بخش هفتم: شبهاتی پیرامون امامت

فصل چهارم شرک پنداشتن برخی امور منتسب به ائمه (ع)

فصل چهارم 

‏ ‏

شرک پنداشتن برخی امور منتسب به ائمه(ع)

‏ ‏

‏ ‏

حاجت خواستن از‏ ‏پیغمبر و امام، و شرک

ویژگی کارهای‏ ‏خدایی

مؤیدات قرآنی بر خوارق عادات

‏ [‏‏سؤال دیگر این است که‏‏]‏‏ «حاجت خواستن از پیغمبر و امام‏‎ ‎‏شرک است یا نه»؟‏

‏گمان می کنم خوانندگان پس از فهمیدن معنای شرک، خود این‏‎ ‎‏سخنان را جواب دهند و محتاج به طول کلام نباشند؛ ولی ما باز از‏‎ ‎‏جواب آن خودداری نمی کنیم....‏

‏گوییم اگر حاجت از پیغمبر و امام و هر کس غیر خدا باشد، به‏‎ ‎‏عنوان خدایی بخواهیم، و او را مستقل در برآوردن حاجت بدانیم،‏‎ ‎‏شرک است؛ چنانچه عقل و قرآن بر آن گواه است و اگر به این‏‎ ‎‏عنوان نباشد شرک نیست؛ چنانچه نظام تمام دنیا بر قضای حاجت‏‎ ‎‏از یکدیگر است و پایۀ تمدن جهان بر روی تعاون از یکدیگر‏‎ ‎‏برپاست.‏

‏اگر مطلق حاجت خواستن از کسی شرک بودی، باید یکسره‏‎ ‎‏جهانیان مشرک و بنیاد جهان بر شرک ریخته شده باشد. پیمبران‏‎ ‎‏نیز محتاج به زندگانی بودند و در نوبۀ خود از جهانیان حاجتها‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 473

‏خواستند، و با تعاون، قافلۀ حیات و زندگانی را راه می انداختند.‏

‏شاید گفته شود هر خواستنِ حاجتی شرک نیست، بلکه‏‎ ‎‏خواستن حاجتهایی که از طاقت بشری خارج است شرک است، و‏‎ ‎‏به عبارت دیگر کارهای خدایی از غیر خدا خواستن کفر و شرک‏‎ ‎‏است.‏

‏جواب این گفتار آن است که اول باید کار خدایی را از کارهای‏‎ ‎‏غیر خدایی جدا کنیم تا معلوم شود هر کار عادی، غیر خدایی‏‎ ‎‏نیست، و هر کار غیر عادی، خدایی نیست. پس گوییم: کار خدایی‏‎ ‎‏به حسب برهان و وجدان، عبارت از کارهایی است که فاعل‏‎ ‎‏بی دخالت غیر خود و بدون استمداد از قوّۀ دیگر انجام دهد؛ و به‏‎ ‎‏عبارت دیگر، کار خدایی آن است که کنندۀ آن، در کردن آن،‏‎ ‎‏مستقلِّ تامِ بی حاجت به غیر باشد؛ و کارهای غیر خدایی نه‏‎ ‎‏این چنان است. مثلاً خدای عالم که خلق کند، یا روزی دهد، یا‏‎ ‎‏مرض و صحّت دهد کارهای او بی استمداد از قوّۀ دیگر است و‏‎ ‎‏هیچ کس را در کارهای او دخالتی کلی یا جزئی نیست؛ و قدرت و‏‎ ‎‏قوۀ او عاریت و مکتسب از غیر نیست؛ و غیر خدا اگر کاری کند‏‎ ‎‏ـ چه عادّی و آسان، و چه غیر عادّی و مشکل ـ قوّۀ او از خود او‏‎ ‎‏نیست و با قدرت خود، آن کار را انجام ندهد. پس اگر کسی کاری‏‎ ‎‏را، هر چه کوچک باشد از غیر خدا، هر کس باشد، به عنوان اینکه‏‎ ‎‏او خداست بخواهد، مشرک است به حکم خرد و قرآن؛ و اگر‏‎ ‎‏کسی از دیگری چیزی بخواهد به عنوان اینکه خداوند عالم به او‏‎ ‎‏این قوّه را مرحمت کرده، و او بندۀ محتاج به خداست، و در این‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 474

‏عمل نیز مستقل نیست، نه این کار خدایی است و نه این حاجت‏‎ ‎‏خواستن شرک است.‏

‏شاید گفته شود که مطلق کارهای غیرعادی، با هر عنوانی باشد‏‎ ‎‏از کسی خواستن، شرک است.‏

‏در جواب این پندار گوییم علاوه بر آنکه دلیلی بر این معنا‏‎ ‎‏نیست و عقل بر خلاف آن حکم فرماست و جز انکار بی دلیل و‏‎ ‎‏ماجراجویی گواهی ندارید از گفتار قرآن گواه روشن بر گفتار‏‎ ‎‏ماست:‏

‏ ‏

‏ ‏

حاضر کردن تخت‏ ‏بلقیس

حضرت عیسی(ع) و انجام خوارق عادات

بیان حقیقت طلب‏ ‏حاجت از پیغمبر و ائمه(ع)

‏سورۀ نمل، آیۀ 38 ـ 40: «قالَ یا ایُّها الْمَلاءُ اَیُّکُمْ یَأتینی بِعرْشِها‏‎ ‎‏قَبْلَ اَنْ یَاْتُونی مُسْلِمینَ؛ قالَ عِفْریتٌ مِنَ الجِنِّ اَنَا آتیکَ بِه قَبْلَ اَنْ‏‎ ‎‏تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إنّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ اَمینٌ؛ قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ‏‎ ‎‏الْکتابِ اَنَا اتیکَ بِه قَبْلَ اَنْ یَرْتَدَّ اِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ‏‎ ‎‏قالَ هٰذا مِنْ فَضْلِ رَبّی.»‏

‏یعنی «سلیمان گفت: ای جماعت کدام یک از شما تخت بلقیس‏‎ ‎‏را پیش من می آورید پیش از آنکه بیایند پیش من در حال اسلام؟‏‎ ‎‏یکی از عفریتان جن گفت: من پیش از آنکه از جای خود برخیزی‏‎ ‎‏حاضر می کنم تخت او را، و من بر این کار قوّت و امانت دارم. گفت‏‎ ‎‏آن کس که علمی از کتاب نزد او بود: من پیش از آنکه چشمت به‏‎ ‎‏هم بخورد تخت بلقیس را می آورم. پس چون سلیمان تخت را‏‎ ‎‏پیش خود برقرار دید گفت: این از فضل خدای من است.»‏

‏اکنون از خوانندگان سؤال می شود که تخت بلقیس را از چندین‏‎ ‎‏منزل طولانی قبل از چشم به هم خوردن حاضر کردن، امری است‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 475

‏برخلاف عادت یا امری است عادّی؟ اگر برخلاف عادت است و‏‎ ‎‏به قول اینان کاری است خدایی، سلیمان که به گفتۀ خدا از‏‎ ‎‏پیغمبران است و مورد ستایش خداست، این کار فوق العاده را از‏‎ ‎‏کسانی که در محضرش بودند به موجب آیۀ 38 خواست، و این‏‎ ‎‏حاجتی بود که پیغمبر عظیم الشأن از عفریتان و دیگران خواست و‏‎ ‎‏«آصف برخیا» این حاجت را رواکرد. اکنون یا سلیمان را مشرک‏‎ ‎‏بدانید و خدا را که چنین مشرکی را به پیغمبری برگزیده نکوهش‏‎ ‎‏کنید و بر خطا بدانید، یا خواستن اینطور امور غیرعادی را شرک‏‎ ‎‏ندانید.‏

‏خدای عالم با تشریفاتی شایان و تقدیراتی نمایان، حکایات‏‎ ‎‏عجیب «عیسی بن مریم» ـ علیه السّلام ـ را در قرآن یاد می کند و‏‎ ‎‏کارهای بالاتر از قدرت انسانی را به او نسبت می دهد و روا‏‎ ‎‏می دارد. اینجا یک نمونۀ از آنها را ذکر می کنیم.‏

‏سورۀ آل عمران، آیه 48 و 49: «وَ یُعَلِمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ‏‎ ‎‏التَّوْرٰیةَ وَ الاِنجیلَ وَ رَسُولاً اِلٰی بَنی اِسْرائیلَ اَنّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ‏‎ ‎‏رَبِّکُمْ اَنیّ اَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطَّینِ کَهَیْئَةِ الْطَّیْرِ فَانْفُخُ فیهِ فَیَکُون طَیْراً‏‎ ‎‏بِاذْنِ الله وَ اُبْرِئُ الْأَکْمَه وَ الأَبْرَصَ وَ اُحْییِ الْمَوْتیٰ بِاِذْنِ الله وَ اُنَبِئُکُمْ‏‎ ‎‏بِمٰا تَاْکلُوُنَ وَ مٰا تَدَّخرُونَ فی بُیُوتِکُمْ.»‏

‏می گوید در شأن عیسی،‏‎[1]‎‏ «من از جانب خدای شما با نشانه‏‎ ‎‏آمدم، من می آفرینم از برای شما از گل صورت مرغی و به او‏‎ ‎‏می دمم، پس مرغ می شود به اذن خدا؛ و کور مادَرزاد وَ بَرَص را‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 476

‏شفا می دهم، و مردگان را زنده می کنم به اذن خدا؛ و شما را خبر‏‎ ‎‏می دهم به آنچه می خورید و ذخیره می کنید در خانه های خود.»‏

‏اینها که عیسی گفت، کارهای غیرعادّی و به گفتۀ اینان خدایی‏‎ ‎‏است و درخواست بنی اسرائیل از او شرک و کفر است. اینک باید‏‎ ‎‏عیسی را با این گفته ها مدّعی خدایی بدانیم و خوانندۀ به شرک‏‎ ‎‏بشناسیم و بنی اسرائیل را که شفا می خواستند مشرک بخوانیم؛ و‏‎ ‎‏در اینجا گواههای دیگری از گفتۀ قرآن هست که از آنها صرف نظر‏‎ ‎‏کردیم.‏

‏شاید گفته شود که از مردگان حاجت خواستن شرک است و‏‎ ‎‏چون پیغمبر و امام مُرد، جمادی بیش نیست و از او نفع و ضرری‏‎ ‎‏حاصل نشود.‏

‏جواب این پندار آن است که اوّلاً معنی شرک و کفر را در اختیار‏‎ ‎‏ما نگذاشتند تا هر چه را خواستیم به پندار خود شرک خوانیم. پس‏‎ ‎‏از آنکه معلوم شد که شرک چیزی از غیر خدای عالم خواستن‏‎ ‎‏است به عنوان اینکه او خداست و اگر جز این شد شرک نیست،‏‎ ‎‏مرده و زنده در این معنی فرق نکند؛ گر چه از سنگ و کلوخ‏‎ ‎‏حاجت کسی طلبد مشرک نشود، هر چند کار لغو باطلی کرده‏‎ ‎‏باشد؛ و ثانیاً ما از ارواح مقدّسۀ انبیا و ائمّه ـ علیهم السّلام که‏‎ ‎‏خداوند به آنها قدرت مرحمت نموده، استمداد می کنیم، و به‏‎ ‎‏براهین قطعیّه و ادّلۀ عقلیّۀ محکمه، در فلسفۀ اعلا ثابت و مقرّر‏‎ ‎‏است که روح بعد از خلاصی از بدن که از آن تعبیر به «موت» شود‏‎ ‎‏باقی است، و احاطۀ ارواح کامله پس از موت به این عالم بیشتر و‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 477

‏بالاتر است و فساد بر روح را فلاسفه محال می دانند.‏

‏و این مسأله از مسلّمات مسائل فلسفه است که از روزی که‏‎ ‎‏فلسفه پیدا شده، پیش دانشمندان و اعاظم از فلاسفۀ قبل از اسلام‏‎ ‎‏و بعد از اسلام ثابت بوده و جمیع ملل از یهود و نصارا و مسلمین‏‎ ‎‏این مطلب را از واضحات و ضروریّات دین خود می شمارند، بلکه‏‎ ‎‏بقای روح و احاطۀ آن پیش فلاسفۀ روحی و الهی اروپا نیز مسلّم و‏‎ ‎‏واضح است.(447)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

شرک بودن سجده‏ ‏بر تربت

دلیلی از قرآن بر پاسخ شبهه

‏یکی از پرسشها این است که: سجده کردن به تربت شرک‏‎ ‎‏است یا نه؟‏

‏جواب این سخن تا حال معلوم شده و محتاج به اعاده و طول‏‎ ‎‏نیست از این جهت به خلاصه گویی اکتفا می کنیم:‏

‏بعد از آنکه معنی شرک و عبادت را دانستید، می گوییم اگر‏‎ ‎‏کسی سجده به تربت یا خاک دیگر و یا هر چه بکند به عنوان اینکه‏‎ ‎‏آن یا صاحب آن، خداست و پرستش ‏‏[‏‏یا‏‎ ‎‏]‏‏عبادت قبر یا صاحب‏‎ ‎‏قبر کند مشرک و کافر است؛ ولی اگر به خاک قبر یا غیر قبر سجده‏‎ ‎‏برای خدا کند و امر خدا را اطاعت کند، شرک که نیست هیچ، عین‏‎ ‎‏توحید و خداپرستی است.‏

‏اکنون شما از صد میلیون جمعیّت شیعه و بیش از ده میلیون‏‎ ‎‏پارسی زبان ایرانی شیعه، بازپرسی کنید که سجده به تربت کربلا‏‎ ‎‏برای چه می کنید؟ آیا حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ را خدا‏‎ ‎‏می دانید، یاپسر خدا می دانید، یا دستگاه او را مقابل دستگاه خدا‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 478

‏می دانید و او را مستقل در تأثیر می دانید، او را عبادت می کنید و او‏‎ ‎‏را می پرستید؟‏

‏اگر بچّه های نارس و زنهای عوام شیعۀ اثنی عشری جواب‏‎ ‎‏مثبت به شما دادند و در تمام جمعیّت شیعه یکی پیداشد که چنین‏‎ ‎‏دعوایی کرد، ما دست از گفته های خود برمی داریم و یکسره به‏‎ ‎‏قول شما استعفا می دهیم، و اگر چنانچه خود شما هم که مدّتها‏‎ ‎‏هم کیش باشیعیان بودید و در جمعیّت شیعه بزرگ شدید تصدیق‏‎ ‎‏دارید که سجده کردن شیعه به تربت حسینی، سجده برای‏‎ ‎‏خداست، همان طور که تمام مسلمین سجده بر خاک می کنند‏‎ ‎‏بی کم و کاست؛ منتهی آنکه اینها ثواب سجدۀ به تربت را بیشتر‏‎ ‎‏می دانند، سجده را برای خدا می کنند و از خدا مزد می خواهند.‏

‏شاید بگویید سجده کردن به تربت هر طور باشد شرک است.‏‎ ‎‏جواب این سخن آن است ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ اولاً، پس از آنکه معنی شرک پیش‏‎ ‎‏همۀ دانشمندان جهان معلوم است و چیزی نیست که از پیش خود‏‎ ‎‏توان تراشید، و همه می دانید که سجده بر هر چیز برای پیروی از‏‎ ‎‏فرمان خدای عالم شرک نیست، بلکه توحید و اطاعت است؛ این‏‎ ‎‏اشکال را پیش کسی پایه و قدری نیست، و ثانیاً به گفتۀ شما باید‏‎ ‎‏تمام مسلمین جهان مشرک باشند؛ زیرا که همۀ آنان برای خدا‏‎ ‎‏سجده بر خاک و سنگ و چوب، و بسیاری از آنان سجده بر فرش‏‎ ‎‏و معدن و چیزهای دیگر را جایز می دانند. «ابوحنیفه» امام بزرگ‏‎ ‎‏اهل سنّت، سجده بر قاذورات را جایز می داند. پس تمام‏‎ ‎‏مسلمانان، جز آنها که هیچ نماز نخواندند و گرد این عبادت‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 479
‏نگردیدند، باید مشرک باشند و فقط بی نمازان خداپرست باشند؛‏‎ ‎‏و ثالثاً در آیات بسیاری از قرآن، خدا مردم را امر به سجده کرده از‏‎ ‎‏آن جمله: سورۀ حج، آیۀ 77: «یٰا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکَعُوْا وَاسْجُدُوْا‏‎ ‎‏وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلواالخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.» یعنی «ای کسانی که‏‎ ‎‏ایمان آوردید رکوع و سجده کنید و عبادت خدا نمایید و کار خوب‏‎ ‎‏کنید شاید رستگار شوید.»‏

‏بنا به گفتۀ شما، خداوند مؤمنین را امر کرده که از ایمان بیرون‏‎ ‎‏روید و مشرک شوید تا به رستگاری رسید. حالا باید به عقل کی‏‎ ‎‏خندید؟ و رابعاً ما بیشتر آیاتی که حکایت می کرد فرمان خدا را به‏‎ ‎‏ملائکه برای سجدۀ به آدم،‏‎[2]‎‏ و آیه‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ که با صراحت لهجه‏‎ ‎‏می گفت یعقوب و اولادش به یوسف سجده کردند‏‎[3]‎‏، ذکر کردیم.‏‎ ‎‏به گفتۀ شما تمام ملائکه و یعقوب و اولادش، بلکه تمام انبیا و اولیا‏‎ ‎‏مشرکند؛ زیرا همه با امر خدا به یک چیزی از اجزای این عالم از‏‎ ‎‏خاک و سنگ و چوب سجده کردند. پس خوب است کلمۀ توحید‏‎ ‎‏را از قاموس عالم برداریم و یکسره قلم شرک برجریدۀ عمل‏‎ ‎‏جهانیان کشیم.(448)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

شرک بودن طلب‏ ‏شفا از تربت

پاسخ شبهه از قرآن

یک عوام فریبی (بی نیاز از دارو و درمان با وجود تربت)

‏یکی دیگر از پرسشهای اینان آن است که شفا خواستن از‏‎ ‎‏تربت شرک است یا نه؟‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 480

‏جواب این سخن با در نظر گرفتن معنی شرک معلوم شود؛ زیرا‏‎ ‎‏چنانچه دانستید شرک عبارت از آن است که یا کسی را خدا‏‎ ‎‏بدانیم، یا عبادت کسی کنیم به عنوان اینکه او خدا است، یا حاجت‏‎ ‎‏از کسی خواهیم به عنوان اینکه او مستقل در تأثیر است و‏‎ ‎‏خداست، چنانچه طوایف مشرکین چنین بودند. رجوع به آرای‏‎ ‎‏آنها کنید، پس اگر کسی از تربت یا هر چه، شفا خواهد به عنوان‏‎ ‎‏اینکه او خداست یا شریک خداست، یا دستگاهی در مقابل خدا‏‎ ‎‏دارد و مستقل در تأثیر است، یا صاحب آن قبر خداست؛ شرک‏‎ ‎‏است بلکه دیوانگی و جنون است؛ و اگر با این عقیده باشد که‏‎ ‎‏خدای قادر بر هر چیز، در این یک مشت خاک به واسطۀ قدردانی‏‎ ‎‏از یک فداکار که در راه دین او تمام هستی خود را از دست داد،‏‎ ‎‏شفا قرار داده، هیچ شرکی و کفری لازم نمی آید.‏

‏اگر گفته شود: «مطلق شفا خواستن از چیزی شرک است، با هر‏‎ ‎‏عنوانی باشد.» گوییم: بنا به گفتۀ شما خدا نیز دعوت به شرک کرده‏‎ ‎‏در سورۀ نحل، آیۀ 69: «یَخْرُجُ مِنْ بُطُوْنها شَرابٌ مُخْتَلِفُ اَلْوانُهُ فیه‏‎ ‎‏شفٰاءٌ لِلنّاسِ اِنَّ فی ذٰلِکَ لاٰیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُوْنَ.»‏

‏دربارۀ زنبور عسل می فرماید: «خارج می شود از بدن آن‏‎ ‎‏شربتی با رنگهای گوناگون، که در آن شفا می باشد برای مردم، و در‏‎ ‎‏این آیتی است برای متفکّران.» اینک اگر ما از عسل شفا طلب کنیم‏‎ ‎‏برای اینکه خدا در آن شفا قرار داده، ما مشرک می شویم؛ و خدای‏‎ ‎‏عالم که پیمبران را برای نشر توحید فرستاده، خود راه شرک باز‏‎ ‎‏کرده به روی آنها و آنان را دعوت به شرک می کند؟! یا آنکه شفا‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 481

‏خواستن جز توسّل و توجّه به خدا نیست، و ماجرا جویان بی خرد‏‎ ‎‏آن را پیش خود تفسیر کرده تا دینداران را به خرافات نسبت دهند.‏

‏اینجا یک طراری عجیبی به یاد نویسندگان ماجراجو افتاده،‏‎ ‎‏می گویند: «شما می گویید تربت امام، شفای هر درد و امان از هر‏‎ ‎‏بلایی است. پس بگویید تمام بیمارستانها و داروخانه ها و‏‎ ‎‏دانشکده های طب و داروسازی را بر چینند.»‏

‏جواب این مغالطه آن است که بنا به گفتۀ شما، اگر قرآن راست‏‎ ‎‏می گوید خوب است هر کس یک خیک عسل در منزل گذارد و از‏‎ ‎‏شرّ طبیب و دارو رها شود، و خوب است اگر در عسل شفا هست،‏‎ ‎‏درِ تمام بیمارستانها و دانشکده های طب و داروسازی بسته شود.‏‎ ‎‏این بیهوده سرایی و یاوه گویی برای آن است که مورد استعمال این‏‎ ‎‏داروی الهی را شما نمی دانید. تمام داروهای الهی و توسّلات به‏‎ ‎‏امور غیبی وقتی است که طبیعت و اسباب طبیعی ـ که همه از‏‎ ‎‏کارخانۀ خدایی هستند و عمال قدرت حق تعالی هستند ـ از کار‏‎ ‎‏بایستند و راه چاره جویی از اسباب ظاهرّیه کوتاه شود و معالجۀ‏‎ ‎‏اطبا و داروهای آنها بی فایده شود؛ آنگاه خدا یک راه امیدی به‏‎ ‎‏روی بندگان خود باز کرده که یکسره از خدا و اسباب غیبی‏‎ ‎‏مأیوس نشوند و دل به طبیعت و آثار طبیعت یکسره نبندند، و از‏‎ ‎‏خدای عالم و آفریدگار خود غافل نشوند. آنگاه این شفا جویی‏‎ ‎‏گاهی مورد قبول شود با شرایطی که در برداشتن تربت و استعمال‏‎ ‎‏آن به کار رود، و الاّ اینطور نیست که خدای عالم با این آیۀ شریفه‏‎ ‎‏بخواهد جریان طبیعت را فلج کند و سنّت محکمۀ طبیعت را به هم‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 482
‏زند، و آنگاه هیچ منافاتی ما بین به کار بستن اسباب طبیعت و رفتن‏‎ ‎‏پیش اطبّا و کارمندان این جریان محکم طبیعت نیست با توسّل به‏‎ ‎‏خدای عالم و طبیعت؛ زیرا که جریان طبیعت نیز از مظاهر قدرت‏‎ ‎‏حق تعالی است، و خداست که به هر دارویی خاصیتی داده.‏

‏مگر آثاری که در داروی داروخانه ها می بینیم از خود آنهاست؟‏‎ ‎‏این آثاری است که خدای قادر عالم به این داروها داده. اکنون اگر‏‎ ‎‏خداپرستی به قوّۀ توحیدی که دارد بگوید همان اثری را که خدا به‏‎ ‎‏داروها داده بعد از مأیوس شدن از کارخانۀ طبیعت، خدای طبیعت‏‎ ‎‏به مشتی خاک که خون مظلوم فداکاری در راه خدا به روی آن‏‎ ‎‏ریخته شده داده، تا چشم آرزوی مردم را تا دم مرگ از خود نبرّد؛ و‏‎ ‎‏اگر خواست با آن داروی الهی شفا دهد و اگر نخواست مریض با‏‎ ‎‏یک دل پر محبّت از خدای خود، و یک چشم امیدوار به آیندۀ‏‎ ‎‏جهان به پیشگاه مقدّس او رود.‏

‏این شرک است یا عین توحید و خداشناسی است؟ شما‏‎ ‎‏می گویید این بهتر است یا دل بستن به طبیعت و چشم پوشیدن از‏‎ ‎‏آثار غیبی الهی، و مأیوس شدن از قدرت و رحمت غیرمتناهی‏‎ ‎‏آفریدگار؟‏

‏ ‏

‏ ‏

علاج روحانی

زندگی بخشی خاک پای زندگان

‏اطبّای بزرگ قدیم از قبیل شیخ الرئیس ابوعلی سینا، عقیده مند‏‎ ‎‏بودند به یک طور معالجات روحی، که گاهی آن معالجات از‏‎ ‎‏علاجهای طبّی بهتر کار انجام می داده، این نظریه را دانشمندان و‏‎ ‎‏دکتران بزرگ اروپایی تأیید کردند. حتّی از آنها نقل شده که اگر‏‎ ‎‏مریضی چندین مرتبه بگوید: «من خوب شدم»، این در خوب‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 483

‏شدن مریض کمک می کند و اگر عقیده مند به خوب شدن خود‏‎ ‎‏کاملاً بشود چه بسا که همین اعتقاد روحی او را خوب کند. اساس‏‎ ‎‏این عقیده قوّت تأثیر روح است در بدن و تابع بودن بدن است از‏‎ ‎‏نفس، چنانچه بعضی فلاسفۀ بزرگ را رأی چنین است که صحّت و‏‎ ‎‏مرض، هر دو از روح است. این نظریّه فرضاً که تأیید نشده باشد،‏‎ ‎‏ولی نظریّۀ اوّل، که علاج روحی از روی تقویت روح مریض است‏‎ ‎‏در اروپای امروز تأیید شده و مقام بزرگی را حائز است. کسی که‏‎ ‎‏آشنا باشد به آرای عصر جدید «تنویم مغناطیسی»، می داند که‏‎ ‎‏عقاید دربارۀ روح و تأثیرات آن در این عالم تا چه اندازه است.‏‎ ‎‏یکی از دانشمندان راست گفتار، می گفت: من در بیمارستان شهر‏‎ ‎‏ری برای معالجه رفته بودم. گاهی سرکشی به بیماران می کردم و به‏‎ ‎‏آنها دعا می نمودم. دکتر بزرگ آنجا که اروپایی بود و با ما هم کیش‏‎ ‎‏نبود مخصوصاً مرا به سرکشی بیماران وادار می کرد و می گفت‏‎ ‎‏شما کار خود را انجام دهید و ما کار خود را.‏

‏از این سخن اطبّای قدیم و جدید چنین نتیجه می گیریم که‏‎ ‎‏فرضاً دینداری هم در جهان نباشد، علاقۀ روحی و امیدواری نفس‏‎ ‎‏و دلبستگی به اینکه شفای من در فلان چیز است، سبب شفای‏‎ ‎‏طبیعی و کمک به جهازات طبیعت می کند؛ و یکسره دل را از‏‎ ‎‏روحانیّات بریدن و با اسباب طبیعی سروکار داشتن، و مردم را از‏‎ ‎‏معنویّات منصرف کردن، خیانت به نوع انسانی و کمک کاری به‏‎ ‎‏جهازات مرگ است.‏

‏اینجا گواهی از گفته های قرآن خدا می آوریم برای آنکه همه‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 484

‏بدانند خدای عالم به مشتی خاک که زنده‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ بر او عبور کرده‏‎ ‎‏باشد آثار حیانی می دهد:‏

‏سورۀ طه، آیۀ 96: «قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِریّ قال بَصُرْتُ بِمالَمْ‏‎ ‎‏یَبْصُروا بِه فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ اَثَر الرَّسُولِ فَنبَذْتُها.»‏

‏بعد از آنکه خدای عالم قصۀ گوساله ساختن سامری را و زنده‏‎ ‎‏شدن و صداکردن آن را در آیۀ 90 از همین سوره نقل می کند،‏‎ ‎‏می رسد به آیۀ 96 که: «موسی گفت به سامری: چطور این کار‏‎ ‎‏بزرگ یعنی زنده کردن گوساله را انجام دادی؟ گفت: من چیزی‏‎ ‎‏دیدم که اینها ندیدند من قبضۀ خاکی از زیر پای رسول، یعنی‏‎ ‎‏جبرئیل، برداشتم و به گوساله پاشیدم تا زنده شد.»‏

‏این اثری است که خدا به مشتی خاک از گذشتن یک زنده داده،‏‎ ‎‏و کسی را نرسد که بگوید خدا را قدرت بر این امر نیست که خاک‏‎ ‎‏مرده را منشأ زندگانی کند. اکنون اگر به خاکی که خون زندگان ابدی‏‎ ‎‏به روی آن ریخته، اثری دهد، این از قدرت او دور نیست. البته با‏‎ ‎‏عقیده به خدای قادر بر هر چیز هیچ اشکال ندارد که بی اثری را‏‎ ‎‏دارای اثر کند، یا اثرداری را از اثر خود بیندازد، چنانچه به گفتۀ‏‎ ‎‏قرآن از آتش نمرودی اثر را گرفت. در سورۀ انبیا، آیۀ 69 می گوید:‏‎ ‎‏«قُلْنٰا یٰا نٰارُ کُوْنی بَرْداً و سَلاماً عَلٰی ابراهیم.»‏‎[4]‎‏ ما خدایی را مدیر‏‎ ‎‏این کارخانه بزرگ جهان می دانیم که تمام ذرّات وجود، خاضع در‏‎ ‎‏پیشگاه او هستند. همان طور که با یک ارادۀ نافذه آتش سوزان را از‏‎ ‎‏اثر می اندازد با یک ارادۀ نافذه ‏‏[‏‏برای‏‎ ‎‏]‏‏خاک شهیدی اثر قرار‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 485

‏می دهد.‏

‏اینک اگر میزان نادرست بودن امری نارسا بودن آن است با‏‎ ‎‏عقل ما و شما، خوب است بگویید آتش سرد شدن، و زنده شدن‏‎ ‎‏مردگان، و سخن گفتن مورچه، و آنچه از این قبیل در قرآن خدا‏‎ ‎‏وارد است ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ از قرآن خارج کنند.(449)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

اشکالاتی بر زیارت‏ ‏جامعۀ کبیره

شاهدی از قرآن در‏ ‏پاسخ اشکال

شرک آلود بودن‏ ‏عبارت «بکم فتح الله و بکم یختم»

یک نظر به زیارت‏ ‏جامعه کبیره

‏یکی از چیزهایی که اینها به رخ دینداران می کشند زیارت‏‎ ‎‏جامعۀ کبیره است. می گویند شما می خوانید: «مَنْ اَرادَ اللّٰه بَدَءَ‏‎ ‎‏بِکُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ اِلَیْکُمْ. بِکُمْ فَتَحَ الله وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَبِکُمْ یُنَزِّلُ‏‎ ‎‏الْغَیْثَ.» ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‏ این شرک نیست پس دیگر شرکی در دنیا نخواهد‏‎ ‎‏بود.‏

‏من نمی دانم این شخص چه معنایی برای این فقرات ساده‏‎ ‎‏تراشیده از پیش خود تا شرک از آن پیدا شده...‏

‏ما پیش ‏‏[‏‏از این‏‏]‏‏ بیان کردیم که شرک یا دو خدا قائل شدن، یا‏‎ ‎‏عبادت دو خدا کردن، یا عبادت بتی و ستاره ‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ به عنوان آنکه‏‎ ‎‏آن خدا یا صورت خداست کردن، حاجت خواستن به این عنوان‏‎ ‎‏است. اکنون ببینیم این عبارتها کدام یک از این معانی شرک را‏‎ ‎‏می پردازد تا ما زیارت جامعه را کنار گذاریم.‏

‏پس گوییم معنی فقرۀ اوّل، «مَنْ اَرادَ الله بَدَءَ بِکُمْ» یک امر‏‎ ‎‏عادی ساده‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ است و آن، آن است که کسی که بخواهد خدا را‏‎ ‎‏بشناسد یا اطاعت و عبادت خدا را بکند، اوّل باید پیش شما بیاید‏‎ ‎‏تعلیمات دینی و ترتیب عبادت را یاد گیرد، ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ از پیش خود‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 486

‏بی دستورات خدایی ـ که پیغمبر اسلام به شما تعلیم کرده ـ نباید‏‎ ‎‏قیام به عبادت کند. تشریفات عبادت خدا و برنامۀ نماز و روزه و‏‎ ‎‏حج و دیگر چیزها پیش شما است. شما می گویید ما از پیش خود‏‎ ‎‏هر طور خواستیم عبادت خدا را بتراشیم؟ نماز را ده رکعت‏‎ ‎‏خواندیم مانع ندارد، از هر چیز خواستیم در ماه رمضان امساک‏‎ ‎‏کنیم، کردیم فرق نمی کند، و اگر تعلیمات دین و تشریفات‏‎ ‎‏دین داری را اول پیش کسی برویم یاد بگیریم شرک می شود؟! مثلاً‏‎ ‎‏اگر به شما گفتند اگر ارادۀ صحّت دارید باید اوّل پیش طبیب بروید‏‎ ‎‏از این عبارت چه می فهمید؟ جز این است که می فهمید اگر صحّت‏‎ ‎‏خواستید باید از طبیب اول دستور بگیرید؟ شما چرا این کلام‏‎ ‎‏ساده را پیش خود معنی می کنید تا آنکه مطلب را مثل حاکم شهر و‏‎ ‎‏دربان فرض کنید، یا مثل شاه و وزیر گمان کنید، آن وقت افترا و‏‎ ‎‏دروغ ببندید، که می گویید: «اگر کسی به حاکم شهر کار داشته باشد‏‎ ‎‏اول باید دربان را ببیند». ما می گوییم اگر کسی بخواهد خدا را‏‎ ‎‏بشناسد به اندازۀ استعداد خود، و احکام او را بفهمد و تشریفات‏‎ ‎‏عبادت او را یاد بگیرد، باید پیش عالمی برود که از پیغمبر اسلام‏‎ ‎‏این تعلیمات را بیواسطه یا به واسطه گرفته. شما این را شرک‏‎ ‎‏می دانید و ما را در این سخن بر باطل می دانید؟...‏

‏سورۀ حج، آیۀ 27: «وَاَذِّنْ فی الْناسِ بِالْحَج یَاْتوُکَ رِجالاً وَ َعلٰی‏‎ ‎‏کُلِّ ضامِرٍ یَاْتینَ مِنْ کُلِّ فَجّ عَمیق.»‏

‏یعنی «اعلان کن ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ مردم برای حج کردن، که بیایند پیش تو‏‎ ‎‏ای ابراهیم، با پای پیاده و سواره از راههای دور و دراز.»‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 487

‏شما می گویید حاجیان پیش ابراهیم اگر بروند مشرک‏‎ ‎‏می شوند؟ پس خدای عالم در این دعوت مردم را به شرک خوانده‏‎ ‎‏و امر کرده ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ ابراهیم مردم را در عبادت خدا ـ که حج است ـ اوّل‏‎ ‎‏پیش خود بخواند، و این شرک است؛ ولی ما می گوییم تکلیف‏‎ ‎‏مردم در آن روز که دعوت خدا را می خواستند اجابت کنند این بود‏‎ ‎‏که اوّل پیش ابراهیم بروند که پیغمبر عصرشان بود، و آداب و‏‎ ‎‏تشریفات حج را یاد بگیرند، آنگاه حج کنند. پس کسی که در آن‏‎ ‎‏روز خدا را می خواست، یعنی می خواست عبادت کند یا معرفت‏‎ ‎‏به او پیدا کند، باید اوّل پیش ابراهیم برود. در زمان پیغمبر اسلام‏‎ ‎‏هم باید پیش پیغمبر رفت. در زمان امامان هم اوّل باید پیش آنان‏‎ ‎‏رفت و از این جهت پشت سر عبارت زیارت بلافاصله این جمله‏‎ ‎‏است: «وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ» یعنی: «توحید خدا را از شما به‏‎ ‎‏درستی ما یاد گرفتیم.» از اینجا معنی «من قصده توجّه الیکم»‏‎ ‎‏روشن شد؛ زیرا آن هم همین معنی را می پروراند با عبارت دیگر.‏

‏چیز دیگری که به رخ ما می کشند «بِکُمْ فَتَحَ الله وَ بِکُمْ یَخْتِمُ»‏‎ ‎‏است. اینجا دیگر بکلّی پای انسان با وجدان به گل می رود؛ زیرا که‏‎ ‎‏با هر سریشمی بخواهیم برای این عبارت معنی شرک بسازیم‏‎ ‎‏ممکن نیست؛ زیرا که در این کلام سه احتمال است که هیچ کدام با‏‎ ‎‏شرک کمتر مناسبتی ندارد: اوّل که ظاهرتر است، آنکه خداوند به‏‎ ‎‏شما فتح باب امامت کرده و با شما ختم آن کرده، یعنی امامت از‏‎ ‎‏خانوادۀ شما به هیچ وجه خارج نیست. اوّل امامان، علی ـ علیه‏‎ ‎‏السّلام ـ است، او از شما هست. آخر امامان حجّة بن الحسن ـ‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 488
‏عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ است، او هم از شماست. کجای‏‎ ‎‏این احتمال شرک یا نزدیک به شرک است؟ مگر بگویید آنها را به‏‎ ‎‏امامت هم نباید شناخت.‏

‏احتمال دوّم آن است که اوّل خداوند نور شما را خلق کرده و‏‎ ‎‏آخر کسی هم که جهان به او ختم می شود شما هستید. این احتمال‏‎ ‎‏با آنکه شاید خلاف ظاهر هم باشد به شرک مربوط نیست. لابد‏‎ ‎‏خدا یک موجودی را اول خلق کرده، آن هر کس باشد مخلوق‏‎ ‎‏خداست و مخلوق خدا غیر از شریک خداست....‏

‏احتمال سوّم آن است که خداوند به واسطۀ شما ابتدا به خلقت‏‎ ‎‏کرد و به واسطۀ شما ختم می کند خلقت را. این احتمال نیز بعید‏‎ ‎‏است؛ ولی فرضاً درست باشد به شرک چه ربط دارد؟‏

‏این به وجدان ثابت است که همۀ موجودات جهان، از خورشید‏‎ ‎‏عالمتاب گرفته تا جمادات و نباتات و حیوانات و دیگر اجزای این‏‎ ‎‏کارخانه برای نفع انسان، و خاضع در تحت فرمان اوست؛ چنانچه‏‎ ‎‏دنیای امروز ثابت کرد بعضی از آن را. پس اگر کسی به مثل اعلای‏‎ ‎‏انسان بگوید خدا برای شما ابتدا و انتهای خلقت را کرده، با شرک‏‎ ‎‏چه تناسب دارد؟ و از اینجا آن عبارت دیگر هم که می گوید «وَ بِکُمْ‏‎ ‎‏یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنَ السَّماء» معلوم شود؛ زیرا که واضح است که آمدن‏‎ ‎‏باران برای انسان و به نفع اوست، پس اگر خدا باران را برای مثل‏‎ ‎‏اعلای انسان نازل کند چه تناسب با شرک دارد تا گفته شود که «اگر‏‎ ‎‏این شرک نیست هیچ چیز شرک نیست» و در این عبارت نزول‏‎ ‎‏باران را به خدا نسبت داده نه به کسی دیگر.‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 489

‏خوانندگان محترم خوب است با دقت یک نظری به زیارت‏‎ ‎‏جامعۀ... بکنند، مگر ما در همین زیارت نمی خوانیم این کلمات را:‏‎ ‎‏«أشْهَدُ أن لاٰ اِلٰهَ إلاَّ الله وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ کَما شَهِدَالله لِنَفْسِهِ وَ‏‎ ‎‏شَهِدَتْ لَهُ مَلاٰئِکَتُه وَ اُولُواالْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لاٰ اِلٰه إلاّ هُوَالْعَزیزُالْحَکیم،‏‎ ‎‏وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَب وَ رَسُولُه الْمُرْتَضی.» تا آنکه در‏‎ ‎‏وصف ائمه ـ علیهم السّلام ـ می گوییم: «وَ أشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأئمَّةُ‏‎ ‎‏الراشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومون.»‏‎[5]‎

‏اکنون این زیارت را با این اقرارهای صریح به توحید خدا و‏‎ ‎‏رسالت پیغمبر و امامت امامان، باید گفت مندرجاتش شرک‏‎ ‎‏است؟...(450)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

ساختن گنبد‏ ‏و بارگاه برای معصومین علیهم السلام

شاهدی از قرآن بر‏ ‏جواز ساختن بارگاه 

تأثیر شکوه ظاهری‏ ‏بر عظمت باطنی

‏دیگر از گفتۀ اینان آن است که ساختن این گنبد و بارگاهها‏‎ ‎‏شرک است یا نه؟‏

‏جواب این سؤال نیز از گفته های سابق که میزان شرک را تعیین‏‎ ‎‏کردیم به خوبی روشن و واضح شد که اگر ساختن گنبد و بارگاه‏‎ ‎‏برای بت پرستی و امام پرستی و پیغمبر پرستی باشد، همان طور که‏‎ ‎‏بت پرستها می کردند شک نیست که شرک است و کسانی که در‏‎ ‎‏آنجا برای پرستش و عبادت پیغمبر یا امام یا امامزاده می روند‏‎ ‎‏مشرک و کافرند؛ ولی اگر برای احترام آنها باشد، یا برای استراحت‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 490

‏اشخاصی که آنجا می آیند باشد، یا برای عبادت خدا در آنجا باشد‏‎ ‎‏شرک که نیست هیچ، عین خداپرستی و فرمانبرداری از خداست.‏‎ ‎‏شما می دانید که در هر سال چند صد هزار جمعیّت شیعه زیارت‏‎ ‎‏می کنند قبر پیغمبر و امام و امامزاده و مؤمن را. ما به شما و همۀ‏‎ ‎‏عالم اجازه دادیم که از بزرگ و کوچک، مرد و زن، شهری و‏‎ ‎‏صحرانشین شیعۀ اثنی عشری (ما ضامن طوایف دیگر شیعه‏‎ ‎‏نیستیم) بپرسید و آنها را با هر طوری که می خواهید استنطاق کنید،‏‎ ‎‏اگر آنها یا یکی از آنها گفتند که ما برای پرستیدن و عبادت کردن‏‎ ‎‏امام و پیغمبر به مدینه یا کربلا می رویم و ما آنها را خدا یا خدای‏‎ ‎‏زمین می دانیم، ما گفته های خود را پس می گیریم ...‏

‏اینطور از امور گرچه گواه و شاهدی لازم ندارد و همینکه خدا‏‎ ‎‏و قرآن از آنها نهی نکرد، کفایت می کند در روا بودن و مانع‏‎ ‎‏نداشتن، از این جهت هیچ کس برای ساختمان خانۀ خود و‏‎ ‎‏طرح ریزی عمارت و پارک خود نرفته ببیند چه دستوری در قرآن‏‎ ‎‏رسیده و قرآن هم در این باب دستوری نداده؛ به مجرد آنکه در‏‎ ‎‏دین از ساختمان جلوگیری نشده، هر کس می تواند برای خود با‏‎ ‎‏هر نقشه که بخواهد ساختمانی درست کند. با این وصف در این‏‎ ‎‏موضوع سفارش فرموده و ما آیه را با نشانی آن ذکر می کنیم تا راه‏‎ ‎‏گفتگو بسته شود.‏

‏سورۀ حج، آیۀ 32: «وَ مَنْ یُعَظّمْ شَعائر الله فاِنّها مِنْ تَقوَی‏‎ ‎‏الْقُلُوبِ.» یعنی «کسی که شعارهای خدایی را که عبادت است‏‎ ‎‏احترام کند از پرهیزکاری قلب اوست.» دل نورانی پاکیزه که خدا را‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 491

‏بزرگ می شمارد، شعار خدایی را بزرگ می شمارد و بزرگترین‏‎ ‎‏تعظیم شعار الهی آن است که جایگاه او با عظمت و دستگاه باشد‏‎ ‎‏و محلّ عبادت خدا مورد رغبت واردین و جلب ‏‏[‏‏کنندۀ‏‎ ‎‏]‏‏قلوب‏‎ ‎‏آنها باشد. در این محلهای محترم، همه می دانیم و می دانید که در‏‎ ‎‏هر روزی صدها هزار مسلم پاک به عبادت خدا و مدح و ستایش او‏‎ ‎‏و نماز و نیاز به درگاه مقدس او اشتغال دارند. چه بهتر از اینکه‏‎ ‎‏برای تعظیم عبادت خدا و شعار الهی، یک قبۀ عالیمقام سربلندی‏‎ ‎‏و یا مسجد با عظمت و جلالی بنا شود که مردم به وارد شدن آن‏‎ ‎‏میل کنند؛ و بزرگان عالم که عادّی به ورود بارگاههای با ابهت و‏‎ ‎‏عظمت هستند نیز با مردم در عبادت و نماز شرکت کنند و این هیچ‏‎ ‎‏مربوط به شرک نیست.‏

‏و در سورۀ نور، آیۀ 36 می گوید: «فی بُیُوتٍ اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ‏‎ ‎‏وَیُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبّحُ لَهُ فیها بالْغُدُوِّ وَالاْصالِ.»‏

‏پس از آنکه آیۀ نور را بیان می کند می فرماید آن قندیل در‏‎ ‎‏خانه هایی است که خدا اذن داده آنها را مرتفع کنند، و ذکر شود در‏‎ ‎‏آنها اسم خدا، و تسبیح شود خدا در آنها هر صبح و شام. شک‏‎ ‎‏نیست که در این خانه ها صبح و شب تسبیح و تهلیل خدا شود، و‏‎ ‎‏واردین به ذکر خدا در آن اشتغال دارند و خدا اجازه داده است که‏‎ ‎‏این خانه ها مرتفع و عالیقدر باشند و با عظمت و شکوه بنا نهاده‏‎ ‎‏شوند، و همه می دانند که شکوه و عظمت ظاهری در قلب چه‏‎ ‎‏آثاری دارد. یک منزل با شکوه و عظمت، یک مملکت با عظمت‏‎ ‎‏بینندگان را در مقابل صاحب آن خاضع و فروتن می کند، گرچه‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 492
‏عظمت اسلام و قرآن و بزرگی بزرگان اسلام به قانونهای راست و‏‎ ‎‏درست و معارف و حقایق بلندپایۀ آنها و تربیتها و تعلیمهای‏‎ ‎‏خردمندانۀ آنهاست، که کفیل سعادت ابدی و نورانیّت همیشگی‏‎ ‎‏هستند و عهده دار زندگی این جهان و آن جهان می باشند، لکن‏‎ ‎‏چون چشمهای تنگ ظاهربین ما از عظمتهای صوری، یادگارهایی‏‎ ‎‏به قلب تحویل می دهد و از عظمت بنیان، عظمت صاحب آن را‏‎ ‎‏درمی یابد، اسلام تعظیم خانه هایی که در آن عبادت می شود و‏‎ ‎‏عظمت شعار دینی را مهم شمرده و جزو دستورات قرآنی قرار‏‎ ‎‏داده تا در مقابل دنیای اروپا که سرتاسر زر و زیور ظاهر است، گو‏‎ ‎‏که از فضایل انسانی دست تهی باشند، اسلام نیز عرض اندام کند.‏‎ ‎‏از این جهت بناهایی که مسلمین و اسلام، با کمال شکوه و عظمت‏‎ ‎‏تحویل دنیا داده، چشم غربیها را خیره کرده و دنیای پرشکوه اروپا‏‎ ‎‏را به خود جلب کرده....‏

‏این بی خبران ماجراجو پنداشتند که گنبد و بارگاه ساختن برای‏‎ ‎‏بزرگان دین از اختصاصات شیعه است، از این جهت ما را مورد‏‎ ‎‏حمله قرار دادند. با اینکه این پنداری است نادرست، و گمانی‏‎ ‎‏است باطل؛ تمام ملل اسلامی و تمام فرقه های دیندار، این بناها و‏‎ ‎‏گنبدهای با شکوه و عظمت را دارند، پس باید تمام مسلمین، از‏‎ ‎‏شیعه و سنی، و تمام فرقه های دیندار را مشرک خواند.‏

‏کم و بیش در هر سالی صدهزار ایرانی به مملکت عراق و‏‎ ‎‏حجاز می روند، همه دیدند که قبر محترم پیغمبر اسلام ـ صلی اللّٰه‏‎ ‎‏علیه وآله ـ در وسط مملکت سنّیان با گنبد و بارگاه و ضریح و‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 493
‏تشریفات آبرومندانۀ دیگر برپاست، و سالی کم و بیش سی هزار‏‎ ‎‏گروه مصری و هندی و یمنی و عراقی و ایرانی و افغانی و دیگر‏‎ ‎‏ممالک اسلامی، که بیشتر آنها سنّی هستند، و شیعیان، کمی از‏‎ ‎‏بسیارند، به زیارت قبر پیغمبر می روند و با همان آداب که شیعیان‏‎ ‎‏احترام از آن و قبور ائمۀ دین ـ علیهم السّلام ـ می کنند، آنها نیز‏‎ ‎‏رفتار می کنند؛ و همین طور در مملکت عراق قبۀ بزرگ با عظمت‏‎ ‎‏«شیخ عبدالقادر» و «ابوحنیفه» را در بغداد همه دیدند و احترامات‏‎ ‎‏سنّیان را نسبت به آنها دیده یا شنیده اند. پس باید گفت تمام ملل‏‎ ‎‏اسلامی از هر گروه و مذهب، کافر و مشرک و بت پرستند و اینها که‏‎ ‎‏ساخته اند بت پرستی است و بتخانه است....‏

‏از همۀ اینها گذشتیم، خانۀ کعبه جز چهار دیوارسنگی، و‏‎ ‎‏«حجر الاسود» جز یک سنگ سیاه، و «صفا و مروه» جز دو کوه‏‎ ‎‏کوچک نیستند. چه شد که در هر سالی، کم و بیش صدهزار‏‎ ‎‏جمعیت مسلمین دور آن سنگها طواف می کنند و آن سنگ سیاه را‏‎ ‎‏می بوسند و استلام می کنند، و بین صفا و مروه سروپای برهنه‏‎ ‎‏می دوند و سعی می کنند، و هیچ کس به واسطۀ این اعمال‏‎ ‎‏خانه پرست و سنگ و کوه پرست نشد، و همه آن را عبادت خدا‏‎ ‎‏می دانند؟ آیا مسلمانان خدا را در آن خانه و پیرامون آن سنگها و‏‎ ‎‏کوهها پیدا می کنند، یا آنکه چون خدا گفته، اطاعت اوست و عین‏‎ ‎‏توحید است؟ پس خوب است کار را یکباره کنید و بگویید خانۀ‏‎ ‎‏کعبه را هم باید خراب کرد و با خدا بی وسیلۀ خانه و سنگ سیاه و‏‎ ‎‏کوه پیوست ...‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 494

تمسّک به احادیث در نفی ارتفاع قبور

روایتی در ترغیب‏ ‏به ساختن قبور ائمه علیهم السلام 

معنای صحیح‏ ‏تسویه قبور

‏یک دستاویز مضحک این معرکه گیرها آن است که در اخبار‏‎ ‎‏وارد شده که «چهار انگشت قبر ما را از زمین بلند کنید.»‏‎[6]‎‏ می گوید‏‎ ‎‏این چهار انگشت بلندکردن و آب پاشیدن هم برای آن است که‏‎ ‎‏مساوی زمین شود. جواب این گفته اموری است: ...‏

‏1ـ فرضاً که ساختن خود قبر کراهت داشته باشد، چه ربط دارد‏‎ ‎‏به ساختمان گنبد و مسجدهای اطراف و صحن و رواق؟ همه‏‎ ‎‏می دانیم صحن و رواق و مسجد و گنبد و ضریح هیچ کدام قبر‏‎ ‎‏نیست، چنانکه اگر یکی به شما بگوید دست روی قبر پیغمبر‏‎ ‎‏بگذار و فلان دعا را بخوان، شما هرگز دست به دیوار صحن یا‏‎ ‎‏زمین رواق یا روی گنبد نمی گذارید؛ پس بلند کردن قبر چهار‏‎ ‎‏انگشت با ساختمانهای اطراف و بلند کردن گنبد هیچ به هم مربوط‏‎ ‎‏نیست....‏

‏2ـ روایاتی از طریق سنی و شیعه در ترغیب به تعمیر و‏‎ ‎‏ساختمان قبور امامان وارد شده که یکی از آنها را اینجا‏‎ ‎‏می نگاریم....‏‎[7]‎

‏شیخ طوسی به سند خود از ابی عامر، واعظ اهل حجاز نقل‏‎ ‎‏می کند که گفت: «رفتم پیش حضرت صادق(ع)، گفتم: پاداش کسی‏‎ ‎‏که زیارت کند امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ را و بسازد قبر او را‏‎ ‎‏چیست؟ گفت: ای ابو عامر، روایت کرد پدرم از جدش حسین بن‏‎ ‎‏علی ـ علیهماالسلام ـ که پیغمبر(ص) فرمود به پدرم(ع) که تو وارد‏‎ ‎‏زمین عراق می شوی و در آنجا مدفون می شوی. گفت: ای پیغمبر‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 495
‏خدا چیست پاداش کسی که زیارت کند قبرهای ماها را و بسازد‏‎ ‎‏آنها را و تجدید عهد کند با آنها؟ فرمود: ای ابوالحسن خدا قرار‏‎ ‎‏داده قبر تو و اولاد تو را بقعه‏‏[‏‏ای‏‎ ‎‏]‏‏از بقعه های بهشت و صحنی از‏‎ ‎‏صحنهای آنجا و خداوند قرار داده دل نجبا و برگزیده های خلق‏‎ ‎‏خود را که میل کنند به سوی شما و برای شما آزار و خواری کشند؛‏‎ ‎‏پس قبرهای شما را تعمیر کنند و به زیارت شما زیاد بیایند برای‏‎ ‎‏تقرب به خدا و دوستی پیغمبر خدا. این جماعت مخصوص به‏‎ ‎‏شفاعت منند و وارد شوند پیش من نزد حوض، و اینها‏‎ ‎‏زیارت کنندگان منند فردا در بهشت؛ یا علی کسی که تعمیر کند‏‎ ‎‏قبرهای شما را و به زیارت آنها بیاید مثل آن است که همراهی‏‎ ‎‏کرده با سلیمان بن داود در بنای بیت المقدس؛ و کسی که زیارت‏‎ ‎‏کند قبرهای شما را ثواب هفتاد حج غیر از حجة الاسلام می برد و‏‎ ‎‏از گناهان پاک می شود مثل روزی که مادر او را زاییده. بشارت باد‏‎ ‎‏تو را و بشارت ده دوستان خود را به این نعمت که هیچ چشم ندیده‏‎ ‎‏و هیچ گوش نشنیده و به قلب هیچ کس خطور نکرده، لکن‏‎ ‎‏زباله هایی از مردم سرزنش می کنند زیارت کنندگان قبرهای شما را‏‎ ‎‏به واسطۀ زیارت کردن آنها، همان طور که سرزنش می شود زن‏‎ ‎‏زناکار به زنا کردن، آنها اشرار امّت من هستند؛ خداوند شفاعت‏‎ ‎‏مرا نصیب آنها نمی کند و به حوض، آنها را وارد نمی کند.»‏‎[8]‎

‏این حدیث طولانی را ذکر کردیم برای دو نکته: یکی آنکه‏‎ ‎‏جمع مابین این روایت و امثال آن، با روایتی که وصیت کردند چهار‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 496

‏انگشت بلند کنند قبر را، آن است که اولاً: در اول امر که‏‎ ‎‏می خواهند قبر بسازند خوب است چهار انگشت بلند کنند، ولی‏‎ ‎‏در تعمیرهای بعدی هر طوری مناسب دیدند مانع ندارد؛ و ثانیاً:‏‎ ‎‏بقعه و صحن ساختن به حسب این روایت مانع ندارد و به هیچ‏‎ ‎‏وجه مربوط به ساختن قبر نیست بلکه ثواب ساختن بیت المقدس‏‎ ‎‏را دارد ...‏

‏و اما آن روایت که اشاره به آن کرده که علی ـ علیه السلام ـ‏‎ ‎‏گفت: «هر قبری را دیدی که از زمین بلند است او را مساوی زمین‏‎ ‎‏کن و هر تمثالی دیدی آن را محو کن»‏‎[9]‎‏، نویسنده اشتباه کرده در‏‎ ‎‏فهم آن، زیرا که عبارت خبر این است: «وَلا قَبْراً مُشْرِفاً اِلاّ سَوَّیتُه»‏‎ ‎‏آنها قبرهای «گرده ماهی» می ساختند و این مکروه بوده، و «تسویۀ‏‎ ‎‏قبر» یعنی «صاف بودن روی آن» مقابلِ گرده ماهی مانع نداشته؛‏‎ ‎‏پس تسویه مقابل «تسنیم» است و الاّ باید بگوید «محوته» نه‏‎ ‎‏«سوّیته» ... علاوه آنکه در آن زمان بقیه ‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ از بت پرستیها باقی‏‎ ‎‏بوده، آنها به طوری که اهل تاریخ می گویند صورتهایی و تمثالهایی‏‎ ‎‏روی قبرها می گذاشتند و آنها را می پرستیدند. بنابراین، فرضاً اگر‏‎ ‎‏تسویه به معنی خراب کردن باشد، آنطور قبرها بوده به مناسبت‏‎ ‎‏صورت که در همین روایت است؛ زیرا که در همان وقت که این‏‎ ‎‏فرمان شده، قبور مسلمین در حجاز و عراق بوده و امر به خرابی‏‎ ‎‏آنها نکرده. پیغمبر اسلام از اوّل امر در بقعه و حجره مدفون شد.‏‎ ‎‏ابوبکر و عمر نیز در همان بقعه مدفون شدند. پس خوب بود اوّل‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 497

‏حجره را خراب کنند تا اشکال شما بر آنها وارد نشود.(451)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

توجه مردم به بارگاه‏ ‏پیامبران، جانشین توجه به جایگاه خداوند

‏بعضی از این بیدادگران، دروغی روشن به دینداران می بندند و‏‎ ‎‏می گویند: پس از آنکه پیمبران مردم را به منظور اصلی، یعنی‏‎ ‎‏توحید راهنمایی کردند چیزی نگذشت که به یاد هندوستان‏‎ ‎‏افتادند و گفتند: ما که نمی توانیم خدای پیمبران را نه به چشم و نه‏‎ ‎‏به دست و نه در خیال بیاوریم، از آن طرف سخن آنها را هم‏‎ ‎‏نمی توان نشنیده گرفت؛ پس می گوییم خدای پیمبران مال آنها، و‏‎ ‎‏خود آنها هم مال ما، تا بتوانیم دور قبرشان پنجره گذاریم و در پنجه‏‎ ‎‏بگیریم. باری اگر نشد خود را به آن رسانیم، می توانیم آنها را در‏‎ ‎‏ذهن خود حاضر کنیم.‏

‏پس شروع می کند به پاسخ این گفتار ... اکنون شما در خیابانها و‏‎ ‎‏برزنها از هر یک از افراد پیروان این مذهب می خواهید پرسش‏‎ ‎‏کنید که آیا شما خدا را کار ندارید و برای پیغمبران گذاشتید، فقط‏‎ ‎‏پرستش و ستایش پیمبران می کنید، و این نماز و روزه و حج و دیگر‏‎ ‎‏عبادات همه برای پیغمبر است یا امام؟ اگر یک پیرزن شیعه با شما‏‎ ‎‏در این سخن موافقت کرد یا یک پشت کوهی سخن شما را‏‎ ‎‏پذیرفت، این سخنان راست است و ما از همان راه که آمدیم‏‎ ‎‏برمی گردیم.(452)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

شرک شمردن‏ ‏تکریم و تعظیم به پیامبر اکرم ـ صلی اللّٰه علیه و آله 

‏در همین قضیۀ مولود حضرت رسول ـ سلام اللّٰه علیه و آله ـ ...‏‎ ‎‏باز می بینیم که یک بوقی از یک آخوند بسیار بی توجه به مسائل‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 498

‏اسلام و وابسته به دیگران فریاد می زند که شرک است احترام به‏‎ ‎‏پیغمبر، شرک است جشن گرفتن؛ اگر احترام به رسول خدا شرک‏‎ ‎‏است، پس اوّل مشرک خود پیغمبر اکرم است و اوّل مشرک خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی است که احترام پیغمبر را تا آنجا بالا برده است که‏‎ ‎‏در نمازها اسم او هست؛ و اگر نباشد در بعضی جاهایش، باطل‏‎ ‎‏می شود نماز. اگر بعد از شهادت یا فوت حضرت رسول ـ صلی‏‎ ‎‏اللّٰه علیه و آله ـ اگر بعد از فوت ایشان به نظر این آخوند و دوستان‏‎ ‎‏نادان این آخوند وابسته به دربار، احترام پیغمبر شرک است، پس‏‎ ‎‏در نماز که بعد از فوت رسول اکرم همه مسلمین می خوانند و سلام‏‎ ‎‏به رسول اکرم می دهند، همه مسلمین، حتی خود آخوند هم‏‎ ‎‏مشرک است اگر نماز بخواند.(453)‏

‏25 / 9 / 60‏

***

‏ ‏

‏ ‏

واگذاری اداره‏ ‏جهان به پیغمبر و علی و فاطمه علیهم السلام 

‏یکی از دستاویزهای این ماجراجویان آن است که در ‏‏کافی‏‏ که‏‎ ‎‏یکی از چهار کتاب معتبر است، می نویسد: خدا عالم را آفرید و‏‎ ‎‏اختیار آن را با محمد و علی و فاطمه ـ علیهم السلام گذاشت؛ ولی‏‎ ‎‏بعد هم چنانکه می دانید به این شماره افزوده شده، تا امروز که در‏‎ ‎‏کمتر شهر و دهی است یک یا چند بتخانه برپا نباشد.‏

‏... اینک ما عین روایت را با نشانی می نویسیم و برای‏‎ ‎‏پارسی زبانان ترجمه می کنیم... کتاب ‏‏مرآة العقول‏‏، شرح کافی، جلد‏‎ ‎‏اوّل، صفحه 354، حدیث پنجم: الحسین بن محمدالاشعری عن‏‎ ‎‏معلی بن محمد ابی الفضل عبداللّٰه بن ادریس عن محمدبن سنان‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 499
‏قال: «کُنْتُ عِنْدَ ابی جعفرالثانی، فَأجْرَیْتُ اخْتِلافَ الشیعَةِ، فَقال: "یا‏‎ ‎‏مُحمّدُ، إنَّ اللّٰهَ تَعالیٰ لَمْ یَزَلْ مُتَفَرّداً بِوَحْدانِیَّتِهِ، ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ‏‎ ‎‏عَلِیّاً وَ فاطِمَةً. فَمَکَثُوا ألْفَ دَهرٍ. ثُمَّ خَلَقَ جَمیعَ الْأشْیاءِ فَأشْهَدَهُمْ‏‎ ‎‏خَلْقَها وَ أجْریٰ طاعَتَهُم عَلَیْها وَ فَوَّضَ أمُورَها الَیْهم فَهُم یَحِلّونَ‏‎ ‎‏مٰایَشاؤُنَ وَ یُحَرِّمُونَ ما یَشٰاؤُنَ، وَ لن یَشاؤُا الاّ أنْ یَشاءَالله تَبارَکَ وَ‏‎ ‎‏تعالی" ثُمَّ قالَ: "یا مُحَمَّدُ هٰذِهِ الدِّیانَةُ الَّتی مَنْ تَقَدَّمَها مَرقَ وَ مَنْ‏‎ ‎‏تَخَلَّفَ عَنْها مَحقَ وَ مَنْ لَزمَها لَحقَ خُذْها اِلَیْکَ یا مُحَمَّدُ."»‏‎[10]‎

‏یعنی: محمدبن سنان گفت: من پیش حضرت جواد بودم و از‏‎ ‎‏اختلاف شیعه سخن راندم. فرمود: «ای محمد، همانا خدای تعالی‏‎ ‎‏همیشه فرد بوده در یکتایی؛ پس خلق کرد محمد و علی و فاطمه ـ‏‎ ‎‏علیهم السلام ـ را، آنها هزار دهر مکث کردند، پس خلق کرد همۀ‏‎ ‎‏اشیاء را و آنها را مطّلع کرد بر خلق اشیاء، و واجب کرد اطاعت‏‎ ‎‏ایشان را بر آنها و تفویض کرد امر آنها را به ایشان؛ پس ایشان حلال‏‎ ‎‏می کنند هرچه را که می خواهند و حرام می کنند هرچه را که‏‎ ‎‏می خواهند و هرگز نمی خواهند مگر آنچه را که خدا می خواهد.»‏‎ ‎‏پس حضرت جواد ـ علیه السلام ـ گفت: «ای محمد این است آن‏‎ ‎‏دینی که هر کس زیاده روی کند از اسلام خارج می شود، و هر کس‏‎ ‎‏تخلّف از آن کند دینش باطل می شود، و هر کس ملازم آن باشد‏‎ ‎‏ملحق می شود به دینداران؛ تو نیز ای محمد بگیر این را.»‏

‏آیا برای توحید بهتر از این عبارت که خدا همیشه متفرّد و‏‎ ‎‏یکتاست چه بگوییم؟ آیا کسی بگوید نور پیغمبر و علی و فاطمه ـ‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 500
‏علیهم السلام ـ را خدا قبل از هر چیز خلق کرده، مشرک است؟‏‎ ‎‏لابد خدا یک چیزی را اول خلق کرده، آن چیز آب باشد یا خاک‏‎ ‎‏باشد یا انسان باشد، چه فرق می کند؟ هیچ کدام شرک نیست. آیا‏‎ ‎‏اطاعت پیغمبر و علی و فاطمه ـ علیهم السلام ـ واجب بودن شرک‏‎ ‎‏است؟ آیا از این تفویض امر اشیاء ـ پس از آنکه ذکر می کند خدا‏‎ ‎‏طاعت آنها را واجب کرد و پشت سر آن می گوید هر چه را حلال و‏‎ ‎‏حرام می خواهند بکنند می توانند ـ مقصود جز اختیار احکام‏‎ ‎‏است؟‏

‏اکنون می آییم سراغ اینکه آنها چطور حلال می کنند و حرام‏‎ ‎‏می کنند؛ خود امام ـ علیه السلام ـ فرموده: هرگز آنها از پیش خود‏‎ ‎‏چیزی را حلال و حرام نمی کنند. آنچه را خدا حرام کرده، آنها هم‏‎ ‎‏حرام می کنند و آنچه را خدا حلال کرده، آنها هم حلال می کنند.‏‎ ‎‏روی هم رفته ‏‏[‏‏از‏‏]‏‏ این کلام سر تا پا راستی و درستی، جز این‏‎ ‎‏معلوم می شود که اینها تابع خدا هستند و هیچ اراده نمی کنند مگر‏‎ ‎‏آنکه خداوند اراده کند، و آنها تحلیل حلال خدا و تحریم حرام‏‎ ‎‏خدا را می کنند؟ و جمله کلام آنکه نشر احکام خدا تفویض به آنها‏‎ ‎‏شده، و این با شرک کمتر ربطی ندارند. شما می گویید نشر احکام‏‎ ‎‏و بیان حلال و حرام را به آنها واگذار نکرده، پس کی باید نشر‏‎ ‎‏احکام کند؟‏

‏مضمون این روایت همان مضمون آیۀ 59 از سورۀ نساء:‏‎ ‎‏«اَطیعُوا الله و اَطیعُوا الرَّسُولِ وَ اُولِی الاْمْرِ مِنْکُمْ» بیشتر‏‎ ‎‏نیست.(454)‏

***


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 501

‏ ‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 502

  • )) ترجمۀ قسمت اوّل آیه: «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می آموزد، و او را به رسالت به سوی بنی اسرائیل فرستاد که به آنان بگوید من از...»
  • )) «وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا إلاّ اِبْلیسَ أبیٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ؛ و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنند همه سجده کردند مگر شیطان که ابا کرد و تکبّر ورزید و از زمرۀ کافران گردید»؛ (بقره / 34) همچنین (اسراء / 61)، (کهف / 50)، (طه / 116).
  • )) «وَ رَفَعَ أَبَوَیْه عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرّوا لَهُ سُجَّداً؛ و پدر و مادرش را به تخت نشانید و همه آنان پیش او به سجده در افتادند»؛ (یوسف / 100).
  • )) پس، آتشی افروختند و ما خطاب کردیم که ای آتش سرد و سالم برای ابراهیم باش.
  • )) «گواهی می دهم جز خدای یکتا، خدایی نیست و او از شرک و شریک منزّه است، چنانکه خدا به یکتایی خود شهادت داده، و فرشتگان و دانشمندان عالم (انبیا و اولیا و حکمای الهی) شهادت دادند که جز خدای یکتای مقتدر حکیم، خدایی نیست؛ و نیز شهادت می دهم که حضرت محمد(ص) بندۀ خالص برگزیده و رسول پسندیدۀ اوست،... و شهادت می دهم که محقّقاً شما پیشوایان و امامان راهدان و راهنما و دارای عصمت هستید.»
  • )) وسائل الشیعة؛ ج 2، ص 856؛ «کتاب الطهارة»، «باب استحباب تربیع القبر...»، ح 3 و دیگر احادیث این باب.
  • )) به کتاب مزار وسایل، و طهارت جواهر، و رسالۀ منهج الرشاد رجوع شود.
  • )) وسائل الشیعة؛ ج 10، ص 298؛ «کتاب الحج»، باب 26، ح 1.
  • )) بحارالانوار؛ ج 82، ص 18.
  • )) اصول کافی؛ ج 1، ص 441؛ «کتاب الحجّة»، «باب مولد النبی(ص)»، ح 5.