بخش سوم: منازل و مقامات سلوک

ارکان و درجات توکل

ارکان و درجات توکل

‏حقیقت توکل واگذار کردن جمیع امور است به وکیل و اعتماد‏‎ ‎‏نمودن به وکالت اوست، و صرف نظر نمودن از دیگران است، و‏‎ ‎‏چشم امید از دیگران بستن است. و آن مبتنی بر چهار امر است که‏‎ ‎‏ارکان توکُّل است:‏

بیان ارکان چهارگانۀ توکل

‏     اول، علم به آن که وکیل حاجت انسان را می داند.‏

‏     دوم، علم به آن که قدرت به قضای حاجت دارد.‏

‏     سوم، علم به آن که رحمت و شفقت به موکّل دارد.‏

‏     چهارم، آن که بخل از ساحت او دور است.‏

‏     اکنون مراجعه به حال خود کنیم، این چهار علم از برای ما‏‎ ‎‏حاصل است نسبت به ذات مقدّس حق تعالی، همه او را عالم به‏‎ ‎‏ذرّات کائنات می دانیم؛ علم او را محیط به تمام موجودات‏‎ ‎‏می دانیم، و قدرت کاملۀ او را نافذ در أرَضین و سموات می دانیم، و‏‎ ‎‏رحمت عامۀ شامله او را به همۀ موجودات می دانیم و او را مبرّی‏‎ ‎‏از همۀ نقایص ـ که بخل نیز از آنها است ـ می دانیم، با این که علماً‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 661

‏ارکان توکل برای ما حاصل است و شک در هیچ یک از این امور‏‎ ‎‏اربعه نداریم، با این وصف، آثاری از توکل در ما نیست.‏

‏     اعتماد ما به مردم و چشم امید ما به خلایق بیشتر است از‏‎ ‎‏خالق. حاجات خود را از مخلوق ضعیف می خواهیم و دست طمع‏‎ ‎‏خود را پیش دونان دراز می کنیم. دائماً در پی جلب قلوب مردم‏‎ ‎‏هستیم، با آن که مقلّب القلوب را حق می دانیم. اینها نیست جز آن‏‎ ‎‏که مذکور داشتیم که علم به این ارکان، غیر از ایمان است؛ چون‏‎ ‎‏قلب ما از این علوم خالی است و این ارکان را در قلب وارد‏‎ ‎‏ننمودیم، از علم خود نتیجه ای حاصل نکنیم. از این جا معلوم‏‎ ‎‏می شود که درست گفته آن که گفته:‏

‏ ‏

‏پای استدلالیان چوبین بود‏

‏ ‏‏پای چوبین سخت بی تمکین بود‏‎[1]‎

‏ ‏

‏    ‏‏ما خود با علم بحثی استدلالی و با براهین متقنه، ارکان توکل را‏‎ ‎‏دریافتیم و در آنها شائبۀ شک و ریبی در ما نمی رود. با همه حال،‏‎ ‎‏از نور توکل در دل ما پرتوی نیست، و از صفای انقطاع از خلق و‏‎ ‎‏پیوستگی به حق، در ما اثری یافت نشود. پس این خاصیت ایمانی‏‎ ‎‏نیز از ما مسلوب است و اگر خواص و علائم ایمان نبود، خود‏‎ ‎‏ایمان نیز نیست.(673)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

لزوم ایمان به ارکان توکل

‏توکل حاصل نشود، مگر پس از ایمان به چهار چیز که اینها به منزله‏‎ ‎‏ارکان توکل هستند:‏

‏     اوّل؛ ایمان به آنکه وکیل عالم است به آنچه که موکِّل به آن‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 662
‏ محتاج است، دوم؛ ایمان به آنکه او قادر است به رفع احتیاج‏‎ ‎‏موکّل، سوم؛ آن که بخل ندارد، چهارم؛ آن که محبت و رحمت به‏‎ ‎‏موکِّل دارد.‏

‏     و با اختلال در یکی از این امور، توکل حاصل نشود و اعتماد به‏‎ ‎‏وکیل پیدا نشود؛ چه که اگر احتمال دهد که وکیل جاهل به امور او‏‎ ‎‏باشد، و محالّ احتیاج را نداند، اعتماد به او نتواند کرد. و اگر علم‏‎ ‎‏او را بداند، ولی احتمال دهد با کمال علم، عاجز باشد از سدّ‏‎ ‎‏احتیاج او، اعتماد به او نکند. و اگر قدرت او را نیز معتقد باشد و‏‎ ‎‏احتمال بخل در او بدهد، اعتماد حاصل نشود. و اگر این سه محقَّق‏‎ ‎‏باشد ولی شفقت و رحمت و محبت او را احراز نکرده باشد،‏‎ ‎‏معتمد به او نشود؛ پس توکل حاصل نشود. پس پایۀ توکل بر این‏‎ ‎‏ارکان اربعه قرار داده شده.‏

‏     و این که مذکور داشتیم که «ایمان به این امور رکن باب توکل‏‎ ‎‏است» برای آن است که مجرد اعتقاد و علم را تأثیر در این باب‏‎ ‎‏نیست.‏

‏     و تفصیل این اجمال آن که ممکن است انسان با علم بحثی‏‎ ‎‏برهانی هر یک از این ارکان را مبرهن نموده و تمام مراتب را در‏‎ ‎‏تحت میزان عقلی درآورده و اثبات نموده، ولی این علم برهانی در‏‎ ‎‏او به هیچ وجه اثر نکند.‏

‏     چه بسا فیلسوف قویُّ البرهانی که با علم برهانی بحثی اثبات‏‎ ‎‏نموده احاطه علمیِ حق تعالی را به جمیع ذرات وجود، و تمام‏‎ ‎‏نشآت غیب و شهادت را حاضر در محضر حق تعالی می داند، و‏‎ ‎‏تجرّد تامّ حق را به جمیع انواع تجرّد و احاطۀ قَیّومی ذات مقدس‏‎ ‎‏را با براهین متقنۀ قطعیّه ثابت می نماید، ولی این علم قطعی در او‏‎ ‎‏اثر نمی کند به طوری که اگر در خلوتی مثلاً به معصیتی اشتغال‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 663
‏ داشته باشد، با آمدن طفل ممیّزی حیا نموده و از عمل قبیح‏‎ ‎‏منصرف می شود، و علمش به حضور حق، بلکه حضور‏‎ ‎‏ملائکة الله، بلکه احاطه اولیاء کمّل ـ که همه در تحت میزان برهانی‏‎ ‎‏علمی است ـ برای او حیاء از محضر این مقدّسین نمی آورد، و او را‏‎ ‎‏از قبایح اعمال منصرف نمی کند، با آن که حفظ محضر و احترام‏‎ ‎‏حاضر و احترام عظیم و احترام منعم و احترام کامل همه از‏‎ ‎‏فطریات عائله انسانی است. این نیست جز آن که علوم رسمیۀ‏‎ ‎‏برهانیه از حظوظ عقل هستند، و از آنها کیفیت و حالی حاصل‏‎ ‎‏نشود.‏

‏     و همین طور، چه بسا حکیم عظیم الشأنی که عمر خود را در‏‎ ‎‏اثبات سعۀ احاطۀ قدرت الهی صرف کرده و مفاد «لا مؤثّر فی‏‎ ‎‏الوجود إلاّ الله» را به برهان علمی قطعی ثابت نموده، و دست‏‎ ‎‏تصرف موجودات عالیه و دانیه و قوای غیب و شهادت را از‏‎ ‎‏مملکت وجود ـ که خاصّ ذات مقدس مالک او است ـ کوتاه‏‎ ‎‏نموده، و همۀ عالم را به عجز و نیاز در درگاه مقدّس حق ستوده، و‏‎ ‎‏حقیقت ‏یا أیُّهَا النَّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ إلَی الله وَ الله هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیْدُ‎[2]‎‏ را به برهان‏‎ ‎‏بحثی مشّائی دریافته، و توحید افعالی را در تحت موازین علمیّه‏‎ ‎‏درآورده، با همه وصف، خود طلب حاجات از مخلوق ضعیف‏‎ ‎‏فقیر کند، و دست حاجت به پیشگاه دیگران دراز کند. این نیست‏‎ ‎‏جز آن که ادراک عقلی و علم برهانی را در احوال قلوب تأثیری‏‎ ‎‏نیست، و ماورای این قریه قرای دیگری و در پس این شهر‏‎ ‎‏شهرهای عشقی است که ماها در خم یک کوچه هستیم.‏

‏     این که ذکر شد، نه اختصاص به فیلسوف یا حکیم داشته باشد،‏‎ ‎‏بلکه چه بسا عارف اصطلاحی متذوّقی که لاف از تجرید و تفرید و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 664

‏توحید و وحدت زند، به همین درد دچار است.‏

‏     و چه بسا فقیه و محدِّث و متعبِّد بزرگواری که با آثار و اخبار‏‎ ‎‏معصومین ـ علیهم السلام ـ مأنوس و احادیث باب توکّل علی الله و‏‎ ‎‏تفویض الی الله و ثقۀ بالله و رضا بقضاء الله را محفوظ است، و آن‏‎ ‎‏را از معادن وحی داند، و مفاد آنها را معتقد و چون علم برهانی‏‎ ‎‏متعبّد است، ولی به همین بلیّۀ بزرگ مبتلا است. و این نیست جز‏‎ ‎‏آن که علوم آنها از حدود عقل و نفس تجاوز نکرده و به مرتبه قلب‏‎ ‎‏که محل نور ایمان است، نرسیده. و تا علوم در این پایه است، از‏‎ ‎‏آنها احوال قلبیّه و حالات روحیّه حاصل نشود.(674)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

مراتب و درجات توکل

‏بدانکه اختلاف درجات توکّل به اختلاف معرفت به ارکان آن‏‎ ‎‏است:‏

‏     چنانچه اگر به طریق علم آن ارکان را دریافت، حکم به لزوم‏‎ ‎‏توکّل کند (علماً و برهاناً)، و پیش از این معلوم شد که این مرتبه را‏‎ ‎‏توکّل نتوان گفت.‏

‏     و اگر ایمان به ارکان مذکوره آورد، صاحب مقام توکّل شود، و‏‎ ‎‏این اول مرتبه توکّل است.‏

‏     پس مؤمن چون همه اشیاء را برای خود مخلوق می داند و خود‏‎ ‎‏را برای حق ـ چنانچه شهادت دهد به این مطلب خودِ مقام‏‎ ‎‏جامعیت انسانی، که دلالت بر آن دارد آیه کریمه ‏لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی‎ ‎أحْسَنِ تَقْویمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أسْفَلَ سَافِلِیْنَ‎[3]‎‏ و همین طور آیه کریمه ‏وَ عَلَّمَ آدَمَ‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 665
 الأسْمَاءَ کُلَّهَا‎[4]‎‏، و قول علی ـ علیه السلام ـ در اشعار منسوب به آن‏‎ ‎‏بزرگوار: ‏أتَزْعَمُ أنَّکَ جِرْمٌ صَغِیرٌ وَ فِیْکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الأکْبَرُ‎[5]‎‏ ـ پس تمام‏‎ ‎‏موجودات عوالم غیب و شهادت، مخلوق برای رساندن این‏‎ ‎‏موجود شریف است به مقام خود، و در قدسیّات وارد است: ‏یَابْنَ‎ ‎آدَمَ خَلَقْتُ الأشْیاءَ لِأَجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لِأَجْلی.

‏     ‏‏پس چون اشیاء را برای خود مخلوق دید، و کیفیت استعمال‏‎ ‎‏موجودات را در صلاح نفس خود و در رساندنْ او را به کمال لایق‏‎ ‎‏خود دریافت، و حق ـ جلَّ و علا ـ را عالم به استعمال آنها به وجه‏‎ ‎‏صلاح دریافت، و بقیۀ ارکان توکّل را به نور ایمان دریافت؛ توکل به‏‎ ‎‏حق کند و ذات مقدس را برای این مقصد بزرگ وکیل خود کند.‏

‏     و چون مرتبه ایمان به حدّ طمأنینه و اطمینان رسید، تزلزل و‏‎ ‎‏اضطراب به کلّی ساقط شود، و دل سکونت به حق و تصرف حق‏‎ ‎‏پیدا کند. و تا انسان در این حدود است، در مقام کثرت واقع است،‏‎ ‎‏و از برای غیر حق تصرفی قایل است.‏

‏     پس چون از این مقام گذشت، به نور معرفت جلوه‏‏[‏‏ ای‏‏]‏‏ از‏‎ ‎‏جلوات توحید فعلی را دریابد، و تصرف دیگر موجودات را ساقط‏‎ ‎‏کند، و چشم دلش از دیگر موجودات به کلّی کور شود، و به وکالت‏‎ ‎‏حق ـ جلّ و علا ـ روشن شود.‏

‏     و چون از این مقام گذشت، به مشاهده حضوریه، جلوۀ توحید‏‎ ‎‏را شهود کند، و علل توکّل را دریابد؛ زیرا که توکّل اثبات امور است‏‎ ‎‏برای خود، و وکیل خواستن حق است در اموری که راجع به خود‏‎ ‎‏است. پس در این مقام، ترک توکل گوید و امور را به حق راجع کند‏‎ ‎‏و توکیل و توکّل و وکالت را نقص و شرک انگارد؛ که ‏حَسَنَاتُ الْاَبْرَارِ‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 666

سَیِّئَآتُ الْمُقَرَّبِینَ.‎[6]‎

همراهی توکل با تلاش و کوشش

‏    ‏‏و باید دانست که توکل، منافات با کسب ندارد، بلکه ترک کسب‏‎ ‎‏و تصرّف به علّت توکّل، از نقصان است و جهل؛ زیرا که توکّل ترک‏‎ ‎‏اعتماد به اسباب است و رجوع اسباب است به مسبّب الاسباب،‏‎ ‎‏پس با وقوع در اسباب منافات ندارد. و اینکه بعضی گفته اند: یکی‏‎ ‎‏از درجات توکّل ـ که آن توکّل خاصّه است ـ این است که متوکّل در‏‎ ‎‏بیابانها بی زاد و راحله سیر کند و اعتماد به خدا کند برای تصحیح‏‎ ‎‏مقام توکّل‏‎[7]‎‏، چنانچه از ابراهیم الخواصّ نقل کنند که حسین بن‏‎ ‎‏منصور او را ملاقات کرد که در بادیه سیر می کند، پس احوال او را‏‎ ‎‏پرسید، گفت: در صحراهای بی آب و علف سیر می کنم که خود را‏‎ ‎‏امتحان کنم که آیا توکل به خدا دارم یا نه؟ حسین گفت: تو که عمر‏‎ ‎‏خود را در عمران باطن خود صرف می کنی، پس چه وقت به فناء‏‎ ‎‏در توحید می رسی؟!‏‎[8]‎

‏     ‏‏این دو مرد، جاهل به مقام توحید و توکّل بودند؛ زیرا که‏‎ ‎‏صحراگردی و قلندری را به مقام توکّل اشتباه کردند، و ترک سعی‏‎ ‎‏و از کار انداختن قوائی را که حق تعالی عنایت فرموده به خرج‏‎ ‎‏توحید و توکّل گذاشتند. و این از جهل به مقام توحید و توکل‏‎ ‎‏است؛ زیرا که حقیقت توحید، در یافتن آن است که تمام تصرّفات‏‎ ‎‏خلقی، حقّی است و رؤیت جمال جمیل حق در مرآت کثرت‏‎ ‎‏است. بلی، احتجاب به کثرت مخالف توحید است، و آن صحرا و‏‎ ‎‏غیر صحرا ندارد.‏

‏     پس سالک الی الله برای تصحیح مقام توکّل باید به نور‏‎ ‎‏معرفت، از اسباب ظاهره منقطع شود، و از اسباب ظاهره طلب‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 667

‏حاجت نکند؛ نه ترک عمل کند.‏

‏     و توان گفت: مقصود خواجه عارف انصاری نیز از این که‏‎ ‎‏فرماید: «و الدرجة الثانیـة: التوکّل مع اسقاط الطلب و غضّ العین‏‎ ‎‏عن السبب اجتهاداً فی تصحیح التوکّل»‏‎[9]‎‏ همین است که مذکور‏‎ ‎‏شد؛ گرچه شارح قاسانی غیر از آن فهمیده و شرح کرده‏‎[10]‎‏.‏‎ ‎‏بالجمله، اجمال در طلب و سعی در حاجات خود و مؤمنین،‏‎ ‎‏منافات با توکل ندارد، چنانچه معلوم شد.(675)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

اختلاف مردم در معرفت به ربوبیت و مالکیت حق تعالی

‏بدان که یکی از اصول معارف، که مقامات سالکین بدون آن‏‎ ‎‏حاصل نشود، علم به ربوبیت و مالکیت حق است و کیفیت تصرف‏‎ ‎‏ذات مقدس است در امور. و ما وارد در این بحث از وجهۀ‏‎ ‎‏علمی نشویم، زیرا که مبتنی است بر تحقیق جبر و تفویض، و آن با‏‎ ‎‏وضع این اوراق مناسبتی ندارد، و فقط بیان درجات مردم را در‏‎ ‎‏معرفت به آن می نماییم.‏

‏     پس، گوییم که مردم در معرفت ربوبیت ذات مقدس بسی‏‎ ‎‏مختلف و متفاوت اند. عامۀ موحدین حق تعالی را خالق مبادی‏‎ ‎‏امور و کلیات جواهر و عناصر اشیا می دانند، و تصرف او را‏‎ ‎‏محدود می دانند و احاطۀ ربوبیت را قائل نیستند. اینها به حسب‏‎ ‎‏لقلقۀ لسان گاهی می گویند مقدِّر امور حق است و همه چیز در‏‎ ‎‏تحت تصرف اوست و هیچ موجودی بی ارادۀ مقدسۀ او موجود‏‎ ‎‏نشود، ولی صاحب این مقام نیستند، نه علماً و نه ایماناً و نه شهوداً‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 668
‏ و وجداناً. این دسته از مردم، که ما خود نیز گویی داخل آنها‏‎ ‎‏هستیم، علم به ربوبیت حق تعالی ندارند و توحیدشان ناقص و از‏‎ ‎‏ربوبیت و سلطنت حق محجوب اند به اسباب و علل ظاهره، و‏‎ ‎‏دارای مقام توکل، که اکنون سخن در آن است، نیستند جز لفظاً و‏‎ ‎‏ادعائاً؛ و لهذا در امور دنیا به هیچوجه اعتماد ‏‏[‏‏به حق‏‎ ‎‏]‏‏نکنند و جز‏‎ ‎‏به اسباب ظاهره و مؤثرات کونیه به چیز دیگر متشبث نشوند؛ و‏‎ ‎‏اگر گاهی در ضمن توجهی به حق کنند و از او مقصدی طلبند، یا از‏‎ ‎‏روی تقلید است یا از روی احتیاط است، زیرا که ضرری در آن‏‎ ‎‏تصور نکنند و احتمال نفع نیز می دهند، در این حال رائحه ای از‏‎ ‎‏توکل در آنها هست؛ ولی اگر اسباب ظاهره را موافق ببینند، به کلی‏‎ ‎‏از حق تعالی و تصرف او غافل شوند. و اینکه گویند توکل منافات‏‎ ‎‏ندارد با کسب و عمل، مطلب صحیحی است، بلکه مطابق برهان و‏‎ ‎‏نقل است، ولی احتجاب از ربوبیت و تصرف‏‏[ ‏‏او‏‏]‏‏ و مستقل‏‎ ‎‏شمردن اسبابْ منافی توکل است. این دسته از مردم که در کارهای‏‎ ‎‏دنیایی هیچ تمسک و توکّلی ندارند، راجع به امور آخرت خیلی‏‎ ‎‏لاف از توکل زنند! در هر علم و معرفت یا تهذیب نفس و عبادت و‏‎ ‎‏اطاعت که تهاون کنند و سستی و تنبلی نمایند، فوراً اظهار اعتماد‏‎ ‎‏بر حق و فضل او و توکل بر او نمایند. می خواهند بدون سعی و‏‎ ‎‏عمل با لفظ «خدا بزرگ است» و «متوکلیم به فضل خدا» درجات‏‎ ‎‏آخرتی را تحصیل کنند! در امور دنیا گویند سعی و عمل و توکل با‏‎ ‎‏اعتماد به حق منافات ندارد، و در امور آخرتْ سعی و عمل را‏‎ ‎‏منافی با اعتماد به فضل حق و توکل بر او شمارند. این نیست جز از‏‎ ‎‏مکائد نفس و شیطان، زیرا که اینها نه در امور دنیا و نه در امور‏‎ ‎‏آخرت متوکل اند و در هیچ یک اعتماد به حق ندارند؛ لکن چون‏‎ ‎‏امور دنیوی را اهمیت می دهند، به اسباب متشبث می شوند و به‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 669
‏ حق و تصرف او اعتماد نکنند؛ و بعکس کارهای آخرت را چون‏‎ ‎‏اهمیت نمی دهند و ایمان حقیقی به یوم معاد و تفاصیل آن ندارند،‏‎ ‎‏برای آن عذری می تراشند. گاهی می گویند خدا بزرگ است، گاهی‏‎ ‎‏اظهار اعتماد به حق و شفاعت شافعین می کنند، با اینکه تمام این‏‎ ‎‏اظهارات جز لقلقۀ لسان و صورت بیمعنی چیز دیگر نیست و‏‎ ‎‏حقیقت ندارد.‏

‏     طایفۀ دوم اشخاصی هستند که یا با برهان یا با نقل معتقد‏‎ ‎‏شدند و تصدیق کردند که حق تعالی مقدّر امور است و مسبِّب‏‎ ‎‏اسباب و مؤثر در دار وجود و قدرت و تصرف او محدود به حدی‏‎ ‎‏نیست. اینها در مقام عقل توکل به حق دارند، یعنی ارکان توکل‏‎ ‎‏پیش آنها عقلاً و نقلاً تمام است، از این جهت خود را متوکل دانند.‏‎ ‎‏و دلیل بر لزوم توکل نیز اقامه کنند؛ زیرا که ارکان توکل را ثابت‏‎ ‎‏نمودند، و آن چند چیز است: یکی آنکه حق تعالی عالِم به احتیاج‏‎ ‎‏عباد است؛ یکی آنکه قدرت دارد به رفع احتیاجات؛ یکی آنکه‏‎ ‎‏بخل در ذات مقدسش نیست؛ یکی آنکه رحمت و شفقت بر‏‎ ‎‏بندگان دارد؛ پس، لازم است توکل کردن بر عالمِ قادرِ غیر بخیلِ‏‎ ‎‏رحیم بر بندگان، زیرا که قائم به مصالح آنها می شود و نگذارد از‏‎ ‎‏آنها فوت شود مصلحتی، گر چه خود آنها تمیز ندهند مصالح را از‏‎ ‎‏مفاسد. این طایفه گرچه علماً متوکل اند، ولی به مرتبۀ ایمان‏‎ ‎‏نرسیده، و از این جهت در امور متزلزل اند و عقل آنها با قلب آنها‏‎ ‎‏در کشمکش است و عقل آنها مغلوب است، زیرا که قلوب آنها‏‎ ‎‏متعلق به اسباب است و از تصرف حق محجوب است.‏

‏     طایفۀ سیم آنان اند که تصرف حق را در موجودات به قلوب‏‎ ‎‏رسانده و قلوب آنها ایمان آورده به اینکه مقدّر امورْ حق تعالی و‏‎ ‎‏سلطان و مالک اشیا اوست؛ و با قلم عقل در الواح دل ها ارکان‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 670
‏ توکل را رسانده اند. اینها صاحب مقام توکل هستند. ولی این طایفه‏‎ ‎‏نیز در مراتب ایمان و درجات آن بسیار مختلف اند تا به درجۀ‏‎ ‎‏اطمینان و کمال آن رسد که آن وقت درجۀ کاملۀ توکل در قلوب‏‎ ‎‏آنها ظاهر شود و تعلق و دلبستگی به اسباب پیدا نکنند و دل آنها‏‎ ‎‏چنگ به مقام ربوبیت زند و اطمینان و اعتماد به او پیدا کند؛‏‎ ‎‏چنانچه آن عارف توکل را تعریف کرد به «طرح بدن در راه‏‎ ‎‏عبودیت و تعلق قلب به ربوبیت.»‏

‏     اینها که ذکر شد در صورتی است که قلب واقع باشد در مقام‏‎ ‎‏کثرت افعالی، و الا از مقام توکل بگذرد و خارج از مقصود گردد.‏

‏     ‏‏پس، معلوم شد که توکل را درجاتی است، و شاید درجه ای را که‏‎ ‎‏حدیث شریف معترض شده است توکلی است که در طایفۀ دوم‏‎ ‎‏باشد، زیرا که مبادی آن را علم قرار داده. و شاید اشاره به درجات‏‎ ‎‏دیگر که در اعتبار دیگر است باشد. زیرا که از برای توکل درجات‏‎ ‎‏دیگری به تقسیم دیگر است. و آن چنان است که همان طور که در‏‎ ‎‏درجات سلوکْ اصحاب عرفان و ریاضتْ از مقام کثرت به وحدت‏‎ ‎‏مثلاً کم کم رسند و فنای مطلق افعالی دفعتاً واقع نشود، بلکه تدریجاً‏‎ ‎‏شود ـ اوّل در مقام خود و پس از آن در سایر موجودات مشاهده‏‎ ‎‏شود ـ حصول توکل و رضا و تسلیم و سایر مقامات نیز بتدریج گردد:‏‎ ‎‏ممکن است اوّل در پاره ای امور و در اسباب غائبۀ خفیه توکل کند؛‏‎ ‎‏پس از آن کم کم به مقام مطلق رسد، چه اسباب ظاهرۀ جلیّه داشته‏‎ ‎‏باشد یا اسباب باطنۀ خفیه، و چه در کارهای خود باشد یا بستگان و‏‎ ‎‏متعلقان خود. از این جهت در حدیث شریف فرمود یکی از درجات‏‎ ‎‏آن است که در تمام امورت توکل کنی.(676)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 671

انحصار استعانت به حق تعالی

‏پسرم! مجاهده کن که دل را به خدا بسپاری و موثری را جز او‏‎ ‎‏ندانی، مگر نه عامّه مسلمانان متعبّد، شبانه روزی چندین مرتبه‏‎ ‎‏نماز می خوانند و نماز سرشار از توحید و معارف الهی است، و‏‎ ‎‏شبانه روزی چندین مرتبه ‏إیّاکَ نَعْبُدُ وَ إیّاکَ نَسْتَعِینُ‏ می گویند و عبادت و‏‎ ‎‏اعانت را خاص خدا در بیان می کنند، ولی جز مؤمنان به حق و‏‎ ‎‏خاصّان خدا، دیگران برای هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند‏‎ ‎‏کُرنش می کنند و گاهی بالاتر از آنچه برای معبود می کنند، و از هر‏‎ ‎‏کس استمداد می نمایند و استعانت می جویند و به هر حشیش‏‎ ‎‏برای رسیدن به آمال شیطانی تشبث می نمایند و غفلت از قدرت‏‎ ‎‏حق دارند.‏

‏     ... حضرات انبیای عظام و اولیای کرام... آنان ـ علیهم‏‎ ‎‏صلوات الله و سلامه ـ برای مقاصد الهی و انسانی همه کوشش های‏‎ ‎‏لازم را می فرمودند، اما نه مثل ما کوردلان که با استقلال، نظر به‏‎ ‎‏اسباب داریم بلکه هر چیز را در این مقام که از مقامات معمولی‏‎ ‎‏آنان است از او ـ جلّ و علا ـ می دانستند و استعانت به هر چیز را‏‎ ‎‏استعانت به مبدأ خلقت می دیدند و یک فرقِ بین آنان و دیگران‏‎ ‎‏همین است. من و تو و امثال ما با نظر به خلق و استعانت از آنها، از‏‎ ‎‏حق تعالی غافل هستیم و آنان استعانت را از او می دانستند به‏‎ ‎‏حسب واقع، گرچه در صورت، استعانت به ابزار و اسباب است، و‏‎ ‎‏پیشامدها را از او می دانستند گرچه در ظاهر نزد ماها غیر از آن‏‎ ‎‏است. و از این جهت پیشامدها، هر چند ناگوار به نظر ما باشد، در‏‎ ‎‏ذائقۀ جان آنان گوارا است.(677)‏

26 / 4 / 63

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 672

وجه تقدیم ایاک نعبد بر ایاک نستعین

‏بدان که در وجه تقدیم ‏اِیّاک نَعْبُدُ‏ بر ‏و اِیّاکَ نَسْتَعین‏، با آن که به حسب‏‎ ‎‏قاعده باید «استعانت» در عبادت مقدّم بر خود «عبادت» باشد،‏‎ ‎‏گفته اند که «عبادت» بر «استعانت» مقدّم شده نه بر «اعانت»؛ و‏‎ ‎‏گاهی اعانت بی استعانت شود. و نیز چون این دو به هم مرتبط‏‎ ‎‏هستند، در تقدیم و تأخیر فرقی نکند، کَما یُقالُ: قَضَیْتَ حَقّی‏‎ ‎‏فَاَحْسَنْتَ اِلَیَّ. وَاَحْسَنْتَ اِلَیَّ فَقَضَیْتَ حَقّی.‏‎[11]‎‏ و نیز استعانت برای‏‎ ‎‏عبادتِ مستأنفه است نه عبادت واقعه. و برودت این وجوه بر‏‎ ‎‏ارباب ذوق پوشیده نیست.‏

‏     و شاید نکته آن باشد که حصر استعانت به حق تعالی به حسب‏‎ ‎‏مقام سلوک الی الله متأخّر است از حصر عبادت؛ چنانچه واضح‏‎ ‎‏است که بسیاری از موحّدینِ در عبادت و حاصرین عبادت را به‏‎ ‎‏حق، در استعانت مشرکند و حصر استعانت به حق نکنند؛ چنانچه‏‎ ‎‏از بعض ارباب تفسیر نقل نمودیم که حصر استعانتْ حقیقی‏‎ ‎‏نیست. پس، حصر در عبادت، به معنی متعارف، از اوائل مقامات‏‎ ‎‏موحّدین است؛ و حصر استعانت ترک غیر حق است مطلقاً.‏

‏     و پوشیده نباشد که مقصود از «استعانت» فقط استعانت در‏‎ ‎‏عبادت نیست بلکه استعانت در مطلق امور است؛ و این پس از‏‎ ‎‏رفض اسباب و ترک کثرات و اقبال تامّ علی الله است. و به عبارت‏‎ ‎‏دیگر، حصر «عبادتْ» حق خواهی و حق طلبی است و ترک طلب‏‎ ‎‏غیر است؛ و حصر «استعانت» حق بینی و ترک رؤیت غیر است. و‏‎ ‎‏ترک رؤیت غیر، در مقامات عارفین و منازل سالکین،مؤخّر از ترک‏‎ ‎‏طلب غیر است.(678)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 673

انحصار تصرف در امور به حق تعالی

‏چنانچه یکی از آداب آن «توکّل» است؛ که آن نیز از شعب ایمان و‏‎ ‎‏انوار حقیقی لطیفۀ ایمانیّه است. و آن واگذار نمودن امور است به‏‎ ‎‏حق، که از ایمان قلب به توحید فعلی حاصل شود. و تفصیل آن از‏‎ ‎‏نطاق این اوراق خارج است.‏

‏     و چون بندۀ سالکْ غیر حق تعالی مفزع و پناهی ندید و تصرّف‏‎ ‎‏در امور منحصر به ذات مقدّسش دانست، حالت انقطاع و الجاء و‏‎ ‎‏توکّل در قلب پیدا شود و استعاذۀ او حقیقت پیدا کند. و چون از‏‎ ‎‏روی حقیقت به حصن حصین ربوبیّت و الوهیت پناه برد، ناچار او‏‎ ‎‏را پناه دهد با فضل واسع و رحمت کریمانه ـ اِنّهُ ذُو فَضْلٍ‏‎ ‎‏عَظیم.(679)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

«شرک» در اعتماد به خلق

‏و دیگر تطهیر از اعتماد به خلق است که آن شرک خفیّ، بلکه نزد‏‎ ‎‏اهل معرفت شرک جلیّ است. و آن تطهیر حاصل شود به توحید‏‎ ‎‏فعلی حق جلّ و علا که سرچشمۀ جمیع طهارات قلبیّه است.(680)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 674

  • . مثنوی معنوی؛ دفتر اوّل، ص 130.
  • . «ای مردم، شما به خداوند نیازمند هستید، و خداست که بی نیاز ستوده است»؛ (فاطر / 15).
  • . «به راستی که انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پَست ترین [مراتب] پَستی بازگرداندیم»؛ (تین / 4 ـ 5).
  • . «و خداوند تمامی نامها را به آدم تعلیم داد»؛ (بقره / 31).
  • . «آیا گمان می کنی که تو، جرمی کوچک هستی؟ در حالی که جهانِ بُزرگی در تو پنهان و نَهُفته می باشد»؛ دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ ؛ ص 134.
  • . «نیکی های خوبان، بَدی های مُقَّربان است»؛ بحارالانوار؛ ج 25، ص 205، ح 16.
  • . احیاء علوم الدّین؛ ج 4، ص 268، «کتاب التوحید و التوکّل»، «بیان أعمال المتوکّلین».
  • . الرسالة القُشَیْریّة؛ ص 264.
  • . شرح منازل السائرین؛ ص 174.
  • . همان؛ ص 174ـ 175.
  • . چنانکه گفته می شود: حق مرا دادی پس به من نیکی کردی؛ و به من نیکی کردی پس حقم را دادی.