهد و به تدریج آن ها را آماده سازد ... آخر، اگر توده های‏‎ ‎‏میلیونی توجیه نشدند و اندیشۀ آنان بارور و روشن نشد، در روز حادثه چه انتظاری‏‎ ‎‏می توان از آنان داشت؟ آنانی که به راه و چاه آگاهی نیافته اند چگونه می توانند از چاه‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 291

بپرهیزند و راه را انتخاب کنند؟ امام از این آیۀ قرآن ‏«هوالذی بعث فی الامیّین رسولاً‎ ‎منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة»‏ آموخته بود که پیامبر در‏‎ ‎‏توده مردم مأمور به رسالت می شود و پایگاهِ مردمی به دست می آورد و توده ها را،‏‎ ‎‏پایه هایِ استوار نهضتِ خویش می سازد و پیش می تازد.»‏‎[14]‎

‏روشنگری های امام تنها مختصِ مردم نبود، بلکه در حوزه هایَ قم و نجف و حتی در‏‎ ‎‏سطح مراجعِ ایشان وجود داشت. قضیۀ تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی مثال‏‎ ‎‏خوبی برای اثبات این مدعا است. ایشان ضمنِ برگزاری نشست هایی برای علما، به‏‎ ‎‏افشاگری توطئه هایِ ضد اسلامیِ رژیم پرداخته و علی رغم مخالفتِ بعضی از حاضران‏‎ ‎‏این جلسه، تلگرام های علما به مقامات حاکمه را چاپ کرده و در دسترسِ مردم قرار‏‎ ‎‏دادند.‏‎[15]‎

‏نهضتِ امام (ره) به دلیل اسلامی بودن، بُعد جهانی داشت، لذا به رشدِ سیاسی و‏‎ ‎‏بیداریِ همۀ ملل اسلامی توجه می کردند:‏

«اگر هفتصد میلیون مُسلم با این کشورهای عریض و طویل رشدِ سیاسی داشتند و‎ ‎با هم متحد و متشکل شده و در صف واحد قرار می گرفتند، برای دولت های بزرگِ‎ ‎استعمار ممکن نبود که در ممالک آن ها رخنه کنند، تا چه رسد به مشتی یهود که از‎ ‎عمّال استعمارند ...»‎[16]‎‏، «تردیدی نیست که اگر مسلمانان بر رشد سیاسی ـ اجتماعی‏‎ ‎‏خود بیفزایند، به راحتی می توانند بسیاری از مشکلات و گرفتاری های امتِ اسلامی را با‏‎ ‎‏تبادلِ افکار و تشریکِ مساعی در راهِ پی بردن به نیازهای سیاسی و اجتماعیِ خود و با‏‎ ‎‏تفاهم و یک پارچگی برطرف کرده، برای ادارۀ امور خود به روش های سودمندی دست‏‎ ‎‏یابند.‏‎[17]‎

‏امام خمینی (ره) از آغازِ حرکتِ خویش به بیداری مردم تأکید کرده و از نبوغ و رشدِ‏‎ ‎‏سیاسی و تحوّلِ فکریِ مردم مبارزِ ایران تمجید کرده اند:‏

«همه ملت رهبرند و بیدار شده اند...‎[18]‎‏ من با کمال مباهات از رشد سیاسی و تعهد‏‎ ‎اسلامی ملتِ شریف ایران تشکر می کنم... من در ایامِ آخرَ عمر با امیدواریِ کامل و‎ ‎سرفرازی از نبوغِ شما به سوی دارِ رحمتِ حق کوچ می کنم»‎[19]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 292

د ـ استفاده از شعارهای فراگیر در انگیزش مردم

‏از ویژگی های رهبری امام خمینی طرحِ شعارهای فراگیر بود. وسعت و دیرپایی نفوذ‏‎ ‎‏اسلام در تار و پود مردم ایران زمین، این امکان را به ایشان می داد که با شعارهای‏‎ ‎‏اسلامی، آرمان های همۀ اقشار را مطرح کند. چنین شعارهایی، بدون هیچ گونه تمایزی،‏‎ ‎‏کلیۀ مللِ اسلام را در بر می گرفت، و اسلام بستری بود که شعارهای فراگیر امام را در کلیه‏‎ ‎‏شاخه های خود جاری می کرد و به گوش عموم مسلمانانِ عالم می رساند.‏

‏به تعبیر یکی از صاحب نظران، «اصولاً طرحِ شعار یا شعارهایِ ملموس، محسوس،‏‎ ‎‏زنده و اشباع کننده که بتواند در برگیرندۀ خواسته ها و آرمان های همۀ اقشار ما احزاب،‏‎ ‎‏سازمان ها و گروه هایِ ملی کشور باشد، از ضروری ترین و با وجود این، از دشوارترین‏‎ ‎‏وظایف اولیّه یک رهبرِ کار آزموده، دانا و ژرف بینی می باشد که می خواهد نیروها را در‏‎ ‎‏صفِ واحد و زیر یک پرچم، متحد و متشکل ساخته و با برخورداری از پشتیبانیِ متحد و‏‎ ‎‏یک پارچۀ آنان، با دشمن مقابله و مبارزه نماید.»‏‎[20]‎‏ بدیهی است که ناکامی در طرح چنین‏‎ ‎‏شعارهایی منجر به شکست نهضت می شد.‏

‏علامه شهید مطهری، امام را تجسّم خواسته های ملت ایران می دانند:‏

«در تاریخ سابقه دارد که ملتی و خواسته های ملی در یک فرد این چنین تشخّص و‎ ‎تجسّم پیدا کند و این همیشه در جایی است که فرد از فردیّتِ خودش خارج شده است‎ ‎و تجسم، ایده های عالیِ جامعه است... روحانیت ما این نهضت را رهبری می کند...‎ ‎امروز تمام قشرها و طبقات مختلفِ ملت ایران در روحانیت تجسّم پیدا کرده است و‎ ‎روحانیت در آن شخص بسیار بسیار بزرگ تاریخی (گریه استاد) که نامش و یادش‎ ‎قلبِ مرا به لرزه می آورد؛ یعنی استاد بزرگوار آیة الله العظمی خمینی، تجسم یافته‎ ‎است.»‎[21]‎

‎ ‎‏امام خمینی در دوران مبارزه آشکار خویش تلاش وافری کردند که اسلامی و‏‎ ‎‏مردمی بودنِ نهضت خدشه دار نشود، زیرا چنین خدشه ای به فراگیری حرکت هم آسیب‏‎ ‎‏می رساند. به همین منظور ایشان از کشمکش هایِ داخلیِ روحانیت و اختلاف های‏‎ ‎‏تفرقه انگیز به خاطر حفظِ مصالح اسلام، به شدت پرهیز نموده و در مقابل‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 293

‏تهمت ها سکوت می کردند.‏

‏امام برای این که بُعد اسلامی و عمومی بودن نهضت آسیب نبیند در دوران مرجعیت‏‎ ‎‏و رهبری خویش از ملاقاتِ مُصرّانه سرانِ حکومتیِ ایران و عراق خودداری می کنند، هم‏‎ ‎‏چنین به دنبال پیدایش سازمان مجاهدین خلق در سال 1349 شمسی از همکاری با آن ها‏‎ ‎‏جهت مبارزه مسلحانه طفره می روند. ضمن آن که با شخصیت نفوذ ناپذیر خود تحت‏‎ ‎‏تأثیر اطرافیانِ و بیت خویش قرار نگرفته و همواره عمومیتِ رهبری خویش را حفظ‏‎ ‎‏می نمایند.‏

‏علاوه بر جاذبه هایِ معنوی، مهارت در سخنوری، شعر و نحوۀ نگارش از عواملِ‏‎ ‎‏افزایش نفوذ مردمی امام بوده است،‏‎[22]‎‏ به عقیدۀ پروفسور حمید مولانا :«سخنوریِ‏‎ ‎‎ ‎‏انقلابیِ امام خمینی (س) فصلِ جدیدیِ در تحلیلِ ارتباطات اجتماعی و تئوری هایِ‏‎ ‎‏فرهنگ و اجتماع باز کرده است.»‏‎[23]‎

‏ویژگیِ شعارها و رفتارِ امام تنها فراگیریِ آن ها نبود، بلکه ایشان با شجاعت در این‏‎ ‎‏شعارها، حقایق را به زبانِ ساده برای مردم بیان کرده و دیگران را نیز دعوت به این کار‏‎ ‎‏می نمودند و تاکید داشتند که «مردانه بایستید و برایِ مردم نطق کنید، حقایق را به زبان‏‎ ‎‏ساده برای توده های مردم بیان کنید و آنان را به شور و حرکت درآورید.»‏

‏ ‏

ه ـ اهمیت دادن به ضرورت پذیرش عمومی و بلوغ سیاسی مردم

‏قرآن مجید در تمثیلِ جالبی، رشدِ مسلمانانِ صدر اسلام را توصیف می کند. این آیه‏‎ ‎‏مسلمانان را به زراعتی تشبیه می کند که هم چون دانه از خاک سر بر می آورد، آن گاه‏‎ ‎‏همانندِ یک برگِ نازک از زمین روییده می شود، ولی به همان حالتِ ثابت باقی نمی ماندو‏‎ ‎‏به تدریج بزرگ تر شده و دارای ساقه ای می شود که آن را تقویت کرده و تحکیم‏‎ ‎‏می بخشد. در این هنگام است که این زراعت کشاورزان را به تعجب وا می دارد.‏‎[24]‎

‏به گفتۀ علامه شهید مطهری، این مَثَل فقط شاملِ مسلمانان صدرِ اسلام نیست، بلکه‏‎ ‎‏خاصیتِ اسلام است: «یعنی هر وقت و هرجا، مردمی واقعاً اسلام را بپذیرند و به‏‎ ‎‏دستورهای اسلام عمل بکنند، همین خاصیت رشد و تزاید و تکامل استقلال و روی پای‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 294

خود ایستادن و دیگران را به حیرت و تعجب واداشتن را دارند.»‏‎[25]‎

‏از دیدِ امام این رشد به خوبی در انقلابِ اسلامی نمایان است، ایشان می فرمایند:‏

«من وقتی وضعیتِ ایران را مطالعه می کنم و گسترش این مسئلۀ واحد که یک دولتِ‎ ‎اسلامیِ حقّ می خواهیم، وقتی که من از گسترش این، در همۀ بلاد از تهران تا همه‎ ‎مرزهای ایران در هر طرف و هر قریه مطالعه می کردم، امیدوار شدم که این یک مسئلۀ‎ ‎الهی است، نه یک مسئلۀ بشری.»‎[26]‎

‏«بدیهی است هر اندازه ملت و حکومت طبقِ موازینِ اسلامی و برایِ خدا عمل کند،‏‎ ‎‏تدریجاً نقایضِ خود را بیش تر برطرف می کنند و دائمأ در تعالیٰ و ترقیِ بیش تر قرار‏‎ ‎‏خواهند گرفت و در مجموع، جامعه به ارزش هایِ خداییِ بیش تری نزدیک می شوند‏‎ ‎‏واین سیر، نهایت ندارد.»‏‎[27]‎

‏بدین ترتیب، مردم با اسلام خواهی و عمل به این آیین، به طور تدریجی مراحلِ تکامل‏‎ ‎‏و بلوغ فکری خود را طی می کنند. در مقاطع مختلف انقلابِ اسلامی، چنین بلوغِ‏‎ ‎‏شگفت آوری در مردم دیده می شود، از جمله: دفاعِ قهرمانانۀ مردم در جنگِ تحمیلی و‏‎ ‎‏تبعیت از مقام ولایت فقیه در این بحبوبه، به خوبی نشان گر بلوغ روزافزون آن ها است.‏‎ ‎‏این جا است که چنین ملتی شایستۀ هر گونه تعظیمی می شود و امام (ره) نیز همۀ تکریم‏‎ ‎‏خویش را نثار آن ها کرده و بلوغِ فکریِ مردم را می ستاید، و حتی به جلوتر بودن آن ها از‏‎ ‎‏خودش ادغان می نمایند.»‏‎[28]‎

‏ ‏

بهره دوم: نقش مردم در تحقق ولایت فقیه 

‏در زمینۀ نقش «تثبیتی» یا «اثباتی» مردم در تحقق ولایت فقیه نظریه های متعددی‏‎ ‎‏مطرح شده است. در این جا سه نظریۀ محوری، در این باره بررسی می شود:‏

‏ ‏

1) نظریۀ ولایتِ غیر استقلالیِ فقیه یا نظریۀ ولایتِ انتخابی

‏بر اساس این نظریه، منشأ حکومتِ اسلامی، مردم هستند، لذا در تحققِ زعامت ولیّ‏‎ ‎‏فقیه نقش اصلی را ایفا می کنند.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 295

‏طرف دارانِ این عقیده با استناد به بعضی از روایات و یا اصل شورا و مسئله بیعت، به‏‎ ‎‏توجیه نظر خود پرداخته اند. این گروه، علاوه بر نظر ولیّ فقیه، رأی ملت را هم در حل و‏‎ ‎‏فصلِ امور شرط می دانند.‏

‏از این دیدگاه سرپرستی جامعه بر اساس استنابه و توکیل است و مردم ولیّ امر را‏‎ ‎‏تعیین می کنند و رأی آن ها علت حقانیت و ثبوت زعامتِ ولیّ فقیه است، لذا مردم‏‎ ‎‏شریک او هستند.‏

‏برخی از علمایِ معاصر، شیخ انصاری را معتقد به این نظریه می دانند که طبق نظرِ‏‎ ‎‏ایشان ولایت فقیه و حکومت اسلامی برخاسته از رأی مردم اند و انتخاب فقیهِ جامعِ‏‎ ‎‏الشرایط برای رهبری لازم است.‏‎[29]‎

‏ ‏

2) نظریه ولایت استقلالی فقیه یا نظریه ولایت انتصابی

‏طبقِ این نظریه، حکومت امری الهی بوده و مردم در آن حقی ندارند، به همین دلیل‏‎ ‎‏فقیه جامع الشرایط، قبل از انتخابِ مردم یا نمایندگان ایشان، دارایِ مقام ولایت است، لذا‏‎ ‎‏انتخاب مردم در تعیین، ثبوت و تعلیل مقامِ زعامتِ فقیه واجد الشرایط نقش چندانی‏‎ ‎‏نداشته و در منشأ حاکمیت و اِعمال آن با فقیه، شریک نیست.‏

‏طبقِ نظریۀ استقلال «چون ولایت فقیه امانتی است الهی، رأی و انتخابِ مردم در‏‎ ‎‏ثبوتِ آن، نقشی ندارد و چنان نیست که اگر مردمی رأی ندادند، او امام و ولیِّ امر نباشد‏‎ ‎‏و دخالتش در امور، غاصبانه باشد.»‏‎[30]‎‏ هم چنین رهبر در مشورت و تصمیم گیری مختار‏‎ ‎‏بوده و می تواند تصمیمات دشوار را با صلاح دید خود تغییر دهد. عزل فقیه نیز به عهدۀ‏‎ ‎‏مردم یا نمایندگانِ ایشان نیست، بلکه خودبه خود و با از دست دادنِ صفاتِ لازم صورت‏‎ ‎‏می گیرد و مردم یا نمایندگانِ خبره فقط این فقدان اتصاف را تشخیص می دهند.‏

‏از این دیدگاه رأی و نظرِ مردم در تشخیصِ ولیِّ امر، خبری است نه انشایی. به عبارتِ‏‎ ‎‏دیگر، شرط وجود است، نه شرطِ وجوب و باعث فعلیّت بخشی به حکومت فقیه شده و‏‎ ‎‏پایگاه مردمیِ آن را اثبات می کند. بدین ترتیب، با پذیرش حقِ حاکمیت الهیِ فقیه،‏‎ ‎‏حکومت اسلامی دارای دو جنبۀ الهی و مردمی خواهد شد و به مرحله فعلیت می رسد.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 296

‏این دیدگاه معتقد است که:‏

«تأثیر حضورِ مردم در صحنۀ عمل واظهارِ رأی آنان در قلمرو فکر، نه تنها ضامنِ‎ ‎اجرایِ ولایت فقیه است، بلکه مایۀ موفقیت اصلِ دین و حاکمیتِ قرآن و زمام داریِ‎ ‎پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و رهبریِ امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ‎ ‎می باشد و هرگز نباید بین تأثیرِ خارجیِ حضورِ مردم و بین تأثیرِ آن در ایجادِ حقِ‎ ‎حاکمیت  و علیّت نسبت به اصلِ ولایتِ فقیه خلط نمود و به بهانۀ تکریم آرایِ‎ ‎عمومی، حق حاکمیت را مجعول خلق دانست و جنبۀ ربوبی او را رها کرد.»‎[31]‎

‏از اشکالاتِ عمده ای که این نظریه به نظریۀ غیرِ استقلالیِ فقیه وارد می کند این است‏‎ ‎‏که نظریۀ اخیر، اقامۀ نظام و بسیاری ازامورِ حسبیه را واجبِ کفایی دانسته و به عدمِ جوازِ‏‎ ‎‏دخالتِ مستقلِ فقیه در امور حکم می کند، ولی اگر مردم به وظیفه خود در پذیرشِ‏‎ ‎‏حکومت و عقد بیعت با آن عمل نکنند، وظیفۀ فقها یا به علت عدم تمکن یا به علت‏‎ ‎‏دیگر، ساقط خواهد شد و بدین شکل این واجب قطعی ترک خواهد شد. هم چنین اگر‏‎ ‎‏سِمَت اداره مردم، انتخابی فرض شود، زنان نیز می توانند ولایت و سرپرستی جامعه را‏‎ ‎‏به عهده بگیرند. از سوی دیگر، لزوم اطاعت از ولیّ امر در مکتبِ تشیّع به صورت مطلق‏‎ ‎‏بوده و مشروط به بیعت نیست. دلیل آن این است که: «نظامِ اسلامی یک سلسله احکام‏‎ ‎‏خاصی را برعهدۀ والی قرار می دهد که ثبوت و سقوطِ آن ها در اختیار هیچ کدام از دو‏‎ ‎‏طرف تعهّد؛ یعنی امام و امت نمی باشد. بنابراین، جریانِ ولایت و امامت هرگز در‏‎ ‎‏محدودۀ امام و امت خلاصه نمی شود، بلکه گذشته از آن ها، پیوندِ قطعی با حاکمِ علی‏‎ ‎‏الاطلاق؛ یعنی خدایِ سبحان دارد.»‏‎[32]‎

‏ ‏

جایگاه بیعت در نظریه ولایت استقلالی فقیه

‏افرادی که ولایتِ جامعۀ اسلامی را انتخابی می دانند، اصلِ بیعت و سابقۀ انجامِ آن در‏‎ ‎‏صدر اسلام را در نظر می گیرند، امّا معتقدانِ نظریۀ استقلالی نه تنها این اصل را منافیِ‏‎ ‎‏نظر خود نمی دانند، بلکه آن را برای اثبات آرای خویش به کار می برند.‏

‏برای تبیینِ بهترِ مطالب باید گفت که در اسلام و پیش از آن، برای انتخاب زمام دار از‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 297

بیعت استفاده می شد و در پیش آمدهایی که تجدیدِ پیمان های ضروری تشخیص داده‏‎ ‎‏می شد، تجدیدِ بیعت صورت می گرفت. با این عمل، حدود و اقدام ها و تعهدهای افراد‏‎ ‎‏نیز مشخص می شد. ‏

‏«بیعتِ عده ای از مسلمانان در سال دوازدهم بعثت در عقبۀ اولی و بیعتِ تعداد‏‎ ‎‏بیش تری از مسلمانانِ مدینه در سال سیزدهم در عقبه ثانوی و بیعتِ حُدَیبیه معروف به‏‎ ‎‏بیعت رضوان که در سال ششم هجرت واقع شد و بیعت مردان و زنان بعد از فتحِ مکه، از‏‎ ‎‏جمله مواردی است که مردم با پیامبر اکرم (ص) بیعت کرده اند. چنان که پیامبر (ص) در‏‎ ‎‏روزِ عیدِ غدیر از مردم برای علی (ع) بیعت گرفت و مردم نیز مجدداً بعد از قتلِ عثمان با‏‎ ‎‏حضرت علی (ع) بیعت کردند.»‏‎[33]‎‏ در مورد بیعت غدیرِ خم باید گفت که رسول‏‎ ‎‏اکرم (ص) با این که در حضور ده ها هزار نفر از مسلمانانِ حاضر در غدیرِ خم، ولایتِ‏‎ ‎‏علی (ع) را اعلام کرد و به طور مکرر از مردم اقرار به ولایتِ ایشان گرفت، ولی به این حد‏‎ ‎‏اکتفا نکرد و دستور داد تا خیمه ای بر پا کنند و علی (ع) در آن بنشیند و مردم یکایک با او‏‎ ‎‏بیعت کنند.‏

‏برخی اصلِ بیعت در صدرِ اسلام را دلیل اعتقاد به منشاءِ مردمیِ حاکمیت دانسته اند،‏‎ ‎‏در حالی که بیش تر فقها بر چنین باوری نبوده و ضمن تبیین ضرورت ها و فواید بیعت، بر‏‎ ‎‏الهی بودن منشاءِ حاکمیت اعتقاد داشته اند، لذا بیعت بدون آن که مترادف با مردمی بودن‏‎ ‎‏منشاء حاکمیت باشد دارای ضرورت ها و فواید زیر است:‏

‏1) بیعت مردم با پیامبر(ص)، ائمه معصومین (ع) و فقها نقش اساسی در تحقق عینیِ‏‎ ‎‏ولایت و حاکمیت آن ها داشته است و پیشرفت و استمرار حکومت اسلامی از طریقِ‏‎ ‎‏مساعدت مردم است. به عنوان نمونه پیامبر (ص) تا وقتی که در مکه بود، رسالتش مورد‏‎ ‎‏تأیید مردم قرار نگرفته بود، نتوانست حکومتی تشکیل دهد، ولی وقتی به مدینه رفت و‏‎ ‎‏مردم رسالت آن حضرت را پذیرفته و به رهبری انتخابش کردند، لذا توانست حکومت‏‎ ‎‏اسلامی را تشکیل دهد و به سرپرستیِ ملت و نشرِ اسلام بپردازد. هم چنان که عدم‏‎ ‎‏همراهی و سستی ورزیدن مردم از دلایل اساسی عدمِ تأسیسِ حکومت اسلامی یا زوالِ‏‎ ‎‏آن در طول حیاتِ تشیع بوده است.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 298

‏2) از دلایل دیگر استنادو اتکا به بیعت، آن بوده و هست که بیعت شونده بدین طریق‏‎ ‎‏متوجه می شود که در جامعه چند نفر پشتیبان دارد و مسلماً، این امر او را در زمینه چینیِ‏‎ ‎‏مقدماتِ حکومت و مراحِل تأسیس آن کمک می کند.‏

‏گفتنی است که تحصیلِ نظامِ اسلامی و تأسیس آن واجبِ مطلق است، نه مشروط. و‏‎ ‎‏قدرتِ فقیه و هم چنین حضورِ مردم شرطِ وجود است، نه شرطِ وجوب. لذا تشکیل‏‎ ‎‏حکومت اسلامی تنها وظیفۀ ائمه معصومین (ع) یا فقها نیست، بلکه همه مسلمین‏‎ ‎‏موظفند در این مسئله آن ها را یاری کنند.‏

‏بنابراین در نظریۀ استقلالیِ فقیه، بیعتِ با ولیّ امر علاوه بر آن که شرطِ تنجیزِ رهبری‏‎ ‎‏است، وظیفۀ حتمی و عقلی مردم نیز می باشد. پذیرفتنِ حکومتِ الهی بر مردم لازم و‏‎ ‎‏اطاعت از آن واجب است: «بعد از بیعت، باید به لوازمِ آن ملتزم بود؛ یعنی جامعۀ بشری‏‎ ‎‏دو تکلیفِ طولی دارند: اول آن که با آن چه به صورتِ قرآن و سنتِ معصومین(ع) تعیین‏‎ ‎‏شده بیعت کرده و به آن ایمان بیاورند. دوم آن که به تمام مضامین در دستورهای آن ها‏‎ ‎‏عمل نمایند.»‏‎[34]‎

‏3) بیعت تنها برای بیعت کنندگان مسئولیت آور نبوده، بلکه بیعت شونده نیز دارای‏‎ ‎‏مسئولیت جدیدی می شود. بنابراین، خواست و پذیرش عمومی، فرد را شرعاً ملزم‏‎ ‎‏می کند که با احساسِ مسئولیتِ جدید به رهبری نظامِ اسلامی بپردازد. علی (ع) در خطبۀ‏‎ ‎‏شقشقیه ضمن اشاره به این مطلب، خواست مردم را موجبِ قبولِ حکومت می دانند.‏‎[35]‎

‏4ـ علت دیگر ضرورت بیعت و استناد به آن، در چارچوب قاعدۀ الزام تبیین می شود‏‎ ‎‏و آن چه از امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه یا غیرِ آن دربارۀ احتجاجِ به بیعت نقل شده‏‎ ‎‏است از این قاعده است.‏‎[36]‎‏ توضیح این که به وسیلۀ بیعت، مؤمنین با رهبر الهیِ پیمان‏‎ ‎‏می بندند که در مسیرِ الهی از فرمان هایِ رهبرشان تبعیت کنند، حال اگر بیعت کنندگان‏‎ ‎‏پیمان شکستند خود باید در پیشگاهِ خداوند، جواب گویِ نتایجِ عملِ خویش باشند و‏‎ ‎‏تقصیری برای رهبر نیست. پس بیعت می تواند به منزلۀ اتمامِ حجتِ الهی از سوی رهبر‏‎ ‎‏به خلق باشد.‏

‏از سوی دیگر، طبقِ قاعدۀ الزام‏‎[37]‎‏، رهبر الهی هم چون علی (ع) برای خلعِ سلاح‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 299

مخالفانِ خود به بیعت استناد می ورزند و برای اثباتِ حقانیتِ خویش به بیعت واجماعِ‏‎ ‎‏امت، تمسک می جستند. علی(ع) با ذکر این که خلافتش به بیعت مردم متکی است،‏‎ ‎‏آن ها و خصوصاً مخالفان را به اطاعت از خویش فرا خوانده و ملزم کرده اند. بدین سان‏‎ ‎‏بیعت وسیله ای برایِ تثبیت موقعیتِ سیاسی رهبر الهی بوده است و نمی توان آن را‏‎ ‎‏موجدِ حقِ حاکمیت به شمار آورد.‏

‏5) توجیه دیگر که برای استناد به بیعت می توان ارائه داد اهمیتی است که اسلام به‏‎ ‎‏رأیِ مسلمان ها داده است، به عنوان نمونه پیامبر اکرم (ص) در بابِ احکام و حتی ابلاغ‏‎ ‎‏آن ها، زمینۀ پذیرشِ مردم را در نظر می گرفتند، مثلاً حرمتِ شراب خواری مدتی بعد از‏‎ ‎‏بعثتِ پیامبر اکرم (ص) ابلاغ شد و این ابلاغ تدریجی به خاطر اهمیتِ مسئله پذیرش‏‎ ‎‏مردم بوده است.‏

‏مثال هایی از اهمیتِ پذیرشِ مردم در سیرۀ نظری و عملی معصومین (ع) آورده‏‎ ‎‏می شود. علی (ع) در نامه ای به شیعیانش نقل می کند که پیامبر (ص) به وی فرموده‏‎ ‎‏است: «ای پسر ابی طالب! ولایتِ امت برای تو است، اگر مردم با میل و رغبت ولایتِ تو‏‎ ‎‏را نپذیرفتند آنان را به حال خود رها کن.»‏‎[38]‎

‏هم چنین پس از کشته شدنِ عثمان، در برابر اصرار اصحاب در بیعت با علی (ع)،‏‎ ‎‏ایشان تأکید می کنند که بیعتشان نباید پنهانی و در آن عدمِ رضایت مسلمین باشد، لذا‏‎ ‎‏مسجد را برای انجام آن، پیشنهاد می کنند تا مردم با رضایت و آشکارا، با زعامتِ ایشان‏‎ ‎‏پیمان بیعت ببندند.‏‎[39]‎

‏مصداق دیگری از اهمیتِ رضایتِ عامه، نامۀ حضرت علی (ع) به مالک اشتر است‏‎ ‎‏که در آن رضایتِ عامه و اکثریتِ مردم بر رضایت خاصه برتری داده شده است:‏

«ای مالک، حتماً بهترین امر نزد تو باید میانه ترین آن در حق و شامل ترین آن در‎ ‎عدل و جامع ترین آن در جلب رضایت تودۀ مردم باشد، زیرا که خشمِ توده (عامه‎ ‎مردم)، خشنودی خواص (اقلیت مردم) را پای مال می کند، ولی خشمِ خواص در برابرِ‎ ‎خشنودی و رضایت مردم نباید مورد توجه قرار گیرد.»‎[40]‎

‏در نظریۀ استقلالیِ فقیه این سؤال طرح می شود که آیا کاشفیّت بیعت و علامت بودن‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 300

آرایِ عمومی موجب سستی رأیِ توده ها نمی گردد؟ صاحبانِ نظریه مذکور این طور پاسخ‏‎ ‎‏می دهند که: ‏«شخصیتِ حقوقی فقیه، ولایت دارد، نه شخص حقیقی او. لذا ولایت‎ ‎فقیه  مایۀ مهجور شدن امّت نیست، زیرا خودِ فقیه نیز همانند امت مشمولِ همه شئون‎ ‎یاد شده خواهد بود، چون ولایت او بر مردم همانندِ ولایت پدر بر فرزندانِ نابالغ یا‎ ‎ولایتِ حاکم بر سفیهان نیست.»‎[41]‎

‏در پایان نتیجه می گیریم که انجام بیعت و ضرورت و فواید آن، منافاتی با الهی بودن‏‎ ‎‏منشاء حاکمیت و ولایت اسلامی ندارد و همان طور که بسیاری از علمایِ متقدم و متأخر‏‎ ‎‏یادآور شده اند، از ظاهر ادلۀ فقهی، جعلِ ولایت و نصب آن فهمیده می شود نه دستور‏‎ ‎‏انتخاب. ادلۀ عقلی نیز مؤید نیابت فقیه از امام معصوم (ع) است. از دید آیة الله جوادی‏‎ ‎‏آملی قانونِ اساسی سال 1358 نیز بر همین مبنا استوار بوده است:‏

«در این قانون برای این که توهّم وِکالت یا نیابتِ ولی فقیه از مردم نرود، از رأی و‎ ‎انتخابِ مردم سخنی به میان نیامده است، بلکه از پذیرش آنان که همان تولّی است نه‎ ‎توکیل، سخن گفته است. وجودِ خبرگان نیز در این قانون که به دلیل قدرتِ تمیز و‎ ‎تشخیص، واسطه و وسیلۀ شناخت ولیّ هستند، تنها انتصاب و یا انعزال ولیّ فقیه‎ ‎راتشخیص می دهند و هرگز عهده دارِ عزل و نصب ولیّ فقیه نمی باشند.»‎[42]‎

‏لازم به ذکر است که نظریۀ استقلالیِ فقیه و ضرورت هایِ مشروحۀ انجام بیعت، در‏‎ ‎‏سیره نظری و عملی امام خمینی به طور کاملی آمده است و مردم هم در راه پیمایی ها و‏‎ ‎‏انتخابات و رفراندم های مختلف با رهبری بیعت کرده اند.‏

‏ ‏

3) دیدگاه امام در مورد نقشِ مردم در تحقق ولایت فقیه و ارتباط آن با‎ ‎نظریۀ احتیاطی

‏بی تردید، نظرِ امام (ره) در مورد نقشِ مردم در تحققِ ولایت فقیه، مطابقِ نظریۀ فقیهِ‏‎ ‎‏استقلالی است و ایشان در بیانات خویش به این مهم، کاملاً اشاره کرده اند. نقش نظریۀ‏‎ ‎‏ولایت مطلقه امام (ره) و همگونیِ اختیاراتِ حکومتیِ فقیهِ جامع الشرائط با پیامبر (ص)‏‎ ‎‏و ائمه معصومین (ع) و منشأ الهیِ این اختیارات، دلالت بر این دارد که منصبِ حکومت و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 301

اختیارات حاکم از سوی خدا است.‏

‏با توجه به شواهِد فراوان بر اثباتِ اعتقادِ امام به نظریۀ ولایت انتصابی، در این جا به‏‎ ‎‏یکی از آن ها می پردازیم:‏

‏«لازم است که فقها، اجماعاً یا انفراداً، برای اجرایِ حدود و حفظ ثغور و نظام،‏‎ ‎‏حکومتِ شرعی تشکیل دهند. این امر اگر برای کسی امکان داشته باشد واجب عینی‏‎ ‎‏است وگرنه واجب کفایی است، در صورتی هم که ممکن نباشد ولایت ساقط نمی شود،‏‎ ‎‏زیرا از جانب خدا منصوبند.»‏‎[43]‎

‏اگر چه امام، امامت و رهبری را منصوبِ الهی و نه مجعول دستِ بشر می دانند، اما‏‎ ‎‏سیرۀ نظری و عملی ایشان مملوِ از عبارتِ «مردم» و «ملت» است و شاید به جرأت بتوان‏‎ ‎‏گفت که هیچ فقیهی در طول تاریخ به اندازه وی، به نقش مردم تأکید نکرده و آن ها را‏‎ ‎‏مورد خطاب و تکریم و استظهار قرار نداده است:‏

‏«این جا آرایِ ملت، حکومت می کند. این جا ملت است که حکومت را در دست دارد‏‎ ‎‏و این ارگان ها را، ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز‏‎ ‎‏نیست و امکان ندارد.»‏‎[44]‎

‏«ما تابع آرایِ ملت هستیم .»‏‎[45]‎‏ ، «انتخاب با ملت است.»‏‎[46]‎‏ ، «ملت باید الان همه شان‏‎ ‎‏ناظرِ امور باشند.»‏‎[47]‎‏ ، «هیچ گروه و شخص نمی تواند با خواستِ ملتِ ایران مخالفت‏‎ ‎‏کند، والّا محکوم به نابودی است. ملتِ ایران خواستار حکومت اسلامی است.»‏‎[48]‎

‏البته این عبارت ها ممکن است این شبهه را ایجاد کند که افکارِ امام در موردِ جایگاهِ‏‎ ‎‏مردم در تحققِ ولایت فقیه تعارض دارد، زیرا از سویی، به انتصاب الهی ولیّ فقیه اعتقاد‏‎ ‎‏دارند و از سوی دیگر، منشاءِ حاکمیت و ولایت را مردم دانسته اند.‏

‏در پاسخ به این شبهه باید گفت که اگر چه امام خمینی به نظریۀ استقلالیِ فقیه باور‏‎ ‎‏قطعی داشته اند، اما به دلایلی از جمله: احترام و علاقۀ وافر به مردم، اهمیت بیش از حد‏‎ ‎‏به خواست آن ها، ضرورتِ حفظِ اسلام و مصالحِ عمومی و ملاحظۀ موقعیت های زمانی‏‎ ‎‏و مکانی جدید، در عمل نظریۀ احتیاطی را پیش گرفته اند تا به هر دو نظریۀ سابق عمل‏‎ ‎‏شود. عمل به نظریۀ احتیاطی، عمل به همۀ آرا است و بر این دلالت دارد که فقیه در‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 302

صورتی ولیَّ امر می شود که مردم او را بپذیرند. بدین ترتیب، امام (ره) با علاقه وافر به‏‎ ‎‏مردم و چشم پوشی از حقِ شرعی خویش، ضمنِ رعایت  احتیاط هایِ شرعی در امرِ‏‎ ‎‏زعامت به مردم نقش بیش تری داده و حجت را بر همگان با استواریِ بیش تری تمام‏‎ ‎‏کردند.‏

‏البته پاسخ گویی به این شُبهه از سویِ متفکران و شاگردانِ معظم له نیز دور نمانده‏‎ ‎‏است، برای مثال آیة الله آذری قمی با تأکید بر صحتِ نظریۀ استقلالیِ فقیه و ذکرِ‏‎ ‎‏ایراداتی بر نظریۀ مقابل آن، به تبیین نظرِ امام در این باره پرداخته است: ‏

‏«امامِ راحل در بحثِ ولایت مطلقۀ فقیه این منصب را تفویضی از جانبِ خداوندِ‏‎ ‎‏متعال و پیامبر عظیم الشأنِ او می دانند، نه از سوی مردم و آرایِ دموکراتیک. اگر چه در‏‎ ‎‏قانونِ اساسی و برخی از سخنرانی هایِ خود ذکری از اتّکا و استناد حکومت به آرای‏‎ ‎‏مردم هم به میان آورده اند؛ جمع بین این دو گفتار به نظر من این است که بگویم: معظم‏‎ ‎‏له، اعتماد به مردم در تشکیلاتِ حکومتی را، به استناد اختیاراتِ الهی خود، به مردم‏‎ ‎‏مسلمان و ایثارگرِ ایران هدیه کرده اند.»‏‎[49]‎

‏به نظر آیة الله آذری قمی، امام در سیرۀ عملیِ خویش، جمهوری اسلامی را بر اساس‏‎ ‎‏نظریۀ شیخ انصاری تشکیل داده است: «ولایتِ فقیه و حکومت اسلامی برخاسته از رأی‏‎ ‎‏جمهور مردم می باشد و این مردم هستند که فقیهِ جامع الشرایط را به عنوان حفیظ، علیم‏‎ ‎‏و قانون دانِ عادل انتخاب می کنند.‏‎[50]‎‏»‏

‏امام نیز در سخنرانی ها و آثارشان فقیه را در اقامۀ نظام، امر به معروف و نهی از منکر‏‎ ‎‏و امور ملت ها، مستقل در تصرف و دخالت ندانسته، بلکه نظرِ فقیه و ملت را در حل و‏‎ ‎‏فصل امور، شرط و رکن می دانند:‏

‏«و این همان جمهوری اسلامی است که تمامِ امور آن در همه مراحل، حتی رهبری آن‏‎ ‎‏بر اساس آرای مردم بنا شده است. این نقش برای مردم بالاتراز مشاوره است، زیرا‏‎ ‎‏مشاوره با استقلالِ رهبر و امام منافات ندارد، ولی در این نظریه مردم در عَرض رهبر و‏‎ ‎‏شریک او هستند که طبعاً اذن و رضای هر دو، معتبر است.»‏‎[51]‎

‏آیة الله یوسفِ صانعی هم ضمنِ اشاره به سه نگرش دربارۀ ولایت فقیه، امام (ره) را‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 303

معتقد به نظریه استقلالی فقیه می داند و آن را عالی ترین نظریه و رفع کنندۀ بسیاری از‏‎ ‎‏اشکالات به حساب می آورد. ایشان با تبیین نظریۀ احتیاطی، معتقد است که قانونِ‏‎ ‎‏اساسی جمهوری اسلامی به آن عمل کرده و حاوی آن است:‏

‏«نظریه دوم: این است که هر فقیهی قیام به امر نمود و حکومت را در دست گرفت،‏‎ ‎‏ولیِّ امر است. ولذا ممکن است فقیهی در خانه اش نشسته باشد اما ولیّ امر نباشد، زیرا‏‎ ‎‏باید به میدان بیاید و نبض امر را به دست بگیرد که این نظریه، نظریۀ امام است در ولایتِ‏‎ ‎‏فقیه و عالی ترین نظریه است که خیلی از اشکالات بعدی را هم رفع می کند. پس فقیهی‏‎ ‎‏که به میدان می آید و نبضِ ولایت را در دست می گیرد ولی امر می شود و تفاوت فقیه با‏‎ ‎‏دیگران این است که اگر دیگری بیاید و نبضِ امر را در دست بگیرد، به عقیده ما ولیِّ امر‏‎ ‎‏نمی شود، اما اگر فقها بیایند نبضِ امر را به دست بگیرند ولیِّ امر می شوند.‏

‏نظریه سوم: یک نظریۀ احتیاطی در زمینۀ ولایت فقیه است و طرفدارانش نیز کم اند ...‏‎ ‎‏که اگر ما به این نظریه عمل کنیم، تا زمانی که تشیع و فقه و ولایت باقی است به همۀ آرا‏‎ ‎‏عمل کرده ایم و آن این است که گفته اند: فقیهی را که مردم به عنوان ولیَّ امر بپذیرند، ولیَّ‏‎ ‎‏امر است تا مردم نپذیرند، ولیِّ امر نیست. این یک نظریۀ احتیاطی است، نه یک نظریۀ‏‎ ‎‏علمی؛ یعنی گفته اند اگر این کار را بکنیم، دیگر به همه گفته ها عمل کرده ایم.‏

‏من فکر می کنم در قانونِ اساسی (مصوب سال 1358) برای این که به این نظریۀ‏‎ ‎‏احتیاطی عمل شده باشد و البته زیانی ندارد و پایگاهِ ملی هم حفظ می شود، گفته اند‏‎ ‎‏کسی یا شورایی که مردم به رهبری شناخته اند، دارای مقام رهبری می شود. آن ها که قایل‏‎ ‎‏به رهبر و مقام ولایت فقیه اند به یکی از این دو نظریه معتقدند، یا می گویند فقیه در‏‎ ‎‏صورتی ولیِّ امر است که مردم به او رأی بدهند و چه، مردم به او رأی ندهند، یا‏‎ ‎‏می گویند در صورتی ولیِّ امر است که مردم به او رأی بدهند و در هر حال، به هر دو‏‎ ‎‏نظریه عمل شده است و جمعِ بینِ این دو نظریه است و این بی اشکال ترین راه از نظرِ‏‎ ‎‏عمل است که در قانون اساسی آمده و به جایی هم ضربه و ضرری وارد نمی شود.»‏‎[52]‎

‏اعتقادِ امام (ره) به نظریۀ احتیاطی در واقع حاکی از اهمیتی است که ایشان برای مردم‏‎ ‎‏قایل اند و این باور، منافاتی با نظریۀ ولایت انتصابی معظم له ندارد.‏



کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 304

بر همین مبنا، از ویژگی هایِ مهم مردمیِ اندیشۀ سیاسی امام، اهمیت به مسئلۀ‏‎ ‎‏خواست عمومی و بلوغ سیاسی مردم است. از این دیدگاه، حکومتِ جمهوری اسلامی‏‎ ‎‏متکی به آرایِ عمومیِ ملت است و حتی «شکلِ حکومت با مراجعه به آرایِ ملت تعیین‏‎ ‎‏خواهد گردید.»‏‎[53]‎‏ و «رژیم باید راه و رسمی را انتخاب کند که مورد موافقت و علاقه‏‎ ‎‏مجموعِ جامعه باشد واین جمهوری اسلامی است.»‏‎[54]‎‏ امام (ره) اظهار می دارند:‏

‏«خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما‏‎ ‎‏به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم، بلی ممکن است گاهی وقت ها ما یک تقاضاهایی‏‎ ‎‏از آن ها بکنیم؛ تقاضاهایی متواضعانه، تقاضاهایی که خادمِ یک ملت، از‏‎ ‎‏ملت می کند...»‏‎[55]‎

‏و در جایی دیگر می فرمایند:‏

«من خودم به جمهوری اسلامی رأی می دهم و از شما تقاضا دارم برای اسلام رأی‎ ‎بدهید، به جمهوری اسلامی رأی بدهید.»‎[56]‎

‏از نظر ایشان، «اسلام دمکراتیک نیست و حال آن که از همۀ دموکراسی ها بالاتر‏‎ ‎‏است...»‏‎[57]‎‏ و اهمیّت خواست و پذیرشِ عمومی برای آن است که ملت خواهان‏‎ ‎‏اسلام است: ‏

‏«هیچ گروه و شخصی نمی تواند با خواستِ ملت ایران مخالفت کند، واِلّا محکوم به‏‎ ‎‏نابودی است. ملت ایران خواستار حکومت اسلامی است.»‏‎[58]‎‏ و چون تحمیلی، علیه‏‎ ‎‏مردم نباید وجود داشته باشد و نظر و اراده آن ها مهم است، می فرمایند: «ملت باید الان‏‎ ‎‏همه شان ناظرِ امور باشند، اظهارِ نظر بکنند در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی، در‏‎ ‎‏مسائلی که عمل می کند دولت، استفاده بکنند، اگر یک کار خلاف دیدند.»‏‎[59]‎

‏با وجود انتصابِ الهیِ ولایتِ فقیه، سیرۀ امام حاکی از آن است که رهبری ایشان به‏‎ ‎‏رأیِ مردم بوده است و با این عمل علاوه بر احترام به مجاهدت های مردم، رعایت‏‎ ‎‏احتیاط و محکم کاریِ فقهی و سیاسی را نیز کرده اند:‏

‏«... و اما خوب، البته ملت یک چیزی را خواستند و ما همه تابع او هستیم.»،‏‎[60]‎‏ «ما به‏‎ ‎‏واسطۀ اتکا به این آرایِ عمومی که شما الان می بینید و دیدید، تاکنون که آرایِ عمومی با‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 305

ما است و ما را به عنوانِ وکالت بفرمایید، یا به عنوانِ رهبری، همه قبول دارند، از این‏‎ ‎‏جهت ما یک دولت را معرفی می کنیم... من یک تنبیه دیگری هم بدهم و آن این که من که‏‎ ‎‏ایشان ‏‏[‏‏بازرگان‏‏]‏‏ را حاکم کرده ام. یک نفر آدمی هستم که به واسطۀ ولایتی که از طرفِ‏‎ ‎‏شارع مقدس دارم ایشان را قرار داده ام، ایشان واجب الاتباع است.»‏‎[61]‎

‏حتی در ایامِ پیروزی انقلاب و قبل از رأی گیری ها، امام در بیاناتشان، حکومت‏‎ ‎‏اسلامی را متکی به انتخاب مردمی می دانند:‏

‏«اصلِ لزوم تشکیل جمهوری اسلامی را ملت ایران در رفراندم تاسوعا و عاشورا در‏‎ ‎‏سراسر کشور اعلام کردند. در رفراندم تاسوعا و عاشورا ملت با اکثریتی که در تاریخ‏‎ ‎‏رأی گیری های دنیا کم نظیر است، خواستار سرنگونیِ سلسله پهلوی و از بین رفتن رژیم‏‎ ‎‏سلطنتی واستقرار جمهوری اسلامی شده است. بنابراین، در این درخواست ها هر که‏‎ ‎‏تردید کند، خود را از ملت جدا کرده است.»‏‎[62]‎

‏قدر دانیِ امام (ره) از تحول و بیداری و مجاهدت هایِ مردم نیز به خوبی مبیّنِ اهمیتِ‏‎ ‎‏دادن ایشان به نقش عمدۀ مردم است:‏

«...من از همۀ شما، منّت می کشم، من خادمِ شما هستم، من نمی توانم شکرِ این‎ ‎نعمتی را که به ما داده است و آن غیرتمندان سرتاسر ایران است، نمی توانم از عهدۀ‎ ‎شکر برآیم.»‎[63]‎‏، «اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده و ما همه‏‎ ‎‏مفتخریم که در چنین عصری و در پیشگاهِ چنین ملتی می باشیم.»‏‎[64]‎

‏امام خمینی (ره) تا آخرین دم حیات، خود را قدردان و خادم مردم می دانستند، به‏‎ ‎‏همین خاطر، در لحظات آخر با صدایی لرزان فرموده بودند: «من می دانم زنده نمی مانم.‏‎ ‎‏اگر مرا برای خودم نگه داشته اید، به حالِ خودم بگذارید و اگر برای مردم است، هر کاری‏‎ ‎‏می خواهید بکنید.»‏‎[65]‎‏ و حتی وصیت نامۀ ایشان با عذرخواهی از خداوند و ملت، به‏‎ ‎‏خاطر کوتاهی ها و تقصیرها و دعا برای مردم پایان می پذیرد.‏‎[66]‎

‏ ‏

نتیجه

‏از مباحث این مقاله نتیجه می گیریم که مردم در اندیشه امام (ره) و سیرۀ نظری و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 306

عملی ایشان به طور جدی دارای نقش محوری بوده اند. خوش بینی به مردم و اهمیت به‏‎ ‎‏خواست عمومی و بلوغ فکری و سیاسی ملت و تکریمِ ایشان، در همۀ آثار معظم له به‏‎ ‎‏چشم می خورد. در فقاهت و سیاست و عرفانِ امام، مردم نقش عمده ای دارند و پس از‏‎ ‎‏رکن الهی، اندیشه و نهضت وی را تشکیل می دهند، البته بُعد الهیِ این تفکر، بر بُعد‏‎ ‎‏مردمی، احاطه دارد. این دو رکن بی تردید، رمز پیروزی و بقایِ انقلاب اسلامی بوده‏‎ ‎‏است. ‏

‏همان گونه که ذکر شد سیرۀ نظری و عملی امام (ره) مملوِ از عباراتِ «مردم» و «ملت»‏‎ ‎‏است و شاید به جرأت بتوان گفت که هیچ فقیهی در طول تاریخ به اندازۀ وی، مردم را‏‎ ‎‏واجد نقش ندانسته و آن ها را مورد خطاب و تکریم واستظهار قرار نداده است. اما‏‎ ‎‏بی تردید، نظرِ ایشان در موردِ نقشِ مردم در تحققِ ولایت فقیه، نظریۀ ولایت استقلالی‏‎ ‎‏فقیه یا انتصابی است و امامت و رهبری، منصوب الهی و نه مجعولِ دست بشر است و‏‎ ‎‏اساساً نفس نظریۀ ولایتِ مطلقۀ فقیه امام و هم طرازی و همگونی اختیارات حکومتی‏‎ ‎‏فقیه جامع الشرایط با پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) و آبشخورِ الهی این اختیارات،‏‎ ‎‏دلالت بر این دارد که منصبِ حکومت و اختیاراتِ حاکم از سوی خدای متعال است.‏

‏از سوی دیگر، تاکید امام بر نقش مردم و اعتقاد به ولایت انتصابی موجد هیچ گونه‏‎ ‎‏توهمی نیست، زیرا ایشان اگر چه به این نظریه باورِ قطعی داشته اند، اما به دلایلی از‏‎ ‎‏جمله: احترام و علاقۀ وافر به مردم و اهمیتِ خواستِ آن ها و ضرورتِ حفظ اسلام و‏‎ ‎‏مصالحِ عمومی و در نظر گرفتنِ موقعیت های زمانی و مکانیِ جدید، عملاً نظریه‏‎ ‎‏احتیاطی را پیش گرفته اند تا به هر دو نظریۀ ولایتِ انتصابی و انتخابی عمل شود. عمل به‏‎ ‎‏نظریۀ احتیاطی، عمل به همه آرا است و بر این دلالت دارد که فقیه در صورتی ولیِّ امر‏‎ ‎‏می شود که مردم او را بپذیرند. بدین ترتیب، امام با علاقۀ وافر به مردم و چشم پوشی از‏‎ ‎‏حقِ شرعی خویش، ضمن رعایتِ احتیاطهای شرعی در امرِ زعامت، به مردم نقش‏‎ ‎‏بیش تری داده تا حجت را بر همگان با استواری بیش تری تمام کنند.‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 307

پی نوشت ها:

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 308

  • )) دکترای علوم سیاسی (گرایش اندیشه های سیاسی) از دانشگاه تهران.
  • )) امام خمینی، تفسیر سوره حمد، (قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1360) ص 7 - 12.
  • )) مجموعه مقالات سومین سمینار بررسی سیره نظری و عملی امام خمینی(س) (چاپ اول: تهران، انتشارات جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران، بهار 1372) ص 168
  • ))  ر.ک: صحیفه امام ، ج 9 ، ص289-290.
  • )) همان، ج 8 ،ص 268-270.
  • )) همان، ج 8 ، ص 434-438 .
  • )) مجموعه مقالات سومین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی، محمد علی انصاری، مقالۀ  «امام مردم و پاسداری از ارزشهاس انقلاب، ص 156.
  • )) همان.
  • )) همان .
  • )) امام خمینی، وصیتنامه سیاسی الهی (چاپ اول: تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، خرداد 1368) ص 8.
  • )) سخنرانی امام در 11 آذر 1341 به مناسبت آغاز رسمی درس حوزه پس از پایان غائله انجمن های ایالتی و ولایتی، ر. ک: سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 1 (قم: دارالفکر [بی تا]) ص 203 - 204.
  • )) سید حمید روحانی، همان ، ص 202.
  • )) امام خمینی، ولایت فقیه (قم: انتشارات آزادی [بی تا]) ص 178 ـ 179.
  • )) سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 2، ص 417 (نقل با اندکی تصرف).
  • )) برای تفصیل بیش تر ر. ک: همان، ج 1، ص 150.
  • )) همان، ج 2 ، ص 700.
  • )) امام خمینی، شؤون و اختیارات ولیّ فقیه «ترجمه مباحث ولایت فقیه از کتاب البیع»، ج 1 (چاپ اول: تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1365).
  • )) مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، در جستجوی راه از کلام امام، دفتر ششم، رهبری انقلاب اسلامی (چاپ دوم: تهران، امیرکبیر، 1366) ص 85.
  • )) همان، ص 90.
  • )) سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 1 ، ص 180.
  • )) مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی (چاپ هشتم: تهران، انتشارات صدرا، 1371) ص 71 ـ 72.
  • ))  ر. ک: دکتر احمد احمدی، «شیوه های ادبی هنری امام»، مجله حضور، خرداد 1371، شماره 4.
  • )) حمید مولانا، «امام، انقلاب و ارتباطات» ، حضور، شماره 4، خرداد 1371، ص 13.
  • )) ... و مَثلهم فی الانجیل کزرعٍ اخرج شَطْئَۀ فَأَزَره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزّراع (فتح (48) آیه 29).
  • )) مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، (چ هفتم: تهران، صدرا، 1372) ص 57 ـ 58.
  • ))  در جستجوی راه از کلام امام (دفتر ششم)، رهبری انقلاب اسلامی، ص 46.
  • )) طلیعه انقلاب اسلامی مصاحبه های امام خمینی در نجف، پاریس و قم (تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1362) ص 292. (19 / 10 / 57)
  • )) ر. ک: مصاحبه مهندس میر حسین موسوی، مجله حضور، شماره 2، ص 20، آبان 70، ص 20.
  • )) ر. ک: آیة الله آذری قمی، ولایت فقیه از دیدگاه فقهای اسلام (چاپ اول: قم، مؤسسه مطبوعاتی دارالعلم، بهار 1371) ص 126.
  • )) آیة الله حسن طاهری خرم آبادی، ولایت فقیه و حاکمیت ملت (تهران: انتشارات 22 بهمن [بی تا]) ص 94.
  • )) آیة الله جوادی آملی، ولایت فقیه، رهبری در اسلام (تهران: مرکز نشر فرهنگی رجاء ، 1368) ص 21.
  • )) همان، پیرامون وحی و رهبری (تهران: انتشارات الزهراء، 1369) ص 160.
  • )) مصطفی کواکبیان، دموکراسی در نظام ولایت فقیه (چاپ اول: تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1370) ص 81.
  • )) آیة الله جوادی آملی، ولایت فقیه، رهبری در اسلام، ص 19.
  • )) در این خطبه امام علی (ع) می فرمایند: ...به خدایی که دانه را شکافت و انسان را خلق کرد اگر نبود آن جمعیت مردم که درخواست بیعت کردند، و نبود قیامِ حجتِ خدا با وجودِ یار و ناصر، و این که خدا از علما عهد و پیمان گرفته است که بر ظلمِ ظالم و بیچارگیِ مظلوم صبر نکنند، هر آینه زیر بار خلافت نمی رفتم و شتر خلافت را به حال خود رها می کردم.»
  • )) برای مثال ر. ک: نهج البلاغه، ترجمۀ فیض الاسلام، ص 558، خطبه 173.
  • )) «والزموهم بما الزموا علیهم انفسهم؛ ایشان را بدان چه خود را بدان ملزم می دانند الزام کنید.»
  • )) ر. ک: کشف الهجه لابن طاوس، ص 180: «و قد کان رسول الله (ص) عهد الی عهدأ، فقا ل: یا بن ابی طالب لک و لاء امتی، فان و لوک فی عافیه و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم، و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه؛ رسول الله به من عهد کرده بود که اگر مردم بدونِ درگیری ولایت را به تو دادند و همه نیروها به آن راضی شدند حکومت را قبول کن و اگر اختلاف کردند آنان را رها ساز و به حال خود بگذار.»
  • )) ر. ک: آیة ا... منتظری، ولایت فقیه و فقه الدولة الاسلامیة، ص 504 (به نقل از تاریخ طبری، ج 6، ص 1066): ...ففی المسجد، فانّ بیعتی (لاتکون خفیأ (خفیة) و لا تکون الاعن رضی المسلمین، پس باید [بیعت ]در مسجد باشد، زیرا که بیعت با م مخفی و بدون رضایت مسلمانان نیست.
  • )) نهج البلاغه، ترجمۀ فیض الاسلام، ص 996 نامۀ 53.
  • )) آیة الله جوادی آملی، پیرامون وحی و رهبری، ص 160.
  • )) همان، ولایت فقیه، رهبری در اسلام، ص 189.
  • )) امام خمینی، ولایت فقیه، ص 57.
  • )) در جستجوی راه از کلام امام (دفتر نهم)، ملت، امت (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1362) ص 343.
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 11، ص 35-33.
  • )) همان، ج 4، ص 479.
  • )) همان، ج 13، ص 193.
  • )) در جستجوی راه از کلام امام (دفتر نهم)، ملت، امت، ص 13 ـ 14.
  • )) آیة الله آذری قمی، ولایت فقیه از دیدگاه فقهای اسلام، ص 168 ـ 169.
  • )) همان، ص 126.
  • )) همان، ص 125.
  • )) آیة الله یوسف صانعی، ولایت فقیه (چاپ دوم: تهران واحد مطالعات و تحقیقات بنیاد قرآن، امیرکبیر، 1364) ص 30ـ31.
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 4، ص 335-334.
  • )) همان، ج 5، ص 156-155.
  • )) همان، ج 11، ص 35-33.
  • )) در جستجوی راه از کلام امام (دفتر ششم)، رهبری انقلاب اسلامی، ص 49.
  • )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 11، ص 460-459.
  • )) در جستجوی راه از کلام امام (دفتر نهم)، ملت، امت، ص 13.
  • )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 13، ص 193.
  • )) همان، ج 11، ص 466-465.
  • )) در جستجوی راه از کلام امام (دفتر ششم)، رهبری انقلاب اسلامی، ص 136.
  • )) طلیعه انقلاب اسلامی مجموعه مصاحبه های امام خمینی در نجف، پاریس و قم (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362) ص 316.
  • )) در جستجوی راه از کلام امام، (دفتر ششم) رهبری انقلاب اسلامی، ص 151 ـ 152.
  • )) امام خمینی، وصیت نامه سیاسی الهی، ص 12.
  • )) از خرداد تا خرداد، مجله حضور، شمارۀ 1، خرداد 1370، ص 35.
  • )) همان، ص 36.