قلعه یوجان رو به ویرانی است ، این برگ از تاریخ زندگی خاندان امام خمینی (س) را حفظ کنیم

‏ ‏

قلعه یوجان رو به ویرانی است

‏ ‏

این برگ از تاریخ زندگی خاندان امام خمینی(س) را حفظ کنیم

محمدجواد مرادی نیا

‏ ‏

‏ ‏

‏از دلیجان که به سوی خمین می روی، ده کیلومتر مانده به شهر، به روستای ورآباد می رسی. در این روستا جاده ای آسفالته از جاده اصلی جدا می شود و به سمت شمال امتداد می یابد. طول این جاده از سه کیلومتر کمتر است. پس از طی این مسافت به روستای یوجان می رسی؛ روستایی که به دو قسمت اصلی امامزاده (شرق روستا) قلعه (غرب روستا) تقسیم شده است. و قلعه انتهای خط آسفالته ور آباد - یوجان است. ‏

‏امروز اگر اتفاقی گذرتان به قلعه یوجان بیفتد و ویرانه های این بنای نسبتاً بزرگ را ‏

‏ ‏

حضورج. 18صفحه 346

ببینید، کمتر کسی می تواند شما را راهنمایی کند و بگوید چه حوادث تاریخی مهمی در این محدوده به وقوع پیوسته است. در حالی که اگر ویرانه های قلعه زبان باز کنند و سخن بگویند، رازهای ناگفته ای مکشوف خواهد شد. ‏

‏قلعه یوجان، عبارت از دو قلعه قدیمی است که از خشت و گل بنا شده است. یکی از قلعه ها (جنوبی) قدمت بیشتری دارد و قلعه دوم (شمالی) چندی پس از بنای اول، به آن اضافه شده است. تاریخ دقیق ساخت آنها روشن نیست اما به نظر می رسد که در اوایل دوره قاجار و یا حتی قبل از آن ساخته شده باشند. در چهار گوشه قلعه، شش برج قرار داشته که اکنون یکی از آنها به کلی ویران شده و پنج تای باقیمانده نیز وضعیت مناسبی ندارند. بر فراز هر کدام از این برجها که می روی، با چشم غیرمسلح، کیلومترها دورتر و جاده های اطراف را به خوبی از نظر می گذرانی. دیوارهای پهناور قلعه که بعضاً نزدیک یک متر عرض دارند، در برابر حوادث طبیعی و تازیانه باد و باران تاب آورده و تا امروز برافراشته مانده اند اما سقف بیشتر اتاقهای قلعه، سنگینی بار حوادث را تحمل نکرده و فرو ریخته اند. برخی اهالی در سالهای اخیر، با سنگ و آجر، ترکیب خشت و گلی قلعه را به هم زده و برای خود آلونکهایی ریز و درشت بنا کرده اند که البته مقاومت این بناها کمتر از خشت و گل قلعه بوده و خیلی زود فروریخته و متروکه شده اند. ‏

‏سال 1368 پس از رحلت حضرت امام خمینی، برای تهیۀ گزارشی از زادگاه آن بزرگ مرد، راهی خمین شدیم و سر راه گذری هم بر قلعه یوجان کردیم. در آن روز وضع قلعه، خیلی زار نبود. تعدادی بچه قد و نیم قد که ظاهراً بیشترشان در خانه های همان قلعه زاده شده بودند، در حال جست و خیز و بازیهای کودکانه بودند و مادرانشان به کارهای روزمره مشغول. بسیاری از سقف ها و دیوارها پابرجا بود و عنوان قلعه، هنوز بر آن محل صدق می کرد. در دویست متری روبه روی قلعه، خانه ای کوچکتر بود با برجی زیبا در شمال آن. پیرمردی از خانواده امام (خواهرزاده امام) در آن سکونت داشت و برای ما از خاطرات تلخ و شیرین خود و خانوادۀ امام سخن گفت. هفت سال بعد، در پاییز سال 1375 بار دیگر گذرمان به همان محل افتاد، سری به قلعه زدیم و با تأسف دیدیم که قلعه با شتاب بیشتری میل به ویرانی کرده است و گویی قصد دارد تا چند سال آینده سر بر خاک ساید. دیگر هیچ ‏

حضورج. 18صفحه 347

خانواده ای در قلعه ساکن نیست و هیاهوی بچه ها هم خاموش شده است. اهالی گفتند تا سال گذشته هنوز یک خانوادۀ افغانی در قلعه سکونت داشت اما او هم خواب دید که لازم است هر چه زودتر قلعه را ترک کند و چنین کرد! سری به خانۀ «شمس» که اهل محل آن را به قلعۀ آقاضیاء می شناسند زدیم. سراغ آقاضیاء (خواهرزاده امام)، پیرمردی که سال 68 در خانه اش چای خورده بودیم و خاطراتش را شنیده بودیم را می گیرم. می شنوم چند سالی است که روی در نقاب خاک کشیده و چشم از جهان فروبسته است. سقف اتاقی که آن سال ساعتی در آن با یکدیگر گپ زده بودیم و عکس آقا روح الله و آقامصطفی زینت طاقچۀ کوچک و ساده اش بود، به زیر آمده و به ویرانه ای بدل گشته است. تمام درها کنده شده و درختان باغچه رو به خشکیدن گذاشته اند. برج شمالی خانه هم روزگار خوشی ندارد و فرسودگی پایه های برج خبر از فروریختن قریب الوقوع آن می دهند. اهالی محل علی رغم در سینه داشتن افسانه های بسیار از قلعه یوجان، از وقوع مهمترین حادثۀ تاریخی این قلعه خبری ندارند. در زیر به شرح مختصری از آنچه بر این دو قلعه رفته است می پردازیم. ‏

‏روز دوازدهم ذی قعده 1320 هـ. ق یعنی سه سال قبل از این که مشروطه خواهان، مظفرالدین شاه را وادار به صدور فرمان مشروطیت کنند، قلب سیدمصطفی کمره ای، در بین راه خمین- اراک هدف گلوله دو تن از خوانین ظلم گستر منطقه قرار گرفت و خون پیشوای روحانی 42 ساله اهل خمین بر زمین جاری شد. خبر به خمین و اراک رسید، مردم در عزای پیشوای دینی خویش سوگوار شدند. مجالسی به رسم یادبود برپا گشت و یاد آن سید بزرگوار گرامی داشته شد. «میرزا قلی سلطان» و «جعفر قلی خان» که دستشان در این جنایت به خون آلوده شد برای گریز از انتقام، راه کوه و بیابان در پیش گرفتند. ابتدا به روستاهای منطقه لرستان و سپس به خوانسار رفتند. اما آن جا را امن نیافتند و آخرالامر به قلعه یوجان پناهنده شدند. قلعه یوجان قلعه محکمی بود که هیچ رخنه گاهی نداشت. خبر به خانواده سیدمصطفی رسید. خواهر رشید سید یک تنه به خونخواهی برادر برخاست. شکایت به دربار ‏

حضورج. 18صفحه 348

رساند و امین السلطان، صدر اعظم وقت، سردار حشمت (فرزند عبدالله میرزا حشمت الدوله قاجار) مرد قدرتمند منطقه را که در روستای حشمتیه سکونت داشت، مأمور دستگیری قاتلان کرد. سردار حشمت، قشونی آماده کرد و راهی قلعه یوجان شد. او و تیراندازانش در قلعۀ شمس العلما‏‎[2]‎‏ (داماد سلطان خانم خواهر سیدمصطفی) سنگر گرفت و به قاتلان اخطار کرد که تسلیم شوند. آنها مقاومت کردند. درگیری و تیراندازی چند روز ادامه یافت تا این که فشنگ قاتلان ته کشید و تفنگهایشان ساکت شد. اما باز هم به خروج از قلعه و تسلیم رضایت ندادند. پس نیروهای سردار حشمت با استفاده از نردبانی بلند به داخل قلعه نفوذ کرده و آنها را دستگیر کردند. قاتلان به زندان حکومتی تهران اعزام شدند؛ یکی در زندان مُرد و دیگری (جعفرقلی خان) سه سال بعد در روز چهارم ربیع الاول سال 1323 در میدان توپخانه تهران به دار آویخته شد. روزی که سیدمصطفی در میانه راه خمین- اراک در خون خویش غلطید و قربانی باج خواهی و ستم زورگویان شد، از عمر ‏

‏ ‏

حضورج. 18صفحه 349

کوچکترین فرزند او - سید روح الله- چهار ماه و 22 روز بیشتر نمی گذشت و هیچ کس گمان نمی بُرد روزگاری این کودک چهار ماهه طومار دراز باج خواهی و ستمگری را در این سرزمین درهم خواهد پیچید و حکومتی بر پایۀ عدالت و خدامحوری بنا خواهد کرد. ‏

‏قلعۀ یوجان و خانه شمس در نزدیکی خمین، سندی زنده و گویا از ظلمی است که بر این ملت رفته است. در آن قلعه و آن خانه، برگی از تاریخ این سرزمین ورق خورده، و در آن برگ، شرح مظلومیت یتیمی چهار ماهه به رنگ خون رقم خورده است. برگی که شرح رشادت و بیباکی صاحبه خانم (خواهر حاج سیدمصطفی و عمه امام) و نوجوانان یتیم حاج سید مصطفی در آن نگاشته شده است. ‏

‏بازسازی، حفظ و نگهداری این قلعه و خانه، بازسازی برگی از تاریخ این سرزمین و انقلاب اسلامی ماست. قلعه یوجان، تاریخ مجسم مظلومیت خاندان امام خمینی(س)، برگی مصور از تاریخچۀ زندگانی بنیانگذار جمهوری اسلامی و موزه ای از ریشه های انقلاب است. بی توجهی به آن و سهل انگاری در بازسازی و نگهداری اش هیچ توجیهی ندارد. اگر این دو بنا و ساختمان تاریخی کاملاً ویران گردند (که به زودی این اتفاق می افتد) آیندگان ما را نخواهند بخشید و بر ما خُرده خواهند گرفت. لازم به گفتن نیست که امروز تمامی ملتها به حفظ و نگهداری دقیق آثار و مفاخر به جای مانده از تاریخ سازانشان و حتی شخصیتهای درجه 2 و 3 فرهنگی و ادبی خود همت گماشته اند و از کمترین اثر، بیشترین بهره برداری فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی می کنند. ‏

‏جای تأسف دارد که در کشور ما، خانه ای که زاد گاه بزرگترین مرد تاریخ ساز جهان اسلام بعد از ائمۀ اطهار علیهم السلام است پس از گذشت حدود هشت سال! از رحلتش در شمار آثار ملی ثبت شود! این در حالی است که ضرورت بازسازی، حفظ و ثبت تمام آثاری که به نحوی با زندگی آن رهبر کبیر ارتباط پیدا می کند به صورت جدی احساس می شود. مدرسه و حجرۀ محل تحصیل امام در اراک (مدرسه سپهدار) بیت امام در محله یخچال قاضی قم، مسجد سلماسی قم (محل تدریس امام)، سلول امام در زندان عشرت آباد (پادگان عشرت آباد)، منزل نجاتی در داودیه ‏

حضورج. 18صفحه 350

تهران، منزل حاج روغنی در قیطریه (دو منزلی که حضرت امام در سال 1342 پس از آزادی از زندان مدتی در آن جا تحت نظر نگاه داشته شدند)، خانه امام در شهر «بورسا»ی ترکیه (تبعیدگاه)، خانه امام در نجف اشرف (تبعیدگاه)، خانه امام در نوفل لوشاتو فرانسه، خانه امام در قم (پس از پیروزی انقلاب اسلامی) و بالاخره خانه و حسینیۀ جماران، از این جمله اند. بی شک هر کدام از این بناها و آثار، قطعه ای مجسّم از تاریخ زندگی و مبارزۀ حضرت امام است که برای ملت ما و آیندگان میراثی بس ارزشمند است. بیایید قدر میراث فرهنگی مان را بدانیم. ‏

‏ ‏

‏یادداشتها:‏

 

حضورج. 18صفحه 351

  • . مدتی بعد فاطمه خانم دختر مرحوم حاج سیدمصطفی (خواهر بزرگ حضرت امام) به عقد آقا باقر (پسر شمس العلما) درآمد و در همان خانه سکونت گزید. پس از آن خانه به آقا ضیاء پسر ارشد مرحوم آقا باقر رسید. آقا ضیاء تا چند سال پیش در همان خانه، همراه با خاطرات تاریخی اش به تنهایی زندگی می کرد تا این که اجل مهلت نداد و او نیز به سرای باقی شتافت. امروز قلعه شمس (آقا ضیاء) به ویرانه ای تبدیل شده است.