چند خاطرۀ کوتاه

چند خاطرۀ کوتاه 


تأثیر کلمات حاج آقا روح الله

‏- من یادم نمی رود که اولین بار حاج آقا روح الله را (با همین عبارت حاج آقا روح الله) از پسر دایی مادرم آقای حاج میرزا محمد اقدسی طینت که از طلاب اقدم قم هستند، شنیدم. در جلسه مهمانی افطاری بود. حوالی سالهای 25 یا 26، ما بچه طلبه ای بودیم. خلاصه ایشان از قم آمده بودند. از درس اخلاق حاج آقا روح الله تعریف می کرد که درس ایشان چه قدر آموزنده است و طلبه ها و کسانی که در درس حاج آقا روح الله شرکت می کنند، گاهی آن قدر تحت تأثیر کلمات حاج آقا روح الله قرار می گیرند که گریه می کنند. و خود ایشان می گفت که ما زیاد تحت تأثیر کلمات حاج آقا روح الله بودیم و در جلسۀ درس می گریستیم. ‏

 حجة الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی

 

جذب امام شدم

‏من یک طلبه ای بودم که در خانواده روحانی نشو و نما کرده و فوق العاده عقیده‏‏ ‏‏مند و با ایمان بودم و در کودکی هم کتاب معراج السعادة را خوانده و خصوصیات و اوصاف علماء را در آنجا دیده بودم و در ذهن من تصویری نقش بسته بود و برای فرد روحانی پیش خودم معیارهایی داشتم و به خدمت بسیاری از علماء بزرگوار هم رسیده و کم و بیش علقه ها و احیاناً دلزدگی هایی ایجاد شده بود. ‏

‏درس اول را در محضر حضرت امام(س) که وارد مسجد سلماسی شدم، خدا شاهد است، وقتی که توجه به ایشان پیدا کردم، دیدم ایشان سر درس دوزانو می نشست. ایشان فوق العاده یک حالت زیبایی داشت که نمی دانم آنرا چه تعبیر کنم و در هیچ یک از آقایان که برخورد کردم، ندیدم. آن جلسه اول من از درس هیچ نفهمیدم، فقط حواسم توی چهره و وضع قیافه ایشان بود، اصلاً حواسم نبود، خلاصه این درس اول بود. بعد از مدتی به ایشان علاقه پیدا کردم بطوری که از مدرسه فیضیه و راه دور برای نماز مغرب و عشاء خدمت ایشان می رفتیم. ‏

 

ریش خود را دست کسی مسپار

‏روزی از روزهای سالهای 1337 یا  1338 برای زیارت ایشان به منزلشان مراجعه کردم، در زدم. خادم منزل گفتند فلانی است. ‏

حضورج. 18صفحه 322

گفتند بیایید بالا. دیدم ایشان یک حالتی بود که اگر خود من آن حالت را داشته باشم کسی را نمی پذیرم. ایشان مشغول اصلاح سر و صورت خود بودند. لنگ انداخته بودند و ماشین و قیچی و سایر لوازم و داشتند محاسن خود را اصلاح می کردند. در آن حال به من فرمودند که هیچ انسانی نباید ریشش را دست کسی بسپارد، و یک مزاحی هم فرموده و ایشان گرم اصلاح و ما هم مدتی را در خدمتشان سرگرمِ صحبت و گفتگو بودیم. ‏

حجت الاسلام زین العابدین راغبی

 

عاقل باشید. 

‏امام(س) مقید بودند که به طور غیرمستقیم بفهمانند که ملاّ شدن بدون تقوا، [جز] دردسر چیزی ندارد. لذا بعضی اوقات علاوه بر شیوۀ غیرمستقیم آموزش این مهم در ضمن درس، بعضی اوقات ضربه می زدند، یعنی عملاً می فهماندند که باید تقوا باشد. یادم نمی رود روزی آمدند درس، نَفَس ایشان به شماره افتاده بود. درس هم نگفتند. در مسجد سلماسی قم، اصول می گفتند، فرمودند نیامدم درس بگویم. آمدم یک نصیحتی بکنم نصیحت هم خیلی داغ بود. در حالی که زبان ایشان خیلی زبان مؤدبی بود، اما آن وقت یادم است، عصبانی شده بودند و نفس به شماره افتاده بود و فرمودند که مرحوم میرزای بزرگ، کسی را فرستاد در شهری، بَد در آمد، آقای [روحانی] آن شهر نوشتند به مرحوم میرزا که آقا اگر کسی را می فرستید به عنوان روحانیت، این باید، ملاّ باشد، متدین باشد، عاقل باشد و اگر نمی تواند این سه شرط را احراز کند، باید متدین باشد، عاقل باشد و اگر نمی تواند این دو شرط را احراز کند، باید عاقل باشد، اقلاً با عقلش بتواند خودش را حفظ کند. من هم به شما سفارش می کنم اگر ملاّ نیستید، اگر متدین نیستید، عاقل باشید، نخواهید حوزه چهل ساله را ضربه بزنید. خوب معلوم است، حرف بعداً معلوم می شود و ایشان ناراحت شدند از اینکه غیبتی پشت سر یکی از مراجع شده بود که آن غیبت، [به ظاهر] به نفع حضرت امام(س) و به ضرر آن مرجع بوده است و این به گوش حضرت امام رسیده بود و علت ناراحتی ایشان این امر بود. ‏

آیت الله حسین مظاهری

 

 

حضورج. 18صفحه 323