گلزار نامه ها

نامه ها

‏برادر ارجمند و بزرگوار جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حمید انصاری‏

‏سلام علیکم و رحمة ا...‏

‏کتاب ارزندۀ مهاجر قبیلۀ ایمان را چند روز پیش در نمایشگاه کنگره شعر ارشاد اسلامی کرمانشاه دیدم و بسیار پسندیدم. خداوند شما را مؤیّد و موفق بدارد و توفیق خبر مستمر برایتان قرار دهد. ‏

‏روز اوّلی که خبر رحلت آقازادۀ حضرت امام آسیداحمد آقا پخش شد ارشاد از من چیزی در رثای ایشان خواست. بفضل خدا، این رباعی که صورتی از آن پیشکش حضورتان شده، بدهنم آمد. اگر آنرا قابل دانستید در چاپهای آینده کتاب مهاجر قبیلۀ ایمان جائی برای آن بگذارید. ‏

‏با سلام و تحیّت‏

‏محمدجواد محبّت‏

‏با عرض سلام خدمت یاران امام راحل(ره) و اعضای گرامی دفتر امام و اهل بیت ایشان. می خواهم از دو سال فراق پدری برایتان بگویم می خواهم برایتان از اشکهایی که دانه دانه اش را برای او ریختم بگویم، می خواهم بگویم، بگویم تا بغض پنهان دلم را برایتان آشکار کنم تا مژده ای برای دلهای سوخته باشد، بگویم تا ‏

حضورج. 18صفحه 370

‏قلبم از سنگینی فراق آسوده گردد، جریان وجودم که با این درد از جریان بازایستاده است را دوباره به جریان بیندازم که اگر دوباره به جریان نیفتد قلبم باز به سنگینی کوهها می شود. ‏

‏البته درد نیست بلکه مرهمی برای دردهای آینده است ولی در ابتدای جاده عشق درد است. خیلی ناگوار است که انسان بخواهد چیزی را بدست آورد تا به مرز وجود رسد تا آخرین لحظۀ وصال برسد ولی واصل نگردد و با عملی ناآگاه از پل هستی به درۀ نابودی و فنا سقوط کند. ‏

‏تازه 17 ساله بودم که صدف گمشدۀ وجودم را پیدا کردم. مهربان بود چون یک پدر، با نگاه پرمعنایش از رنجها و دوریها می گفت، می گفت که: لحظ‏‏ۀ‏‏ لحظۀ زندگیم را با آفتاب بودم که با هر طلیعۀ پرمعنایش درس از ایثار به من می آموخت بله می آموخت که باید بسوزی تا شمع وجودت روشنای دل دیگران باشد فقط کافی است یک لحظه عکسش را در کنارت قرار دهی و با نگاهی نگران به چشمانش نگاه کنی بعد با تو حرف می زند و می گوید: ‏

‏ من یعقوبم و اهل بیتم یوسفان من هستند ولی اینجا یعقوب اشک نمی ریزد یعقوب بی قرار نیست یعقوب لحظ‏‏ه ‏‏ لحظه اش فرزند نیست. اینجا یوسفان اشک می ریزند و بی قراری می کنند از برای یعقوب مهربان. اینجا یوسفان منتظر پیامی هستند اینجا یوسفان منتظر پیراهنی هستند تا چشمان دلشان را بر جمال یعقوبشان باز کنند ولی آیا یعقوب می آید! که یوسفان این چنین بی قراری می کنند! اصلاً یعقوب خود یوسف یعقوب دیگری بوده و تازه به پدر واصل گشته است و با هیچ قیمتی نمی خواهد از یعقوبش جدا شود. ‏

‏فقط کافی است که با او حرف بزنی همه را به تو می گوید آنقدر مهربان است که جوی محبتش را در بین دل همۀ جوانان جاری ساخته است به طوری که هر وقت به یاد عزیز سفرکرده شان می افتند دانه های مروارید اشکشان را فدای صورت نورانی اش می کند. اینجاست که معنی این که عشقهای حقیقی همه دو سر دارند مصداق کامل خود را پیدا می کند دوستش داشته باشی با تمام وجودش دوستت دارد و به خلوتهایت سر می زند و با تو سخن ‏

حضورج. 18صفحه 371

می گوید و بالاخره لحظه لحظه ات می شود. دو سال است که هر شب وقتی در بستر خواب قرار می گیرم تا چند قطره اشک بر فراقش نریزم خوابم نمی برد آنقدر اشک می ریزم و تمنّایش می کنم تا بالاخره به من بگوید دخترم از فراق پدرت این قدر گریه مکن؟! ‏

‏در پایان این سخنان که با این قلم شکسته از غم فراق پدر برایتان می نویسم را به همسر فداکارش و برادران صبورم و بیت مکرّم ایشان تقدیم می کنم. ‏

‏و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ‏

‏زهرا دَمشاس‏

‏دفتر نشر و آثار امام خمینی (رضوان ا... تعالی علیه) ‏

‏سلامٌ علیکم‏

‏سلام و صلوات به روح مطهر و ملکوتی حضرت امام(ره) و فرزند برومند ایشان حاج سیداحمد آقای عزیز (رحمت ا... علیه). با دلی داغدار و چشمانی اشکبار از مصیبت جانکاه از دست دادن امام(ره) و فرزند برومندش حاج سیداحمدآقا. ارتحال حضرت آیت ا... حاج آقا پسندیده برادر بزرگوار امام را به آقا امام زمان (ارواحنا فدا) و مرجع بزرگوار جهان تشیع سرخ علوی حضرت آیت ا... خامنه ای و بیت مکرم و معزّز آن مرحوم تسلیت عرض نموده و بقاء بازماندگان بیت حضرت امام را از خداوند بزرگ مسئلت دارم. غرض از مزاحمت اینکه اخیراً کتابی به نام (حکایت مهر) در مورد شیفتگان حاج احمدآقا تنظیم و به بازار عرضه شده که حاوی مطالبی عالی و قابل تقدیر می باشد حال آنکه حقیر احمد خزاعی از جانبازان شیمیایی استان مازندران شهرستان نور - رویان (شهر علمده) به مدت سه روز در جماران و بیمارستان بوده و اعلام آمادگی نمودم که هر یک از اعضای بدن ناقابل مرا جهت پیوند و ترمیم بدن شریف حاج سیداحمد آقا برداشته و به ایشان پیوند بزنند و حتی رضایت شرعی و کتبی همسرم را نیز تقدیم نموده بودم و در بیمارستان از حقیرِ سراپا تقصیر نوار قلب گرفته و آزمایشات لازم نیز بعمل آمد. ‏

حضورج. 18صفحه 372

در داخل حسینیه جماران از طرف صدا و سیما بوسیلۀ خبرنگار، آقای محمدی به مدت 10 ده دقیقه با حقیر در این زمینه مصاحبه بعمل آمد و حتی بوسیله فرزند برومند حاج احمدآقا در اتاق عمل شب پنجشنبه با چشمانی اشکبار نظاره گر عزیز عزیزان حاج سیداحمد آقا بوده و حاج آقا حمید انصاری روی بنده را بوسیده و حاج حسن آقا فرمودند که همین برادر (یعنی حقیر) بودند که هم نامه نوشتند و با امضای همسرش اعلام آمادگی نموده اند. بندۀ حقیر همانند اسماعیل به قربانگاه حاضر شده و در بیمارستان دست آقای دکتر را بوسیدم که جان من در مقابل یادگار امام ارزشی ندارد؛ اعضای بدن مرا بردارید و به ایشان پیوند بزنید. و در روز پنجشنبه بعد از دعای توسل آقای حکیم رئیس مجلس اعلای عراق و برادر آهنگران حضور داشتند که بُغضم در گلو ترکید و از جماران پرسیدم که خدایا ما که هنوز داغ خمینی کبیر را در دل داشته و زیر بار دوری و رنج امام کمرمان هنوز خم است؛ این دیگر چه مصیبتی بود؟ حال می پرسم که آیا این شکوه ایثار نیست که یک جانباز شیمیایی ناقابل جان خویش را در طَبَق اخلاص گذاشته و در جبهه کربلای 5 مجروح شیمیایی شده و هم او در جماران حضور یافته و خود را به تخت بیمارستان می افکند که اعضای بدن من قابل حاج سیداحمد آقا را ندارد. آیا نباید این موارد در این کتاب (حکایت مهر) درج می شد تا درسی برای جوانان کشورمان باشد. از یکی از مطّلعین علت عدم انعکاس این موارد را پرسیدم فرمودند که جلد دیگری از این کتاب در دست انتشار است که حکایت مهر را کامل می کند. حال خدا می داند که چه اسمم در کتاب آورده شود یا نشود فرقی نداشته و از ارادت حقیر به امام راحل کم نمی گردد. چنانچه خدا می داند که چند بار حضرت ایشان را در خواب دیدم که فرمودند من به شما علاقمندم، امیدوارم دعای خیر امام پاهایمان را در پل صراط نلغزاند و اقدام ما را استوارتر گرداند. ‏

‏و السلام از شهر رویان-علمده سابق- برادر شما‏

‏جانباز شیمیایی احمد خزاعی ‏

 

حضورج. 18صفحه 373