مطلع فجر

مطلع فجر

‏سامری سوزوشی باید بیضا کرد ‏

‏ موسوی طلعتی از جانب سینا کرد ‏

‏ نبض میعاد به رگبرگ گل یاد شگفت ‏

‏ روح میلاد در آیینۀ دلها آمد ‏

‏ خون خورشید به رگهای فلق سرخ دوید ‏

‏ شعله آگین نفسی شعشعه آسا آمد ‏

‏ با ردائی به بلندای سپیدار از اوج ‏

‏ علم فتح بر افراشت و از عالم بالا آمد‏

‏ عطر تکبیر به گلدستۀ مینا پیچید ‏

‏ موج گلفام اذان زمزمه آرا آمد ‏

‏ سورۀ شمس بخوانید که از مطلع فجر ‏

‏ مژده از آیت والشمس و ضحٰیها آمد ‏

‏ آب و آیینه به سجاده گلبرگ نهاد‏

حضورج. 18صفحه 309
‏ 

وز بلورین نفسش بوی مسیحا آمد ‏

‏ نور مینائی مهتاب ز سیمابی ماه ‏

‏ روشن از طلعت آن آینه سیما آمد ‏

‏ ساحل شوق به شور آمد و از تندر عشق ‏

‏ موج بر موج فرو ریخت که دریا آمد ‏


‏ احمد خوانساری‏

 

حضورج. 18صفحه 310