بخش چهارم: ولایت تشریعی

فصل پنجم نگاهی اجمالی به خلافت علی (ع)

فصل پنجم 

‏ ‏

نگاهی اجمالی به خلافت علی(ع) 

‏ ‏

‏ ‏

همراهی حضرت‏ ‏علی(ع) با خلفا و سبب آن 

‏همین علی بن ابیطالب(ع) که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ‏‎ ‎‏او را به جای خودش نصب کرد، بیست و چند سال برای مصالح‏‎ ‎‏اسلامی موافقت کرد با اشخاصی که به عقیده او غاصب مقام‏‎ ‎‏بودند، برای اینکه مصالح اسلام اقتضا می کرد. اگر حضرت‏‎ ‎‏آن وقت می خواست معارضه بکند، اسلام در خطر بود.(257)‏

‏23 / 6 / 63‏

***

‏ ‏

‏ ‏

همکاری علی(ع) با خلفا

‏حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ با خلفا همکاری‏‎ ‎‏می کردند چون ظاهراً مطابق دستور دین عمل می نمودند و‏‎ ‎‏تشنجی در کار نبود.(258)‏

‏11 / 9 / 41‏

***

‏بعد از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ هم که مدّتهای طولانی‏‎ ‎‏ملتها محروم ماندند از قیادت ایشان، ایشان باز کنار نبود، ایشان باز‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 287

‏برای حفظ مصالح مسلمین همراه بود، صبر می کرد، ولی در‏‎ ‎‏آن وقت هیچ اصلاً اظهار چیزی نمی کرد، مخالفت نمی کرد. بعد از‏‎ ‎‏اینکه آنها متکفل امور بودند، ایشان اهل مشورت آنها بود،‏‎ ‎‏راهنمایی می کرد، بچه هایش را می فرستاد به جنگ.(259)‏

‏4 / 1 / 65‏

***

‏ ‏

‏ ‏

شرکت در نماز خلفا

‏حضرت امیر بیست و چند سال به واسطۀ مصالح عالیۀ اسلام‏‎ ‎‏در نماز اینها رفت. تبعیت از اینها کرد برای اینکه یک مصلحتی بود‏‎ ‎‏که فوق این مسائل بود.(260)10 / 9 / 65‏

***

‏ ‏

‏ ‏

بیعت با حضرت‏ ‏علی ـ علیه السّلام

‏آن وقتی که با ایشان بیعت کردند، البته ایشان هم در عین حالی‏‎ ‎‏که خودش را حق می دانست می گفت که بروید یکی دیگر را،‏‎ ‎‏می دانست اینها یک اشخاصی نیستند که اهل کار باشند؛ ولی‏‎ ‎‏خوب فشار آوردند به ایشان، با ایشان بیعت کردند.(261)‏

‏4 / 1 / 65‏

***

‏ ‏

‏ ‏

جلوه هایی از الگوی‏ ‏حکومت در اسلام

الگوی عدالت،‏ ‏زهد، رحمت، رسیدگی به محرومین

‏بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول الله پیدا شد، حضرت‏‎ ‎‏امیر ـ سلام الله علیه بود و مع الأسف حکومت کوتاهی داشت و ما‏‎ ‎‏وقتی که سیرۀ ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و فرمایشات‏‎ ‎‏ایشان را در خطبه ها، در نامه ها اخذ بکنیم و رفتار ایشان را با‏‎ ‎‏رعیت و همین طور رفتار رعیت با او رفتار استاندارهایی که‏‎ ‎‏می فرستادند در اطراف یک مملکت بسیار بزرگ بود دیگر، حجاز‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 288

‏و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از اروپا و اینها همه‏‎ ‎‏تحت سیطره بودند و وقتی که می فرستادند سفارشهایی که‏‎ ‎‏می کردند نسبت به اینکه چه جور باید رفتار بکنید و چه جور هم‏‎ ‎‏رفتار می کردند آنها و مردم با آنها چه وضعی داشتند، اینها همه در‏‎ ‎‏تاریخ هست. زندگی خود امیرالمؤمنین که معروف است که... یک‏‎ ‎‏آدم متعارف نمی تواند آنطور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند‏‎ ‎‏که خوب شما اگر زندگی ات این است، پس چرا همچه قوی‏‎ ‎‏هستید؟ در یک جایی می فرمایند که این درختهایی که در بیابان‏‎ ‎‏پیدا می شود هم چوبش محکمتر است، هم آتشش قویتر است،‏‎ ‎‏برای اینکه آب کم خورده است. اینطور نیست که هرکس زیاد‏‎ ‎‏خورد و چرب خورد و شیرین خورد این یک آدم قوی بشود؛ بلکه‏‎ ‎‏شاید بسیار از این غذاها خصوصاً این غذاهای غیر عادی برای‏‎ ‎‏انسان شاید سستی و ضعف و اینها هم می آورد. در هر صورت در‏‎ ‎‏زندگی اش وقتی که انسان می بیند، می بیند که یک پوستی بوده‏‎ ‎‏است (اینطور نقل می کنند) که شبها این پوست را می انداختند و‏‎ ‎‏خودشان با حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ رویش می خوابیدند و‏‎ ‎‏روزها همین پوست را علوفه رویش می ریختند برای شترشان؛ و‏‎ ‎‏در خوراک هم کسی نمی توانست آنطور زندگی بکند. هیچ کس‏‎ ‎‏همچو زندگی ای و خودشان هم می فرمایند شماها نمی توانید؛‏‎ ‎‏لکن در تقوا و در ورع با من اجتهاد کنید، با من موافقت کنید. وضع‏‎ ‎‏حکومت اینطوری بود و اینطور خاضع در مقابل قانون رئیس یک‏‎ ‎‏ملت که توسعه ریاستش اینقدر زیاد بود و قدرت ارتشش آنطور،‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 289
‏آنطور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضی ای که خودش نصب‏‎ ‎‏کرده، او را دعوت می کند که یک کسی ادعایی داشته، یا ایشان‏‎ ‎‏ادعا داشتند که راجع به یک زرهی، یهودی هم بوده آن طرف،‏‎ ‎‏وقتی که (به حسب نقل) قاضی ایشان را احضار می کند (همان‏‎ ‎‏قاضی که خودش نصب کرده) تشریف می برند. وقتی قاضی‏‎ ‎‏می گوید یا اباالحسن، می گوید نه، باید من و او را علی السواء‏‎ ‎‏حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو علی السواء باشد و مرا‏‎ ‎‏با کنیه که یک احترام است اسم نبر، یا علی بگو؛ و وقتی هم که‏‎ ‎‏قاضی رسیدگی می کند و حکم بر ضد حضرت امیر می دهد، حق‏‎ ‎‏می دهد منتها یهودی می آید ایمان می آورد، اسلام می آورد،‏‎ ‎‏می بیند که اسلام این است وضع معاشرتشان با مردم، وضع‏‎ ‎‏زندگی شان، وضع عدالتشان، رسیدگی شان به فقرا و معروف‏‎ ‎‏است؛ و دیگر تاریخ هم هست که خانه هایی بوده است که مطلع‏‎ ‎‏نبودند که کی می آید برایشان چیز می آورد، ایشان می بردند و در‏‎ ‎‏یک جایی که رفتند و بچه ها وقتی که می رفتند گریه می کردند و‏‎ ‎‏ایشان وارد شده بود و به آنها غذا داد و تلطّف کرد و اینها بعدش‏‎ ‎‏شروع کردند یک صدایی مثل صدای شتر که بچه ها را بخندانند.‏‎ ‎‏گفتند: «من وقتی آمدم این بچه ها گریه می کردند دلم می خواهد‏‎ ‎‏حالا که می روم بخندند بچه ها.» این یک حاکمی است که توسعه‏‎ ‎‏حکومتش از حجاز تا مصر تا ایران تا افریقا تا همه اینها بوده‏‎ ‎‏است.(262)‏

‏31 / 3 / 58‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 290

زهد و عدالت‏ ‏علی(ع)

‏وقتی که احتمال این را می دهد که در آخر مملکت یک‏‎ ‎‏گرسنه ای باشد، به خودش گرسنگی می دهد‏‎[1]‎‏. کسی که در کنار‏‎ ‎‏مسجد دارالاماره اش و دکة القضای او، همین مسجد کوفه، یک‏‎ ‎‏گوشه ای از مسجد کوفه، دکة القضای او در آن هست و روی زمین‏‎ ‎‏می نشیند و «یَأکُلُ کَما یَأکُلُ الْعَبیدُ وَ یَمْشی کَمٰا یَمْشی الْعَبیدُ.»‏‎[2]‎‎ ‎‏وقتی هم پیراهن گیرش می آید، پیراهن نو را به قنبر می دهد،‏‎ ‎‏پیراهن کهنه را خودش برمی دارد و آستینش هم که بلند است پاره‏‎ ‎‏می کند همان طور می پوشد و می رود خطبه می خواند. یک‏‎ ‎‏مملکتی هم دارد که ده مقابل مملکت ایران است.(263)‏

‏1 / 4 / 50‏

***

‏ ‏

‏ ‏

دقت در مصرف‏ ‏بیت المال

‏به طوری که نقل کردند در یکی از چیزهایی ‏‏[‏‏نامه هایی‏‎ ‎‏]‏‏که به‏‎ ‎‏بعض از عمال خودشان نوشتند، نوشته اند که سر قلمها را نازک‏‎ ‎‏بگیرید، سطرها را نزدیک هم بنویسید، از چیزهایی که فایده‏‎ ‎‏ندارد، احتراز کنید.‏‎[3]‎‏ این یک دستوری هست برای همه؛ یعنی‏‎ ‎‏دستوری هست برای کسانی که در بیت المال دست دارند. اینطور‏‎ ‎‏حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ در وقت حکومتش دستور می دهد‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 291

‏برای صرفه جویی. مضایقه می کند که در یک صفحه که می شود ده‏‎ ‎‏سطر نوشت، پنج سطر نوشته بشود؛ یک قلم که می تواند آن‏‎ ‎‏مرکبی که در آن وقت بوده است صرف کند، سرش ریز باشد تا کم‏‎ ‎‏بشود ‏‏[‏‏از‏‎ ‎‏]‏‏حرفهای غیر اصولی نوشته نشود که صرفه واقع بشود.‏‎ ‎‏باز از ایشان نقل شده است که حساب بیت المال را می کشیدند؛‏‎ ‎‏چراغی روشن بود، شمعی روشن بود و کسی آمد با ایشان حرف‏‎ ‎‏دیگری می خواست بزند، شمع را خاموش کردند، فرمودند که این‏‎ ‎‏مال بیت المال است، تو می خواهی حرف دیگر بزنی.(264)‏

***‏13 / 6 / 64‏

‏ ‏

‏ ‏

حکومت قانون

‏حکومت رسول الله و حکومت امیر المؤمنین حکومت قانون‏‎ ‎‏است؛ یعنی قانون خدا آنها را تعیین کرده است، آنها به حکم قانون‏‎ ‎‏واجب الاطاعة هستند، پس حکم از آن قانون خداست و قانون‏‎ ‎‏خدا حکومت می کند.(265)‏

‏4 / 4 / 58‏

***

‏ ‏

‏ ‏

حاکمیت ارزشهای‏ ‏معنوی

‏در صدر اسلام در دو زمان دو بار حکومت اصیل اسلام محقق‏‎ ‎‏شد، یک زمان رسول الله (ص) و دیگر وقتی که در کوفه علی بن‏‎ ‎‏ابیطالب ـ سلام الله علیه ـ حکومت می کرد. در این دو مورد بود که‏‎ ‎‏ارزشهای معنوی حکومت می کرد؛ یعنی یک حکومت عدل‏‎ ‎‏برقرار و حاکم ذره ای از قانون تخلّف نمی کرد. حکومت در این دو‏‎ ‎‏زمان حکومت قانون بوده است.(266)‏

***‏17 / 8 / 58‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 292

پایین ترین سطح‏ ‏زندگی

‏حکومت اسلامی مثل حکومت علی بن ابیطالب دیکتاتوری‏‎ ‎‏تویش نیست؛ حکومتی است که به عدل است، حکومتی است که‏‎ ‎‏زندگی خودش از زندگی سایر رعیتها بدتر است، آنها‏‎ ‎‏نمی توانستند مثل او زندگی کنند، او نان جو هم سیر نمی خورد،‏‎ ‎‏یک لقمه، دو تا لقمه برمی داشت با یک خرده نمک می خورد. این‏‎ ‎‏حکومت اصلاً می تواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟‏‎ ‎‏عیش و عشرتی نیست تا اینکه بخواهد دیکتاتوری بکند برای‏‎ ‎‏او.(267)‏

‏26 / 9 / 58‏

***

‏ ‏

‏ ‏

حکومت در خدمت‏ ‏مردم

‏دولت حَقّۀ حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ که ولی امر بر همه‏‎ ‎‏چیز بود، در خدمت مردم بود، اینطور نبود که حکومت بخواهد‏‎ ‎‏حکومت کند و مردم همین طور بیخود اطاعت کنند. اینطور نبود‏‎ ‎‏که حکومت بخواهد به وسیله قدرتی که دارد اجحاف کند به مردم‏‎ ‎‏و ظلم کند که مردم به واسطۀ آن ظلم از او متنفر باشند.(268)‏

‏28 / 8 / 59‏

***

‏ ‏

‏ ‏

حکومت بر قلوب‏ ‏مردم

‏حضرت امیر(ع) دستور می دهد که بروید صدا کنید، آن‏‎ ‎‏آدمهایی که هستند برای زکات، صدا کنید. بگویید که (به حسب‏‎ ‎‏روایت) که زکاتتان را داده اید یا نداده اید؟ اگر گفتند داده ایم‏‎ ‎‏برگردید،‏‎[4]‎‏ و آنها هم تخلف نمی کردند. وقتی یک حکومت آنطور‏‎ ‎

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 293

‏شد و مردم در مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند‏‎ ‎‏آنها هم تخلّف نمی کردند و آنها هم مالیاتی را که باید بدهند‏‎ ‎‏می دادند، زکات را می دادند، خمس را می دادند.(269)‏

‏30 / 3 / 58‏

***

‏ ‏

‏ ‏

حاکمی در بین‏ ‏مردم حکومت مردمی

‏حاکم اسلام مثل حاکمهای دیگر از قبیل سلاطین یا رؤسای‏‎ ‎‏جمهوری نیست. حاکم اسلام، حاکمی است که در بین مردم در‏‎ ‎‏همان مسجد کوچک مدینه می آمد و به حرفهای مردم گوش‏‎ ‎‏می کرد و آنهایی که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر‏‎ ‎‏طبقات مردم در مسجد اجتماع می کردند و اجتماعشان به صورتی‏‎ ‎‏بود که کسی که از خارج می آمد، نمی فهمید که کی رئیس مملکت‏‎ ‎‏است و کی صاحب منصب است و چه کسانی مردم عادی هستند.‏‎ ‎‏لباس، همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم و برای‏‎ ‎‏اجرای عدالت طوری بود که اگر چنانچه یک نفر از پایین ترین افراد‏‎ ‎‏ملت بر شخص اوّل مملکت ادعایی داشت و پیش قاضی می رفت،‏‎ ‎‏قاضی شخص اوّل مملکت را احضار می کرد و او هم حاضر‏‎ ‎‏می شد.(270)‏

‏18 / 8 / 57 ‏

***


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 294

تحمیل جنگ به‏ ‏حضرت امیر(ع)

‏نگذاشتند حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ آنطور که باید و‏‎ ‎‏دلخواه اسلام است، جلوه پیدا کند. در مدت کوتاه ـ ولایت ـ‏‎ ‎‏خلافت ظاهری ایشان، سه تا جنگ پیش آمد که از خود مسلمین‏‎ ‎‏بود.(271)‏

‏15 / 1 / 64‏

***

‏ ‏

‏ ‏

نبرد برای انجام‏ ‏تکلیف و مصلحت اسلام

‏حضرت امیر سه جنگی را که کرده است با اصحاب پیغمبر با‏‎ ‎‏نزدیکان پیغمبر با مقدّسهای حقّه باز کرده است و این برای‏‎ ‎‏مصلحت اسلام بوده است.... حضرت امیر تابع اسلام است.‏‎ ‎‏اسلام بگوید با مسلمین جنگ کن، جنگ می کند؛ بگوید با کفار‏‎ ‎‏جنگ کن، جنگ می کند. وقتی بنا شد یک طایفه ای از مسلمین‏‎ ‎‏اینها توطئه کردند برای اینکه اسلامی که می خواهد متولد بشود،‏‎ ‎‏این را از بین ببرند و یک دستۀ دیگر هم اغفال کردند دنبال این‏‎ ‎‏معنا، تکلیف حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ است که شمشیر را‏‎ ‎‏بکشد و در سه جنگ با مسلمین ـ جنگ ـ کسانی که اظهار اسلام‏‎ ‎‏می کردند و فریاد اسلام می کشیدند و همه شان هم از صدام‏‎ ‎‏مسلمانتر بودند، شمشیر را بکشد و در سه جنگ با مسلمانها‏‎ ‎‏جنگ بکند برای اطاعت امر خدا و برای حفظ اساس اسلام.(272)‏

‏15 / 1 / 64‏

***

‏ ‏

‏ ‏

جنگ با‏ ‏مسلمان نماها برای برقراری عدالت 

‏آن روزی هم که بعد از مسائل ایشان با او بیعت کردند، آن روز‏‎ ‎‏هم مطلب خودشان را گفتند، اول برنامه شان را گفتند و مهمترین‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 295

‏برنامه این بود که من حتی آن چیزهایی که صداق کردید از‏‎ ‎‏چپاولگریها برای زنهایتان آن هم ازتان می گیرم. از آنجا که ایشان‏‎ ‎‏این ندا را در داد، دیدند نمی شود با این زندگی کرد، این باهاش‏‎ ‎‏زندگی نمی شود، این غیر مسألۀ قبلی است، شروع کردند به‏‎ ‎‏[‏‏توطئه‏‏]‏‏ کردن و سه تا جنگ مهم انجام داد حضرت امیر. چقدر‏‎ ‎‏کشته شد از مسلمانها، چقدر کشته شد از آن طرف، همه هم‏‎ ‎‏مسلمان بودند. مسلمان، آن مسلمان بازی خورده بود. آن طرف‏‎ ‎‏مسلمان بازی خورده بودند، این طرف مسلمانان هدایت شده‏‎ ‎‏بودند؛ لکن وقتی مسلمانی هم بازی خورد و به جنگ با‏‎ ‎‏مسلمانهای هدایت شده برخاست، او هم جوابش حدید است،‏‎ ‎‏اگر بیّنات و میزان نتوانست کار خودش را بکند جوابش حدید‏‎ ‎‏است.(273)‏

‏18 / 6 / 60‏

***

‏ ‏

‏ ‏

جنگ برای احیا و‏ ‏حفظ اسلام ناب

‏آنان از اسلامی که مؤیّد آنهاست چه باک دارند؟ از اسلام‏‎ ‎‏علی بن ابیطالب ـ علیه صلواة الله و سلامه ـ می ترسند. اگر آن شهید‏‎ ‎‏دلباخته اسلام و اسلام شناس حقیقی مثل اینان فکر می کرد و به‏‎ ‎‏گوشه عزلت به عبادت خدا مشغول می شد و راهی جز بین مسجد‏‎ ‎‏و منزل نمی پیمود، نه جنگ صفّین و نهروان پیش می آمد و نه جنگ‏‎ ‎‏جمل و نه مسلمانان فوج فوج به قتل می رسیدند و شهید‏‎ ‎‏می شدند.(274)‏

***‏23 / 4 / 62‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 296

جنگ صفّین

‏موقعی که معاویه روی کار آمد و از طریقه و روش خلفا‏‎ ‎‏منحرف گشته، و خلافت را مبدل به سلطنت نمود، در این موقع‏‎ ‎‏حضرت ناچار شد قیام کند، چون نمی توانست قیام نکند؛ زیرا‏‎ ‎‏روی موازین شرع و عقل نمی توانستند معاویه را یک روز بر مقام‏‎ ‎‏خلافت پایدار ببینند. ناصحینی که حضرت را از روی غفلت‏‎ ‎‏نصیحت می کردند و می گفتند «بگذارید معاویه بماند تا پایه‏‎ ‎‏سلطنت و خلافت شما محکم شود، بعداً او را از مقامی که دارد‏‎ ‎‏پایین بیاورید.» نمی دانستند که اگر حضرت صبر می کرد، بعداً‏‎ ‎‏مورد اعتراض مسلمین واقع می شد و پس از محکم شدن کار‏‎ ‎‏ممکن نبود او را خلع کرد.‏

‏حالا شاید اشخاص غافل، این نکته در ذهنشان باشد که خوب‏‎ ‎‏بود حضرت وقتی جای پای خودش را محکم می کرد، معاویه را‏‎ ‎‏خلع کند، ولکن اشتباه است؛ لهذا وقتی ملاحظه فرمودند یک‏‎ ‎‏حکومت جائر می خواهد حکومت کند، قیام وظیفه الهی بود و‏‎ ‎‏عمل فرمودند.(275)‏

‏11 / 9 / 41‏

***

‏ ‏

‏ ‏

عدم سازش با نابکاران

‏حجتشان هم این بود که یک نفر آدمی که برخلاف موازین الهی‏‎ ‎‏رفتار می کند و ظلم را در بلاد راه می اندازد، من حتی برای یک آن‏‎ ‎‏هم نمی توانم که او را حاکمش قرار بدهم؛ بلکه اگر حاکمش قرار‏‎ ‎‏می دادند این حجت می شد بر اینکه می شود یک فاسقی هم از‏‎ ‎‏طرف ولیّ امر حاکم باشد و حضرت امیر مضایقه کردند از اینکه‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 297

‏حتی اگر مصالحی هم آن وقت مثلاً بود که اگر پایشان محکم‏‎ ‎‏می شد، ممکن بود مثلاً معاویه را کنار بزنند، مع ذلک برای‏‎ ‎‏خودشان اجازه نمی دیدند که معاویه را حتی یک روز در سلطنت‏‎ ‎‏خودش باقی بگذارند.(276)‏

‏28 / 8 / 57‏

***

‏ ‏

‏ ‏

حکمیت و سرنیزه‏ ‏کردن قرآن

‏قضیه قرآنی است که سرنیزه کردند در مقابل امیر المؤمنین ـ‏‎ ‎‏سلام الله علیه ـ با حربۀ قرآن معاویه امیرالمؤمنین را شکست داد با‏‎ ‎‏حربۀ قرآن و الاّ چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود‏‎ ‎‏آثاری از بنی امیه نمی ماند؛ لکن حیله کردند، قرآن آوردند،‏‎ ‎‏[‏‏گفتند‏‎ ‎‏]‏‏«ما مسلم، شما هم مسلم، اشهد ان لا اله الا الله ، این قرآن»‏‎ ‎‏این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق که امام را نشناخته بودند،‏‎ ‎‏هرچه حضرت امیر گفت آقا صبر کنید، خیر نمی شود، قرآن،‏‎ ‎‏الحکم لله ، نمی شود، نمی شود، نمی شود. می خواستند بکشند‏‎ ‎‏حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارج، اصحاب حضرت‏‎ ‎‏بودند، انصار حضرت بودند، آنها حیله کردند، قرآن را بالای‏‎ ‎‏نیزه ها کردند که «الحکم بیننا و بینکم کتاب الله ، الحکم کتاب الله »‏‎[5]‎‎ ‎‏حضرت فرستاد به اصحابش که جنگ می کردند که آقا برگردید،‏‎ ‎‏گفت که آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده، حضرت فرمود:‏‎ ‎‏«می کشند اینها مرا، ریخته اند دورم، شمشیرها کشیده اند، اگر‏‎ ‎‏نیایید می کشند.» با قرآن، اسلام را شکست دادند.(277)‏

***‏26 / 1 / 43‏


کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 298

حکمیت و شکست‏ ‏قرآن با قرآن

‏قرآن را سرنیزه کردند و امیرالمؤمنین را شکستند. هرچه‏‎ ‎‏حضرت فرمود که من قرآن هستم، من قرآن ناطق هستم، به من‏‎ ‎‏گوش کنید. این حیله است. آن احمقها شمشیرها را کشیدند و‏‎ ‎‏گفتند که اگر نگویی برگردند، می کشیم. برگرداندند لشکر اسلام را‏‎ ‎‏و نگذاشتند که پیروز بشوند.(278)‏

‏14 / 3 / 59‏

***

‏ ‏

‏ ‏

اعتراض خوارج 

‏امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ در صدر اسلام مظلومتر از هر‏‎ ‎‏حاکمی در هر وقت بود. آنقدر اذیتش می کردند. همان مقدسها‏‎ ‎‏ایستادند مقابلش، گفتند باید قرآن را بالای نیزه کرد، اگر چنانچه‏‎ ‎‏قبول نکنی، چه خواهیم کرد. مجبورش کردند به اینکه قبول کند‏‎ ‎‏بعد هم تکفیرش کردند، گفتند توبه کن، تو کافر شده ای.(279)‏

‏1 / 1 / 61‏

***

‏ ‏

‏ ‏

جنگ با خوارج

‏امیر المؤمنین ـ سلام الله علیه ـ با آنهمه عطوفت، با آنهمه‏‎ ‎‏رحمت وقتی که ملاحظه فرمود خوارج مردمی هستند که فاسد و‏‎ ‎‏مفسد هستند، شمشیر کشید و تمام آنها را الاّ بعضی که فرار کردند‏‎ ‎‏از دم شمشیر گذراند.(280)‏

‏8 / 6 / 58‏

***

‏ ‏

‏ ‏

جنگ نهروان

‏یوم خوارج، روزی که امیر المؤمنین ـ سلام الله علیه ـ شمشیر را‏‎ ‎‏کشید و این فاسدها را، این غده های سرطانی را درو کرد این هم‏

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 299

‏یوم الله بود. این مقدسهایی که پینه بسته بود پیشانی شان، لکن خدا‏‎ ‎‏را نمی شناختند، همینها بودند که کشتند امیرالمؤمنین را. قیام‏‎ ‎‏کردند در مقابل امیر المؤمنین ـ سلام الله علیه ـ از لشکر خودش‏‎ ‎‏بودند، قیام کردند در مقابل او برای خاطر آن قضایایی که در صفین‏‎ ‎‏واقع شد و امام (ع) دید که اگر اینها باقی باشند، فاسد می کنند‏‎ ‎‏ملت را. تمامشان را کشت الاّ بعضی که فرار کردند. این یوم الله ‏‎ ‎‏بود.(281)‏

‏17 / 6 / 58‏

***

‎ ‎

کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 300

  • )) «هَیْهاتَ اَنْ یَغْلِبَنی هَوایَ، وَ یَقوُدَنی جَشَعی اِلی تَخَیُّرالْأَطْعَمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ او الیَمٰاَمةِ مَنْ لاٰ طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ، وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، اَوْ اَبیتُ مِبْطاناً وَ حَوْلی بُطُونٌ غَرْثٰی وَ اَکبٰادٌ حَرّٰی؛ هرگز هوای من بر من چیره نخواهد شد و حرص مرا به گزیدن خوراکها نخواهد کشید. چه بود که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد، یا هرگز شکمی سیر نخورد، ومن سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی از تشنگی سوخته.» نهج البلاغه؛ نامه 45.
  • )) غذا می خورد همچون غذا خوردن بندگان، و راه می رفت همچون راه رفتن بندگان.
  • )) «ألْقِ دَواتَکَ، وَأطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِکَ، وَ فَرِّجْ بَیْنَ السُطُورِ، وَ قَرْمِط بَیْنَ الْحُرُوفِ: فَاِنَّ ذٰلِکَ اَجْدَرُ بِصَباحَةِ الْخَطِّ.» نهج البلاغه؛ حکمت 315، ص 530.
  • )) «کانَ یَکْتُبُها لِمَنْ یَسْتَعمِلُهُ عَلَی الصّدَقاتِ ... ثُمَّ امْضِ اِلَیْهِمْ بالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ حَتّٰی تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ، وَ لا تُخْدِجْ بِالتَّحِیَّةِ لَهُمْ، ثُمَّ تَقُولُ. عِبادَ الله ِ، أَرْسَلَنی اِلَیْکُمْ وَلِیُّ الله ِ وَ خَلیفَتُهُ لاَخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ الله ِ فی أَمْوالِکُم؛ فَهَلْ لِلّٰهِ فی أَموالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ اِلٰی وَلِیّهِ. فَاِنّ قالَ قائِلٌ لا، فَلا تُراجِعْهُ؛ آن را برای کسی می نوشت که برگرفتن زکاتش می گماشت. در اینجا آهسته و آرام سوی ایشان رو، تا به میان آنان رسی و سلامشان کن و در درود گفتن کوتاهی مکن! سپس بگو: بندگان خدا، مرا ولیّ خدا و خلیفه او سوی شما فرستاد تا حقی را که خدا در مالهاتان نهاد از شما بگیرم، آیا خدا را در مالهای شما حقّی است تا آن را ادا سازید و به ولی او بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه متعرّض او مشو.» نهج البلاغه؛ نامه 25.
  • )) قاضی بین ما و شما، کتاب خداست، قاضی کتاب خداست.