فصل دوّم
شفاعت ائمه ـ علیهم السلام
حقیقت شفاعت
ذکر خیر اصحاب ولایت و معرفت موجب محبّت و تواصل و تناسب شود، و این تناسب باعث تجاذب شود؛ و این تجاذب باعث تشافع شود که: ظاهرش اخراج از ظلمتهای جهل به انوار هدایت و علم است، و باطنش ظهور به شفاعت است در عالم آخرت.(425)
***
شفاعت جلوۀ اخروی هدایت
جلوۀ شفاعت شافعان در این عالم، هدایت آنهاست و در آن عالم باطن هدایت، شفاعت است. تو از هدایت اگر بی بهره شدی، از شفاعت بی بهره ای به هر قدر هدایت شدی، شفاعت شوی.(426)
***
عامل ترمیم قصور و تتمیم نواقص در آخرت
حق تعالی شأنه، چنانچه محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و دودمان او را وسایط هدایت و راهنماهای ما مقرر فرموده؛ و به برکات آنها، امّت را از ضلالت و جهل، نجات مرحمت فرموده؛ به وسیلۀ
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 439
شفاعت آنها، قصور ما را ترمیم و نقص ما را تتمیم فرماید و اطاعت و عبادات ناقابل ما را قبول می فرماید.(427)
***
شفاعت شرط نیل به رحمت حق و بهشت موعود
خدا می داند که انقطاع از رسول اکرم ـ صلی اللّٰه علیه و آله ـ و خروج از تحت حمایت آن سرور چه مصیبت عظیمی، است و حرمان از شفاعت آن سرور و اهل بیت معظّم او چه خذلان بزرگی است.
گمان مکن که بدون شفاعت و حمایت آن بزرگوار کسی روی رحمت حق و بهشت موعود را ببیند.(428)
***
شبهاتی پیرامون شفاعت
شرک بودن طلب شفاعت از مردگان
دخالت غیر در کار خدا
عدم نیاز بخشش خداوند به میانجیگری
از چیزهایی که [این نویسنده] می نویسد آن است که خدا مگر مانند آخوند مکتب است که وقتی شاگرد را به فلک بست، خیلی می زند مگر اینکه دیگری بیاید و میانجگیری بکند. «تعالی اللّٰه عما یقول الظالمون علوّاً کبیراً.»
ریشۀ این سخن از وهابیّه است، آن هم گویا راجع به شفاعت جستن از مردگان است، پس از آن بعضی نویسندگان مصر این سخن را به طور دیگر بیان کرده و شفاعت را به طور کلّی انکار کرده، معنی شفاعت را پیش خود عبارت از تعلیمات انبیا دانسته [است. ]پس از آن شیخ طنطاوی این سخن را پسند کرد و به اسم خود تمام کرد.
ما اشکالاتی که در باب شفاعت می شود کرد، یکان یکان
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 440
می شماریم و پاسخ از آنها می دهیم:
1ـ طلب شفاعت کردن از مردگان شرک است.
جواب این اشکال سابقاً مفصل گذشت و ما روشن کردیم که شفیعان بعد از رفتن از این دنیا مرده نیستند؛ بلکه زندگی مردگان، یعنی ارواح آنان و خلود آنها در آن عالم و احاطۀ آنها به عالم از امور مسلمه است، هم در فلسفۀ قدیم و هم پیش فلاسفۀ روحی اروپا. بر فرض به قول اینها پیغمبر و امام بعد از مردن چون چوب و سنگ و دیگر جمادات است، شفاعت خواستن از آنها چرا شرک باشد؟ منتهی آنکه کار بیهودۀ لغوی است.
2ـ شفاعت خواستن، دخالت دادن غیر است در کارهای خدایی، و این شرک است. جواب این سخن آن است که شفاعت کار خدایی نیست زیرا شفاعت در حقیقت دعا کردن پیغمبر و امام است که خداوند گناه کسی را ببخشد و این کار بنده است نه خدا؛ و ما پیشتر میزان کار خدایی را و فرق بین کار خدایی و خلقی را روشن کردیم و گفتیم کارهایی است که بی قوۀ مکتسبه از دیگری انجام گیرد، و معلوم است که شفاعت امری است که به اذن خدا واقع می شود و رتبه ای است که خدا به شفیع می دهد.
3ـ ... شفاعت و میانجیگری کردن با مقام خدایی منافات دارد و به گفتۀ دینداران، خدا مثل آخوند مکتبی است که تا میانجی پیدا نشود دست از کار خود برندارد!
جواب آن است که این اشکال تا این اندازه باشد حرفی بی دلیل
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 441
و گفتاری بی حاصل است، و بنا به گفتۀ شما باید بندگان را تعلیم هم نکند، زیرا تعلیم، شغل آخوند مکتبی است. پس تمام شرایع و ادیان را باید بیهوده بدانیم و دست از دستورات پیمبران برداریم، بلکه خدا را باید موجود هم ندانیم؛ زیرا آخوند مکتبی نیز موجود است. دینداران می گویند شما هم خدا را یک آخوند مکتبی لجوجی می دانید که هر کس را به چوب بست تا آخر باید بزند و رحمت و بخشایش در کار نباید باشد.(429)
***
تأییدات قرآنی بر وقوع شفاعت
این یاوه گوها دست کم یک مرتبه قرآن نخواندند که ببینند خدای جهان دربارۀ شفاعت چقدر آیه فرستاده و با صراحت لهجه آن را گوشزد مردم کرده تا با کمال جرأت نگویند: «تَعالَی اللّٰهُ عَمّا یَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً کَبیراً.» ما اینک چند آیه از گفته های خدا می آوریم و از شما حکمیّت می طلبیم: سورۀ بقره، آیه 255: «مَنْ ذَا الذَّی یَشفَعُ عِندَهُ الاّ بِاِذنِه.»
سورۀ انبیا، آیۀ 28: «وَ لا یَشفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضیٰ وَ هُم مِن خَشیَتِه مُشفِقُونَ.»
سورۀ والنّجم، آیه 26: «وَ کَم مِن مَلَکٍ فیِ السَّمٰواتِ لا تُغنی شَفاعَتَهُمْ شَیْئاً اِلاّ مِنْ بَعْدِ أنْ یَأذَنَ اللّٰه لِمَن یَشاءُ و یَرْضیٰ.»
معنی آیۀ اوّل آن است که کیست آنکه شفاعت کند پیش خدا مگر آنکه با اذن او باشد. آیۀ دوم: و شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که خدا راضی باشد. آیۀ سوم: و چقدر از ملائکه ها در
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 442
آسمانند که سود نکند شفاعت آنها به هیچ وجه، مگر پس از آنکه خدا اذن بدهد برای کسی که بخواهد و راضی باشد.(430)
***
ضرورت هماهنگی تناسب شافع با مشفوع
کیفیت حصول شفاعت و اذن الهی بر آن
ما گمان می کنیم که قضیۀ آخرت و مسئولیت آنجا یک امر اعتباری، «استحقاق العبد للعقوبة او للمثوبة»، استحقاقی اعتباری است و مولا هم طبق این اعتبار یا عقوبت می کند، و یا اصلاً می گذرد و می گوید برو پی کارت که من گذشتم، یا یک نفر می آید آقا از این بگذر، چون من خواهش می کنم. تصور ما از قضیۀ شفاعت اینگونه است ولی این تصوری باطل است. باید بدانیم که عقاب آنجا عقابی است که از لوازم ذات عبد است و هویّت شخص در آنجا طبق بروز و ظهور باطن وی و از لوازم ملکات او می باشد. مگر می شود خواهشِ گذشت از اینگونه لوازم را کرد؟ آن شفاعتی که کتاب و سنّت به آن ناطق و بلکه بین جمعیت مسلمین مسلّم است، شامل یک عدۀ قلیل و معدودی می شود که می توان در عِداد عدم شمرد، نه به آن شمول و وسعتی که ما خیال کردیم که انسان هر چه ظلم و معصیت کرده باشد، باز ممکن است شفاعت نصیبش گردد. خیر؛ زیرا شفاعت از شفع است، شفع به معنی «جفت و دوتا شدن» است. نور ولایت عظمای ولیّ اللهی با نور عبد مؤمن جفت و مزدوج می شود و او را به طرف خود می برد، خوب مادامی که این عبد از خود نوری نداشته باشد،
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 443
چطور شفع و ازدواج النّورین به عمل می آید؟ آیا به این نحوی که ما مغرور شفاعت هستیم، شفاعت می باشد؟ شفاعت اصلش مسلّم است و شاید غیر قابل انکار باشد، ولی حرف در کیفیت حصول شفاعت است.
قرآن و اخبار با پیچیدگی کامل و در لفّافه و به نحو اجمال فرموده اند: «مَنْ ذَالَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنه»، کیست که شفاعت کند بدون اذن خدا؟ مگر می شود بدون اذن او شفاعت کرد؟ آیا معلوم است کی خدا اذن می دهد؟ شاید دو هزار میلیون سال دیگر اذن داد، و یا اصلاً اذن نداد؛ و البته وقتی اذن می دهد که نور عبد، قابلیّت ازدواج با نور ولایت داشته باشد. ولی نور عبد اگر در زیر «ظلمات بعضها فوق بعض» مانده باشد و پرده های شرکهای خفیّه و ملکات مظلمه آن را در برگرفته باشد، امکان ازدواج با نور ولی اللّٰه را دارد؟
اذن الهی مثل اذن من و تو نیست که اعتباری باشد، و بگوید: «اذن دادم، بفرما»، بلکه این اذن حقیقی است؛ چنانچه مغفرت او هم حقیقی است و رحمت او هم حقیقی است بلکه اصلاً حقیقت و خارجیّت دارد؛ چون آنجا جای اعتباریات نیست. چنانچه گفتیم «استحقاق عقوبت» آنجا امری حقیقی است و عقوبات که از لوازم هویّت و ملکات ذات است، و عقارب و نار و نیران که انشا شده توسط نفسند، غیر قابل غفران هستند. غفران برای ذاتی که هویّت و لازمه اش آتش و ایجاد آتش است یعنی چه؟ آیا غفران این ذات
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 444
به شکلی غیر از این است که این ملکات طبق اقتضا و استعداد خودشان، آتش و نیران ایجاد کنند تا وقتی که اقتضای ملکات برای ایجاد آتش به آخر رسد؟ مگر می شود آن ذاتی که حقیقتش مظلم شده را همین طور از آن ظلمت ذاتی بیرون آورد؟ غفران این ذات همان تمام شدن استحقاق عقوبت اوست، و رحمت بر آن ذات همان است که استحقاق عقوبتش تمام شود.(431)
***
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 445