بخش سوم: منازل و مقامات سلوک

فصل دوازدهم: تسلیم و استسلام

فصل دوازدهم: تسلیم و استسلام

‏ ‏

معنای تسلیم

‏«تسلیم» عبارت از انقیاد باطنی و اعتقاد و گرویدن قلبی است در‏‎ ‎‏مقابل حق پس از سلامت نفس از عیوب و خالی بودن آن از‏‎ ‎‏ملکات خبیثه. و چون قلب سالم باشد، پیش حق تسلیم شود.‏

‏     و در مقابل آن «شک» است و خاضع نشدن است پیش حق. و‏‎ ‎‏قبول ننمودن حق و عدم تسلیم پیش آن از احتجاب نفس و عیوب‏‎ ‎‏باطنی و مرض قلبی است.‏

‏     و بعض محققین گوید که: «اینکه در مقابل تسلیم، شک را قرار‏‎ ‎‏داده نه جحود و انکار را، برای آن است که شأن عقل حکم قطعی‏‎ ‎‏است در تمام امور، و شأن نفوسِ وَهمانیّه حکم قطعی نیست در‏‎ ‎‏تمام اشیاء، بلکه شأن آنها شک است فقط. و چون مراد از تسلیم،‏‎ ‎‏تصدیق در تمام اشیاء است، مقابل باید شک را قرار داد.‏‎[1]‎

‏    ‏‏و این کلام، خالی از مناقشه نیست؛ زیرا نفوس وَهمانیّه در تمام‏‎ ‎‏اشیاء شک نمی کنند، بلکه گاهی هم جزم برخلاف پیدا می کنند، و‏‎ ‎‏گاهی هم انکار و جحود می کنند و تکذیب و ردّ می نمایند.‏

‏     و ممکن است که تسلیم حق نشدن، چون نوعاً ملازم با شک‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 641

‏است، از این جهت در مقابل قرار داده شده است. و شاید مراد از‏‎ ‎‏شک، خلاف یقین باشد؛ چنانچه ائمّه لغت بر آن تصریح کردند‏‎[2]‎‏.‏‎ ‎‏و مقصود از خلاف یقین، اعمّ از شک متعارف باشد که حالت‏‎ ‎‏تردید است.(656)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تسلیم امری فطری

‏باید دانست که انانیّت و خودرائی و خودبینی، برخلاف فطرت الله ‏‎ ‎‏است؛ زیرا که فطرتْ مخمور بر خداخواهی و خدابینی است، و‏‎ ‎‏متنفّر از غیر خدا و تبعیّت غیر او است ـ چنانچه سابقاً بیان آن شده‏‎ ‎‏است ـ .‏

‏     و چون فطرت به حالت اصلیه خود باشد، و محتجب به‏‎ ‎‏احتجابات طبیعت نشده باشد، خودسری و خودرائی در امور‏‎ ‎‏نکند، و صبغه نفسانیّه به خرج ندهد، و به واسطه سلامت فطرت‏‎ ‎‏تسلیم حق شود، و مَثَل قلبش مَثَل آینه‏‏[‏‏ ای‏‎ ‎‏]‏‏گردد که جانب نورانی‏‎ ‎‏آن به طرف حق باشد که آنچه از عالم غیب وارد بر آن شود‏‎ ‎‏بی کم وکاست و بی تصرّف، در آن نقش بندد، و تسلیم واردات‏‎ ‎‏غیبیه چنان شود که خود را به کلّی از دست دهد. و اگر این حالت‏‎ ‎‏قلبی به کمال خود رسید و متمکّن در باطن شد، چه بسا که حالت‏‎ ‎‏محو مطلق برای او حاصل شود، و صعق کلّی برای او دست دهد.‏

‏     و گاه شود که به واسطه عنایات خاصّه رحمانیّه، اگر خدای‏‎ ‎‏تعالی او را اهل طلب و محبّت دید و بیرون از قدم انانیّت و‏‎ ‎‏نفسانیّت یافت، با یک جلوه و جذوه او را به صعق مطلق رساند؛‏‎ ‎‏چنانچه برای موسی کلیم رخ داد ‏فَلَمّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 642
 مُوسی صَعِقاً‎[3]‎‏. پس اگر نقائصی هم در میان باشد، به واسطه همین‏‎ ‎‏جلوه رحمانی که از روی عنایت خاصّ الهی حاصل شده از میان‏‎ ‎‏برخیزد و این مقام از تسلیم، بالاتر از توکّل و رضا بقضاءالله است،‏‎ ‎‏چنانچه واضح است.‏

‏     پس معلوم شد که تسلیم از فطریات مخموره و از جنود عقل و‏‎ ‎‏رحمان است؛ چنانچه ضد آن، که شک است به معنی عامّ ـ که‏‎ ‎‏شامل جحود و تکذیب و انکار هم شود ـ از جنود جهل و برخلاف‏‎ ‎‏فطرت مخموره، و به واسطه احتجاب فطرت است به حجابهای‏‎ ‎‏طبیعت و انانیّت و خودرائی و خودسری و خودخواهی که همه‏‎ ‎‏آنها برخلاف فطرت الهیه است.‏

‏     و در اینجا مناسب است که این اوراق را نورانی کنیم به ذکر یک‏‎ ‎‏حدیث از اهل بیت وحی و عصمت:‏

‏     فِی ‏‏الْکافِیّ‏‏، بِإسْنادِهِ عَنْ سُفْیانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قالَ: سَألْتُهُ ـ أی عن‏‎ ‎‏الصادق علیه السلام ـ عَنْ قَوْلِ الله ِ عَزَّ وَ جَلَّ: ‏إلاَّ مَنْ أتَی الله َ بِقَلْبٍ‎ ‎سَلِیْمٍ؟‎[4]‎‏ قالَ: ‏القَلْبُ السَّلِیْمُ الَّذی یَلْقی رَبَّهُ وَ لَیْسَ فِیْهِ أحَدٌ سِواهُ. قالَ: وَ کُلُّ‎ ‎قَلْبٍ فِیْهِ شِرْکٌ أوْ شَکٌ، فَهُوَ ساقِطٌ. وَ إنَّما أرادَ بِالزُّهْدِ فِی الدُّنْیا لِیُفْرِغَ قُلُوبَهُمْ‎ ‎لِلآخِرَةِ.‎[5]‎

‏    ‏‏قلب سلیم عبارت از آن قلبی است که در آن غیر خدا نباشد، و‏‎ ‎‏از شک و شرک خالص باشد. و اعراض از دنیا ـ که مورد سفارش‏‎ ‎‏بلیغ اولیاء خدا است ـ برای آن است که قلوب از دنیا فارغ شوند و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 643

‏مهیای آخرت ـ که به حقیقت مقام لقاء الله است ـ شوند؛ بلکه تمام‏‎ ‎‏شرایع و ادیان و تمام احکام و اخلاق و معاملات و بدایات و‏‎ ‎‏نهایات و ارتیاضات برای تهیّه حصول لقاءالله است. و آن مقصد‏‎ ‎‏اصلی از همه چیز است، و تسلیم به حقیقت کامله، کفیل همه این‏‎ ‎‏معانی تواند بود.‏

معنای قلب سلیم

‏     ‏‏و تمام شرک و شکها از آن پیدا شود که روح را انسان تسلیم‏‎ ‎‏ولیّ مطلق که حق تعالی است، نکرده و اگر روح تسلیم شد، تمام‏‎ ‎‏ممالک وجود تسلیم شود. پس، اعضاء ظاهره و قوای ملکیّه نیز‏‎ ‎‏تسلیم شوند. و تسلیم شدن آنها آن است که از خود و انانیّت خود‏‎ ‎‏حرکت و سکونی نکنند، و قبض و بسط آنها در تحت اراده حق‏‎ ‎‏تعالی باشد، و نمونه قرب نوافل در او حاصل شود ‏کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی‎ ‎یَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُ بِهِ‏ ... إلی آخره.‏

‏     و در مقابل تسلیم مطلق، تزلزل و شک است که از برای آن‏‎ ‎‏مراتبی است که بعضی مراتب آن را شک جَلیّ و بعضی را شک‏‎ ‎‏خَفیّ و أخفی می گوئیم. پس «شک جَلیّ» تزلزل در عقاید ظاهره‏‎ ‎‏جلیّه است، و «خفّی» تزلزل در معارف و اسرار توحید و تجرید و‏‎ ‎‏تفرید است، و «أخفی» حالت تلوین و عدم تمکین در مقامات‏‎ ‎‏مذکوره است.(657)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تسلیم نردبان مقامات

‏«تسلیم» یکی از صفات نیکوی مؤمنین است که به واسطه آن طیّ‏‎ ‎‏مقامات معنویه و معارف الهیه شود. و کسی که تسلیم پیش حق و‏‎ ‎‏اولیاء خدا شود، و در مقابل آنها چون و چرا نکند، و با قدم آنها‏‎ ‎‏سیر ملکوتی کند، زود به مقصد می رسد. از این جهت، بعضی از‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 644
‏ عرفاء گویند که مؤمنین از حکماء نزدیکتر به مقصد و مقصود‏‎ ‎‏هستند؛ زیرا که آنها قدم را جای پای پیامبران می گذارند و حکماء‏‎ ‎‏می خواهند با فکر و عقل خود سیر کنند. و البته آن که تسلیم‏‎ ‎‏راهنمائی الهی شد از راه مستقیم ـ که اقرب طرق است ـ به مقصود‏‎ ‎‏می رسد، و هیچ خطری از برای او نیست. لکن آن که با قدم خود‏‎ ‎‏سیر کند چه بسا در هلاکت افتد و راه را گم کند.‏

‏     انسان باید کوشش کند تا طبیب حاذق پیدا کند. چون طبیبی‏‎ ‎‏کامل یافت، در نسخه های او اگر چون و چرا کند و تسلیم او نشود و‏‎ ‎‏با عقل خود بخواهد خود را علاج کند، چه بسا که به هلاکت رسد.‏

‏     در سیر ملکوتی، باید انسان کوشش کند تا هادی طریق پیدا‏‎ ‎‏کند. و چون هادی پیدا کرد، باید تسلیم او شود، و در سیر و سلوک‏‎ ‎‏دنبال او رود، و قدم را جای قدم او گذارد.‏

‏     و ما چون نبیّ أکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلَّم ـ را هادی طریق‏‎ ‎‏یافتیم و او را واصل به تمام معارف می دانیم، باید در سیر ملکوتی‏‎ ‎‏تبعیت او کنیم بی چون و چرا.‏

‏     و اگر بخواهیم فلسفه احکام را با عقل ناقص خود دریابیم، از‏‎ ‎‏جاده مستقیم منحرف می شویم و به هلاکت دائم می رسیم؛ مانند‏‎ ‎‏مریضی که بخواهد از سرّ نسخۀ طبیب آگاه شود، و پس از آن دارو‏‎ ‎‏را بخورد، ناچار چنین مریضی روی سلامت نمی بیند. تا آمده‏‎ ‎‏است از سرّ نسخه آگاهی پیدا کند، وقت علاج گذشته، خود را به‏‎ ‎‏هلاکت کشانده.‏

‏     ما مریضان و گمراهان، باید نسخه های سیر ملکوتی و امراض‏‎ ‎‏قلبیه خود را از راهنمایان طریق هدایت و اطبّاء نفوس و پزشکان‏‎ ‎‏ارواح دریافت کنیم، و بی ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ کار بستن افکار ناقصه و آراء ضعیفۀ‏‎ ‎‏خود، به آنها عمل کنیم تا به مقصد ـ که رسیدن به سرایر توحید‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 645

‏است ـ برسیم؛ بلکه همین تسلیم در بارگاه قدس الهی یکی از‏‎ ‎‏مصلحات امراض روحیّه است، و خودْ نفس ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ صفائی بسزا‏‎ ‎‏دهد، و نورانیّت باطن را روزافزون کند.‏

تسلیم رکن ایمان

‏     در ‏‏قرآن ‏‏شریف در سوره نساء، آیۀ 65 فرماید:‏

‏     ‏فَلا وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیْما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أنْفُسِهِمْ‎ ‎حَرَجَاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیْماً.‎[6]‎

‏     ‏‏طعم ایمان آن گاه در ذائقه روح انسانی حاصل شود که در‏‎ ‎‏احکام مقرّره الهیّه انسان تسلیم باشد، بطوری که در سینه اش نیز‏‎ ‎‏تنگی از آن حاصل نشود، و با روی گشاده و چهره باز از آن استقبال‏‎ ‎‏کند.‏

‏     و در حدیث شریف ‏‏کافی‏‏، از أمیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نقل‏‎ ‎‏کند که: «از برای ایمان چهار رکن است: توکل بر خدا، و تفویض‏‎ ‎‏امر به سوی خدا، و رضا به قضاء خدا، و تسلیم برای امر خدا ـ‏‎ ‎‏سُبحانَه و تعالی ـ »‏‎[7]‎‏. و کسی که دارای این ارکان چهارگانه نباشد،‏‎ ‎‏ایمان ندارد، و از حقیقت ایمان به خدا بهره برداری نکرده.(658)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تسلیم بهرۀ قلب

‏بدان که «ایمان» غیر از علم به خدا و وحدت، و سایر صفات کمالیۀ‏‎ ‎‏ثبوتیه و جلالیه و سلبیه، و علم به ملائکه و رسل و کتب و یوم‏‎ ‎‏قیامت است. چه بسا کسی دارای این علم باشد و مؤمن نباشد:‏‎ ‎‏شیطانْ عالِم به تمام این مراتب به قدر من و شما هست و کافر‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 646
‏ است. بلکه ایمان یک عمل قلبی است که تا آن نباشد ایمان نیست.‏‎ ‎‏باید کسی که از روی برهان عقلی یا ضرورت ادیان چیزی را علم‏‎ ‎‏پیدا کرد، به قلب خود نیز تسلیم آنها شود؛ و عمل قلبی را، که یک‏‎ ‎‏نحو تسلیم و خضوعی است و یک طور تقبل و زیر بار رفتن است،‏‎ ‎‏انجام دهد تا مؤمن گردد. و کمال ایمان "اطمینان" است. نور ایمان‏‎ ‎‏که قوی شد، دنبالش اطمینان در قلب حاصل می شود. و تمام اینها‏‎ ‎‏غیر از علم است. ممکن است عقل شما به برهان چیزی را ادراک‏‎ ‎‏کند، ولی قلب تسلیم نشده باشد و علم بیفایده گردد. مثلاً شما به‏‎ ‎‏عقل خود ادراک کردید که مرده نمی تواند به کسی ضرر بزند و‏‎ ‎‏تمام مرده های عالم به قدر مگس حس و حرکت ندارند و تمام‏‎ ‎‏قوای جسمانی و نفسانی از او مفارقت کرده، ولی چون این مطلب‏‎ ‎‏را قلب قبول نکرده و تسلیم عقل نشده شما نمی توانید با مرده‏‎ ‎‏شب تاریک به سر برید. ولی اگر قلب تسلیم عقل شد و این حکم‏‎ ‎‏را از او قبول کرد، هیچ این کار برای شما اشکالی ندارد. چنانچه‏‎ ‎‏بعد از چند مرتبه اقدام قلب تسلیم شده دیگر باکی از مرده‏‎ ‎‏نمی کند.‏

‏     پس، معلوم شد که تسلیم، که حظ قلب است، غیر از علم‏‎ ‎‏است، که حظ عقل است. ممکن است انسان به برهان عقلی اثبات‏‎ ‎‏صانع تعالی و توحید او و یوم معاد و دیگر از عقاید حقه نماید،‏‎ ‎‏ولی این عقاید را ایمان نگویند و او را مؤمن حساب نکنند؛ و در‏‎ ‎‏جملۀ کفار یا منافقین یا مشرکین باشد. منتها امروز چشم دل شما‏‎ ‎‏بسته است و بصیرت ملکوتی ندارید، این چشم مُلکی ادراک‏‎ ‎‏نمی کند؛ وقتی کشف سریره شد و سلطنت حقۀ الهیه بروز کرد و‏‎ ‎‏طبیعت خراب شد و حقیقت به پا گردید، ملتفت می شوید مؤمن‏‎ ‎‏به خدا نبودید، و این حکم عقل به ایمان مربوط نبود. تا لا إلهَ إلاّ الله ‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 647

‏با قلم عقل بر لوح صافی قلب نگاشته نشود، انسان مؤمن به‏‎ ‎‏وحدت خدا نیست. و وقتی این کلمۀ طیبۀ الهیه در قلب وارد شد.‏‎ ‎‏سلطنت قلب با خودِ حقّ تعالی می شود، و دیگر انسان کس دیگر‏‎ ‎‏را مؤثر در مملکت حق نمی داند و از کسی دیگر متوقع جاه و‏‎ ‎‏جلال نیست و منزلت و شهرت را پیش دیگران طالب نمی شود؛‏‎ ‎‏پس قلبْ ریاکار و سالوس نمی شود. پس، اگر در قلبْ ریا دیدید،‏‎ ‎‏بدانید قلب شما تسلیم عقل نشده و ایمان در دل شما نورافکن‏‎ ‎‏نگردیده، و دیگری را اله و مؤثر عالم می دانید نه حقّ تعالی را، و‏‎ ‎‏شما در زمرۀ منافقین یا مشرکین یا کفارید.(659)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

دین حق

‏دین حق همان اسلام و تسلیم در بارگاه حق تعالی است.(660)‏

4 / 2 / 64

*  *  *

‏ ‏

تسلیم امر خدا

‏باید ما جدیت کنیم که این معنا را درست بکنیم. دنبال این باشیم‏‎ ‎‏که اگر چنانچه متصدی امر دولتیم، دولتی باشیم که برای خدا کار‏‎ ‎‏بکنیم. و برای خدا کار کردن، این است که ببینیم خدا چی فرموده‏‎ ‎‏است، چی گفته است، ما باید بکنیم. فرموده است که به مستمندان‏‎ ‎‏باید برسید، به ضعفا باید برسید، به مردم فقیر باید برسید، برای‏‎ ‎‏همه باید تهیه کنید. وقتی که بنا شد ما برای این جهت خدمت‏‎ ‎‏کردیم، این نصرت خداست. نصرت خدا، نصرت بندگان خداست‏‎ ‎‏نصرت دین خداست. وقتی ما نصرت کردیم بندگان خدا را برای‏‎ ‎‏خدا، برای این که اینها «عیال الله » هستند. ما اگر چنانچه در جبهه ها‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 648
‏ هم پیروز نشویم، این جا پیروزیم. و اگر این طور نشد، شکست‏‎ ‎‏خوردیم از همین حالا، در اوج پیروزی در شکست هستیم و در‏‎ ‎‏حضیض شکست، پیروز هستیم. میزان، این است و ما باید این را‏‎ ‎‏در نظر بگیریم. در هیچ پیروزی به مقدار خارج از متعارف که‏‎ ‎‏مربوط به خدا نباشد، غرور و خوشحالی پیدا نکنیم و در هیچ‏‎ ‎‏شکستی سرشکستگی نداریم، برای این که، ما نمی خواستیم‏‎ ‎‏خودمان یک چیزی بشویم که سرشکستگی پیدا کنیم، ما‏‎ ‎‏می خواستیم اطاعت امر خدا را بکنیم. خدا فرموده است: بروید‏‎ ‎‏دست ظالم را قطع کنید. ما می رویم، آن قدری که قدرت داریم،‏‎ ‎‏دست ظالم را، بتوانیم قطع می کنیم؛ نتوانستیم، کار خودمان را‏‎ ‎‏انجام داده ایم. به ما فرموده است که «قاتلوهم»، یا خداوند‏‎ ‎‏تعزیرشان می کند به دست شما. ما مقاتله می کنیم، اطاعت است؛‏‎ ‎‏یعنی سربسته و دربسته در اختیار او باید باشیم، اطاعت بکنیم،‏‎ ‎‏دنبال هرچی می رویم اطاعت بکنیم. اگر موعظه می کنیم برای‏‎ ‎‏اطاعت خدا باشد و اگر موعظه می شنویم هم برای اطاعت خدا‏‎ ‎‏باشد. اگر جنگ می کنیم برای خدا باشد، اطاعت خدا باشد و اگر‏‎ ‎‏صلح می کنیم، اطاعت خدا. هر جا فرموده آن کار را بکنید، آن کار‏‎ ‎‏را می کنیم. هرجا فرموده این کار را بکنید، این کار را می کنیم. اگر‏‎ ‎‏این طور شدیم که از خودمان یک چیزی را مایه نگذاشتیم، هر چه‏‎ ‎‏هست از اوست، چیزی هم نداریم که مایه بگذاریم، خیال می کنیم‏‎ ‎‏چیزی داریم، هر چی هست از اوست. هرچی ما خیال می کنیم‏‎ ‎‏داریم، نه! از اوست پیش ما، امانت است. این امانت هم یک وقتی‏‎ ‎‏رد می شود به خودش. اگر هم داشته باشیم به خیال خودمان، از ما‏‎ ‎‏نیست، اشتباه می کنیم. همۀ عذاب هایی که در آن عالم هست‏‎ ‎‏برای نفهمی آدم است. خیال می کند خودش چیزی است، چون‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 649

‏خیال می کند خودش چیزی است، می خواهد به همه تفوق پیدا‏‎ ‎‏کند. چون برای خودش هست، می خواهد همه چیز را برای‏‎ ‎‏خودش تحصیل بکند، و این است که انسان را به شقاوت‏‎ ‎‏می رساند. و سعید این است که هم چیز را برای «او» بخواهد و‏‎ ‎‏برای او خواستن، یعنی برای بندگان خدا، برای احکام خدا. ما اگر‏‎ ‎‏چنانچه در این جنگی که برمان تحمیل شده است، دفاع می کنیم و‏‎ ‎‏دفاع کردیم و بیرون کردیم این اشخاص جنگجوی مفسد را، برای‏‎ ‎‏این است که خدا فرموده است: دفاع باید بکنید. دفاع هست، ما‏‎ ‎‏دفاع می کنیم. اگر هم فرموده بود که نه، بروید جنگ بکنید،‏‎ ‎‏می رفتیم جنگ می کردیم. حالا چون فرموده دفاع است، ما دفاع‏‎ ‎‏می کنیم. مادامی که آنها مشغول این کارهای مفسده جویی هستند،‏‎ ‎‏ما هم باید دفاع کنیم؛ یعنی، ما اطاعت امر خدا می کنیم، هر کس‏‎ ‎‏هم هر چی می خواهد بگوید. اگر برای خدا شد، از حرف های‏‎ ‎‏مردم هیچ ناراحت نمی شویم.(661)‏

1 / 1 / 64

*  *  *

‏ ‏

خودسازی در سایه اطاعت

‏شما کوشش کنید که در خودتان احکام خدا را جاری کنید؛ تعبد‏‎ ‎‏داشته باشید، اعمالی که خدای تبارک و تعالی فرموده است انجام‏‎ ‎‏بدهید؛ خودتان را الهی کنید. یعنی تابعْ چون و چرا ندارد، فرموده‏‎ ‎‏است بکن، می کنم. خداست فرموده است بکن، می کنم. چرا؟ به‏‎ ‎‏من ربطی ندارد. «چرا» مال این است که یک کسی عادی باشد؛‏‎ ‎‏آدم نداند که صحیح است یا نه «چرا» می گوید. شما وقتی پیش‏‎ ‎‏یک طبیبی که تشخیص دادید طبیب است، وقتی می گوید فلان کار‏‎ ‎‏را بکن نمی گویی «چرا»، نسخه که می دهد نمی گویی «چرا»، با‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 650
‏ اینکه طبیب است و یک بشر است.‏

‏     ‏‏باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید. خود ساختن به اینکه‏‎ ‎‏تبعیت ‏‏[‏‏کنید‏‏]‏‏ از احکام خدا: هرچه فرموده است اطاعت؛ هر چه‏‎ ‎‏فرمود نه، نه؛ هر چه فرمود آره، آره. وقتی اینطور شد، یک مرتبه،‏‎ ‎‏یک مرتبه پیدا شد یک مرتبه ای که از برای انسان باید باشد. اگر این‏‎ ‎‏کار اینطور بشود که هرچه فرمود نه، نه؛ و هرچه فرمود آره، آره شد،‏‎ ‎‏و این تابع ارادۀ حق تعالی شد که هرچه فرموده است می کنم، هرچه‏‎ ‎‏فرموده است نکن نمی کنم، این از انسانیت یک «مرتبه» پیدا شده.‏‎ ‎‏مراتب دیگر هم زیاد است. و اگر این مرتبه از انسانیت هم پیدا شد‏‎ ‎‏که من کارم کاری شد که برای خدا این کار را می کنم، شکست دیگر‏‎ ‎‏در آن نیست. کاری که برای خداست شکست در آن نیست.‏

‏     ‏‏ایرانی ها اگر ان شاءالله برای خدا قیام کردند شکست در آن‏‎ ‎‏نیست؛ یعنی اگر چنانچه این مرد ادامۀ ظلم خودش هم تا آخر‏‎ ‎‏بدهد و ما موفق نشویم به اینکه او را خلعش کنیم از این سلاح‏‎ ‎‏باطل، باز هم ما غم نداریم برای اینکه ما اطاعت خدا کردیم؛ چون‏‎ ‎‏اطاعتْ اطاعتِ خدا بوده است، شکست بخوریم اطاعتِ اَلله ‏‎ ‎‏است. پیغمبر در بعضی جنگها شکست می خورد؛ شکست خورد‏‎ ‎‏در بعضی جنگها. حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد؛‏‎ ‎‏حضرت سیدالشهداء را کشتند؛ اما اطاعت خدا بود، برای خدا‏‎ ‎‏بود، تمام حیثیتْ برای او بود؛ از این جهت، از این جهت هیچ‏‎ ‎‏شکستی در کار نبود. اطاعت کرد، تمام شد؛ با اینکه خوب‏‎ ‎‏شکست هم داد همه را ـ همۀ سلطنت معاویه و اینها را ـ به هم زد‏‎ ‎‏همۀ اوضاع را؛ تا حالا هم الآن هست.(662)‏

11 / 9 / 57

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 651

پذیرش همۀ احکام الهی

‏انسان معنویات دارد، مادیات دارد؛ مادیاتش اینهاست، معنویاتش‏‎ ‎‏هم باید کوشش کنید. شما باید عنایت کنید به همۀ احکام خدا؛‏‎ ‎‏نمی شود یک مسلمانی بگوید که من مجاهداتش را قبول دارم و‏‎ ‎‏معنویاتش را قبول ندارم، یا یک مسلمانی بگوید من معنویات‏‎ ‎‏اسلام را قبول دارم و مجاهدات اسلام را قبول ‏‏[‏‏ندارم‏‏]‏‏؛ همه اش را‏‎ ‎‏باید ما قبول ‏‏[‏‏داشته باشیم‏‏]‏‏؛ مسلمان آن است که همۀ چیزهایی که‏‎ ‎‏نبی اکرم آورده برایش، قبول کند و عمل کند.(663)‏

6 / 8 / 57

*  *  *

‏ ‏

تسلیم در برابر حق تعالی

‏مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفرینندۀ جهان و همۀ عوالم‏‎ ‎‏وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همۀ‏‎ ‎‏حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. این‏‎ ‎‏اصل به ما می آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید‏‎ ‎‏تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر اینکه اطاعت‏‎ ‎‏او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراین هیچ انسانی هم حق ندارد‏‎ ‎‏انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند.(664)‏

18 / 10 / 57

*  *  *

‏ ‏

تسلیم در برابر انبیا

‏انسان باید در مقابل فرمودۀ انبیا و اولیا، علیهم السلام، تسلیم باشد.‏‎ ‎‏هیچ چیز برای استکمال انسانی بهتر از تسلیم پیش اولیای حق‏‎ ‎‏نیست؛ خصوصاً در اموری که عقل برای کشف آنها راهی ندارد، و‏‎ ‎‏جز از طریق وحی و رسالت برای فهم آنها راهی نیست. اگر انسان‏‎ ‎‏بخواهد عقل کوچک و اوهام و ظنون خود را دخالت دهد در امور‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 652

‏غیبیۀ اخرویه و تعبدیۀ شرعیه، کارش منتهی می شود به انکار‏‎ ‎‏مسلمات و ضروریات؛ و کم کم از کم به زیاد و از پایین به بالا منجر‏‎ ‎‏می شود.(665)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تسلیم در برابر اولیا

‏آنچه مهم است برای امثال ماها آن است که اکنون که محرومیم از‏‎ ‎‏مقامات اولیا انکار آنها را هم نکنیم و تسلیم باشیم که تسلیم امر‏‎ ‎‏اولیا خیلی فایده دارد و نعوذ بالله انکار خیلی مضر است. أَللهمَّ إنِّی‏‎ ‎‏مُسَّلِّمٌ لِأمْرِهِمْ، صَلَوَاتُ الله عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ.(666)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تسلیم ولی الله در نماز

‏و طریق اسلم و نزدیکتر به نجات آن است که مصلّی خود را در جمیع‏‎ ‎‏اقوال و افعال تسلیم روحانیت رسول الله صلی الله علیه و آله یا مقام‏‎ ‎‏ولایت مآبی، یا امام عصر سلام الله علیهما نماید و به لسان آنها‏‎ ‎‏ثناجویی از حقّ کند، و در افعال نیز به افعال آنها متمسک شود؛ و‏‎ ‎‏خود که امام ملائکه و جنود الهیّه است مأموم مقام رسالت و ولایت‏‎ ‎‏شود؛ و طی این سلوک روحانی و عروج به معراج الهی را چنانچه به‏‎ ‎‏هدایت آن بزرگواران می کند، به تبعیت محض و تسلیم صِرف از آنها‏‎ ‎‏کند، که علی علیه السلام صراط مستقیم‏‎[8]‎‏ و نماز مؤمنین است و خضرِ‏‎ ‎‏طریق سلوک است: (طی این مرحله بی رهبری خضر مکن)‏‎[9]‎‏.(667)‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 653

معنای استسلام

‏«استسلام» اظهار طاعت نمودن و انقیاد و اطاعت کردن از حق و‏‎ ‎‏حقیقت است. و «استکبار» تَمرُّد و نافرمانی نمودن و سرکشی و‏‎ ‎‏کبریا کردن است.‏

‏     و باید دانست که قلب انسانی چون سلامت از آفات و عیوب‏‎ ‎‏باشد، حق را به فطرت سالمه خود دریابد، و پس از دریافت کردن‏‎ ‎‏آن برای آن تسلیم شود، و چون تسلیم شد، در اعمال صوریه قالبیه‏‎ ‎‏انقیاد کند. پس، از قلب سالم تسلیم حاصل شود، و از تسلیم قلبی‏‎ ‎‏انقیاد صوری حاصل شود، و این «استسلام» است.‏

‏     ‏‏چنانچه قلب اگر معیوب باشد و آفت خودبینی و خودخواهی در‏‎ ‎‏آن متمکّن شود، کبر در آن حاصل شود. و آن حالتی است نفسانیّه که‏‎ ‎‏حالت بزرگ دیدن خود و بالاتر دیدن خود از دیگران است. و اگر بر‏‎ ‎‏طبق این حالت نفسانیّه رفتار کند، و در ظاهر بزرگی فروشد بر بندگان‏‎ ‎‏خدا، گویند: تکبر کرد. و اگر از روی این کبریاء نفسانی نافرمانی و‏‎ ‎‏سرکشی کند، گویند: استکبار نمود. پس استکبار نافرمانی و سرکشی‏‎ ‎‏حاصل از کبر است، و آن در مقابل استسلام است که انقیاد صوری از‏‎ ‎‏روی تسلیم باطنی است. پس، نه هر انقیادی استسلام است و نه هر‏‎ ‎‏نافرمانی و سرکشی استکبار است.(668)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

استسلام از جنود عقل و فطرت مخموره

‏از بیان فصل سابق معلوم توان کرد که «استسلام» از لوازم فطرت‏‎ ‎‏مخموره و از جنود عقل است، و «استکبار» از لوازم فطرت‏‎ ‎‏محجوبه و از جنود جهل است؛ زیرا که انسان چون به فطرت‏‎ ‎‏اصلیه خود ـ که فطرت سالمه است، و از مواهب الهیه است در‏‎ ‎‏اصل خمیرۀ خلقت ـ باقی باشد، و آفات و عیوب نفسانیّه و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 654
‏ احتجاب و کدورت روحیّه برای او دست نداده باشد، به همان‏‎ ‎‏فطرت سلیمه حق را دریابد، و نیز محبت به حق پیدا کند. پس‏‎ ‎‏بالفطره، در مقابل آن خاضع شود و تسلیم آن شود. و چون تسلیم‏‎ ‎‏شود، ناچار استسلام برای او رخ دهد.‏

‏     و در حدیث است که پیغمبر ـ صلَّی الله علیه و آله ـ فرمود:‏‎ ‎المُوْمِنُونَ هَیِّنُونَ لَیِّنُونَ، إنْ قُیِّدُوا انْقادُوا؛ وَ إنْ اُنْیِخُوا اسْتَناخُوا.‎[10]‎

‏    ‏‏هیِّن و لیِّن بودن، و انقیاد و استناخه در مقابل حق نمودن از‏‎ ‎‏صفات مؤمنین است؛ بلکه چه بسا که اگر به آنها تحمیلی شود، باز‏‎ ‎‏منقاد شوند؛ چنانچه گویند: «المؤمنُ إذا خَدَعْتَهُ انْخَدَع»‏‎[11]‎‏، حتی در‏‎ ‎‏مقابل خدعه، انخداع کند.‏

‏     بالجمله: چون فطرت انسانی قبول حق کند، استسلام برای او‏‎ ‎‏حاصل شود. و چون فطرت محتجب شود و خودبین و خودخواه‏‎ ‎‏شود و در تحت تأثیر عوامل طبیعت واقع شود، از حق و حقیقت‏‎ ‎‏گریزان شود، و صلابت و قساوت در آن پیدا شود، و در نتیجه‏‎ ‎‏استکبار کند و از حق سرکشی نماید. پس معلوم شد که «استسلام»‏‎ ‎‏از جنود عقل و رحمان است، و لازمه فطرت مخموره است؛ و‏‎ ‎‏«استکبار» از جنود جهل و شیطان و از لوازم فطرت محجوبه‏‎ ‎‏است.(669)‏

‏ ‏

*  *  


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 655

‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 656

  • . شرح اصول الکافی؛ ج 1، ص 450.
  • . صحاح اللُّغَة؛ ج 4، ص1594؛ لسان العرب؛ ج 7، ص174؛ تاج العروس؛ ج 7، ص 150.
  • . «پس چون پروردگار بر کوه تجلّی کرد، آن را متلاشی کرد، و موسی مدهوش درافتاد»؛ (أعراف / 143).
  • . شعراء / 89.
  • . سُفْیان بن عُیَیْنَه گفت: از امام صادق ـ علیه السلام ـ معنی گفتۀ خداوند را که «بجز کسی که با قلب سلیم به پیش خداوند آید» پرسیدم. آن حضرت فرمودند: «قلب سلیم، قلبی است که خدایش را مُلاقات کند و در او جز خدا نباشد.» و فرمودند که: «هر قلبی که در آن شرک یا شک باشد، ساقط است، و خداوند خواسته است با زهد در دنیا دلهای انسانها را برای آخرت فارغ گرداند»؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 16، «باب الإخلاص»، ح 5.
  • . «نه، سوگند به پروردگارت که ایمان نمی آورند مگر آنکه در نزاعی که میان آنهاست تو را داور قرار دهند، و از حکمی که تو می دهی هیچ ناخشنود نشوند، و بدرستی تسلیم آن گردند».
  • . «الإیمانُ لَهُ أرْکانٌ أرْبَعَةٌ: ألتَّوَکُّلُ عَلَی الله ِ، وَ تَفْویِضُ الأمْرِ إلَی الله ِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ الله ِ، وَ التَّسْلِیمُ لِأَمْرِ الله ِ عَزِّوَ جَلَّ»؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 47، «باب خصال المؤمن»، ح 2.
  • . بحارالانوار؛ ج 35، ص 363 ـ 375.
  • . در نسخ مطبوع:قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن  ظلماتست بترس از خطر گمراهی (حافظ)
  • . «مؤمنان سهل گیر و نرم خو هستند، (مانند شترِ رام) وقتی که بسته شوند مُنقاد می گردند، و اگر (بر صخره ای) خوابانیده شوند می خوابند و آرام می گیرند»؛ بحارالانوار؛ ج 64، ص 355، ح 58.
  • . آنگاه که مؤمن را فریب دهی، او چنان می نمایاند که فریب خورده است.