امام خمینی و راهبرد اصالت تکلیف

‏ ‏

‏ ‏

امام خمینی و راهبرد اصالت تکلیف

‏ ‏

محمد حسن سعیدی

‏ ‏

‏همۀ ما مأمور به تکلیف و وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه‏‎[1]‎

‏امام خمینی«ره»    ‏

مقدمه

‏در میان مبانی نظری و اصول راهبردی حرکت رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت‏‎ ‎‏امام خمینی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ محورهای متعددی وجود دارد که به حق باید گفت‏‎ ‎‏پیروزی انقلاب و توفیق هدایت های قائد عظیم الشأن آن، مرهون این دیدگاه ها است. امام‏‎ ‎‏امت ـ رضوان الله تعالی علیه ـ به خاطر نگرش جامع، عمیق و نظام واره ای که نسبت به‏‎ ‎‏مکتب حیاتبخش اسلام داشتند به خوبی توانستند با به کارگیری تعالیم، احکام و‏‎ ‎‏ارزش های اصیل دینی در عرصۀ مدیریت اجتماعی و استفاده ای به جا و به موقع از آن ها‏‎ ‎‏نمونۀ موفقی از توان مندی دین در ادارۀ ابعاد گوناگون حیات بشر را به نمایش بگذارند.‏‎ ‎‏استخراج و تعیین گزاره هایی که پشتوانه و معیار و ملاک سیاست گذاری ها و‏‎ ‎‏موضع گیری های ایشان بوده است و هم چنین تشریح مستندات شرعی آن می تواند‏‎ ‎‏تحلیلی از زیر پایه های یک نظام جامع اسلامی را از نگاه یک فقیه توانا و با تجربه و یک‏‎ ‎‏اسلام شناس سیاست مدار و نکته سنج به دست دهد.‏

‏از جمله فرازهایی که به ویژه در اواخر عمر شریف امام به عنوان یک اصل در همه‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 31

زندگی و در رفتار سیاسی ایشان مورد اشاره قرار گرفته، تاکید بر محوریت و اصالت‏‎ ‎‏تکلیف با قطع نظر از حصول یا عدم حصول نتیجه است، بدین معنا که انسان باید در هر‏‎ ‎‏حال بر مدار تکلیف شرعی زندگی کند و وقتی که به انجام یا ترک فعلی موظف شد بنابر‏‎ ‎‏تکلیف عمل نماید، خواه به نتیجه نایل شود یا نشود. هیچ گاه علم مکلف به عدم حصول‏‎ ‎‏نتیجۀ ظاهری رافع تکلیف نیست تا چه رسد به ظن و شک نسبت به آن.‏

‏این حکم هم در اعمال فردی و عبادی انسان صادق است و هم در تکالیف اجتماعی‏‎ ‎‏او؛ به عنوان مثال، مکلفی که در پی دخول وقت نماز و یا حلول ماه مبارک رمضان مأمور‏‎ ‎‏به اقامه نماز یا روزه داشتن است، هر چند علم و یقین داشته باشد که به خاطر عروض‏‎ ‎‏عارضی موفق به اتمام نماز و به پایان رساندن روزۀ خود نخواهد شد، در عین حال مجاز‏‎ ‎‏نیست که از تکلیف خود دست برداشته و از ابتدا نماز را ترک یا روزه اش را افطار نماید.‏

‏در تکالیف اجتماعی هم اگر کسی مثلاً موظف به نهی از منکر یا احقاق حقی است‏‎ ‎‏نباید از ترس عدم موفقیت، آن راترک کند. البته در این مثال ها توجه به این نکته ضروری‏‎ ‎‏است که بحث دربارۀ شرایطی است که تکلیف شرعی متوجه انسان شده است نه‏‎ ‎‏مواردی که علم یا ظن به عدم توفیق، از اساس مانع تکلیف است؛ مانند مواردی که به‏‎ ‎‏خاطر عدم احتمال اثر یا علم به عدم تأثیر، وظیفه امر به معروف فعلیت نمی یابد و اصلا‏‎ ‎‏تکلیفی تحقق نمی یابد که بحثی دربارۀ نتیجۀ آن صورت بگیرد.‏

‏براساس این دیدگاه، در مقام امتثال نیز چنان چه کسی به تکلیف خود عمل کند، چه‏‎ ‎‏بتواند آن را به پایان برساند و چه نتواند، چه به نتیجه برسد و چه نرسد، مطیع شمرده‏‎ ‎‏می شود و تکلیف از وی ساقط خواهد بود. این، خلاصه و اجمالی است در معرفی‏‎ ‎‏موضوع بحث. در این مجال در صدد آنیم که تبیین مختصر، ساده و روشنی از این مسئله‏‎ ‎‏ارائه دهیم.‏

‏ ‏

1ـ جایگاه تکلیف در زندگی انسان

‏بدیهی است که در یک مکتب جامع، تمامی اجزای آن در ارتباط تنگاتنگ و در تعامل‏‎ ‎‏و تعاضد با یک دیگرند و قضاوت دربارۀ یک جزء، بدون در نظر گرفتن موقعیت آن در‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 32

پیکرۀ نظام و بدون ملاحظۀ اصول کلی حاکم بر آن مجموعه، مقدور نیست. اسلام نیز‏‎ ‎‏یک نظام جامع و کامل است که همۀ اجزای آن اعم از اندیشه ها، ارزش ها و احکام به‏‎ ‎‏صورت هم آهنگ، به جا و کافی گردهم آمده اند که هر یک دارای کارکرد مشخص و بازده‏‎ ‎‏معین بوده و در نهایت همگی با هم تامین کنندۀ هدف نهایی و آرمان نهایی دین‏‎ ‎‏می باشند.‏

‏اسلام برای انسان در ابعاد فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی،‏‎ ‎‏اهداف و مطلوب هایی را در نظر گرفته و معیارها و شاخصه های مطلوبیت هر یک را‏‎ ‎‏ارائه داده است. احکام و تکالیف الهی دستوراتی برای گام برداشتن در این مسیر و برای‏‎ ‎‏تحقق بخشیدن به این اهداف است. خداوند حکیم تمامی دستورات شرعی را پیرو‏‎ ‎‏اغراض و به تبع مصالح خاصی تشریع فرموده که جملگی این مصالح عاید به خود انسان‏‎ ‎‏است و در آن ها منافع بشر ملحوظ می باشد. حتی هنگامی که پیامبر(ص) به دستور‏‎ ‎‏خداوند چیزی را به عنوان اجر رسالت طلب می کند،‏‎[2]‎‏ نتیجه این فعل نیز برای خود مردم‏‎ ‎‏است.‏‎[3]‎

‏اسلام دین پویایی و تحرک و مکتب رشد و عروج انسان است، لذا تسامح و سازش با‏‎ ‎‏وضع موجود و برخورد غیر مسئولانه و فرونهادن خواسته ها و مطلوب ها هرگز مورد‏‎ ‎‏تجویز دین نیست. همۀ انسان ها دعوت شده اند که با بهره گیری صحیح و بهینه از حداکثر‏‎ ‎‏ظرفیت خود، جامعه و طبیعت به بهترین شرایط و عالی ترین موقعیت نایل شوند. برای‏‎ ‎‏انسان مؤمن شایسته نیست که حتی یک لحظه از خود و هدف خود و راهی که در پیش‏‎ ‎‏دارد غافل شود. مؤمنان رستگار از کار لغو و بیهوده - یعنی کاری که فایده و ارزشی‏‎ ‎‏جهت تحقق آرمان های متعالی آنان ندارد - روی گردانند‏‎[4]‎‏ و با شوق و اشتیاق کامل برای‏‎ ‎‏نیل به مقاصد شریعت تلاش می کنند. توصیه های مکرر متون دینی، به ویژه قرآن کریم‏‎ ‎‏نسبت به صبر و استقامت نشانه استواری دین و پافشاری آن بر اهداف مورد نظر خویش‏‎ ‎‏می باشد و دال بر این است که موانع و مشکلات را نباید به عنوان عامل بازدارنده در‏‎ ‎‏مسیر انجام تکالیف الهی تلقی نمود و در پشت آن ها نباید متوقف ماند، بلکه آن چه که‏‎ ‎‏مطلوب شارع می باشد تکاپوی مدام و بی وقفه برای صعود به قله های تعالی است.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 33

2ـ غایت افعال و تکالیف

‏انجام کار بی غرض و بی هدف یا با غرض مبهم، غیر حکیمانه است، اما داشتن غرض‏‎ ‎‏چند مرحله ای نه تنها منعی ندارد بلکه کاملاً عاقلانه و شایع هم هست. اشاره شد که‏‎ ‎‏احکام الهی معلل به اغراض و تابع مصالح و مفاسد واقعی می باشد. این اغراض غالباً‏‎ ‎‏برای انسان قابل شناخت است و دلیلی بر منع آدمی از شناخت حکمت و فلسفه احکام‏‎ ‎‏وجود ندارد. البته باید از حکمت تراشی بدون استناد و بی دلیل برای احکام شریعت‏‎ ‎‏بپرهیزیم و علل شرایع را محدود به حوزۀ درک خود نسازیم.‏

‏چه بسا اهداف بلند و ثمرات فراوان و کشف نشده ای بر یک حکم مترتب است و‏‎ ‎‏انسان با رشد عقلی و گسترش دانش و با شناخت عمیق تر و جامع تر خود نسبت به دین،‏‎ ‎‏به آن ها دست خواهد یافت. حتی در مواردی نیز که مدرک حکم، دارای تعلیل است‏‎ ‎‏نمی توان ادعا کرد که فواید آن منحصر در همان می باشد، زیرا ممکن است که تعلیل‏‎ ‎‏مذکور، بخشی یا مرحله ای ازمقصود و نتیجۀ به دست آمده از اجرای آن حکم باشد.‏

‏در مجموع می توان با یک نگاه گذرا، به سه دسته انگیزه برای احکام اشاره کرد که در‏‎ ‎‏عین حالی که از سه سطح متفاوت برخوردارند، در عرض یک دیگر بوده و به طور هم‏‎ ‎‏زمان، با هر عملی ملحوظ می باشند. این سه دسته عبارت اند از:‏

‏ ‏

الف ـ اهداف جزئی و مقطعی

‏منظور از این گونه اهداف، نتایج ابتدایی و مستقیمی است که از یک فعل فی حدذاته و‏‎ ‎‏با قطع نظر از ارتباط و تعاضد آن با سایر تکالیف، مورد انتظار است؛ به عنوان مثال، اگر‏‎ ‎‏یکی از اغراض نماز ذکر و یاد خداست، به جا آوردن یک نماز و تکرار آن، حالت توجه و‏‎ ‎‏یاد را به طور مداوم در انسان ایجاد می نماید یا مثلاً حکم به قتال با دشمنان به منظور دفع‏‎ ‎‏شر و فتنه یا برای رفع ظلم و احقاق حق صادر شده است. رسیدن به پیروزی در این‏‎ ‎‏جبهه، همان هدف مستقل و نتیجه خاصی است که از این مبارزه حاصل می شود. غایت‏‎ ‎‏و مقصد پیوسته ای را که در برخی از آیات به آن اشاره شده است می توان از این قسم‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 34

برشمرد؛ برای نمونه:‏

‏ـ «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین لله؛‏‎[5]‎

‏با دشمنان بجنگید تا دیگر فتنه ای نماند و دین برای خداباشد.»‏

‏ـ «و اعدوالهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم ...؛‏‎[6]‎

‏برای مبارزه باکافرین هر چه می توانید نیرو و اسبان آماده، فراهم آورید  تا بدین‏‎ ‎‏واسطه دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید.»‏

‏ «... فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر الله؛‏‎[7]‎

‏اگر گروهی از مومنین به گروهی دیگر ستم و تجاوز روا داشتند، پس با متجاوز‏‎ ‎‏بجنگید تا به امر خدا گردن نهد.»‏

‏ ‏

ب ـ اهداف میانی

‏منظور از این سطح از هدف، اغراضی است که بر تکالیف الهی در مجموع و در‏‎ ‎‏سازمان دهی کلی تعالیم، ارزش ها و احکام دینی مترتب می شود. به خلاف صورت اول‏‎ ‎‏که نتیجۀ یک حکم به طور مستقل مورد ملاحظه بود، در این شق، فایده واثر تکلیف، به‏‎ ‎‏شرط شی ء و به عنوان یک عضو از مجموعۀ احکام و به عنوان نقشی که در کل نظام‏‎ ‎‏فکری و ارزشی دارا است، مورد نظر می باشد.‏

‏به بیان دیگر، هدفی که از بعثت انبیا و از مجموعۀ تعالیم ادیان مد نظر است، در مورد‏‎ ‎‏تک تک تکالیف نیز صادق است؛ به عنوان مثال، «اقامۀ قسط» آرمانی است که قرآن‏‎ ‎‏کریم آن را انگیزۀ بعثت انبیا معرفی فرموده است:‏

‏«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط؛‏‎[8]‎

‏ما پیامبران را با نشانه های آشکار فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان فروفرستادیم‏‎ ‎‏تا مردم قسط و عدالت را بر پای دارند.»‏

‏در توضیح این مطلب باید گفت که کل عالم در اختیار خداوند و تابع ارادۀ اوست و‏‎ ‎‏عدل الهی در سراسر گیتی به ارادۀ تکوینی حضرت حق حاکم است، جز در حوزۀ اختیار‏‎ ‎‏و تکلیف انسان، که خداوند بارقه ای از ارادۀ خود را به انسان بخشیده و او را به عنوان‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 35

«خلیفة الله»‏‎[9]‎‏ مأمور تحقق ارادۀ الهی در زمین نموده است؛ یعنی خداوند، در همۀ هستی‏‎ ‎‏عدالت را به «ارادۀ تکوینی» خود حاکم فرموده است‏‎[10]‎‏،‏

‏امّا در زمین می خواهد آن را به «ارادۀ تشریعی» اش، از راه احکام شریعت‏‎[11]‎‏ و به‏‎ ‎‏دست انسان محقّق نماید.‏

‏بنابراین، باید این قطعۀ ناهم گون و ناهم رنگ با بقیه هستی، به دست آدمی رنگ الهی‏‎ ‎‏بگیرد. باید درون و بیرون انسان و همۀ عرصه هایی که تحت اختیار اوست تجلی گاه‏‎ ‎‏«اسماءالله» و اعتلای «کلمة الله» باشد. از این نظر، قوانینی که از سوی پروردگار تشریع‏‎ ‎‏شده، مقدمه و ابزار اعمال حاکمیت الهی است.‏

‏بیان روشن این معنا را در کلام پر ارج امام خمینی ـ قدس سره ـ می توان یافت، آن جا‏‎ ‎‏که فرموده اند: «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی‏‎ ‎‏زوایای زندگی بشریت است.»‏‎[12]‎

‏یعنی انگیزه و مقصد تمام فقه و همۀ بایدها و نبایدها و واجبات و محرمات و غیر آن ـ‏‎ ‎‏چه در احکام فردی و چه در احکام اجتماعی ـ یک چیز است و آن اقامه و ادارۀ حکومت‏‎ ‎‏اسلامی.‏

‏ایشان هم چنین فرموده اند:‏

‏«... بل یمکن ان یقال: الاسلام هوالحکومة بشؤونها، و الاحکام قوانین الاسلام و هی‏‎ ‎‏شأن من شؤونها، بل الاحکام مطلوبات بالعرض وامور آلیة لاجرائها و بسط العداله؛‏‎[13]‎

‏اسلام در واقع همان حکومت است با جمیع شئونش و احکام فقهی قوانین‏‎ ‎‏[حکومت] اسلام اند و شأنی از شئون حکومت می باشند، بلکه احکام «مطلوب‏‎ ‎‏بالعرض»اند ـ یعنی «مطلوب بالاصاله و بالذات» که مورد نظر دین و بعثت انبیا است،‏‎ ‎‏همان «حکومت اسلامی» است ـ و احکام نیز به خاطر این که ابزار اجرای حکومت دینی‏‎ ‎‏و وسیلۀ بسط عدالت می باشند، مورد نظرند.»‏

‏ ‏

ج - هدف نهایی

‏آن چه که از نظر اسلام غایت الغایات و مقصد نهایی از خلقت انسان محسوب‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 36

‏می شود کمال روحانی ومعنوی انسان و تقرب او به مبدأ اعلا است. غرض سالک عامل،‏‎ ‎‏وصول به مقصد کامل علی الاطلاق الله تعالی می باشد: «یا ایهاالانسان انک کادح الی‏‎ ‎‏ربک کدحاً فملاقیه؛‏‎[14]‎‏ ای انسان! تو در حرکتی دشوار، رو به سوی پروردگاری و در‏‎ ‎‏نهایت او را ملاقات خواهی کرد.» همۀ ما از اوییم و به سوی او باز می گردیم.‏‎[15]‎

‏انسان تشنه و محتاج ـ که عین نقص، ضعف و فقر است‏‎[16]‎‏ ـ وقتی که رو به سوی معبود‏‎ ‎‏خود نموده و به منبع کمال و قدرت و بی نیازی باز می گردد، کام جانش سیراب می شود و‏‎ ‎‏خوف و اندوه و ناخشنودی در وجود وی رنگ می بازد،‏‎[17]‎‏ غرق در اطمینان و لذت و‏‎ ‎‏سرور و خرسندی می گردد‏‎[18]‎‏ و به حیات طیبه و سعادت ابدی دست می یابد که جامع‏‎ ‎‏همه خیرات و فاقد هرگونه شری است و بالاتر از آن برای آدمی متصور نیست.‏

‏«من عمل صالحاً من ذکر أو انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة ولنجزینهم اجرهم‏‎ ‎‏باحسن ماکانوا یعملون.»‏‎[19]‎

‏ ‏

3ـ نقش تکالیف در تحصیل این غرض

‏روح انسان در بستر اعمال و تکالیفی که از انسان صادر می شود رشدو تعالی پیدا‏‎ ‎‏می کند؛ به عبارت دیگر، هر عملی، خوب یا بد، تأثیری در قلب و روح صاحبش‏‎ ‎‏می گذارد و او را نسبت به خداوند دور یا نزدیک می سازد. علامه طباطبائی در تفسیر آیه‏‎ ‎‏شریفۀ «الیه یصعدالکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»‏‎[20]‎‏ اظهار می دارند که منظور از‏‎ ‎‏«کلم الطیب» عقیدۀ به توحید و سایر اعتقادات حقه است که به سوی پروردگار صعود‏‎ ‎‏می کند و صعود کلم الطیب عبارت است از تقرب آن به سوی خدا، و چون اعتقاد، قائم به‏‎ ‎‏معتقدش می باشد در نتیجه تقرب اعتقاد، تقرب معتقد نیز هست و عمل صالح موجب‏‎ ‎‏رفعت و بلندی اعتقاد و معتقد است و به عبارت دیگر، عمل صالح انسان را در تقرب به‏‎ ‎‏سوی خداوند یاری می رساند.‏‎[21]‎

‏ابوحامد غزالی در «احیاء العلوم» می نویسد: «... لان اصلاح القلب هوالمقصود من‏‎ ‎‏التکلیف، و الاعضاء آلات موصلة الی المقصود و الغرض من حرکات الجوارح ان یعتاد‏‎ ‎‏القلب ارادة الخیر و یؤکد المیل الیه لیتفرغ عن شهوات الدنیا و یقبل علی الذکر و الفکر؛‏‎[22]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 37

مقصود از تکالیف شرعی اصلاح قلب انسان است و اعضای بدن ابزارهایی هستند که‏‎ ‎‏انسان را به این مقصد می رسانند، و غرض از حرکات و فعالیت های جسمانی این است‏‎ ‎‏که قلب انسان به اراده و طلب خیر عادت کند وگرایش به خوبی ها در او تقویت گردد تا از‏‎ ‎‏شهوات دنیا فارغ گردیده و به اندیشه و ذکر روی آورد.»‏

‏پس نتیجۀ نهایی افعال و تکالیف، آن تاثیری است که در نفس انسان باقی می ماند:‏‎ ‎‏«ولکل درجات مماعملوا؛‏‎[23]‎‏ همه انسان ها از درجاتی به تناسب اعمالشان برخوردارند.»‏‎ ‎‏هر عملی با کمیت و کیفیت و شرایط خاص خود نقشی در وجود و قلب انسان باقی‏‎ ‎‏می گذارد و او را درجاتی نسبت به خداوند دور یا نزدیک می کند و در نهایت سعادت یا‏‎ ‎‏شقاوت او را رقم می زند.‏

‏ ‏

4ـ تأثیر زاویۀ دید و ملاک ها در قضاوت داور

‏چنان که گذشت این سه سطح از هدف، در عرض یک دیگر قرار داشته و با هم قابل‏‎ ‎‏جمع می باشد، به طوری که انسان در مقام عمل می تواند از ابتدا هر سه را لحاظ کند ودر‏‎ ‎‏هر سه زمینه نیز به موفقیت نایل آید. عدم توفیق در یکی مستلزم و یا بیان گر ناموفق بودن‏‎ ‎‏در دیگر سطوح نیست. از سوی دیگر توجه به این نکته نیز ضروری است که قضاوت‏‎ ‎‏دربارۀ پیروزی یا شکست یک کار بستگی به مقیاس و جهتی دارد که فعل به واسطۀ آن،‏‎ ‎‏مورد سنجش و بررسی قرار می گیرد.‏

‏علی القاعده هر فعلی می تواند نتایج متفاوتی براساس معیارهای مختلف و از زوایای‏‎ ‎‏گوناگون داشته باشد که هر کدام به طور جداگانه قابل محاسبه و بررسی است، لذا مهم‏‎ ‎‏این است که انسان ثمرۀ معتنابه و ملحوظ بالاصاله را کدام یک بداند و یا در مقام رتبه‏‎ ‎‏بندی و تعیین اهمیت کدام یک را در اولویت قرار دهد؛ مثلاً برگزاری یک مسابقه‏‎ ‎‏ورزشی و روند آن می تواند از دید افراد مختلف دارای اهداف متفاوتی باشد که طبعاً هر‏‎ ‎‏یک براساس همان معیار و از زاویه دید خودشان به آن می نگرند و دربارۀ نتایج  و ثمرات‏‎ ‎‏آن قضاوت می کنند؛ برای بعضی، از جمله طرف داران هر رقیب، می تواند برد و باخت و‏‎ ‎‏قهرمانی ملاک بوده و نسبت به پیروزی یا شکست جبهه مورد علاقه شان حساس باشند،‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 38

ولی ممکن است این نتیجه برای دیگری اهمیتی نداشته باشد؛ مثلاً شاید برای صاحب‏‎ ‎‏سالن ورزشی فرقی نکند که کدام یک برنده یا بازنده باشند، بلکه تنها غرض یا عمده‏‎ ‎‏غرضی که او روی آن حساب می کند مقدار در آمدی است که از این ناحیه برای او‏‎ ‎‏حاصل می شود. برای خبرنگاران میزان جنجالی بودن و حساسیت نتایج ـ به نفع هر یک‏‎ ‎‏که باشد ـ مهم است. بعضی افراد از این مسابقات به دنبال اهداف فرهنگی، تبلیغی،‏‎ ‎‏سیاسی و امثال آن هستند، برخی در صدد کسب مهارت و ایجاد آمادگی بیش ترند و‏‎ ‎‏حتی ممکن است دو نفر درحال مشاهدۀ بازی براساس صدور یک رفتار خاص از‏‎ ‎‏بازی کنان و تعداد دفعات آن شرط بندی کنند و طبعاً آن چه که برای این دو اهمیت دارد‏‎ ‎‏همین است وبس، نه برد و باخت طرفین و نه هیچ چیز دیگر. هم چنان که هر یک از‏‎ ‎‏نمونه های فوق نیز نتیجه مورد نظر خود را ارزیابی و دنبال می کنند.‏

‏بنابراین، دستگاه محاسبات انسان و زاویه دید او در تعیین موفقیت و عدم موفقیت،‏‎ ‎‏پیروزی و شکست و میزان هر یک نقش به سزایی دارد. ناظر اعلای عالم هستی و داور‏‎ ‎‏کل نیز براساس ملاک های خاصی به اعمال بندگان می نگرد و نتایج اعمال را با همان‏‎ ‎‏معیار می سنجد. مؤمنین و معتقدین به این حقیقت نیز رفتار خود را با همین موازین هم‏‎ ‎‏آهنگ می کنند، هر چند اهداف معنوی در نظر افراد کوته بین و مادی یا مفهوم و قابل‏‎ ‎‏درک نیست، یا مقبول و مورد پذیرش نیست، یا ملحوظ نیست، یا مقدم و اولی نیست و یا‏‎ ‎‏متنازع فیه نیست و برسر آن دعوایی ندارند؛ یعنی برایشان مهم نیست که در این میدان و‏‎ ‎‏از این منظر برنده باشند یا بازنده، پیروز باشند یا شکست خورده، بلکه وجهۀ نظر آن ها‏‎ ‎‏در کارها صرفاً مقاصد مادی و ظاهری است.‏

‏ ‏

5 ـ تفاوت غرض های خداوند با برداشت های ظاهری

‏آن چه که خداوند در حق بندگانش ـ چه مومن و چه کافر ـ انجام می دهد براساس‏‎ ‎‏اغراض خاصی است و با مقیاس های مخصوصی سنجیده می شود، و لذا خوب و بد آن‏‎ ‎‏غالباً با قضاوت های ظاهری اهل دنیا منطبق نیست. هم چنین انگیزه ها، عواقب و نتایج‏‎ ‎‏آن نیز با آن چه به ذهن سادۀ افراد مادی و ظاهر بین می رسد متفاوت است. آیات زیر‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 39

‏برخی از این نمونه ها را می نمایاند:‏

‏ «ولایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم، انما نملی لهم لیزدادوا اثما ولهم‏‎ ‎‏عذاب مهین؛‏‎[24]‎

‏کافران می پندارند که مهلت دادن ما به آن ها برایشان خوب است، بلکه آن ها را مهلت‏‎ ‎‏می دهیم تا گناه را بیفزایند و برای آنان عذاب خوار کننده ای است.»‏

‏چنان که مهلت دادن خداوند و اعطای آزادی عمل به شیطان ارفاقی در حق وی‏‎ ‎‏نیست، بلکه عاملی برای تشدید مجازات او است.‏

‏ «فلما نسواما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شی ء، حتی اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم‏‎ ‎‏بغتة فاذا هم مبلسون؛‏‎[25]‎

‏پس چون تذکرات و هشدارها را فراموش کردند همۀ درها را به روی آن ها باز کردیم‏‎ ‎‏تا وقتی که با آن چه به آن ها داده شد، شادمان و فرحناک گردیدند، ناگهان آن ها را دچار‏‎ ‎‏عذاب ساختیم و ناگهان در آن متحیر ماندند.»‏

‏یعنی گشایش و نعمتی که پس از غفلت از دین نصیب انسان می گردد مقدمه نزول‏‎ ‎‏عذاب می باشد.‏

‏ـ «لقد ارسلنا الی امم من قبلک فاخذ ناهم بالبأساء والضراء لعلهم یتضرعون؛‏‎[26]‎

‏پیامبرانی را به سوی امت های پیش از تو فرستادیم، پس [به سبب نافرمانی] آنان را‏‎ ‎‏دچار سختی و ناخوشی ساختیم باشد که [به درگاه خداوند] تضرع و زاری کنند.»‏

‏منظور از توبیخ و تنبیه، هشیار کردن و باز گرداندن مردم است.‏

‏ «... عسی ربکم ان یهلک عدوکم و یستخلفکم فی الارض فینظر کیف تعملون؛‏‎[27]‎

‏چه بسا پروردگارتان به زودی دشمنان شما را نابود وشما را در زمین جانشین آنان کند‏‎ ‎‏تا ببیند شما چگونه عمل می کنید.»‏

‏ «ما اصابکم یوم التقی الجمعان فباذن الله و لیعلم المؤمنین، ولیعلم الذین نافقوا؛‏‎[28]‎

‏مشکلات و حوادثی که در روز رو در رویی دو جبهه برای شما پیش آمد به اذن‏‎ ‎‏خداوند بود و به این منظور که مؤمنین را بشناسد و کسانی را که نفاق ورزیدند بشناسد.»‏

‏از آیات فوق برمی آید که آن چه از پیروزی و شکست و انتقال قدرت و امثال آن مد‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 40

نظر خداوند است آشکار شدن ماهیت افراد و جریان ها و آزمون عملی آنان است.‏‎[29]‎

‏ ‏

6ـ ملاک های دینی فارغ از پیروزی یا شکست ظاهری

‏دین در محاسبات خود دارای اعتبارات خاصی است که خوب و بد، توفیق و عدم‏‎ ‎‏توفیق را با آن ها می سنجد و در ارزیابی نتایج اعمال، باقطع نظر از پیروزی یا شکست‏‎ ‎‏ظاهری، این معیارها را ملحوظ می دارد. قبولی و عدم قبولی، اجر و پاداش و کیفر و‏‎ ‎‏عقاب نیز براساس همین ملاک ها است. آیات زیر برخی از نمونه های فراوانی است که‏‎ ‎‏بر موکول نبودن اجر و ثواب الهی به حصول نتیجه دلالت می کند؛ چه نتیجه حاصل شود‏‎ ‎‏و چه نشود پاداش خداوند شامل کسانی می شود که به تکلیف خود عمل کرده اند:‏

‏ـ «و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجراً عظیماً؛‏‎[30]‎

‏کسی که در راه خدا بجنگد چه کشته شود و چه پیروز، به زودی به او اجر بزرگی‏‎ ‎‏خواهیم داد.»‏

‏ـ «ذلک بأنهم لایصیبهم ظمأ و لانصب و لامخمصة فی سبیل الله و لایطؤون موطئاً‏‎ ‎‏یغیظ الکفار ولاینالون من عدو نیلاً الا کتب لهم به عمل صالح، ان الله لایضیع اجر‏‎ ‎‏المحسنین* و لاینفقون نفقه صغیرة و لاکبیرة و لایقطعون و ادیاً الا کتب لهم لیجز یهم الله‏‎ ‎‏احسن ما کانوا یعملون؛‏‎[31]‎

‏هیچ تشنگی و سختی و گرفتاری در راه خدا به آن ها نمی رسد و قدم در راهی که‏‎ ‎‏موجب خشم کفار شود نمی گذارند و از دشمن آسیبی نمی بینند؛ مگر این که به ازای هر‏‎ ‎‏یک عمل صالحی برای آن ها ثبت می شود، همانا خداوند اجر نیکو کاران را پایمال‏‎ ‎‏نمی کند* و هیچ انفاق کوچک یا بزرگ انجام نمی دهند و راهی را نمی پیمایند مگر این که‏‎ ‎‏برای آن ها نوشته می شود تا خداوند جزای آنان را بهتر از آن چه که عمل کرده اند ادا‏‎ ‎‏نماید.»‏

‏ـ «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی‏‎ ‎‏الله و کان الله غفوراً رحیماً؛‏‎[32]‎

‏کسی که برای هجرت به سوی خداو رسولش از خانۀ خود خارج شود، سپس مرگ او‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 41

‏را در یابد به تحقیق اجر او بر عهدۀ خداوند می باشد و خدابخشنده و مهربان است.»‏

‏در قرآن آیات بسیار دیگری نیز بر این معنا دلالت دارند.‏‎[33]‎

‏آیات فوق نشان می دهند که در مورد اعمال انسان، چه نتایج صوری و ظاهری ـ اعم از‏‎ ‎‏عاجل و آجل ـ و چه نتایج باطنی ـ اعم از دنیوی و اخروی ـ همگی در دستگاه خاص و با‏‎ ‎‏ملاک ها و معیارهای ویژه ای سنجیده می شود. پیروزی ها و نتایج ظاهری را نباید اصالتاً‏‎ ‎‏مورد توجه قرار داد و مطلوب ذاتی تلقی کرد، بلکه آن چه از نظر اسلام اصالت دارد‏‎ ‎‏پیروزی در مقام انسانیت است؛ مهم تولید و نمایش عمل زیبا و واقعیت بخشیدن به‏‎ ‎‏نمونه های عالی اخلاقی و انسانی و متجلی ساختن فضایل و ارزش ها است.‏

‏اگر این ها هر دو با هم حاصل شود چه بهتر! امّا اگر پیروزی ظاهری با سقوط معنویت‏‎ ‎‏و فرو کاستن ابعاد انسانی همراه باشد، این عین شکست است و متقابلاً اگر شکست‏‎ ‎‏صوری و نایل نشدن به نتیجه ظاهری، در دامن صحت عمل و تعالی معنوی اتفاق بیفتد‏‎ ‎‏هر چه باشد پیروزی است. ملاک پیروز بودن دائمی «جندالله»‏‎[34]‎‏ و «حزب الله»‏‎[35]‎‏ و‏‎ ‎‏معیار زیان کاری و خسران دائمی «حزب الشیطان»‏‎[36]‎‏ همین است، چرا که محصول و‏‎ ‎‏نتیجه نهایی حتی در صورت شکست همواره برای آنان محفوظ می باشد و این نتیجه‏‎ ‎‏اساساً از دست رس و دست برد دشمنان خارج است. چنان که قرآن کریم، هم پیروزی و‏‎ ‎‏هم شهادت مؤمنین را دو حسنه و دو نیکی معرفی می کند و در مقابل، پیروزی کفار را‏‎ ‎‏گرفتار شدن آنان به عذاب الهی و شکست آنان را مجازات شدن به دست مؤمنین‏‎ ‎‏می داند:‏

‏«قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من‏‎ ‎‏عنده او بایدینا، فتر بصوا انا معکم متربصون»‏‎[37]‎

‏کلام قاطع حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ نیز از همین نظام فکری منبعث است، آن‏‎ ‎‏جا که ایشان به عنوان ناظری که حوادث کربلا را از نظر گذرانده است در مقام داوری‏‎ ‎‏براساس معیارهای الهی به تحلیل نتیجۀ این واقعه می پردازد و در پاسخ سؤال طعنه آمیز‏‎ ‎‏ابن زیاد که «کاری را که خدا با برادر و اهل بیتت کرد چگونه دیدی؟!» فرمود:‏

‏«ما رایت الا جمیلاً، هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 42

‏الله بینک و بینهم یا بن زیاد فتحاجون و تخاصمون، فانظر لمن الفلج یومئذ؛‏‎[38]‎

‏از صنع خدا جز زیبایی چیزی ندیدم، اینان گروهی هستند که خداوند کشته شدن را‏‎ ‎‏برای آنان مقدر فرمود و به سوی آرامگاه های خود رفتند و به زودی خداوند، تو و آن ها‏‎ ‎‏را رو در روی هم قرار خواهد داد. هر یک آن چه را که دارد در برابر دیگری ارائه خواهد‏‎ ‎‏داد و آن روز خواهی دید که شکست از آنِ چه کسی بوده است.»‏

‏ ‏

7ـ سنجش براساس صحت رفتار و پای بندی به اصول

‏از نظر اسلام هدف وسیله را توجیه نمی کند، وسیله و هدف هر دو باید مباح‏‎[39]‎‏ باشند.‏‎ ‎‏هدف مقدس را جز با وسیلۀ پاک نمی شود دنبال کرد و برای رسیدن به نتیجه نمی توان به‏‎ ‎‏هر وسیله ای تمسک جست. باید با پای بندی به موازین و بر طبق اصول و قواعد حرکت‏‎ ‎‏کرد هر چند به شکست ظاهری بیانجامد وتوفیقی در نتایج و اهداف صوری به دست‏‎ ‎‏نیاید. این شکست در نزد خداوند اجر دارد، زیرا همان طور که گذشت خداوند بیش از‏‎ ‎‏هر چیز به کیفیت عمل می نگرد و این حالت مانند داوری است که در نظر او مراعات‏‎ ‎‏قواعد بازی و صحت عمل بازیکنان ملاک اصلی است و نتیجۀ نهایی مسابقات را بر‏‎ ‎‏همین اساس اعلام می کند. بنابراین، کسی که بر خلاف موازین حرکت کند، رفتار او عین‏‎ ‎‏شکست است و کسی که اصول انسانی و قواعد و مقررات شرعی را بر معادلات زندگی‏‎ ‎‏حاکم کند حتی در صورت شکست هم موفق و پیروز است، چرا که زندگی و رفتار او‏‎ ‎‏نمایش قانون مداری و سمبل حفظ ارزش ها و تجسم عینی حق و حقیقت است.‏

‏از دید اسلام این یک خط مشی اصولی است که انسان باید بکوشد پیروزی را از‏‎ ‎‏طریق مثبت یعنی از راه ارتقای سطح تدابیر و رفع نقایص خود و جبهۀ خودی به دست‏‎ ‎‏آورد‏‎[40]‎‏ و عوامل شکست و عدم توفیق را نیز در درون خود جست و جو نماید‏‎[41]‎‏ وگرنه‏‎ ‎‏بی راهه رفتن و متوسل شدن به هر شیوه ای برای رسیدن به مقصود، ثمره ای جز از میان‏‎ ‎‏برداشتن ممیزات دو جبهه حاصل دیگری ندارد، چرا که در این صورت نزاع حق و باطل‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 43

به نزاع دو جریان باطل تبدیل می شود ودر نهایت نیز حرکت انسان به دلیل بی پایه بودن و‏‎ ‎‏باطل بودن، محکوم به شکست و اضمحلال خواهد بود.‏‎[42]‎

‏قرآن کریم مؤمنان را از خروج از مرز عدالت به بهانۀ زشت کاری های دیگران منع‏‎ ‎‏می کند و می فرماید:‏

‏«یا ایهاالذین آمنوا کونوا قوامین لله، شهداءبالقسط و لایجرمنکم  شنئان قوم علی الا‏‎ ‎‏تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی، و اتقواالله ان الله خبیر بما تعملون؛‏‎[43]‎

‏ای کسانی که ایمان آورده اید همواره برای خدا قیام کنید و گواهان به قسط و عدالت‏‎ ‎‏باشید. مبادا دشمنی با دیگران شما را به ترک عدالت بکشاند. عدالت پیشه کنید که به‏‎ ‎‏پرهیزگاری نزدیک تر است و از خدا بپرهیزید که خدا به آن چه انجام می دهید، آگاه‏‎ ‎‏است.»‏

‏امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ توجه به آخرت را عامل خودداری انسان کاردان و‏‎ ‎‏مومن از به کار بستن حقه و نیرنگ برای رسیدن به نتیجه می داند و می فرماید:‏

‏«ان الوفاء توام الصدق و لااعلم جنة اوقی منه، و ما یغدر من علم کیف المرجع و لقد‏‎ ‎‏اصبحنا فی زمان اتخذ اکثر اهله الغدر کیسا و نسبهم اهل الجهل فیه الی حسن الحیلة. ما‏‎ ‎‏لهم قاتلهم الله. قد یری الحول القلب وجه الحیلة و دونه مانع من امر الله و نهیه فیدعها‏‎ ‎‏رای العین بعد القدرة علیها و ینتهز فرصتها من لاجریحه له فی الدین؛‏‎[44]‎

‏همانا وفا همزاد راستی است و هیچ سپری چون وفا بازدارندۀ [گزند] نیست و‏‎ ‎‏بی وفایی نکند آن که می داند او را چگونه باز گشت گاهی است. ما در روزگاری به سر‏‎ ‎‏می بریم که بیش تر مردم آن، بی وفایی و پیمان شکنی را زیرکی می دانند و نادانان این‏‎ ‎‏زمان، اهل غدر و بی وفایی را به حسن تدبیر منتسب می سازند و چاره اندیش می خوانند.‏‎ ‎‏خدا کیفرشان دهد. گاه بود که مرد آزموده و دانا از چارۀ کار آگاه است، اما فرمان خدا وی‏‎ ‎‏را مانع راه است. پس دانسته وتوانا برکار، چاره را واگذارد تا آن که پروای دین ندارد‏‎ ‎‏فرصت شمارد و سود آن برد.»‏

‏هم چنین آن حضرت در مقام تخطئه پندار غلطی که خیانت کاری و بهره گیری از‏‎ ‎‏شیوه های فاسد را هوشمندی و تدبیر تلقی می کند، فرموده اند:‏



کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 44

«والله ما معاویة بأدهی منی و لکنه یغدر و یفجر، ولولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی‏‎ ‎‏الناس، ولکن کل غدر فجرة و کل فجرة کفره ولکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة. والله ما‏‎ ‎‏استغفل بالمکیدة و استغمز بالشدیدة؛‏‎[45]‎

‏به خدا سوگند معاویه زیرک تر از من نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنه کاری‏‎ ‎‏است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی بود، زیرک تر از من نبود.اما هر پیمان شکنی به‏‎ ‎‏گناه برانگیزاند و هر چه به گناه برانگیزاند دل را تاریک گرداند. روز رستاخیز پیمان شکن‏‎ ‎‏را درفشی است افراخته و اوبدان درفش شناخته. به خدا مرا با فریب غافل گیر نتوانند‏‎ ‎‏کرد و با سخت گیری ناتوانم نتوانند شمرد.»‏

‏قرآن کریم نیز تمسک به شیوه های نادرست را به زیان انسان می داند و پیام آوران الهی‏‎ ‎‏را از استعمال آن مبرا می داند:‏

‏«و ما کان لنبی ان یغل، و من یغلل یا ت بماغلّ یوم القیامة ثم توفی کل نفس ما کسبت و‏‎ ‎‏هم لایظلمون؛‏‎[46]‎

‏هیچ پیامبری اجازه ندارد خیانت کند و هر کس خیانت کند در روز رستاخیز آن چه را‏‎ ‎‏که در آن خیانت کرده با خود می آورد. سپس به هر کس آن چه تحصیل کرده داده‏‎ ‎‏می شود وبه آن ها ستم نخواهد شد.»‏

‏قرآن کریم در ادامه این آیه با مقایسه ای میان کسانی که درزندگی خود در پی کسب‏‎ ‎‏رضای پروردگارند و دیگرانی که در راه خشم و سخط خداوند گام بر می دارند، مقام و‏‎ ‎‏درجات هر یک را تابع این امر معرفی می کند.‏

‏ ‏

8 ـ تکلیف به «نتیجه»، تکلیف به «مالایطاق»

‏هنگامی تکلیف شرعی متوجه انسان می شود که فرد از شرایط عامه تکلیف یعنی‏‎ ‎‏بلوغ، عقل، قدرت و اختیار برخوردار باشد، درغیر این صورت تکلیف از اوساقط است.‏‎ ‎‏بنابراین، مکلف یعنی کسی که حائز شرایط مذکور باشد، انجام تکلیف وابستۀ اراده و‏‎ ‎‏عمل خود او است. آن چه که در حوزۀ اختیار انسان می گنجد و از او برمی آید همین حد‏‎ ‎‏است؛یعنی تصمیم به انجام وظیفه و اقدام برای آن.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 45

ولی حصول اغراض و نتایج صرفاً متکی بر این عامل نیست، بلکه تحقق غرض،‏‎ ‎‏مترتب بر فعل به علاوه برخی شرایط و مقدمات دیگر است و عوامل و حوادث‏‎ ‎‏گوناگونی در مسیر تحصیل غرض ایفای نقش می کنند که گاه پیش بینی و کنترل همۀ آن ها‏‎ ‎‏از قدرت مکلف بیرون است؛ به عبارت دیگر، عمل مکلف برای غیبت بخشیدن به‏‎ ‎‏مقصود و هدف او، جزء العله است نه تمام العله. بنابراین چون علت تامۀ ایجاد نتیجه و‏‎ ‎‏تحصیل غرض از تحت اختیار مکلف خارج است، طلب چنین امری از وی و مؤاخذه او‏‎ ‎‏به خاطر عدم حصول نتیجه ای که در گرو علل و اسباب خارج از وسع او است، امری غیر‏‎ ‎‏معقول و ناصواب است.‏

‏علامه طباطبائی در تبیین آیه شریفۀ «یوتی الحکمة من یشاء، و من یوت الحکمه‏‎ ‎‏فقداوتی خیراً کثیراً»‏‎[47]‎‏ بیانی به این مضمون دارند که «حکمت» به معنای توانایی تحقق‏‎ ‎‏بخشیدن به خواست ها است و خداوند تبارک و تعالی از این جهت حکیم علی الاطلاق‏‎ ‎‏است که آن چه را اراده می کند به طور کامل محقق می سازد و دلیل این که در آیه فوق،‏‎ ‎‏«حکمت» به جای خیر مطلق، خیر کثیر معرفی شده این است که انسان هر قدر از‏‎ ‎‏حکمت برخوردار باشد، باز هم در تحقق بخشیدن و به نتیجه رساندن آن چه که‏‎ ‎‏می خواهد و اراده می کند، نمی تواند به توانایی های خود متکی باشد، بلکه حصول نتیجه‏‎ ‎‏متوقف بر توفیق الهی است.‏

‏بنابراین، انسان نمی تواند مأمور به نتیجه باشد، بلکه آن چه به او امر شده، صرف‏‎ ‎‏انجام تکلیف به صورت مطلوب و صحیح است.‏

‏ ‏

9ـ تأثیر «عدم مأموریت به نتیجه» در روحیه و تعهد انسان

‏این شبهه ممکن است پیش بیاید که آیا چنین نگرشی، به بی تعهدی انسان نسبت به‏‎ ‎‏اغراض و نتایج مورد نظر شارع و آرمان های دینی نمی انجامد و مانع جدیت و پشتکار‏‎ ‎‏لازم برای پی گیری تکالیف شرعی نمی شود؟‏

‏پاسخ منفی است، چرا که از دیدگاه اسلام اصل مکلف و متعهد بودن انسان همواره‏‎ ‎‏باقی است و فقط «مکلف به» - یعنی عملی که انسان موظف به انجام آن است - تغییر‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 46

می یابد. انسان هیچ گاه بی مسئولیت و رها نیست‏‎[48]‎‏ و همواره در معرض آزمایش با‏‎ ‎‏تکالیف گوناگون است.‏‎[49]‎‏ او مأمور به نتیجه نیست امّا در زندگی سرمایه ای جز سعی و‏‎ ‎‏تلاش خود ندارد‏‎[50]‎‏ و مسئولیت شناسی و احساس تعهد و کیفیت عمل او کاملاً زیر نظر‏‎ ‎‏خداوند است و با کمال دقت مورد محاسبه قرار می گیرد.‏‎[51]‎‏ اگر نتیجۀ مطلوب به خاطر‏‎ ‎‏تسامح و عصیان وی حاصل نشود مسئول و مواخَذ است. تنها در صورتی معذور است‏‎ ‎‏که بی نتیجه ماندن کار معلول عوامل خارج از اراده و توان او باشد.‏

‏شرط مکلف بودن، «وسع بر تکلیف» است نه «وسع بر نتیجه»؛ یعنی انسان نسبت به‏‎ ‎‏کاری که انجام آن از عهده او خارج باشد، تکلیفی ندارد، نه نسبت به کاری که نتیجۀ آن از‏‎ ‎‏وسعش خارج است. بنابراین، اگر انجام تکلیفی در حد توان بود تا زمانی که موضوع آن‏‎ ‎‏باقی است و مقتضی آن ـ یعنی مصلحت ـ منتفی نگشته و یا مانعی راه «مکلف» و یا‏‎ ‎‏«مکلف به» را سد نکرده، این وظیفه هم چنان به قوت خود باقی است. تنها در صورت‏‎ ‎‏منتفی شدن موضوع ـ مانند غرق شدن یا سوختن میت که دیگر موضوعی برای وجوب‏‎ ‎‏کفن ودفن باقی نماند ـ یا خالی شدن از مصلحت ـ به خاطر گذشتن زمان یا تغییر شرایط ـ‏‎ ‎‏یا تزاحم با مصلحت اهم یاناتوانی از انجام آن، تکلیف از انسان ساقط می شود.‏

‏پس از ثبوت تکلیف نوبت به امتثال می رسد. وقتی که تکلیفی برانسان فعلیت یافت‏‎ ‎‏اگر غرض حکم معلوم نباشد و یا قابل سنجش و برآورد نباشد با انجام صحیح فعل مامور‏‎ ‎‏به، تکلیف از انسان ساقط می گردد؛ مانند نماز که حاصل شدن نتیجه و مقبولیت یا عدم‏‎ ‎‏مقبولیت آن برای مکلف قابل تشخیص نیست، لذا اگر کسی نماز واجب خود را یک بار با‏‎ ‎‏تمامی اجزا و شرایط به جا آورد، این تکلیف از او ساقط خواهد شد.‏

‏اما اگر غرض حکم و نتیجۀ آن معلوم و قابل تشخیص باشد، مادامی که غرض حاصل‏‎ ‎‏نشده است تکلیف به قوت خود باقی است و مکلف باید آن را تکرار نموده و ادامه دهد.‏‎ ‎‏این موضوع را صاحب کفایه درقالب یک مثال چنین بیان کرده است:‏

‏«اگر عبد آبی را که مولا برای نوشیدن، امر به آوردن آن کرده بود آورد، تا زمانی که‏‎ ‎‏آب نوشیده نشده امر ساقط نیست، چرا که ملاک آن هنوز باقی است، و لذا اگر آب‏‎ ‎‏ریخته شد و عبد از آن اطلاع یافت بر او واجب است که دوباره آب بیاورد، از باب این که‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 47

‏طلب مولامادامی که غرض او حاصل نشده، هم چنان باقی است.»‏‎[52]‎

‏از سوی دیگر، از آن جا که تکلیف به عناوین افعال و به طبایع تعلق می گیرد نه به‏‎ ‎‏افراد، اگر طبیعت فعل منحصر در وجود یک فرد‏‎[53]‎‏ نباشد، وجود محذور در یک یا برخی‏‎ ‎‏از این افراد، موجب رفع تکلیف نمی شود، بلکه مکلف باید امر شارع را در قالب افراد‏‎ ‎‏دیگری اجرا نماید؛ مثلاً هنگامی که کسی موظف به حمایت و دفاع از مظلوم است اگر‏‎ ‎‏انجام این وظیفه در قالب دفاع فیزیکی میسر نباشد، تکلیف تهیه مقدمات آن یا انجام‏‎ ‎‏دفاع سیاسی و حمایت اقتصادی، تبلیغاتی و ... از او ساقط نیست. بنابراین مشاهده‏‎ ‎‏می شود که عدم مأموریت به نتیجه به معنای سلب مسئولیت از انسان نیست و با وظیفه‏‎ ‎‏شناسی وتعهد پذیری و تداوم عمل، هیچ گونه منافاتی ندارد. بلکه بر عکس می توان‏‎ ‎‏گفت که قائل بودن به این که انسان مأمور به نتیجه است زمینۀ سلب مسئولیت را فراهم‏‎ ‎‏می آورد، چرا که در این دیدگاه مسئولیت های بزرگ واهداف بلندی که نیازمند به نیروی‏‎ ‎‏فراوان و زمانی طولانی است از عهدۀ انسان برداشته می شود چون چیزی که مکلف، به‏‎ ‎‏آن مأمور شده، نتیجه است و این نتیجه هم از وسع او خارج می باشد، بنابراین دیگر‏‎ ‎‏وظیفه ای نسبت به طی مقدمات و انجام تکالیف احساس نخواهد کرد.‏

‏ ‏

10ـ ثمرۀ عملی این دو دیدگاه

‏چنان که گذشت اگر نتیجه و غرض تکلیفی برای انسان معلوم وقابل سنجش و ارزیابی‏‎ ‎‏نباشد چنین تکلیفی تخصصاً از موضوع بحث ما خارج است، زیرا مأموریت به چیز‏‎ ‎‏نامعلوم و غیر قابل تشخیص معقول نیست، و این سؤال از اساس بی مورد است که آیا ما‏‎ ‎‏مأمور به تکلیفیم یا مأمور به نتیجه، و قاعدتاً در چنین مواردی همه باید قائل به مأموریت‏‎ ‎‏به تکلیف باشند.‏

‏اما در مورد احکامی که غرض و نتیجۀ آن ها معلوم و قابل سنجش است مادامی که‏‎ ‎‏مصلحت و ملاک آن ها باقی و مکلف نیز دارای شرایط تکلیف باشد در این صورت ثمرۀ‏‎ ‎‏«راهبرد تکلیف» و «راهبرد نتیجه» از جهت وجوب اقدام، و ضرورت تداوم عمل به‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 48

سوی نتیجۀ یک سان است.‏

‏ثمرۀ این بحث در دو جا آشکار می شود: یکی در مقام متوجه شدن تکلیف به انسان و‏‎ ‎‏به عبارت دیگر مقام احساس تکلیف، و دیگری در مقام امتثال.‏

‏در مقام احساس تکلیف اگر کسی قائل به «ماموریت به تکلیف» باشد چنان چه وسع‏‎ ‎‏بر انجام تکلیف داشته باشد خود را مکلف می داند، خواه حصول نتیجه مقدور و در‏‎ ‎‏دست رس او باشد یا نباشد. ولی کسی که قائل به «ماموریت به نتیجه» باشد خیلی دیرتر‏‎ ‎‏و با قیود بیش تری زیر بار تکلیف می رود، چون باید نتیجه ای را که در عمل وابستۀ به‏‎ ‎‏شرایط و عوامل متعددی است برای خود مقدور و در  حد وسع ببیند تا خود را مشمول‏‎ ‎‏ومورد خطاب حکم شارع تلقی کند؛ به خصوص در مورد اهداف اجتماعی اسلام که با‏‎ ‎‏این دیدگاه معمولاً افراد ترسو، بی مدیریت، بدبین وناامید هیچ گاه احساس مسئولیتی‏‎ ‎‏نخواهند کرد.‏

‏در مقام اطاعت و امتثال حکم نیز بنابر «راهبرد تکلیف» مکلف در حین انجام وظیفه‏‎ ‎‏مطیع و مأجور است ـ چه به نتیجه برسد و چه نرسد ـ و اگر مانعی در راه وصول به نتیجه‏‎ ‎‏پیش بیاید او قابل ملامت نیست ومقدماتی که اضطراراً مورد استفادۀ او قرار گرفته اند‏‎ ‎‏مشروع خواهند بود. ولی بنابر «راهبرد نتیجه» مادام که غرض حاصل نشده است مکلف‏‎ ‎‏امر را امتثال نکرده و مطیع شمرده نمی شود وطبعاً مستحق اجر و پاداشی نیز نخواهد بود‏‎ ‎‏در نتیجه خسارت ها و زحماتی که در این راه متحمل شده و هزینه هایی که صرف کردۀ‏‎ ‎‏همگی جزء زیان های او محسوب می شوند؛ مثلاً کسی که مکلف به نجات غریق است‏‎ ‎‏اگر برای انجام وظیفه خود ناچار به تصرف در زمین دیگران و عبور از آن شود و در‏‎ ‎‏نهایت هم موفق به نجات دادن غریق نگردد، چنان چه «مأمور به نتیجه» باشد هم تکلیف‏‎ ‎‏نجات را انجام نداده و هم نسبت به تصرف در زمین دیگری مسئول است، ولی اگر‏‎ ‎‏«مأمور به تکلیف» باشد در هر دو مورد معذور است.‏

‏امام خمینی نیز معمولاً این معنا را در دو موضع مورد تاکید قرار داده اند که منطبق با‏‎ ‎‏دو محور فوق است:‏

‏موضع اول در پاسخ شبهات افرادی است که مبارزه با رژیم ستم شاهی یا پافشاری بر‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 49

دفاع مقدس و ادامۀ عزت مندانه آن را به خاطر ناامیدی از نتیجه یا از ترس خطرات آن‏‎ ‎‏نفی می کردند. در چنین مواردی امام با استناد به این دیدگاه تاکید می کردند که حتی اگر‏‎ ‎‏به پیروزی نرسیم و اگر همه هم کشته شویم، باز مکلفیم و باید این راه را ادامه بدهیم.‏

‏موضع دوم پس از خاتمۀ جنگ تحمیلی است که عده ای تلاش می کردند ملت،‏‎ ‎‏انقلاب و رزمندگان را خسارت دیده و شکست خورده وانمود کنند و امام ـ حشره الله مع‏‎ ‎‏اولیائه الطاهرین ـ با تکیه بر این محور که ما مأمور به نتیجه نبوده ایم این نکته را گوشزد و‏‎ ‎‏یادآوری می کردند که ما چون به آن چه که مأمور بوده ایم، یعنی به تکلیف خود، عمل‏‎ ‎‏کرده ایم، موفقیم و حصول نتیجه و پیروزی به معنای مصطلح آن از اساس جزء ماموریت‏‎ ‎‏و تکلیف ما نبوده است که به خاطر نائل نشدن به آن احساس خسارت کنیم، بنابراین، آن‏‎ ‎‏چه که تحمل کرده ایم و عزیزانی که از دست داده ایم همه در راه خدا و به امر خدا بوده‏‎ ‎‏است.‏

‏ ‏

11ـ محوریت تکلیف یعنی درک موقعیت جدید

‏از نظر اسلام هر عنوانی دارای حکم خاصی است و احکام شریعت ثابت و لایتغیرند.‏‎ ‎‏اما موضوعات احکام، یعنی واقعیات و عناصر نو به نو شوندۀ زندگی بشر دائماً در حال‏‎ ‎‏تغییر و تحول اند. «زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسئله ای که در قدیم‏‎ ‎‏دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و‏‎ ‎‏اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدی پیدا کند؛ بدان معنا که با شناخت دقیق‏‎ ‎‏روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی‏‎ ‎‏نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد»؛‏‎[54]‎‏ مثلاً‏‎ ‎‏گاهی برقراری نوعی از رابطۀ سیاسی یا اقتصادی با یک کشور مصداق سلطه پذیری‏‎[55]‎‎ ‎‏است ولی همین رابطه در زمانی دیگر و یا در همان زمان با کشوری دیگر ممکن است‏‎ ‎‏این ویژگی و این عنوان را نداشته باشد.‏

‏تمسک به «راهبرد اصالت تکلیف» این امتیاز را به انسان می دهد که همیشه در‏‎ ‎‏موقعیت جدید و به تناسب زمان و مکان عمل کند و مانع جمود و قالبی شدن نسبت به‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 50

‏یک شیوه یا یک هدف می شود، چرا که تا فعلی دارای خیر و مصلحت است به عنوان‏‎ ‎‏تکلیف انجام می شود، اما اگر همین عمل منتهی به شر یا خالی از مصلحت شود از‏‎ ‎‏تکلیف بودن ساقط و فعل دیگری با همان هدف یا با هدف دیگر جای گزین آن می شود.‏‎ ‎‏کسی که رفتار خود را بر مدار تکلیف تنظیم می کند به راحتی با توجه به روح و باطن امور‏‎ ‎‏این تغییر را در مسیر خود اعمال می کند، بدون این که جمود و تعصبی نسبت به قالب ها و‏‎ ‎‏پوسته ها داشته باشد. اصرار ورزیدن و تأکید بی مورد بر هر کار بی حاصل و بی جا مضر‏‎ ‎‏است و انسان را از پیشرفت در محورهای ضروری و مورد نیاز باز می دارد. چنین کاری‏‎ ‎‏مانند این است که یک گروه نظامی پس از تغییر موضع و جابه جایی دشمن هم چنان بر‏‎ ‎‏مواضع قبلی آن ها آتش باری کرده، به سمت سنگرهای خالی آنان پیشروی و در نتیجه‏‎ ‎‏نسبت به موقعیت جدید دشمن بی توجهی نمایند.‏

‏کسی که قادر به حرکت و ایستادن بر یک سطح متحرک و لرزان است و یا توانایی راه‏‎ ‎‏رفتن با کفش چرخ دار و روی سطح لغزنده را دارد، یعنی می تواند تعادل خود را لحظه به‏‎ ‎‏لحظه با برآیند مؤلفه ها و عوامل موجود تنظیم و حفظ نماید، برای چنین شخصی حرکت‏‎ ‎‏در شرایط ثبات و سکون به طریق اولی مقدور، عادی و آسان است. اما کسی که عامل‏‎ ‎‏«تغییر» را در محاسبات خود نگنجانده، طبعاً از ارائه رفتاری شایسته و متناسب با شرایط‏‎ ‎‏جدید عاجز می ماند. کسی که بر مدار تکلیف عمل می کند «تغییر» را که امری گریز‏‎ ‎‏ناپذیر می باشد به عنوان یک واقعیت پذیرفته است و نه تنها در مقابلش به مقاومت‏‎ ‎‏نمی پردازد بلکه با خرسندی به پیش بینی آن می پردازد.‏

‏یکی از ورزش کاران به نام «واین گرتسکی» که او را بزرگ ترین بازی کن هاکی در تاریخ‏‎ ‎‏ورزش می دانند دربارۀ رمز کام یابی اش گفته است: «من به جایی که حلقۀ هاکی قرار‏‎ ‎‏است باشد سرسره می روم، نه جایی که بوده است.‏‎[56]‎

‏این انعطاف پذیری چنان که گفته شد در مورد به کارگیری ابزارها و اتخاذ روش ها نیز‏‎ ‎‏صادق است، زیرا مقتضیات زمان و مکان، عمل خاصی را برای نیل به مقصود ایجاب‏‎ ‎‏می کند و طبعاً تکلیف انسان به تناسب شرایط جدید ـ که حاصل عوامل گوناگون، از‏‎ ‎‏جمله عملکرد خود مکلف است ـ و در نسبت سنجی با ارزش ها، اصول و اهداف تعیین‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 51

می گردد. بنابراین، کم و کیف و خصوصیات تکلیف نیز تحول پذیر است. تکلیف مداری‏‎ ‎‏این ویژگی را به انسان می دهد که بتواند دائماً در شرایط جدید حضور داشته و در هر‏‎ ‎‏مقطعی آن چه را که بایسته است انجام بدهد. یک مثال دیگر می تواند این معنا را بهتر‏‎ ‎‏روشن کند؛ «یک گلف باز به نام «ایری ماجیری» در مقام مقایسه جریان پیوسته و بایستۀ‏‎ ‎‏تغییر در فرایند عمل کارخانه با بازی گلف می گوید: این جا محل نشاندن وزدن توپ‏‎ ‎‏گلف است و بعد از این، هر چه هست زمین چمن است. حفره کذایی هم که در زمین‏‎ ‎‏چمن تعبیه شده است، هدف نهایی گلف باز است، اما این که دقیقاً چطور شما به این‏‎ ‎‏حفره دست پیدا کنید بستگی به عوامل بسیاری دارد. طرز توپ زدن شما و تعداد‏‎ ‎‏ضربه هایی که می زنید طبیعتاً بر آن چه که در جریان بازی شما، یعنی بین نخستین ضربه‏‎ ‎‏و ورود توپ به وسیله شما به درون حفره، پیش می آید تاثیر می گذارد. هم چنین ممکن‏‎ ‎‏است به مانعی مثل شن گیر یا استخر برخورد کنید. در کارخانه نیز ما می دانیم دقیقاً به‏‎ ‎‏کجا می خواهیم برویم، اما باید انعطاف پذیر باشیم و در طول مسیر، دست به تغییراتی‏‎ ‎‏بزنیم تا در نهایت به جایی که می خواهیم برسیم.»‏‎[57]‎

‏خلاصه این که در «راهبرد اصالت تکلیف»، ایجاد تغییر در تکالیف به خاطر تغییر‏‎ ‎‏شرایط و مقتضیات، امری معقول و پذیرفتنی و بلکه لازم تلقی می شود، در نتیجه زمانی‏‎ ‎‏که تکلیف جنگ است باید با اعتقاد آن را دنبال کرد و وقتی که تکلیف خاتمه جنگ است‏‎ ‎‏باید آن را به آسانی پذیرفت. چنان که در دفاع مقدس، نزاع اصلی ما نه با دشمن ظاهری ـ‏‎ ‎‏یعنی رژیم عراق ـ بلکه با نظام کفر و استکبار جهانی بود در نتیجه جنگیدن با رژیم بعثی‏‎ ‎‏به خودی خود ارزش و اصالتی نداشت بلکه به عنوان تکلیفی برای دفع تجاوز و رفع فتنه‏‎ ‎‏بود و بنابراین ادامۀ نبرد در همین قالب نیز ضرورت دائمی ندارد. در آن مقطع وظیفۀ‏‎ ‎‏قطع سر پنجه های استکبار و دفع تجاوز او و دفاع از کیان کشور و انقلاب اسلامی در این‏‎ ‎‏قالب شکل گرفته بود و اکنون در جبهه های دیگر و به صورت های دیگر.‏

‏ ‏

12ـ فواید حاصل از انجام تکلیف(باقطع نظر از نتیجه)

‏در ارتباط با این بحث سؤال دیگری ممکن است پیش بیاید و آن این که اگر بنا باشد‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 52

انسان خود را مأمور به تکلیف بداند و با قطع نظر از حصول یا عدم حصول نتیجه به آن‏‎ ‎‏اقدام نماید، آیا رفتار بر وفق چنین نظریه ای موجب اتلاف نیرو و پراکنده کاری نخواهد‏‎ ‎‏بود و در اثر آن، توان و امکانات انسان صرف کارهای مقطعی و بی نتیجه نمی شود؟‏

‏در پاسخ باید گفت: آن چه که  در واقع زیان آور و یا فاقد مصلحت باشد قطعاً از سوی‏‎ ‎‏دین به انسان تکلیف نمی شود، پس همۀ اوامر و نواهی الهی مسلماً به هر نحو خیر و‏‎ ‎‏مصلحتی در بر دارند که مراعات آن بر عدم مراعاتش ترجیح دارد. بنابراین تکالیف‏‎ ‎‏شرعی را باید به دیدۀ مثبت نگریست و عمل به آن را منشأ برکت و خیر دانست. علاوه‏‎ ‎‏براین باید در نظر داشت که معدل بازده نیروها و استعدادهای فعلیت یافتۀ انسان و میزان‏‎ ‎‏پیشرفتی که با اعمال این دیدگاه ـ اصالت تکلیف ـ برای فرد و جامعه حاصل می شود از‏‎ ‎‏معدل بازده آن در صورت اعمال نظریه مقابل ـ اصالت نتیجه ـ بیش تر خواهد بود. به‏‎ ‎‏خاطر این که انسان اگر چه در این دیدگاه خود را بیش تر در معرض خطرها و‏‎ ‎‏صعوبت های احتمالی قرار می دهد، اما در مقابل گرفتار رکود و توقف و بلاتکلیفی منتج‏‎ ‎‏از دیدگاه مخالف نخواهد بود.‏

‏در ضمن، موارد زیر را می توان به عنوان فوایدی که از صرف انجام وظیفه به دست‏‎ ‎‏می آید بر شمرد:‏

‏ ‏

الف ـ تقرب به خداوند و جلب رضایت او

‏انسان به خاطر امتثال اوامر الهی از اجر و ثواب دنیوی و اخروی برخوردار می گردد.از‏‎ ‎‏این باب می توان گفت که خود انجام تکلیف، به نوعی، نتیجه محسوب می شود، چرا که‏‎ ‎‏نفس اطاعت پروردگار مقام و منزلت انسان را ارتقا می بخشد و ارزش تحمل هر گونه‏‎ ‎‏شکست یا خسارتی را دارد. امام خمینی در این باره فرموده اند: «پیامبر ـ صلی الله علیه و‏‎ ‎‏آله ـ در بعضی از جنگ ها شکست خورد، حضرت امیر ـ علیه السلام ـ در جنگ با معاویه‏‎ ‎‏شکست خورد. حضرت سیدالشهدا ـ علیه السلام ـ را کشتند، اما کشته شدن، اطاعت‏‎ ‎‏خدا بود، برای رضای خدا بود، تمام حیثیت برای او بود، از این جهت هیچ شکستی در‏‎ ‎‏کار نبود، اطاعت کرد.»‏‎[58]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 53

ب ـ امتداد بخشیدن به جریان حق و جلوگیری از زوال آن

‏از آن جا که اسلام دین اجتماع و برای همۀ انسان ها در همۀ زمان ها و مکان ها است،‏‎ ‎‏بسیاری از اهداف دین نیز با تلاش جمعی مؤمنین و در طی زمان محقق می شود. بنابراین‏‎ ‎‏دور دستی بعضی نتایج و اهداف نباید مانع عمل به تکلیف باشد، چرا که در غیر این‏‎ ‎‏صورت بار عمدۀ اهداف بزرگ دین بر زمین می ماند. تلاش هایی را که به منظور عمل به‏‎ ‎‏تکالیف صورت می گیرد نباید به خاطر عدم وصول به نتیجه در کوتاه مدت، شکست‏‎ ‎‏خورده و بی ثمر محسوب کرد، بلکه به واسطه این حرکات، لااقل مقدمات ادامۀ مسیر‏‎ ‎‏توسط دیگران و آیندگان مهیا شده است و این کار نیمه تمام و تجربه تاریخی حاصل از‏‎ ‎‏آن به عنوان امانتی در اختیار نسل های آینده و مورد استفادۀ آنان قرار خواهد گرفت.‏‎ ‎‏بنابراین می توان گفت که این تفکر، اجازۀ دنبال کردن طرح های بلند مدت و تقسیم کار‏‎ ‎‏گسترده در زمین و زمان را به جامعه انسانی می دهد و مانع فراموش شدن و زوال‏‎ ‎‏ارزش ها و آرمان های دینی می شود.‏

‏اگر بنا باشد هر کسی اقدام و عمل خود را موکول به اطمینان به موفقیت آن کند نباید‏‎ ‎‏هرگز کار مهمی در جامعه صورت بگیرد، چرا که معمولاً در این گونه امور نیروی یک‏‎ ‎‏فرد به تنهایی به جایی نمی رسد و نقشی در ظاهر کار ندارد، لکن اگر هر کسی به طوری‏‎ ‎‏پای بند به انجام تکلیف خود باشد که حتی در صورت تنهایی و بدون یاری دیگران هم‏‎ ‎‏آن را انجام دهد مجموع این فعالیت ها ناممکن ها را ممکن می کند و دورنمای امید‏‎ ‎‏بخشی از اهداف را پیش چشم مردم آشکار می سازد. تفاوت کار در این جا نمایان‏‎ ‎‏می شود که اگر تک تک افراد سالم در یک مجموعۀ فاسد خود را مکلف به درست کاری‏‎ ‎‏و انجام وظیفه بدانند یک جبهه، هر چند غیر رسمی و سازمان دهی نشده، از وجود آن ها‏‎ ‎‏شکل می گیرد که می تواند زمینۀ خوبی برای حاکمیت حق و اقامۀ حدود الهی باشد. اما‏‎ ‎‏اگر هر یک با توجیه این که کار صحیح یک فرد در مجموع هیچ تأثیر و نتیجه ای در یک‏‎ ‎‏نظام فاسد ندارد، دست روی دست بگذارد و هم رنگ دیگران شود، حتی هسته اولیه‏‎ ‎‏یک تغییر و تحول نیز ایجاد نمی شود و نتیجه ای جز تفرق و توقف حق و حاکم شدن‏‎ ‎‏مطلق جریان باطل، نخواهد داشت.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 54

ج ـ ایجاد شفافیت و تمییز نظری و عملی میان حق و باطل

‏معمولاً یکی از خطرهایی که دین و سعادت انسان ها را تهدید می کند و خطر آن از‏‎ ‎‏ظلم و باطل محض بیش تر است، خلط میان حق و باطل و لباس حق بر تن باطل پوشاندن‏‎ ‎‏است. عمل به تکلیف هر چند که به نتیجه نرسد باعث جلوگیری از محو شدن مرزمیان‏‎ ‎‏حق و باطل می شود و جبهه این دو و طرف داران آن ها را از یک دیگر تفکیک می کند و‏‎ ‎‏موجب اظهار حق، افشای باطل و برملا شدن و رسوایی چهرۀ تزویر و نفاق می شود.‏

‏«او (سیدالشهدا) ـ سلام الله علیه ـ تکلیف می دید برای خودش که باید او با این‏‎ ‎‏قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را‏‎ ‎‏با فداکاری خویش و این عده ای که همراه خودش بود... در عین حالی که به حسب قواعد‏‎ ‎‏معلوم بود که یک عده این قدری نمی تواند با آن عده ای که آن ها دارند مقابله کند، لکن‏‎ ‎‏تکلیف بود.»‏‎[59]‎

‏ ‏

د ـ افزایش مقاومت در برابر باطل

‏از آن جا که در این طرز فکر، وظیفه ایستادگی در مقابل دشمن و ضربه زدن به آن‏‎ ‎‏متوقف بر اطمینان به پیروزی نیست، طبیعتاً قدرت خطر پذیری و ضریب آن در جامعه‏‎ ‎‏بالاتر رفته و میزان مقاومت پراکندۀ فردی و سازمان یافتۀ گروهی را در مقابل دشمن‏‎ ‎‏افزایش می دهد و به دیگران نیز این انگیزه را القا می نماید. لذا علاوه بر این که شجاعت‏‎ ‎‏و جسارت جامعه را تشدید می کند، حریم های ساختگی و ابهت پوشالی دشمن را نیز از‏‎ ‎‏میان برمی دارد.‏

‏ ‏

ه ـ تقویت حس مسئولیت پذیری و قاطعیت

‏یکی از نقاط قوت یک فرد و یا یک ملت، برخورداری از حس مسئولیت پذیری و‏‎ ‎‏عادت داشتن به کار و تلاش است. عمل به وظیفه این روحیه را در انسان تقویت می کند‏‎ ‎‏که با اطمینان و قاطعیت و بدون احساس ضعف و تردید و تزلزل به انجام وظیفه بپردازد و‏‎ ‎‏به خاطر ظنون و احتمال های بیهوده دچار وسواس و بلاتکلیفی و رکود و یاس نگردد،‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 55

‏زیرا گاهی بر آورد انسان از «نتیجۀ حکم» و توانایی و وسع خود صحیح نیست و به گمان‏‎ ‎‏این که قادر به تحصیل غرض نیست دست از تکلیف می کشد و حال آن که اگر آن را انجام‏‎ ‎‏می داد به نتیجه می رسید. عدم مأموریت به نتیجه این ویژگی را دارد که مانع دخالت‏‎ ‎‏محاسبات غلط یا جهالت ها و غفلت ها و ضعف نفس ها، در تشخیص و احساس تکلیف‏‎ ‎‏می شود.‏

‏ ‏

و ـ نفی شکست و آثار سوء ناشی از آن

‏احساس خسارت و شکست غالباً موجب تضعیف روحیه افراد و ایجاد تشتت و‏‎ ‎‏گسیختگی در جامعه می شود و حتی گاهی هویت یک ملت را دچار بحران و اختلال‏‎ ‎‏می سازد. در حالی که اگر ملتی در برابر دشمن، خود را دارای پایگاهی محکم و شکست‏‎ ‎‏ناپذیر بداند، با اعتماد به نفس و با هویت تزلزل ناپذیر در عرصه های مختلف حضور پیدا‏‎ ‎‏کرده و هیچ گاه دچار خود باختگی و ذلت نخواهد شد؛ به بیان دیگر، دیدگاه «اصالت‏‎ ‎‏تکلیف» به گونه ای است که در آن، عامل به تکلیف در هیچ شرایطی دچار خسران و‏‎ ‎‏شکست نخواهد بود.‏

‏ ‏

ز ـ ناامن و دشوار کردن مسیر باطل

‏اگر دشمنان در مسیر خود احساس امنیت کنند نه تنها دست از باطل نخواهند کشید،‏‎ ‎‏بلکه دامنه کار خود را گسترش داده، بر تعرضات خود نسبت به جبهه حق خواهند افزود.‏‎ ‎‏بنابراین رو در رویی با دشمنان مسیر آنان را پر خطر و ناامن و تحرکاتشان را دچار اختلال‏‎ ‎‏می سازد و در نتیجه به خاطر این دشواری ها از هواداران آنان کاسته و از جذب بی خط ها‏‎ ‎‏و عافیت طلبان جلوگیری می گردد.‏

‏ ‏

ح ـ آزار دشمنان

‏درگیری با دشمنان اگر چه به پیروزی نهایی نیانجامد ولی موجب رنج و آزار دشمن و‏‎ ‎‏متقابلاً سبب دل گرمی و شادمانی دوستان می شود. قرآن کریم این عامل را یکی از‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 56

‏انگیزه ها و فواید قتال با دشمن معرفی می نماید:‏

‏«قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم وینصرکم علیهم ویشف صدور قوم مومنین*‏‎ ‎‏و یذهب غیظ قلوبهم* و یتوب الله علی من یشاء و الله علیم حکیم؛‏‎[60]‎

‏با آنان بجنگید تا خدا آنان را به دست شما عذاب کند و خوار گرداند و شما را بر آن ها‏‎ ‎‏پیروزی دهد و دل های اهل ایمان را شفا بخشد و خشم های دلشان را فرو نشاند* و‏‎ ‎‏خداوند هر که را خواهد به لطف و رحمت بر او بازگردد و خداوند دانا و حکیم است.»‏

‏ ‏

13ـ حماسه عاشورا، الگوی عمل به تکلیف

‏واقعه کربلا جریانی است که در آن دو جبهۀ حق و باطل طی یک نبرد نابرابر‏‎ ‎‏رودرروی یک دیگر قرار گرفتند. نتیجه این جنگ نیز از ابتدا برای امام حسین ـ‏‎ ‎‏علیه السلام ـ مشخص بود‏‎[61]‎‏ در عین حال مشاهده می کنیم که آن حضرت با اطمینان کامل‏‎ ‎‏و بدون هیچ گونه تردیدی راه بر گزیدۀ خود را ادامه دادند و در این مسیر، خود و 72 تن از‏‎ ‎‏بهترین بندگان خدا را در راه احیای دین فدا کردند، و برای هیچ یک نیز پیروزی ظاهری‏‎ ‎‏ملاک عمل نبود، بلکه تنها، عمل به تکلیف و حقانیت راه خود را مد نظر داشتند. چنان‏‎ ‎‏که بنا به نقل هنگامی که امام ـ علیه السلام ـ خبر شهادت را به اطلاع یاران رساندند‏‎ ‎‏حضرت علی بن الحسین ـ علیهما السلام ـ سوال می کند «اولسنا بالحق؟؛ آیا ما به حق‏‎ ‎‏نیستیم؟» حضرت پاسخ می دهند: آری. عرض می کند: «فاذن لا نبالی بالموت؛ پس دیگر‏‎ ‎‏از مرگ باکی نداریم.»‏‎[62]‎

‏مشاهده می شود که این حرکت شورانگیز و این عمل به تکلیف در عین شکست‏‎ ‎‏ظاهری موجب احیای مکتب و نجات اسلام و عدالت گردید و با ممانعت از معرفی‏‎ ‎‏وارونۀ دین، آیندۀ اسلام را تامین نمود. این مخالفت آشکار با ظلم به افشای حکومت‏‎ ‎‏جور و رسوا کردن قدرت ناحق انجامید و پایه های حکومت فاسد اموی را متزلزل‏‎ ‎‏ساخت و سدی در برابر حکومت سلطنتی و تجدید تعصبات جاهلیت عرب ایجاد نمود.‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 57

14ـ راهبرد اصالت تکلیف در کلام امام خمینی

‏برای حسن ختام، این مقال را با فرازهایی از سخنان رهبر کبیر انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ به پایان می بریم. این بیانات نگاه یک تحلیل گر اسلام‏‎ ‎‏شناس است که پس از پایان هشت سال دفاع مقدس، با تکیه بر مبانی دینی به جمع بندی‏‎ ‎‏این واقعه می پردازد. کلام کوتاه و گزیدۀ ایشان گویای همۀ آن چیزی است که باید در این‏‎ ‎‏باب گفته آید: ‏

‏«ما، در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر‏‎ ‎‏فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما‏‎ ‎‏تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفۀ خود عمل نمود، و خوشا‏‎ ‎‏به حال آنان که تا لحظۀ آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب‏‎ ‎‏را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفۀ خود عمل کرده است.‏

‏آیا از این که به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟... تأخیر در رسیدن به همۀ‏‎ ‎‏اهداف دلیل نمی شود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و‏‎ ‎‏وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه. اگر همۀ انبیا و معصومین ـ علیهم السلام ـ در زمان و مکان‏‎ ‎‏خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمی بایست از فضای بیش تر از توانایی عمل خود فراتر‏‎ ‎‏بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلند مدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامۀ‏‎ ‎‏عمل نپوشیده است، ذکری به میان آورند. در حالی که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما‏‎ ‎‏توانسته است در اکثر زمینه هایی که شعار داده است به موفقیت نایل شود... البته معترفیم‏‎ ‎‏که در مسیر عمل، موانع زیادی به وجود آمده است که مجبور شده ایم روش ها و‏‎ ‎‏تاکتیک ها را عوض نماییم.»‏‎[63]‎

‏ ‏

15 ـ نتایج جنبی دفاع مقدس در نگاه امام خمینی

‏از آن جا که دفاع مقدّس و سرانجام آن، یکی از حوزه های تأثیرپذیر از بحث «نتیجه و‏‎ ‎‏تکلیف» بوده است، جملاتی از حضرت امام خمینی در این رابطه تقدیم می گردد:‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 58

‏«باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینه ها موفق بوده است و‏‎ ‎‏به یاری خداوند بزرگ در هیچ زمینه ای مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتی در جنگ‏‎ ‎‏پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارات چیزی به دست‏‎ ‎‏نیاوردند.‏

‏البته اگر همۀ علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری‏‎ ‎‏می نگریستیم و می رسیدیم، ولی این بدان معنا نیست که در هدف اصلی خود که همان‏‎ ‎‏دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ایم، هر روز ما در جنگ برکتی‏‎ ‎‏داشته ایم که در همۀ صحنه ها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان‏‎ ‎‏صادر نموده ایم. ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ اثبات نموده ایم. ما در‏‎ ‎‏جنگ پرده از چهره تزویر جهان خواران کنار زدیم. ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را‏‎ ‎‏شناخته ایم. ما در جنگ به این نتیجه رسیده ایم که باید روی پای خودمان بایستیم. ما در‏‎ ‎‏جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب را شکستیم. ما در جنگ ریشه های انقلاب پر بار‏‎ ‎‏اسلامی مان را محکم کردیم. ما در جنگ حس برادری و وطن دوستی را در نهاد یکایک‏‎ ‎‏مردمان بارور کردیم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که‏‎ ‎‏علیه تمامی قدرت ها و ابرقدرت ها سالیان سال می توان مبارزه کرد. جنگ ما کمک به فتح‏‎ ‎‏افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت. جنگ ما‏‎ ‎‏موجب شد که تمامی سردمداران نظام های فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند.‏‎ ‎‏جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت. تنها در جنگ بود که صنایع‏‎ ‎‏نظامی ما از رشد آن چنانی برخوردار شد و از همه مهم تر، استمرار موج اسلام انقلابی‏‎ ‎‏در پرتو جنگ تحقق یافت.‏

‏همۀ این ها از برکت خون های پاک شهدای عزیز هشت سال نبرد بود. همۀ این ها از‏‎ ‎‏تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در نه سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و‏‎ ‎‏شرق نشئت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست. جنگ ما جنگ‏‎ ‎‏فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود‏‎ ‎‏دارد. چه کوته نظرند آن هایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی‏‎ ‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 59

نرسیده ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خود گذشتگی و صلابت بی فایده است!‏‎ ‎‏در حالی که صدای اسلام خواهی آفریقا از جنگ هشت سالۀ ماست. علاقه اسلام‏‎ ‎‏شناسی مردم در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله‏‎ ‎‏ماست.»‏‎[64]‎

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 60

پی نوشت ها: 

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 61

 ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: فلسفه سیاسی(ج. 2)صفحه 62

  • )) ر.ک : صحیفه امام، ج 21 ، ص 285-284.
  • )) «قل لا اسالکم علیه اجراً الا المودة فی القربی» (شوری (42) آیۀ 23).
  • )) «قل ما اسالکم من اجر فهو لکم، ان اجری الا علی الله»، (سبا (34) آیۀ 47).
  • )) «قد افلح المومنون ... والذین هم عن اللغو معرضون» (مومنون (23) آیات 1 و 3).
  • )) بقره (2) آیۀ 193.
  • )) انفال (8) آیۀ 60.
  • )) حجرات (49) آیۀ 9.
  • )) حدید (57) آیۀ 25.
  • )) «و اذ قال ربک للملئکة انی جاعل فی الارض خلیفه ...» (بقره (2) آیۀ 30).
  • )) عن النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ : «بالعدل قامت السموات و الارض» (تفسیر صافی، ذیل آیه «والسماء رفعها و وضع المیزان»).
  • )) «العدل اساس الاحکام» ؛ «العدل حیاة الاحکام» (غررالحکم).
  • )) ر.ک: صحیفه امام، ج 21 ، ص 290-288.
  • )) امام خمینی، کتاب البیع، ج 2 ، ص 472.
  • )) انشقاق (84) آیۀ 6.
  • )) «انالله و انا الیه راجعون» (بقره (2) آیۀ 156).
  • )) . «یا ایها النّاس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید» (فاطر (35) آیۀ 15).
  • )) «بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عندربه ولا خوف علیهم ولاهم یحزنون» (بقره (2) آیۀ 112).
  • )) «یا ایتها النفس المطمئنه* ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» (فجر (89) آیات 27 ـ 27).
  • )) نحل (16) آیۀ 97.
  • )) فاطر (35) آیۀ 10.
  • )) محمدحسین طباطبائی، تفسیرالمیزان، ـ ج 17، ص 33 و 34.
  • )) ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ج 4، کتاب النیة والاخلاص و الصدق، ص 368.
  • )) احقاف (46)، آیۀ 19.
  • )) آل عمران (3) آیۀ 178.
  • )) انعام (6) آیۀ 44.
  • )) انعام (6) آیۀ 42.
  • )) اعراف (7) آیۀ 129.
  • )) آل عمران (3) آیات  166 ـ 167.
  • )) هم چنین ر. ک: بقره (2) آیۀ 155 و آل عمران (3) آیات 140-142 و 152-154 و توبه (9) آیۀ 16.
  • )) نساء (4) آیۀ 74.
  • )) توبه (9) آیۀ 120 ـ 121.
  • )) نساء (4) آیۀ 100.
  • )) به عنوان نمونه ر. ک: بقره (2) آیۀ 112؛ آل عمران (3) آیات 169-171-195؛ نساء (4) آیۀ 124 و توبه (9) آیۀ 20.
  • )) «ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین،* انهم لهم المنصورون،* وان جندنالهم الغالبون» (صافات (37) آیات 171ـ173).
  • )) «و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون» (مائده (5) آیۀ 56).
  • )) «الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون» (مجادله (58) آیۀ 19).
  • )) توبه (9) آیۀ 52.
  • )) خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 42.
  • )) منظور در این جا اباحه بالمعنی الاعم است که شامل وجوب، استحباب، کراهت و اباحه می شود و فقط حرمت از تحت شمول آن خارج است.
  • )) «علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم» (مائده (5) آیۀ 105).
  • )) «ما اصابکم من مصیبة فما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر» (شورا (42) آیۀ 30) و  «ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سئیة فمن نفسک» (نساء (4) آیۀ 79).
  • )) «قل جاء الحق و زهق الباطل، ان الباطل کان زهوقا» (اسراء (17) آیۀ 81)  و «کذلک یضرب الله الحق و الباطل، فاما الزبد فیذهب جفاءاً و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» (رعد (13) آیۀ 17).
  • )) مائده( 5) آیۀ 8.
  • )) نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 41.
  • )) همان ـ خطبه 200.
  • )) آل عمران (3) آیۀ 161.
  • )) بقره (2) آیۀ 269.
  • )) «ایحسب الانسان ان یترک سدی» (قیامت (75)، آیۀ 36).
  • )) «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون» (عنکبوت (29) آیۀ 2).
  • )) «و ان لیس للانسان الاماسعی * و ان سعیه سوف یری» (نجم (53) آیۀ 39 و 40).
  • )) «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره * و من یعمل مثقال ذرة شراً یره» (زلزله (99) آیۀ  7 و 8).
  • )) محمدکاظم خراسانی، کفایة الاصول، ج 1، ص 127.
  • )) در این جا معنای منطقی اصطلاح «فرد» مورد نظر است.
  • )) ر.ک : صحیفه امام، ج 21 ،  ص 290-288.
  • )) قرآن کریم پذیرش سلطه و برتری و نفوذ بیگانگان را بر مسلمین ممنوع کرده و فرموده است: «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً» (نساء (4) آیۀ 141) و این آیه به عنوان یک قاعده ثابت در فقه ما به نام قاعده نفی سبیل شناخته شده است.
  • )) رابرت ال. شوک ـ هوندا، داستانی از کامیابی مدیریت ژاپنی در امریکا، ترجمه ایرج پاد، ص 350.
  • )) همان، ص 355 ـ 356.
  • )) ر.ک : صحیفه امام، ج 5 ، ص 169-168.
  • )) ر.ک : صحیفه امام، ج 5، ص 169-168.
  • )) توبه (9) آیات 14 و 15.
  • )) در روایات فراوانی ضمن اخبار خداوند به انبیا و نیز در فرمایشات پیامبراکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به شهادت رسیدن امام حسین(ع) مورد اشاره واقع شده است. از جمله در نامۀ شخص امام حسین(ع) به بنی هاشم آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم، من الحسین بن علی بن ابی طالب الی بنی هاشم. اما بعد فانه من لحق بی استشهد و من تخلف لم یبلغ مبلغ الفتح، و السلام؛ هر کس به من ملحق شود به شهادت می رسد و هر که روی برگرداند به پیروزی نخواهد رسید.» (اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 69).
  • )) تاریخ طبری، ج 4، ص 308.
  • )) ر.ک : صحیفه امام، ج 21،  ص285-284.
  • )) ر.ک : صحیفه امام، ج 21 ، ص 284-282.