فصل دوازدهم: تسلیم و استسلام
معنای تسلیم
«تسلیم» عبارت از انقیاد باطنی و اعتقاد و گرویدن قلبی است در مقابل حق پس از سلامت نفس از عیوب و خالی بودن آن از ملکات خبیثه. و چون قلب سالم باشد، پیش حق تسلیم شود.
و در مقابل آن «شک» است و خاضع نشدن است پیش حق. و قبول ننمودن حق و عدم تسلیم پیش آن از احتجاب نفس و عیوب باطنی و مرض قلبی است.
و بعض محققین گوید که: «اینکه در مقابل تسلیم، شک را قرار داده نه جحود و انکار را، برای آن است که شأن عقل حکم قطعی است در تمام امور، و شأن نفوسِ وَهمانیّه حکم قطعی نیست در تمام اشیاء، بلکه شأن آنها شک است فقط. و چون مراد از تسلیم، تصدیق در تمام اشیاء است، مقابل باید شک را قرار داد.
و این کلام، خالی از مناقشه نیست؛ زیرا نفوس وَهمانیّه در تمام اشیاء شک نمی کنند، بلکه گاهی هم جزم برخلاف پیدا می کنند، و گاهی هم انکار و جحود می کنند و تکذیب و ردّ می نمایند.
و ممکن است که تسلیم حق نشدن، چون نوعاً ملازم با شک
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 641
است، از این جهت در مقابل قرار داده شده است. و شاید مراد از شک، خلاف یقین باشد؛ چنانچه ائمّه لغت بر آن تصریح کردند. و مقصود از خلاف یقین، اعمّ از شک متعارف باشد که حالت تردید است.(656)
* * *
تسلیم امری فطری
باید دانست که انانیّت و خودرائی و خودبینی، برخلاف فطرت الله است؛ زیرا که فطرتْ مخمور بر خداخواهی و خدابینی است، و متنفّر از غیر خدا و تبعیّت غیر او است ـ چنانچه سابقاً بیان آن شده است ـ .
و چون فطرت به حالت اصلیه خود باشد، و محتجب به احتجابات طبیعت نشده باشد، خودسری و خودرائی در امور نکند، و صبغه نفسانیّه به خرج ندهد، و به واسطه سلامت فطرت تسلیم حق شود، و مَثَل قلبش مَثَل آینه[ ای ]گردد که جانب نورانی آن به طرف حق باشد که آنچه از عالم غیب وارد بر آن شود بی کم وکاست و بی تصرّف، در آن نقش بندد، و تسلیم واردات غیبیه چنان شود که خود را به کلّی از دست دهد. و اگر این حالت قلبی به کمال خود رسید و متمکّن در باطن شد، چه بسا که حالت محو مطلق برای او حاصل شود، و صعق کلّی برای او دست دهد.
و گاه شود که به واسطه عنایات خاصّه رحمانیّه، اگر خدای تعالی او را اهل طلب و محبّت دید و بیرون از قدم انانیّت و نفسانیّت یافت، با یک جلوه و جذوه او را به صعق مطلق رساند؛ چنانچه برای موسی کلیم رخ داد فَلَمّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 642
مُوسی صَعِقاً. پس اگر نقائصی هم در میان باشد، به واسطه همین جلوه رحمانی که از روی عنایت خاصّ الهی حاصل شده از میان برخیزد و این مقام از تسلیم، بالاتر از توکّل و رضا بقضاءالله است، چنانچه واضح است.
پس معلوم شد که تسلیم از فطریات مخموره و از جنود عقل و رحمان است؛ چنانچه ضد آن، که شک است به معنی عامّ ـ که شامل جحود و تکذیب و انکار هم شود ـ از جنود جهل و برخلاف فطرت مخموره، و به واسطه احتجاب فطرت است به حجابهای طبیعت و انانیّت و خودرائی و خودسری و خودخواهی که همه آنها برخلاف فطرت الهیه است.
و در اینجا مناسب است که این اوراق را نورانی کنیم به ذکر یک حدیث از اهل بیت وحی و عصمت:
فِی الْکافِیّ، بِإسْنادِهِ عَنْ سُفْیانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قالَ: سَألْتُهُ ـ أی عن الصادق علیه السلام ـ عَنْ قَوْلِ الله ِ عَزَّ وَ جَلَّ: إلاَّ مَنْ أتَی الله َ بِقَلْبٍ سَلِیْمٍ؟ قالَ: القَلْبُ السَّلِیْمُ الَّذی یَلْقی رَبَّهُ وَ لَیْسَ فِیْهِ أحَدٌ سِواهُ. قالَ: وَ کُلُّ قَلْبٍ فِیْهِ شِرْکٌ أوْ شَکٌ، فَهُوَ ساقِطٌ. وَ إنَّما أرادَ بِالزُّهْدِ فِی الدُّنْیا لِیُفْرِغَ قُلُوبَهُمْ لِلآخِرَةِ.
قلب سلیم عبارت از آن قلبی است که در آن غیر خدا نباشد، و از شک و شرک خالص باشد. و اعراض از دنیا ـ که مورد سفارش بلیغ اولیاء خدا است ـ برای آن است که قلوب از دنیا فارغ شوند و
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 643
مهیای آخرت ـ که به حقیقت مقام لقاء الله است ـ شوند؛ بلکه تمام شرایع و ادیان و تمام احکام و اخلاق و معاملات و بدایات و نهایات و ارتیاضات برای تهیّه حصول لقاءالله است. و آن مقصد اصلی از همه چیز است، و تسلیم به حقیقت کامله، کفیل همه این معانی تواند بود.
معنای قلب سلیم
و تمام شرک و شکها از آن پیدا شود که روح را انسان تسلیم ولیّ مطلق که حق تعالی است، نکرده و اگر روح تسلیم شد، تمام ممالک وجود تسلیم شود. پس، اعضاء ظاهره و قوای ملکیّه نیز تسلیم شوند. و تسلیم شدن آنها آن است که از خود و انانیّت خود حرکت و سکونی نکنند، و قبض و بسط آنها در تحت اراده حق تعالی باشد، و نمونه قرب نوافل در او حاصل شود کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذی یَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُ بِهِ ... إلی آخره.
و در مقابل تسلیم مطلق، تزلزل و شک است که از برای آن مراتبی است که بعضی مراتب آن را شک جَلیّ و بعضی را شک خَفیّ و أخفی می گوئیم. پس «شک جَلیّ» تزلزل در عقاید ظاهره جلیّه است، و «خفّی» تزلزل در معارف و اسرار توحید و تجرید و تفرید است، و «أخفی» حالت تلوین و عدم تمکین در مقامات مذکوره است.(657)
* * *
تسلیم نردبان مقامات
«تسلیم» یکی از صفات نیکوی مؤمنین است که به واسطه آن طیّ مقامات معنویه و معارف الهیه شود. و کسی که تسلیم پیش حق و اولیاء خدا شود، و در مقابل آنها چون و چرا نکند، و با قدم آنها سیر ملکوتی کند، زود به مقصد می رسد. از این جهت، بعضی از
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 644
عرفاء گویند که مؤمنین از حکماء نزدیکتر به مقصد و مقصود هستند؛ زیرا که آنها قدم را جای پای پیامبران می گذارند و حکماء می خواهند با فکر و عقل خود سیر کنند. و البته آن که تسلیم راهنمائی الهی شد از راه مستقیم ـ که اقرب طرق است ـ به مقصود می رسد، و هیچ خطری از برای او نیست. لکن آن که با قدم خود سیر کند چه بسا در هلاکت افتد و راه را گم کند.
انسان باید کوشش کند تا طبیب حاذق پیدا کند. چون طبیبی کامل یافت، در نسخه های او اگر چون و چرا کند و تسلیم او نشود و با عقل خود بخواهد خود را علاج کند، چه بسا که به هلاکت رسد.
در سیر ملکوتی، باید انسان کوشش کند تا هادی طریق پیدا کند. و چون هادی پیدا کرد، باید تسلیم او شود، و در سیر و سلوک دنبال او رود، و قدم را جای قدم او گذارد.
و ما چون نبیّ أکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلَّم ـ را هادی طریق یافتیم و او را واصل به تمام معارف می دانیم، باید در سیر ملکوتی تبعیت او کنیم بی چون و چرا.
و اگر بخواهیم فلسفه احکام را با عقل ناقص خود دریابیم، از جاده مستقیم منحرف می شویم و به هلاکت دائم می رسیم؛ مانند مریضی که بخواهد از سرّ نسخۀ طبیب آگاه شود، و پس از آن دارو را بخورد، ناچار چنین مریضی روی سلامت نمی بیند. تا آمده است از سرّ نسخه آگاهی پیدا کند، وقت علاج گذشته، خود را به هلاکت کشانده.
ما مریضان و گمراهان، باید نسخه های سیر ملکوتی و امراض قلبیه خود را از راهنمایان طریق هدایت و اطبّاء نفوس و پزشکان ارواح دریافت کنیم، و بی [به] کار بستن افکار ناقصه و آراء ضعیفۀ خود، به آنها عمل کنیم تا به مقصد ـ که رسیدن به سرایر توحید
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 645
است ـ برسیم؛ بلکه همین تسلیم در بارگاه قدس الهی یکی از مصلحات امراض روحیّه است، و خودْ نفس [را] صفائی بسزا دهد، و نورانیّت باطن را روزافزون کند.
تسلیم رکن ایمان
در قرآن شریف در سوره نساء، آیۀ 65 فرماید:
فَلا وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیْما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أنْفُسِهِمْ حَرَجَاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیْماً.
طعم ایمان آن گاه در ذائقه روح انسانی حاصل شود که در احکام مقرّره الهیّه انسان تسلیم باشد، بطوری که در سینه اش نیز تنگی از آن حاصل نشود، و با روی گشاده و چهره باز از آن استقبال کند.
و در حدیث شریف کافی، از أمیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نقل کند که: «از برای ایمان چهار رکن است: توکل بر خدا، و تفویض امر به سوی خدا، و رضا به قضاء خدا، و تسلیم برای امر خدا ـ سُبحانَه و تعالی ـ ». و کسی که دارای این ارکان چهارگانه نباشد، ایمان ندارد، و از حقیقت ایمان به خدا بهره برداری نکرده.(658)
* * *
تسلیم بهرۀ قلب
بدان که «ایمان» غیر از علم به خدا و وحدت، و سایر صفات کمالیۀ ثبوتیه و جلالیه و سلبیه، و علم به ملائکه و رسل و کتب و یوم قیامت است. چه بسا کسی دارای این علم باشد و مؤمن نباشد: شیطانْ عالِم به تمام این مراتب به قدر من و شما هست و کافر
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 646
است. بلکه ایمان یک عمل قلبی است که تا آن نباشد ایمان نیست. باید کسی که از روی برهان عقلی یا ضرورت ادیان چیزی را علم پیدا کرد، به قلب خود نیز تسلیم آنها شود؛ و عمل قلبی را، که یک نحو تسلیم و خضوعی است و یک طور تقبل و زیر بار رفتن است، انجام دهد تا مؤمن گردد. و کمال ایمان "اطمینان" است. نور ایمان که قوی شد، دنبالش اطمینان در قلب حاصل می شود. و تمام اینها غیر از علم است. ممکن است عقل شما به برهان چیزی را ادراک کند، ولی قلب تسلیم نشده باشد و علم بیفایده گردد. مثلاً شما به عقل خود ادراک کردید که مرده نمی تواند به کسی ضرر بزند و تمام مرده های عالم به قدر مگس حس و حرکت ندارند و تمام قوای جسمانی و نفسانی از او مفارقت کرده، ولی چون این مطلب را قلب قبول نکرده و تسلیم عقل نشده شما نمی توانید با مرده شب تاریک به سر برید. ولی اگر قلب تسلیم عقل شد و این حکم را از او قبول کرد، هیچ این کار برای شما اشکالی ندارد. چنانچه بعد از چند مرتبه اقدام قلب تسلیم شده دیگر باکی از مرده نمی کند.
پس، معلوم شد که تسلیم، که حظ قلب است، غیر از علم است، که حظ عقل است. ممکن است انسان به برهان عقلی اثبات صانع تعالی و توحید او و یوم معاد و دیگر از عقاید حقه نماید، ولی این عقاید را ایمان نگویند و او را مؤمن حساب نکنند؛ و در جملۀ کفار یا منافقین یا مشرکین باشد. منتها امروز چشم دل شما بسته است و بصیرت ملکوتی ندارید، این چشم مُلکی ادراک نمی کند؛ وقتی کشف سریره شد و سلطنت حقۀ الهیه بروز کرد و طبیعت خراب شد و حقیقت به پا گردید، ملتفت می شوید مؤمن به خدا نبودید، و این حکم عقل به ایمان مربوط نبود. تا لا إلهَ إلاّ الله
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 647
با قلم عقل بر لوح صافی قلب نگاشته نشود، انسان مؤمن به وحدت خدا نیست. و وقتی این کلمۀ طیبۀ الهیه در قلب وارد شد. سلطنت قلب با خودِ حقّ تعالی می شود، و دیگر انسان کس دیگر را مؤثر در مملکت حق نمی داند و از کسی دیگر متوقع جاه و جلال نیست و منزلت و شهرت را پیش دیگران طالب نمی شود؛ پس قلبْ ریاکار و سالوس نمی شود. پس، اگر در قلبْ ریا دیدید، بدانید قلب شما تسلیم عقل نشده و ایمان در دل شما نورافکن نگردیده، و دیگری را اله و مؤثر عالم می دانید نه حقّ تعالی را، و شما در زمرۀ منافقین یا مشرکین یا کفارید.(659)
* * *
دین حق
دین حق همان اسلام و تسلیم در بارگاه حق تعالی است.(660)
4 / 2 / 64
* * *
تسلیم امر خدا
باید ما جدیت کنیم که این معنا را درست بکنیم. دنبال این باشیم که اگر چنانچه متصدی امر دولتیم، دولتی باشیم که برای خدا کار بکنیم. و برای خدا کار کردن، این است که ببینیم خدا چی فرموده است، چی گفته است، ما باید بکنیم. فرموده است که به مستمندان باید برسید، به ضعفا باید برسید، به مردم فقیر باید برسید، برای همه باید تهیه کنید. وقتی که بنا شد ما برای این جهت خدمت کردیم، این نصرت خداست. نصرت خدا، نصرت بندگان خداست نصرت دین خداست. وقتی ما نصرت کردیم بندگان خدا را برای خدا، برای این که اینها «عیال الله » هستند. ما اگر چنانچه در جبهه ها
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 648
هم پیروز نشویم، این جا پیروزیم. و اگر این طور نشد، شکست خوردیم از همین حالا، در اوج پیروزی در شکست هستیم و در حضیض شکست، پیروز هستیم. میزان، این است و ما باید این را در نظر بگیریم. در هیچ پیروزی به مقدار خارج از متعارف که مربوط به خدا نباشد، غرور و خوشحالی پیدا نکنیم و در هیچ شکستی سرشکستگی نداریم، برای این که، ما نمی خواستیم خودمان یک چیزی بشویم که سرشکستگی پیدا کنیم، ما می خواستیم اطاعت امر خدا را بکنیم. خدا فرموده است: بروید دست ظالم را قطع کنید. ما می رویم، آن قدری که قدرت داریم، دست ظالم را، بتوانیم قطع می کنیم؛ نتوانستیم، کار خودمان را انجام داده ایم. به ما فرموده است که «قاتلوهم»، یا خداوند تعزیرشان می کند به دست شما. ما مقاتله می کنیم، اطاعت است؛ یعنی سربسته و دربسته در اختیار او باید باشیم، اطاعت بکنیم، دنبال هرچی می رویم اطاعت بکنیم. اگر موعظه می کنیم برای اطاعت خدا باشد و اگر موعظه می شنویم هم برای اطاعت خدا باشد. اگر جنگ می کنیم برای خدا باشد، اطاعت خدا باشد و اگر صلح می کنیم، اطاعت خدا. هر جا فرموده آن کار را بکنید، آن کار را می کنیم. هرجا فرموده این کار را بکنید، این کار را می کنیم. اگر این طور شدیم که از خودمان یک چیزی را مایه نگذاشتیم، هر چه هست از اوست، چیزی هم نداریم که مایه بگذاریم، خیال می کنیم چیزی داریم، هر چی هست از اوست. هرچی ما خیال می کنیم داریم، نه! از اوست پیش ما، امانت است. این امانت هم یک وقتی رد می شود به خودش. اگر هم داشته باشیم به خیال خودمان، از ما نیست، اشتباه می کنیم. همۀ عذاب هایی که در آن عالم هست برای نفهمی آدم است. خیال می کند خودش چیزی است، چون
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 649
خیال می کند خودش چیزی است، می خواهد به همه تفوق پیدا کند. چون برای خودش هست، می خواهد همه چیز را برای خودش تحصیل بکند، و این است که انسان را به شقاوت می رساند. و سعید این است که هم چیز را برای «او» بخواهد و برای او خواستن، یعنی برای بندگان خدا، برای احکام خدا. ما اگر چنانچه در این جنگی که برمان تحمیل شده است، دفاع می کنیم و دفاع کردیم و بیرون کردیم این اشخاص جنگجوی مفسد را، برای این است که خدا فرموده است: دفاع باید بکنید. دفاع هست، ما دفاع می کنیم. اگر هم فرموده بود که نه، بروید جنگ بکنید، می رفتیم جنگ می کردیم. حالا چون فرموده دفاع است، ما دفاع می کنیم. مادامی که آنها مشغول این کارهای مفسده جویی هستند، ما هم باید دفاع کنیم؛ یعنی، ما اطاعت امر خدا می کنیم، هر کس هم هر چی می خواهد بگوید. اگر برای خدا شد، از حرف های مردم هیچ ناراحت نمی شویم.(661)
1 / 1 / 64
* * *
خودسازی در سایه اطاعت
شما کوشش کنید که در خودتان احکام خدا را جاری کنید؛ تعبد داشته باشید، اعمالی که خدای تبارک و تعالی فرموده است انجام بدهید؛ خودتان را الهی کنید. یعنی تابعْ چون و چرا ندارد، فرموده است بکن، می کنم. خداست فرموده است بکن، می کنم. چرا؟ به من ربطی ندارد. «چرا» مال این است که یک کسی عادی باشد؛ آدم نداند که صحیح است یا نه «چرا» می گوید. شما وقتی پیش یک طبیبی که تشخیص دادید طبیب است، وقتی می گوید فلان کار را بکن نمی گویی «چرا»، نسخه که می دهد نمی گویی «چرا»، با
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 650
اینکه طبیب است و یک بشر است.
باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید. خود ساختن به اینکه تبعیت [کنید] از احکام خدا: هرچه فرموده است اطاعت؛ هر چه فرمود نه، نه؛ هر چه فرمود آره، آره. وقتی اینطور شد، یک مرتبه، یک مرتبه پیدا شد یک مرتبه ای که از برای انسان باید باشد. اگر این کار اینطور بشود که هرچه فرمود نه، نه؛ و هرچه فرمود آره، آره شد، و این تابع ارادۀ حق تعالی شد که هرچه فرموده است می کنم، هرچه فرموده است نکن نمی کنم، این از انسانیت یک «مرتبه» پیدا شده. مراتب دیگر هم زیاد است. و اگر این مرتبه از انسانیت هم پیدا شد که من کارم کاری شد که برای خدا این کار را می کنم، شکست دیگر در آن نیست. کاری که برای خداست شکست در آن نیست.
ایرانی ها اگر ان شاءالله برای خدا قیام کردند شکست در آن نیست؛ یعنی اگر چنانچه این مرد ادامۀ ظلم خودش هم تا آخر بدهد و ما موفق نشویم به اینکه او را خلعش کنیم از این سلاح باطل، باز هم ما غم نداریم برای اینکه ما اطاعت خدا کردیم؛ چون اطاعتْ اطاعتِ خدا بوده است، شکست بخوریم اطاعتِ اَلله است. پیغمبر در بعضی جنگها شکست می خورد؛ شکست خورد در بعضی جنگها. حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد؛ حضرت سیدالشهداء را کشتند؛ اما اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیتْ برای او بود؛ از این جهت، از این جهت هیچ شکستی در کار نبود. اطاعت کرد، تمام شد؛ با اینکه خوب شکست هم داد همه را ـ همۀ سلطنت معاویه و اینها را ـ به هم زد همۀ اوضاع را؛ تا حالا هم الآن هست.(662)
11 / 9 / 57
* * *
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 651
پذیرش همۀ احکام الهی
انسان معنویات دارد، مادیات دارد؛ مادیاتش اینهاست، معنویاتش هم باید کوشش کنید. شما باید عنایت کنید به همۀ احکام خدا؛ نمی شود یک مسلمانی بگوید که من مجاهداتش را قبول دارم و معنویاتش را قبول ندارم، یا یک مسلمانی بگوید من معنویات اسلام را قبول دارم و مجاهدات اسلام را قبول [ندارم]؛ همه اش را باید ما قبول [داشته باشیم]؛ مسلمان آن است که همۀ چیزهایی که نبی اکرم آورده برایش، قبول کند و عمل کند.(663)
6 / 8 / 57
* * *
تسلیم در برابر حق تعالی
مطابق این اصل، ما معتقدیم که خالق و آفرینندۀ جهان و همۀ عوالم وجود و انسان تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همۀ حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. این اصل به ما می آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد؛ و بنابراین هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند.(664)
18 / 10 / 57
* * *
تسلیم در برابر انبیا
انسان باید در مقابل فرمودۀ انبیا و اولیا، علیهم السلام، تسلیم باشد. هیچ چیز برای استکمال انسانی بهتر از تسلیم پیش اولیای حق نیست؛ خصوصاً در اموری که عقل برای کشف آنها راهی ندارد، و جز از طریق وحی و رسالت برای فهم آنها راهی نیست. اگر انسان بخواهد عقل کوچک و اوهام و ظنون خود را دخالت دهد در امور
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 652
غیبیۀ اخرویه و تعبدیۀ شرعیه، کارش منتهی می شود به انکار مسلمات و ضروریات؛ و کم کم از کم به زیاد و از پایین به بالا منجر می شود.(665)
* * *
تسلیم در برابر اولیا
آنچه مهم است برای امثال ماها آن است که اکنون که محرومیم از مقامات اولیا انکار آنها را هم نکنیم و تسلیم باشیم که تسلیم امر اولیا خیلی فایده دارد و نعوذ بالله انکار خیلی مضر است. أَللهمَّ إنِّی مُسَّلِّمٌ لِأمْرِهِمْ، صَلَوَاتُ الله عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ.(666)
* * *
تسلیم ولی الله در نماز
و طریق اسلم و نزدیکتر به نجات آن است که مصلّی خود را در جمیع اقوال و افعال تسلیم روحانیت رسول الله صلی الله علیه و آله یا مقام ولایت مآبی، یا امام عصر سلام الله علیهما نماید و به لسان آنها ثناجویی از حقّ کند، و در افعال نیز به افعال آنها متمسک شود؛ و خود که امام ملائکه و جنود الهیّه است مأموم مقام رسالت و ولایت شود؛ و طی این سلوک روحانی و عروج به معراج الهی را چنانچه به هدایت آن بزرگواران می کند، به تبعیت محض و تسلیم صِرف از آنها کند، که علی علیه السلام صراط مستقیم و نماز مؤمنین است و خضرِ طریق سلوک است: (طی این مرحله بی رهبری خضر مکن).(667)
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 653
معنای استسلام
«استسلام» اظهار طاعت نمودن و انقیاد و اطاعت کردن از حق و حقیقت است. و «استکبار» تَمرُّد و نافرمانی نمودن و سرکشی و کبریا کردن است.
و باید دانست که قلب انسانی چون سلامت از آفات و عیوب باشد، حق را به فطرت سالمه خود دریابد، و پس از دریافت کردن آن برای آن تسلیم شود، و چون تسلیم شد، در اعمال صوریه قالبیه انقیاد کند. پس، از قلب سالم تسلیم حاصل شود، و از تسلیم قلبی انقیاد صوری حاصل شود، و این «استسلام» است.
چنانچه قلب اگر معیوب باشد و آفت خودبینی و خودخواهی در آن متمکّن شود، کبر در آن حاصل شود. و آن حالتی است نفسانیّه که حالت بزرگ دیدن خود و بالاتر دیدن خود از دیگران است. و اگر بر طبق این حالت نفسانیّه رفتار کند، و در ظاهر بزرگی فروشد بر بندگان خدا، گویند: تکبر کرد. و اگر از روی این کبریاء نفسانی نافرمانی و سرکشی کند، گویند: استکبار نمود. پس استکبار نافرمانی و سرکشی حاصل از کبر است، و آن در مقابل استسلام است که انقیاد صوری از روی تسلیم باطنی است. پس، نه هر انقیادی استسلام است و نه هر نافرمانی و سرکشی استکبار است.(668)
* * *
استسلام از جنود عقل و فطرت مخموره
از بیان فصل سابق معلوم توان کرد که «استسلام» از لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل است، و «استکبار» از لوازم فطرت محجوبه و از جنود جهل است؛ زیرا که انسان چون به فطرت اصلیه خود ـ که فطرت سالمه است، و از مواهب الهیه است در اصل خمیرۀ خلقت ـ باقی باشد، و آفات و عیوب نفسانیّه و
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 654
احتجاب و کدورت روحیّه برای او دست نداده باشد، به همان فطرت سلیمه حق را دریابد، و نیز محبت به حق پیدا کند. پس بالفطره، در مقابل آن خاضع شود و تسلیم آن شود. و چون تسلیم شود، ناچار استسلام برای او رخ دهد.
و در حدیث است که پیغمبر ـ صلَّی الله علیه و آله ـ فرمود: المُوْمِنُونَ هَیِّنُونَ لَیِّنُونَ، إنْ قُیِّدُوا انْقادُوا؛ وَ إنْ اُنْیِخُوا اسْتَناخُوا.
هیِّن و لیِّن بودن، و انقیاد و استناخه در مقابل حق نمودن از صفات مؤمنین است؛ بلکه چه بسا که اگر به آنها تحمیلی شود، باز منقاد شوند؛ چنانچه گویند: «المؤمنُ إذا خَدَعْتَهُ انْخَدَع»، حتی در مقابل خدعه، انخداع کند.
بالجمله: چون فطرت انسانی قبول حق کند، استسلام برای او حاصل شود. و چون فطرت محتجب شود و خودبین و خودخواه شود و در تحت تأثیر عوامل طبیعت واقع شود، از حق و حقیقت گریزان شود، و صلابت و قساوت در آن پیدا شود، و در نتیجه استکبار کند و از حق سرکشی نماید. پس معلوم شد که «استسلام» از جنود عقل و رحمان است، و لازمه فطرت مخموره است؛ و «استکبار» از جنود جهل و شیطان و از لوازم فطرت محجوبه است.(669)
* *
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 655
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 656