بخش سوم: منازل و مقامات سلوک

فصل چهاردهم: شکر

فصل چهاردهم: شکر

‏ ‏

تعریف شکر

‏بدانکه «شکر» عبارت است از قدردانی نعمت مُنعم. و آثار این‏‎ ‎‏قدردانی در قلب به طوری بروز کند؛ و در زبان به طوری؛ و در‏‎ ‎‏افعال و اعمال قالبیه به طوری. اما در قلب، آثارش از قبیل خضوع‏‎ ‎‏و خشوع و محبت و خشیت و امثال آن است. و در زبان، ثنا و مدح‏‎ ‎‏و حمد. و در جوارح، اطاعت و استعمال جوارح در رضای منعم، و‏‎ ‎‏امثال این است. و از راغب‏‎[1]‎‏ منقول است که «شکر» تصور نعمت و‏‎ ‎‏اظهار آن است. و گفته شده که آن مقلوب «کَشْر» به معنی «کَشْف»‏‎ ‎‏است. و ضدّ آن «کفر» است و آن نسیان نعمت و سَتر آن است. و‏‎ ‎‏دابّۀ شکور آن است که به چاقی خود اظهار نعمت صاحب خود‏‎ ‎‏کند. و گفته شده اصل آن از «عَیْنٌ شَکْری» یعنی مُمْتَلئِة و پر شده‏‎ ‎‏است. و بنابراین «شکر» عبارت از پر شدن از ذکر منعم است. و‏‎ ‎‏شکر بر سه قسم است: «شکر قلب؛ و آن تصور نعمت است. و‏‎ ‎‏شکر به زبان؛ و آن ثنای بر منعم است. و شکر به سایر اعضا؛ و آن‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 709

‏مکافات نعمت است به قدر استحقاق آن.»‏‎[2]‎

‏    ‏‏و عارف محقق، خواجۀ انصاری، فرماید: «شکر اسمی است‏‎ ‎‏برای معرفت نعمت، زیرا که آن طریق معرفت منعم است.»‏‎[3]‎‏ و‏‎ ‎‏شارح محقق گوید: «تصور نعمت از منعم و معرفتِ اینکه آن نعمتِ‏‎ ‎‏اوست عین شکر است. چنانچه از حضرت داود، علیه السلام،‏‎ ‎‏روایت شده که گفت: "ای پروردگار، چگونه شکر تو کنم با آنکه‏‎ ‎‏شکرِ نعمت دیگری است و شکری خواهد!" خدای تعالی وحی‏‎ ‎‏فرمود به سوی او: "ای داود، وقتی که دانستی که هر نعمتی که به‏‎ ‎‏تو متوجه است از من است شکر مرا کردی."»‏‎[4]‎

حقیقت شکر از نظر امام (قده)

‏     ‏‏نویسنده گوید که آنچه را که این محققین ذکر فرمودند مبنی بر‏‎ ‎‏مسامحه است. والا شکر عبارت از نفس معرفت به قلب و نفسِ‏‎ ‎‏اظهار به لسان و عمل به جوارح نیست؛ بلکه عبارت از یک حالت‏‎ ‎‏نفسانیه است که آن حالت خود اثر معرفت منعم و نعمتْ و اینکه‏‎ ‎‏آن نعمتْ از منعم است می باشد؛ و ثمرۀ این حالت اعمال قلبیه و‏‎ ‎‏قالبیه است. چنانچه بعضی محققین قریب به این معنی فرمودند‏‎ ‎‏گرچه آن فرموده نیز خالی از مسامحه نیست. فرموده است: «بدان‏‎ ‎‏که شکر مقابلْ نمودن نعمت است به قول و فعل و نیّت. و از برای‏‎ ‎‏آن سه رکن است: ‏

‏     اوّل، معرفت منعم و صفات لایقۀ به او؛ و معرفت نعمت از‏‎ ‎‏حیث اینکه آن نعمت است. و کامل نشود این معرفت مگر آنکه‏‎ ‎‏بداند که تمام نعمتهای ظاهره و خفیه از حق تعالی است و ذات‏‎ ‎‏مقدس او منعم حقیقی است، و وسایط هر چه هست منقاد حکم‏‎ ‎‏او و مسخر فرمان او هستند.‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 710

‏     دوم، حالتی است که ثمرۀ این معرفت است. و آن خضوع و‏‎ ‎‏تواضع و سرور به نعمت است از جهت آنکه آن هدیه ای است که‏‎ ‎‏دلالت کند بر عنایت منعم به تو. و علامت آن آنست که فرحناک‏‎ ‎‏نشوی از دنیا مگر به آن چیزی که موجب قرب به حق شود.‏

‏     سوم، عملی است که ثمرۀ این حالت است. زیرا که این حالت‏‎ ‎‏وقتی در قلب پیدا شد، یک حالت نشاطی برای عمل موجب قرب‏‎ ‎‏حق در قلب حاصل شود؛ و آن عمل متعلق است به قلب و زبان و‏‎ ‎‏دیگر جوارح. اما عمل قلب، عبارت است از قصد تعظیم و تحمید‏‎ ‎‏و تمجید منعم و تفکر در صنایع و افعال و آثار لطف او و قصد‏‎ ‎‏رساندن خیر و احسان نمودن بر جمیع بندگان او. و اما عمل زبان،‏‎ ‎‏اظهار آن مقصود است به تحمید و تمجید و تسبیح و تهلیل و امر به‏‎ ‎‏معروف و نهی از منکر و غیر آن. و اما عمل جوارح، استعمال‏‎ ‎‏نعمت ظاهر و باطن است در طاعت و عبادت او و استعانت نمودن‏‎ ‎‏به آنها در نگهداری از معصیت و مخالفت او؛ چنانچه چشم را‏‎ ‎‏استعمال کند در مطالعۀ مصنوعات و قرائت کتاب خدا و تذکر‏‎ ‎‏علوم مأثوره از انبیا و اوصیا، علیهم السلام، و همین طور سایر‏‎ ‎‏جوارح.» انتهی کلامهُ مُتَرْجَماً‏‎[5]‎‏.(726)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

فطری بودن شکر مُنعم

‏بدان که از فطریاتی که در فطرت همه عائله بشری به قلم قدرت‏‎ ‎‏حق ثبت، و همه با هم در آن موافق و مشترکند، تعظیم منعم و ثنای‏‎ ‎‏او است، و هر کس به فطرت مخلاّی خود رجوع کند، درمی یابد‏‎ ‎‏که تعظیم و محبت منعم در کتاب ذاتش ثابت و ثبت است.‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 711
‏     تمام ثناها و تعظیمهائی که اهل دنیا از صاحبان نعمت و موالیان‏‎ ‎‏دنیاوی خود کنند، به همین فطرت الهیه است. تمام تعظیمها و‏‎ ‎‏اُثنیه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ که متعلّمان از دانشمندان و معلّمان کنند نیز از این فطرت‏‎ ‎‏است.‏

‏     و اگر کسی کفران نعمتی کند یا ترک ثنای منعمی نماید، با‏‎ ‎‏تکلّف و برخلاف فطرت الهیّه است، و خروج از غریزه و طبیعت‏‎ ‎‏انسانیت است. و لهذا به حسب فطرت، کافرانِ نعمت را نوع بشر‏‎ ‎‏تکذیب و تعییب کنند، و از غریزه ذاتیه انسانیه خارج شمارند.‏

‏     اینها که مذکور شد، راجع به شکر منعم مطلق ـ حقیقی و‏‎ ‎‏مجازی ـ بود، ولی باید دانست آنچه از فطریات سلیمه و لازمۀ‏‎ ‎‏فطرت مخمورۀ غیر محتجبه است، شکرگزاری و ثناجوئی از ذات‏‎ ‎‏مقدّس منعم علی الاطلاق است که بسط بساط رحمتش در سر تا‏‎ ‎‏سرِ دارِ تحقق پهن گردیده، و تمام ذرّات کائنات از خوان نعمت و‏‎ ‎‏ظلّ رزّاقیت ذات مقدّسش برخوردارند. و چون ذات مقدّسش‏‎ ‎‏کامل مطلق و کمال مطلق است و لازمه کمال مطلق، رحمت مطلقه‏‎ ‎‏و رزّاقیت علی الاطلاق است، دیگر موجودات و نعمتهای آنها ظلّ‏‎ ‎‏رحمت او و جلوۀ رزّاقیت اویند، و هیچ موجودی را از خود کمال و‏‎ ‎‏جمال و نعمت و رزّاقیتی ـ ازلاً و ابداً ـ نیست.‏

‏     و هر کس نیز به صورت، دارای نعمت و کمالی است، در‏‎ ‎‏حقیقت، مرآت رزّاقیت و آینۀ کمال آن ذات مقدس است؛ چنانچه‏‎ ‎‏از کریمه شریفه: ‏إنَّ الله هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِیْنُ‎[6]‎‏ که حصر رزّاقیت به‏‎ ‎‏حق تعالی فرموده، این معنی بطور اکمل مستفاد شود. و دقیقتر از‏‎ ‎‏این، استفاده شدن این گونه مطالب است، از مفتاح کتاب شریف‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 712

‏الهی که فرماید: ‏ألْحَمْدُ لله رَبِّ الْعالَمِیْنَ‎[7]‎‏ که تمام محامد و جمیع اثنیه را‏‎ ‎‏منحصر به ذات مقدّس فرماید، خصوصاً با متعلق بودن ‏بِسْمِ الله‏ به‏‎ ‎ألْحَمْدُ لله‏ چنانچه در مسلک اولیاء عرفان و اصحاب ایقان است، و‏‎ ‎‏در این دقیقه اسراری است که کشف آن خالی از خطر نیست.‏

بازگشت هر شکری به شکر حق تعالی

‏     ‏‏بالجمله، فطرت سلیمه که محتجب به تحت استار تعینات‏‎ ‎‏خلقیّه نشده، و امانت را چنانچه هست به صاحبش مردود نموده،‏‎ ‎‏در هر نعمتی شکر حق کند؛ بلکه نزد فطرت غیر محجوبه، هر‏‎ ‎‏شکری از هر شاکری و هر حمد و ثنائی از هر حامد و ثناجوئی ـ به‏‎ ‎‏هر عنوان و برای هر کس و هر نعمت باشد ـ به غیر ذات مقدس‏‎ ‎‏حق ـ جلّ و علا ـ راجع نشود، گر چه خود محجوبین گمان کنند‏‎ ‎‏مدح غیر او کنند و ثنای غیر او نمایند. و از این جهت توان گفت:‏‎ ‎‏بعثت انبیاء برای رفع این حجاب و برچیده شدن اَستار از جلوۀ‏‎ ‎‏جمال أزلی ـ جلّت عظمته ـ است. و شاید کریمه شریفۀ: ‏إنْ مِنْ شَیْءٍ‎ ‎إلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاَتَفْقَهُونَ تَسْبِیْحَهُمْ‎[8]‎‏ و امثال آن‏‎[9]‎‏ اشارۀ به همین‏‎ ‎‏دقیقه باشد؛ و لکن انسان بیچارۀ محتجب که فطرت سلیمه‏‎ ‎‏الهیه اش را در پس پرده های ظلمت تعینات خَلقیّه مستور و‏‎ ‎‏محجوب نموده، و نور خداداد جبلّتش را به ظلمتهای کثرات‏‎ ‎‏خلقیه منطفی و منطمس کرده، کفران نعم الهیه کند، و هر نعمتی را‏‎ ‎‏به موجودی نسبت دهد، و چشم امیدش دائماً به اهل دنیا باز، و‏‎ ‎‏دست طمعش به فقرائی که چون خودش فقر در ناصیه همه ثبت‏‎ ‎‏است، دراز است.‏

‏     ای بیچاره انسانِ محجوب که عمری در نعمتهای بی منتهای‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 713

‏حق غوطه خوردی، و از رحمتهای بی کرانش برخوردار گشتی، و‏‎ ‎‏ولی نعمت خود را نشناخته، کورکورانه از دیگران ستایش کردی،‏‎ ‎‏و به ناکسان کرنش نمودی! آری، شکر مخلوق از وظایف حتمیه‏‎ ‎‏است، چنانچه فرموده اند: ‏مَنْ لَمْ یَشْکُرِ الْمَخْلُوْقَ لَمْ یَشْکُرِ الْخالِقَ‎[10]‎‏ لکن از‏‎ ‎‏آن جهت که آنها را خداوند وسایل بسط نعمت و رحمت مقرّر‏‎ ‎‏فرموده؛ نه آن که با شکر آنها از خالق و رازق حقیقی محجوب‏‎ ‎‏گردی؛ چه که این عین کفران نعمتِ ولی نعم است.‏

‏     بالجمله معلوم شد که شکر از لوازم فطرت مخموره است، و‏‎ ‎‏کفران از احتجاب فطرت و از جنود ابلیس و جهل است. و با این‏‎ ‎‏بیان فتح ابوابی از معارف شود، به شرط رجوع به فطرت مخموره‏‎ ‎‏و خروج از حجاب و احتجاب.(727)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

حصول حقیقت در شکر حق

‏ناصیۀ بندگان به دست حق تعالی است، و قدرت بر تنفّس و نگاه‏‎ ‎‏کردن ندارند مگر با قدرت و مشیّت حق تعالی، و آنها عاجزند از‏‎ ‎‏تصرف در مملکت حق به جمیع انحاء تصرّفات، گر چه تصرّف‏‎ ‎‏ناچیزی باشد، مگر با اذن و ارادۀ آن ذات مقدّس؛ چنانچه حق‏‎ ‎‏فرماید: «خدای تعالی فقط خلق می کند هر چه بخواهد و اختیار‏‎ ‎‏فرماید هر چه اراده کند؛ کسی را در امر خود اختیاری نیست یعنی‏‎ ‎‏استقلالاً منزه است خدای تعالی از شریک در تصرف در مملکت‏‎ ‎‏وجود.» و چون این لطیفه را به قلب رساندی، شکرت از حق‏‎ ‎‏حقیقت پیدا کند؛ و شکر در اعضاء و اعمالت سرایت کند؛ و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 714

‏ ‏

‏چنانچه در عبودیّت زبان و قلب باید همقدم باشند، در این توحید‏‎ ‎‏فعلی نیز باید صدق لسان به صفاء سرّ قلب موصول باشد؛ زیرا که‏‎ ‎‏حق جل و علا خالق است و مؤثّری جز او نیست، و تمام اراده ها و‏‎ ‎‏مشیّتها ظلّ اراده و مشیّت ازلی سابق اوست.(728)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

مراتب و انواع شکر

‏بدان که مراتب شکر، به حسب مراتب معرفتِ منعم و معرفت‏‎ ‎‏نعم، مختلف شود، و نیز به حسب اختلاف مراتب کمال انسانی‏‎ ‎‏مختلف شود. پس فرق بسیار است مابین آن که در حدود حیوانیت‏‎ ‎‏و مدارج آن قدم زند، و جز نعمتهای حیوانی ـ که عبارت از قضای‏‎ ‎‏شهوات و رسیدن به مآرب حیوانی است ـ چیز دیگر نیافته، و خود‏‎ ‎‏را دلخوش نموده به منزل حیوانیت و مشتهیات حیوانیه ـ که‏‎ ‎‏عبارت از مأکول و ملبوس و منکوح حیوانی است ـ ، و جز افق‏‎ ‎‏طبیعت و دنیا از مراتب دیگر وجود و مقامات و مدارج کمال‏‎ ‎‏اطلاعی ندارد و راهی به عوالم غیبیه و تجرد نیافته است، با آن‏‎ ‎‏کس که از این حجاب بیرون رفته، و به منازل دیگر قدم نهاده، و از‏‎ ‎‏طلیعۀ عالم غیب در قلب او جلوه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ حاصل شده.‏

‏     و نیز فرق بسیار است مابین آنها که اسباب ظاهریه و باطنیه را‏‎ ‎‏مستقل دانند، و نظر استقلالی به اسباب و مسبّبات و وسایط‏‎ ‎‏اندازند، با آنها که از روابط بین حق و خلق با خبر و بَدْو و ختم‏‎ ‎‏مراتب وجود را به حق ارجاع کنند، و جلوه مسبب اسباب را از‏‎ ‎‏ورای حجب و استار نورانیه و ظلمانیه به نورانیت قلبیه دریابند.‏

‏     وقتی شکر نعم الهیه به همۀ مراتب رخ دهد، از تجلی اولی‏‎ ‎‏وجود و بسط بساط رحمت وجود تا آخرین تجلی به جلوۀ قبضی‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 715
‏ ـ که به بساط مالکیت و قهاریت برچیده شود ـ در قلب سالک به‏‎ ‎‏مشاهده حضوریه واقع شود؛ بلکه قلب سالک، خود، مظهر جلوۀ‏‎ ‎‏رحمانی و رحیمی و مالکی و قهّاری گردد. و این حقیقت حاصل‏‎ ‎‏نشود جز برای کُمَّل از اولیاء، بلکه به حقیقت حاصل نگردد، مگر‏‎ ‎‏از برای حضرت ختمی ـ صلّی الله علیه و آله ـ بالاصالة، و از برای‏‎ ‎‏کُمَّل از اولیاء ـ علیهم السلام ـ بالتبعیّه. و از این جهت است که ذات‏‎ ‎‏مقدس حق تعالی فرماید: ‏وَ قَلِیْلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ.‎[11]‎

‏    ‏‏بلی، آنها که از تجلیات ذاتیه أحدیّه بی خبرند و از برای‏‎ ‎‏موجودات، ذاتیات اصیله قائلند، به نحوی در کفران نعم الهیه‏‎ ‎‏واردند. و آنها که تجلیات اسمائیه و صفاتیه را مشاهده ننمودند، و‏‎ ‎‏قلب آنها آینه حضرات اسمائی نشده، به نحوی در کفران واقعند. و‏‎ ‎‏آنها که از تجلیات أفعالیه و توحید فعلی غافل و بی خبرند، به‏‎ ‎‏طوری کفران نعم کنند و خود از آن غافل هستند: ‏وَ ذَرُوا الَّذِیْنَ‎ ‎یُلْحِدُونَ فِی أسْمَائِهِ‎[12]‎‏. و آنان که جمع ما بین حضرات خمسۀ الهیه‏‎ ‎‏کردند، و متحقق به سرایر خفیّه انسانیه شدند، و جالس سرمنزل‏‎ ‎‏برزخیت کبری شدند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ متنعم به نعم باطنه و ظاهره گردیدند،‏‎ ‎‏شکر حق ـ جلّ و علا ـ به جمیع السنه گویند و ثنای خداوند به تمام‏‎ ‎‏زبانها کنند؛ زیرا که شکر، ثنای بر نعمی است که حضرت منعم‏‎ ‎‏ـ تعالی شأنه ـ عنایت فرماید.‏

‏     ‏‏پس اگر آن نعمت، از قبیل نعم ظاهری باشد، شکری دارد، و اگر‏‎ ‎‏از نعمتهای باطنی باشد، شکری دارد. و اگر از قبیل معارف و علوم‏‎ ‎‏حقیقیه باشد، شکری دارد، و اگر از قبیل تجلیات افعالیه باشد،‏‎ ‎‏شکرش به نحوی است. و اگر از تجلیات صفاتیه و اسمائیه باشد، به‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 716

‏نحوی است، و اگر از قبیل تجلیات ذاتیه باشد، به طوری است.‏

‏و چون این نحو نعم برای کمی از بندگان خلّص حاصل شود، قیام‏‎ ‎‏به وظیفه شکر و ثنای معبود برای کمی از خلّص اولیاء میسر گردد:‏‎ ‎وَ قَلِیْلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ‎[13]‎‏.(729)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ناتوانی بندگان از شکر حق

‏بدان که شکر نعمتهای ظاهره و باطنۀ حق تعالی یکی از وظایف‏‎ ‎‏لازمۀ عبودیت و بندگی است که هر کس به قدر مقدور و میسور‏‎ ‎‏باید قیام به آن نماید؛ گرچه از عهدۀ شکر حق تعالی احدی از‏‎ ‎‏مخلوقات بر نمی آید. و غایت شکر معرفتِ عجز از قیام به حق آن‏‎ ‎‏است؛ چنانچه غایت عبودیت معرفت عجز به قیام به آن است،‏‎ ‎‏چنانچه رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، اعتراف به عجز فرموده‏‎ ‎‏است‏‎[14]‎‏ با آنکه احدی از موجودات قیام به شکر و عبودیت مثل‏‎ ‎‏ذات مقدس آن سرور ننمودند، زیرا که کمال و نقصِ شکر تابع‏‎ ‎‏کمال و نقصِ معرفت منعم و عرفان نعم اوست. لذا احدی قیام به‏‎ ‎‏حق شکر نتواند کرد.‏

معنای عَبد شکور

‏     ‏‏وقتی عبد شکور شود که ارتباط خلق را به حق و بسط رحمت‏‎ ‎‏حق را از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط نعم را به یکدیگر و بدء و‏‎ ‎‏ختم وجود را علی ما هو علیه بداند. و معرفت آن برای خُلَّص‏‎ ‎‏اولیا، که اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبی ختمی، صلّی الله علیه‏‎ ‎‏و آله، است، رخ ندهد. و سایر مردم محجوب از بعض مراتب آن،‏‎ ‎‏بلکه بیشتر و بزرگتر مراتب آن، هستند. بلکه تا در قلب بنده‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 717

‏حقیقتِ سریانِ الوهیت حق نقش نبندد و ایمان نیاورد به اینکه لا‏‎ ‎‏مُؤَثِّرَ فِی الْوُجُودِ إلاَّ الله و کدورت شرک و شک در قلب اوست،‏‎ ‎‏شکر حق را چنانچه شاید و باید نتوان انجام داد. کسی که نظر به‏‎ ‎‏اسباب دارد و تأثیر موجودات را مستقل می داند و نعم را به ولیّ‏‎ ‎‏نعم و صاحب آن ارجاع نمی کند، کفران به نعمت حق تعالی‏‏[ ‏‏کرده‏‏]‏‎ ‎‏است‏‎ ‎‏؛ بتهائی تراشیده و هر یک را مؤثری داند. گاهی اعمال را به‏‎ ‎‏خود نسبت دهد، بلکه خود را متصرف در امور می داند؛ و گاهی‏‎ ‎‏طبایع عالم کَون را مؤثرات بخواند؛ و گاهی نعم را به ارباب‏‎ ‎‏ظاهریۀ صوریه آن منسوب کند و حق را از تصرف عاری نماید و‏‎ ‎‏یدالله را مَغلول بشمارد: ‏غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا.‎[15]‎‏ دست تصرف‏‎ ‎‏حقّ باز است و تمام دایرۀ تحقق بالحقیقة از اوست و دیگری را در‏‎ ‎‏آن راهی نیست؛ بلکه همۀ عالمْ ظهور قدرت و نعمت اوست و‏‎ ‎‏رحمت او شامل هر چیز است؛ و تمام نعم از اوست و برای کسی‏‎ ‎‏نعمتی نیست تا منعم باشند؛ بلکه هستی عالم از اوست و دیگری‏‎ ‎‏را هستی نیست تا به او چیزی منسوب شود، ولی چشمها کور و‏‎ ‎‏گوشها کر و قلبها محجوب است. «دیده می خواهم سبب سوراخ‏‎ ‎‏کن»‏‎[16]‎

اختلاف بندگان در شکر

‏     ‏‏تا کی و چند این قلوب مردۀ ما کفران نعم حق کند و به عالم و‏‎ ‎‏اوضاع و به اشخاص آن متعلق شود؟ این تعلقات و توجهاتْ کفرانِ‏‎ ‎‏نعمت ذات مقدس است و ستر رحمت اوست. و از اینجا معلوم‏‎ ‎‏می شود که قیام به حق شکر کار هر کس نیست؛ چنانچه ذات‏‎ ‎‏مقدس حق تعالی جلَّ جلاله فرماید: ‏قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ.‎[17]‎‏ کمتر‏‎ ‎‏بنده ای است که معرفت نعم حق را آن طور که سزاوار است داشته‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 718

‏باشد. و از این جهت کمتر از بندگان هستند که قیام به وظیفۀ شکر‏‎ ‎‏نمایند.‏

‏     و بباید دانست که چنانچه معارف بندگان خدا مختلف است،‏‎ ‎‏شکر آنها نیز مختلف است. و نیز از راه دیگر، مراتب شکر‏‎ ‎‏مختلف است؛ زیرا که شکرْ ثنای نعمی است که منعم مرحمت‏‎ ‎‏فرموده، پس اگر آن نعمت از قبیل نعم ظاهریه باشد شکری دارد؛‏‎ ‎‏و اگر از نعم باطنیه باشد شکری دارد؛ و اگر از قبیل معارف و علوم‏‎ ‎‏باشد شکرش به نحوی است؛ و اگر از قبیل تجلیات اسمائی باشد‏‎ ‎‏به نحوی است؛ و اگر از قبیل تجلیات ذاتیۀ احدیه باشد به نحوی‏‎ ‎‏است؛ و چون جمیع مراتب نعم برای کمی از بندگان جمع است،‏‎ ‎‏قیام به وظیفۀ شکر به جمیع مراتب برای کمی از بندگان میسور‏‎ ‎‏است. و آن خُلَّص اولیا هستند که جامع جمیع حضرات و برزخ‏‎ ‎‏برازخ و حافظ همۀ مراتب ظاهره و باطنه هستند؛ و از این جهت،‏‎ ‎‏شکر آنها به جمیع السنۀ ظاهره و باطنه و سریّه است.‏

‏     و شکر را  گرچه گفته اند از مقامات عامه است، زیرا که مقرون‏‎ ‎‏به دعوی مُجازات منعم است و این اسائۀ ادب به شمار می رود،‏‎ ‎‏ولی این مقارنت از برای غیر اولیاست؛ خصوصاً کمّل از آنها که‏‎ ‎‏جامع حضرات و حافظ مقام کثرت و وحدت هستند؛ و لهذا شیخ‏‎ ‎‏عارف، خواجۀ انصاری، با آنکه گفته است شکر از مقامات عامه‏‎ ‎‏است فرموده: وَالدَّرَجَهُ الثّالِثَةُ أَنْ لا یَشْهَدَ الْعَبْدُ إلاَّ الْمُنْعِمَ. فَإذا‏‎ ‎‏شَهِدَ الْمُنْعِمَ عُبودَةً، إسْتَعْظَمَ مِنْهُ النِّعْمَةَ؛ وَ إذا شَهِدَهُ حُبًّا، إسْتَحْلی‏‎ ‎‏مِنْهُ الشِّدَّةَ؛ وَ إذا شَهِدَهُ تَفْریداً، لَمْ یَشْهَدْ مِنْهُ نِعْمَةً وَلا شِدَّةً.‏‎[18]‎

شکر کُمّل بندگان

‏     ‏‏«درجۀ سیّم از شکر آن است که بنده مشاهده نکند مگر جمال‏‎ ‎‏منعم را و مستغرق شهود جمال او شود. و از برای آن سه مقام‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 719

‏است: اوّل آنکه مشاهده کند او را، مشاهدۀ بندۀ ذلیل مولای خود‏‎ ‎‏را. و در این حال از خود غافل و مستغرق ادب حضور است و برای‏‎ ‎‏خود قدری قائل نیست. و وقتی ‏‏[‏‏خود را‏‏]‏‏ حقیر شمرد، نعمتی اگر‏‎ ‎‏به او عنایت شود عظیم شمارد و خود را در جنب او حقیر داند و‏‎ ‎‏لایق آن نداند. و دوم، مشاهدۀ اوست، شهودِ دوستْ دوست را. و‏‎ ‎‏در این حال مستغرق جمال محبوب شود، و هر چه از او بیند‏‎ ‎‏محبوب باشد و لذت از آن برد، گرچه شدت و زحمت باشد.‏‎ ‎‏سیّم، مشاهدۀ اوست تفریداً بی تعینات اسمائی؛ بلکه مشاهدۀ‏‎ ‎‏نفس ذات کند. و در این حال از خود و غیر خود غافل شود و جز‏‎ ‎‏ذات حق مشهود او نیست ـ نه نعمتی بیند و نه شدتی مشاهده‏‎ ‎‏کند.»‏

‏     پس، معلوم شد که اوایل مقامات در هر یک از مقامات سالکین‏‎ ‎‏از سبل عامه است و در آخر مقامات مخصوص به خُلّص بلکه‏‎ ‎‏کمّل است.(730)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

عبد شکور در حدیث پیغمبر(ص)

‏بِالسَّنَدِ الْمُتَّصِلِ إلی حُجَّةِ الْفِرْقَةِ و إمامِهِمْ، مُحَمَّدِبْنِ یَعْقُوبَ الکُلَیْنیّ،‏‎ ‎‏کَرَّمَ الله وَجْهَهُ، عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ،‏‎ ‎‏عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ، عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ، علیه السّلام، قَالَ:‏‎ ‎کَانَ رَسُولُ الله، صلّی الله علیه و آله، عِنْدَ عَائِشَةَ لَیْلَتَهَا؛ فَقَالَتْ: یَا رَسُولَ الله لِمَ تُتْعِبُ‎ ‎نَفْسَکَ وَ قَدْ غَفَرَ الله لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ؟ فَقَالَ: یَا عَائِشَةُ، أَ لاَ أَکُونُ عَبْداً‎ ‎شَکُوراً؟ قَالَ: وَ کَانَ رَسُولُ الله، صلّی الله علیه و آله، یَقُومُ عَلَی أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ،‎ ‎فَأَنْزَلَ الله سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: «طه. ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی‏.»‏‎[19]‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 720
‏    ‏‏ترجمه «از ابی بصیر نقل شده که فرمود حضرت باقر، علیه‏‎ ‎‏السلام: بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، پیش عایشه در شب‏‎ ‎‏او؛ پس گفت: "ای رسول خدا چرا به زحمت می اندازی جان خود‏‎ ‎‏را و حال آنکه آمرزیده است خداوند برای تو آنچه پیش بوده‏‎ ‎‏است از گناه تو و آنچه پس از این آید؟" فرمود: "ای عایشه آیا‏‎ ‎‏نباشم بندۀ سپاسگزار!" فرمود حضرت باقر، علیه السلام: و بود‏‎ ‎‏رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، که می ایستاد بر سر انگشتهای دو‏‎ ‎‏پای خود، پس فرو فرستاد خدا سبحانه و تعالی: ‏طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ‎ ‎الْقُرْآنَ لِتَشْقی‏."»‏‎[20]‎‏ (یعنی محمد ـ یا ای طالب حق هادی ـ ما‏‎ ‎‏فرونفرستادیم بر تو قرآن را تا به مشقت افتی.)...‏

‏     بدان که عایشه گمان کرده بود که سرّ عبادات منحصر به خوف‏‎ ‎‏از عذاب یا محو سیّئات است؛ و تصور کرده بود که عبادت نبی‏‎ ‎‏مکرم، صلّی الله علیه و آله و سلم، نیز مثل عبادت سایر مردم‏‎ ‎‏است؛ از این جهت، مبادرت به این اعتراض نمود که چرا این قدر‏‎ ‎‏خود را به زحمت می اندازی. و این گمان ناشی از جهل او به مقام‏‎ ‎‏عبادت و عبودیت بود؛ و از جهل به مقام نبوت و رسالت‏‎ ‎‏نمی دانست که عبادت عبید و اُجَراء از ساحت مقدس آن سرور‏‎ ‎‏دور است، و عظمت پروردگار و شکر نعمای غیر متناهیۀ او آرام و‏‎ ‎‏قرار را از آن حضرت بریده بود. بلکه عبادات اولیای خلّص نقشۀ‏‎ ‎‏تجلیات بی پایان محبوب است؛ چنانچه در نماز معراج‏‎[21]‎‏ اشاره به آن‏‎ ‎‏شده. حضرات اولیا، علیهم السلام، با آنکه محو جمال اند و جلال و‏‎ ‎‏فانی در صفات و ذات، مع ذلک هیچیک از مراحل عبودیت را غفلت‏‎ ‎‏نکنند. حرکات ابدان آنها تابع حرکات عشقیه روحانیۀ آنهاست؛ و آن‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 721

‏تابع کیفیت ظهور جمال محبوب است. ولی با مثل عایشه جز جواب‏‎ ‎‏اقناعی نتوان گفت: یکی از مراتب نازله را بیان فرمود که همین قدر‏‎ ‎‏بداند عبادات آن سرور برای این امور دنیّه نیست.(731)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

پاداش شاکرین

‏ما این مقام را تکمیل نماییم به ذکر بعضی از احادیث شکر: ‏

‏     ‏‏کافی‏‏ بِإِسْنادِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله، علیه السّلام، قَالَ،‏ قَالَ رَسُولُ الله،‎ ‎صلّی الله علیه و آله: الطَّاعِمُ الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ. وَ الْمُعَافَی‎ ‎الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمُبْتَلَی الصَّابِرِ. وَ الْمُعْطَی الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ‎ ‎الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ.‎[22]‎

‏    ‏‏«از حضرت صادق، علیه السلام، حدیث کند که فرمود رسول‏‎ ‎‏خدا، صلّی الله علیه و آله: "خورندۀ شکر کننده اجر و مزد او مثل‏‎ ‎‏مرد روزه دار در راه خداست. و کسی که در عافیت و سلامت‏‎ ‎‏است و شاکر است، اجرش مثل اجر کسی است که مبتلا باشد و‏‎ ‎‏صبر داشته باشد. و کسی که نعمت به او عطا شده و شاکر است،‏‎ ‎‏اجر او مثل کسی است که محروم از عطاست و قانع و راضی است‏‎ ‎‏به آنچه خداوند به او عطا فرموده."» ‏

‏     و بِإسْنادِهِ عَنْ عَبْدِ الله بْنِ الْوَلِیدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله،‏‎ ‎‏علیه السّلام، یَقُولُ:‏ثَلاَثٌ لاَ یَضُرُّ مَعَهُنَّ شَیْءٌ: الدُّعَاءُ عِنْدَ الْکَرْبِ؛ وَ الْاِسْتِغْفَارُ‎ ‎عَلَی الذُّنوبِ؛ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعْمَةِ‎[23]‎‏.‏

‏    ‏‏«گوید شنیدم حضرت صادق، علیه السلام، می فرمود: "سه‏‎ ‎‏چیز است که ضرر نمی رساند با آنها چیزی: دعا نزد شدت؛ و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 722

‏استغفار بر گناهان؛ و شکر نزد نعمت."»‏

مساوقت حمد و شکر

‏     و بِإسْنادِهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ الله، علیه السلام: ‏إِنَّ‎ ‎الرَّجُلَ مِنْکُمْ لَیَشْرَبُ الشَّرْبَةَ مِنَ الْمَاءِ، فَیُوجِبُ الله لَهُ بِهَا الْجَنَّةَ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ لَیَأْخُذُ‎ ‎الْاءِنَاءَ فَیَضَعُهُ عَلَی فِیهِ فَیُسَمِّی، ثُمَّ یَشْرَبُ فَیُنَحِّیهِ وَ هُوَ یَشْتَهِیهِ فَیَحْمَدُ الله، ثُمَّ یَعُودُ‎ ‎فَیَشْرَبُ، ثُمَّ یُنَحِّیهِ فَیَحْمَدُ الله، ثُمَّ یَعُودُ فَیَشْرَبُ ثُمَّ یُنَحِّیهِ فَیَحْمَدُ الله، فَیُوجِبُ الله‎ ‎عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا لَهُ الْجَنَّةَ.‎[24]‎

‏    ‏‏«فرمود حضرت صادق، علیه السلام: "همانا مردی از شما‏‎ ‎‏می آشامد شربت آبی، پس واجب می کند خدا به واسطۀ آن به او‏‎ ‎‏بهشت را." پس از آن فرمود: "همانا او برمی دارد ظرف را و‏‎ ‎‏می گذارد بر دهان خود و اسم خدا را برده می آشامد؛ پس دور‏‎ ‎‏می کند آن را و حال آنکه مایل به آن است، پس حمد خدا می کند؛‏‎ ‎‏پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس از آن دور می کند، پس‏‎ ‎‏حمد خدا می کند؛ پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس حمد‏‎ ‎‏خدا می کند؛ پس خدا واجب می کند به سبب آن بر او بهشت را."»‏

‏     ‏‏و حمد خدا مساوق شکر است. چنانچه در روایات کثیره وارد‏‎ ‎‏است که کسی که بگوید: اَلْحَمْدُ لله شکر خدا را ادا کرده؛ چنانچه در‏‎ ‎‏کافی ‏‏شریف سند به عمر بن یزید رساند، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله،‏‎ ‎‏علیه السّلام، یَقُولُ: ‏شُکْرُ کُلِّ نِعْمَةٍ، وَ إِنْ عَظُمَتْ، أَنْ تَحْمَدَ الله عَزَّ وَ جَلَّ ‏[‏عَلَیْهَا.‎[25]‎‏]‏

‏    ‏‏فرمود: «شکر هر نعمتی، و اگر چه بزرگ باشد، این است که‏‎ ‎‏حمد خدای عزّوجلَّ کنی.»‏

‏     و بِإسْنادِه عَنْ أَبِی عَبْدِ الله، علیه السّلام، قَالَ: ‏شُکْرُ النِّعْمَةِ اِجْتِنَابُ‎ ‎الْمَحَارِمِ؛ وَ تَمَامُ الشُّکْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ: اَلْحَمْدُ لله رَبِّ الْعَالَمِینَ.‎[26]‎

‏    ‏‏فرمود: «شکر نعمت دوری جستن از محرّمات است؛ و کمال‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 723
‏ شکر گفتن مرد است: الْحَمْدُ لله رَبِّ الْعَالَمِینَ.‏

‏     و بِإسْنادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ خَرَجَ أَبُو عَبْدِالله،‏‎ ‎‏علیه السّلام، مِنَ الْمَسْجِدِ وَ قَدْ ضَاعَتْ دَابَّتُهُ، فَقَالَ: ‏لَئِنْ ‏[‏رَدَّهَا‏]‏ الله‎ ‎عَلَیَّ، لَأَشْکُرَنَّ الله حَقَّ شُکْرِهِ. قَالَ ‏[‏فَمَا‏] ‏لَبِثَ أَنْ أُتِیَ بِهَا، فَقَالَ: الْحَمْدُ لله. فَقَالَ لَهُ‎ ‎قَائِلٌ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، أَلَیْسَ قُلْتَ لَأَشْکُرَنَّ الله حَقَّ شُکْرِهِ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ الله،‎ ‎علیه السّلام: أَلَمْ تَسْمَعْنِی قُلْتُ: اَلْحَمْدُ لله‎[27]‎

‏    ‏‏«گفت بیرون آمد حضرت صادق، علیه السلام، از مسجد و‏‎ ‎‏حال آنکه گم شده بود مرکوب آن حضرت. فرمود: "اگر خداوند‏‎ ‎‏ردّ کند آن را به من، هر آینه شکر می کنم او را حقّ شکر او." گفت‏‎ ‎‏درنگی نکرد تا آنکه آن مرکوب آورده شد. پس فرمود:‏‎ ‎‏"الحمدلله." قائلی عرض کرد: "فدایت شوم، آیا شما نگفتید که‏‎ ‎‏شکر خدا می کنم حقّ شکر او را؟" فرمود: "آیا نشنیدی که من‏‎ ‎‏گفتم: الحمدلله."»‏

‏     از این روایت معلوم شود که حمد خداوند افضل اَفرادِ شکر‏‎ ‎‏لسانی است. و از آثار شکر زیادت نعمت است؛... و در ‏‏کافی‏‎ ‎‏شریف سند به حضرت صادق، علیه السلام، رساند، قَالَ:‏‎ ‎مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ أُعْطِیَ الزِّیَادَةَ؛ یَقُولُ الله عَزَّ وَ جَلَّ: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ‎ ‎لَأَزِیدَنَّکُمْ‏.»‏‎[28]‎

‏    ‏‏«کسی که ادای شکر کند زیادت به او عنایت شود. خداوند‏‎ ‎‏عزَّوجلَّ می فرماید؛ "اگر شکر نمایید زیادت کنم برای‏‎ ‎‏شما."».(732)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 724

نتایج شکر

‏قالَ رَسُولُ الله: ‏ما فَتَحَ الله عَلی عَبْدٍ بابَ شُکْرٍ فَخَزَنَ عَنْهُ بابَ الزِّیادَةِ.‎[29]‎

‏    ‏‏وَ مِثْلُهُ عَنْ ‏‏نَهْجِ الْبَلاغَةِ‏‏: ‏ما کانَ الله لِیَفْتَحَ عَلی عَبْدٍ بابَ الشُّکْرِ وَ یُغْلِقَ عَلَیْهِ‎ ‎بابَ الزِّیادَةِ.‎[30]‎

‏    ‏‏یعنی خدای تعالی به روی بنده ای باب شکر را باز نمی کند که‏‎ ‎‏باب زیادت را ببندد، بلکه به روی هر کس در شکر را باز کرد، در‏‎ ‎‏زیادت را باز کند، ... و از این حدیث معلوم شود که باب شکر را‏‎ ‎‏نیز حق تعالی خود به روی بندگان باز کند، پس برای این فتح باب‏‎ ‎‏شکر، شکری لازم است، و آن شکر خود نعمتی است. بلکه‏‎ ‎‏چنانچه در فصل سابق معلوم شد و نزد ارباب معرفت واضح‏‎ ‎‏است، خود شکر و لسان و قلب و عقل و وجود شاکر از نعم الهیه‏‎ ‎‏است، و حق شکر او را احدی نتواند از عهده برآید.‏

‏ ‏

‏از دست و زبان که برآید‏

‏ ‏‏کز عهدۀ شکرش به در آید‏‎[31]‎

‏ ‏

‏    ‏‏الشَّیْخُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْحُرُّ الْعامِلیُّ‏‎[32]‎‏ فی ‏‏الْوَسایِلِ‏‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‏‎ ‎‏إدْریسَ نَقْلاً عَنِ الْعُیُونِ وَ الْمَحاسِنِ لِلْمُفیدِ ـ رَحِمَهُ الله ـ قالَ:‏

‏     قالَ الْباقِرُ ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ : ‏ما أنْعَمَ الله عَلی عَبْدٍ نِعْمَةً فَشَکَرَها بِقَلْبِهِ، إلاّ‎ ‎اسْتَوْجَبَ الْمَزیدَ قَبْلَ أنْ یُظْهِرَ شُکْرَهُ عَلی لِسانِهِ.‎[33]‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 725

شکر واسطه های نعمت حق تعالی

‏    ‏‏از این حدیث معلوم شود که شکر از وظایف قلب است قبل از‏‎ ‎‏آن که در لسان جاری شود، چنانچه اشارۀ به آن گذشت، و در‏‎ ‎‏احادیث اشاره به آن بسیار است.‏

‏     قالَ: وَ قالَ أبُوعَبْدِ الله ‏‏[‏‏علیه السلام‏‏]‏‏ : ‏مَنْ قَصُرَتْ یَدُهُ بِالْمُکَافَاةِ فَلْیُطِلْ‎ ‎لِسانَهَ بِالشُّکْرِ.‎[34]‎

‏    ‏‏قالَ: وَ قالَ: ‏مِنْ حَقِّ الشُّکْرِ لله أنْ تَشْکُرَ مَنْ اُجْرِیَ تِلْکَ النِّعْمَةُ عَلی یَدِهِ.‎[35]‎

‏و از این حدیث ظاهر شود، آنچه به آن در فصل سابق اشاره شد که‏‎ ‎‏شکر مخلوق شکر بر آن است که مجرای نعمت الهی است، و الاّ‏‎ ‎‏اگر کسی از ولی نعمت غفلت کند و به نظر استقلال شکر مخلوق‏‎ ‎‏کند، از کافران نعمت الهی است و این مطلب محتاج به بیان و‏‎ ‎‏استشهاد نیست، بلکه خود واضح و مبرهن است.‏

‏     وَ فِی ‏‏الْوَسائِلِ‏‏ عَنْ مَجالِسِ الشَّیْخِ، بِإسْنادِهِ عَنِ النَّبِیِّ ـ صَلَّی الله‏‎ ‎‏عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ أنَّهُ قالَ:‏

‏     ‏یُؤْتَی الْعَبْدُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَیُوقَفُ بَیْنَ یَدَیِ الله ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فَیَأْمُرُ بِهِ إلَی النّارِ،‎ ‎فَیَقُولُ: أیْ رَبِّ أمَرْتَ بِی إلَی النّارِ وَ قَدْ قَرَأْتُ الْقُرْآنَ؟! فَیَقُولُ الله: أیْ عَبْدی إنّی‎ ‎قَدْ أنْعَمْتُ عَلَیْکَ وَ لَمْ تَشْکُرْ نِعْمَتی. فَیَقُولُ: أیْ رَبِّ أنْعَمْتَ عَلَیَّ بِکَذا وَ شَکَرْتُکَ‎ ‎بِکَذا، وَ أنْعَمْتَ عَلَیَّ بِکَذا وَ شَکَرْتُکَ بِکَذا، فَلا یَزالُ یُحْصی النِّعْمَةَ وَ یُعَدِّدُ الشُّکْرَ.‎ ‎فَیَقُولُ الله تَعالی: صَدَقْتَ عَبْدی إلاّ أنَّکَ لَمْ تَشْکُرْ مَنْ أجْرَیْتُ لَکَ النِّعْمَةَ عَلی یَدَیْهِ،‎ ‎وَ إنّی قَدْ آلَیْتُ عَلی نَفْسی أنْ لاأقْبَلَ شُکْرَ عَبْدٍ لِنِعْمَةٍ أنْعَمْتُها عَلَیْهِ حَتّی یَشْکُرَ مَنْ‎ ‎ساقَها مِنْ خَلْقی إلَیْهِ.‎[36]‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 726

‏    ‏‏و احادیث شریفه در این باب بیش از آن است که در این اوراق‏‎ ‎‏گنجد.(733)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

گناه ناسپاسی از نِعم الهی

‏اگر بنا باشد که انسان به اسم روزه دهان را از مطعومات ببندد و به‏‎ ‎‏غیبت مردم باز کند و شبهای ماه مبارک رمضان ـ که مجالس‏‎ ‎‏شب نشینی گرم و دایر بوده ـ وقت و فرصت بیشتری است، با‏‎ ‎‏غیبت، تهمت و اهانت به مسلمانان به سحر انجامد، چیزی عاید او‏‎ ‎‏نمی شود و اثری بر آن مترتب نمی گردد؛ بلکه چنین روزه داری‏‎ ‎‏آداب مجلس مهمانی حق را رعایت نکرده، حق ولینعمت خود را‏‎ ‎‏ضایع نموده است؛ ولینعمتی که پیش از آفرینش انسان، همه گونه‏‎ ‎‏وسایل زندگی و آسایش را برای او فراهم کرده؛ اسباب تکامل را‏‎ ‎‏تهیه دیده است؛ انبیا را برای هدایت فرستاده؛ کتابهای آسمانی‏‎ ‎‏نازل فرموده است؛ برای رسانیدن انسان به معدن عظمت و نور‏‎ ‎‏اَبْهَج قدرت داده؛ عقل و ادراک عنایت کرده؛ کرامتها فرموده است‏‎ ‎‏و اکنون از بندگانش دعوت به عمل آورده که به مهمانخانه او وارد‏‎ ‎‏شده، بر خوان نعمت او بنشینند و شکر و سپاس حضرتش را تا‏‎ ‎‏آنجا که از دست و زبان آنان برمی آید ادا نمایند. آیا صحیح است‏‎ ‎‏که بندگان از خوان نعمت او بهره مند گردند، از وسایل و اسباب‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 727

‏آسایشی که در اختیار آنان قرار داده، استفاده کنند، و با مولی  و‏‎ ‎‏میزبان خود مخالفت ورزند و بر ضد او قیام نمایند؟ اسباب و‏‎ ‎‏وسایلی که او به آنان ارزانی داشته، علیه او و برخلاف خواست او‏‎ ‎‏به کار برند؟ آیا این ناسپاسی و نمک ناشناسی نیست که انسان سر‏‎ ‎‏سفرۀ مولای خویش بنشیند و با اعمال و کردار گستاخانه و‏‎ ‎‏بی ادبانۀ خود نسبت به میزبان محترم که ولینعمت او می باشد‏‎ ‎‏اهانت و جسارت کند، کارهایی را که نزد میزبان زشت و قبیح‏‎ ‎‏است مرتکب گردد؟.(734)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

شکر پیروزی و پیشرفت اسلام و انقلاب

‏حمد و شکر بی پایان بر ذات مقدس ربوبیت که با تربیتهای معنوی‏‎ ‎‏خود ملت ایران را از غرقاب فساد ستمشاهی نجات بخشیده و راه‏‎ ‎‏و رسم زیستن مستقل در پناه بیرق شکوهمند اسلام را به آنان‏‎ ‎‏آموخت و امروز در جهان کشوری نیست جز ایران که از دخالت‏‎ ‎‏ابرقدرتها پیراسته باشد و سرنوشت خویش را خود بر اساس‏‎ ‎‏اسلام عزیز تعیین کند و دست به سینۀ اغیار زند و خداوند بر ما‏‎ ‎‏منت نهاد که در سایۀ این ملت زندگی می کنیم. و شکر بی پایان بر‏‎ ‎‏عنایات حق ـ جل و علا ـ که در آستان عزیمت حجاج محترم‏‎ ‎‏ایرانی به سوی معبد عشق و مرقد معشوق و هجرت به سوی‏‎ ‎‏خدای تعالی و رسول معظمش ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ندای‏‎ ‎‏اسلام بر اقصا بلاد جهان طنین افکنده و بیرق معنوی اسلام در‏‎ ‎‏اقطار عالم به اهتزاز درآمده و چشمهای جهانیان به سوی کشور‏‎ ‎‏ولی الله اعظم ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ دوخته شده و به رغم‏‎ ‎‏بدخواهان و منحرفان که کوس رسوایی شان بر سر بازارها زده‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 728

‏شده و برخلاف خوابهای خرگوشی آنان که وعدۀ سقوط‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی را در سه ماه یا یک سال به خود و اربابان خود‏‎ ‎‏می دادند، امروز پس از سالها، کشور عزیز اسلامی ایران از همیشه‏‎ ‎‏پایدارتر و ملت عظیم آن سرافرازتر و قوای مسلحۀ آن پرقدرت تر‏‎ ‎‏و جوانان و سالمندان آن مصمم تر و حوزه های مقدس علمیۀ آن در‏‎ ‎‏سایۀ مراجع معظم و علمای اعلام ـ کثَّرالله امثالهم ـ پرشورتر و‏‎ ‎‏پیوند حوزه ها و دانشگاهها استوارتر و قوای سه گانۀ آن فعالتر و‏‎ ‎‏جهات سیاسی و فرهنگی و نظامی آن رو به رشدتر.(735)‏

6 / 5 / 66

*  *  *

‏ ‏

شکر خداوند در بی خردی دشمنان

‏ما در عین حال که شدیداً متأثر و عزادار از این قتل عام بی سابقۀ‏‎ ‎‏امت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و پیروان ابراهیم حنیف و‏‎ ‎‏عاملین به قرآن کریم گردیده ایم ولی خداوند بزرگ را سپاس‏‎ ‎‏می گزاریم که دشمنان ما و مخالفین سیاست اسلامی ما را از‏‎ ‎‏کم عقلان و بیخردان قرار داده است، چرا که خودشان هم درک‏‎ ‎‏نمی کنند که حرکتهای کورشان سبب قوّت و تبلیغ انقلاب ما و‏‎ ‎‏معرف مظلومیت ملت ما گردیده است و در هر مرحله ای سبب‏‎ ‎‏ارتقای مکتب و کشورمان را فراهم کرده اند که اگر از صدها وسیلۀ‏‎ ‎‏تبلیغاتی استفاده می کردیم و اگر هزاران مبلّغ و روحانی را به اقطار‏‎ ‎‏عالم می فرستادیم تا مرز واقعی بین اسلام راستین و اسلام‏‎ ‎‏امریکایی و فرق بین حکومت عدل و حکومت سرسپردگان مدعی‏‎ ‎‏حمایت از اسلام را مشخص کنیم، به صورتی چنین زیبا‏‎ ‎‏نمی توانستیم، و اگر ‏‏می خواستیم پرده از چهرۀ کریه دست نشاندگان‏‎ ‎‏امریکا برداریم و ثابت کنیم که فرقی بین محمدرضاخان‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 729

‏و صدام امریکایی و سران حکومت مرتجع عربستان در‏‎ ‎‏اسلام زدایی و مخالفتشان با قرآن نیست و همه نوکر امریکا هستند‏‎ ‎‏و مأمور خراب کردن مسجد و محراب و مسئول خاموش نمودن‏‎ ‎‏شعلۀ فریاد حق طلبانۀ ملتها، باز به این زیبایی میسر نمی گردید، و‏‎ ‎‏همچنین اگر می خواستیم به جهان اسلام ثابت کنیم که کلیدداران‏‎ ‎‏کنونی کعبه لیاقت میزبانی سربازان و میهمانان خدا را ندارند و جز‏‎ ‎‏تأمین امریکا و اسرائیل و تقدیم منافع کشورشان به آنان کاری از‏‎ ‎‏دستشان برنمی آید، بدین خوبی نمی توانستیم بیان کنیم و اگر‏‎ ‎‏می خواستیم به دنیا ثابت کنیم که حکومت آل سعود، این‏‎ ‎‏وهابیهای پست بیخبر از خدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در‏‎ ‎‏قلب مسلمانان فرو رفته اند، به این اندازه که کارگزاران ناشی و‏‎ ‎‏بی ارادۀ حاکمیت سعودی در این قساوت و بی رحمی عمل‏‎ ‎‏کرده اند، موفق نمی شدیم و حقا که این وارثان ابی سفیان و ابی لهب‏‎ ‎‏و این رهروان راه یزید روی آنان و اَسلاف خویش را سفید‏‎ ‎‏کرده اند.(736)‏

12 / 5 / 66

*  *  *

‏ ‏

شکر نعمت مجلس مردمی

‏امروز ملت راه پیدا کرده است به مجلس و دیروز، در گذشته، ملت‏‎ ‎‏هیچ خبری از مجلس نداشت و هیچ عملی نمی توانست انجام‏‎ ‎‏بدهد. این موجب شکر است در درگاه خدا. همه تشکر کنیم از‏‎ ‎‏یک همچو نعمتی که نصیب ما شده است.(737)‏

21 / 5 / 59

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 730

نحوه شکرگزاری از مجلس مردمی

‏من گمان ندارم از اولی که حکومت تشکیل شده در دنیا تا حالا،‏‎ ‎‏یک همچو مجلسی اینطوری، همچو مجلس خودمانی، مجلس‏‎ ‎‏صفا بین اشخاصی که هر کدام در یک مرکزی برای خودشان ـ مثلاً ـ‏‎ ‎‏چه هستند، الآن همه با هم هستیم، همه با هم صحبت ‏‏می کنیم، همه‏‎ ‎‏با هم مشکلات را می گوییم و توجه می کنیم به مشکلات و من‏‎ ‎‏گمان نکنم که همچو چیزی تا حالا بوده و این یک نعمتی است که‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی به ما عنایت کرده است و ما امیدواریم که قدر‏‎ ‎‏این نعمت را بدانیم. و شکر این نعمت به این است که برای خدا و‏‎ ‎‏برای اسلام کار بکنیم و همۀ جهدمان این باشد که این ملت را و‏‎ ‎‏خصوصاً، این مستضعفین و این مستمندان را ان شاءالله ، ما از آن‏‎ ‎‏مشکلاتی که دارند، محرومیتهایی که در طول تاریخ اینها‏‎ ‎‏کشیده اند، ما بتوانیم و شماها بتوانید ان شاءالله ، آنها را از این‏‎ ‎‏محرومیتها نجات بدهید و همۀ آنها را ان شاءالله به رفاه در دنیا و‏‎ ‎‏آخرت ان شاءالله برسانید.(738)‏

23 / 10 / 60

*  *  *

‏ ‏

شکر گرایش به معنویات

‏این اقبال مردم بر امور معنوی و بر امور ظاهری، خصوصاً، این‏‎ ‎‏جوانهای ما در جبهه ها و این روز قدس که امسال من هر چه نگاه‏‎ ‎‏کردم به نظرم عظیمتر از سال قبل بود، و نمی تواند انسان قدر این‏‎ ‎‏نعمت را و شکر این نعمت را به اندازۀ کافی بجا بیاورد، اینها برای‏‎ ‎‏ما تکلیف درست می کند، تکلیف ما را زیاد می کند، تکلیف قوۀ‏‎ ‎‏مقننه را دو چندان می کند، تکلیف قوۀ مجریه را همین طور،‏‎ ‎‏قضائیه را همین طور، تکلیف برای روحانیت عظیم الشأن زیاد‏‎ ‎‏می شود. ما نمی توانیم از عهدۀ شکر این نعمت برآییم، لکن باید‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 731

‏حتی الامکان شکرگزاری کنیم. شکرگزاری به این نیست که ما‏‎ ‎‏بگوییم «الحمدلله »، آن هم یک شکر است، شکر گزاری به این‏‎ ‎‏است که ما مقام این ملت را بشناسیم و این جبهه و پشت جبهه را‏‎ ‎‏همیشه در نظر داشته باشیم که حجت را بر ما اینها تمام‏‎ ‎‏کرده اند.(739)‏

19 / 3 / 65

*  *  *

‏ ‏

عجز از شمارش نِعم الهی

‏خداوند به همۀ عالَم نعمت فراوان داده است و قابل احصا نیست.‏‎ ‎‏و ما هم قدرت بر اینکه احصا کنیم نعمتهای خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏را نداریم، لکن ‏وَ امّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّث‎[37]‎‏ تا آن اندازه ای که می توانیم.‏‎ ‎‏آن چیزی که به ملت ما خدای تبارک و تعالی عنایت فرموده است‏‎ ‎‏بسیار است. از آن جمله نجات از آن انحطاط فرهنگی و اخلاقی و‏‎ ‎‏وصول به مراتبی از مراتب اخلاق و فرهنگ، و پیروزی در جبهه ها،‏‎ ‎‏و بالاتر از آن پیروزی بر نفس که برای جوانهای ما در قشر وسیعی‏‎ ‎‏حاصل شده است. و من امیدوارم که برای همۀ ما این پیروزی‏‎ ‎‏معنوی واین تسلط بر نفس و این تسلط بر شیطان نفس حاصل‏‎ ‎‏بشود. و ما امروز غرق به نعمتهایی هستیم که نمی توانیم آن نعمتها‏‎ ‎‏را شکر گزاری کنیم الاّ به طور اجمال که از خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏تشکر می کنیم که به ما یک همچو ملتی عنایت فرموده است که در‏‎ ‎‏همۀ جبهه ها، در همۀ صحنه ها حاضرند. و ما را و جوانهای ما را و‏‎ ‎‏بانوان ما را از آن منجلابی که برای آنها درست کرده بودند،‏‎ ‎‏خداوندنجات مرحمت فرمود. و جوانهایی که می رفت بکلی از‏‎ ‎‏دست اسلام و از دست مسلمین بروند خداوند به ما برگرداند، و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 732

‏آنها را همچو متعهد کرد که الآن برای شهادت داوطلب می روند، و‏‎ ‎‏در جبهه ها در حالی که جنگ می کنند تکبیر می گویند، نماز‏‎ ‎‏می خوانند و در شبها مناجات با خدا می کنند. و اینها از نعمتهایی‏‎ ‎‏است که ما باید تشکر کنیم.(740)‏

1 / 1 / 62

*  *  *

‏ ‏

شکر لفظی و حقیقی در رهایی از رژیم فاسد

‏گرفتاریهای سابق، همۀ شما، اکثر شما یک مقداریش را مشاهده‏‎ ‎‏کرده است و بعضی شما که سنتان بالاست، از اول تا حالا، تا زمان‏‎ ‎‏انقراض این رژیم فاسد، دیده اید که چه کارهایی بوده است و شما‏‎ ‎‏با چه اشخاصی مواجه بودید و چه اشخاصی حکومت بر ملت‏‎ ‎‏می کردند و حکومت بر این مستضعفین می کردند. ما به شکرانۀ‏‎ ‎‏این معنا که از آن گرفتاریهای بسیار عجیب و غریب، که در طول‏‎ ‎‏تاریخ نظیرش مثل این پنجاه سال اخیر واقع نشد، به شکرانۀ‏‎ ‎‏نجات از او، امروز باید به ‏‏[‏‏محضر‏‏]‏‏ خدای تبارک و تعالی ، که ما را‏‎ ‎‏از این گرفتاری بزرگ نجات داده است، شکر کنیم و شکر، این‏‎ ‎‏است که ما الآن خدمت کنیم. شکر لفظی باید بکنیم، اما شکر‏‎ ‎‏حقیقی آن است که ما در ازای رهایی از این رژیم فاسد، که همه‏‎ ‎‏چیز ما را به باد فنا داد و می خواست بدهد، اینکه ما امروز کاری‏‎ ‎‏بکنیم که خدای تبارک وتعالی از ما راضی باشد.(741)‏

31 / 5 / 61

*  *  *

‏ ‏

شکر خدا برای تحول ملت

‏آنکه پشتیبان شما بود ـ چون قیاملله بود، نهضتلله بود ـ آن قدرت‏‎ ‎‏مطلق الهی بود که طرفدار شما و مؤیّد شما بود. این را همیشه در‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 733

‏نظر داشته باشید و همیشه شکر کنید خدای تبارک و تعالی را بر‏‎ ‎‏اینکه یک ملتی را متحوّل کرد از یک معانی ای که در سابق بود به‏‎ ‎‏یک حقایق اسلامی؛ به یک اخلاق اسلامی، به یک رفتار‏‎ ‎‏اسلامی!.(742)‏

28 / 5 / 59

*  *  *

‏ ‏

فراگیری علوم برای شکرگزاری

‏ما و ملت ما به یاری خداوند، بنا داریم کاری بکنیم که آنها نتوانند‏‎ ‎‏مانع باشند. و در این جهت لازم است افراد با علوم آشنا شوند؛‏‎ ‎‏البته علمی که در خدمت مردم باشد. در هر صورت، مسئولیت ما‏‎ ‎‏امروز زیاد است و باید خودمان مملکتمان را آباد کنیم، و اگر این‏‎ ‎‏کار را نکنیم، شکر خدا را بجای نیاورده ایم.(743)‏

13 / 9 / 61

*  *  *

‏ ‏

شکر نعمتهای معنوی و عرفانی

‏ای عزیزانی که مجالس ذکر و دعا و مناجات شما در شبها چون‏‎ ‎‏شب عاشورا به ملکوتیان نورافشانی می کند، و چون ستاره ای‏‎ ‎‏درخشان در جبهه ها می درخشد، و روزتان چون روز عاشورا در‏‎ ‎‏مقابل یزیدیان استقامت می نماید، قدر این شبهای معنوی و‏‎ ‎‏عرفانی و این روزهای سلحشوری و افتخارآمیز را بدانید که خدای‏‎ ‎‏بزرگ شما را برای نصرت خویش انتخاب فرموده و امثال ما را‏‎ ‎‏لایق این خوان نعمت و رحمت و معنویت و فداکاری ندانسته‏‎ ‎‏است.(744)‏

6 / 3 / 61

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 734

شکر خدا در حفظ وحدت

‏با وحدت کلمه چه برکتی خدای تبارک و تعالی به ما عطا فرموده‏‎ ‎‏است. این را حفظ بکنیم و این نعمتی است که خدا به ما داده باید‏‎ ‎‏تشکر کنیم و تشکرش به این ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏ که با چنگ و دندان این‏‎ ‎‏وحدت را حفظ کنیم، و اسلام را ان شاءالله ، پیاده کنیم و همۀ ما در‏‎ ‎‏زیر سایۀ اسلام و پرچم توحید با هم ان شاءالله ، زندگی کنیم تا‏‎ ‎‏ظهور ولی عصر ـ سلام الله علیه.(745)‏

10 / 9 / 60

*  *  *

‏ ‏

شکر نعمت اسلام با جهاد

‏یک نعمتی است خدا به ما داده است، ما باید این نعمت را حفظ کنیم.‏‎ ‎‏اسلام که می رفت در عصر رژیم منحوس پهلوی از بین برود، اسلام را‏‎ ‎‏برگرداندیم و آن که دشمن او بود کنار زدیم و امروز باید این نعمت را‏‎ ‎‏حفظ کنیم. تکلیف همه این است که این نعمتی که خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی داده است، به شکر این نعمت، مجاهده کنیم برای حفظ او.(746)‏

25 / 7 / 61

*  *  *

‏ ‏

شکر آمادگی و علاقمندی مردم

‏خدا را سپاس می گزاریم که ملت و دولت و مسئولین و ارتش و‏‎ ‎‏سپاه و بسیج و نیروهای مردمی و همۀ اقشار دلاور کشورمان در‏‎ ‎‏آمادگی کامل به سر می برند و همه اهل جنگ و هنرآفرینان مدرسۀ‏‎ ‎‏عشق و شهادتند و به خوبی از پس توطئه های استکبار و ایادی‏‎ ‎‏جاسوس و منافق آنان برآمده اند و می روند که به یاری خداوند‏‎ ‎‏بزرگ آخرین معابر پیروزی را باز کنند.(747)‏

6 / 5 / 66

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 735
 اظهار شکر در محضر حق

‏ما باید همۀ شکرها را در محضر او بکنیم.(748)‏

1 / 1 / 65

*  *  *

‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 736

  • . حسین بن محمد بن مفضّل، معروف به راغب اصفهانی (متوفی 565 یا 502 هـ . ق) در لغت و شعر و کلام و علوم قرآنی متبحّر بود؛ آثار فراوانی دارد از جمله: المفردات فی غریب القرآن، الذریعة الی مکارم الشریعة، مقدمة التفسیر القرآن، تحقیق البیان فی تأویل القرآن.
  • . المفردات فی غریب القرآن؛ ص 265، ذیل «شکر».
  • . منازل السائرین؛ ص 41، «قسم الاخلاق»، «باب الشکر».
  • . شرح منازل السائرین؛ ص 91، «قسم الاخلاق»، «باب الشکر».
  • . المحجة البیضاء؛ ج 7، ص 144، «بیان حدالشکر و حقیقته».
  • . «خداست روزی دهنده و دارای نیرویی سخت استوار»؛ (ذاریات / 58).
  • . حمد / 2.
  • . «و هیچ موجودی نیست، مگر آن که او را به پاکی می ستاید؛ ولی شما تسبیح گویی ایشان را نمی فهمید»؛ (اسراء / 44).
  • . رعد / 13؛ جمعه / 1؛ حدید / 2.
  • . رسول خدا (ص) می فرمایند: «لا یَشْکُرُ الله مَنْ لا یَشْکُرِ النّاسَ»؛ و امام رضا ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین، لم یشکرالله عز و جل»؛ وسائل الشیعه؛ ج 11، ص 542، «کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر»، «باب 8 از ابواب فعل المعروف»، ح 14 و 15.
  • . «و اندکی از بندگان من سپاسگزارند»؛ (سبأ / 13).
  • . «و آنان را که در نامهای خدا اِلحاد می ورزند، رها کنید»؛ (اعراف / 180).
  • . سباء / 13.
  • . «ما عرفناک حق معرفتک، و ما عبدناک حق عبادتک»؛ مرآة العقول؛ ج 8، ص 146، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الشکر»، ح 8.
  • . «دستهاشان بسته باد؛ و نفرین خدا بر ایشان باد به آنچه گفتند»؛ (مائده / 64).
  • . مصرع دوم این است: تا حجب را برکند از بیخ و بن (مولوی).
  • . سباء / 13.
  • . منازل السائرین؛ ص 41، «قسم الاخلاق»، «باب الشکر».
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 95، «کتاب ایمان و کفر»، «باب شکر»، ح 6.
  • . طه / 1ـ2.
  • . علل الشرایع؛ ج 2، ص 312، باب 1، ح 1.
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 94، «کتاب ایمان و کفر»، «باب الشکر»، ح 1.
  • . همان؛ ص 95، ح 7.
  • . همان؛ ص 96، 97، ح 16.
  • . همان؛ ص 95، ح 11.
  • . همان؛ ص 95، ح 10.
  • . همان؛ ص 97، ح 18.
  • . همان؛ ص 95، ح 8 .
  • . پیامبر خدا (ص) فرمودند: «خدا بر بنده ای در شکر را نگشاید، که بر وی در زیادتی و افزایش را بسته دارد»؛ همان؛ ص 94، ح 2.
  • . علی(ع) فرمودند: «خدا به روی بنده ای باب شکر و سپاسگزاری را نمی گشاید، که در افزایش را به روی او ببندد»؛ نهج البلاغه؛ ص 758، ش 420.
  • . گلستان سعدی شیرازی، ص 69.
  • . شیخ محمّد بن حسن معروف به شیخ حرّ عاملی (ره) در رجب سال 1033 هجری قمری در قریه مَشْغَر در ناحیه بِقاع لبنان، متولّد شد و در سال 1104 در مشهد مقدّس به سرای باقی شتافت. وی از محدّثین بزرگ امامیّه بوده و دارای تألیفات بسیاری است و از همه مشهورتر که مورد مراجعه همه علما و فقهای شیعه است، کتاب وسائل الشیعه می باشد.
  • . امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود: «خدا نعمتی را به بنده ای نداد که او به قلب و جان خود سپاسگزاری از آن را بجا آورد، مگر آنکه آن شکر قلبی، سبب فزونی نعمت شد، قبل از اینکه وی آن سپاس و شکر را به زبان خود آشکار کند»؛ وسائل الشیعه؛ ج 11، ص 540، «باب 8 از ابواب فعل المعروف»، ح 7.
  • . امام صادق (ع) فرمود: «کسی که دستش از تلافی نعمت کوتاه شده است»، پس باید زبانش را به سپاسگزاری بگشاید»؛ همان؛ ح 8.
  • . امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «از جمله حقّ شکرگزاری خدا این است که از کسی که آن نعمت به دست او جاری شده، تشکّر کنی»؛ همان؛ ح 9.
  • . پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمودند: «در روز قیامت، بنده آورده شده و در پیشگاه خداوند (عزَّ و جلَّ) پا داشته می شود، سپس خدا دستور می دهد که او را به سوی آتش ببرند. پس آن بنده می گوید: پروردگارا دستور می دهی که مرا به سوی آتش برند و حال آنکه من قرآن خوانده ام! خداوند می فرماید: ای بندۀ من، بتو نعمت دادم، و تو شکر نعمت مرا بجای نیاوردی. پس آن بنده می گوید: پروردگارا تو فُلان نعمت را بمن دادی، و من هم آنچنان شکر تو را بجا آوردم، پس پیوسته آن بنده، نعمتها و شکرها را بر می شمارد. پس خدای تعالی می فرماید: بندۀ من راست گفتی، اِلاّ اینکه تو از کسی که من، نعمت را به دست او بر تو جاری ساختم، سپاسگزاری نکردی. و من با خود عهد کردم که شکر بنده ای را که به او نعمت دادم قبول نکنم، مگر آنکه وی از بنده ای که نعمت را به او رسانیده، تشکّر کند و سپاس گوید»؛ همان؛ ص 541 ، ح 12.
  • . «و اما نعمت پروردگارت را [به امت] بازگوی»؛ (ضُحی / 11).