نظر شهید دربارۀ مسئلۀ «وجود ذهنی»

نظر علامه شهید آیت الله سید مصطفی خمینی(ره) دربارۀ مسئلۀ وجود ذهنی 

‏ ‏

‏دکتر زهرا مصطفوی ‏

‏ ‏

‏آنچه به عنوان موضوع یک مقاله کوتاه انتخاب شده «نظر علامه شهید حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی خمینی‏‏(ره) ‏‏درباره مسئله وجود ذهنی» است.‏

‏چنانچه خواننده محترم مستحضر است مسئله وجود ذهنی در فلسفه اسلامی یکی‏‎ ‎‏از مباحث مهم و همیشه زنده بوده است. اینکه وجود ذهنی چیست و چگونه انسان یک‏‎ ‎‏حقیقت خارجی را درک می کند، و چگونه تعقل می کند و در هنگام تصور اشیاء چه‏‎ ‎‏چیزی در نفس انسان متحقق می شود که آثار موجودات خارجی را ندارد؟ از مشکلاتی‏‎ ‎‏است که بحث درباره آن نیازمند وسعت اطلاع در مباحث فلسفی و تعیین مبانی صحیح‏‎ ‎‏در مباحث علم، اتحاد عاقل و معقول، مثل افلاطونی، حقیقت و مراتب نفس، حقیقت‏‎ ‎‏اشیاء، اصالة الوجود و مباحث دیگری از فلسفه است، و هر کدام از موضوعات مذکور‏‎ ‎‏بر پیچیدگی این مبحث می افزاید.‏

‏صدر المتألهین که بزرگترین فیلسوف دوران اسلامی به شمار می آید دربارۀ مسئله‏‎ ‎‏وجود ذهنی در کتب خویش طریقه ای را ارائه فرموده اند که مطابق مبانی متداول فلاسفه‏‎ ‎‏قبل از خود، آن مسئله را حل کنند و شهید عزیز ما نیز در ‏‏تعلیقات علی الحکمة المتعالیه‏‎ ‎‏نکاتی را ارائه کرده اند که توضیح آن نیازمند بسط نظریۀ وجود ذهنی از نگاه ملاصدرا‏‎ ‎‏است.‏

‏البته چنانچه از نوشته های شهید حاج آقای مصطفی‏‏(ره)‏‏ نقل شده است، رساله ای‏‎ ‎‏مستقل دربارۀ وجود ذهنی نوشته اند و کتاب مفصل دیگری در مباحث فلسفی به نام‏‎ ‎‏القواعد الحکمیه‏‏ نگاشته اند که متأسفانه از این کتب مثل بسیاری از نوشته های ایشان‏‎ ‎‏اثری در دست نیست.‏

‏صدر المتالهین در بحث وجود ذهنی، پس از آنکه نظریات فلاسفه را مورد نقد و‏‎ ‎‏بررسی قرار می دهد و در هر کدام از نظرات بزرگان حکمت خدشه می کند، خود‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 47

نظریه ای را برای بیان حل ثبوت ماهیات در ذهن به عالم فلسفه عرضه می کند که همان‏‎ ‎‏نظریه ‏‏حمل اولی ذاتی و حمل شائع صناعی‏‏ است. مطابق این نظریه آنچه در هنگام تعقل‏‎ ‎‏در ذهن انسان موجود می شود علم است که قائم به نفس بوده و قیام آن صدوری است. و‏‎ ‎‏این علم دارای ماهیتی است که ماهیت علم است، یعنی کیف نفسانی است (البته اگر علم‏‎ ‎‏را مرتبه ای از مراتب و شئون وجودی نفس بدانیم دیگر علم ماهیت ندارد.) و همراه علم‏‎ ‎‏در نفس انسان ماهیت معقول متحقق می شود و یک نوع اتحاد میان آن ماهیت و علم‏‎ ‎‏برقرار است. مثال چنین اتحادی میان علم و ماهیت معقول مثل موجودات خارجی و‏‎ ‎‏مفاهیمی است که با آنها متحقق می شود. ‏

‏در یک موجود خارجی مثل سنگ که وجود و ماهیت سنگ را دارد مفاهیمی از قبیل:‏‎ ‎‏ممکن الوجود، سیاه و دیگر خصوصیات سنگ موجود می شود. این مفاهیم یک نوع‏‎ ‎‏اتحادی با سنگ در خارج دارند و در عین حال آنچه در خارج متحقق شده است وجود‏‎ ‎‏سنگ است نه وجود سیاه، به تعبیر دیگر آنچه موجود است مصداق بالذات سنگ و‏‎ ‎‏مصداق بالعرض سیاه و ممکن الوجود است.‏

‏به همین ترتیب مفهومی که در ذهن موجود می شود متحد با علم است و موجود‏‎ ‎‏ذهنی مصداق بالذات علم و مصداق بالعرض برای آن مفهوم است. پس مفهوم ذهنی به‏‎ ‎‏حمل اولی ذاتی ماهیتی است که تصور شده است، ولی به حمل شائع صناعی علم است‏‎ ‎‏و یک موجود قائم به نفس است.‏

‏این نظریه شاید از جهاتی نسبت به مسئله وجود ذهنی سکوت کرده است و به همین‏‎ ‎‏دلیل حتی خود ملاصدرا نیز آن را راه حل نهایی در بحث نمی داند. اولین جهت سکوت‏‎ ‎‏این نظریه مسئله قضایاست. زیرا در قضایا حکم می شود که محلول با موضوع متحد‏‎ ‎‏است. اگر قضیه به حمل اولی ذاتی باشد حکم می شود که مفهوم محمول و مفهوم‏‎ ‎‏موضوع یکی است، و اگر قضیه به حمل شائع صناعی باشد حکم می شود مصداق‏‎ ‎‏محمول با موضوع یکی است (گاهی مصداق ذهنی موضوع در نظر است و گاهی‏‎ ‎‏مصداق خارجی موضوع در نظر است و گاهی مفهوم موضوع مقصود است.)‏

‏اکنون به این چند قضیه دقت کنید که مصداق محمول در این قضایا چیست؟‏

‏1 ـ سنگ بزرگ است. در پاسخ گفته می شود که مصداق خارجی سنگ همان مصداق‏‎ ‎‏خارجی بزرگ است و تعبیر می کنند سنگ به حمل شائع، به حمل شائع بزرگ است.‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 48

سؤال می شود: نظر اختلاف حمل بیان می کرد که به حمل شائع سنگ علم است و‏‎ ‎‏همچنین بزرگ علم است چگونه میان این دو مفهوم که به حمل شائع علم بودند چنین‏‎ ‎‏رابطه ای برقرار شده؟ در پاسخ گفته می شود: وحدت میان سنگ و بزرگ در خارج و‏‎ ‎‏اینکه یک موجود واحد مصداق این دو مفهوم بوده است باعث می شود تا بگوییم سنگ‏‎ ‎‏بزرگ است.‏

‏2 ـ سنگ کلی است. درباره مصداق محمول در این قضیه می گوییم که کلی یک مفهوم‏‎ ‎‏است که مصداق آن فقط در ذهن وجود دارد و بر موجودات ذهنی صدق می کند. پس‏‎ ‎‏مفهوم سنگ و مفهوم کلی در ذهن متحدند و مصداق واحدی دارند. به تعبیر دیگر مفهوم‏‎ ‎‏سنگ مصداق کلی است یا سنگ به حمل اولی، به حمل شائع کلی است.‏

‏اکنون این سؤال مطرح می شود که مفهوم سنگ بنابر نظریۀ حمل اولی همراه علم‏‎ ‎‏موجود شده است و مفهوم کلی نیز، بنابراین نظریه با علم همراه است و هر کدام وجودی‏‎ ‎‏جدای از یکدیگر دارند، چگونه با هم در ذهن موجود می شوند و با هم متحد می شوند؟‏‎ ‎‏و چگونه مفهوم سنگ مصداق برای کلی می شود در حالیکه مصداق کلی همان علم‏‎ ‎‏است که با کلی همراه است.‏

‏پس نظریه حمل اولی و حمل شائع صناعی از این جهت سکوت کرده است و اینگونه‏‎ ‎‏قضایا نیازمند توضیحات بیشتری است.‏

‏دومین جهتی که این نظریه درباره آن سکوت کرده است مسئله تجرد علم و خیال‏‎ ‎‏است. ما می دانیم که بنابر نظر فلاسفه علم و تعقل مجرد است و بنابر نظریۀ ملاصدرا‏‎ ‎‏خیال نیز مجرد از ماده است. از طرفی این نکته نیز در فلسفه مسلم دانسته شده است که‏‎ ‎‏هر موجود مجردی یک فرد بیشتر ندارد، یعنی نوع آن منحصر در فرد است. با توجه به‏‎ ‎‏این دو نکته این سؤال مطرح می شود که وقتی چند نفر یک ماهیت واحدی را تعقل‏‎ ‎‏می کنند یا یک موجود واحدی را تخیل می کنند، اگر علم آنها که عین معلوم است (بنابر‏‎ ‎‏نظر فلاسفه) متعدّد باشد پس معلوم آنها نیز متعدد بوده و نمی توان میان افراد انسان علم‏‎ ‎‏واحدی را تصویر کرد. و به تعبیر دیگر ذاتیات اشیاء در وجود ذهنی حفظ نمی شود و هر‏‎ ‎‏کسی از هر ماهیتی چیزی مغایر دیگران می فهمد، و بنابراین نظریه حمل اولی و شائع‏‎ ‎‏صناعی منجر به سفسطه می شود نه آنکه مشکل وجود ذهنی را حل کند. و اگر ماهیت‏‎ ‎‏اشیاء در وجود ذهنی واحد است. پس یک ماهیت واحدی دارای وجود مجرد و وجود‏‎ ‎


کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 49

علمی شده است یا وجود تخیلی پیدا کرده است، بنابراین باید یک فرد بیشتر نداشته‏‎ ‎‏باشد. و نمی توان گفت هر کسی از افراد انسان یک تصوری غیر از دیگران دارد و هر‏‎ ‎‏کسی علم جداگانه ای پیدا کرده است پس یک موجود که همانا علم به فلان ماهیت است‏‎ ‎‏باید عارض بر نفوس انسانها شود، و در نتیجه واحد کثیر می شود.‏

‏پس نظریه حمل از این جهت نیز سکوت کرده است.‏

‏و شاید به همین جهت است که ملاصدرا نظریه حمل را یک نظریه تکامل یافته‏‎ ‎‏تشخیص نمی دهد و در کتاب ‏‏الشواهد الربوبیة‏‏ از این نظریه به نظریه اتحاد با مثل‏‎ ‎‏افلاطونی عدول کرده است.‏

‏صدر المتالهین با توجه به اینکه مثل نوریه افلاطونیه را بنابر تفسیری که خود از آنها‏‎ ‎‏ارائه داده است اثبات می کند و اتحاد عاقل به معقول را قبول می کند چنین نظر می دهد که‏‎ ‎‏انسان در هنگام تعقل با مثل نورانیه متحد شده و آنها را مشاهده می کند. بنابراین آنچه‏‎ ‎‏توسط انسانهای گوناگون درک می شود یک ماهیت واحد مجرد بیشتر نیست و آن مثل‏‎ ‎‏نوریه است.‏

‏البته نظریه اتحاد عاقل و معقول نیز دارای مشکلاتی است که حتماً صدر المتالهین‏‎ ‎‏متوجه آن بوده است و به آن مشکلات نظر داشته است و برای مثال ما به دو مشکل آن‏‎ ‎‏اشاره می کنیم:‏

‏اول: چگونه می توان قبول کرد که نفس در عین حالیکه هنوز تعلق به ماده دارد و در‏‎ ‎‏مرحله نفسانیت قرار دارد با عقل که مجرد تام است متحد می شود و به طور کلی عروج‏‎ ‎‏نفس به مرحله تجرد تام چگونه امکانپذیر است؟ ‏

‏دوم: چگونه نفس در مرحله حس و خیال خلاق صورتهای متصوره است ولی در‏‎ ‎‏هنگام تعقل فقط مدرک بوده و هیچگونه خلاقیتی ندارد؟ در حالیکه ما میان صورتهای‏‎ ‎‏خیالی و صورتهای عقلانی از این جهت تفاوتی نمی یابیم. چرا نفس در یک مرحله فاعل‏‎ ‎‏است و قیام صورتهای ذهنی به آن قیام صدوری است، و در مرحله عقلانی منفعل بوده و‏‎ ‎‏صورتهای عقلانی قائم به او نیست؟‏

‏مرحوم شهید علامه عزیز حاج آقا مصطفی خمینی‏‏(ره)‏‏ دقیقاً با توجه به این مشکلات‏‎ ‎‏و مشکل دیگری که بر سر راه خلاقیت نفس نسبت به صورتهای عقلانی مطرح است به‏‎ ‎‏راه حل دیگری اشاره می کند.‏

کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 50

‏ایشان بیان خود را بر پایه چند مقدمه استوار کرده است:‏

‏1 ـ نفس صورتهای عقلانی را خلق می کند و همچون مرحلۀ خیال و حس فعال است.‏

‏2 ـ نفس در هنگام تعقل با صورتهای نورانیه و مثل افلاطونی متحد می شود. البته یک‏‎ ‎‏اختلاف نظر بسیار مهم در مسئله اتحاد عاقل و معقول وجود دارد که آیا در هنگام تعقل‏‎ ‎‏نفس با مثل نورانیه که وجودات مستقلی هستند متحد می شود و بنابراین ماهیت واحد‏‎ ‎‏عقلانی فقط یک فرد بیشتر ندارد و نخواهد داشت؟ یا آنکه نفس در هنگام تعقل‏‎ ‎‏می شود عقل، زیرا اصلاً اتحاد میان دو شئ مختلف امکان ندارد. (مگر اتحاد بالقوه و‏‎ ‎‏بالفعل) و شاید شهید عزیز نیز نظر دوم را قبول داشته باشد.‏

‏3 ـ فاقد شئ نمی تواند معطی آن باشد.‏

‏ایشان با ذکر این مقدمات چنین نتیجه می گیرند که چون نفس در هنگام تعقل‏‎ ‎‏می خواهد واجد صورت عقلی شود و به کمال عقلانی برسد در این حرکت کمالی که از‏‎ ‎‏آن به حرکت در قوس صعود تعبیر می شود نمی تواند خلاقیت داشته باشد، زیرا فاقد‏‎ ‎‏چنین کمالی است و فاقد شئ نمی تواند در ذات خود کمالی را خلق کند. پس در قوس‏‎ ‎‏صعودی نفس خلاق نیست ولی نفس انسان پس از آنکه به مرحله عقلانی رسید و واجد‏‎ ‎‏کمال شد در قوس نزولی می تواند به خلق صورتهای عقلانی و قائم به نفس بپردازد و این‏‎ ‎‏علم یک علم تفصیلی بوده و از مبدأ عقلانی سرچشمه گرفته است. ‏

‏به این ترتیب هم خلاقیت نفس و هم اتحاد نفس با عقول مستقل و هم وحدت‏‎ ‎‏ماهیات مجرده و هم تفاوت انسانها در تعقل حفظ شده است، زیرا هر کسی در نفس‏‎ ‎‏خویش عقل متصلی دارد که در آن به خلق صورتهای عقلانی می پردازد.‏

‏عبارت ایشان در ‏‏تعلیقات علی الحکمة المتعالیة‏‏ در ابتدای بحث وجود ذهنی چنین‏‎ ‎‏است:‏

‏«ان النفس، بعد کونها تشتد فی جوهرها لیست لها إمکان ایجاد کمالاتها التی بها فعلیة‏‎ ‎‏صورها فی القوس الصعود، لان ما لا کمال له، لایمکن ایجاد الکمال لنفسه.‏

‏فانقدح ان المظهریة و الخلاقیة للمعقولات التفصیلیة لیست الا فی القوس النزول، ای‏‎ ‎‏انها بعد ان استکملت و اتحدت مع الصور العلمیة التی هی غذائها یقتدر علی ایجادها فی‏‎ ‎‏المرتبة المتاخرة التی هی المعبر عنها بالقوس النزول، و اما فی القوس الصعود فلا یقتدر‏‎ ‎‏علیها.»‏

‏ ‏

کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 51

کتابمجموعه مقالات کنگره شهید آیت اللّه‏ مصطفی خمینی(ره)صفحه 52