فصل چهارم
ذکر نام ائمّه(ع) در قرآن
علت عدم تصریح به امامت و نام ائمّه در قرآن
پاسخ نقضی
شیوۀ قرآن در بیان مطالب
پس از آنکه به حکم خرد و قرآن روشن شد که امامت، یکی از اصول مسلّمه اسلام است و خدا این اصل مسلّم را در چند جای قرآن ذکر کرده، اینک ما به جواب این گفتار می پردازیم که چرا خدا اسم امام را با نمره شناسنامه ذکر نکرده تا خلاف برداشته شود و اینهمه خونریزی نشود؟!
جواب این پندار چند چیز است:
1ـ آنکه همین اشکال بی کم و کاست بر شما وارد است؛ زیرا که دینداران هم می توانند بگویند اگر امامت یک امر دروغی است چرا خدا دروغ بودن آن را اعلان نکرد تا خلاف بین مسلمانان برداشته شود و اینهمه خونریزی سر این کار نشود؟ خوب بود خدا یک سوره نازل می کرد که علی بن ابیطالب و اولاد او ـ علیهم السّلام ـ در اسلام امامت پس از پیغمبر ـ صلوات الله علیه و آله ـ ندارند. در این صورت یقیناً خلاف برداشته می شد، زیرا علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ چنانچه او را همه عالم شناخته اند از امر خدا یک
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 279
لحظه تخلّف نمی کرد و همه می دانند که او ریاست طلب نبود؛ لکن ما ثابت می کنیم که اگر خدا اسم هم از او برده بود خلاف برداشته نمی شد؛ بلکه فسادهای خیلی بدتری واقع می شد.
2ـ آنکه چنانچه می دانیم قرآن، کتاب دعوت به دینداری در مقابل بی دینی است، و در حقیقت این کتاب بزرگ آسمانی برای درهم شکستن آرا و عقاید فاسدۀ جاهلیت آمده، و چنین کتابی نباید به جزئیات بپردازد؛ بلکه باید همان کلیات را بگوید، و جزئیات و خصوصیات را در عهدۀ بیان پیغمبر واگذار کرده، چنانچه معرفی خود را که از معرفی علی بن ابیطالب بالاتر است به طوری نکرده که خلاف بین مسلمانان برداشته شود. مثلاً، راجع به اینکه خدا اصلاً صفت دارد یا ندارد و بر فرض داشتن با ذات متحد است یا نیست؛ و آیا خدا ممکن است جسم باشد و مکان داشته باشد یا نه؟ در همه اینها خلاف است بین مسلمانها؛ و همین طور راجع به کلام خدا و اراده خدا که حادث است یا قدیم؛ بلکه راجع به حادث بودن و قدیم بودن صفات خدا نیز بین آنها خلاف است و راجع به صفات پیغمبر و خلیفه؛ و جمله کلام آنکه در کمتر فرع و اصلی است که بین مسلمانها خلاف نباشد. اکنون خوب است این اشکال را همه بکنند که چرا اینها را در قرآن واضح ننوشت تا مردم خلاف نکنند؟ و ما پس از این روشن می کنیم که تمام این خلافها که بین مسلمانان در همه شئون واقع شده، از اثر روز سقیفه است و اگر آن نبود بین مسلمانان در قانونهای آسمانی این خلافها نبود.
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 280
امکان مفهوم ساختن اساس اسلام
احتمال ورود حذف و تحریف در قرآن
احتمال جعل احادیث دروغین
3ـ آنکه فرضاً در قرآن اسم امام را هم تعیین می کرد، از کجا که خلاف بین مسلمانها واقع نمی شد؟ آنهایی که سالها در طمع ریاست، خود را به دین پیغمبر چسبانده بودند و دسته بندیها می کردند، ممکن نبود به گفتۀ قرآن از کار خود دست بردارند، با هر حیله ای بود کار خود را انجام می دادند؛ بلکه شاید در این صورت خلاف بین مسلمانها طوری می شد که به انهدام اصل [و] اساس اسلام منتهی می شد؛ زیرا ممکن بود آنها که درصدد ریاست بودند چون دیدند با اسم اسلام نمی شود به مقصود خود برسند یکسره حزبی بر ضد اسلام تشکیل می دادند و در این صورت، مسلمانها هم قیام می کردند و ناچار علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ و دیگر دینداران سکوت را روا نمی داشتند و با آن نورس بودن نهال اسلام یک چنین خلاف بزرگی بین مسلمانها ریشه اسلام را برای همیشه از بن می کند و آن نیمه اسلام را هم به باد فنا می داد، پس نام بردن از علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ برخلافِ صلاحِ اصل امامت که هیچ برخلاف صلاح دین هم تمام می شد.
4ـ آنکه ممکن بود در صورتی که امام را در قرآن ثبت می کردند آنهایی که جز برای دنیا و ریاست با اسلام و قرآن سر و کار نداشتند و قرآن را وسیله اجرای نیات فاسده خود کرده بودند، آن آیات را از قرآن بردارند و کتاب آسمانی را تحریف کنند و برای همیشه قرآن را از نظر جهانیان بیندازند و تا روز قیامت این ننگ برای مسلمانها و قرآن آنها بماند و همان عیبی را که مسلمانان به
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 281
کتاب یهود و نصارا می گرفتند عیناً برای خود اینها ثابت شود.
5ـ فرضاً که هیچ یک از این امور نمی شد، باز خلاف از بین مسلمانها بر نمی خواست؛ زیرا ممکن بود آن حزب ریاست خواه که از کار خود ممکن نبود دست بردارند، فوراً یک حدیث به پیغمبر اسلام نسبت دهند که [مثلاً] نزدیک رحلت گفت امر شما با شورا باشد، علی بن ابیطالب را خدا از این منصب خلع کرد.(254)
***
مؤیداتی از ترس پیغمبر اسلام(ص) پیرامون تحریف
ما در اوایل این گفتار ثابت کردیم که پیغمبر از اینکه امام را با اسم و رسم در قرآن ذکر کند می ترسید، که مبادا پس از خودش قرآن را دست بزنند یا اختلاف بین مسلمانها شدید شود و یکسره کار اسلام تمام شود؛ و اینجا گواهی از قرآن می آوریم که در اظهار امامت با اسم و رسم محافظه کاری می کرده، و از منافقان ترس داشته: سورۀ مائده، آیۀ 67: «یا ایُّها الَّرسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ الله ُ یَعْصِمُکَ مِن النّاس.»
این آیه به اعتراف اهل سنت و نقل آنها به طرق معتبره از ابی سعید و ابی رافع و ابی هریره و اتفاق شیعه، روز غدیر خم درباره تبلیغ امامت علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام نازل شده، و سورۀ مائده، آخرین سوره ای است که نازل شده. این آیه و آیۀ شریفۀ «اَلْیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» در «حجة الوداع» که آخرین حج پیغمبر بود نازل شده، و بین نزول این آیه و وفات پیغمبر دو ماه و ده روز فاصله بیش نبوده، و معلوم است پیغمبر تا آن وقت تبلیغ همه
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 282
احکام را فرموده بوده، چنانچه خود آن حضرت در خطبۀ روز غدیرخم می گوید. پس، معلوم می شود این تبلیغ راجع به امامت است و وعده کردن اینکه خدا تو را نگهداری می کند، دلیل بر آن است که یک همچو چیزی را می خواهد تبلیغ کند و گرنه در سایر احکام ترسی و محافظه کاری ای در کار نبود. جمله کلام آنکه، از این آیه به واسطۀ این قراین و نقل احادیث کثیره معلوم شود که پیغمبر در تبلیغ امامت خوف از مردم داشته، و اگر کسی رجوع به تواریخ و اخبار کند، می فهمد که ترس پیغمبر بجا بوده؛ ولی خداوند او را امر کرد که باید تبلیغ کنی و وعده کرد که او را حفظ کند، او نیز تبلیغ کرد و دربارۀ آن کوششها کرد تا آخرین نفس، ولی حزب مخالف نگذاشت کار انجام بگیرد.(255)
***
شبهۀ قبول رأی شورا توسط علی(ع)
سخنان علی(ع) در غصب خلافت
سخنان علی(ع) در غصب خلافت
این نویسنده باز بی تناسب یک کلمه از کتاب نهج البلاغه را آورده، و به رخ دینداران می کشد، می گوید: «اگر کتاب نهج البلاغه را هم مدرک قرار دهیم خود امام علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ در نامه[ای] که به معاویه می نویسد، می گوید شورای مهاجر و انصار اگر کسی را امام گردانید، همان رضای خداست.»
ما اینجا باید چند جمله از همان کتاب نهج البلاغه بیاوریم تا معلوم شود که علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ که این سخن را به معاویه نوشت برای احتجاج با اوست، به طوری که خود آنها قبول
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 283
داشته، و مدتها به آن در زمان خلفا عمل کردند نه آنکه می خواهد واقعاً بگوید رضای خدا همان است.
اینک ما چشم پوشی می کنیم از آنهمه روایات و آیات و احتجاجات علی و حسن و حسین و زهرا ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ و سلمان و مقداد و ابن عباس و ابوذر و عمار و بریدة الاسلمی و ابی الهیثم بن التیهان، و سهل و عثمان پسران حنیف و ذوالشهادتین خزیمة بن ثابت و ابی بن کعب و ابو ایوب انصاری و غیر آنها که در کتاب احتجاج موجود، و از طرق عامه و خاصه ثابت است. اینک جملاتی از نهج البلاغه می آوریم تا بدانید علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ حق خود را مغصوب می دانسته و خلفا را به باطل و ناحق می دانسته.
1ـ اگر کسی «خطبه شقشقیة» را درست مطالعه کند، می بیند که علی ـ علیه السّلام ـ با خلفا چه نظری داشته، و آنها را چطور اسم برده. رجوع شود به خود خطبه تا مطلب معلوم شود.
2ـ در خطبۀ 172 می گوید: «اَللّٰهُمَّ اِنّی أسْتَعینُکَ عَلیٰ قُرَیْشٍ وَ مَنْ اَعٰانَهُمْ فَاِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمی، وَ صَغرّوُا عَظیمَ مَنْزِلَتی، وَ أَجْمَعُوا عَلیٰ مُنازِعَتی أمْراً هُوَ لی.» پس، یکی در آن میان گفت: «اِنَّکَ عَلیٰ هٰذَا الاَْمْرِ یَا بْنَ اَبی طٰالِبٍ لَحَریصٌ.» فقال: «بَلْ اَنْتُمْ وَ الله ِ لاََ حْرَصُ وَ اِنّمٰا طَلَبْتُ حَقّاً لی وَ اَنْتُمْ تَحولُونَ بَیْنی وَ بَیْنَهُ.» یعنی خدایا من از تو یاری می جویم بر ضد قریش و یاران آنها که آنها قطع رحم کردند و مقام بزرگ مرا کوچک شمردند و اجتماع کردند بر گرفتن امری که
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 284
حق من بود. در آن میان یکی گفت: «ای پسر ابوطالب، تو برای خلافت حریص هستی.» علی ـ علیه السّلام ـ گفت: «به خدا قسم شماها حریصتر هستید. من حق خود را طلب می کنم و شماها میانه من و حق من جدایی می اندازید.»
3ـ در خطبۀ ششم می گوید: «فَوَالله ِ مٰازِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقّی مُسْتَأثِراً عَلیَّ مُنْذَ قَبِضَ الله ُ نَبِیَّهُ ـ صلّی الله علیه و آله ـ حتّی یَوْمِ النّاسِ هٰذا.» یعنی «به خدا قسم که من همیشه از آن روز که پیغمبر را خدا قبض روح کرد تا امروز از حق خود ممنوع شدم و دیگری را بر من اختیار کردند.»
4ـ در خطبۀ 150 می گوید: «حَتّی اِذٰا قُبِضَ رَسُولُ الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الاَْعْقٰابِ، وَ غالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ تَّکَلُوا عَلَی الْوَلائِج، وَ وَصَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ، وَ هَجَروُا السَّبَبَ الَّذی¨ أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ، وَ نَقَلُواالْبَناءَ عَنْ رَصِّ اَساسِهِ، فَبَنَوْهُ فی غَیْرِ مَوْضِعِهِ. مَعادِنُ کُلِّ خَطیَئةٍ، وَ اَبْوٰابُ کُلِّ ضارِبٍ فی غَمْرَةٍ قَدْمارُوافِی الْحَیْرَةِ، وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ، عَلیٰ سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ اِلَی الدُّنیا را کِنٍ، اَوْ مُفارِقٍ لِلدّینٍ مُبایِنٍ.» یعنی «چون پیغمبر رحلت کرد برگشتند قومی به عقب، در گرفت آنها را راههای هلاکت، و اعتماد کردند به نااهلان وصلۀ غیر رحم کردند و از رشته[ای ]که خدا به مودت آن امر کرده بود رو برگرداندند و منقلب کردند بنا را از اساس به هم پیوند خود، و بنا کردند به غیر موضعش که معدن تمام خطاها و درهای هر گمراهی بودند. با سرعت تمام درسرگردانی فرو رفتند و غفلت نمودند در حال مستی بر طریقۀ آل فرعون، یا اینها کسانی
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 285
بودند که به دنیا پیوسته شده، و رکون و اعتماد کردند یا جدایی از دین نموده، و مباینت کردند.»
5ـ در خطبه[ای] که بعد از بیعت با او ایراد می کند می گوید: «لایُقاسُ بِآلِ مُحَمّدٍ ـ صلّی الله علیه و آله ـ مِنْ هٰذِهِ الْأُمَّةِ اَحَدٌ.» تا آنکه می گوید: «وَلَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الوِلاٰیَةِ، وَ فیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَالْوِرٰاثَةُ، اَلآنَ اِذْ رَجَعَ الْحَقُّ اِلیٰ اَهْلِهِ وَ نُقِلَ اِلیٰ مُنْتَقَلِهِ.» یعنی «مقایسه به آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ نمی شود کرد احدی را از این امت برای آنهاست اختصاصات حق امامت و درباره آنها وصیت و وراثت است. الآن برگشت حق به اهلش و نقل شد به مورد خودش.»
اینها شمّه ای است از کلمات امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در نهج البلاغه راجع به غصب حق او. اکنون خوانندگان از کسی که اینهمه از بردن حقش تظلم می کند آن کلام را که به معاویه نوشته، ببینند جز به این می توانند حمل کنند که یا به فرض تسلم و احتجاج از روی عقیده خود آنها گفته، یا آنکه خوف این را داشته که معاویه کاغذ را اسباب دست قرار دهد و آلت اغراض فاسده خود کند و مردم را به او بدبین کند.(256)
***
کتابامامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 286