نقش «خمین» در سیاست ورزی امام خمینی

نقش «خمین» در سیاست ورزی امام خمینی

 

‏□‏‎ ‎‏ مهدی پورحسین‏

‏نویسنده و محقق و معاون علمی دانشنامه امام خمینی (س)‏

‎ ‎

چکیده 

‏روحانیت در ایران از زمان صفویه به سیاست رو آورده و سیاست ورزی آنان در نهضت مشروطه به اوج خود رسید اما ناکامی در مشروطه آنان را به انزوا کشانده و از عرصه سیاسی ایران حذف کرد. در عین حال، در شرایطی که روحانیت در یأس و ناامیدی بسر می برد، هرج و مرج ناشی از اشغال ایران و ناکامی مشروطه، خمین، نوجوانی را در دل خود پرورش داد که در آیندهای نه چندان دور، آن یأس را به امید و ناکامی را به نظام اسلامی تمام عیار تبدیل کرد. روحیه سلحشوری، تنفر از ظلم و مردمی بودن حداقل رهاورد امام خمینی از هرج مرج ناشی از نهضت مشروطه می باشد. ‏


کلیدواژگان:‏ امام خمینی، خمین، سیاست، مشروطه، سلحشوری، ظلم ستیزی و مردمی.‏

‏ ‏

روحانیت و سیاست

‏حضور روحانیت در عرصه سیاسی ایران به دوره صفویه برمی گردد. با این که در اسلام، رهبری سیاسی از رهبری دینی جدا نبوده و در دوره پیامبر اسلام(ص) و با شیوه ای خاص در دوره خلفا و به ویژه در زمان حضرت علی(ع) در موفق ترین شکل خود را نشان داد اما تسلط نااهلان بر حکومت هایی با نام دین، همواره ائمه معصومین(ع) و جانشینان آنان را از حکومت، برکنار نگه داشت اما متأسفانه بعدها کناره گیری عالمان دین از حکومت جائران، به تدریج شکل رسمی‏

حضورج. 91صفحه 32

به خود گرفته، به دوری از سیاست انجامید. البته کنار ماندن آنان از سیاست و حکومت عوامل مختلفی می تواند داشته باشد که نیازمند بررسی است اما در طول تاریخ یکی از مهم ترین عوامل آن، سیاست بازان و بدخواهانی بوده اند که حضور روحانیان در این عرصه را در تضاد با منافع خود تفسیر می کرده به ستیز با سیاست ورزی آنان می پرداختند. از این رو تلاش می کردند علیرغم خواست برخی از عالمان دین، آنان را با ابزارهای مختلف از سیاست دور دارند. ایران نیز به عنوان یکی از پایگاه های مهم اسلامی و شیعی از این قاعده مستثنی نبود. با ظهور صفویان در سیاست ایران، آئین کشور داری ایران نیز دچار دگرگونی شد. شاه طهماسب صفوی با دعوت از محقق کرکی به سیاست، او را به منصب «شیخ الاسلامی» منصوب کرد ‏‏(روضات الجنّات، ج4، ص 362-363، ر.ک: اندیشه سیاسی محقّق سبزواری) ‏‏و همین نقطه آغاز ظهور رسمی روحانیان در عرصه سیاسی ایران به شمار می رود. اگر چه سلسله های حکومتی افشاریه و زندیه تلاش کردند از قدرت و نفوذ و اعتباری که روحانیون در دوره صفوی به دست آورده بودند بکاهند ‏‏(سلسله های اسلامی در ایران، ص 188-193)‏‏، اما جنگ ایران و روس در دورة قاجار، زمینه های اجتماعی تازه ای برای افزایش قدرت روحانیون در کنترل حکومت ها فراهم آورد. فتحعلی شاه برای بسیج مردم علیه لشکرکشی های روس به پشتیبانی و حمایت روحانیون نیاز پیدا کرد و عالمان دینی نیز نه در حمایت از شاه بلکه برای حفظ کیان کشور اسلامی با حکم جهاد علیه کفار روس، مردم را به جنگ با آنان دعوت کردند. ‏‏(هجوم روس و اقدامات رؤسای دین، ص، 8-9)‏‏ جنگ ایران با روس عملاً این فرصت تاریخی را به روحانیون داد که در سرنوشت سیاسی کشور مداخله فعال داشته، به تدریج شاه و قدرت حکومت را در قبضة حمایت و اقتدار خود در آورند و یا با کژی های آنان به مقابله برخیزند. ‏

حضورج. 91صفحه 33

اوج این اقتدار، فتوای تاریخی میرزای شیرازی در دوره ناصری است که روحانیت را در نخستین رویارویی با حکومت های خودکامه، پیروز گردانید. ‏‏(حیات یحیی، ج1، ص137) ‏‏فتوای میرزا و تأثیرات شگرف آن در عرصه سیاسی ایران، حضور روحانیت در سیاست را غیرقابل برگشت ساخت و از آن پس، نه تنها مخالفان روحانیان بلکه خود آنان نیز به قدرت بی بدیل خویش در سیاست ایران، آگاه شدند. این قدرت، خود را به نحو بارزی در قضایای مشروطه نشان داد و روحانیان آزموده شده در قیام تنباکو، در قله رهبری نهضت مشروطه قرار گرفتند. ‏‏(تاریخ مشروطه ایران، ص 755؛ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص 1240)‏

‏ پدیده نوظهور در مشروطه آن بود که روحانیون از حضور در عرصه های عام سیاسی و منصب ارشاد و هدایت کلی به مشاغل خاص کشورداری چون قانون گذاری و دخالت در امور اجرایی تغییر موقعیت دادند و همین امر نیز خاستگاه دشمنی های عریان جریانی خاص با روحانیت سیاسی قرار گرفت و جریان معارضه نفس گیر در نهضت مشروطه را رقم زد و در نهایت نیز به شکست آن منجر شد. ‏‏(ر.ک: تاریخ بیداری ایرانیان)‏

‏ ‏

دوره ناکامی و یأس

‏ناکامی قابل پیش بینی مشروطه و پی آمد ناگوار استقرار استبداد و دیکتاتوری و سیاست سرکوب گرایانه در ایران، بار دیگر روحانیت را به حاشیه رانده و نه تنها از عرصه کشورداری دور ساخت، بلکه، هنر سیاستورزی را نیز از آنان ستاند. در این برهه یک عامل سرنوشت ساز بیرونی نیز از غیب به مدد یأس حاکم بر روحانیت شتافته و با شعار «دین از سیاست جداست!»، دوری روحانیت از سیاست را تئوریزه کرد و در این مسأله نقش استعمار منحصر به فرد بود. قدرتهای استعماری در دهههای گذشته به تجربه در یافته بودند حضور روحانیت در سیاست برای منافع آنان دردسرساز است لذا تز جدایی دین از سیاست که در مغرب زمین نیز جواب داده بود را در کشورهای اسلامی هم پیاده کردند.  (‏‏ر. ک: ولایت فقیه)‏

‏نتیجه چنین سیاستی این شد که به تعبیر حضرت امام:‏

حضورج. 91صفحه 34

‏وقتی شعار جدایی دین از سیاسـت جا افتاد و فقاهـت در منطق ناآگاهـان غـرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومـت دخالت نماید، حماقت روحانی در معاشرت با مردم فـضیلت شـد. به زعم بعض افراد، روحـانیت زمانی قابل احترام و تکریـم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الّا عالـم سیّاس و روحـانی کاردان و زیرک، کاسه ای زیر نیم کاسه داشت. ‏‏(صحیفه امام، ج 21، ص 278-279)‏

‏ ‏

جوانه امید

‏خداوند متعال یکی از ویژگیهای خود را این می داند که زنده را از مرده بیرون می آورد، و مرده را از زنده: ‏‏«یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَی‏‏»  ‏‏(روم، آیه 19)‏‏ و این معجزه را در عصر مشروطه به همگان نشان داد. درست در زمانی که ناکامی نهضت مشروطه از یک سو موجب یأس و ناامیدی روحانیت و از سوی دیگر عامل هرج و مرج اجتماعی در کشور شده بود، نوجوانی به نام سید روح الله خمینی در گوشهای از خطه پهناور این کشور پرورش می یافت که بتواند در آیندهای نه چندان دور، هم آن یأس را به امید بدل نماید و هم آن ناامنی را به  امنیت.‏

‏شرایط اجتماعی و سیاسی ایران از جمله شهر خمین در سال های ۱۲۹۰ تا ۱۳۰۰، که حاصل مشروطه و نیز جنگ جهانی اول بود، از سه جهت بر روحیه سیاست ورزی حضرت امام اثر گذار بوده است:‏

‏ ‏

حضورج. 91صفحه 35

شهادت پدر

‏سید مصطفی خمینی پدر بزرگوار امام خمینی در ذی الحجه ۱۳۲۰ (اسفند ۱۲۸۱ هجری شمسی) و در پنج ماهگی روح الله، در مسیر خمین به اراک مورد حمله عوامل ظلم و ناعدالتی قرار گرفته و به شهادت رسید. این امر، اگر چه در زمان وقوع، برای یک طفل قابل درک نبود اما در سالهای بعد، از جهات مختلف می توانست برای سیدروح الله درس آموز باشد: اول آنکه ایشان پدری داشته است که در مقابل ناعدالتی قلدران و ظالمان محلی کوتاه نیامده و در راه مبارزه با ستمگری حاضر شد جان عزیز خود را نیز از دست بدهد. دوم آن که از خانواده سلحشوری برخوردار بوده است که در بیدادگاه قجری و خفقان خوانین محلی حاضر نشدند از خون عزیز از دست رفته خود بگذرند و تا احقاق حق خود از پای ننشستند و در نهایت موفق به قصاص قاتل شهید خود شدهاند. پرورش در چنین خانوادهای حاصلی جز ظلم ستیزی نخواهد داشت.‏

 

جنگ جهانی اول

‏روح الله خمینی سیزده سال داشت که جنگ جهانی اول آغاز شد و هرچند ایران اعلام بیطرفی کرده بود اما سپاه روسیه، بریتانیا و کشورهای همپیمان، از شمال، جنوب و غرب وارد ایران شدند و کشور را مورد تاخت و تاز قرار دادند و وی شاهد بود، چگونه در نبود حکومت مقتدر مرکزی سپاه روس، خمین را مورد تاخت و تاز قرار داد. خود امام در این باره می گوید:‏

‏من هر دو جنگ بین المللی را یادم هست، و گمان ندارم هیچ کدام از شما جنگ بین المللی اول را یادش باشد. ما در جنگ بین المللی هم مشاهده می کردیم، من کوچک بودم لکن مدرسه می رفتم، و سربازهای شوروی را در همان مرکزی که ما داشتیم؛ در خمین، من آنجا آنها را می دیدم، و مورد تاخت وتاز ما واقع شدیم در جنگ بین المللی اول ... ما مورد تاخت وتاز بودیم به عنوان پل پیروزی. ما باید مورد تاخت وتاز بشویم تا آقایان پیروز بشوند. بعد هم که پیروز شدند و حال صلح پیش آمد باز ما ذبح شدیم. کشورهای ضعیف این طورند؛ در حال صلح مورد تاخت وتازند و ذبح، و در حال جنگ هم همین طور. ‏‏(صحیفه امام، ج 12، ص 374)‏

حضورج. 91صفحه 36

بهره برداری عمیق سیاسی حضرت امام از اشغال ایران در جنگ جهانی اول، نشان از آن دارد که که این حوادث تأثیر شگرفی بر ایشان داشته و از دوره نوجوانی بغض قدرتمندان بی منطق را در دل ایشان کاشته است. ‏

 

ناامنی محلی

‏با اشغال ایران، حکومت مرکزی تضعیف شده و خوانین محلی به ویژه در منطقه محروم خمین قدرت یافته بودند. علاوه بر آن اشرار دستجات مختلفی تشکیل داده و به آبادی ها حمله کرده و مردم را غارت می کردند. این ناامنی اگر چه به جای خود درد جانکاهی برای افراد بی دفاع بود اما برای سید روح الله جوان به مثابه یک مدرسه عمل می کرد و فوائد بسیاری را برای آینده سیاسی ایشان رقم زد:‏

 

 الف) روحیه سلحشوری

‏ ناامنی منطقه باعث شد که مردم بی دفاع خمین حتی کودکان با بدست گرفتن سلاح از خود و خانواده خود دفاع نمایند که سید روح الله نوجوان نیز از آن دسته بود. تفنگ داری در نوجوانی و مبارزه با بیداد آنقدر برای امام درسآموز و جالب بوده است که بارها آن را نقل کرده است. زیباتر آن که امام دقیقاً برای نترسی و شجاعت خود در مقابل دشمنان، از مشق سلحشوری خود در خمین یاد می کند: ‏

‏کی را می ترسانند؟ من از بچگی در جنگ بودم، تا حالا نگفتم. ما مورد هجوم «زَلَّقی »ها [یکی از طوایف یاغی در دوره قاجار] بودیم. مورد هجوم «رجبعلی» ها بودیم و خودمان ‏

حضورج. 91صفحه 37

‏تفنگ داشتیم. و من در عین حالی که تقریباً اوایل شاید بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما، و اینها می خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا می رفتیم سنگرها را سرکشی می کردیم. اینها از چی ما را می ترسانند؟ ما برایمان مطرح نیست این امور. ‏‏(همان، ج11، ص 12-13) ‏

‏همه این شلوغیها که حالا می بینید بود. ما شاهدش بودیم. ما در همان محلی که بودیم، یعنی خمین که بودیم سنگربندی می کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگی ام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود. تعلم تفنگ هم می کردیم. من بلدم الآن تفنگ اندازی را. ... ما سنـگر می رفتیم و با این اشـراری که بودند و حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود. قبل از این رضا خان بود. هرج و مرج و دولت مرکزی هم بدون قدرت. ... و یک دفعه هم آمدند یک محله ای از خمین را گرفتند. و مردم با آنها معارضـه کردند. و تفنگ دست گرفتند. و ما هم جزء آنها بودیم که به اندازه ای که می توانستیم حرکت بکنیم. ‏‏(همان، ج 11، ص 259)‏

‏از چهار تا دموکرات که ترس ندارد و چهار تا دزد. اینها دزدهایی هستند که من یادم هست، شاید شما هیچ  کدام یادتان نباشد، که دزدها می آمدند، حتی در خمین که ما بودیم، وقتی می خواستند خمین را بگیرند، منتها مردم جلوگیری کردند. اینها هر روز سر گردنه ها بودند و دزدی می کردند در یک مدتی دزدی ها همه متمرکز شد در یک جا؛ در پیش رضا خان و پسرش! همه دزدی ها را متمرکز کردند در یک جا؛ و جلو گرفتند از سایر دزدها، دزدیها را خودشان کردند! حالا آنها رفتند و یک قدری برایشان آزادی پیدا شده، چهار تا دزد هم دزدی می کند. از این چهار تا دزد چه کسی باید بترسد؟ هیچ کس از این چهار تا دزد نمی ترسد. اینها اصلاح می شود.  ‏‏(همان، ج 10، ص 349)‏

 

ب) تنفر از ظلم

‏یکـی از ویژگـیهـای بـارز امام هنـگام رهبری نهـضت اسلامی، روحـیه ظلـم سـتیزی و تنـفـر از برخـوردهـای ناعــادلانه با مـردمان بـی دفـاع بـوده است که صــدور پـیـام هشـت مادهای بـرای‏

حضورج. 91صفحه 38

 

 

 

‏ ‏

‏اسلامی کردن رفتار مسؤلان جمهوری اسلامی در امور قضایی و اجرایی و اصرار بر عملیاتی کردن آن، تنها یک نمونه از آن می باشد. امام این روحیه نفرت از ظلم را از دوره کودکی در خمین به یادگار داشته است: ‏

‏یک حکومت وقتی که می آمد در یک محلی، این حکومت مثل یک شاه با مردم عمل می کرد. مردم را هیچ به حساب نمی آورد. و من خودم شاهد این معنا بودم که یک حاکمی که برای گلپایگان آمده بود، و خمین هم آن وقت جزء گلپایگان بود، این در حضور تجاری که آمده بودند برای آنجا ملاقاتش، آن بزرگتر فرد تاجر را گفت ببرند ببندند به چوب. من شاهد بودم- که بچه بودم شاهد بودم- که یک نفر مرد متدین محترمی که در بازار رئیس تجار بود، این شخص فاسد این طور با او عمل کرد که در حضور جمع پایش را بستند به فلک و چوب زدند به او. این کارها را می کردند. و همین طور گاهی این کار را می کردند که وقتی که یک محترمی می رفت، یک عالمی مثلًا می رفت ملاقات می کرد با آنها، در حضور آن عالم یک بیچاره دیگری را می آوردند به چوب می بستند برای اینکه بفهمانند تو باید اطاعت بکنی. و از آن وقت یک همچو وضعی بود. ‏‏(همان، ج 13، ص 484)‏

‏من خیلی از حکومتها را یادم هست، حکومت یک خمین که یک قصبه بود، حکومت ولایت ‏

حضورج. 91صفحه 39

‏ثلاث که مرکزش، مبدأش گلپایگان بود، این حکومتها وقتی که راه می افتند، جلوشان یک کسی بود که یک عصایی هم دستش بود و اشخاصی هم اطراف و هرجا می رفتند آن طور یال و کوپال داشتند، لکن در عمل همه اش ظلم بود، همه اش تعدی به مردم، یال و کوپالها را درست می کردند برای اذیت مردم. من بچه بودم که حکومت گلپایگان یک نفر آدم شر هم بود، یکی از بالاترین افراد در بین تجّار و از متدین ترین افرادی که سراغ داشتم، این را از توی اتاقی که نشسته بودند وقتی که حکومت با آنها با خشونت صحبت می کرد و ما بیرون بودیم، نمی دانم حالا آنجا صحبت چه بود، ایشان می دیدند، کشیدند آن مرد محترم را آوردند توی حیاط پایش را بستند به چوب و کتک زدند به او، وضع این طور بود. ‏‏(همان، ج 15، ص 120-121) ‏‏... بعد هم آن فراش خبیثی که همراهش بود- من توی دالان وقتی داشت می رفت، دیدم- با چک به پشت گردنش زد تا بردند. حالا چی از او گرفتند، آن را دیگر من نمی دانم. وضع حکومتها این طور بود. ‏‏(همان، ج 16، ص 185)‏

 

ج) مردمی بودن

‏برخی تعبیرات امام نشان می دهد، بهرمندی ایشان از قضایای خمین فراتر از روحیه دلاوری و ظلم ستیزی بوده و گاه ایشان عمیقترین مفاهیم سیاسی را نیز از هرج و مرج حاکم بر خمین آموخته است. یکی از شاهکارهای امام در انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی، افزودن مقوله «جمهوریت» به مفهوم «اسلامیت» است. در دورهای که متدینان مبارز و دلسوز مفهومی جز «حکومت اسلامی»، نمی شناختند، امام شجاعانه از «جمهوری اسلامی»، سخن گفت و بر آن پای فشرد، چرا که باور داشت حکومت بدون مردم، نه تنها ارزشی ندارد بلکه دوام هم نمی آورد و همان گونه که مردم سقوط شاهنشاهی را جشن گرفتند، ممکن است برای هر حکومت غیر مردمی دیگر نیز همین جشن را برگزار کنند لذا چه در دوره مبارزه و چه در دوره زعامت یک حکومت تلاش کرد این درس را از تاریخ بیاموزد که هرگز از مردم جدا نباشد و این نکته ظریف را از اوان نوجوانی در خمین آموخته بود: ‏

‏در وقتی که من بچه بودم، در خمین یک حکومتی بود که این یکی از خوانین آن اطراف را گرفته بود و حبس کرده بود، بعد از همان خوانین چند نفری با تفنگ آمدند و حکومت را گرفتند و بردند و مردم هیچ عکس العملی نشان ندادند، بلکه خوشحالی هم می کردند ... ‏

حضورج. 91صفحه 40

‏چرا؟ برای اینکه جدا بودند اینها از ملت . ‏‏(همان، ج 9، ص 117) ‏

‏من یادم است بچه بودم که حکومت خمین یک نفر از خانها را گرفته بود. بعد از دو- سه شب، سه- چهار شب ریختند خانها و حکومت را گرفتند و حبسی خودشان را بیرون آوردند و حکومت را به اسیری بردند. و احَدی از مردم هیچ، همچو نبود که چرا بگوید، خوشحال هم بودند. شاید بعضیشان منزل حکومت هم آمدند تتمه را غارت کردند. من شاهد قضیه بودم که آن خانه ای که حکومت را از آن بردند. من بچّه بودم پشت یک دری ایستاده بودم و نگاه می کردم به وضع آنها، که آنها حمله کرده بودند و حکومت هم مرد قلدری بود. او هم باز آن وقت ده تیری داشت. او هم حمله می کرد و یک نفر هم ظاهراً از آنها کشته بود، لکن بعد اسیر شد. این وضع حکومت بود. ‏‏(همان، ج 13، ص 380)‏‏ ‏

 

منابع:

 

‏  قرآن کریم‏

‏1.‏ ‏خمینی، روح الله، صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، 1385.‏

‏2.‏ ‏خمینی، روح الله، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، 1374.‏

‏3.‏ ‏دولت آبادی، یحیی؛ حیات یحیی، انتشارات فردوسی، تهران، 1361.‏

‏4.‏ ‏شجاعی زند، علیرضا، سلسلههای اسلامی در ایران و مسأله مشروعیت، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 2، 1375.‏

‏5.‏ ‏کسروی، احمد؛ تاریخ مشروطه ایران، امیرکبیر، تهران، 1378.‏

‏6.‏ ‏لک زایی، نجف، اندیشه سیاسی محقّق سبزواری، انتشارات بوستان کتاب، قم، 1380.‏

‏7.‏ ‏موسوی خوانساری، روضات الجنّات، انتشارات دارالاسلامیه، بیروت، 1411 ه.ق. ‏

‏8.‏ ‏ناظم الاسلام کرمانی، محمد؛ تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیر جانی، نشر پیکان، تهران، 1377.‏

‏9.‏ ‏نظام الدین زاده، حسن، هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ ایران، به اهتمام: نصرالله صالحی، شیرازه، تهران، 1377.   ‏

‎ ‎

حضورج. 91صفحه 41