بخش هفتم: شبهاتی پیرامون امامت

فصل سوّم نُه شبهه

فصل سوّم

‏ ‏

نُه شبهه

‏ ‏

‏ ‏

انتساب خوارق‏ ‏عادات به ائمه(ع)

نمونه ای از معجزات‏ ‏پیغمبر(ص)

نذر برای امام(ع) نه پیغمبر(ص)

ذکر فضایل ائمه(ع) بیش از پیغمبر(ص)

‏ [‏‏مستشکل‏‏]‏‏ می گوید: «دین امروز ما امامت را پس از نبوّت‏‎ ‎‏می شمارد، ولی در عمل آن را خیلی بالاتر می شمارد؛ زیرا ما و‏‎ ‎‏شما هیچ نشنیده ایم که پیغمبر، کوری را شفا یا بیماری را خوب‏‎ ‎‏کرده باشد، و ندیده ایم که کسی به نام پیغمبر نذری کند، ولی اینها‏‎ ‎‏و مانند اینها را دربارۀ امام و امامزاده بسیار شنیده و دیده ایم.‏‎ ‎‏پیغمبر می گوید من مالک سود و زیان خود نیستم؛ ولی اینها‏‎ ‎‏می گویند: جهان اگر فنا شود علی فناش می کند.»‏

‏این بیخردان گویی هیچ گونه با دینداران سر و کاری نداشته و از‏‎ ‎‏کتابهای آنها که به پارسی و عربی در بین مسلمانان پخش است...‏‎ ‎‏بکلّی بیخبرند.‏

‏در کتابهای علمی ما حتی شرح تجرید علاّمه به آن مختصری،‏‎ ‎‏آنهمه معجزات پیغمبر را نقل کرده....‏

‏«مجلسی» در صفحه دوازده از کتاب حق الیقین می گوید: قسم‏‎ ‎‏اوّل، در بیان مجملی است از سایر معجزات آن حضرت: «بدان که‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 451

‏حق تعالی هیچ پیغمبری را معجزه عطا نکرد مگر آنکه مثل آن را و‏‎ ‎‏زیاده، بر آن حضرت عطا کرده است و معجزات آن حضرت را‏‎ ‎‏احصا نمی توان کرد و زیاده از هزار معجزه در سایر کتب ایراد‏‎ ‎‏کرده ام.»‏

‏پس از آن وارد می شود در بیان معجزات آن حضرت به طور‏‎ ‎‏تفصیل و اقسام آن، تا آنجا که می گوید: «قسم چهارم: مستجاب‏‎ ‎‏شدن دعای آن حضرت است در زنده شدن مردگان، و بینا شدن‏‎ ‎‏کوران، و شفا یافتن بیماران، و این نوع زیاده از آن است که حصر‏‎ ‎‏توان کرد.»‏

‏و اگر کسی کتابهای علمای اسلام، و اخبار از طریق شیعه و‏‎ ‎‏سنّی را فی الجمله ببیند، دروغ پردازی اینها را خوب می فهمد.‏‎ ‎‏گمان ندارم در تمام مسلمانان و در بسیاری از ملل یهود و نصاری و‏‎ ‎‏دیگر طوایف کسی پیدا شود که بگوید ما و شما هیچ نشنیدیم که‏‎ ‎‏پیغمبر، کوری را شفا یا بیماری را خوب کرده باشد...‏

‏شاید هم مراد آن باشد که از قبر پیغمبر چیزی ندیدیم ولی از‏‎ ‎‏قبور ائمه خیلی شنیده ایم، نکته این هم خیلی روشن است؛ زیرا ما‏‎ ‎‏در جوار آن قبر شریف نیستیم تا ببینیم. از این جهت از قبور ائمه‏‎ ‎‏بقیع هم چیزی ندیدیم. اما قبرهای امامان دیگر در هر سال صدها‏‎ ‎‏هزار نفر به زیارت می روند شاید در هر چند سال یک نفر پیدا‏‎ ‎‏شود که خدا بخواهد در نزد قبر آنها او را شفا دهد...‏

‏و این هم نگفته نماند ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ دینداران نمی گویند هر کرامتی به‏‎ ‎‏امام و امامزاده نسبت دادند، درست است. آنها از دیگران‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 452

‏کنجکاوترند و دانشمندان آنها از همه دیر باورترند. آری اگر از‏‎ ‎‏روی موازین ثابت شد، چون عقیده مند به خدای قادر هستند باور‏‎ ‎‏می کنند؛ و بی جهت هم چیزی را رد نمی کنند چنانچه بی دلیل‏‎ ‎‏اثبات نمی کنند؛ و این میزان دینداری و خردمندی است. کسی که‏‎ ‎‏چیزی را بی دلیل روشن رد کند یا قبول کند، از گروه خردمندان و‏‎ ‎‏دینداران بیرون است.‏

‏و امّا اشکال به اینکه «چرا برای پیغمبر نذر نمی کنند»، حرف‏‎ ‎‏عامیانه ای است، زیرا اینها که نذر می کنند در جوار امام یا امامزاده‏‎ ‎‏هستند. نذر می کنند، سر قبر آنها شمع روشن کنند یا برای آنها‏‎ ‎‏فلان خیرات را بکنند. از این جهت کسی نشنیده برای امامانی که‏‎ ‎‏در بقیع هستند کسی نذری بکند. پس این برای این نیست که‏‎ ‎‏دینداران، امامان یا امامزادگان را از پیغمبر بالاتر می دانند، و اگر این‏‎ ‎‏گفتۀ شما درست باشد باید بگویید «امامزاده داود» را از امام حسن‏‎ ‎‏و امام باقر و امام صادق ـ علیهم السّلام ـ بالاتر می دانند؛ و این‏‎ ‎‏کلامی است که خودتان هم نمی پذیرید.‏

‏و این نیز نگفته نماند که نذر برای پیغمبر یا امام و یا هر کس، در‏‎ ‎‏صورتی شرعی و درست است که در یک امر راجحی نذر برای‏‎ ‎‏خدا بکند و صیغۀ نذر هم جاری کند و ثواب آن را به پیغمبر و امام‏‎ ‎‏دهد، و گرنه لغو و باطل است و یک امر عامیانه ای است؛ بلکه‏‎ ‎‏گاهی تشریع و حرام است....‏

‏می گویند: «چه شده است که برای فضایل ائمه و سادات، این‏‎ ‎‏همه مجلسها برپا، و کتابها نوشته شده و دربارۀ پیغمبر معمول‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 453

‏نیست؛ علّت این ‏‏[‏‏امر‏‏]‏‏، هم چشمی و لجبازی است.» معلوم نیست‏‎ ‎‏که ما با کی لجبازی می کنیم؟ مگر پیغمبر اسلام پیغمبر ما نیست و‏‎ ‎‏پیغمبر سنیّان است تا ما سر پیغمبر و امام با هم، هم چشمی کنیم؟‏‎ ‎‏بهتر این بود که گفته شود چرا برای ابوبکر و عمر فضایل‏‎ ‎‏نمی نویسید و مجلس بر پا نمی کنید تا قضیّۀ هم چشمی درست‏‎ ‎‏شود؛ و در هر صورت این یاوه گویی، اشتباهکاری است؛ زیرا‏‎ ‎‏فضایل حضرت رسول(ص) را ما نیز چندین مقابل تمام ائمه‏‎ ‎‏نوشتیم، چنانچه معجزاتی که برای او به تنهایی وارد شده، برای‏‎ ‎‏همۀ امامان نیست و کتابهایی که در غزوات و سیره و سایر جهات‏‎ ‎‏آن حضرت است دربارۀ دیگران، نصف آن هم نیست. آری‏‎ ‎‏کتابهایی در مصیبت نوشته شده، و آن بیشترش در مصیبت امام‏‎ ‎‏حسین ـ علیه السّلام ـ است. خوب است این اشکال را به کسانی که‏‎ ‎‏در صدر اوّل بودند بکنید که چرا پیغمبر(ص) را مثل امام حسین‏‎ ‎‏ـ علیه السّلام ـ نکشتند و آنهمه ظلم به او نکردند تا کتاب دربارۀ او‏‎ ‎‏نوشته شود؛ و مجالسی که ما برپا می کنیم به اسم روضه خوانی،‏‎ ‎‏همه اش اخلاق و احکام و عقاید است. آخرِ منبر هم مظلومیّت آن‏‎ ‎‏شهیدی که در راه دینداری فداکاری کرد گوشزد مردم می کنند، و‏‎ ‎‏این یکی از برکاتی است که تاکنون مذهب شیعه و احکام آنها را‏‎ ‎‏نگهداری کرده، در صورتی که اینها کاملاً در اقلیّت بودند، و بر‏‎ ‎‏ملّت و دولت است که کاملاً از آن نگهداری کنند، که اساس‏‎ ‎‏مملکت داری و دینداری شیعه استوار بر آن است؛ زیرا که حفظ‏‎ ‎‏حکومت از وحدت ملّی است و این شعار مذهبی بهترین شالوده‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 454

‏برای حفظ وحدت ملّی است و با وحدت ملّی هیچ حکومتی‏‎ ‎‏تزلزل پیدا نمی کند.‏

‏می گوید: «دینداران چیزهای بد را از خدا، و خوب را از ائمه‏‎ ‎‏می دانند و پیغمبر را هم بیکاره می دانند به دلیل آنکه ما بیماری‏‎ ‎‏داشتیم هر وقت تب می کرد پرستارش می گفت: چه کنیم خدا‏‎ ‎‏خواسته، و چون خوب می شد می گفت: از برکت ائمۀ اطهار‏‎ ‎‏راحت شد.»‏

‏....من می گویم این نویسنده سخن آن پرستار پیرزن را هم‏‎ ‎‏نفهمیده، و اگر می فهمید شاید اشکال بیخردانه نمی کرد. اما اینکه‏‎ ‎‏گفته تب و مرض را خدا خواسته، درست است و کسی نمی تواند‏‎ ‎‏ارادۀ خدا را از بدیها هم معزول کند چنانچه خدا فرماید: «قُلْ کُلٌّ‏‎ ‎‏مِنْ عِنْدِالله.»‏‎[1]‎

‏ ‏

‏ ‏

نسبت دادن شفا به ائمه ـ علیهم السّلام ـ و بیماری به خداوند

مراوده و ارتباط‏ ‏ائمه(ع) با جبرئیل

ذکر نام جبرئیل ـ علیه السّلام ـ در قرآن

‏و امّا اینکه گفته از برکت ائمّۀ اطهار ـ علیهم السّلام ـ خوب شد،‏‎ ‎‏خوب بود از او می پرسیدید که خدا بیکاره است و ائمّۀ اطهار به‏‎ ‎‏جای او کار می کنند؟ تا جواب خود را از دهان پیرزن می شنیدید.‏‎ ‎‏اکنون هم دیر نشده، ما از تمام شیعه، بزرگ و کوچک، پیر و برنا‏‎ ‎‏پرسش می کنیم که شما خوبیها را از خدا نمی دانید و فقط بدیها را‏‎ ‎‏از خدا می دانید، یا آنکه همه را از خدا می دانید؛ منتها آنکه خوب‏‎ ‎‏شدن مریض چون با توسّلی بوده، گفته از برکت آنهاست. لابد آن‏‎ ‎‏زن در آن حال، امامان را شفیع قرار داده بود، والاّ همان زن، پیغمبر‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 455

‏را از امامان بالاتر، و شفاعتش را پیش خدا مقبولتر می دانسته، و‏‎ ‎‏شما حرف او را نفهمیدید. بسیاری مریض می شوند می گویند:‏‎ ‎‏خدا خواسته، پیش طبیبی می روند، آنها را خوب می کند، می گویند‏‎ ‎‏فلان دکتر ما را خوب کرد. باید گفت این مریضها بدیها را از خدا‏‎ ‎‏می دانند و خوبیها را از طبیعت؛ و پیغمبر و امامان را بیکاره؟...‏

‏این نویسنده جرم عوام را این دانسته که عقیدۀ آنان از احادیث‏‎ ‎‏صحیحه آب می خورد. پس از آن چند حدیث نقل کرده... یکی‏‎ ‎‏حدیث «ابی حمزه» است که از حضرت علی بن الحسین ـ علیه‏‎ ‎‏السّلام ـ نقل می کند که خرده پر ملائکه را جمع می کرد. یکی‏‎ ‎‏حدیث دیگر است که جبرئیل پس از فوت پیغمبر(ص) می آمد و‏‎ ‎‏اخبار از غیب برای فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می آورد و‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ آنها را می نوشت و آن مصحف فاطمه‏‎ ‎‏ـ علیها السّلام ـ است، و در این احادیث سه اشکال می کند:‏

‏یکی آنکه در قرآن می گوید وحی را روح الامین بر قلب تو‏‎ ‎‏می فرستد و هیچ نامی از وحی آوردن جبرئیل در میان نبوده؛ دوّم‏‎ ‎‏آنکه ملائکه پروپشم ندارند و در قرآن نامی از آن نیست؛ سوّم‏‎ ‎‏آنکه اگر این احادیث درست باشد باید اسلام چهارده پیغمبر‏‎ ‎‏داشته باشد به جای یکی.‏

‏جواب اشکال اوّل آن است که خوب بود آنکه می خواهد با این‏‎ ‎‏سرفرازی، به دین و دینداران اشکال کند دست کم یک بار قرآن‏‎ ‎‏می خواند تا این رسوایی را بار نمی آورد. ما در اینجا آیه ‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ را که‏‎ ‎‏نام جبرئیل و وحی آوردن او را ذکر کرده، نشان می دهیم:‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 456

‏سورۀ بقره، آیۀ 97: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوّاً لِجِبْریلَ فَاِنَّهُ نَزَّلُه عَلٰی‏‎ ‎‏قَلْبِکَ بِاِذنِ الله.»، «بگو هر کس دشمن است با جبرئیل، همان‏‎ ‎‏جبرئیل نازل کرده قرآن را بر قلب تو به اذن خدا.»، و جواب اشکال‏‎ ‎‏دوّم نیز با رجوع کردن به قرآن کریم معلوم شود: سورۀ فاطر، آیۀ‏‎ ‎‏1: «اَلْحَمْدُلله فاطِرِ السَّمٰواتِ و اْلاَرْض جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلاً اوُلی‏‎ ‎‏اَجْنِحَةٍ مَثْنٰی وَثُلٰثَ وَ رُباع یزیدُ فی الْخَلْق مایَشاءُ اِنَّ الله عَلٰی کُلِّ‏‎ ‎‏شَیْ ءٍ قَدیر.» یعنی: «حمد خدای راست که خلق آسمانها و زمین‏‎ ‎‏کرده و ملائکه را فرستادگان و رسولان قرار داده در صورتی که‏‎ ‎‏صاحب بالهایی هستند دوتا دوتا، سه تا سه تا، چهار تا چهار تا.‏‎ ‎‏زیاد می کند در خلقت هر چه می خواهد. همانا خدا بر هر چیزی‏‎ ‎‏قادر است.»‏

‏فرضاً که در قرآن نام جبرئیل نباشد و از پرهای ملائکه نامی‏‎ ‎‏نباشد، این چه دلیل می شود بر اینکه جبرئیل نام ملکی نیست و یا‏‎ ‎‏ملائکه پرندارند. بنا به گفتۀ شما که هر چه در قرآن اسم آن نیست‏‎ ‎‏موجود نیست، باید بیشتر موجودات عالم دروغ باشند و موجود‏‎ ‎‏نباشند و این بیهوده ها برای آن است که منطق پارسی هم‏‎ ‎‏نخواندید، از منطقهای خداداد هم غفلت کردید؛ زیرا بچّه های‏‎ ‎‏خردسال هم می دانند نبودن نام کسی در قرآن دلیل نیست بر اینکه‏‎ ‎‏آن شخص موجود نیست یا اسم او چنین نیست.‏

‏ ‏

‏ ‏

رابطۀ تکلّم با‏ ‏جبرئیل و نبوّت

مؤیدات قرآنی

نتیجۀ بحث

‏اما اشکال سوّم که نموده اند که باید در صورت مراودۀ ملائکه‏‎ ‎‏با امام، چهارده پیغمبر داشته باشیم، ناشی از آن است که اینها‏‎ ‎‏معنی پیغمبری را نمی دانند، از این جهت گمان می کنند هرکس‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 457

‏ملائکه را دید یا چیزی از او آموخت پیغمبر می شود، و این خطای‏‎ ‎‏بزرگی است؛ زیرا معنی پیغمبری که در پارسی «پیام بری» است و‏‎ ‎‏در عربی «رسالت یا نبوّت» است، عبارت از آن است که خداوند‏‎ ‎‏عالم یا توسّط ملائکه و یا بیواسطه، کسی را برانگیزد برای تأسیس‏‎ ‎‏شریعت و احکام و قانونگذاری در بین مردم. هر کس چنین شد‏‎ ‎‏«پیغمبر»، یعنی «پیام آور» است، چه ملائکه بر او نازل شود یا‏‎ ‎‏نشود؛ و هر کس این سمت را نداشت و مأمور این کار نبود پیغمبر‏‎ ‎‏نیست، چه ملائکه را ببیند یا نبیند. پس پیمبری با ملائکه دیدن به‏‎ ‎‏هیچ وجه پیوند به هم نیست.‏

‏در قرآن کریم آیاتی هست که دلالت کند بر آنکه اشخاصی که‏‎ ‎‏پیغمبر نبودند، ملائکه بلکه جبرئیل را دیدند و با او سخن گفتند. ما‏‎ ‎‏نمونه‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ از آن را اینجا یاد می کنیم:‏

‏سورۀ آل عمران، آیۀ 42: «وَ اِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ اِنَّ الله‏‎ ‎‏اصْطَفٰیکَ وَ طَهَّرکِ و اَصْطَفٰیکِ عَلیٰ نساءِ الْعالَمینَ.» یعنی: «چون‏‎ ‎‏ملائکه گفتند به مریم که: خدا تو را برگزیده و پاکیزه کرده و‏‎ ‎‏فضلیت داده بر زنهای جهان.» پس از آن خدای تعالی حکایت‏‎ ‎‏مریم را نقل می کند از آیۀ 45، بسیاری از حالات عیسی مسیح و‏‎ ‎‏معجزات او را ملائکه برای مریم نقل می کنند و از غیب به او اخبار‏‎ ‎‏می دهند، و در سورۀ مریم، آیۀ 17 می گوید: «فَاَرْسَلْنا اِلَیْها روُحَنا‏‎ ‎‏فَتَمثَّلَ لَهٰا بَشَراً سَویّاً.»‏‎[2]‎‏؛ و قضیۀ مراودۀ ملائکه و جبرئیل با مریم،‏‎ ‎‏در بسیاری از آیات قرآن مذکور است و خبرهایی که از غیب به او‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 458

‏دادند.‏

‏خداوند نقل می کند و در سورۀ هود، آیۀ 70 ـ 73 قصۀ دیدن‏‎ ‎‏زن ابراهیم ملائکه را، و حرف زدن آنها با او، و از غیب به او خبر‏‎ ‎‏دادن را ذکر می کند؛ و در سورۀ بقره، آیه 102 حکایت آمدن دو‏‎ ‎‏فرشته که یکی اسمش «هاروت» و دیگری «ماروت» بود به شهر‏‎ ‎‏بابل، و تعلیم دادن سحر را به مردم ذکر می کند. اکنون یا این آیات و‏‎ ‎‏امثال آن را از قرآن خدا بدزدید... و یا بگویید مریم ـ علیها السلام ـ‏‎ ‎‏و زن ابراهیم و تمام اهل بابل پیغمبر هستند.‏

‏جملۀ سخن آنکه «پیمبری» که شغل قانونگذاری است، از‏‎ ‎‏جانب خدا، با «امامت» که شغل حفظ قانون و بیان آن و تعلیم به‏‎ ‎‏مردمان است، و دیدن و مراوده با ملائکه و یادگرفتن چیزی از علم‏‎ ‎‏غیب یا غیر آن، هیچ یک پیوسته به هم نیست. ممکن است یکی از‏‎ ‎‏ملائکه خبرهایی یادگیرد از آینده و گذشته، و علمهایی فرا گیرد، و‏‎ ‎‏پیغمبر و امام نباشد؛ مثل مریم(س) که خبرهای عیسی(ع) و نبوّت‏‎ ‎‏او و گفته ها و معجزه های او را از ملائکه فرا گرفت، در صورتی که‏‎ ‎‏نه پیغمبر بود و نه امام. پس اگر به کرامت پیغمبر اسلام که بزرگترین‏‎ ‎‏پیمبران جهان است و اشرف موجودات عالم امکان است خدای‏‎ ‎‏عالم ملائکه بفرستد و دختر او ـ سلام الله علیها ـ را تسلیت از‏‎ ‎‏مردن پدر، و آن همه رنجها که امّت پدرش به او وارد کردند بدهند،‏‎ ‎‏و از اخبار عالم و غیبها به او اطّلاع دهند، کجای عالم به هم‏‎ ‎‏می خورد و چرا لازم می آید که پیغمبر چهارده نفر شود؟(439)‏

***


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 459

پاسخ ائمه(ع) بر پایۀ تقیّه

تقیّه، یک حکم‏ ‏عقلی

گواه از قرآن

‏پای اخبار «تقیّه» را پیش کشیده، می گوید: زراره گفت: «از امام‏‎ ‎‏چیزی پرسیدم، جوابی داد؛ و دیگری آمد و همان را پرسید،‏‎ ‎‏جواب دیگری داد؛ و باز دیگری آمد و همان را پرسید جواب‏‎ ‎‏دیگری داد؛ گفتم در جواب سه نفر از شیعیان که یک چیز‏‎ ‎‏پرسیدند، سه جواب دادید. گفت: برای آن است که اختلاف بین‏‎ ‎‏آنها افتد و شناخته نشوند.» پس از آن می گوید: «اگر این احادیث‏‎ ‎‏هم صحیح باشد دیگر چه عرض کنم.»‏

‏...روا بودن، بلکه واجب بودن «تقیّه» از روشنترین احکام عقل‏‎ ‎‏است. معنی «تقیّه» آن است که انسان حکمی را برخلاف واقع‏‎ ‎‏بگوید یا عملی بر خلاف میزان شریعت بکند برای حفظ کردن‏‎ ‎‏خون یا ناموس یا مال خود یا دیگری؛ مثلاً وضو، به حسب حکم‏‎ ‎‏خدا واجب است از مرفق آب بریزند و پا را باید مسح بکشند،‏‎ ‎‏بعضی سنیّان را رأی این است که باید از سرانگشتان تا مرفق به‏‎ ‎‏عکس بشویند و پا را نیز باید شستشو دهند، در این صورت یک‏‎ ‎‏نفر می خواهد وضو بگیرد در بلاد اهل سنّت، اگر مثل شیعیان‏‎ ‎‏وضو بگیرد جان خود یا مسلم دیگر در خطر است. در اینجا حکم‏‎ ‎‏خدا این است که باید مثل آنان وضو بگیرد و خود را در خطر‏‎ ‎‏نیندازد و این حکم مطابق است با حکم قطعی خرد. هیچ عقلی‏‎ ‎‏نمی گوید در این صورت وضو را مثل شیعیان بگیرد، گر چه جان‏‎ ‎‏خود یا مسلمان دیگر در خطر باشد.‏

‏در زمان ائمّۀ دین هر کس از تاریخ مطلّع است، می داند که‏‎ ‎‏زمانی بوده که برای امامان و شیعیان آنها در کمال سختی و تقیّه‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 460

‏بوده که اگر سلاطین و خلفای آن وقت اطّلاع از شیعیان آنها پیدا‏‎ ‎‏می کردند، جان و مال و عِرض آنها به باد فنا می رفت. امامان از‏‎ ‎‏طرف پیغمبر، از جانب خدای عالم مأمور بودند که هر طور شده‏‎ ‎‏است حفظ کنند جان و ناموس و عرض شیعیان را، از این جهت‏‎ ‎‏گاهی یک حکم را به طور تقّیه برخلاف دستور اوّلی خدا‏‎ ‎‏می دادند، برای اینکه در بین خود شیعیان هم اختلاف شود و‏‎ ‎‏مخالفین نفهمند اینها احکامشان از یک سرچشمه آب می خورد و‏‎ ‎‏اسباب زحمت مسلمانان را فراهم نیاورند. اکنون این چیزی که با‏‎ ‎‏حکم خرد مطابق است و از دستورات خصوصی پیغمبر اسلام‏‎ ‎‏است، باید گفت اگر اینها هم صحیح است دیگر چه عرض کنم؟!‏‎ ‎‏می خواهید چه بگویید؟ می گویید برای اینکه چند روزی یکنفر‏‎ ‎‏مثلاً در وضو و غیر آن بر خلاف دستور اوّلی خدا رفتار نکند، یک‏‎ ‎‏جمعیّت بر باد بروند و جان و ناموسشان دستخوش فنا بشود؟‏

‏گر چه این امر نیازمندی به چیزی ندارد جز حکم روشن عقل،‏‎ ‎‏و هر کس جزئی خردی داشته باشد، می فهمد که حکم تقیّه از‏‎ ‎‏احکام قطعیّۀ خداست؛ چنانچه وارد شده که «هرکس تقیّه ندارد،‏‎ ‎‏دین ندارد.»‏‎[3]‎

‏لکن ما برای این مطلب گواه از قرآن نیز داریم:‏

‏سورۀ نحل، آیه 106: «مَنْ کَفَرَ بِالله مِنْ بَعْدِ ایمانه الاّ مَنْ أُکْرِهَ و‏‎ ‎‏قَلْبُةُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْیمان.» یعنی: «غضب خدا بر کسی است که کافر به‏‎ ‎‏خدا شد پس از ایمان آوردن، مگر کسانی که از روی اکراه اظهار‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 461

‏کفر کردند و قلب آنها به ایمان به خدا مطمئن باشد.»‏

‏این آیه دربارۀ عمّار یاسر آمد. کفّار او را اکراه کردند که کافر‏‎ ‎‏شود او هم اظهار کفر کرد و هر چه آنها خواستند از ناسزاها گفت،‏‎ ‎‏سپس گریان پیش پیغمبر آمد، این آیه نازل شد و اجازۀ تقیّه داده‏‎ ‎‏شد.(440)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

خوف پیامبر(ص) از‏ ‏ابلاغ امامت

قرآن و خوف‏ ‏پیغمبر(ص) از ابلاغ

تصریح قرآن بر اصل امامت

‏می گوید: «می گویند پیغمبر می ترسید از اینکه راجع به امامت‏‎ ‎‏چیزی بگوید و مردم نپذیرند، و حال آنکه خود قرآن و تاریخ‏‎ ‎‏پیغمبر گواه است که هیچ محافظه کاری در کار او نبوده.»‏

‏ما در اوایل این گفتار ثابت کردیم که پیغمبر از اینکه امام را با‏‎ ‎‏اسم و رسم در قرآن ذکر کند، می ترسید که مبادا پس از خودش‏‎ ‎‏قرآن را دست بزنند یا اختلاف بین مسلمانها شدید شود و یکسره‏‎ ‎‏کار اسلام تمام شود، و اینجا گواهی از قرآن می آوریم که در اظهار‏‎ ‎‏امامت با اسم و رسم محافظه کاری می کرده و از منافقان ترس‏‎ ‎‏داشته.‏

‏سوره مائده، آیه 67: «یااَیُّهَا الَّرسُوْلُ بَلِّغْ مااُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ‏‎ ‎‏وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ الله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاس.» این آیه‏‎ ‎‏به اعتراف اهل سنّت و نقل آنها، به طرق معتبره از ابی سعید و ابی‏‎ ‎‏رافع ـ و ابی هریره و اتفاق شیعه، روز «غدیر خم» دربارۀ تبلیغ‏‎ ‎‏امامت علی بن ابیطالب نازل شده، و سورۀ مائده آخرین سوره ای‏‎ ‎‏است که نازل شده. این آیه و آیۀ شریفۀ «اَلْیَوُمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ»‏‎[4]‎‎ ‎

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 462
‏در «حجة الوداع» که آخرین حج پیغمبر بود نازل شده، و بین نزول‏‎ ‎‏این آیه و وفات پیغمبر، دو ماه و ده روز فاصله بیش نبوده و معلوم‏‎ ‎‏است پیغمبر تا آن وقت تبلیغ همۀ احکام را فرموده بوده، چنانچه‏‎ ‎‏خود آن حضرت در خطبۀ روز غدیر خم می گوید. پس معلوم‏‎ ‎‏می شود این تبلیغ راجع به امامت است، و وعده کردن اینکه خدا‏‎ ‎‏تو را نگهداری می کند، دلیل بر آن است که یک همچو چیزی را‏‎ ‎‏می خواهد تبلیغ کند وگرنه در سایر احکام ترسی و محافظه کاری‏‎ ‎‏در کار نبود.‏

‏جملۀ کلام آنکه از این آیه به واسطۀ این قراین و نقل‏‎ ‎‏احادیث کثیره، معلوم شود که پیغمبر در تبلیغ امامت، خوف‏‎ ‎‏از مردم داشته و اگر کسی رجوع به تواریخ و اخبار کند می فهمد‏‎ ‎‏که ترس پیغمبر بجابوده، ولی خداوند او را امر کرد که باید تبلیغ‏‎ ‎‏کنی، و وعده کرد که او را حفظ کند. او نیز تبلیغ کرد و دربارۀ آن‏‎ ‎‏کوششها کرد تا آخرین نفس، ولی حزب مخالف نگذاشت کار‏‎ ‎‏انجام گیرد...‏

‏در اینجا باز جواب بیهوده‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ از قول دینداران اختراع کرده،‏‎ ‎‏می گوید: «و نیز می گویند امامت در قرآن بسیار تصریح شده، ولی‏‎ ‎‏آنها را انداخته اند.»‏

‏شما با کی در این باره سخن گفتید و جواب شنیدید؟‏‎ ‎‏شاید پیش خودی رجوع کردید به بعضی کتابها یا بعضی اخبار که‏‎ ‎‏در اوّل نظر و با نظر عامیانه چنین می نماید که از قرآن چیزی‏‎ ‎‏افتاده...‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 463

‏فهمیدن کتب علمی تخصّص می خواهد. چون کور کورانه وارد‏‎ ‎‏اخبار و کتب شدند، نتیجه این می دهد که می گویند در قرآن امامت‏‎ ‎‏بوده و انداخته اند. آن اخبار راجع به تفسیر و تأویل است. ما‏‎ ‎‏می گوییم «اولواالامر» درقرآن،‏‎[5]‎‏ و «اهل الذّکر» در آیات بسیار،‏‎[6]‎‏ و‏‎ ‎‏«اهل البیت» در آیۀ «تطهیر»،‏‎[7]‎‏ و «صادقین» در آیۀ «کونوا‏‎ ‎‏مع الصّادقین»،‏‎[8]‎‏ و «حبل الله» در آیۀ «اعتصام بحبل الله»،‏‎[9]‎‏ و‏‎ ‎‏«صراط الله» و «صراط مستقیم» و «مؤمنون» در آیۀ «انّما ولیکم‏‎ ‎‏الله »‏‎[10]‎‏ و «امانت» در آیۀ «انّا عرضنا الامانة»‏‎[11]‎‏ و صدها غیر این آیات‏‎ ‎‏دربارۀ امامت و امام است، نه آنکه اسم امام بخصوص در قرآن‏‎ ‎‏ذکر شده است؛ و آنچه ما می گوییم فقط از اخبار شیعه نمی گوییم‏‎ ‎‏اهل سنّت نیز اینها را نقل کردند و در کتابهایشان مذکور است هر‏‎ ‎‏کس می خواهد، رجوع کند به کتابهایی که در این باب نوشته شده‏‎ ‎‏است، و بسیاری از آن در کتاب غایة المرام، و اجمالی در کتاب‏‎ ‎‏مراجعات علاّمۀ بزرگوار «سیدشرف الدّین عاملی» معاصر، مذکور‏‎ ‎‏است به آنجا رجوع کنید.‏

‏آری در اینجا یک چیزی هست و آن این است که بعضی از‏‎ ‎‏اخباریین و محدثین شیعه و سنی که گفتارشان پیش دانشمندان و‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 464
‏علما مورد اعتنا نیست، گول ظاهر بعضی اخبار را خورده و چنین‏‎ ‎‏رأیی اظهار کرده، ولی دانشمندان و علما او را رد کردند و برای‏‎ ‎‏کتاب او، قدر‏‏[‏‏ی‏‏]‏‏ در جامعۀ علمی نیست، پس نباید یک حرف‏‎ ‎‏بیخردانه را نسنجیده به دینداران نسبت داد، در حالی که آنها خود‏‎ ‎‏چنین سخنی نگفته اند و نخواهند گفت. ما چنانچه دانستید گفتیم‏‎ ‎‏نام بردن از امام در قرآن به هیچ وجه صلاح دین نبود.(441)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

نفی ذکر اسامی‏ ‏ائمه(ع) در قرآن

‏مقالة الاخبارییّن بالنسبة الی ظواهر الکتاب المجید، واستدلّوا‏‎ ‎‏علی ذلک بوجوه:‏

‏منها: وقوع التّحریف فی الکتاب حسب اخبار کثیرة، فلایمکن‏‎ ‎‏التمسّک به لعروض الاجمال بواسطته علیه.‏

‏و هذا ممنوع بحسب الصغری و الکبری:‏

‏امّا الاولی: فلمنع وقوع التحریف فیه جدّاً، کما هو مذهب‏‎ ‎‏المحققین من علماءالعامة والخاصّة، والمعتبرین من الفریقین، و ان‏‎ ‎‏شئت شطراً من الکلام فی هذاالمقام فارجع الی مقدّمة تفسیر آلاء‏‎ ‎‏الرحمن للعلاّمة البلاغی‏‎[12]‎‏ المعاصر ـ قدّس سرّه.‏

‏و ازیدک توضیحاً: انّه لوکان الأمر کماتوهّم صاحب ‏‏فصل الخطاب‏‎[13]‎‎ ‎‏الّذی کان کتبه لایفید علماً ولا عملاً، و انّما هو ایراد روایات ضعاف‏‎ ‎‏أعرض عنها الاصحاب، و تنزه عنها اؤلواالالباب من قدماء اصحابنا‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 465

‏کالمحمّدین الثلاثة المتقدّمین‏‎[14]‎‏ ـ رحمهم الله ...‏

‏و بالجملة: لوکان الامر کما ذکره هذا و أشباهه، من کون الکتاب‏‎ ‎‏الإلهیّ مشحوناً بذکر اهل البیت و فضلهم، و ذکر أمیرالمؤمنین و‏‎ ‎‏اثبات وصایته و امامته، فَلِمَ لم یحتجّ بواحد من تلک الایات النازلة‏‎ ‎‏و البراهین القاطعة من الکتاب الإلهیّ امیرالمؤمنین، فاطمة،‏‎ ‎‏والحسن، والحسین ـ علیهم السّلام ـ و سلمان، و ابوذر، و مقداد و‏‎ ‎‏عمّار، و سائرالأصحاب الذین لایزالون یحتجّون علی خلافته ـ علیه‏‎ ‎‏السّلام؟!‏

‏ولِمَ تشبَث ـ علیه السّلام ـ بالاحادیث النّبویّة، و القرآنُ بین‏‎ ‎‏أظهرهم؟! و لوکان القرآن مشحوناً باسم امیرالمؤمنین واولاده‏‎ ‎‏المعصومین و فضائلهم و اثبات خلافتهم، فبأیّ وجه خاف النبیّ ـ‏‎ ‎‏صلّی الله علیه و آله ـ فی حجّة الوداع آخر سنین عمره الشریف و‏‎ ‎‏أخیرة نُزولِ الوحی الالهیّ من تبلیغ آیة واحدة مربوطة بالتبلیغ،‏‎ ‎‏حتّی وردأن «الله یَعصِمُک مِنَ النّاسِ.»‏‎[15]‎

‏ولِمَ احتاج النّبی ـ صلی اللّٰه علیه و آله ـ الی دواة و قلم حین‏‎ ‎‏موته للتصریح باسم علیّ ـ علیه السلام؟! فهل رأی انّ لکلامه أثراً‏‎ ‎‏فوق أثرالوحی الالهیّ؟!‏

‏و بالجملة: ففساد هذاالقول الفظیع والرأی الشنیع أوضح من أن‏‎ ‎‏یخفی علی ذی مسکة، الاّ انّ هذاالفساد قد شاع علی رغم علماء‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 466
‏الاسلام و حفّاظ شریعة سیّد الانام‏‎[16]‎‏.(442)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

منحصر بودن‏ ‏امامت و دستورات ائمه(ع) به زمان خاص و محدود

‏این نویسنده ... می گوید: امام هر که باشد تنها برای زمان خود،‏‎ ‎‏امام است نه زمانهای دیگر چنانکه در کتاب کافی رسیده «کُلّ إمٰامٍ‏‎ ‎‏هٰادٍ لِلْقَرْنِ الَّذی هُوَ فیه.»‏‎[17]‎

‏ما چشم پوشی می کنیم از اینکه این روایت که در تفسیر: اِنّما‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 467

‏انتَ مُنذِزٌ و لِکُلّ قومٍ هادٍ.‏‎[18]‎‏ وارد شده، مضمونش این است که در‏‎ ‎‏هر عصری امامی است از آل بیت محمد ـ صلوات الله علیهم ـ و‏‎ ‎‏این در مقام بیان آن است که اثبات کند امامت را در هر زمانی برای‏‎ ‎‏امام، نه آنکه امامت را نفی کند در زمانهای بعد، چنانچه از مراجعه‏‎ ‎‏به همان روایات ظاهر شود، چنانکه در آن روایات است که: «در‏‎ ‎‏هر زمانی از ما یک نفر راهنماست که مردم را راهنمایی می کند به‏‎ ‎‏آنچه پیغمبر آورده، و هادیان پس از پیغمبر ـ صلوات الله علیه و‏‎ ‎‏آله علی ـ علیه السلام ـ و پس از او، اوصیای او هستند یکی پس از‏‎ ‎‏دیگری. «و ما فرض می کنیم که هر امامی هادی همان قرنی که در‏‎ ‎‏اوست باشد، چه نتیجه از آن حاصل می شود؟ می گویید احترام‏‎ ‎‏امام پس از مردنش تمام می شود، یا آنکه اگر حدیثی راجع به‏‎ ‎‏حکمی از احکام خدا گفت، تا امام زنده است آن حدیث را باید‏‎ ‎‏عمل کرد، پس از مردن او، دیگر آن حکم را نباید عمل کرد؟ اگر‏‎ ‎‏مراد شما آن است که نتیجه اول را بگیرید ما احترام می کنیم امام را‏‎ ‎‏برای اینکه در همان زمان امام و هادی و برگزیده از نزد خداست و‏‎ ‎‏خدا او را مورد اعتنا و احترام قرار داده، و اگر می خواهید نتیجه‏‎ ‎‏دوم را بگیرید باید ثابت کنید که پس از امام، خدا هم مرده است؛‏‎ ‎‏وگرنه امام حکم از خود ندارد تا با رفتنش آن حکم برود. امام تمام‏‎ ‎‏احکامش از پیغمبر است، و پیغمبر هم از خداست بی کم و کاست.‏‎ ‎‏پس با رفتن امام از دنیا حکم خدا نمی میرد.(443)‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 468

لزوم پیروی از ائمه(ع) در حیات و مرگ ایشان

‏بنابر مذهب شیعه تمام دستورات و اوامر ائمّه (ع) در زمان‏‎ ‎‏حیات و مماتشان لازم الاتبّاع است.(444)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

جاودانگی امامت‏ ‏ائمه(ع)

‏أن مقتضی المذهب أن الامام امام حیاً و میتاً و قائماً و‏‎ ‎‏قاعداً‏‎[19]‎‏(445)‏

***

‏ ‏

‏ ‏

سرّ بیان عظمت‏ ‏شأن و مقام ائمه از زبان خود آنان

‏انبیا و اولیا و کسانی که وارسته از دنیا هستند، این معانی را‏‎[20]‎‎ ‎‏ندارند. شما هم اگر تبعیّت از انبیا دارید، تبعیّت از امیرالمؤمنین ـ‏‎ ‎‏سلام اللّٰه ـ علیه دارید، باید این معنا را نداشته باشید. امیرالمؤمنین‏‎ ‎‏ـ سلام اللّٰه علیه ـ تمام دنیا پیشش هیچ بوده. من گاهی فکر می کردم‏‎ ‎‏که حضرت امیر و همین طور در بین انبیا هم همین طور، در بین‏‎ ‎‏ائمه هم همین طور، گاهی از خودشان تعریف می کنند، این چیه؟‏‎ ‎‏این مبدأش همانی است که خدای تبارک و تعالی به آدم گفت،‏‎ ‎‏وادارش کرد به اینکه آن اسمایی را که خدا به او تعلیم کرده است،‏‎ ‎‏امر بهش کرد که باید بگویی. اگر این امر را نکرده بود آدم‏‎ ‎‏نمی گفت.‏

‏اینها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگی است به مردم معرفی‏‎ ‎‏کنند این مقام را برای تبعیّت مردم، نه برای اینکه می خواهند‏‎ ‎‏خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در بسیاری از جاها از‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 469
‏خودش تعریف می کند که من اعتنای به دنیا ندارم، او مأمور است‏‎ ‎‏این را بگوید، بهش هم سخت است این. /  به  /  انبیای دیگر هم که‏‎ ‎‏از خودشان یک چیزی صحبت می کردند برای اینکه این راه‏‎ ‎‏هدایت بوده است، نه برای اینکه برای خودشان بوده، راه هدایت‏‎ ‎‏به عالم غیب بوده. مثل یک طبیبی که هیچ هوای نفس ندارد، لکن‏‎ ‎‏می بیند که اگر چنانچه طب خودش را نشان ندهد مردم به مرض‏‎ ‎‏می افتند، به یک مرضی می افتند، این مجبور می شود در عین‏‎ ‎‏حالی که نمی خواهد، از خودش تعریف کند؛ از طب خودش و‏‎ ‎‏اینکه من متخصّص در این امرم، تعریف کند.‏

‏دو جور تعریف داریم: یک وقت این است که آدم تعریف‏‎ ‎‏می کند می خواهد خودش را نشان بدهد، این ابلیس است. یک‏‎ ‎‏وقت از خودش تعریف می کند برای اینکه هدایت کند دیگران را،‏‎ ‎‏این نفس رحمان است. حضرت امیر که می فرماید که من، قسم‏‎ ‎‏می خورد به اینکه اگر همه دنیا و چه را به من بدهند، من ظلم حتی‏‎ ‎‏به آنطور نمی کنم، این وادار شده است از طرف خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی به اینکه این را بگوید تا مقام معلوم بشود. مردم تبعیّت کنند،‏‎ ‎‏مثل همان طبیب می ماند، نمی خواهد خودنمایی کند مثل امثال‏‎ ‎‏ماها که اگر فرض کنید یک شعری بلد هستیم می خواهیم‏‎ ‎‏خودنمایی کنیم که من آنم که شعر گفتم، اگر یک درسی خواندیم‏‎ ‎‏خودنمایی کنیم که من آنم که درس خواندم، او می خواهد هدایت‏‎ ‎‏کند مردم را به راهی که غیر از این نمی شود، و لهذا در عین حالی‏‎ ‎‏که برایش مشکل است، می گوید.‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 470
‏رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در عینی که برایش‏‎ ‎‏مشکل بود که حضرت امیر را معرفی کند و راه هدایت را به مردم‏‎ ‎‏بگوید، برای اینکه می دید ممکن است یک وقت اختلاف بشود،‏‎ ‎‏مع ذلک خدا الزامش کرد که باید بگویی، اگر نگویی کاری‏‎ ‎‏نکردی. اینها الزامی است. اینکه در لسان ائمه می بینید که از‏‎ ‎‏خودشان تعریف می کنند گاهی، این یک الزامی است که از طرف‏‎ ‎‏غیب  /  بر آن شده است  /  بر آنها شده است که باید این کار را‏‎ ‎‏بکنید، مردم طبیب را بشناسند. مردم یک ظاهری می بینند که‏‎ ‎‏ظاهر این و آن یکی مثل هم است، گاهی هم می بینند که خوب!‏‎ ‎‏این، آدم هم می کشد، این مأمور است که به آنها بفهماند که این‏‎ ‎‏آدمکشی چیست و راه هدایت این است، مثل همان طبیب.(446)‏

‏23 / 12 / 65‏

***


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 471

‎ ‎

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 472

  • )) «...وَ اِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هٰذِهِ مِنْ عِنْدِاللّٰهِ وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیّئَةٌ یَقُولُوا هٰذِهِ مِنْ عِنْدِکَ. قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِاللّٰهِ...اگر پیشامد خوبی به آنان برسد، می گویند این از جانب خداست، و چون صدمه ای به ایشان برسد، می گویند این از طرف توست. بگو همه از جانب خداوند است...»؛ (نساء / 78).
  • )) پس، روح خود را به سوی او فرستادیم تا به شکل بشری خوش اندام بر او نمایان شد. (مریم / 17).
  • )) عن الصادق(ع) انّه قال: «لاٰدینَ لِمَنْ لاتَقِّیَةَ لَهُ.» وسائل الشیعة؛ ج 11، ص 465؛ «کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر»، «باب وجوب التقیّة مع الخوف...»، ح 22؛ و احادیث 2، 3، 6 همین باب.
  • )) مائده / 3.
  • )) نساء / 59.
  • )) بقره / 124.
  • )) احزاب / 33.
  • )) توبه / 119.
  • )) آل عمران / 103
  • )) مائده / 55.
  • )) احزاب / 72.
  • )) شیخ محمد جواد بلاغی نجفی (1282ـ1352 ق) از شاگردان آخوند خراسانی و آقا رضا همدانی است؛ الهدی الی دین المصطفی، الرحلة المدرسیّة، آلاءالرّحمن از جمله آثار اوست.
  • )) ایشان، محدّث مشهور میرزا حسین نوری طبرسی (1254ـ1320 ق) است که از شاگردان شیخ العراقین و شیخ انصاری می باشد.
  • )) محمّدین ثلاث متقدّم، عبارتند از سه عالم و محدّث بزرگ شیعه: محمدبن یعقوب کلینی (329 ق) صاحب کتاب کافی و محمدبن علی بن بابویه مشهور به صدوق (306ـ381) صاحب کتاب من لا یحضره الفقیه و محمدبن حسن طوسی (385ـ460 ق) صاحب کتابهای استبصار و تهذیب و...
  • )) مائده / 67.
  • )) سخن اخباریها پیرامون [ عدم اعتبار و حجیّت] ظواهر کتاب مجید است که برای آن به چند وجه استدلال کرده اند:از جمله گفته اند: بنابر روایات فراوان، در قرآن تحریف واقع شده است، بنابراین نمی توان به آن تمسّک کرد؛ زیرا به واسطۀ تحریف، اجمال در آن راه یافته است. این ادعا از جهت صغرا و کبرا نادرست است:اما رد صغرا؛ تحریف در قرآن به طور جد نادرست است، چنانکه عقیدۀ محققین از علمای اهل سنت و شیعه می باشد، و عالمان صاحب اعتبار در دو مذهب، آن را رد کرده اند و اگر می خواهی به گوشه ای از آن اطلاع پیدا کنی، به مقدمۀ تفسیر آلاءالرحمن علامۀ بلاغی (قدس) از معاصرین مراجعه کن.برای توضیح بیشتر می گویم: اگر مطلب همان طور بود که نویسندۀ فصل الخطاب توهّم کرده بود که کتابهای او نه علم و نه عملی را فایده رساند، و ایشان روایات ضعیفی را گرد آورده اند که اصحاب از آن رو برتافته اند و صاحبان اندیشه و فهم از پیشینیان اصحاب ما مثل «محمدبن ثلاث» متقدم از آن دوری جسته اند....خلاصه، اگر مطلب آنچنان بوده که او و مانند او ذکر کرده اند که کتاب خدا پر از نام اهل بیت(ع) و فضایل آنها بوده و اسم امیرالمؤمنین(ع) و جانشینی و امامت او در قرآن وجود داشته است، پس چرا به هیچ یک از این آیات نازله و براهین محکم از کتاب الهی، امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و دیگر یاران پیغمبرص که پیوسته بر خلافت علی(ع) استدلال می کرده اند تمسّک نجسته و استناد نکرده اند؟ و چرا علی(ع) به روایات پیغمبر(ص) استناد می کند با اینکه قرآن در میان مردم بوده است؛ و اگر قرآن پر از نام امیرالمؤمنین(ع) و اولاد پاک او و فضایل آنها و اثبات خلافت آنها بوده است، به چه دلیل پیغمبر(ص) در حجة الوداع و در واپسین سال عمر شریف و آخرین نزولهای وحی الهی در تبلیغ آیه ای که مربوط به ابلاغ ولایت علی(ع) بود خوف داشت، تا اینکه نازل شد: «خداوند تو را از مردم نگهداری می کند.» و چرا پیامبر(ص) نیاز داشت که در هنگام رحلت خود، دوات و قلم بخواهد تا به نام علی(ع) تصریح کند، آیا برای سخن پیغمبر(ص) اثری برتر از وحی خدایی بود.و خلاصه، نادرستی این کلام زشت و عقیده ناپسند، روشنتر از آن است که بر صاحب درک و فهمی پنهان بماند. الاّ اینکه این نادرستی برخلاف نظر علمای اسلام و حافظان شریعت سید مردمان (ص) گسترش یافته است.
  • )) «هر امامی، رهبر و هدایت کنندۀ دوره ای است که در آن می باشد.»
  • )) «[ای پیامبر] تو فقط هشدار دهنده هستی، و هر قومی هادی و رهبری دارد.» رعد / 7.
  • )) اقتضای مذهب تشیّع آن است که امام، چه زنده باشد و چه مرده، چه قیام کند و چه دست به اقدامی نزند، در هر صورت بر منصب امامت باقی است.
  • )) سؤالی مطرح شده به این مضمون که: چرا در برخی احادیث، رسول اکرم یا ائمه ـ علیهم الصلوات والسّلام ـ به تعریف از خود و بیان مقام شأن خود پرداخته اند.