اولی الامر در عرف دانشمندان اسلامی و از دیدگاه امام خمینی

‏ ‏

اولی الامر در عرف دانشمندان اسلامی و از دیدگاه امام خمینی

‏ ‏

‏محمد نقی سالمی‏

‏ ‏

‏خدای متعال اطاعت از خود و پیغمبر(ص) و صاحبان امر را در آیۀ شریفۀ: ‏«اطیعوا الله  و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » ‏بر تمام مؤمنین واجب نموده و فرمان برداری از کسی دیگر جز این سه نفر را واجب نکرده است. حال سؤال این است که این اولوا الامر چه کسانی هستند و باید چگونه اشخاصی باشند؟ بعضی می گویند: خدا بر مردم واجب کرده است که از سلاطین و پادشاهان خود پیروی کنند چنان که در زمان مصطفی کمال شاه، رئیس جمهور ترکیه و رضا خان پاشا ایران آن ها را اولوا الامر می دانستند؛ هم چنان که سنیّان در رابطه با خلفای اسلام از جمله معاویة بن ابی سفیان و یزید بن معاویه و دیگر خلفای اموی و عباسی چنین نظری داشته اند‏‎[1]‎‏.‏

‏امام خمینی همچون سلف صالح خود بر این اندیشه که اولی الامر صاحبان قدرت اند، می شورد و می گوید: «اگر مراد از اولی الامر این ها باشند العیاذ بالله  خداوند را به بیهوده کاری متهم نمودن است و حاشا و کلّا که چنین باشد .»‏‎[2]‎

‏و مقام خدای متعال از این بیهوده کاری و ستم گری منزه است‏‎[3]‎‏.‏

‏حکومت عهد الهی است، که به ظالمان نمی رسد ، چنان که خداوند به ابراهیم (ع) فرمود: ‏«لا ینال عهدی الظالمین»‏ که در مقابل ، به گفته برخی از محققین «مراد از اولوا الامر ائمۀ اثنی عشر می باشند که اطاعتشان به طور مطلق بر همه کس واجب است و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 383

تفسیر اولوا الامر در آیه ‏اطیعوا الله  واطیعوا الرسول و اولوا الامر منکم ‏به غیر ایشان هرکس باشد و حتّی فقها، تفسیر به رأی است.»‏‎[4]‎

‏امام خمینی اولی الامر را در غیاب امام زمان (عج) فقهای جامع شرایط می داند. علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان تصریح دارد که این آیه بر وجوب اطاعت اولی الامر دلالت دارد بدون آن که مقیّد یا مشروط باشد؛ یعنی اطاعت از صاحبان امر در صورتی که متهم به فسق و خطا نباشد واجب است اگر چه معصوم نباشند‏‎[5]‎‏.‏

‏به بیان دیگر، اولی الامر در غیبت معصوم، علمای عادل و آگاه به زمان و مکان اند و هر چند امکان خطا و ثواب در آن ها وجود دارد، منتها تا وقتی که مرتکب فسق قطعی نشوند اطاعت از آنان لازم است.‏

‏در دیدگاه شیعه، ولیّ امر معصوم یا نایب او (از فقهای عادل و آگاه به زمان و مکان) می باشد و سلاطین و حکامّی که از راه های دیگر به قدرت رسیده اند ولیّ امر نیستند، گرچه بسیاری تن به حکومت آن ها داده باشند. اسلام حقیقی هر کسی را که با قهر و غضب بر مردم حاکم شده باشد را ولی امر نمی داند و تبعیت از حکام ظلم و جور را روا نمی داند. چنان که امام خمینی نیز با اشاره به حدیث مشهور ابی خدیجه‏‎[6]‎‏ بر این امر تأکید می کنند که شیعیان از رجوع به سلطان جائر منع شده اند‏‎[7]‎‏. در این حدیث آمده است:‏

«بعثنی ابو عبد الله  (ع) الی اصحابنا فقال: قُلْ لَهُمْ ایّاکم اذا وَقَعت بینکم خصومةٌ او تعارضتم فی شیئین من الاخذ و العطاء ان تحاکموا الی احدٍ من هؤلاء الفساق. اجعلوا بینکم رجلاً قد عَرفَ حلالنا و حرامنا، فانّی قد جعلته علیکم قاضیاً، و ایّاکم ان یخاصم بعضکم بعضاً الی السلطان الجائر‎[8]‎‏؛‏

‏راوی می گوید امام صادق (ع) مرا برای رساندن پیامی به شیعیان (اصحاب) برگزید و فرمود: به آنان بگو اگر در زمینه ای خصومت یادگیری داشتید از این که قضات فاسق را در میان خود به داوری برگزینید برحذر باشید. بلکه کسی را داور قرار دهید که حلال و حرام ما را به خوبی شناخته باشد، زیرا من چنین شخصی را برای شما قاضی قرار داده ام. و مبادا یکی از شما هنگام مخاصمه، از سلطان ستم گر داد خواهی کند.»‏

و قرآن کریم نیز می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله  و اطیعوا الرسول و اولی

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 384

الامر منکم فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله  والرسول‎[9]‎‏؛‏

‏ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و پیامبر و صاحبان امر از میان خود را اطاعت کنید و اگر در امری نزاع و کشمکش داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید.»‏

‏بی شکّ نزاعی که در این آیۀ شریفه ذکر شده است همه نزاع ها و اختلاف ها را شامل می شود، چه اختلاف در ثبوت یا عدم ثبوت چیزی باشد و یا تنازع از باب سلب حقوق یا نزاع بین دو دسته. به هر حال، مرجع رسیدگی به این امور رهبر و حاکم اسلامی (اولوا الامر) است. این رجوع و پیروی از پیامبر و اولی الامر، اطاعت از اوامر آن ها است و مقصود صرفاً فرمان بردن از احکام الهی نیست، زیرا اطاعت از احکام الهی اطاعت از خداست نه اطاعت از پیامبر و اولی الامر.‏

‏البته شکی نیست که اطاعت از پیامبر و اولو الامر در امور مربوط به حکومت به طریق اولی پیروی از خدای متعال نیز هست‏‎[10]‎‏.‏

‏هم چنین در آیۀ دیگری آمده است: ‏«اَلَم تَرَ اِلی الذّینَ یزعمون انهّم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوتِ و قد اُمِروا ان یکفروا به؛‎[11]‎‏.‏

‏آیا ندیدی کسانی که می پندارند به آن چه به تو و پیش از تو نازل شده است ایمان آورده اند، ولی می خواهند طاغوت را به داوری میان خود برگزینند، حال آن که فرمان داده شده اند که به او عصیان ورزند.»‏

‏امام خمینی در سال 1327 (بعد از جنگ جهانی دوم) در بارۀ اولی الامر و این که اولی الامر چه کسانی هستند و باید چگونه باشند چنین می گوید:‏

‏«این اولو الامر چه کسانی هستند و باید چگونه اشخاصی باشند؟ بعضی می گویند آن ها پادشاهان و امرا هستند، خدا واجب کرده بر مردم که اطاعت و پیروی کنند از سلاطین و پادشاهان خود چنان چه در زمان مصطفی کمال پاشا رئیس جمهور ترکیه و رضاخان شاه ایران آن ها را اولو الامر می دانستند و می گفتند خدا واجب کرده اطاعت آن ها را. وسنّیان با خلفای اسلام که از جمله آن ها معاویة بن ابی سفیان و یزید بن معاویه و دیگر خلفای اموی و عباسی است تطبیق می کنند.»‏

‏امام خمینی در «کشف اسرار» می گوید: «این اولی الامر که در نصوص اسلامی و متون‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 385

اسلامی آمده است با کمال پاشا و رضا شاه نمی خواند. تفسیر من عندی دلخواه از اولی الامر نمودن نه کار شایسته ای است. و اصولاً تأویل نورتیویستی و اپورتومستی از متون دینی نمودن کار درستی نیست. آتا ترک از اسلام همین واژه را گرفته است و می خواهد به خود تطبیق دهد، با آن همه فساد وبی بند و باری  و خودباختگی در برابر قدرت های قائمه اجنبی «اولی الامر» هم باشد و باشند.»‏‎[12]‎

‏امام خمینی در ایران بعد از جنگ جهانی دوّم از نقاب این اولی الامرهای قلابّی پرده بر می دارند و می گویند:‏

‏«از خدا و رسول خدا و اولی الامر اطاعت کنید. این اولی الامر کیست؟ این اولی الامر کمال آتا ترک است یا رضا شاه پهلوی است؟ این اولی الامر ملک فیصل است یا ملک سعود؟ ملک فاروق است یا ملک ادریس؟ این ها همگی به نوعی اولی الامرند؟!»‏

‏مصطفی کمال پاشا لائیک بود، از اسلام فقط این اولی الامر را گرفته و آن را تحریف نموده و به خود چسبانده بود. به واقع از اسلام نگرفته بود از حکومت عثمانی و بقایای فرهنگ عثمانی گرفته بود. چرا که این اصطلاح در اخوان مسلمین ترک بود، و وی آن را زیبندۀ خود یافت. برخی هم در ایران که از رواج بی حجابی و بی بند و باری و فرنگی مأبی در ترکیه خوششان آمده بود عنوان اولی الامر او را بر رضاخان میر پنچ نیز شایسته دیدند که امام خمینی آن ها را افشا و رسوا نمود.‏

‏این سؤال تاریخی و سرنوشت ساز را باید از ملاهای درباری پرسید که به درستی این اولوا الامر چه کسانی هستند؟ ملک فاروق است یا ملک عبد الناصر یا ملک حسین یا یاسر عرفات؟ کدام یک از این ها اولی الامراند؟ هر جوابی بدهند و هر جانب را بگیرند، جانب دیگر خود را نشان می دهد و پاسخ می طلبد، هم خداو هم خرما که نمی شود! لذا امام می فرمایند: اولی الامر اهل عصمت و طهارت اند، والی عادل و آگاه مسلمین هم نیابتاً از سوی آن ها ولایت


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 386

اولی الامر و اجتهاد

‏بر پایۀ بحث های عقلی و نقلی، وجود اولی الامر ضروری است. یکی از مهم ترین روایات در این باب روایتی است از امام رضا(ع)‏‎[13]‎‏ که امام خمینی (ره)در رسالۀ «ولایت فقیه» به آن استناد و استشهاد نموده اند. در این روایت آمده است:‏

‏«... اگر کسی بپرسد چرا خدای حکیم "اولی الامر" نهاده است و به طاعت آن مردم را امر کرده است، جواب این است که: به علل و دلایل بسیار چنین کرده است؛ یکی این است که: مردم به شیوه ای مشخّص و معیّن نگه داشته شده و دستور یافته اند که از این حدّ تجاوز ننمایند و از حدود و قوانین مقرّر در نگذرند، که اگر تخطّی کنند دچار فساد خواهند شد. و این محقق نمی شود و عموم بر طریقه معیّن نمی روند و قوانین الهی را بر پای نمی دارند مگر در صورتی که فرد با قدرت امین و پاسداری بر ایشان گمارده که عهده دار این امرمهم باشد و از تجاوز به حدود ایشان جلوگیری نماید. و اگر چنین نبود و شخصی یا قدرتی بر این نظام نبود (هیچ کس لذّت و سفاهت خود را که با فساد و تباهی دیگران ملازمه دارد فرو نمی گذاشت) در راه از امیال خود به ستم و تباهی می رفت.‏

‏علّت دیگر این است که ما در هیچ یک از فرق و ملل و مذاهب نمی بینیم که جز به وجود یک بر پا دارندۀ نظم و قانون و رهبر توانسته باشند به حیات اجتماعی خود ادامه دهند، زیرا برای تمشیت امور دین و دنیا ناگزیر از نظام و رهبرند... لذا حکمت خدای متعال و حکیم است که مردم یعنی مخلوق خویش را بی راهبر و بی رهبری نگذارد، زیرا که جامعه به وجود چنین فردی نیازمند است.‏

‏امّت جز به وجود او قوام و استحکام نمی یابد. با رهبری اوست که با دشمنان می جنگند و در آمد عمومی را خرج ملّت می کنند و نماز بر پای می دارند و دست ستم گران را از جامعه و حریم مظلومان دور می دارند.‏

‏از دلایل و علل دیگر این که: اگر خداوند برای جماعت (امّت) امام بر پا دارندۀ نظم و قانون خدمت گزار امین و نگاه بان و پاسدار و اما نت دار تعیین ننماید، دین به انحطاط و فرسایش می افتد و آیین خدا نابود خواهد شد، بدعتگران و بی دینان به دین خواهند افزود و پیرایه بر آن خواهند بست و ملحدان و بی دینان چیزها از آن خواهند کاست و‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 387

‏دین را نزد مسلمانان خوار و... وانمود خواهند نمود. تودۀ مردم کامل نیستند و در کمال نمی باشند، با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالات تشتت دارند. بنابر این، آن که بر پا دارنده نظم و قانون است و حافظ رسالت انبیا اگر بر مردم گماشته نگردد، فساد در جامعه رشد خواهد نمود.‏

‏نظامات و قوانین و احکام اسلام از جای خود خواهد گشت و دیگر گونه خواهد شد و ایمان و معتقدات رفته و این تغییر و دگرگونی موجب فساد همگی از ارکان بشریت خواهد شد.»‏‎[14]‎‏.‏

‏آن چنان که از روایت حضرت رضا(ع) استنباط می شود به دلایل بسیاری حکومت ولی امر لازم است و این علت ها و جهات عقلی و شرعی به برهۀ زمانی خاصّی محدود نیست، بلکه همیشگی است. از این رو در جوامع مسلمان که هنوز حکومت های عادلانه شکل نگرفته، مبارزه در راه استقرار حکومت عادلانه امری اجتناب ناپذیر است که تشیّع علوی پیشتاز و الهام بخش نهضت های اسلامی است؛ به بیانی دیگر، صبغه و جلوۀ علوی و حقانی در نهضت های حق طلب عالم به نحوی حضور دارد، زیرا از نظر تشیّع سرخ علوی ‏«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»‏ است‏

‏فایده و لزوم حکومت و تشکیل دولت در تمدن بشر ، امری دیرینه بوده است و خواهد بود. لذا امام خمینی می گوید: «حکومت اسلامی و فکر و اندیشه حکومت عادلانه، امری همیشگی و پایدار است، زیرا تعدّی از حدود الهی و تجاوز به حقوق دیگران به خاطر هواها و هوس ها بوده و خواهد بود.»‏

‏«حکمت آفریدگار بر این تعلّق گرفته که مردم به طریقه عادلانه زندگی کنند و در حدود احکام الهی قدم بر دارند. این حکمت همیشگی و از سنت های خداوند متعال و تغییر نا پذیر است. بنابر این امروز و همیشه وجود ولی امر یعنی حاکمی که قیّم و بر پا نگه دارنده نظم و قانون اسلامی باشد، ضرورت دارد.»‏‎[15]‎

‏توقیع امام زمان (عج) نیز همین را می گوید:‏

«و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، فانّهم حجّتی علیکم و انا حجة الله »‎[16]‎‏.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 388

این حوادث واقعه، که امام زمان مردم را در آن به راویان احادیث ارجاع می دهد، چیست؟ این حوادث واقعه امری است که ملّت حکم آن ها که نمی داند و لازم است در غیبت صغرا به نواب اربعه و در غیبت کبرا به علمای آگاه و با تقوا مراجعه نماید؛ به بیان دیگر امّت اسلامی در حوادث واقعه باید به ولی فقیه مراجعه کند که ولایت و سر پرستی از سوی امام زمان را در زمان غیبت بر مسلمین دارد.‏

‏پس ولایت استمرار حرکت انبیا و ادامۀ امامت و رهبری است از طریق نواب امام زمان. در واقع ولایت از آن حق طلبان و حقّ مداران است و اگر چندی سلاطین و حکّام ظالم، و ملوک و رؤسای فرصت طلب آن را غصب کرده باشند از باب تصرّف عدوانی و زور است و خود باطل است. ولایت نمونه بارز پیوند دین و دولت است و کسانی چون آتا ترک که لائیک و پیرو جدایی دین از سیاست و سکولاریسم اند چگونه می توانند عنوان ولی و اولی الامر داشته باشند؟‏

‏ولایت حکومت دینی است. در این نظام سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست است که مصداق بارز آن حکومت اسلامی ایران می باشد.‏

‏نظام جمهوری اسلامی ایران محصول نهضت های حق طلبانه تشیع در طول تاریخ است. با ظهور دولت صفوی (قرن دهم و یازدهم هجری) مذهب اثنی عشری مذهب رسمی ایران گردید که تحت امر و تابع مقام های روحانی بود. قبل از آن دولت آل بویه و پیش تر از آن در دوره ساسانیان (224ـ647 م.) حکومت هایی از پیوند دین و دولت در ایران وجود داشته است‏‎[17]‎‏.‏

‏امّا حاکمیت ولایت فقیه نه تنها در ایران بلکه در جهان هم امر نوینی است که از ابتکارات امام خمینی به شمار می رود.‏

‏امام محمّد غزالی در آثار خود در باب حُکام و اولیا امر از «فرّۀ ایزدی»‏‎[18]‎‏ که بازماندۀ افکار فلسفی ومذهبی فرس قدیم است سخن می گوید، امّا این فرّۀ ایزدی ولایت نیست بلکه جنبه قدسی و به اصطلاح امروز کاریسماتیک (‏‎Charismatic‎‏) حکومت است، اما ولایت فقیه پیوند علم و دیانت و ریاست معنوی فقیه بر است اسلامی است به نیابت از مقام عصمت و طهارت؛ به ویژه در امور سیاسی و اجتماعی.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 389

ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی به معنی حکومت فقیهان و حکومت قانون است که در آن فقیهان در نظام ولایت فقیه مبسوط الید، صاحب نفوذ و تصمیم گیری قاطع و نهایی اند.‏

‏این ولایت لزوماً به معنی حکومت اختصاصی روحانیون نیست، بلکه پیش شرط آن عدالت و پذیرش مردمی است که مردم نیز با مراجعه اهل خبره ولی فقیه را بر می گزینند.‏

‏زمنیه رهبری پایگاه مردمی است و لازمۀ آن علم، آگاهی، عدل، درایت و تدبیر است.‏

‏رهبر عالم دینی است امّا هر عالم دینی الزاماً رهبر نیست (به اصطلاح منطقی عموم و خصوص مطلق است)‏‎[19]‎‏ و حتّی گفته اند هر فقیهی حقّ دخالت مستقیم در سیاست و دولت ندارد، گرچه مجتهد و صاحب رأی هم باشد.‏

‏البته نظام ولایی، نظام فردی و فرد مداری نیست، نظام شرعی اسلامی است که حکومت و رهبری آن در اختیار رهبر یا شورای رهبری است که نخبگان ملّت و امّت می باشند و رهبر نیز تابع قانون و اصول حاکم بر نظام است.‏

‏امام خمینی نظریۀ ولایت فقیه را در جهان طرح و توسعه داد اما این اندیشه در قرن های سابق نیز وجود داشته است.‏

‏چنان که فقیه نامدار محقق کرکی (متوفای 976 ق.)‏‎[20]‎

‏شیخ الاسلام دورۀ شاه طهماسب و فردی قدرتمند در دولت صفوی بوده است. در دوران انقلاب مشروطه در ایران نیز افرادی چون شیخ فضل الله  نوری‏‎[21]‎‏ و سید حسن مدرس‏‎[22]‎‏ در امر حکومت حضور داشتند.‏

‏هم چنین، از فقیه و اصولی، نو آور و نامی شیخ مرتضی انصاری علاوه بر افتا (در فروع دین و امور استنباطی) ولایت در حلّ و فصل خصومات و ولایت در تصرّف را نیز از دیگر وظایف فقیه نام می برد، شیخ در مورد افتا و قضا به علت اتفاقی بودن آن بین علما وارد جزئیات بحث نمی شود امّا مورد سوّم را که به نظر او مقوله ای جدلی و بحث انگیز است متعرّض می شود و می گوید:‏

‏چون اطاعت از امامان معصوم در همۀ زمینه های زندگی مادی و معنوی واجب است پس فقیهان نیز به نحوی شایسته دارای چنین اطاعتی هستند. دیگر این که اصولاً ولایت‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 390

بالاصاله خاص پیامبر و ائمه است، اما ولایت دیگران (فقها) به صورت نیابتی است. امام خمینی هم اطاعت از فقیه را به تبع رسول و ائمه (ع) می داند، ولی اختیارات ولی فقیه را بیش از شیخ انصاری گسترش و تعمیم می دهد. امام خمینی نیز ولایت فقیه را بالاصاله نمی داند بلکه با واسطه و به تبع پیامبر و امامان تلقی می کند که این بادیدگاه فلسفی و عرفانی امام خمینی نیز سازگاری کامل دارد، ایشان دربارۀ هجرت صوری و معنوی هم همین نظر را ابراز می کنند: «هجرت معنوی خروج از بیت نفس و منزل دنیاست الی الله  ورسوله، و هجرت به سوی رسول و ولّی نیز هجرت الی الله  است»‏‎[23]‎‏.‏

‏چنان که در آیه قرآن نیز آمده است: ‏«ومن یخرج من بیته مهاجراً الی الله  و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله .»‎[24]‎

‏این سیر و سلوک، در سلوک علمی و اجتهادی فقیه نیز هست؛ فقیه باید از خود به خدا هجرت کند، لذا سیاست او برای هوا و هوس نیست. به همین سبب امام خمینی اطاعت از فقیه را به تبع رسول (ص) و ائمه (ع) می داند. ‏

‏به هر حال، در عصر شیخ انصاری علما به تهییج عمومی علیه تجاوزات روس و انگلیس به ایران پرداختند و به گفتۀ برخی به دنبال شکست های ایران از روس ها به سال 1828 م. علما به کوتاهی و تقصیر متّهم شدند، گرچه اواخر در جبهۀ جنگ هم حضور یافتند لذا طرفداران ولایت و حاکمیت روحانی کوشش می کنند در مصاف دشمن جدّی تر در میدان مبارزه بیایند.‏

‏البته رواج اندیشه ها و فرهنگ سیاسی جدید نیز در این توجّه به خود، بازگشت به اسلام ناب و یافتن گوهر گران بهای نظام ولایی بی تأثیر نبوده است.‏

‏چنان که، شکست اهداف و آرمان های انقلاب مشروطه و نیز شکست نهضت ملّی با دخالت های بیگانگان و رواج فرهنگ غربی، در موضع گیری امام خمینی و دفاع از کیان اسلامی و نهضت شیعی، مؤثر بوده است.‏

‏امام خمینی ولایت فقیه را فرا گیرتر از شیخ انصاری چنین مطرح می کند: این ولایت استمرار حرکت انبیا و ادامۀ راه ائمه و اولیا است به همان سیره و بر پایۀ همان آرمان وعقیده. بر اساس قرآن، سنت، عقل و اجماع نیز فقهای جامع شرایط وراث پیامبران اند و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 391

عالمی که آگاه به زمان و مکان نباشد و عالمی که در برابر ستم گران و زورگویان ضعیف و ذلیل باشد و امّت را به تسلیم و خواری بکشاند، نمی تواند وارث انبیا باشد.‏

‏این علما در صورتی وارث انبیا، احباء رسول و امانت دار پیامبرند که در راه ترویج تعالیم انبیا و اولیا بکوشند.‏

‏این امانتی که فقیه نگهبان و رسانندۀ آن به دیگران است، همان محتوای پیام و تعالیم نبوت است که با وجود علم و تقوا و عمل به عالم می رسد‏‎[25]‎‏ و این تلاش ها برای برپایی عدالت است:‏

«لیقوم الناس بالقسط»‏ لذا امام علی (ع) می فرماید: ‏«و ما اخذا الله  علی العلماء ان لا یقاروّا علی کظّة ظالمٍ و لا سَغبِ مظلوم»‎[26]‎‏ قراری که خدا با عالمان دارد این است که با ظالمان سازگاری نداشته باشند و با سیری آنان و گرسنگی مظلومان نسازند چنان که پیام رسول گرامی (ص) این است که: "‏الفقهاء امناء الرسل، مالم یدخلوا فی الدنیا. قیل یارسول الله ! و مادخلوهم فی الدنیا؟ قال: اتباع السلطان فاذا فعلوا ذلک، احذروهم علی دینکم؛‎[27]‎

‏عالمان دین امانت داران پیامبران اند تا هنگامی که به دنیا طلبی نگرویده اند. سؤال شد: ای رسول خدا! دنیا طلبی چیست؟ فرمود پیروی از سلطان (قدرت خودکامه) که اگر دنباله رو او شدند، برای حفظ دین خود از آنان دوری کنید."‏

‏سلطنت طلبی و صحه گذاردن به ظلم ظالم، مخرّب دین و عدالت است، مسئولیت عالم دین این است که در برابر ستم گر بخروشد و چون محروم و مظلوم را ببیند، بیتاب شود. این ها همان عهدی است که خدا با عالمان دارد‏‎[28]‎‏.‏

‏از آن جا که دیدن ستم ستم گران و ستم زدگی ستم دیدگان بر عالم روا نیست لذا واجب است برای ایجاد حکومت حقّ قیام کند و در واقع  مقدمۀ واجب را فراهم سازد.‏

‏نظریۀ ولایت فقیه نیز ناظر به این معنا است که علما باید برای رواج فضیلت و استقرار عدالت وحکومت خدایی، به ایجاد سازمان قدرت همت نمایند؛ قدرتی که پشتیبان محرومان و مستضعفان، و حافظ و نگهبان احکام قرآن و حکومت پیامبران است. بنابراین، مبارزه باظلم و ستم و تهیّۀ مقدمات آن برای بسط عدالت و شکستن ظلم و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 392

ایجاد حکومت حقّ امری واجب است.‏

‏در روایتی از علی (ع) نقل شده است: ‏«العلماء حُکّام علی الناس»‎[29]‎‏ حکومت از آن عالمان است و در یکی از خطبه های سیدالشهداء (ع) آمده است:‏

«مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلما بالله .»‎[30]‎

‏علمای ربانّی کارگزاران و مجریان احکام الهی اند و این تنها در امور شرعی و جزایی نیست بلکه کلیه امورجاری در جامعۀ اسلامی را فرا می گیرد.‏

‏ ‏

اولی الامر و نیابت امر

‏ولایت دارای شقوقی است: ولایت تکوینی، ولایت تشریعی، ولایت معنوی و ولایت در تشریع و قانون گذاری که از سوی پروردگار به پیامبران و ائمه معصومین (ع) داده شده است. ‏

‏در قرآن کریم می خوانیم: ‏«اقم الصلوة لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر» ‏که اشاره به وقت نماز دارد امّا تبیین و روشن نمودن آن بر عهدۀ پیامبر است که همین تفصیل دادن اجمال، ولایت تشریعی است.‏

‏امّا ولایت تکوینی این است که انبیا و ائمه (ع) با اذن خدای متعال می توانند در عالم هستی و طبیعت تصرف کنند، چنان که حضرت مسیح مردگان را زنده می ساخت.‏

‏این ولایت خاص خداوند متعال است که گاه به اذن او انبیا و اولیا نیز از آن بهره مند می شوند.‏

‏امّا ولایت فقهای جامع شرایط در مرتبۀ بعد از ولایت امام معصوم قرار دارد که، به معنی اولی در تصرف است به نیابت از امام معصوم.‏‎[31]‎

‏امّا از دیدگاه امام خمینی ولایت تکوینی مقام والایی است که خاص خدای متعال و اولیای اوست و تنها ولایت اعتباری که مربوط به «حکومت و ادارۀ کشور و اجرای قوانین»‏‎[32]‎‏ است در اختیار فقها قرار دارد.‏

‏پیش از امام خمینی حکمای اسلامی ولایت را به ولایت تکوینی و ولایت تشریعی تقسیم کرده اند، ولی ایشان ولایت را به ولایت تکوینی و ولایت اعتباری باز می گرداند،‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 393

چرا که ولایت تشریعی هم به ولایت تکوینی بازگشت دارد و تنها ولایتی که فقیه دارد همان ولایت اعتباری است در قلمرو حقوق و امور اعتباری.‏

‏امام خمینی در «مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة» می نویسد:‏

«اِنّ النبوة الحقیقة المطلقة هی اظهار ما فی غیب الغیوب فی الحضرة الواحدیة حسب استعدادات المظاهر بحسب التعالیم الحقیقی والانباء الذّاتی، فالنبوة مقام ظهور الخلافة والولایة و هی مقام بطونها؛‎[33]‎

‏به راستی پیامبری ظاهر ساختن آن چیزی است در غیب الغیوب در حضرت واحدیت است، بر حسب استعدداهای مظاهر و طبق تعلیم حقیقی و آگاهی ذاتی که او داراست.»‏

‏پس مقام نبوّت مقام ظاهر و خلافت و ولایت مقام باطن پیامبر است.‏

‏امام خمینی هم چنین می نویسد:‏

«فالنبیّ هو الظاهر باسمی الحکم العدل لمنع الاطلاق الطبیعة والدعوة الی العدل فی القضیة و خلیفته مظهره و مظهر صفاته و هذا احد معانی قوله (ع) فی حدیث الکافی و التوحید:

‏واولی الامر بالمعروف و العدل والاحسان ای اعرفهم بکذا اِلاّ انّ فی الکافی بالامر بالمعروف؛‏‎[34]‎‏.‏

‏پیامبر کسی است که با دو اسم حاکم و عادل ظهور نموده است تا از سر کشی طبع مانع گردد و به عدل در جریان عالم دعوت کند. خلیفۀ این پیغمبر باید مظهر او و مظهر صفات او باشد و یکی از معانی حدیثی که در کافی و توحید آمده همین است که: اولی الامر را با معروف و عدل و احسان بشناسید و در کافی می گوید: اولی الامر را با امر به معروف باید شناخت.»‏

‏اصل نبوّت که متعلق به عالم بالاست از هدایت تکوینی سرچشمه می گیرد که با ابلاغ و ارشاد به هدایت تشریعی منجر می شود، بنابر این هدایت تکوینی و هدایت تشریعی در اصل به ولایت تکوینی باز می گردد؛ به بیان دیگر، ولایت تشریعی در برابر ولایت تکوینی نیست بلکه اگر ولایت تکوینی نباشد، ولایت تشریعی هم نخواهد بود.‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 394

ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی منبعث از ولای معنوی و از برکت بعثت رسول گرامی اسلام است. این ولایت از پیامبر به جانشینان او رسیده و ادامۀ آن به عهدۀ علما و فقهای جامع شرایط عادل و آگاه و مدبّر است، لذا با این که جایگاه دینی و مذهبی فقها فراتر از تودۀ مردم است، در عین حال فقهای کار مردمی و مدنی دارند که همان حکومت و ادارۀ جامعه و تمشیت امور امّت اسلامی است. بر این اساس نظریۀ امام خمینی کارساز و وحدت گراست؛ هم به دنیا توّجه دارد، چون زمینه ساز آخرت است، و هم به امامت عنایت دارد چرا که در رهبری امّت اسلامی، هم امر شیعه و هم اهل سنت مطرح است. نظام ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی نظامی قانونمند و قانون مدار است و حتی فرقه های غیر مسلمان را نیز در جای خود پذیراست.‏

‏این نظام خود هدف نیست بلکه وسیله ای است برای رسیدن به اهداف عالی معنوی و الهی.‏

‏عهده دار شدن حکومت به خودی خود، شأن و تعالی نیست ، بلکه وسیله ای برای اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیر المؤمنین (ع) دربارۀ نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: «این کفش چه قدر می ارزد؟ گفت: هیچ! فرمود: فرماندهی به شما نزد من از این هم کم ارزش تر است، مگر این که به وسیلۀ فرماندهی (حکومت بر شما) بتوانم حقی (نظام قانون مند اسلامی) را برقرار سازم و باطل (قانون و نظامات ناروا) را از میان بردارم.»‏

‏پس برای مردان خدا اگر حکومت به کار خیر و تحقق هدف های عالی نیاید، هیچ ارزش ندارد‏‎[35]‎‏.‏

‏پیامبر متصدی و ولی مؤمنین است و آن چنان که پدر بر فرزند ولایت دارد او نیز چنین است و ولایت فقیه تالی تلو آن است. ‏

‏امام خمینی ولایت رسول (ص) و همه امامان (ع) را به ولایت الله  باز می گرداند؛ ولایت رسول و امامان در برابر ولایت حقّ نیست بلکه وابسته و در پرتو ولایت اوست. و ولی فقیه هم طفیل هستی پیامبر و امامان، و نایب ولی عصر (عج) است.‏

‏وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم(ص) و ائمه (ع) داشتند در عصر غیبت به‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 395

فقیه عادل تعلق دارد به این معنا نیست که مقام ائمه (ع) و رسول اکرم (ص) را دارا است. زیرا این جا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است.‏

‏ولایت یعنی حکومت و ادارۀ کشور واجرای قوانین شرع مقدس که وظیفه ای سنگین و مهّم است، نه این که برای کسی نشان و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادی بالاتر ببرد؛ به عبارت دیگر، ولایت مورد بحث یعنی حکومت و اجرا و اداره، و این یک امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است‏‎[36]‎‏.‏

‏این دیدگاه درست خلاف نظر علمای اهل سنّت و برخی از ناآگاهان و منتقدان غربی است که حکومت روحانی را نوعی امتیاز تلقی می کنند. در حالی که امام خمینی «فقیه حاکم» را «خدمت گزار امّت» و فرد مسئول و آگاه می داند.‏

‏برخی از متفکران اسلامی معاصر هم که به خوبی نظریۀ حکومت اسلامی را مطرح کرده اند، مانند اقبال لاهوری از هند، و رشید رضا از سوریه، محمد الغزالی از مصر و ابوالعلی مولوی از پاکستان به دیدگاه های امام خمینی نزدیک اند‏‎[37]‎‏ و تقابلی با اندیشۀ حکومت اسلامی رهبر شیعیان ندارند.‏

‏امام خمینی نیز همچون این متفکران بر این با وراست که حفظ وحدت اسلامی با باز پس گرفتن اقتدار مسلمانان از بیگانگان و با بیرون راندن مزدوران و نوکران داخلی امکان پذیر است، با این تفاوت که امام خمینی علاوه بر نظریه پردازی انقلابی بزرگ را با شجاعت تمام رهبری کردند.‏

‏امام خمینی اهل سازش و تسلیم با ستم گران نبود، چون انقلاب تدریجی و مسالمت جو را باور نداشت بلکه انقلاب را حرکتی سیاسی برای تهذیب انسان ها و رسیدن به عدل و قسط و اهداف الهی می دانست.‏

‏امام خمینی با همۀ رژیم های ستمگر مخالف است چرا که حکومت جباران را با اندیشۀ حکومت الهی در تعارض می بیند.‏

‏اندیشه امام خمینی بر چارچوب شریعت استوار است، لذا هر مسلمانی می تواند مخاطب اندیشه های او باشد.‏

‏وی اسلام مبارز و انقلابی را در برابر اسلام امریکایی می بیند و از چهرۀ کریه نفاق و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 396

ره روان جلی و خفی آن پرده بر می دارد و اسلام واقعی را به جهانیان نشان می دهد.‏

‏«امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است و من دست و بازوی همۀ عزیزانی که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزت مسلمین را نموده اند، می بوسم و درودهای خالصانۀ خود به همۀ غنچه های آزادی و کمال نثار می کنم.»‏

‏این را امام خمینی از ژرفای دل و از عمق جان می گوید و اسلام را بی پیرایه و خالی از اغراض شخصی مطرح می کند.‏

‏این نظریه برخلاف دیدگاه سید قطب است که اسلام را از دیدگاه خاص جناحی و گروهی مطرح می کند. سید قطب رژیم ضد صهیونیست و خدا پرست ناصری را ضد اسلام و ضد عدل و داد قلمداد می کند و از دولت غاصب صهیونیستی و سابقۀ استعمار در مصر یادی نمی کند.‏

‏سید قطب صریحاً می گوید:‏

‏«آن چه امروز به عنوان مصلحت دولت و کشور معروف است، در عرف اسلام جایی ندارد، زیرا اسلام به دولتش اجازه نمی دهد که در اختیار و مناسبات با افراد، جمعیت ها و ملت ها از دایرۀ عدل پا بیرون نهد، بلکه باید تمام امور را به تحقق شریعت اسلام برگرداند تا کلمة الله  در اوج اهتزار باشد.»‏

‏خدا کند این سخن مشمول ‏کلمة حق یراد بها الباطل‏ و سخنی به کام مفتیان مفت خوار و عوامل استکبار جهانی نبوده باشد.‏

‏اما امام خمینی با استکبار جهانی امپریالیسم و صهیونیسم مخالف است و می گوید:‏

‏«آیۀ ‏و اعدوا لهم مااستطعتم من قوة‏، دستور می دهد که تا حد امکان نیرومند و آماده باشید تا دشمنان نتوانند به شما ظلم و تجاوز کنند. ما متحد و نیرومند و آماده نبودیم که دست خوش تجاوزات بیگانه شده و می شویم و ظلم می بینیم.‏‎[38]‎‏»‏

‏جهت گیری فکری و اعتقادی امام خمینی ضد استکباری است، و تنها آن چه را حکم خدا و رسول است بیان می کند. گرفتار تنگ نظری و گروهی و نژادی و قبیله ای و‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 397

عشیره ای، قومی، ملی و قشری نیست. حکم اسلام راستین را بیان می دارد و به دنبال آن حرکت می کند. به خدا اتکا می کند و به سوی موفقیت پیش می رود: « ‏و من یتوکل علی الله  فهو حسبه‏».‏

‏ ‏

اولو الامر و فرجام امر

‏نهضت های ضد استعماری در بلاد اسلامی از مصر، تونس، مراکش، الجزایر و فلسطین تا هند و آب های جنوب شرقی و اندونزی، بر پایۀ فتاوی مفتیان نبود، چون غالب مفتیان (در واقع وعاظ السلاطین این کشورها) حکام دست نشانده این سرزمین ها را اولی الامر می دانستند و هیچ گاه در برابر ملک فیصل و ملک سعود و ملک فارق و ملک ادریس و ملک حسین نایستادند، بلکه تأییدشان هم کردند.‏

‏آتاترک در نزد آنان هم اولوا الامر بود و هم پدر ترک! هم جنبۀ مذهبی داشت و هم نژادی! ـ البته دکتر سوکارنو و دکتر مصدق و ناصرالدین، حسابشان جدا است ـ چرا که علمای اهل سنت اغلب حکام حاکم را اولی الامر می دانند و معتقدند. «‏الملک لمن غلب‎[39]‎‏». نهضت مردم کشورهای اسلامی، به تأسی از نهضت های انقلابی شیعی و نهضت های آزادیبخش و عدالت طلب بود.‏

‏و این حقانیّت امامیه را ثابت نمود که اولی الامر حکام حاکم و هر آن که مسلط است نیست، بلکه رهبران آگاه و دانشمند عادل و پرهیزگارند که در کوران مبارزه به راستی رهبری مردم و نهضت را بر عهده دارند.‏

‏هم ملک فاروق در مصر ولی امر بود و هم جمال عبدالناصر که او را بر انداخت و جمهوری تأسیس نمود، با این فرق که از نظر علمای الازهر‏‎[40]‎‏ اولی الامری ملک فاروق بیش تر بود چرا که مفتیان رسمی اهل سنت دغدغۀ عدل و ظلم را نداشته و یا کم دارند. دکتر مهی الوردی در کتاب، ‏«وعاظ السلاطین» ‏می نویسد: « شیعه و بعضی از علمای شیعه پیشوای نهضت های دینی و اجتماعی و سیاسی بوده اند و هیچ گاه دیده نشده است که علمای اهل سنت در عراق مانند علمای شیعی در برابر مظالم ستم گران و استعمارگران قیامی بنمایند.»‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 398

وی در دنبالۀ سخن می افزاید:‏

‏«دو نهضت عظیم که در قرن اخیر در کشور ایران به وجود آمد یکی قیام در برابر امتیاز انحصار دخانیات بود که دولت انگلستان تحصیل نموده بود و با فتوای میرزای شیرازی آغاز گردید و دیگری نهضت مشروطه خواهی که هر دو به وسیلۀ علما و مجتهدین شیعه بر پا گردید.»‏‎[41]‎

‏دو نهضت دیگر با پیشتازی روحانیت شیعه در ایران به وقوع پیوسته است: یکی نهضت ملی و ضد امپریالیستی که با پایمردی آیة الله  سید ابوالقاسم کاشانی، روحانی مبارز شیعی قوت گرفت و یکی هم انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی که نه تنها در ایران منشأ آثار شد بلکه در کل جهان اثر گذاشت.‏

‏واین به نگرش علمای امامیه به اولی الامر و امامت و ولایت و قسط و عدل برگشت دارد.‏

‏امام خمینی می گوید:‏

‏«در آیۀ شریفۀ مبارکۀ ‏یا ایها الذین امنو اطیعوا الله  و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ‏اطاعت از ولی امر واجب شمرده شده است. اولوالامر بعد از رسول اکرم (ص) ائمۀ اطهارند که متصدی چند وظیفه و یا مقام هستند: یکی بیان و تشریح عقاید و احکام نظامات می باشد، و دیگر اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام در جامعۀ مسلمان، و نیز بسط عقاید و نظامات اسلام در میان ملل جهان، پس از ایشان فقهای عادل عهده دار این نظامات هستند.»‏‎[42]‎‏ در این جا امام خمینی نظریۀ امامیه را بیان می دارد که اولوالامر از نظر امامیه پیامبر و امامان و نواب ایشان هستند. سلاطین و رؤسای کشورها که به زر و زور و قهر و غلبه حاکم شده اند اولوالامر نیستند.‏

‏امام خمینی یکی از مصادیق «اولوا الامر» را در زمان غیبت، فقهای عادل می داند که این با نظر مفتیان درباری به کلی متفاوت است.‏

‏امام خمینی با طرح مسئولیت فقهای عادل در زمان غیبت از انتظار ظهور صاحب الأمر (عج) برداشتی انقلابی دارد. ایشان بر این باور نیست که جهان پر از هرج و مرج و فساد گردد تا در ظهور حضرت مهدی تعجیل شود. چنین نظری نظر علمای قاعد شیعه است، چنان که جناب شیخ محمد باقر کمره ای بر این نظر بود که: «جهان سراسر ستم و جهان‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 399

سراسر جور و ناحق، به واسطۀ قیام یک شخصیت الهی پر از عدل و داد می شود و این دو پیش بینی بسیار پر معنا، در ضمن جملۀ کوتاهی ارائه شده است که: ‏یملؤها قسطاً و عدلاً کما ملئتَ ظلماً و جورا... ‏این جمله به طور مسلم و یقین از پیغمبر اسلام صادر گردیده است و موافق همان نوید و بشارت قرآنی است.»‏‎[43]‎

‏این دیدگاه ارتجاعی می گوید: در برابر حکومت ها هیچ حرکت و نهضتی نداشته باشید بلکه حکومت ها را به حال خود واگذاشته و به فساد و چپاول دامن زنید، تا جهان پر از ظلم و بیداد گردد و زمینۀ ظهور امام زمان (عج) فراهم آید. غافل از این که این حدیث نبوی ناظر به این است که حرکت جامعه ارتجاعی نیست و اگر در امّت انحطاط و فسادی هم روی دهد، از بین می رود و ‏«یملؤ الارض قسط و عدلاً کما ملئت ظلماً و جورا» ‏ظلم و تباهی رفتنی است و جامعه به وضع عادی و بهینه بر می گردد. چرا که ‏«الدنیا یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم».

‏اما امام خمینی در مقابل این دیدگاه، اقامۀ عدل را در هر زمان و مکانی واجب و لازم می داند و این را مقدمّۀ ظهور حجتّ حقّ معرفی می کند.‏

‏ایشان می گویند:‏

‏«به ضرورت شرع و عقل، آن چه در دورۀ حیات رسول اکرم (ص) و در زمان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) لازم بوده، یعنی حکومت و دستگاه اجرا و اداره، پس از ایشان و در زمان ما نیز، لازم است.‏

‏ازغیبت کبرا تا کنون که هزار و چند سال می گذرد، ممکن است صد هزار سال دیگر هم بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورد، در طول این مدتّ مدید احکام اسلام باید زمین بماند و اجرانشود، و هرکه کاری خواست بکند؟ نه.»‏‎[44]‎

‏امام خمینی سنّت رسول الله  و تداوم آن را در تشکیل حکومتی بر پایۀ اندیشۀ اسلامی می داند:‏

‏«رسول اکرم (ص) در رأس تشکیلات اجرایی اداری جامعۀ مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظارت به اجرای احکام و بر قراری نظامات اسلام، همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد.»‏‎[45]‎


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 400

«اصولاً قانون و نظارت اجتماعی، مجری لازم دارد، در همۀ کشورهای عالم و همیشه این طور است که قانون گذاری به تنهایی فایده ای ندارد، به همین جهت، اسلام همان طور که قانون گذاری کرده، قوّۀ مجریه هم قرار داده است «ولی امر» متصدی قوه مجریۀ هم هست.»‏‎[46]‎

‏«چون اجرای احکام پس از رسول اکرم (ص) ضرورت دارد تشکیل حکومت و برقراری دستگاه اجرا واداره ضرورت می یابد، بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرا و اداره که همۀ جریانات و فعالیت های افراد را از طریق اجرای احکام تحت نظام عادلانه در آورد هرج و مرج به وجود می آید و فساد اجتماعی و اعتقادی پدید می آید.‏

‏پس برای این که هرج و مرج و افسار گسستگی پیش نیاید و جامعه دچار فساد نشود چاره ای نیست جز تشکیل حکومت و انتظام بخشیدن به همۀ اعمالی که در کشور جریان می یابد.»‏‎[47]‎

‏امام خمینی طبقات اولی الامر را تا علما و فقهای عادل، یادآوری می کند و اعلام می دارد که اطاعت از ولی امر در سازماندهی حکومت و اجرای احکام واجب است.‏

‏«اولوا الامر بعد از رسول اکرم (ص) ائمۀ اطهارند که متصدی چند وظیفه یا مقام هستند: یکی بیان و تشریح عقاید و احکام و نظامات اسلام برای مردم که با بیان تفسیر قرآن و سنت مرادف می باشند، ودیگری اجرای احکام در برقراری نظامات اسلام در جامعۀ مسلمانان، و نیز بسط عقاید و نظامات اسلام در میان ملل جهان، پس از ایشان فقهای عادل عهده دار این مقامات هستند.»‏‎[48]‎

‏امام خمینی ولایت فقیه را از امور اعتباری عقلانی می داند، زیرا واقعیتی جز جعل ندارد‏‎[49]‎‏ و ولایت ذاتی خاص پروردگار است: ‏«الله  ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»‎[50]‎‏.‏

‏و از سوی او به انبیا و اولیا و امامان و علمای عادل و آگاه برای مدتی واگذار می گردد.‏

‏سلطنت و ولایت به حسب عقل و نقل مختصّ ذات پروردگار است و برای دیگران از سوی او و به جعل و نصب اوست؛ یعنی خلافت و ولایتی از اعتباری، عقلایی و وضعی است البته نباید توهم شود که مقام فقها همچون مقام ائمه است، زیرا فقهای عادل در‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 401

زمان غیبت امام به نیابت از سوی او به تمشیت امور مسلمین می پردازند و ولایت ایشان اکتسابی است نه ذاتی و اصیل‏‎[51]‎‏.‏

‏به بیان دیگر، هر چند ولایت رسول اکرم (ص) و ائمه در زمان غیبت به فقیه عادل تعلق دارد اما این به آن معنا نیست که مقام فقها همان مقام رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) باشد و نباید تصور شود که این شأن و مقام فقیه فوق بشری و غیر عادی است‏‎[52]‎‏.‏

‏امام خمینی در اواخر عمر شریف خود حدود و اختیارات ولی فقیه را برحسب اقتضای زمان و مکان توسعه داد و گذشته از استنباط احکام فرعی و قضاوت امور جزایی، حقوقی و مدیریت اجرایی را هم به آن افزود که از آن به ولایت مطلقه تعبیر می نمودند.‏

‏البته این مطلقه به معنای لابشرط و مطلق در برابر نسبی نیست بلکه اطلاق در برابر تقیید است؛ یعنی ولی فقیه علاوه بر مرجع افتا و قضا، مبسوط الید است و اولی و احق از دیگران در تصرف، به حکم شرع و عرف است و هدف نهایی او اجرای قانون و عدالت ‏‏می باشد، چنان که حکومت نبی اکرم (ص) و امام علی (ع) نیز حکومت قانون و عدالت بود.‏

‏«حکومت لازم است و اگر خدا شخصی معین را برای حکومت در دورۀ غیبت تعین نکرده است لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (ع) موجود بوده برای بعد از غیبت هم قرار داده است این خاصیت که عبارت است از علم به قانون و عدالت باشد در عدۀ بی شماری از فقهای عصر ما موجود است، اگر با هم اجتماع کنند می توانند حکومت عدل عمومی در عالم شکل دهند»‏‎[53]‎‏.‏

‏اکثر شیعیان انتظار را این گونه می فهمند که تحقق واقعی عدالت، چه به معنای عدالت جهانی و چه به مفهوم اجتماعی و حقوقی، منحصراً مشروط به ظهور امام زمان (عج) است، چرا که به تعبیر علی (ع) «یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً»‏‎[54]‎‏ لیکن امام خمینی بدون این که عقیده به مهدویت را انکار کند می کوشد آن را بازسازی و احیا نموده و شیعه انقلابی آن را دریابد.‏

‏به عقیدۀ امام این دیدگاه که عدالت حضرت مهدی هنگامی تحقق می یابد که سراسر جهان پر از ظلم وجور شده باشد، دیدگاهی محافظه کارانه است، نه واقعی. بلکه در‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 402

جهان ظلم و جور هست و خواهد بود منتها آن حضرت در کنار عدل جزئی، عدل کلی را می گستراند؛ به بیان دیگر، با ظهور قائم آل محمّد عدل بالقوه به عدل بالفعل تبدیل می گردد.‏

‏این اندیشه هم انقلابی است و هم وحدت بخش فرق مختلف اسلامی است.‏

‏مظهر تشیع چیزی جز اسلام ناب، و مذهب عدل چیزی جز مذهب اعتراض و حرکت، نیست و تا ظلم و جور در عالم هست و تا نظام های جائر و ستم گر باقی هستند این اعتراض وجود دارد.‏

‏ظهور حضرت موعود عج الله  برای تحقق عدالت است، و تشکیل جمهوری اسلامی ایران ارائه الگو و نمونه ای به جهانیان است تا زمینه ای باشد برای ظهور حجت حق و عدل منتظر.‏

‏ ‏


کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 403

پی نوشت ها:

‏ ‏

کتابامام خمینی و حکومت اسلامی: شرایط، وظایف و اختیارات ولایت فقیهصفحه 404

  • )) امام خمینی: کشف اسرار (تهران، 1327)، ص 109 ـ 110.
  • ))  همان، ص 111 ـ 112.
  • )) همان، ص 110.
  • )) لطف الله  صافی، پیرامون معرفت امام (تهران، 1361)، ص 59.
  • ))  سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ص 567.
  • ))  حدیث ابی خدیجه حدیث مشهوری است که سند آن چنین است: محمد بن الحسن عن محمد بن علی بن محبوب عن احمد بن محمّد عن حسین بن سعید عن ابی الجحم عن ابی خدیجه (حُرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج 18، ص 100).
  • )) امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369)، ص 53.
  • )) حُرّ عاملی، همان، حدیث 2.
  • ))   نساء (4)، آیۀ 59.
  • )) امام خمینی، همان، ص 50.
  • )) نساء (4)، آیۀ 60.
  • ))  امام خمینی، کشف اسرار، ص 100 ـ 102.
  • )) ابن بابویه، علل الشرایع، (نجف، 1385ق.)، ج1، ص251.
  • ))  امام خمینی، ولایت فقیه، ص 46 ـ 48.
  • ))  همان، ص 18.
  • )) حرّ عاملی، همان، ص 101.
  • ))  حمید عنایت «مفهوم نظریۀ ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی»، ترجمۀ سعید سجی، کیان، شمارۀ 24، ص 2.
  • ))  ابو حامد محمد غزالی، تحفة الملوک (تهران، 1417 ق.)، ص 65 ـ 66.
  • )) در منطق هر گاه مفهوم یک کلی بر مفهوم کلی دیگر صدق کند ولی عکس آن صادق نباشد آن دو را نسبت به هم عموم و خصوص مطلق گویند. (ملا عبد الله ، الحاشیه علی تهذیب المنطق (قم،  1499 ق.)، ص 124.
  • )) علی کرکی (محقق ثانی) اب الزوجه میر داماد عارف معروف عصر صفوی (استاد ملاصدرای شیرازی) است.
  • )) فضل الله  نوری، لدایع نخستین فریاد مشروعه (قم، انتشارات اسلامی 1360)، ص 54 ـ 58.
  • )) محمد تقی بهار (ملک الشعراء)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران (تهران، 1357)، ص 133 ـ 134.
  • ))  امام خمینی، آداب الصلوة (تهران، 1370)، ص 8.
  • )) نساء (4)، آیۀ 100.
  • ))  محمد رضا حکیمی، هویّت صنفی روحانی (تهران، 1359)، ص 60.
  • )) محمد رضا حکیمی و دیگران، الحیاة، (تهران، 1360)، ج 2، ص 294.
  • ))  همان، ص 296.
  • )) دین همان عهد خداوند با ابراهیمع است که فرمود: «لاینال عهدی الظالمین» و این عهد و پیمان وقرار خاصّی است، امّا عقد نیست هر چند رابطۀ عقد و عهد، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر عهدی عقد است امّا عکس آن صادق نیست.
  • ))  محمد رضا حکیمی و دیگران، الحیاة، ج 29، ص 281.
  • )) شیخ انصاری، کتاب المکاسب، ص 551.
  • )) عطاءالله  اشرفی اصفهانی، ولایت فقیه از دیدگاه ها، ص 99.
  • ))  امام خمینی، ولایت فقیه، ص 65.
  • ))  امام خمینی: مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة، ص 8.
  • ))  همان، ص 84 ـ 85.
  • ))  امام خمینی، ولایت فقیه، ص 69.
  • ))  همان، ص 65.
  • ))  حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمۀ بهاء الدین خرمشاهی (تهران، 1362)، ص 183.
  • ))  امام خمینی، ولایت فقیه، ص 39.
  • ))  سید علی خامنه ای، ولایت (تهران، 1360)، ص 70.
  • ))  ابو الکلام آزاد می نویسد:     «هنگامی که بیست ساله بودم در شرق میانه سفرهای زیاد کردم. مدت درازی در مصر ماندم... تعلیمات قدیم و آباء و اجدادی نه تنها در هندوستان بلکه در جامع الازهر نیز ناراضی کننده و را کد بود در 1918 م. که به قاهره رفتم سیستم تدریس الازهر به قدری ناقص بود که نه فکر را درست می کرد و نه اطلاعات کافی از دانش و کلام قدیمی اسلامی و فلسفی در دست می گذاشت، شیخ محمد عبده کوشید تا آن سیستم را تغییر دهد...»
  • ))  محمد تقی شریعتی مزینانی، موعود امم (چاپ چهارم: تهران، 1360) ص 11 ـ 110.
  • ))  امام خمینی، ولایت فقیه، ص 28.
  • ))  محمد باقر کمره ای، مقدمۀ ترجمۀ کمال الدین و تمام النعمة (تهران، 1396 ق.)، ص 19.
  • ))  امام خمینی، ص 30.
  • )) همان ، همان، ص 26.
  • ))  همان، ص 27.
  • ))  همان، ص 29.
  • ))  همان، ص 28.
  • ))  همان: ص 65.
  • )) بقره (2)، آیۀ 257.
  • )) امام خمینی، المکاسب المحرمة، (قم، 1381 ق.)، ص 193.
  • ))  امام خمینی، ولایت فقیه، ص 64 ـ 65.
  • )) همان، ص 63.
  • )) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 280.