بوی خوش خمینی «خلاصۀ زندگینامۀ یادگار امام» برگرفته از کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان تألیف حمید انصاری

بوی خوش خمینی

‎ ‎

خلاصۀ زندگینامۀ یادگار امام 

برگرفته از کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان تألیف حمید انصاری


‏در روز 24 اسفند هزار و سیصد و بیست و چهار هجری شمسی دیده به جهان گشود. نخستین صدایی که در این عالم شنید آوای ملکوتی اذان بود که از زبان روح الله در گوش او طنین افکند. نامش را احمد برگزیدند. هنگامی که او بدنیا آمد وطن مظلوم و اسلامی چهارمین سال حکومت خیانت پیشه دومین عامل بیگانه از خاندان منفور پهلوی را می گذرانید. دو سال قبل از تولد احمد اثر بزرگ سیاسی حضرت امام «کشف الاسرار» تألیف و منتشر شد و در آن آشکارا از تشکیل حکومت اسلامی سخن گفت. روح الله در زمان ولادت احمد نامی پرآوازه در حوزۀ علمیه قم بود. مجتهد برجسته ای که مجلس درس فقه و اصول و فلسفه و عرفان او محفل انس فرهیختگانی چون شهید مطهری بود. سالهاست که شخصیت علمی «حاج آقا روح الله» و اندیشه های تابناک او بر این دسته از دنیاخواهان و مقدس مأبان و آنان که در حوزه علمیه با حکومت سر و سرّی دارند گران آمده و بر او خرده می گیرند که شعر عرفانی می سراید یا از سیاست و قیام سخن می راند. ‏

‏بدین ترتیب دوران طفولیت احمد در محیطی می گذرد که محفل روحانی خانواده خمینی کبیر را بحث از چگونگی انجام تکلیف الهی گرما و نشاط می بخشد. پدر شهریه نمی ستاند و از صرف وجوهات شرعی برای گذران زندگی خود حتیٰ در سخت ترین شرایط پرهیز می کند. احمد دوران کودکی و نوجوانی را در محیطی رشد می کند که مقدورات محدود مالی مادر و عایدی بسیار اندک ملک موروثی پدر در خمین به عنوان تنها ممرّ گذران زندگی آنان برای تأمین احتیاجات اولیه زندگی بشمار می رود. ‏

‏احمد در دامان مادری پرورش می یابد که بحق او را باید «بانوی بزرگ انقلاب اسلامی» و بانوی صبر و استقامت لقب داد. همان بزرگواری که خداوند لیاقت آن را عطایش ‏

حضورج. 18صفحه 420

حضورج. 18صفحه 421
‏ 

کرده تا همسر و همدم و انیس شخصیتی چون امام خمینی باشد. در محیط خانوادگی که احمد در آن رشد کرده است برخلاف فرهنگ حاکم بر اغلب خانواده های مذهبی در آن دوران از فرمانروایی مقتدرانه پدر و تحمیلها و اجبارهای والدین در امور شخصی فرزندان اثری نیست. چارچوب برخوردهای تربیتی امام همان شرع انور است که در آن به شخصیت فرزند و آزادی عمل او در محدودۀ شرع بهای لازم داده می شود. محیط خانوادگی آنان به نقل از افراد مختلف، آکنده از محبت، سادگی و مسئولیت پذیری و آزادی عمل بوده است. واضح است که سایه بلند هدایت پدری همچون امام و صلابت نفوذ کلام او و پرتو نورانی و پرجاذبه مربی او خمینی بزرگ چنان بر روح و جان فرزندان نفوذ دارد که کسی را توان تخطی نیست. احمد بعد از دورۀ ابتدایی، ادامه تحصیل در علوم جدیده را برگزید. سال سوم دبیرستان به ورزش فوتبال روی آورد و همزمان با تحصیل، عضو تیم فوتبال قم شد و مدتی نیز کاپیتان این تیم بود. او در رشته طبیعی از دبیرستان حکیم نظامی قم دیپلم گرفت. ‏

‏15 خرداد سرآغاز تحولی بزرگ در زندگی احمد بود. قیام تاریخی 15 خرداد 42 در پی دستگیری امام خمینی، اتفاق افتاد و سرآغاز هجرت و تحول بزرگی در زندگانی احمد قهرمان فصل های آیندۀ نهضت امام ‏

حضورج. 18صفحه 422

خمینی بود. ‏

‏در غیاب پدر بزرگوار که دوران حبس و حصر را در تهران می گذرانید، حاج آقا مصطفی فرزند دیگر امام خمینی که در آن زمان خود از چهره های فرهیخته وادی علم و جهاد در حوزه علمیه بود، سامان دهی امور بیت و دفتر امام در قم را برعهده داشت. و این موقعیت در آن ایام، خود فرصتی پدید آورد تا احمد در حساس ترین مرحلۀ زندگی به خویشتن خویش بپردازد. کارگزاران رژیم شاه غرق در خیالبافی ها بر این تصور بودند که کشتار 15 خرداد و به زندان و تبعید فرستادن یاران خمینی و سرکوبی همه جانبه قیام، کار نهضت را یکسره خواهد کرد. اما نطق کوبندۀ امام و اعلامیه تاریخی ایشان علیه احیای کاپیتولاسیون ضربه ای مهلک بود و تنها تبعید امام به خارج از مرزهای وطن و قطع تمامی ارتباط های او با ایران و حوزه های علمیه بود که می توانست تداوم سلطنت خیانت پیشه شاه را ممکن سازد. ‏

آغاز رسالت تاریخی احمد در غیاب پدر: 

‏احمد در سحرگاه سیزده آبان 1343 دوباره شاهد محاصره منزل پدر، از سوی صدها کماندوی اعزامی از مرکز و دستگیری رهبر قیام، در حال مناجات و نماز شب بود. حضرت امام در آن لحظه به اهل بیت خود سفارش می کنند که در برابر آنچه مقدر الهی است شکیبا باشند. روح خدا را سراسیمه به تهران انتقال داده و از آنجا یکسره به ترکیه می برند. ‏

‏دیری نمی پاید که فرزند برومند امام، ‏

حضورج. 18صفحه 423

‏آیت الله حاج آقا مصطفی نیز دستگیر و پس از چندی نزد پدر به تبعیدگاه ترکیه و سپس به عراق روانه می شود. این ایام آغاز ارتباط های گسترده احمد با چهره های برجستۀ روحانیت و عناصر مبارز و قشرهای دیگر جامعه است. حضور یادگار امام بعد از تبعید پدر و برادر در منزلی که کانون قیام لقب دارد و حضور تنی چند از محدود یاران وفاداری که هنوز ساواک به شناسایی و بازداشت آنان موفق نشده است، سبب گردید تا مشعل قیام در این جایگاه شریف خاموش نگردد. از آن پس احمد در پی آن بود تا در اولین فرصت به محضر پدر بشتابد و تکلیف ادای وظیفه را از او بجوید. در اواخر سال 1344 خطر کرده و به همراه یکی از دوستانش به نام کاظم، بطور مخفیانه و از طریق آبادان، پس از مدتی سرگردانی، رهسپار عراق و شهر نجف اشرف گردید. و این در حالی است که ساواک که جسته و گریخته از سفر احتمالی احمد خبردار شده از سپهبد نصیری در مورد احمد بطور محرمانه پرس و جو می کند. ‏

‏چندین فقره بخشنامه و دستورالعمل مشابه از رئیس کل ساواک، اداره سوم و اداره نهم و ساواک شهر قم در همین رابطه در پرونده مبارزاتی حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی به چشم می خورد که سردرگمی سازمان عریض و طویل امنیتی شاه را در برابر بی باکی و فراست فرزند برومند خمینی نشان می دهد. هنگامی ساواک مرکز از سفر احمد خبردار می شود که تلفنگرام فوری از ساواک همدان به مرکز می رسد. ‏

‏حدود 5 ماه بعد به دستور امام، کانون گرم خانواده را به قصد انجام رسالتش در ایران ‏

حضورج. 18صفحه 424

ترک گفته و مخفیانه راهی وطن می شود. در مسیر بازگشت در مرز خسروی بازداشت و به سازمان امنیت آنجا منتقل می شود. اما در بازجوئیها زیرکانه مأموران را فریب داده و از آنجا که هویتش در مرکز در این رابطه شناخته نشده، پس از آزادی از طریق کرمانشاه و همدان راهی قم می شود. او پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگی ناپذیر خود را در تحصیل علم و دیدار از خانواده های زندانیان و تبعیدان و انتقال پیامها و سفارشهای امام به مبارزین و نمایندگان شرعی امام در ایران ادامه می دهد. و در پایان سال 45 دوباره به عراق عزیمت می کنند. و این بار مخفیانه از راه خرمشهر به آن سوی مرز می رود و خود را مجدداً به نجف می رساند. ‏

‏در همین سفر او رسماً به سلک روحانیت درمی آید و «عمامه» را که نشانی است از مسئولیت پذیری بدست مبارک امام خمینی بر سر می نهد. او در این سفر فرصت پیدا می کند تا از محضر درس امام خمینی و اساتید دیگر حوزۀ نجف بهره گیرد. او پس از چندی مجدداً با توشه ای گرانبها از پیامهای مبارزاتی امام رهسپار ایران می شود. این بار نیز به هنگام عبور از مرز در روز هشتم تیر 1346 مجدداً دستگیر می شود. او در سازمان امنیت قصر شیرین شناسایی شده و سپس او را به تهران منتقل کرده و در زندان مخوف قزل قلعه محبوس می نمایند. ‏

‏ ‏

حضورج. 18صفحه 425

متن حکم بازداشت و بازجویی سوابق زندان یادگار عزیز امام به قرار زیر است: ‏

خیلی خیلی فوری 

1ـ به: کل سوم 316

2ـ از: کرمانشاه

3ـ تاریخ گزارش: 8 / 4 / 46

«برابر اعلام ساواک قصر شیرین با توجه به شماره 39016 / 316 - 27 / 5 / 45 آن اداره کل روز جاری احمد مصطفوی همراه عده ای سوقی بساواک مذکور تحویل و در بازجوئی خود را فرزند آیت الله خمینی معرفی می نماید ضمن اینکه همراه وی مدارکی موجود نیست و اکنون بطور موقت در ساواک قصرشیرین بسر می برد خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به ترخیص نامبرده نظریه ابلاغ تا اقدام گردد.»

«افشائی»

«بعرض تیمسار ریاست ساواک رسید مقرر فرمودند به مرکز منتقل گردد.»‎[2]‎ 

«غیرنظامی یکنفر بنام احمد شهرت مصطفی بوسیله مامورین اداره کل سوم تحویل زندان قزل قلعه گردید مأمور زندان: استوار یکم تیموری» 10 / 4 / 46 

‏رئیس کل ادارۀ سوم ساواک در تهران از طرف سپهبد نصیری رئیس کل ساواکِ مطلق العنان شاه در تاریخ 1 / 4 / 46 طی نامه ای به دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی!! دستور صدور قرار تأمین را صادر می نماید (که این نامه و آنهم به دادرسی نیروهای مسلح در مورد یک روحانی! خود نشانه ای از وضعیت استقلال قوا و حاکمیت ساواک است) در این نامه می خوانیم: ‏

از: ساواک 

به: تیمسار ریاست اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی (دادستانی) درباره: سیداحمد مصطفوی فرزند روح الله

«بدینوسیله شش برگ اوراق تحقیقاتی نامبرده که به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور دستگیر گردیده به پیوست ایفاد می گردد.»

‏احمد در جلسات متعدد و مفصل بازجویی از گفتن هرگونه مطلبی که ساواک را در مورد اقامت وی در ایران حساس نماید خودداری کرده و پاسخهای او در همان حدی است که مسئله را کاملاً عادی جلوه دهد. (سوال و جوابها صفحات 47-41 است) ‏

‏از طرف دیگر رژیم شاه بعد از تبعید امام خمینی و واقعه ترور حسنعلی منصور به دست هیأتهای مؤتلفه و دستگیری عاملین آن، در تبلیغات خارجی و داخلی سعی داشت وضعیت رژیم را باثبات جلوه داده و اعلام دارد که هیچگونه صدای اعتراض و مخالفتی وجود ندارد. از اینرو بازداشت فرزند برومند امام را چندان مصلحت ندانسته و ضمن آن ساواک به وی متذکر می شود که می تواند تقاضای گذرنامه نموده و برای همیشه ‏

حضورج. 18صفحه 426
‏ ‏
حضورج. 18صفحه 427
‏ 

بی‏‏ ‏‏سر و صدا از ایران خارج شود و در نجف اقامت گزیند. منزل امام در قم همچنان کانون ارتباط مبارزین و مرکز تجمع عاشقان خمینی بود. دیوارهای گلی و اتاقهای ساده و فضای مردمی این منزل همچنان تداعی کنندۀ تحقق دین و سیاست و وحدت بخشیدن به مرجعیت و رهبری بود. در سالهای پس از تبعید امام به گواهی صدها سندی که از پرونده های ساواک بدست آمده رژیم شاه بیشترین تلاش خود را بکار گرفت تا یاد و نشان این کانون قیام و صاحب آن را از دلها بزداید. اما به شهادت همین اسناد، این بیت شریف، به همت معدودی از پیمان بستگان با خمینی کبیر مرکزیت تجمع پیروان امام و محل ارتباط مبارزان معتقد به امام و سازمان دهی و تنظیم امور شهریه امام در حوزه های علمیه قم بود. شجاعت و فراست «احمد» یادگار عزیز امام در برابر ترفندهای ساواک ذهن کارگزاران امنیتی دوایر و ادارات تو درتوی ساواک را از کار انداخته بود. ‏‎[3]‎

‏ساده زیستی و زندگی زاهدانه در طول تاریخ از افتخارات شیعه بوده است. قرار گرفتن امام خمینی بر سند مرجعیت اولین آثار تحول آفرین خود را با تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی و سپس قیام 15 خرداد جلوه گر شد. هجرت آیت الله پسندیده از خمین به قم و استقرار ایشان در منزل حضرت امام و ایفای نقش بعنوان وکیل امام خمینی و ‏

حضورج. 18صفحه 428
‏ 

تلاشهای بی وقفه «احمد» در خنثیٰ کردن توطئه های ساواک و مقابله با ایادی نفوذی رژیم در حوزه ها و فداکاریهای دیگر یاران امام سبب شد تا علیرغم دوری امام از وطن، ارتباطهای گسترده ای بین مقلدین امام و آن حضرت برقرار گردد. رژیم شاه که از تضییقات و اخطارهای قبلی خود نتیجه ای نگرفته بود در آبان ماه 1346 به منزل امام یورش برده و کلیه کتابها و اسناد و وسایل موجود را ضبط و فرزند برومند ایشان و دو تن از نمایندگان ایشان، حضرات آقایان علی اکبر اسلامی و حاج شیخ حسن صانعی را بازداشت نمودند. ‏

‏سال بعد گزارشات ساواک حاکی از آن بود که نه تنها شهریه امام تعطیل نشده بلکه افزوده نیز گردیده است. بدین ترتیب نه دستگاههای امنیتی و پلیسی شاه و نه تبلیغات و رسانه های رژیم و نه تبلیغات خارجی و حمایتهای بی دریغ آمریکا از شاه نتوانستند چراغ افروخته قیام خمینی را در کانون آن خاموش سازند. ‏

‏سومین سفر یادگار امام در سال 1352 بود به سوی سه مقصد مهمّ، زیارت خانه خدا و کسب ره توشه های معنوی زیارت مشاهده شریفه در عراق و عقده گشودن دل در جوار تربت سالار آزادگان و یاران با وفایش و دیدار با مرجع و امام و پدر بزرگوارش. احمد چنانکه از خدا خواسته بود این سفر پرموفقیت را نیز همچون گذشته به انجام رسانید. او در این سفر از امام خویش کسب فیض و تکلیف نمود. و ‏

حضورج. 18صفحه 429

در لبنان نیز با امام موسیٰ صدر مسائل منطقه و وضعیت شیعیان را به ارزیابی نشست و در تماس با شهید چمران، پیگیری اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشته و مدتی نیز در پایگاه نظامی شهید چمران آموزش نظامی دید و در اواخر سال 52 به ایران بازگشت. ‏

‏از ویژگیهای دیگر یادگار امام آن بود که تلاش برای تحقق هدفهایش را از نزدیک و در میدان عمل می آزمود. و در پرونده های ساواک سندهای فراوانی وجود دارد که از رفت و آمدهای مکرری به منزل سایر مبارزان شرکت در جلسات منزل آیت الله شهید سعیدی، شرکت در جلسات مجمع وعاظ انقلابی تهران.... خبر می دهد. او در این تماسها با آقای هاشمی، موسوی خوئینی ها، هادی، محمد منتظری، واحدی، آقای خامنه ای در مشهد، آقای خاتمی، آقا شیخ عباس اندرزگو... ‏

‏سال 1356 سالی تعیین کننده در نهضت امام خمینی است. در این سال وقایعی به وقوع می پیوندد که هر یک در اوج بخشیدن به انقلاب اسلامی نقش به سزایی دارد. احمد در این سال نیز رسالت خویش را به خوبی ایفا نمود. 14 سال است که وقفه ناپذیر در دو جبهۀ مقدس جهاد و اجتهاد گام برمی دارد. اینک در سال 1356 که ایران را ترک می کند رابطه رهبری انقلاب با حوزه های علمیه و مبارزان داخل کشور به گسترده ترین و مطلوبترین وجه رسیده است. کانون ارتباط با نجف برقرار و شبکه ارتباط با روحانیت در سطح کشور به همت یاران امام و فرزند مجاهدش تنظیم شده است. از سوی دیگر فرزند خمینی کبیر که چندین سال است درس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگان حوزۀ قم فرا گرفته، اینک برای تکمیل نیازهای علمی خویش و پاسخ یافتن برای پرسشهای علمی اش فرزانه ای چون امام را می طلبد. ‏

‏تقدیر الهی احمد را بار دیگر به نجف می کشاند تا نقشی تازه در نهضت امام خمینی را برعهده گیرد. در آبان ماه 1356 داغ جگرسوز استاد و همراه و همرزمش و تنها برادر مهربانش شهید آیت الله حاج آقا مصطفی امتحان و ابتلایی بزرگ برای احمد ‏

حضورج. 18صفحه 430
‏ 

بود. امتحانی که پدر آن را لطف خفیه الهی نامید و دیدیم که همین شهادت آغازگر قیام 19 دی ماه قم و سپس چهلم های پیاپی و پدید آن صحنه های نبرد پیروان امام با دژخیمان شاه در میدانی به وسعت سراسر ایران بود. ‏

‏به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت بعد از شهادت حاج آقا مصطفی، بیت و دفتر امام در نجف اشرف از وجود شخصی چون احمد که تجربه ای طولانی در مبارزه و مدیریت بیت امام در قم را داشت، به سرعت خلاء وجود با برکت شهید مصطفی خمینی در کنار امام پر شد. ‏

‏هجرت سرنوشت ساز امام خمینی از نجف به پاریس، آغاز فصل فروپاشی ارکان رژیم سلطنتی در ایران بود. در این ماجرای شگفت انگیز نیز «احمد» مشاور و همراه پدر بود. و این نقش تا بدان حد آشکار و مؤثر بوده است که حضرت امام، حتی در وصیتنامه جاودانی خویش از آن یاد کرده و می فرمایند، تنها مشاور آن حرکت تاریخی و تاریخ ساز «احمد» بوده است. ‏

‏یادگار عزیز امام با کوله باری افتخار انگیز از سالها تجربه و رویارویی با رژیم پهلوی در ایران و با پشتوانه اندوخته های معنوی و علمی که سالها در حوزۀ علمیه قم فرا گرفته بود، همراه با مهاجر بزرگ انقلاب رهایی بخش اسلام در مهر ماه 1357 بغداد را به قصد پاریس ترک گفت تا در بزرگترین تحول فرهنگی و سیاسی جهان اسلام، رهبر انقلاب را یاوری و همراهی کند. او با شناختی که از روشها و شعارها و ماهیت گروههای سیاسی ‏

‏ ‏

حضورج. 18صفحه 431
 

 ‏داخلی و وضعیت جریانات پشت پرده داشت، کانون هدایت انقلاب را در نوفل لوشاتو چونان بازویی توانا و مشاوری امین همراهی می کرد. در چنین شرایطی، رساندن بموقع پیامهای رهبری و برقراری تماس و ارتباط مستمر بین پاریس و تهران و انتقال رهنمودهای امام به مردم ایران اساسی ترین کاری بود که هرگز وقفه و اختلالی در آن ایجاد نشد. ‏

‏به گفته شاهدان عینی، تراکم کارها و فعالیتهای «احمد» در نوفل لوشاتو، بحدی بود که چندین بار به بستر بیماری افتاد. او حقیقتاً هستی و موجودیت خویش را وقف امام نمود. مسئولیت خطیر دیگری که وی برعهده داشت، حفاظت از جان امام در طول این مدت بود. ‏

‏سرانجام در روز 12 بهمن ماه 1357 خورشید انقلاب اسلامی از مغرب طلوع کرد و پرشکوه ترین مراسم استقبال تاریخ شکل گرفت. ‏

‏پس از پیروزی انقلاب اینک سکان دار بزرگ انقلاب با ورود به مرحلۀ نوین و هدایت مستقیم انقلاب به یار و یاوری نیازمند بود که در یک کلام خود را وقف انقلاب کند. مردی که از نخستین روزها رهیار امام باشد، هارونی برای موسایِ نجاتبخش و عیسای حیات بخش. ‏

‏دقت و ذکاوت و نکته سنجی و موقعیت شناسی یادگار امام را از لابلای این خاطره که از زبان ایشان نقل می شود بخوبی می توان دریافت. ‏‎[4]‎

‏نقش کارساز و بعضاً حیرت آور فرزند برومند امام مرحوم حاج سید احمدآقا را در هر فراز از انقلاب اسلامی بخوبی می توان ترسیم ‏

حضورج. 18صفحه 432

‏کرد. چه در جریان قبل و چه پس از انقلاب. اگر چه خاطرات دقیق و ارزشمند آن سفر کرده آنهم در مواردی که فقط او می دانست و امام اینک که هر دو در جوار رحمت حق آسوده خاطر خوابیده اند شگفت آور و اعجاب انگیز است غیر از همراهیِ لحظه لحظه با امام در تمامی عمر، در فرصتهایِ حساس و خاص تاریخی تصمیم گیریهایی می کردند که چه بسا کوچکترین خطا سرنوشت انقلاب را تغییر می داد. بخصوص در آغاز انقلاب که جریانهای مختلف به تبع از پیروزی انقلاب و ‏

‏ ‏

حضورج. 18صفحه 433

 فضای حاصل آمده شکل می گرفت نقش حساس حاج آقا احمد محسوس تر بود که با ذکاوت و کیاست خاص خود امکان نفوذ و بهره وری نامناسب را از دفتر امام سلب می کرد و با حساسیت سرشار مواظب بود که مبادا در راستای اهداف و منویات آنها حکم و خطی بگیرند و بعدها از آن بهره‏‏ ‏‏برداری سیاسی نمایند. ‏

‏فراز حساس دیگر را ایفاء نقش یادگار امام در جریان تسخیر لانۀ جاسوسی یا انقلاب دوم باید دانست. ‏

‏عکس العمل دولت موقت در رابطه با تسخیر لانۀ جاسوسی با نقل به مضمون از زبان یادگار امام چنین آمده است: ‏

‏«خبر دادند که آقای بازرگان در اعتراض به حرکت دانشجویان استعفای خود و کابینۀ دولت موقت را نوشته - و ظاهراً- عازم قم می باشد. ساعتی به پخش اخبار سراسری بعدازظهر از رادیو نمانده بود. این اولین بار نبود که رئیس دولت موقت استعفایِ اعلام نشده می داد. با شناختی که از برخوردهای ایشان و دولت موقت داشتم، مطمئن بودم که این اقدام یک حرکت تاکتیکی برای گرفتن امتیاز و تحت فشار قرار دادن دانشجویان است. هنوز در شورای انقلاب و بسیاری از ارکان مدیریت کشور عناصر سازشکار و غیرمتعهد به راه انقلابی امام وجود داشتند و می دانستم که اگر فرصت بیابند با توجه به فضای سیاسی آنروزها، جوّسازی را آغاز کرده و زمینه را برای اِعمال فشار فراهم خواهند نمود. با هر وسیله ای مسئول رادیو ‏

حضورج. 18صفحه 434

تلویزیون را - که در محل کارش نبود- پیدا کردم و تلفنی به او گفتم که باید مردم را در جریان بگذارید و خبر استعفا را در اخبار سراسری پخش کنید. بالاخره با وجود مخالفتهای مسئولین دولت موقت، خبر پخش شد.‏‎[5]‎‏» یادگار امام در قسمتهایی از بخش پایانی مصاحبه طولانی خود (23 / 7 / 57) (بیست روز مانده به واقعۀ اشغال لانۀ جاسوسی آمریکا) چنین می گوید: ‏

‏«... خلاصه باید بدانیم که اسلام مکتبمان است؛ همه وجودمان به آن بسته است؛ اصالتمان است، عشقمان است. دست در دست هم دهیم و مکتبمان را، یعنی تمام شخصیتمان را حفظ کنیم. من خسته شدم اما مطلب به این زودیها تمام شدنی نیست. امروز امام تنهای تنهاست. او که بی محابا بر آمریکا می تازد و شرق و غرب را مسئول تمام بدبختیهای ما می داند، مواجه است با دسته و دسته ها، او در قم 58 به تنهایی قم 42 بی محابا می خروشد و همۀ بدبختیهای ما را از آمریکا می داند... او فرمان می دهد که بدون هیچ ملاحظه ای جنایات آمریکا را برملا کنیم. ببینید امام دشمن را خوب شناخته، اما او در میان چند میلیون انسان تنهاست. او بی محابا بر دشمن تاخته است و من در عقب سرِ او می بینم که دست ‏‎]‎‏یارانش‏‎[‎‏ را از پشت بسته اند و پاهایشان به زنجیرهای ضخیم گره خورده است و فریادشان بلند است. و منشأ حرکت انقلابی یعنی امام ‏‎]‎‏را می بینم‏‎[‎‏ که از حمله نمی ایستد. او بر دشمن می تازد و می تازد... امام برمی گردد از لابلای دشمن انبوه... به ‏

حضورج. 18صفحه 435
‏ 

سختی و دشواری، همان یاران صمیمی و پابسته اش را می بیند که این بار دهانهای آنها را بسته اند. آنهایی که حق گویان امتند... امام تصمیم دارد حلقۀ محاصره را بشکند ولی در میان خیابانها و کوچه ها، این بار همین روشنفکرانی را که اسم بردم، همان روشنفکرانی که برای در هم شکستن انقلاب حتی از بختیار هم نگذشتند و از او هم دفاع کردند، این بار که لباس های نظامی پوشیده اند و بر تانکهای کارتر سوارند، روشنفکرانی را می بینید که مسلسلهای مائو و مارکس را در دست گرفته اند، روشنفکرانی را می بینید که سپرهای بگین را بر سر دارند، بله روشنفکرانی را می بینید که بر تانکهای کارتر سوار و مسلسلهای مارکس و مائو را در دست گرفته اند و هر لحظه حلقۀ محاصره را تنگتر می کنند. امام برافروخته... و به چیزی که فکر نمی کند خودش است و به آنچه که می اندیشد مکتبش است... و مردم که همه امیدشان امام است و به دنبال آن بوده اند، همان مردمی که حرکت آفرینند، اینها همه گریانند. و آن معدود یارانی که باید شکل مقررات اجتماعی ما بدست آنها باشد، آنها دست و پا و ذهنشان بسته است و امام می گوید: «هل من ناصر ینصرنی» ‏‎[6]‎

‏در مرور زندگی یادگار امام، موضعگیریهای ایشان را پیرامون جریانهای مختلف به نقل از کتاب «مهاجر قبیله ایمان» بازگو می کنیم: ‏

‏«... من بارها و بارها تکرار کرده ام که به هیچ حزب و دسته و جبهه و گروه و سازمان و ‏

حضورج. 18صفحه 436

جمعیتی مربوط نیستم، عضو هیچ یک از آنها نمی باشم و با هیچ یک از آنها نه مستقیم و نه غیرمستقیم ارتباط ندارم و اگر حزب یا دسته ای به دروغ بخواهند مرا به خودشان نسبت دهند کاری غیراسلامی کرده اند؛ ولی ممکن است که حزب و گروه و دسته ای از حرفهای من طرفداری کنند.» ‏‎[7]‎

‏وی در مصاحبه ای نظر خود را دربارۀ تشکل و لزوم تشکیلات در جامعه چنین بیان می کند: ‏

‏«بارها و بارها گفته ام و دیگران هم گفته اند که بدون یک تشکیلات مذهبی قوی نمی شود مملکت را اداره کرد. تنها تفکر تشکیلاتی است که بارور می گردد والّا نیروهای خوب بدون تشکیلات هدر می روند. اگر ما قبل از انقلاب تشکیلات داشتیم آیا جریاناتی که بعد ‏

حضورج. 18صفحه 437

از انقلاب پیش آمد هرگز پیش می آمد؟ آیا این همه افراد خوب کشته می شدند؟ هرگز، اگر ما تشکیلات داشتیم بعد از پیروزی انقلاب بلافاصله می دانستیم که چه افرادی در کجا مشغول کار شوند، چه کسی مسئول تشکیل دولت شود و چه کسی تبلیغات را به دست گیرد، چه باید بکنیم و چگونه باید آغاز کنیم، از چه روشهایی باید استفاده کنیم.»‏‎[8]‎

‏در ادامه، نظر حضرت امام(ره) پیرامون احمدآقا را می آوریم: ‏

‏حضرت امام خمینی در تاریخ 23 / 8 / 1361 دربارۀ مواضع گذشته و حال «احمد» که خود از یکسو سند افتخاری برای ایشان و از سوی دیگر بیانگر دشواریهای مسیر انقلاب و رنجهای این خانوادۀ مطهر است، چنین می نویسند: ‏

‏«... اینجانب در پیشگاه مقدس حق شهادت می دهم که ‏‎]‎‏احمد‏‎[‎‏ از اول انقلاب تاکنون و از پیش از انقلاب در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است از او رفتار یا گفتاری که برخلاف مسیر انقلاب اسلامی ایران باشد ندیده ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی نموده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب معین و کمک کار من بوده و هست و کاری بر خلاف نظر من انجام نمی دهد و در امور مربوطه چه در اعلامیه ها یا ارشادها بدون مراجعۀ به من تصرف و دخالتی نمی کند حتی در الفاظ اعلامیه ها بدون مراجعه دخالت نمی کند و اگر در امری نظری دارد تذکر میدهد که تذکراتش نیز صادقانه و بر خلاف مسیر انقلاب و مصلحت نیست و من اگر تذکراتش را نپذیرفتم تخلف از قول من نمی کند و من نیز اگر حرفش را صحیح دیدم قبول می کنم و امیدوارم حرف صحیح را از همه کس قبول کنم.... ‏

‏... در امور سیاسی مدتی تهمتها زده شد که احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهایی از او می دیدم که دیگران بر آن شدّت و قاطعیت نبودند... یا مسئلۀ طرفداری از بنی صدر، او مادامی که من از بنی صدر بواسطۀ بعض مصالح جانبداری می کردم او هم گاهی طرفداری می کرد و آنگاه که من پرده را بالا زده و او را بر کنار کردم حتی یک مرتبه از او طرفداری نکرد و مخالفت شدید می کرد، یا مسئلۀ خط سوم که مدتی نقل مجالس مخالفان بود و تهمتهایی ناروا می زدند و من او را امر به سکوت کردم و او هیچگاه از خط انقلاب و اسلام خارج نبود و بالاخره اگر به واسطۀ انتقامجویی از من پس از من گروه هائی به مخالفت با برخاستند من دین خود را به او بعنوان یک مسلمان و یک رحم ادا کردم و خداوند تبارک و تعالی حاضر و ناظر است و من امیدوارم که احمد به خدای تبارک و تعالی اتکال نماید و از غیر او از هیچ کس نهراسد و در خدمت به خالق و خلق به واسطۀ تهمتها و مخالفتها به خود تزلزل راه ندهد و در خدمتها از خداوند متعال چشم داشت داشته باشد و برای بدست آوردن هیچ مقامی قدم برندارد و چون او را شخصی مفید برای انقلاب می دانم امیدوارم در کنار وفاداران به ‏

حضورج. 18صفحه 438

‏انقلاب و متعهدان در راه اسلام و هدف به خدمت هر چه بیشتر قیام کند و با برادران انقلابی و ایمانی در خط انقلاب و اسلام کوشش کند و از هیچ خدمتی مضایقه ننماید و پاداش از هیچ مخلوقی نخواهد و خدمت را در راه کشور اسلامی و اهداف الهی خالصانه و برای رضای خالق جل و علا ادامه دهد. و به مستمندان و مستضعفان که حق تعالی سفارش آنان را فرموده بیش از دیگران خدمت کند و دیگران را به خدمتگزاری دعوت کند و هرچه مشکل در راه خدمت به اسلام عزیز است پیش آید و هرچه کارشکنی شود از کوشش برای خدا دست برندارد و برای هر خدمتی که او را دعوت کردند و تشخیص داد مفید است اجابت کند و رضای خدا را با خدمت به خلق جلب نماید. ‏

‏و اما در موضوع روحانیت که گاهی احمد مورد تهمت واقع می شود من او را موافق جدی با روحانیت می دانم. اساس روحانیت چیزی نیست که یک نفر مسلم با آن مخالف باشد و اما موافقت بی قید و شرط که هر کس با هر عمل و اخلاق و ایده مورد تأیید او باشد و ‏

‏ ‏

حضورج. 18صفحه 439

لباس روحانیت به قامت هرکس، اگرچه بر خلاف مشی اسلامی انسانی رفتار کند سزاوار و موجب لزوم غمض عین باشد از او و هیچ روحانی متعهد و مسلمان معتقد به ارزشهای اسلامی متوقع نیست و نباید باشد و اینجانب کراراً گفته ام که روحانی نمای غیرمهذب و در غیر خط اسلام از ساواکی برای اسلام و جمهوری اسلامی خطرناکتر است. در هر صورت احمد در این باره از خط اسلام و خط روحانیت متعهد پیروی می کند و امید است انشاء الله تعالی در این خط مستقیم که صراط الله است پایدار باشد.»‏‎[9]‎

‏نقش یادگار امام در جریان جنگ تحمیلی گویای دورۀ خاصی از زندگی آن عزیز سفر کرده است که چگونه در رابطه مستقیم با فرماندهان لشکری در رفع مسائل و مشکلات جنگ یاری می کردند و حضرت امام را در جریان امور می گذاشتند: ‏

‏«در دوران جنگ گاهی نیمه شب، صبح زود، پیش از طلوع فجر و وقت های خیلی ویژه اتفاقات مهمی را از طریق تلفن یا رفتن به آنجا با آمدن حاج احمد آقا به منزل ما (چون منزل ما مجاور منزل امام بود) مسائل مهمی را حل می کردیم؛ چه من در مجلس بودم، چه در وزارت کشور بودم و چه در فرماندهی جنگ.»‏

‏حجة الاسلام والمسلمین هاشمی ‏

‏رفسنجانی رئیس جمهور ‏

‏فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آقای محسن رضایی دربارۀ نقش و ارتباط یادگار امام با مسائل نظامی و امور جبهه های جنگ چنین می گوید: ‏

‏«از عملیات بیت المقدس (آزادی خرمشهر) به این طرف، ارتباط ما در امر جنگ و عملیات، آن قدر با حاج احمد آقا نزدیک شده بود که ما قبل از عملیات یک نقشه ای از منطقه عملیات ترسیم و به ایشان می دادیم. احمد آقا هم برای خودشان یک تشکیلات نظامی در بیت درست کرده بودند که آقای انصاری مسئول آن شده بود. ما یک نقشه نظامی دست حاج احمدآقا و آقای انصاری داده بودیم که روی این نقشه با کد و رمز مناطق نقاط مختلفی ثبت شده بود. ما از آن طرف در اهواز، یا مثلاً در جبهۀ میانی یا حتی جبهۀ غرب با بیت تماس می گرفتیم. مثلاً ما می گفتیم 315 آن آقایان خودشان طبق نقشه 315 را پیدا می کردند و کاملاً در جریان مسائل جنگ قرار می گرفتند.»‏‎[10]‎

‏یکی از راههای شناخت افراد، نظر شخصیتهایی است که در جریان کارهای اجرایی یا سوابق مبارزاتی با یادگار امام آشنایی داشته اند. در همین راستا و به منظور آگاهی بیشتر از آن بزرگوار به نقل آراء مقام معظم رهبری و برخی از یاران انقلاب و مسئولین و روحانیون در معرفی احمدآقا می پردازیم: ‏

‏حضرت آیة الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی خطاب به ایشان می نویسند: ‏

‏«آن بزرگوار (امام راحل) جنابعالی را با اعتمادی کم نظیر از همگنان ممتاز ساخته بود.»‏

‏و در موردی دیگر می نویسند: ‏

‏«اینجانب جنابعالی را فردی با اطمینان و اعتماد کامل به دانش و بصیرت و هوشمندی همراه با امانت، صداقت و کارآیی می دانم.» ‏

‏و دیگر بزرگان و یاران انقلاب در وصف امانتداری فرزند برومند خمینی - رضوان الله ‏

حضورج. 18صفحه 440

علیهما ـ چنین گفته اند: ‏

‏«در طول هشت سال خدمت اینجانب یک ارتباط دائمی بین اینجانب و مرحوم حاج احمدآقا وجود داشت. او در اغلب ملاقاتهایی که با حضرت امام داشتم ایشان نیز حضور داشتند و کاملاً محسوس بود که مورد اعتماد و وثوق حضرت امام قرار دارند. ایشان یک مشاور امین و وفادار برای حضرت امام بودند و فراتر از نکته مهم بالا، گوناگونی فراوان وظایف دفتر رهبری و جنبه های متنوع سیاسی و فرهنگی این وظایف، شرایط استثنایی کشور به هنگام اوایل انقلاب و نیز در طول جنگ، کاملاً نشان دهنده نقش استثنایی مرحوم حاج سیداحمدآقا در طول انقلاب است. ایشان می بایست در کوران بحرانها و مشکلات و در میان گرایش های مختلف سیاسی بین گروهها و فراوانی اطلاعاتی که به سوی دفتر رهبر کبیر انقلاب روان بود شرایط مناسبی را برای تصمیم گیریهای رهبر به وجود آورد و این همه، ایجاب می کرد که فردی بسیار جسور، خلّاق و مورد اعتماد در کنار حضرت امام حضور داشته باشد.»‏

‏مهندس میرحسین موسوی‏

‏«امام رضوان الله تعالی علیه اعتماد کامل و وافری به فرزندشان حاج احمدآقا داشت. از بیانات امام در جلسات خصوصی مشخص بود که حاج احمدآقا، مورد اطمینان و اعتماد کامل ایشان بودند.» ‏

‏آیةالله رضوانی‏

‏«وقتی در پاریس خدمت امام رسیدم، در آنجا حضرت امام بیانی در مورد حاج احمد کردند برای من بسیار مهم بود با این که آن موقع ایشان در سن جوانی بودند و با مرحوم شهید مصطفی خمینی فاصله سنی زیادی داشتند امام فرمودند: همانطور که قبلاً درباره مصطفی با شما صحبت کردم به همان صورت در مورد احمد نگاه کنید. هرچه را که خواستید بدون کم و زیاد به من برسد به احمد برسانید.»‏

‏موسوی خوئینی ها‏

‏ ‏

‏«حاج احمد آقا بسیاری از دشنام ها را به جان می خرید. بسیاری از کینه توزی ها را به جان می خرید. اما آن چه را که برایش اهمیت و ارزش داشت رسالت پیام رسانی به امام بود و امانت انتقال پیامهای امام به مجامع و شخصیت های مختلف.» ‏

‏«حاج احمدآقا اسرار زیادی را در سینه داشت. در انعکاس گزارش صحنه های اطراف امام به ایشان، واکنش های امام را می دید و طبیعتاً، این واکنش ها قابل انتقاد نبود و در سینه اش محفوظ می ماند. از آن طرف در واکنش ابلاغ پیام های امام به مجامع و شخصیت های مختلف، واکنش های آن شخصیت ها و مجامع را می شنید و می دید و اینها برایش راز بود و به امانت در سینۀ دریایی خود نگه می داشت.»‏

‏سیدمحمود دعایی‏

‏می دانیم که امام راحل(ره) بخصوص در سالهای آخر عمر از بیماری رنج می برد، حساسیت سلامت امام تا بدان حد بود که لازم بود افرادی دائماً به این مهم گمارده شوند و ‏

حضورج. 18صفحه 441

یک لحظه از امام غفلت نورزند. با توجه به نقش مهم و اساسی امام، مسئولیت خطیرتر و سنگین تر بود. علاقه و عشق حاج احمدآقا به امام موجب شده بود که ایشان به عنوان یک پرستار دلسوز و مطیع در جریان مداوا و سلامت امام نقش آفرینی خارق العاده و استثنایی از خود نشان دهد. گویاترین کلام و معتبرترین سخن را در ایثار و احسان به والدین از جانب احمدآقا را باید از زبان رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیةالله خامنه ای شنید آنجا که می فرمایند: ‏

‏«بی شک سلامت و توان جسمی و قدرت کاری آن قائد عظیم الشأن در دوران پرمخاطره ده ساله با وجود کهولت سن و بیماری قلبی، در میان عوامل و اسباب عادی از همه بیشتر به ابتکار و مراقبت و پیگیری دلسوزانه این فرزند مهربان وابسته بود. ملت ایران از این بابت بسی مدیون این عزیز فقید است.»‏

‏بی تردید مهلک ترین ضربه ای که بر حاج احمد آقا وارد شد در ساعت ده شب بعدازظهر 13 خرداد 1368 بود. نزدیکترین یار امام پس از پیوستن روح بزرگ پیشوا به ملکوت اعلیٰ، روزهای هجران و سوگ نشینی را شروع کرد. اگر چه روح امت و جان ملت از میان رفت، اما در سالهای پس از امام یادگار عزیزش که بوی خمینی می داد خود تسکینی بود بر قلب این امت شهیدپرور. احمدآقا ماند و جهانی اندوه و حیرت عروج آن پیر و مراد و رهیار هدایتگر. احمدآقا ماند و عمری خاطره، احمدآقا ماند و دلی پردرد با گنجینه ای از اسرار انقلاب، احمد آقا ماند و تموّج میلیونی مسلمانان جهان که پس از آن سفر کرده می بایست با شمیم جانبخش روح الله آنان که کام جان را عنبر آگین کنند. ‏

‏امتی سرفراز و عاشق امام و بیت برکتزای ایشان، احمدآقا ماند و ادامۀ راهِ مردی نستوه که در سترگی هیچ هماوردی نمی شناخت. به راستی که دیدار احمدآقا آتش هجران و فراق امام را اندکی خاموش می کرد. تقدیر و مشیت الهی چنان رقم خورده بود که یادگار امام در پی بیماری سرانجام ندای حق را در شامگاه 25 اسفند 1373 لبیک و به آرزویی که پس از رحلت امام برای آن لحظه شماری می کرد - یعنی ملاقات با پدر در پیشگاه حضرت حق - رسید و جهانی از مؤمن ترین بندگان خدا را در سوگ خویش عزادار ساخت. ‏

‏البته ماجرای زندگی یادگار همیشه ماندگارِ خمینی پایانی ندارد چرا که او جلوه ای روشن از حقیقت وجود خمینی بود و بفرمودۀ رهبر معظم انقلاب: خمینی حقیقتی است همیشه زنده. ‏

‏السلام علیک یا روح الله و ابنا روح الله.‏

‏ ‏

پی نوشتها:

حضورج. 18صفحه 442

  • . تصویر سندها از صفحه 37 تا 55 کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان.
  • . تصویر اسناد از صفحه 69 تا 73 کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان زندگینامۀ یادگار امام.
  • . به صفحۀ 127 به بعد از کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان مراجعه شود.
  • . ص 154 و 155 کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان.
  • . ص 168 و 169 کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان.
  • . ص 164 همان منبع.
  • . کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان.
  • . ص 180 به بعد مهاجر قبیلۀ ایمان.
  • . ص 195 به بعد. نقل از کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان.