بخش سوم: منازل و مقامات سلوک

فصل پانزدهم: تواضع

فصل پانزدهم: تواضع

‏ ‏

ریشه تکبر و تواضع

‏به مناسبت آن که تواضع را در مقابل کبر قرار داده است نه در‏‎ ‎‏مقابل تکبر، باید آن را از صفات نفسانیّه دانست، چنان که کبر نیز‏‎ ‎‏از صفات نفسانیّه است. و تکبر اظهار کبر کردن است، گرچه در‏‎ ‎‏ظاهرِ عرف و لغت، تواضع اظهار کوچکی کردن است. در هر‏‎ ‎‏صورت، انسان چون خودبین و خودخواه است، این خودخواهی و‏‎ ‎‏محبت مفرط به نفس، سبب شود که از نقایص و عیوب خود‏‎ ‎‏محجوب شود، و بدیهای خود را نبیند؛ بلکه گاهی بدیهای خود‏‎ ‎‏در نظرش خوبی جلوه کند، و فضایل و خوبیهائی که دارد در‏‎ ‎‏نظرش مضاعف گردد. و به همین نسبت، از خوبی دیگران بسیار‏‎ ‎‏شود که محجوب شود و بدیهای آنها در نظرش مضاعف گردد.‏

‏     پس چون کمال خود و نقص دیگران را دید و محبّت مفرط به‏‎ ‎‏نفس نیز کمک کرد، در نفس یک حالت اعجابی پیدا شود نسبت به‏‎ ‎‏خودش. پس از این حالت، در باطن نفس، خود را بر دیگران ترفیع‏‎ ‎‏دهد، و حالت سربلندی و بزرگی برای او دست دهد و خود را‏‎ ‎‏بزرگتر از دیگری بیند و این حالت، کبر است. و چون این حالتِ‏‎ ‎‏قلبی در مُلک بدن ظاهر شود، سرکشی و سرفرازی کند و بر‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 737

‏دیگران، در ظاهر نیز بزرگی فروشد؛ و این تکبر است.‏

‏     و چون از این احتجاب بیرون آید و خود را به همان طور که‏‎ ‎‏هست ببیند؛ بلکه نسبت به خود با نظر خورده گیری بنگرد و به‏‎ ‎‏خود سوءظن پیدا کند، پس خودش در نظرش کوچک و خوار‏‎ ‎‏شود، و ذلّت و افتقار نفس را دریابد. و چون با این نظر همراه شد،‏‎ ‎‏[‏‏با‏‎ ‎‏]‏‏حسن ظنِّ به دیگران و بزرگ شمردن مخلوقات خدا و مظاهر‏‎ ‎‏جمال و جلال حق تعالی، کم کم در نفس، یک حال تذلیل و‏‎ ‎‏سرافکندگی پیدا شود، و خود را از دیگران کوچکتر شمارد. و این‏‎ ‎‏حالت، تواضع قلبی است که آثار آن در مُلک بدن که ظاهر شد،‏‎ ‎‏گویند: تواضع کرد و متواضع شد.(749)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تفاوت تواضع و تملّق

‏و باید دانست که تواضع با تملّق، و تکبّر با عزّت نفس فرقها دارد،‏‎ ‎‏هم در مبادی و هم در غایات و هم در ثمرات.‏

‏     تواضع مبدأش علم بالله و علم به نفس است، و غایتش خدا‏‎ ‎‏است یا کرامت خدا، و نتیجه و ثمره اش کمال نفسانی است.‏

‏     تملّق، مبدأش شرک و جهل است، و غایتش نفس است، و‏‎ ‎‏ثمره اش خفّت و خواری و نقص و عار است.‏

‏     تکبر، مبدأش خودبینی و خودخواهی و جهل و غفلت از حق و‏‎ ‎‏مظاهر او است، و غایتش نفس و خودنمائی است، و نتیجه اش‏‎ ‎‏سرکشی و طغیان است.‏

‏     عزّت نفس، مبدأش توکّلِ علَی الله و اعتماد بر حق تعالی، و‏‎ ‎‏غایتش خدا است، و ثمره اش ترک غیر است.(750)‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 738

فطری بودن تواضع

‏یکی از فطرتهائی که تمام عائله بشری بر آن مخمورند به طوری که‏‎ ‎‏در تمام افرادِ این نوع، احدی را برخلاف آن نتوان یافت، تواضع و‏‎ ‎‏فروتنی و تعظیم، پیش عظیم و بزرگ است. قلب انسانی اگر‏‎ ‎‏عظمت و بزرگی کسی را ادراک کرد، ناچار و از روی جبلّت و‏‎ ‎‏فطرت، (بدون إعمال رَویّه) از او تعظیم کند، و در پیشگاه او سر‏‎ ‎‏کوچکی فرو آورد، و متواضع و فروتن شود. و به تبع این تواضع و‏‎ ‎‏فروتنی برای آن بزرگ، برای توابع و بستگان او نیز متواضع شود به‏‎ ‎‏طور تبع و بستگی.‏

‏     و چون فطرت متواضع پیش عظیم مطلق و بزرگ به تمام معنی‏‎ ‎‏و تمام حقیقت است، از این جهت اگر برای او إحتجاب و إختمار‏‎ ‎‏در طبیعت و احکام طبیعت رخ ندهد، تعظیم و تواضع استقلالی او‏‎ ‎‏برای حق تعالی ـ جَلَّتْ عظمتُهُ ـ است که عظیم عَلیَ الإطلاق‏‎ ‎‏است، و تمام بزرگیها و عظمتها و جلال و جمالها، ظلِّ عظمت و‏‎ ‎‏جلال و جمال او است.‏

‏     پس انسان، به حسب فطرت اصلیّه غیر محجوبه به احکام‏‎ ‎‏طبیعت، برای حق تعالی بالذات و برای مظاهر جمال و جلالِ او‏‎ ‎‏بالعرض، متواضع است. و تواضع برای بندگان عین تواضع از حق‏‎ ‎‏است.‏

‏     و از این تواضع که روی فطرت اصلیّه ظهورکند، دست تصرّف‏‎ ‎‏نفس و شیطان کوتاه است. از این جهت، این تواضع برای خود و‏‎ ‎‏خودخواهی نیست، و از طمع و چشم داشت برای استفاده، مُنزَّه و‏‎ ‎‏مُبرّی است. ‏

‏     صاحب این فطرت غیر محجوبه، در عین حال که برای جمیع‏‎ ‎‏مخلوقات تواضع کند، جز برای حق تعالی تواضع نکند، و وِجهۀ‏‎ ‎‏قلبش جز به ذات مقدس حق تعالی نیست. و این تکثیر، عین‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 739

‏توحید و این توجّه به خلق، عین توجّه به حق است. و چون این‏‎ ‎‏خُلق از سرچشمه معرفت و محبّت است، خود عین معرفت الله و‏‎ ‎‏محبت الله است.‏

‏     صاحب این فطرت، از احدی از مخلوقات، تملّق و چاپلوسی‏‎ ‎‏نکند؛ زیرا که مبدء تملّق، خودخواهی و احتجاب از حق است.‏‎ ‎‏پس به وضوح پیوست که تواضع از حق  و خلق، از لوازم فطرت‏‎ ‎‏مخموره است. و از این جا معلوم شود که تکبّر و تملّق، هر دو از‏‎ ‎‏فطرت محجوبه است؛ زیرا انسان که به حجابهای نفسانیّه‏‎ ‎‏محجوب شد و خودبینی و خودخواهی بر او حکومت کرد، این‏‎ ‎‏خودبینی مبدأ شود که برای خود کمالات بسیاری ثابت کند، و از‏‎ ‎‏مبدأ کمالات غافل شود، و دیگران را کوچک شمارد اگر چشم‏‎ ‎‏طمع مادی پیش آنها نداشته باشد، و بزرگ شمارد اگر این طمع را‏‎ ‎‏به آنها داشته باشد، پس تکبّر کند بر زیردستان و تملّق گوید از اهل‏‎ ‎‏دنیا و آنان که مورد طمع او است. پس همان فطرت که مَرکب سیر‏‎ ‎‏او، الی الله است و به واسطه آن برای حق و خلق تواضع کند، چون‏‎ ‎‏احتجاب برای آن رخ داد، مرکب سیر او، به سوی شیطان و‏‎ ‎‏طبیعت شود و به واسطه آن به مردم تکبّر کند و گاهی از آنها تملّق‏‎ ‎‏گوید.(751)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

شرح صدر سبب تواضع

‏بدان که از برای تواضع و تکبّر، موجبات و اسباب بسیاری است که‏‎ ‎‏از جمله آنها شرح صدر و ضیق آن است.‏

‏     انسانی که دارای شرح صدر باشد، هر چه از کمال و جمال و‏‎ ‎‏مال و منال و دولت و حَشَم در خود ببیند، به آن اهمیّت ندهد و در‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 740
‏ نظرش بزرگ و مهم نیاید. سعۀ وجود چنین انسانی، به قدری است‏‎ ‎‏که بر تمام واردات قلبی غلبه کند و از ظرف وجودش، هیچ چیز‏‎ ‎‏لبریزی نکند. و این سعه صدر، از معرفت حق تعالی پیدا شود؛ در‏‎ ‎‏موادّ مستعدّه لایقه اُنس با خدا، قلب را به مقام اطمینان و طمأنینه‏‎ ‎‏رساند.‏

‏     و یاد حق تعالی دل را از منازل و مناظر طبیعت منصرف کند، و‏‎ ‎‏تمام جهان و جهانیان را از نظر او بیاندازد، و دلبستگی به احدی‏‎ ‎‏غیر از حق پیدا نکند، و با هیچ چیز دل خوش نکند، و همّتش به‏‎ ‎‏مرتبه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ رسد که تمام عوالم وجود در پیش نظرش نیاید. پس،‏‎ ‎‏هر ه واردات قلبی پیدا کند، دامن گیر او نشود. و خود را به‏‎ ‎‏واسطه نها بزرگ و بزرگوار نشمارد. و هر چه غیر از حق و آثار‏‎ ‎‏جمال و لال او است، در نظرش کوچک باشد. و این خود، منشأ‏‎ ‎‏تواضع رای حق شود، و به تبع برای خلق؛ زیرا که خلق را نیز از‏‎ ‎‏حق بیند.  همین، منشأ عزّت نفس و بزرگواری هم شود؛ زیرا که‏‎ ‎‏روح تملّق ه از نفع طلبی و خودخواهی پیدا شود، در او نیست.‏

‏     پس، خداخواهی سعه صدر آورد، و سعۀ صدر تواضع و عزّت‏‎ ‎‏نفس آورد. و در مقابل، خودخواهی و خودبینی هم از ضیق صدر‏‎ ‎‏است و هم ضیق صدر آورد. و آن مبدأ تکبّر است؛ زیرا چون‏‎ ‎‏ضعفِ قابلیّت و ضیق صدر داشت، هر چه در خود ببیند در‏‎ ‎‏نظرش بزرگ شود و به آن تدلّل و بزرگی کند، و در عین حال چون‏‎ ‎‏اسیر نفس است، برای رسیدن به مقاصد آن، پیش اهل دنیا ـ که‏‎ ‎‏مورد طمع او است ـ ذلّت و خواری کشد و تملّقها گوید.‏

‏     بلکه، مبدأ همه مبادی در کمالات، معرفت الله است و ترک‏‎ ‎‏نفس؛ و مبدأ همه نقایص و سیّئات، حبّ نفس و خودخواهی‏‎ ‎‏است؛ و راه اصلاح تمام مفاسد، اقبال به حق است و ترک هواهای‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 741

‏نفسانیّه ‏مَا أصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ الله ِ وَ مَا أصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ.‎[1]‎

‏«مادر بتها، بتِ نفسِ شماست»‏

معرفت حق مبدأ کمالات

‏     ‏‏معرفت خدا، حُبّ خدا آوَرَد. و این حُبّ، چون کامل شد،‏‎ ‎‏انسان را از خود منقطع کند. و چون از خود منقطع شد، از همه‏‎ ‎‏عالم منقطع شود، و چشم طمع به خود و دیگران نبندد، و از رجز‏‎ ‎‏شیطان و رجس طبیعت پاکیزه شود، و نور ازل در باطن قلب او‏‎ ‎‏طلوع کند، و از باطن به ظاهر سرایت کند، و فعل و قول او نورانی‏‎ ‎‏شود، و تمام قوا و اعضاء او الهی و نورانی شود. پس در عین حال‏‎ ‎‏که متواضع است، پیش همۀ خلق از هیچ کس تملّق نگوید، و چشم‏‎ ‎‏امید و طمع پیش کسی باز نکند، و چشمش به دست خلق دوخته‏‎ ‎‏نباشد.‏

‏     وبالعکس، احتجاب از حق و رؤیت نفس و خودخواهی و حبّ‏‎ ‎‏نفس، انسان را از خدا منقطع کند، و اسیر نفس کند. و چون بنده‏‎ ‎‏نفس شد، هر جا لذّات نفس دید، دل آنجا رود، و پیش صاحبان‏‎ ‎‏دنیا و مال و منال خاضع و خوار شود، و چشم طمع به دست آنها‏‎ ‎‏دوزد، و در عین حال، به زیردستان و آنان که چشم امید به آنها‏‎ ‎‏ندارد، تکبّر کند و سرافرازی نماید.(752)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تواضع اولیا و انبیا

‏بدان که از برای تواضع درجاتی است که تکبر در هر درجه مقابل‏‎ ‎‏آن است.‏

‏     اوّل، تواضع اولیاء کُمّل و انبیاء عظام است که آنان به واسطه‏‎ ‎‏تجلّیات ذاتی و اسمائی و صفاتی و افعالی در قلبشان، در پیشگاه‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 742

‏حق تعالی و مظاهر جمال و جلال آن ذات مقدّس متواضع شوند،‏‎ ‎‏و مشاهده کمال ربوبیّت و ذلّت عبودیّت در آنها، غایتِ تواضع و‏‎ ‎‏تذلّل را در قلبشان ایجاد کند، و هر چه در این دو نظر و دو مشاهده‏‎ ‎‏کامل گردند، در حقیقتِ تواضع نیز کامل شوند، چنان که ذات‏‎ ‎‏مقدس اعرف خلق الله و اعبد عباد الله خاتم النبیّین، متواضعترین‏‎ ‎‏موجودات است در پیشگاه مقدّس حق تعالی؛ زیرا که در مشاهده‏‎ ‎‏کمال ربوبیّت و نقص عبودیّت، کاملترین موجودات است.‏

‏     و این طایفه از متواضعین، چنانچه برای حق ـ جلّ و علا ـ‏‎ ‎‏متواضعند، برای مظاهر جمال و جلال او نیز برای او متواضعند، و‏‎ ‎‏تواضع برای اینان، ظلّ تواضع برای حق است. و اینان علاوه بر‏‎ ‎‏تواضع، دارای مقام محبّت نیز هستند، و محبّت به مظاهر حق‏‎ ‎‏ـ تابع محبّت به حق ـ دارند، و این تواضع که مشفوع با محبت‏‎ ‎‏است، کاملترین مراتب تواضع است.‏

تواضع اهل معرفت و حکما

‏     ‏‏دوّم، تواضع اهل معرفت است که در آنها همین تواضع اولیاء‏‎ ‎‏هست، لکن در مرتبه ناقص تر است؛ زیرا مقام معرفت با مشاهدت‏‎ ‎‏حضوری فرق دارد.‏

‏     سوّم، تواضع حکماء است که در رتبه، پس از اینها است. آنان‏‎ ‎‏نیز اگر به مقام حکمت الهی رسیده باشند و قلب آنها به نور‏‎ ‎‏حکمت روشن شده باشد، برای حق و خلق متواضع شوند، چنان‏‎ ‎‏که در حکمتهای لقمانی، در این باره، خصوصی سفارش شده.‏‎[2]‎

تواضع اهل ایمان

‏     ‏‏چهارم، تواضع مؤمنین است که به نور ایمان، علمِ بالله پیدا‏‎ ‎‏کردند، و خود را نیزتا آنجا که نورِآنها روشنی داده، شناخته اند.‏‎ ‎‏پس برای حق وخلق، متواضع شوند.‏

‏     و در مقابل هر یک از این مراتب، تکبّری است؛ زیرا در هر‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 743

‏احتجابی، کبریائی از برای نفس حاصل شود.(753)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

سیرۀ پیغمبر (ص) در تواضع

‏هر کس علمش بیشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشرحتر است،‏‎ ‎‏متواضعتر است. رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، که علمش از‏‎ ‎‏وحی الهی مأخوذ بود و روحش به قدری بزرگ بود که یک تنه غلبه‏‎ ‎‏بر روحیات ملیونها ملیون بشر کرد ـ تمام عادات جاهلیت و ادیان‏‎ ‎‏باطله را زیر پا گذاشت و نَسخ جمیع کتب کرد و ختم دایرۀ نبوت به‏‎ ‎‏وجود شریفش شد، سلطان دنیا و آخرت و متصرف در تمام عوالم‏‎ ‎‏بود باذن الله ـ تواضعش با بندگان خدا از همه کس بیشتر بود.‏‎ ‎‏کراهت داشت که اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد‏‎ ‎‏مجلس می شد پایین می نشست. روی زمین طعام میل می فرمود و‏‎ ‎‏روی زمین می نشست و می فرمود من بنده ای هستم، می خورم مثل‏‎ ‎‏خوردن بنده و می نشینم مثل نشستن بنده.‏‎[3]‎‏ از حضرت صادق،‏‎ ‎‏علیه السلام، نقل است که پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، دوست‏‎ ‎‏داشت بر الاغ بی پالان سوار شود و با بندگان خدا در جایگاه پست‏‎ ‎‏طعام میل فرماید، و به فقرا به دو دست خود عطا فرماید. آن‏‎ ‎‏بزرگوار سوار الاغ می شد و در ردیف خود بندۀ خود یا غیر آن را‏‎ ‎‏می نشاند.‏‎[4]‎‏ در سیرۀ آن سَرور است که با اهل خانۀ خود شرکت در‏‎ ‎‏کارِ خانه می فرمود. و به دست مبارک گوسفندان را می دوشید؛ و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 744

‏جامه و کفش خود را می دوخت؛ و با خادم خود آسیا می کرد و‏‎ ‎‏خمیر می نمود؛ و بضاعت خود را به دست مبارک می برد؛ و‏‎ ‎‏مجالست با فقرا و مساکین می کرد و هم غذا می شد.‏‎[5]‎‏ اینها و بالاتر‏‎ ‎‏از اینها سیرۀ آن سرور است و تواضع آن بزرگوار است. در صورتی‏‎ ‎‏که علاوه بر مقامات معنوی ریاست و سلطنت ظاهری آن بزرگوار‏‎ ‎‏نیز به کمال بود. همین طور علی بن ابی طالب، صلوات الله علیه،‏‎ ‎‏نیز اقتدای به آن بزرگوار کرده، سیره اش سیرۀ رسول الله ، صلّی الله ‏‎ ‎‏علیه و آله، بود.‏‎[6]‎‏ پس، ای عزیز اگر تکبر به کمال معنوی است، از‏‎ ‎‏[‏‏آنِ‏‏]‏‏ آنها بالاتر از همه بود، و اگر به ریاست و سلطنت است دارا‏‎ ‎‏بودند، با این وصف تواضعشان بیشتر از همه کس بود. پس، بدان‏‎ ‎‏که تواضع ولیدۀ علم و معرفت است.(754)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تواضع پیغمبر  (ص) در برابر کارگر

‏از پیغمبر اکرم شنیده اید که نقل شده است که کف دست یک‏‎ ‎‏کارگر را ـ یعنی، همان محلی که کار درش تأثیر کرده و پینه بسته ـ‏‎ ‎‏آنجا را بوسید و این، یک نشان ارزش است برای کارگر در طول‏‎ ‎‏تاریخ؛ پیغمبر اسلام، که اولین فرد انسانهاست و بزرگترین انسان‏‎ ‎‏کامل است، نسبت به کارگر آن طور تواضع بکند و کف دست او را‏‎ ‎‏که علامت کار است، ببوسد!.(755)‏

11 / 2 / 61

*  *  *

‏ ‏

‏در ‏‏کافی ‏‏شریف، سند به حضرت صادق ـ سلام الله علیه ـ رساند که‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 745
‏ فرمود: «در آن چیزهائی که خدای ـ عزَّوجلَّ ـ به داود وحی‏‎ ‎‏فرستاد، این بود که: ای داود! چنانچه نزدیکترین مردم به خدا‏‎ ‎‏متواضعان هستند، همین طور دورترین مردم به او متکبّرانند».‏‎[7]‎

‏    ‏‏این حدیث شریف، برای اهل یقظه و اصحاب معرفت کفایت‏‎ ‎‏می کند. تقرّب به حق تعالی سرچشمۀ همه سعادات است، و‏‎ ‎‏دوری از آن ساحتِ مقدّس مایه همه شقاوتها است. آنان که‏‎ ‎‏خداخواه و خداطلبند و خود را از جنود خدا محسوب می دارند و‏‎ ‎‏اهل علم می دانند، و آنان که برای تقرّب به حق تعالی به مناسک و‏‎ ‎‏عبادات قیام می کنند، باید از خود مراقبت کامل کنند؛ که نتیجه‏‎ ‎‏مطلوبه حاصل نشود مگر به اتصاف به تواضع و اجتناب از تکبّر.‏

‏     ما با آنان که علم و عمل را برای دنیا طلب می کنند، اکنون‏‎ ‎‏حرفی نداریم ـ حساب آنان با خدای جبّار است ـ ، لکن آنهائی که‏‎ ‎‏مدَّعی آن هستند که خداطلب و حق جو هستند، باید از این حدیث‏‎ ‎‏حساب کار خود را بکنند. و آن گاه این حدیث محک باشد از برای‏‎ ‎‏آنان که نفس أمّاره را به آن امتحان کنند؛ اگر باز در دل تکبّر دارند و‏‎ ‎‏در عمل متکبّر هستند، بفهمند اعمالشان و علومشان نیز برای خدا‏‎ ‎‏نیست، بلکه برای نفس أمّاره است؛ زیرا که اگر برای تقرّب به خدا‏‎ ‎‏بود، باید به تواضع متّصف شوند که از همه چیز، انسان را به خدا‏‎ ‎‏نزدیکتر می کند.‏

‏     و در ‏‏کافی‏‏ شریف نقل کند که: «عیسی بن مریم به حَواریّین‏‎ ‎‏گفت: من حاجتی به شماها دارم آن را برآورید. گفتند: حاجتت روا‏‎ ‎‏است ای روح الله ! پس برخواست و پاهای آنها را شست و شو داد.‏‎ ‎‏گفتند: ما سزاوارتر بودیم در این کار از تو. فرمود: سزاوارترین‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 746

‏مردم به خدمت نمودن به خلق، عالِم است. و من برای شما این گونه‏‎ ‎‏تواضع کردم که شما نیز برای مردم بعد از من این گونه ‏‏تواضع کنید. و‏‎ ‎‏آن گاه عیسی گفت: به تواضع تعمیر می شود حکمت، نه به تکبُّر.‏‎ ‎‏چنان که در زمینِ نرم زراعت می روید، نه در کوهستان».‏‎[8]‎

تواضع علما و بزرگان

‏     ‏‏ذکر احوال رجالِ بزرگ و اولیاء و انبیاء که در ‏‏قرآن کریم‏‏ و‏‎ ‎‏احادیث شریفه وارد شده، برای تاریخ گوئی نیست، بلکه برای‏‎ ‎‏تکمیل بشر است که از حالات بزرگان عالَم عبرت گیرند و خود را‏‎ ‎‏به صفات کریمه آنان و اخلاق فاضله ایشان، متّصف کنند.‏

‏     و این حدیث شریف را، خصوص علماء و بزرگان بیشتر باید‏‎ ‎‏مورد نظر قرار دهند، و از علماء بالله و رجال دین دستور اخلاقی و‏‎ ‎‏دینی اتّخاذ کنند، و شیوه بزرگان را با زیردستان و متعلّمان یاد‏‎ ‎‏گیرند، و خود را به این اخلاق بزرگ الهی موصوف کنند، و تفکّر‏‎ ‎‏کنند در این که عیسی مسیح شست و شوی پای حواریِّین را‏‎ ‎‏حاجت خود می دانست و خود را نیازمند به آن می دانست، و این‏‎ ‎‏غایت تذلُّل و تواضع است.‏

‏     و این که فرمود: «سزاوارترین مردم به خدمت نمودن به مردم،‏‎ ‎‏علماء هستند» برای آن است که تواضع ثمرۀ علم بالله و علم به‏‎ ‎‏نفس است. و این در علماء باید حاصل شود.‏

‏     ‏‏آن عالمی که به صفت تواضع موصوف نباشد و از مردم چشم داشتِ‏‎ ‎‏کُرنش و تواضع داشته باشد، عالِم نیست، و آن انبار مفاهیمْ‏‎ ‎‏رجز شیطانی است. اگر با این مفاهیم سعادت و سلامت حاصل‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 747

‏می شد، ابلیس نیز باید سعید باشد. علمی که خاصیت خود را از‏‎ ‎‏دست بدهد، حجاب غلیظی است که رهائی از آن، از همه چیز‏‎ ‎‏مشکل تر است.‏

‏     و این که فرمود: «به تواضع آبادان می شود حکمت» یا مقصود‏‎ ‎‏آن است که تا در قلب تواضع نباشد، تخم حکمت در آن سبز‏‎ ‎‏نمی کند و رشد نمی نماید ـ چنان که تا زمین نرم سهل نباشد، نبات‏‎ ‎‏در آن سبز و رشد نمی کند ـ ، و یا آن که مقصود آن است ‏‏[‏‏ که‏‏]‏‏ تا‏‎ ‎‏تواضع در علماء نباشد، نمی توانند تخم حکمت را در قلوب مردم‏‎ ‎‏بکارند و رشد دهند. پس با تواضع باید دلهای سخت را نرم کنند،‏‎ ‎‏پس بذرافشانی کنند و نتیجه بگیرند. و این هر دو مطلب درست‏‎ ‎‏است، هم دستور اصلاح نفس است و هم دستور اصلاح غیر‏‎ ‎‏است.‏

تأثیر تواضع علما در هدایت مردم

‏     ‏‏پس آنان که به مسند ارشاد خلق نشستند و خود را راهنمای‏‎ ‎‏طریق سعادت معرّفی می کنند، باید با این صفتِ شریفْ خلق را‏‎ ‎‏دعوت کنند، و سیره انبیاء و اولیاء ـ علیهم السلام ـ را در نظر داشته‏‎ ‎‏باشند که با آن همه مقامات، چطور سلوک با خلق خدا می کردند،‏‎ ‎‏و دلهای آنها را با چه اخلاق کریمه نرم و خاضع می کردند!‏

‏     تا نورانیّت و صفا و محبّت و تواضع در قلب عالِم و مرشد‏‎ ‎‏نباشد، نمی تواند به ارشاد خلق و تعلیم مردم قیام کند، و نمی تواند‏‎ ‎‏تخم معارف و حِکَم را در قلوب مردم بنشاند.‏

‏     و در ‏‏کافی ‏‏از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ نقل کند که فرمود:‏‎ ‎‏«طلب کنید علم را، و زینت پیدا کنید با علم به بردباری و وقار، و‏‎ ‎‏تواضع کنید برای کسی که به او علم می آموزید و از او علم‏‎ ‎‏می آموزید، و نباشید علماء جبّار که باطلتان حقِّتان را از بین ببرَد».‏‎[9]‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 748

‏    ‏‏آری، با اخلاق ناهنجار و صفات ذمیمه، حق نیز از میان‏‎ ‎‏می رود. و اگر عالِمْ جبّار و متکبّر شد، خاصیت علمش باطل‏‎ ‎‏می شود، و این بزرگتر خیانت است به علم و معارف که مردم را از‏‎ ‎‏حق و حقیقت منصرف می کند. و چون عالم، به وظیفه علم ـ که‏‎ ‎‏اخلاق حسنه است ـ رفتار نکرد، دین و علم از نظر مردم می افتد، و‏‎ ‎‏عقیده مردم سست می شود، و دلها از علماء حق هم منصرف‏‎ ‎‏می شود، و این یکی از بزرگترین ضربتهائی است که به پیکر دیانت‏‎ ‎‏و حقیقت از دست علماء وظیفه نشناس  می خورد که کمتر چیزی‏‎ ‎‏می تواند این طور مؤثر باشد.‏

‏     یک اخلاق ناهنجار از یک عالِم و یک عمل خلاف از یک نفر‏‎ ‎‏طلبه، آن قدری که کمک کاری می کند در فساد اخلاق و اعمال‏‎ ‎‏مردم، کمتر چیزی می تواند آن قدر کمک کند. پس اینان باید خیلی‏‎ ‎‏از خود مواظبت کنند که علاوه بر آن که عهده دار سعادت خود‏‎ ‎‏هستند، عهده دار سعادت مردم نیز هستند، و فساد و زشتی اینان با‏‎ ‎‏دیگران خیلی فرق دارد و حجّت بر آنها تمامتر است.(756)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

بررسی تواضع در مقام علم و عمل

‏بدان که هر علم و عملی که انسان را از هواهای نفسانیّه و صفات‏‎ ‎‏ابلیس دور کند و از سرکشی های نفس بکاهد، آن علمِ نافع الهی و‏‎ ‎‏عمل صالحِ مطلوب است. و به عکس، هر علم و عملی که در‏‎ ‎‏انسان عُجب و سرکشی ایجاد کند یا دست کم از صفات نفسانیّه و‏‎ ‎‏رذائل شیطانیّه انسان را مبرّا نکند، آن علم و عمل از روی تصرّف‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 749
‏ شیطان و نفس أمّاره است. و نه آن علمْ نافع و علمِ خدائی است‏‎ ‎‏گرچه علم معارفِ اصطلاحی باشد، و نه آن عملْ صالح و سازگار‏‎ ‎‏برای روح است گرچه جامع شرایط باشد.‏

‏     و میزان در سیر و سلوک حق و باطل، قَدَم نفس و حق است، و‏‎ ‎‏علامت آن را از ثمراتش باید دریافت.‏

‏     و اکنون سخن ما در تمام ثمرات و نتایج نیست، بلکه در همان‏‎ ‎‏تواضع و تکبّر است.‏

‏     و در روایت ‏‏کافی‏‏، سند به حضرت مولی الموحّدین رساند که‏‎ ‎‏فرمود: «ای طالب علم! همانا علم، دارای فضایل بسیار است. پس‏‎ ‎‏سَر آن، تواضع است و چشم آن، برائت از حسد است ...»‏‎[10]‎‏ ‏‏[‏‏ الی‏‎ ‎‏آخره‏‏]‏‏.‏

‏     اکنون باید انسانی که دارای علم و عمل است، در خود و احوال‏‎ ‎‏خود و ملکات نفسانیّه تفکّر کند، و خود را در تحت نظر قرار داده‏‎ ‎‏تفتیش کامل کند، ببیند در هر رشته‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ از علوم هست، چه‏‎ ‎‏ملکاتی علم در او به ارث گذاشته؟ اگر از اهل معارف است، ببیند‏‎ ‎‏نور معرفت الله دل او را روشن کرده و با حق و مظاهر جمال و‏‎ ‎‏جلال او محبّت پیدا کرده و متواضع شده؟ یا آن که به واسطه‏‎ ‎‏چندی مُزاولت در اصطلاحات، به همه عالم و جمیع علماء به نظر‏‎ ‎‏حقارت ـ که نظر ابلیس است ـ نگاه می کند، و حکماء را قشری‏‎ ‎‏می خواند، و دیگر علماء و دانشمندان را جزو حساب نمی آورد،‏‎ ‎‏مردم را چون حیوانات نظر می کند؟!‏

‏     اگر چنین است بداند که این اصطلاحات بی مغز، حجاب‏‎ ‎‏معرفت الله و نقاب رخسارِ جانان شده. چیزی که باید انسان را از‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 750

‏ ‏

‏اسارت نفس وارسته کند و از علایق طبیعت بیرون ببرد، خود‏‎ ‎‏انسان را در سجن طبیعت محبوس کرده و در زیر زنجیرهای‏‎ ‎‏شیطان قرار داده. بیچاره داد از منازل عشق و محبَّت می زند، و‏‎ ‎‏معارف الهیّه را به چشم مردم می کشد، و خود زُنّارِ نفس و بتِ‏‎ ‎‏خودخواهی و خودپرستی را در زیرِ جامه دارد، و از خدای عالم‏‎ ‎‏غافل و به بندگان او ـ که از او هستند ـ سرکشی می کند.‏

‏     ابلیس به تکبُّر به آدم از مقام قرب دور شد، و تو با این تکبّر به‏‎ ‎‏آدمزادگان، می خواهی راهی به معارف پیدا کنی؟ هیهات! نورِ‏‎ ‎‏معرفت الله باید دل را الهی کند و از رجز شیطانی دور کند. پس چه‏‎ ‎‏شد که در تو نتیجه به عکس داده؛ دل تو را منزلگاه شیطان و مورد‏‎ ‎‏استیلاء ابلیس قرار داده.‏

‏     بیچاره! تو گمان می کنی اهل الله و اهل معارفی؟ این نیز از‏‎ ‎‏تلبیسات نفس و شیطان است که تو را سرگرم به خود کرده، و از‏‎ ‎‏خدا غافل کرده، و به مشتی مفاهیم و الفاظِ سر و صورت دار‏‎ ‎‏دلخوش کرده. در مقام علم، دَم از تجلّیات ذاتی و اسمائی و افعالی‏‎ ‎‏می زنی، و عالم را از حق می خوانی، و همه موجودات را جَلَوات‏‎ ‎‏حق می گوئی، و در مقام عمل با شیطان شرکت می کنی، و به‏‎ ‎‏آدمزادگان سرکشی و تکبّر می کنی. پیش اهل معرفت، این، تکبّر به‏‎ ‎‏حق تعالی است.‏

تواضع رأس علم

‏     ‏‏آن علم معارفی که در انسان به جای فروتنی و خاکساری،‏‎ ‎‏سرکشی و تَدلُّل ایجاد کند، آن پس مانده ابلیس است. این‏‎ ‎‏اصطلاحات اگر این نتیجه را در انسانی حاصل کند، از تمام علوم‏‎ ‎‏پست تر است؛ زیرا که از آن علومِ دیگر توقع نیست که انسان را‏‎ ‎‏الهی کند، و از قیود نفسانیّه یکسره بیرون کند، و از حجابهای‏‎ ‎‏ظلمانی طبیعت وارهاند؛ و صاحبان آن علوم نیز چنین دعوائی‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 751

‏ندارند. پس آنها به سلامت نزدیکترند. لااقل این عُجبِ موجب‏‎ ‎‏هلاکت ـ که از خواص ابلیس است ـ در آنها پیدا نشده، و وسیله‏‎ ‎‏معرفت الله آنها را از ساحت مقدّس حق دور نکرده. اگر آنان تکبُّر‏‎ ‎‏به مردم کنند، تکبّر به خلق کردند، ولی تو به حَسَب اقرار خودت،‏‎ ‎‏تکبّرت به خلق تکبّر به حق است. پس وای به حال تو ای بیچارۀ‏‎ ‎‏گرفتار مشتی مفاهیم و سرگرم به پاره‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ اصطلاحات که عمر‏‎ ‎‏عزیز خود را در فرو رفتن به چاه طبیعت گذراندی، و از حق به‏‎ ‎‏واسطه علوم و معارف حقّه دور شدی! تو به معارف خیانت کردی،‏‎ ‎‏تو حق و علم حقّانی را وسیله عمل شیطانی کردی. قدری از‏‎ ‎‏خواب غفلت برخیز، و به این مفاهیم دل خوش مکن، و گول‏‎ ‎‏ابلیس لعین را مخور که تو را به هلاکت کشاند، و از سرمنزل‏‎ ‎‏انسانیّت و قرب حق تعالی دور کند.‏

‏     از اینجا حال سایر علوم را نیز باید به دست آورد. اگر حکیمی،‏‎ ‎‏یا فقیهی، یا محدِّث و مفسِّری، ببین ازاین علوم، در قلب تو چه‏‎ ‎‏یادگارهائی مانده، و چه ثمراتی از این علوم، در درخت وجود تو‏‎ ‎‏پیدا شده. علیّ بن أبی طالب فرمود: «سَرِ علم تواضع است».‏‎[11]‎

‏    ‏‏اگر در تو تواضع و فروتنی پیدا شده است، شکر خدا کن و در‏‎ ‎‏ازدیاد آن بکوش، و از حیله های نفسانی غافل مشو که نفس و‏‎ ‎‏شیطان در کمین هستند، و در پی فرصت می گردند که انسان را از‏‎ ‎‏راه حق برگردانند.‏

پرهیز از خودبینی و خودپسندی

‏     ‏‏هیچ گاه به کمالات خود مغرور مشو؛ که غرور از شیطان است.‏‎ ‎‏همیشه به خود بدبین باش، و از سوء عاقبت در ترس و هراس‏‎ ‎‏باش.‏

‏     و اگر دیدی در تو از این علوم اعجاب و خودبینی و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 752
‏ خودپسندی حاصل شده است، بدان که طعمۀ ابلیس شدی و از‏‎ ‎‏راه سعادت دور افتادی. و آن گاه نظر کن ببین جز پاره‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‎ ‎‏اصطلاحاتِ بی مغز، چه در دست داری؟ آیا می توان با این‏‎ ‎‏اصطلاحات، ملائکة الله ِ غلاظ و شداد را جواب داد؟ آیا می شود‏‎ ‎‏با هیولی و صورت و معانیِ حرفیّه و مانند اینها، خدای عالم را‏‎ ‎‏بازی داد؟ گیرم در این عالم که کشف سرایر نمی شود، بتوان به‏‎ ‎‏بندگان خدا تدلّل و تکبّر کرد و با آنها با تحقیر و توهین رفتار کرد،‏‎ ‎‏آیا می توان در قبر و قیامت هم باز با همین پای چوبین رفت و از‏‎ ‎‏صراط هم می توان با این پای چوبین گذشت؟‏

‏     علم ‏‏قرآن‏‏ و حدیث، باید اصلاح حال تو را کند و اخلاق‏‎ ‎‏دوستان خدا را در تو ایجاد کند؛ نه پس از پنجاه سال تحصیل علوم‏‎ ‎‏دینی، به صفات شیطانی تو را متّصف کند.‏

‏     به جان دوست قسم که اگر علوم الهی و دینی، ما را هدایت به‏‎ ‎‏راه راستی و درستی نکند و تهذیب باطن و ظاهر ما را نکند،‏‎ ‎‏پست ترین شغلها از آن بهتر است؛ چه که شغلهای دنیوی‏‎ ‎‏نتیجه های عاجلی دارند و مفاسد آنها کمتر است، ولی علوم دینی‏‎ ‎‏اگر سرمایه تعمیر دنیا شود، دین فروشی است و وزر و وبالش از‏‎ ‎‏همه چیز بالاتر است.‏

‏     حقیقتاً چقدر کم ظرفیّتی می خواهد که به واسطه دو سه تا‏‎ ‎‏اصطلاح بی سر و پا که ثمرات شیطانی نیز دارد، انسان به خود‏‎ ‎‏ببالد و عُجْب کند، و خود را از بندگان خدا بالاتر و بهتر بداند، و بر‏‎ ‎‏مخلوق خدا سرکشی و سرفرازی کند، و خود را عالِم و بزرگ‏‎ ‎‏بخواند، و دیگران را جاهل و بی مقدار محسوب کند.‏

‏     چه قدر جهل می خواهد که انسان گمان کند با این مفاهیم‏‎ ‎‏بی مغز، خود را به مقام علماء بالله رسانده و ملائکه پَرِ خود را زیر‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 753

‏پای او فرش کرده، و با این خیالات توقّع تجلیل و احترام از بندگان‏‎ ‎‏خدا داشته، و راه در کوچه ها و جایگاه را در مجالس بر بندگان خدا‏‎ ‎‏تنگ کند.‏

‏     اینها غرور بی جا است. اینها جهالت و شیطنت است. اینها ارث‏‎ ‎‏ابلیس است. اینها ظلمات فوق ظلمات است. علم، نور است، و‏‎ ‎‏نورْ قلب را روشن کند و وسعت دهد و شرحِ صدر آوَرَد و راه‏‎ ‎‏هدایت و سلوک را روشن کند.‏

‏     چه شده است که در ما این علومِ رسمی، ظلمات و ضیق صدر‏‎ ‎‏و تدلُّل و تکبُّر ایجاد کرده؟! آیا می توان این الفاظ را علوم دانست و‏‎ ‎‏با آن در جهان سرافرازی کرد؟‏

‏     عزیزا! از خواب گران برخیز، و این امراض گوناگون را با ‏‏قرآن ‏‏و‏‎ ‎‏حدیث علاج کن، و دست تمسّک به حبل الله متینِ الهی و دامن‏‎ ‎‏اولیاء خدا زن! پیغمبر خدا این دو نعمت بزرگ را برای ما گذاشت‏‎ ‎‏که به واسطه تمسّک به آنها از این گودال ظلمانی طبیعت، خود را‏‎ ‎‏نجات دهیم، و از این زنجیرها و غلها خلاصی پیدا کنیم، و به سیرۀ‏‎ ‎‏انبیاء و أولیاء متّصف شویم.‏

‏     چه شد که علوم انبیاء و اولیاء، هر روز ما را از خدا دور و از‏‎ ‎‏حزب عقل بعید می کند، وبه شیطان وحزب جهل نزدیک می کند؟‏‎ ‎‏پس باید کی به فکر اصلاح افتاد؟‏

‏ ‏

بررسی تأثیر عبادت در قلب

‏     ‏‏طالب علم شدی و از آن تجاوز کردی عالم شدی، به مسند‏‎ ‎‏فقاهت و فلسفه و حدیث و مانند اینها نشستی و خود را اصلاح‏‎ ‎‏نکردی! پس باید چه وقت یک قدم برای خدا برداشت؟ اینها همه‏‎ ‎‏دنیا بود، و تو را به دنیا نزدیک کرد، و از خدا و آخرت دور کرد، و‏‎ ‎‏علاقه به دنیا و طبیعت را در دل تو زیاد کرد ‏ألَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أنْ‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 754
 تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ الله ِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ‎[12]‎‏. اینها که ذکر شد، حال علماء‏‎ ‎‏است.‏

‏     و اما اهل عمل و زهّاد و عبّاد، آنها نیز باید از احوال نفوس خود‏‎ ‎‏تفتیش و رسیدگی کنند، ببینند پس از پنجاه سال عبادت و زهد، در‏‎ ‎‏قلوب آنها از آن چه آثاری حاصل شده. آیا نماز پنجاه ساله، آنها را‏‎ ‎‏به اخلاقِ دوستان خدا و انبیاء ـ علیهم السلام ـ نزدیک کرده، و‏‎ ‎‏خوف و خشیت و تواضع و مانند آنها در او ایجاد کرده؟ یا نمازِ‏‎ ‎‏پنجاه ساله، عُجب و کبر آورده؛ به بندگان خدا با تدلّل وتکبر رفتار‏‎ ‎‏کند، و از آنها توقّع احترام و اکرام دارد؟ اگر چنین است، بداند که‏‎ ‎‏شیطان را در او تصرّف است، و اعمال او شیطانی و نفسانی است،‏‎ ‎‏و چنین عملی او را از سعادت و آشنائی با خدا دور کند، و به‏‎ ‎‏شیطان و جنود ابلیسی نزدیک و آشنا کند.‏

‏     نمازی که معراج مؤمن و مقرِّب متّقین است، باید علاقه های‏‎ ‎‏دنیائی را از دل بگسلاند، و زنجیرهای طبیعت را پاره کند، دل را‏‎ ‎‏الهی و ربّانی کند. پنجاه سال سجده بر خاک، باید روح تواضع و‏‎ ‎‏تذلّل در انسان ایجاد کند اگر تصرف شیطان در کار نباشد. و نمازی‏‎ ‎‏که با دست شیطان بیاید معجون ابلیس است نه معجون الهی. و‏‎ ‎‏چنین معجونی رفع امراض قلبیه نکند که سهل است، به امراض و‏‎ ‎‏دردهای درونی بیفزاید، و دل را به حزب شیطان و جهل نزدیک‏‎ ‎‏کند.‏

‏     وای بر آن نمازگزاری که پنجاه سال به خیال خود قصد قربت‏‎ ‎‏در نماز خود کرده، و در افتتاح نماز ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمواتِ وَ‎ ‎الأرْضَ‎[13]‎‏ گفته، و ‏إیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إیَّاکَ نَسْتَعِینُ‎[14]‎‏ در حضور حق تعالی گفته، و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 755
‏ پس از این همه دعوی، هر روز چندین مرحله از مقام قرب خدا‏‎ ‎‏دور شده، واز معراج قرب مهجور گردیده، و به مقام ابلیسی و‏‎ ‎‏حزب شیطانی نزدیک شده، و به جای ثمره تقرّب به حق و تجافی‏‎ ‎‏از دار غرور ثمره غرور شیطانی و عُجب و کبر که ارث ابلیس است‏‎ ‎‏از آن حاصل شده.‏

‏     آیا نیامده وقت آن که درصدد اصلاح نفس برآئیم، و برای‏‎ ‎‏علاج امراض آن قدمی برداریم؟ سرمایه جوانی را به رایگان از‏‎ ‎‏دست دادیم، و با غرور نفس و شیطان، جوانی را که باید با آن‏‎ ‎‏سعادتهای دو جهان را تهیه کنیم از کف نهادیم، اکنون نیز درصدد‏‎ ‎‏اصلاح بر نمی آئیم تا سرمایۀ حیات هم از دست برود، و با خسران‏‎ ‎‏تامّ و شقاوت کامل از این دنیا منتقل شویم.‏

‏     برای اصلاح نفس ایام جوانی سزاوارتر است؛ زیرا که هم اراده‏‎ ‎‏قویتر است، و هم کدورت و ظلمتِ نفس کمتر است و به فطرت‏‎ ‎‏نزدیکتریم، و هم بار معصیت زیاد نشده که جبران آن مشکل‏‎ ‎‏باشد. جوانان قدر ایام جوانی را بدانند که این نعمت بزرگ را با‏‎ ‎‏غفلت نگذرانند که در ایّام پیری اصلاحِ نفس بسیار مشکل است.‏‎ ‎‏مشکلات بسیار در سنّ پیری برای انسان هست که در ایّام جوانی‏‎ ‎‏نیست، لکن شیطان و نفس أمّاره انسان را مغرور می کنند و‏‎ ‎‏نمی گذارند در آن وقت، انسان درصدد اصلاح برآید، تا آن که‏‎ ‎‏انسان دچار ضعف و سستی پیری شد و معاصی متراکم و‏‎ ‎‏کدورتهای نفسی زیاد شد، آن گاه نیز با تسویف و تعویق‏‎ ‎‏می گذرانند، تا اصل سرمایه را از دست بدهد و با خذْلان و‏‎ ‎‏خسران، وارد دار انتقام شود ‏وَ الْعَصْرِ‏ * ‏إنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ.‎[15]‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 756

‏    ‏‏چه خسرانی بالاتر از آن که سرمایۀ سعادت ابدی را در شقاوت‏‎ ‎‏ابدی خرج کند و مایه حیات و نجات، در هلاکت و فنایِ خود به کار‏‎ ‎‏اندازد، و تا آخر عمر از غفلت و مستی به خود نیاید.(757)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تواضع برای اغنیا و فقرا

‏و گاهی در بعضی از اهل علم این صفت پیدا شود و عذر تراشد که‏‎ ‎‏تواضع برای اغنیا خوب نیست؛ و نفس اماره به او گوید که تواضع از‏‎ ‎‏برای اغنیا ایمان را ناقص کند. بیچاره فرق نمی گذارد بین تواضع برای‏‎ ‎‏غنای اغنیا و غیر آن: یک وقت رذیلۀ حب دنیا و جذبۀ طلب شرف و‏‎ ‎‏جاه انسان را به تواضع وامی دارد، این خُلقِ تواضع نیست؛ این تملق و‏‎ ‎‏چاپلوسی است، و از رذایل نفسانیه است. صاحب این خُلق از فقرا‏‎ ‎‏تواضع نکند مگر آنکه در آنها طمعی داشته باشد یا طعمه سراغ کند.‏

‏     یک وقت، خُلقِ تواضع انسان را دعوت به احترام و فروتنی‏‎ ‎‏می کند؛ غنی باشد یا فقیر، مطمح نظر باشد یا نباشد. یعنی تواضع او‏‎ ‎‏بی آلایش است؛ روح او پاک و پاکیزه است؛ جاه و شرفْ مجامع قلب‏‎ ‎‏او‏‏[ ‏‏را‏‏]‏‏ به خود جذب نکرده. این تواضع برای فقرا خوب است؛ برای‏‎ ‎‏اغنیا هم خوب است. هر کس را به فراخور حال او احترام باید کرد.‏‎ ‎‏ولی این تحقیر تو و تکبر تو از اهل جاه و شرف نه از آن است که‏‎ ‎‏متملق نیستی؛ بلکه برای آن است که حسودی و خودت هم در‏‎ ‎‏اشتباهی. و لهذا اگر به تو احترامِ غیر متوقع کند، او را تواضع کنی و‏‎ ‎‏برای او فروتن شوی؛ در هر صورت، مکاید نفس و شاهکارهای او‏‎ ‎‏به قدری دقیق است که انسان جز پناه به خدا چاره ای ندارد.(758)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 757

تواضع در مسند قدرت

‏ ‏

‏وقتی قدرت دست تان آمد بیشتر مواظب باشید که متواضع‏‎ ‎‏بشوید. وقتی رئیس یک گروهی شدید بیشتر مواظب باشید، که‏‎ ‎‏متواضع باشید، برای اینکه اگر سستی کنید، در این قدرت روحی‏‎ ‎‏از شیطان زمین می خورید.(759)‏

15 / 8 / 62

*  *  

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 758

  • . «هر خیری که به تو رسد از جانب خداوند است، و هر شرّی که به تو رسد از جانب خود تو است»؛ (نساء / 79).
  • . لقمان / 18.
  • . مکارم الاخلاق؛ ص 12، فصل دوم.
  • . «و کانَ یَجْلِسُ علی الاَرْضِ وَ یَنامُ علیها و یأکُلُ علیها و کانَ یَخْصِفُ النَّعْلَ وَ یَرْقَعُ الثَّوبَ وَ یَفْتَحُ البابَ و یَحْلِبُ الشّاةَ و یَعْقِلُ البَعیر فَیحْلُبْها، وَ یَطْحِنُ مَعَ الخادِم اذا أَعْیی ... وَ یَخْدِمُ فی مِهْنَةِ أَهْلِهِ وَ یَقْطَعُ اللَّحْمَ، و اذا جَلَسَ علی الطَّعام جَلَس مُحَقَّراً ... یَرکَبُ ما اَمْکَنَهُ مِنْ فَرَسٍ او بَغْلَةٍ او حِمارٍ و یَرْکَبُ الحِمارَ بِلا سَرْجٍ و علیه العِذارُ ... یُجالِسُ الفُقَراءَ وَ یؤاکِلُ المَساکینَ وَ یُناوِلُهُمُ بِیَدهِ»؛ بحارالانوار؛ ج 16، ص 226، ح 34.
  • . همان جا.
  • . کشف الغمّة فی معرفة الائمّة؛ ج 1، ص 162ـ172، «فی وصف زهده فی الدنیا».
  • . «فِیمَا أوْحَی الله ُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ إلی داوُدَ ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ : یا داوُدُ کَما أنَّ أقْرَبَ النّاسِ مِنَ الله ِ الْمُتَواضِعُونَ، کَذلِکَ أبْعَدُ النّاسِ مِنَ الله ِ الْمُتَکَبِّرُونَ»؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 123، «کتاب ایمان و کفر»، «باب التواضع»، ح 11.
  • . «قالَ عِیسی بْنُ مَرْیَمَ ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ : یا مَعْشَرَ الْحَواریِّینَ لِی إلَیْکُمْ حاجَةٌ اقْضُوها لِی. قالُوا: قُضِیَتْ حاجَتُکَ یا رُوحَ الله ِ، فَقامَ فَغَسَّلَ أقْدامَهُمْ. فَقالُوا: کُنّا نَحْنُ أحَقَّ بِهذا یا رُوحَ الله ِ. فَقالَ: إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدْمَةِ الْعالِمُ. إنَّما تَواضَعْتُ هکَذا لِکَیْما تَتَواضَعُوا بَعْدِی فِی النّاسِ کَتَواضُعِی لَکُمْ. ثُمَّ قالَ عِیسی ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ : بِالتَّواضُعِ تُعْمَرُ الْحِکْمَةُ لا بِالتَّکَبُّرِ، وَ کَذلِکَ فِی السَّهْلِ یَنْبُتُ الزَّرْعُ لا فِی الْجَبَلِ»؛ اصول کافی؛ ج 1، ص 37، «کتاب فضل العلم»، «باب صفة العلماء»، ح 6.
  • . «اُطْلُبُوا العِلْمَ وَ تَزَیَّنُوا مَعَهُ بِالحِلْمِ وَ الوَقارِ، وَ تَواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ العِلْمَ، وَتواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ العِلْمَ، وَ ا تَکُونُوا عُلَماءَ جَبّارِینَ، فَیَذْهَبَ باطِلُکُمْ بِحَقِّکُمْ»؛ اصول کافی؛ ج 1، ص 386، «کتاب فضل العلم»، «باب صفة العلماء»، ح 1.
  • . «یا طالِبَ العِلْمِ؛ إنَّ العِلْمَ ذُو فَضائِلَ کَثِیرَةٍ؛ فَرَأسُهُ التَّواضُعُ، وَ عَیْنُهُ البَراءَةُ مِنَ الحَسَدِ»؛ اصول کافی؛ ج 1، ص 48، «کتاب فضل العلم»، «باب النوادر»، ح 2.
  • . اصول کافی؛ ج 1، ص 48، «کتاب فضل العلم»، «باب النوادر»، ح 2.
  • . «آیا برای مؤمنان، وقت آن نرسیده است که دلهای ایشان برای یاد خدا، و سخن حقّی که نازل شده است، خاشع شود؟»؛ (حدید / 16).
  • . «من از رویِ اخلاص به سوی کسی روی آوردم که آسمانها و زمین را آفریده است»؛ (انعام / 79).
  • . «تنها تو را می پرستیم، و تنها از تو یاری می جوییم»؛ (حمد / 5).
  • . «سوگند به زمان، که همانا انسان در خُسران است»؛ (عصر / 1ـ2).