بخش دوم: سیر و سلوک

ابلیس و استعاذه

ابلیس و استعاذه

‏ ‏

لزوم خروج سالک از دایرۀ تصرفات ابلیس

‏ابلیس لعین عدوّالله است و تصرّفات او و هر تصرّف ابلیسی در‏‎ ‎‏عالم طبیعت جائرانه و غاصبانه است؛ پس، سالک الی الله اگر خود‏‎ ‎‏را از تحت تصرّفات آن پلید بیرون کرد، تصرّفش رحمانی گردد و‏‎ ‎‏مکان و ملبس و مطعم و منکح او مباح و پاکیزه شود. و به هر اندازه‏‎ ‎‏که در تحت تصرّف ابلیس واقع شود، از حلّیّت بیفتد و شرک‏‎ ‎‏شیطان در آن دست یابد: پس اگر اعضاء ظاهرۀ انسان در تصرّف‏‎ ‎‏ابلیس واقع شد، اعضاء ابلیسیّه شود و غاصب مملکت حق شود؛‏‎ ‎‏چنانچه عکوف قوای ملکوتیّه در مسجد بدن وقتی مباح و عادلانه‏‎ ‎‏است که آن قوا از جنود رحمانی باشد، و الاّ جنود ابلیس را حقِّ‏‎ ‎‏تصرّف در مملکت بدن انسانی، که ملک حق تعالی است،‏‎ ‎‏نمی باشد. و چون دست تصرّف شیطان را از مملکت قلب، که‏‎ ‎‏منزلگاه خاص حق است، کوتاه نمود و قلب خود را خالص برای‏‎ ‎‏تجلّیات حق نمود و غیر حق را که ابلیس راه است در آن راه نداد،‏‎ ‎‏مساجد ظاهره و باطنه و امکنۀ ملکیّه و ملکوتیّه مباح برای او گردد‏‎ ‎‏و صلوة او صلوة اهل معرفت گردد.(392)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

حقیقت استعاذه

‏از مطالب فصل سابق معلوم شد که حقیقت «استعاذه» عبارت‏‎ ‎‏است حالت و کیفیّت نفسانیّه ای که از علم کامل برهانی به مقام‏‎ ‎‏توحید فعلی حق و ایمان به این مقام حاصل شود؛ یعنی، پس از‏‎ ‎‏آنکه به طریق عقلِ منوّر با برهان متین حکمی و شواهد نقلیّه‏‎ ‎‏مستفاده از نصوص قرآنیّه و اشارات و بدایع کتاب الهی و احادیث‏‎ ‎‏شریفه فهمید که سلطنت ایجادیّه و استقلال در تأثیر، بلکه اصل‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 337

‏تأثیر، منحصر است به ذات مقدس الهی و دیگر موجودات را‏‎ ‎‏شرکت در آن نیست ـ چنانچه در محل خود مقرر است ـ باید دل را‏‎ ‎‏از آن آگاه کند و با قلم عقل به لوح قلبْ حقیقت لا اِلهَ اِلاّ الله و لا‏‎ ‎‏مؤَثِّرَ فی الْوُجُودِ اِلاَّ الله را بنویسد. و چون قلب به این لطیفۀ ایمانیّه‏‎ ‎‏و حقیقت برهانیّه ایمان آورد، در آن حالت انقطاع و التجائی‏‎ ‎‏حاصل شود؛ و چون شیطان را قاطع طریق انسانیّت و دشمن قوی‏‎ ‎‏خود یافت، حالت اضطراری حاصل شود که این حالت قلبی‏‎ ‎‏حقیقت استعاذه است. و چون زبان ترجمان قلب است، آن حالت‏‎ ‎‏قلبیّه را با کمال اضطرار و احتیاج به زبان آورد و اَعُوذُ بالله مِنَ‏‎ ‎‏الشّیْطانِ الرَّجیم را از روی حقیقت گوید. و اگر در قلب از این‏‎ ‎‏حقایق اثری نباشد و شیطان متصرّف قلب و سایر مملکت وجودیّه‏‎ ‎‏او باشد، استعاذه نیز از روی تصرّف و تدبیر شیطان واقع شود؛ و‏‎ ‎‏در لفظْ استعاذۀ بالله مِنَ الشّیطان گوید، و در حقیقت چون تصرّف‏‎ ‎‏شیطانی است، استعاذۀ به شیطان مِنَ الله واقع شود؛ و خود‏‎ ‎‏استغاذه عکس مطلوب را محقّق کند، و شیطان گویندۀ استعاذه را‏‎ ‎‏مسخره کند؛ و این سخریّه نتیجه اش پس از کشف غطا و برچیده‏‎ ‎‏شدن پردۀ طبیعت معلوم شود. و مَثَل چنین شخصی که‏‎ ‎‏استعاذه اش فقط لفظیّه است مَثلَ کسی است که از شرّ دشمن‏‎ ‎‏جرّاری بخواهد به قلعه محکمی پناه ببرد، ولی خود به طرف‏‎ ‎‏دشمن برود و از قلعه رو برگرداند و لفظاً بگوید از شر این دشمن‏‎ ‎‏به این قلعه پناه می برم. چنین شخصی علاوه بر آنکه به شرّ دشمن‏‎ ‎‏گرفتار شود به سخریۀ او نیز دچار گردد.‏

ارکان استعاذه

‏     ‏‏اول، مستعیذ. دوم، مستعاذ منه. سوم، مستعاذ به. چهارم،‏‎ ‎‏مستعاذ لأجله‏

‏     بدان که برای این ارکان تفصیل بسیار است که از حوصلۀ این‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 338

‏اوراق خارج است، و ما به ذکر مختصری از آن اکتفا می کنیم.‏

‏     رکن اول در «مستعیذ» است. و آن حقیقت انسانیّه است از اول‏‎ ‎‏منزل سلوک الی الله تا منتهی النّهایۀ فنای ذاتی ـ وَاِذا تَمَّ الْفَناءُ‏‎ ‎‏الْمُطْلَقُ، هَلَکَ الشَّیْطانُ وَتَمَّ الْاِسْتِعاذَة.‏‎[1]‎

شرح ارکان استعاذه

‏     ‏‏و تفصیل این اجمال آنکه انسان تا در بیت نفس و طبیعت مقیم‏‎ ‎‏است و به سفر روحانی و سلوک الی الله اشتغال پیدا نکرده و در‏‎ ‎‏تحت سلطنت شیطانیّه به همۀ شئون و مراتب است، به حقیقت‏‎ ‎‏استعاذه متلبّس نشده و لقلقۀ لسان او بی فائده بلکه تثبیت و تحکیم‏‎ ‎‏سلطنت شیطانیّه است، مگر با تفضّل و عنایت الهی. و چون به‏‎ ‎‏سیر و سلوک الی الله متلبّس گردید و سفر روحانی را شروع نمود،‏‎ ‎‏تا در سیر و سلوک است آنچه مانع از این سفر و خار طریق است‏‎ ‎‏شیطان او است، چه از قوای روحانیّۀ شیطانیّه و یا از جنّ و انس‏‎ ‎‏باشد؛ زیرا که جنّ و انس نیز اگر خار طریق و مانع سلوک الی الله ‏‎ ‎‏باشند به دستیاری شیطان و تصرّف آن باشد؛ چنانچه خدای تعالی‏‎ ‎‏اشاره به آن فرموده  در سورۀ مبارکۀ «ناس» آنجا که فرماید: ‏مِنْ شَرِّ‎ ‎الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ الناسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ الناس‏. و شیطان‏‎ ‎‏اگر جن باشد، از آیۀ شریفه استفاده شود که وسواس خناس که‏‎ ‎‏شیطان است جن است و انس ـ یکی بالاصاله و دیگر بالتّبعیّه. و‏‎ ‎‏اگر شیطان حقیقت دیگری باشد شبیه به جن، از آیۀ شریفه معلوم‏‎ ‎‏شود که این نوع، یعنی جن و انس، نیز تمثّلات شیطانیّه و مظاهر‏‎ ‎‏آنند. و در آیۀ دیگر اشاره فرماید به این معنی آنجا که فرماید:‏‎ ‎شَیاطینَ الْاِنْسِ وَالْجِنّ.‎[2]‎‏ و در این سورۀ مبارکه اشاره به ارکان استعاذه‏‎ ‎‏چنانچه مذکور شد فرموده؛ چنانچه ظاهر است.‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 339

‏     بالجمله، انسان قبل از شروع به سلوک و سیر الی الله مستعیذ‏‎ ‎‏نیست؛ و پس از آنکه سیر تمام شد و از آثار عبودیّت به هیچ وجه‏‎ ‎‏باقی نماند و به فنای ذاتی مطلق نائل شد، از استعاذه و مستعاذ منه‏‎ ‎‏و مستعیذ اثری باقی نماند و جز حق و سلطنت الهیّه در قلب عارف‏‎ ‎‏چیزی نیست، و از قلب خود و خود نیز خبری ندارد و ‏اَعُوذُ بِکَ‎ ‎مِنْک‎[3]‎‏ نیز در این مقام نیست. و چون حالت صحو و انس و رجوع‏‎ ‎‏رخ داد، باز استعاذه را حقیقتی باشد، لکن نه چون استعاذه ای که‏‎ ‎‏سالک را است؛ و لهذا به حضرت رسول ختمی صلّی الله علیه و‏‎ ‎‏آله نیز امر به استعاذه شده؛ چنانچه خدای تعالی فرماید: ‏قُلْ اَعُوذُ‎ ‎بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ و قُلْ رَبِّ اَعوذُبِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ‎ ‎اَعُوذُبِکَ رَبِّ اَنْ یَحْضُرُون.‎[4]‎

‏    ‏‏پس، انسان در دو مقام مستعیذ نیست: یکی قبل از سلوک؛ و آن‏‎ ‎‏حال احتجاب محض است که در تحت تصرّف و سلطنت شیطان‏‎ ‎‏است. و یکی بعد از ختم سلوک؛ که فنای مطلق دست دهد، که از‏‎ ‎‏مستعیذ و مستعاذ منه مستعاذ له و استعاذه خبری نیست. و در دو‏‎ ‎‏مقام مستعیذ است: یکی حال سلوک الی الله ؛ که استعاذه کند از‏‎ ‎‏خارهای طریق وصول که قعود بر صراط مستقیم انسانیت کردند؛‏‎ ‎‏چنانچه خداوند از قول شیطان حکایت فرماید: ‏فَبِما اَغْوَیْتَنی لاَقْعُدَنَّ‎ ‎لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم.‎[5]‎‏ و یکی در حال صحو و رجوع از فنای مطلق؛‏‎ ‎‏که استعاذه کند از احتجابات تلوینیّه و غیر آن.‏

شرح مستعاذ منه

‏     ‏‏رکن دوم در «مستعاذ منه» است. و آن ابلیس لعین و شیطان‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 340

‏رجیم است که به واسطۀ دامهای گوناگون انسان را از وصول به‏‎ ‎‏مقصد و حصول مقصود باز دارد. و آنچه که بعض اعاظم از اهل‏‎ ‎‏معرفت ذکر فرموده که حقیقت شیطان عبارت است از جمیع عالم‏‎ ‎‏به جنبۀ سوائیّه، پیش نویسنده تمام نیست؛ زیرا که جنبۀ سوائیّه که‏‎ ‎‏عبارت از یک صورت موهومۀ عاری از حقیقت و خالی از تحقّق و‏‎ ‎‏واقعیتی است، از دامهای ابلیس است که انسان را سرگرم به آن‏‎ ‎‏می کند ـ و شاید اشاره به این معنی باشد قول خدای تعالی : ‏اَلْهیکُمُ‎ ‎التَّکاثُرُ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِر‎[6]‎‏ ـ والاّ خود ابلیس حقیقتی است که دارای‏‎ ‎‏تجرّد مثالی و حقیقت ابلیسیّه کلّیّه که رئیس الا بالسه است و هم‏‎ ‎‏[‏‏ابلیس‏‎ ‎‏]‏‏الکل است؛ چنانچه حقیقت عقلیّۀ مجرّدۀ کلّیّه، که آدم‏‎ ‎‏اوّل است، عقل الکلّ است؛ و واهمه های جزئیّۀ ملکیّه از مظاهر و‏‎ ‎‏شئون آن است؛ چنانچه عقول جزئیّه از شئون و مظاهر عقل کلّی‏‎ ‎‏است. و تفصیل و تحقیق این مقام از حوصله این رساله خارج‏‎ ‎‏است.‏

شیطان مانع سلوک

‏     ‏‏بالجمله، آنچه در این سلوک الهی و سیر الی الله مانع از سیر‏‎ ‎‏شود و خار طریق گردد، آن، شیطان یا مظاهر آن می باشد که اعمال‏‎ ‎‏آنها نیز عمل شیطان است. و آنچه از عوالم غیب و شهود و‏‎ ‎‏عوارض حاصله برای نفس و حالات مختلفۀ آن حجاب روی‏‎ ‎‏جانان شود، چه از عوالم ملکیّۀ دنیاویّه باشد چون فقر و غنا و‏‎ ‎‏صحت و مرض و قدرت و عجز و علم و جهل و آفات و عاهات و‏‎ ‎‏غیر آن و چه از عوالم غیبیّۀ تجردیّه و مثالیّه باشد چون بهشت و‏‎ ‎‏جهنّم و علم متعلق به آن حتی علوم عقلیۀ برهانیّه که راجع به‏‎ ‎‏توحید و تقدیس حق است تمام آنها از دامهای ابلیس است که‏‎ ‎‏انسان را از حق و انس و خلوت با او باز می دارد و به آنها سرگرم‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 341
‏می کند. حتی سرگرمی به مقامات معنوی و وقوف به مدارج‏‎ ‎‏روحانی، که ظاهرش وقوف در صراط انسانیّت و باطنش وقوف در‏‎ ‎‏صراط حق است ـ که جسرِ روحانیِ جهنّمِ فراق و بعد، و منتهی‏‎ ‎‏شود به جنت لقاء، و این جسر مخصوص به یک طائفۀ قلیله از اهل‏‎ ‎‏معرفت و اصحاب قلوب است ـ از دامهای بزرگ ابلیس الا بالسه‏‎ ‎‏است که باید از آن پناه به ذات مقدس حق جل شأنه برد.‏

‏     بالجمله، آنچه تو را از حق باز دارد و از جمال جمیل محبوب‏‎ ‎‏جلّ جلاله محجوب کند شیطان تو است، چه در صورت انسان‏‎ ‎‏باشد یا جن. و آنچه که به آن وسیله تو را از این مقصد و مقصود باز‏‎ ‎‏دارند دامهای شیطانی است، چه از سنخ مقامات و مدارج باشد یا‏‎ ‎‏علوم و کمالات یا حِرَف و صنایع یا عیش و راحت یا رنج و ذّلت یا‏‎ ‎‏غیر اینها. و اینها عبارت از دنیای مذمومه است؛ و به عبارت دیگر،‏‎ ‎‏تعلّق قلب به غیر حقْ دنیای او است و آن مذموم است و دام شیطان‏‎ ‎‏است و استعاذه از آن باید کرد. و آنچه از رسول خدا صلّی الله علیه‏‎ ‎‏و آله منقول است که می فرمود: ‏اَعُوذُ بِوَجْهِ الله الْکَریمِ، وَ بِکَلِماتِ الله الَّتی‎ ‎لا یُجاوِزُهُنَّ بِرٌّ وَ لا فاجِرٌ، مِنْ شَرِّ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها، وَ شَرِّ ما یَنْزِلُ‎ ‎مِنَ الْاَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنها، وَ مِن شَرِّ فِتَنِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ، وَ ِمنْ شَرِّ طَوارِقِ اللَّیْلِ وَ‎ ‎النَّهارِ، اِلاّ طارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ‎[7]‎‏ شاید مقصود همین معنا باشد.‏

‏    ‏‏و استعاذه به وجه الله و کلمات الله استغراق در بحر جمال و‏‎ ‎‏جلال است. و آنچه انسان را از آن باز دارد، از شرور است و‏‎ ‎‏مربوط به عالم شیطان و مکاید آن است. و از آن باید پناه به وجه‏‎ ‎‏الله برد، چه آن از حقایق کاملۀ سماویّه باشد یا ناقصۀ ارضیّه؛ مگر‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 342

‏آنکه طارق به خیر باشد، که آن طارق الهی است که به خیر مطلق،‏‎ ‎‏که حق تعالی است، دعوت کند.‏

شرح مستعاذ به

‏     ‏‏رکن سوم در «مستعاذ به» است. بدان که چون حقیقت استعاذه‏‎ ‎‏در سالک الی الله متحقّق و در سیر و سلوک به سوی حق متحصّل‏‎ ‎‏است، یعنی استعاذه اختصاص دارد به سالک در مراتب سلوک،‏‎ ‎‏پس به حسب مقامات و مراتب سایران و مدارج و منازل سالکان،‏‎ ‎‏حقیقت «استعاذه» و «مستعیذ» و «مستعاذ منه» و «مستعاذ به» فرق‏‎ ‎‏می کند. و اشاره به این توان باشد سورۀ شریفۀ «ناس» که فرماید:‏‎ ‎قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الناس مَلِکِ الناس اِله الناس‏ ـ از مبادی سلوک تا حدود مقام‏‎ ‎‏قلب، سالک به مقام ربوبیّت پناه بَرد. و توان، این ربوبیّتْ ربوبیّت‏‎ ‎‏فعلیه باشد که مطابق شود با ‏اَعُوذُ بِکَلِماتِ الله ِ التّامّات.‎[8]‎‏ و چون سیر‏‎ ‎‏سالک منتهی شد به مقام قلب، مقام سلطنت الهیّه در قلب ظهور‏‎ ‎‏کند؛ و در این مقام به مقام مَلِکِ النّاس از شرّ تصرّفات قلبیّۀ ابلیس‏‎ ‎‏و سلطنت باطنیّه جائرانۀ او پناه برد؛ چنانچه در مقام اول از شر‏‎ ‎‏تصرّفات صدریّۀ او پناه برد. و شاید این که فرموده: ‏الَّذی یُوَسْوِسُ فی‎ ‎صُدُور النّاس‏، با آنکه وسوسه در قلوب و ارواح نیز از خنّاس است،‏‎ ‎‏برای آن باشد که در مقام معرّفی به شأن عمومی و صفت ظاهره‏‎ ‎‏پیش همه مناسب است تعریف شود. و چون سالک از مقام قلب‏‎ ‎‏نیز تجاوز نمود به مقام روح، که از نفخۀ الهیّه است و اتّصالش به‏‎ ‎‏حق تعالی بیشتر است از اتصال شعاع شمس به شمس، و در این‏‎ ‎‏مقام مبادی حیرت و هیمان و جذبه و عشق و شوق شروع شود؛ و‏‎ ‎‏در این مقام به اله النّاس پناه برد. و چون از این مقام ترقّی کند و‏‎ ‎‏ذات بی مرآت شئون نصب العین شود و به عبارت دیگر به مقام‏‎ ‎‏سرّ رسد، اَعُوذُ بِکَ مِنْک مناسب با او است. و در این مقامات‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 343

‏تفصیلی است که مناسب این مقاله نیست.‏

‏     و بدان که استعاذۀ باسم الله به واسطۀ جامعیّت مناسب با همۀ‏‎ ‎‏مقامات است؛ و آن در حقیقت استعاذه مطلقه است و دیگر‏‎ ‎‏استعاذه ها مقیّده است.‏

شرح مستعاذ به

‏     ‏‏رکن چهارم در «مستعاذله» است، یعنی غایت استعاذۀ. بدان که‏‎ ‎‏آنچه مطلوب بالذّات است برای انسان مستعیذ، از سنخ کمال و‏‎ ‎‏سعادت و خیر است. و آن به حسب مراتب و مقامات سالکان‏‎ ‎‏بسیار متفاوت است. چنانچه سالک تا در بیت نفس و حجاب‏‎ ‎‏طبیعت است، غایت سیرش حصول کمالات نفسانیّه و سعادات‏‎ ‎‏طبیعیّۀ خسیسه است؛ و این در مبادی سلوک است. و چون از بیت‏‎ ‎‏نفس خارج شد و از مقامات روحانیّه و کمالات تجرّدیّه ذوقی‏‎ ‎‏نمود، مقصدش عالی تر و مقصودش کاملتر می شود، و به مقامات‏‎ ‎‏نفسانیّه پشت پازند، و قبلۀ مقصودش حصول کمالات قلبیّه و‏‎ ‎‏سعادات باطنیّه شود. و چون از این مقام نیز عنان سیر را بر تافت و‏‎ ‎‏به سر منزل سرّ روحی رسید، مبادی تجلّیات الهیّه در باطن او بروز‏‎ ‎‏کند؛ و لسان باطنش در اول امر وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِوَجْهِ الله ، و پس از‏‎ ‎‏آن وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لاَِسْماءِ الله أولله ، و پس از آن وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لَهُ‏‎ ‎‏شود. و شاید ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَالْاَرْض‎[9]‎‏ راجع به مقام‏‎ ‎‏اول باشد به مناسبت فاطریّت.‏

‏     بالجمله، سالک در هر مقامی غایت حقیقی او حصول کمال و‏‎ ‎‏سعادت است بالذّات. و چون با سعادت و کمالات در هر مقامی‏‎ ‎‏شیطانی قرین و دامی از دامهای او مانع از حصول است، ناچار‏‎ ‎‏سالک به حق تعالی پناه برد از آن شیطان و شرور و دامهای او برای‏‎ ‎‏حصول مقصود اصلی و منظور ذاتی؛ پس، در حقیقت غایت‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 344

‏استعاذه برای سالک، حصول آن کمال مترقّب و سعادت مطلوبه‏‎ ‎‏است. و غایة الغایات و منتهی الطّلبات، حق تعالی جلّت عظمته‏‎ ‎‏است، و در این مقام یا پس از آن همه چیز محو شود جز او جل و‏‎ ‎‏علا و استعاذۀ از شیطان بالتّبع و در حال صحو واقع می شود. و‏‎ ‎‏الحمدلله اولاً و آخراً.(393)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تدلیسات شیطان

‏دقت در حال انبیاء و اولیاء کمّل کن و اشتهاهای کاذب و وعده های‏‎ ‎‏شیطان را پشت پا زن؛ مغرور گول شیطان مباش و فریب نفس امّاره‏‎ ‎‏مخور که تدلیس اینها بسیار دقیق است و هر امر باطلی را به‏‎ ‎‏صورت حق به انسان تعمیه می کنند و انسان را فریب می دهند.‏‎ ‎‏گاهی به امید توبه در آخر عمر انسان را به شقاوت می کشانند، با‏‎ ‎‏آن که توبه در آخر عمر و تراکم ظلمات معاصی و بسیاری مظالم‏‎ ‎‏عباد و حقوق الله امری است بسیار صعب و مشکل. امروز که ارادۀ‏‎ ‎‏انسان قوّت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت‏‎ ‎‏برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس مستحکم نشده و نفس‏‎ ‎‏جدید العهد به ملکوت و قریب الافق به فطرت الله است و شرایط‏‎ ‎‏حصول و قبول توبه سهل است، نمی گذارند انسان قیام به توبه کند‏‎ ‎‏و این درخت سست را ریشه کن و سلطنت غیر مستقلّ را منقرض‏‎ ‎‏نماید، وعدۀ ایّام پیری را می دهند که بعکس این، ارادۀ ضعیف و‏‎ ‎‏قوا ناتوان و درخت معاصی گوناگون کهن و برومند و سلطنت‏‎ ‎‏ابلیس در ظاهر و باطن مستقل و مستقرّ شده و الفت به طبیعت‏‎ ‎‏شدید و بُعد از ملکوت زیاد و نور فطرت خاموش و منطفی‏‎ ‎‏گردیده و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است؛ این نیست جز‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 345

‏غرور.‏

‏     و گاهی به وعدۀ شفاعت شافعین علیهم السلام انسان را از‏‎ ‎‏ساحت قدس آنها دور و از شفاعت آنها مهجور می نمایند، زیرا که‏‎ ‎‏انغمار در گناهان کم کم قلب را سیاه و منکوس کند و انسان را به‏‎ ‎‏سوء عاقبت منجرّ نماید. و طمع شیطان از انسان دزدیدن ایمان‏‎ ‎‏است؛ دخول در گناهان را مقدّمۀ آن قرار می دهد تا به نتیجۀ‏‎ ‎‏مطلوبه برسد. انسان اگر طمع شفاعت دارد، باید در این عالم با‏‎ ‎‏سعی و کوشش رابطۀ بین خود و شفعای خود را حفظ کند و قدری‏‎ ‎‏تفکّر در حال شافعان محشر نماید که حال آنها در عبادت و‏‎ ‎‏ریاضت به کجا رسیده بود. فرضاً که شما با ایمان از دنیا بروید،‏‎ ‎‏ولی اگر بار گناهان و مظالم سنگین باشد ممکن است در عذابهای‏‎ ‎‏گوناگون برزخ و قبر از شما شفاعت نشود؛ چنانچه از حضرت‏‎ ‎‏صادق منقول است که «برزخ شما با خودتان است.» و عذابهای‏‎ ‎‏برزخ طرف قیاس با عذابهای این جا نیست، و طول مدّت برزخ را‏‎ ‎‏جز خدا کسی نداند، شاید میلیون میلیونها سال طول کشد. و‏‎ ‎‏ممکن است در قیامت نیز پس از مدّتهای طولانی و عذابهای‏‎ ‎‏گوناگون طاقت فرسا شفاعت نصیب ما شود، چنانچه در احادیث‏‎ ‎‏نیز این معنی وارد است.‏

غرور و فریب شیطان

‏     ‏‏پس، غرور شیطان انسان را از عمل صالح باز دارد و انسان را یا‏‎ ‎‏بی ایمان یا با بارهای سنگین از دنیا ببرد و به شقاوت و بدبختی‏‎ ‎‏گرفتار کند. و گاهی با وعدۀ رحمت واسعۀ ارحم الرّاحمین دست‏‎ ‎‏انسان را از دامن رحمت کوتاه کند؛ غافل از آن که این همه بعث‏‎ ‎‏رسل و ارسال کتب و فرو فرستادن فرشتگان و وحی و الهام به‏‎ ‎‏پیغمبران و راهنمایی طریق حق، از رحمت ارحم الرّاحمین است.‏‎ ‎‏عالم را رحمت واسعۀ حق فرو گرفته و ما در لب چشمۀ حیوان از‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 346
‏تشنگی به هلاکت می رسیم.‏

‏     بزرگتر رحمتهای الهی قرآن است؛ تو اگر به رحمت ارحم‏‎ ‎‏الرّاحمین طمع داری و آرزوی رحمت واسعه داری، از این رحمت‏‎ ‎‏واسعه استفاده کن. طریق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را‏‎ ‎‏از راه روشن فرموده. تو خود به پای خود در چاه می افتی و از راه‏‎ ‎‏معوج می شوی، رحمت را چه نقصانی است؟ اگر ممکن بود‏‎ ‎‏طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند،‏‎ ‎‏می دادند، به موجب وسعت رحمت؛ و اگر ممکن بود اکراهاً مردم‏‎ ‎‏را به سعادت برسانند می رساندند؛ لکن هیهات! راه آخرت راهی‏‎ ‎‏است که جز با قدم اختیار نمی توان آن را پیمود؛ سعادت با زور‏‎ ‎‏حاصل نشود؛ فضیلت و عمل صالح بدون اختیارْ فضیلت نیست و‏‎ ‎‏عمل صالح نمی باشد؛ و شاید معنی آیۀ شریفۀ ‏لا اِکْراهَ فِی الدّین‎[10]‎‏ نیز‏‎ ‎‏همین باشد.‏

‏     بلی، آنچه در آن، اِعمال اکراه و اجبار می توان نمود صورت‏‎ ‎‏دین الهی است نه حقیقت آن. انبیاء علیهم السلام مأمور بودند که‏‎ ‎‏صورت را با هر طور ممکن است تحمیل مردم کنند تا صورت‏‎ ‎‏عالم صورت عدل الهی شود و مردم را ارشاد به باطن نمایند تا‏‎ ‎‏مردم به قدم خود آن را بپیمایند و به سعادت برسند.‏

‏     بالجمله، این نیز از غرور شیطان است که دست انسان را با‏‎ ‎‏طمع رحمت از رحمت کوتاه کند.(394)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 347

‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 348

  • . چو فنای مطلق حاصل گشت، شیطان هلاک گردیده و استعاذه تحقق یافته است.
  • . انعام / 112.
  • . «از تو به تو پناه می برم»؛ از دعای پیغمبر اکرم (ص) در سجده؛ فروع کافی؛ ج 3، ص 324، «کتاب الصلاة»، «باب السجود و...»، ح 12.
  • . «بگو پروردگارا، پناه می برم به تو از وسوسه های شیطانها، و پناه می برم به تو از اینکه نزد من حاضر شوند»؛ (مؤمنون / 97، 98).
  • . «چون مرا گمراه کردی بر سر راه راست تو در کمینشان خواهم نشست»؛ (اعراف / 16.)
  • . «زیاده خواهی شما را مشغول ساخته است تا آنکه به دیدار گورها رفتید»؛ (تکاثر / 1 ـ 2).
  • . «پناه می برم به وجه خدای کریم، و به کلمات خدا که هیچ نیکوکار و بدکار از آنها نتواند گذشت؛ و از شرّ آنچه از آسمان فرود آید و آنچه به آسمان فراز گیرد و آنچه از دل آسمان بیرون آید؛ و از شرّ فتنه های شب و روز؛ و از شرّ در کوبندگان شب و روز، مگر در کوبنده ای که (خبر و امر) خیری با اوست»؛ بحارالانوار؛ ج 91، ص 215 (با اندکی تغییر).
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 570 ، 571، «کتاب الدعاء»، «باب الحرز و العودة»، ح 7.
  • . انعام / 79.
  • . بقره / 256.