بخش دوم: سیر و سلوک

فصل دوّم: نکته هایی در کیفیت سلوک

فصل دوّم: نکته هایی در کیفیت سلوک

‏ ‏

مربی باطنی و خارجی برای انسان

‏بدان که نفوس انسانیه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن‏‎ ‎‏به عالم مُلک در جمیع علوم و معارف و ملکات حسنه و سیّئه،‏‎ ‎‏بلکه در جمیع ادراکات و فعلیات، بالقوه است و کم کم رو به‏‎ ‎‏فعلیت گذارد به عنایت حق جلّ و علا. و ادراکات ضعیفۀ جزئیه‏‎ ‎‏اوّل در او پیدا شود، از قبیل احساس لمس و حواس ظاهرۀ دیگر‏‎ ‎‏الاخس فالاخس؛ و پس از آن ادراکات باطنیه نیز به ترتیب در او‏‎ ‎‏حادث گردد. ولی در جمیع ملکات باز بالقوّه باشد؛ و اگر در تحت‏‎ ‎‏تأثیراتی واقع نشود، به حسب نوع ملکات خبیثه در او غالب شود‏‎ ‎‏و متمایل به زشتی و ناهنجاری گردد؛ زیرا که دواعی داخلیه از‏‎ ‎‏قبیل شهوت و غضب و غیر آن او را طبعاً به فجور و تعدی و جور‏‎ ‎‏دعوت کند؛ و پس از تبعیت آنها به اندک زمانی حیوانی بس‏‎ ‎‏عجیب و شیطانی بی اندازه غریب گردد. و چون عنایت حق تعالی‏‎ ‎‏و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربّی و‏‎ ‎‏مهذب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزلۀ دو بال است‏‎ ‎‏از برای بنی آدم که می تواند به واسطۀ آنها از حضیض جهل و نقص‏‎ ‎‏و زشتی و شقاوت به اوج علم و معرفت و کمال و جمال و سعادت‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 223

‏پرواز نماید و خود را از تنگنای ضیق طبیعت به فضای وسیع‏‎ ‎‏ملکوت اعلی رساند. و این دو یکی مربّی باطنی، که قوّۀ عقل و‏‎ ‎‏تمیز است؛ و دیگر مربّی خارجی، که انبیا و راهنمایان طرق‏‎ ‎‏سعادت و شقاوت می باشند.(289)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

صراط مستقیم راه نزدیکتر وصول

‏و بنابراین، مقصود از ‏اَلَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم‏ همین کسانی هستند که حق‏‎ ‎‏تعالی با تجلّی به «فیض اقدس» در حضرت علمیّه تقدیر استعداد‏‎ ‎‏آنها را فرموده، و پس از فناء کلّی آنها را به مملکت خود ارجاع‏‎ ‎‏نموده. و مَغْضوبِ عَلَیْهِم ـ بنابراین تفسیر ـ محجوبان قبل از‏‎ ‎‏وصولند و ضالّین فانیان در حضرتند.‏

‏     و اما غیر کمّل، پس اگر وارد سلوک نشده اند، این امور دربارۀ‏‎ ‎‏آنها صحّتی ندارد، و «صراط» آنها صراط ظاهر شریعت است؛ و از‏‎ ‎‏این جهت تفسیر شده است «صراط مستقیم» به «دین» و «اسلام» و‏‎ ‎‏امثال آن. و اگر از اهل سلوکند، مقصود از «هدایت» راه نمایی، واز‏‎ ‎‏«صراط مستقیم»نزدیکتر راه وصول الی الله است، که آن راه‏‎ ‎‏رسول الله و اهل بیت او است؛ چنانچه تفسیر شده است به رسول‏‎ ‎‏خدا و ائمۀ هدی و امیر المؤمنین علیهم الصلوة و السلام.(290)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

لزوم دریافت دستور سیر از اطبای نفوس

‏ما مریضان و گمراهان، باید نسخه های سیر ملکوتی و امراض قلبیه‏‎ ‎‏خود را از راهنمایان طریق هدایت و اطبّاء نفوس و پزشکان ارواح‏‎ ‎‏دریافت کنیم، و بی ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ کار بستن افکار ناقصه و آراء ضعیفۀ خود،‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 224

‏به آنها عمل کنیم تا به مقصد ـ که رسیدن به سرایر توحید است ـ‏‎ ‎‏برسیم؛ بلکه همین تسلیم در بارگاه قدس الهی یکی از مصلحات‏‎ ‎‏امراض روحیّه است، و خودْ نفس ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ صفائی بسزا دهد، و‏‎ ‎‏نورانیّت باطن را روزافزون کند.(291)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

سلوک روحانی به تبعیت اولیای الهی

‏و طریق اسلم و نزدیکتر به نجات آن است که مصلّی خود را در‏‎ ‎‏جمیع اقوال و افعال تسلیم روحانیت رسول الله صلی الله علیه و آله‏‎ ‎‏یا مقام ولایت مآبی، یا امام عصر سلام الله علیهما نماید و به لسان‏‎ ‎‏آنها ثناجویی از حقّ کند، و در افعال نیز به افعال آنها متمسک‏‎ ‎‏شود؛ و خود که امام ملائکه و جنود الهیّه است مأموم مقام رسالت‏‎ ‎‏و ولایت شود؛ و طی این سلوک روحانی و عروج به معراج الهی را‏‎ ‎‏چنانچه به هدایت آن بزرگواران می کند، به تبعیت محض و تسلیم‏‎ ‎‏صِرف از آنها کند، که علی علیه السلام صراط مستقیم‏‎[1]‎‏ و نماز‏‎ ‎‏مؤمنین است و خضرِ طریق سلوک است: (طی این مرحله‏‎ ‎‏بی رهبری خضر مکن).‏‎[2]‎‏(292)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

طی طریق از طریق ولی الله

‏در اسلام دو عید است که به عنوان عید اسلامی به رسمیت‏‎ ‎‏شناخته شده است: عید شریف فطر عید است برای ضیافة الله ، و‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 225

‏عید شریف قربان عید است برای لقاءالله . و آن عید که ضیافة الله ‏‎ ‎‏است، مقدمه است برای لقاءالله ، و اینکه امر شده است به‏‎ ‎‏حضرت ابراهیم که فریاد بزن تا بیایند پیش تو‏‎[3]‎‏، برای اینکه راه‏‎ ‎‏راهی است که از طریق ولی الله باید طی بشود، از طریق اولیاءالله ‏‎ ‎‏باید طی بشود، و حضرت ابراهیم ـ سلام الله علیه ـ ولیّ وقت بود و‏‎ ‎‏ولیّ است برای همۀ نسل ها، و رسول اکرم ولیّ اعظم است و ولیّ‏‎ ‎‏است برای همۀ عالم، و از راه اینها باید رسید به آنجایی که باید‏‎ ‎‏رسید.(293)‏

27 / 6 / 62

*  *  *

‏ ‏

حرکت به سوی ولی زمان

‏عید شریف قربان و اینکه همه را خواستند، فی الناس، فریاد بزن‏‎ ‎‏بین ناس که بیایند و بیایند به سوی تو ای ابراهیم، و به سوی رسول‏‎ ‎‏خدا در وقتی که رسول خدا هست، و به سوی ولیّ در وقتی که‏‎ ‎‏ولیّ هست، به سوی او بیایند و به سوی او آمدن، به سوی خدا‏‎ ‎‏رفتن است، نه اینکه به سوی او بیایند در مقابل به سوی خدا رفتن،‏‎ ‎‏به سوی او رفتن عین به سوی خدا رفتن است. از این جهت دعوت‏‎ ‎‏به این است که به سوی خدا بروند، لکن راه این است، طریق این‏‎ ‎‏است.(294)‏

27 / 6 / 62

*  *  *

‏ ‏

تسلیم در برابر طبیب کامل و هادی طریق

‏انسان باید کوشش کند تا طبیب حاذق پیدا کند. چون طبیبی کامل‏‎ ‎‏یافت، در نسخه های او اگر چون و چرا کند و تسلیم او نشود و با‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 226

‏عقل خود بخواهد خود را علاج کند، چه بسا که به هلاکت رسد.‏

‏در سیر ملکوتی، باید انسان کوشش کند تا هادی طریق پیدا کند. و‏‎ ‎‏چون هادی پیدا کرد، باید تسلیم او شود، و در سیر و سلوک دنبال‏‎ ‎‏او رود، و قدم را جای قدم او گذارد.‏

‏     و ما چون نبیّ أکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلَّم ـ را هادی طریق‏‎ ‎‏یافتیم و او را واصل به تمام معارف می دانیم، باید در سیر ملکوتی‏‎ ‎‏تبعیت او کنیم بی چون و چرا.(295)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

انبیا مظاهر رحمت رحیمیه و راهبران سلوک

‏بدان که انسان سالک را به طریق کلّی دو طریق است برای وصول‏‎ ‎‏به مقصد اعلی و مقام قرب ربوبیّت: یکی از آن دو، که مقام اوّلیّت‏‎ ‎‏و اصالت دارد، سیر الی الله است به توجّه به مقام رحمت مطلقه و‏‎ ‎‏خصوصاً رحمت رحیمیّه که رحمتی است که هر موجودی را به‏‎ ‎‏کمال لایق خود می رساند. و از شعب و مظاهر رحمت رحیمیّه‏‎ ‎‏بعث انبیاء و رسل صلوات الله علیهم است که هادیان سُبُل و‏‎ ‎‏دستگیر بازماندگانند؛ بلکه در نظر اهل معرفت و اصحاب قلوب،‏‎ ‎‏دار تحقّقْ صورت رحمت الهیّه است، و خلایق دائماً مستغرق بحار‏‎ ‎‏رحمت حقّند و از آن استفاده نمی کنند. این کتاب بزرگ الهی، که از‏‎ ‎‏عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده و برای استفادۀ ما‏‎ ‎‏مهجوران و خلاص ما زندانیان سجن طبیعت و مغلولان زنجیرهای‏‎ ‎‏پیچ در پیچ هوای نفس و آمال به صورت لفظ و کلام درآمده، از‏‎ ‎‏بزرگترین مظاهر رحمت مطلقۀ الهیّه است که ما کور و کرها از آن‏‎ ‎‏به هیچ وجه استفاده نکردیم و نمی کنیم. آن رسول ختمی و ولیّ‏‎ ‎‏مطلق گرامی که از محضر قدس ربوبی و محفل قرب و انس الهی‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 227

‏به این سر منزل غربت و وحشت قدم رنجه فرموده و گرفتار‏‎ ‎‏معاشرت و مراودت با ابوجهل ها و بدتر از آنها گردیده و نالۀ ‏لَیُغانُ‎ ‎عَلی قَلْبی‎[4]‎‏اش دل اهل معرفت و ولایت را محترق کرده و می کند،‏‎ ‎‏رحمت واسعه و کرامت مطلقۀ الهیّه است که آمدن در این کلبه اش‏‎ ‎‏برای رحمت موجودات سکنۀ عالم اسفل ادنی است و بیرون‏‎ ‎‏بردن آنها است از این دار وحشت و غربت ـ چون کبوتر مطوّقه که‏‎ ‎‏برای نجات رفقا خود را به دام بلا اندازد.(296)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ارسال انبیا برای خروج از ظلمات طبیعت

‏بدان که از برای قلب، که مرکز حقیقت فطرت است، دو وجهه‏‎ ‎‏است: یکی وجهه به عالم غیب و روحانیّت؛ و دیگر، وجهه به عالم‏‎ ‎‏شهادت و طبیعت.‏

‏     و چون انسان ولیدۀ عالم طبیعت و فرزند نشئۀ دنیاست ـ‏‎ ‎‏چنانچه آیۀ شریفۀ: ‏اُمُّهُ هَاوِیَةٌ‎[5]‎‏ نیز شاید اشاره به آن باشد ـ از بدو‏‎ ‎‏خلقت در غلاف طبیعت تربیت شود، و روحانیّت و فطرت در این‏‎ ‎‏حجاب وارد شود، و کم کم احکام طبیعت بر آن احاطه کند، و هر‏‎ ‎‏چه در عالم طبیعت رشد و نمای طبیعی کند احکام طبیعت بر آن‏‎ ‎‏بیشتر چیره و غالب شود. و چون به مرتبۀ طفولیت رسد با سه قوه،‏‎ ‎‏هم آغوش باشد که آن قوّه شیطنت ـ که ولیدۀ واهمه است ـ و قوّۀ‏‎ ‎‏غضب و شهوت می باشد. و هر چه رشد حیوانی کند این سه قوه‏‎ ‎‏در ‏‏او کامل شود و رشد نماید و احکام طبیعت و حیوانیت بر آن غالب‏‎ ‎‏شود و شاید کریمۀ شریفۀ: ‏لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 228

أسْفَلَ سَافِلِینَ‎[6]‎‏ اشاره باشد به نور اصلی فطرت، که تخمیر به ید‏‎ ‎‏قدرت حق تعالی شده و آن «احسن تقویم» است؛ زیرا که بر نقشه‏‎ ‎‏کمال مطلق و جمال تام است، و ردّ به «اسفل سافلین» اشاره به این‏‎ ‎‏احتجاب به طبیعت ـ که اسفل سافلین است ـ باشد. و چون این‏‎ ‎‏احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غالب و چیره است، و کم‏‎ ‎‏اتفاق افتد که کسی به خودی خود بتواند از این حُجُب بیرون آید و‏‎ ‎‏با فطرت اصلیه سیر به عالم اصلی خود بنماید و به کمال مطلق و‏‎ ‎‏نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق ـ تبارک و تعالی ـ به عنایت‏‎ ‎‏ازلی و رحمت واسعه انبیاء عظام ـ علیهم السلام ـ را برای تربیت‏‎ ‎‏بشر فرستاد و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آنها از خارج، کمک به‏‎ ‎‏فطرت داخلیه کنند، و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند.(297)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

نیاز انسان به موعظه

‏این طور نباشد که شما که آنها را تعلیم می دهید و ان شاءالله ، موفق‏‎ ‎‏خواهید بود، غفلت ‏‏[‏‏کنید‏‏]‏‏ از تربیت؛ از این غفلت نکنید. محتاج‏‎ ‎‏است انسان به موعظه، محتاج است انسان به تربیت؛ تا آخر عمر‏‎ ‎‏احتیاج دارد. علم را با تربیت ‏‏[‏‏همراه کنید‏‏]‏‏ اینها دو بالی است که‏‎ ‎‏انسان با آن می تواند سیر بکند الی الله تعالی.(298)‏

5 / 10 / 61

*  *  *

‏ ‏

نیاز به استاد اخلاق و مجلس موعظه

‏باید به فکر باشید. در زمینه تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح اخلاق،‏‎ ‎‏برنامه تنظیم کنید؛ استاد اخلاق برای خود معین نمایید؛ جلسۀ‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 229

‏وعظ و خطابه، پند و نصیحت تشکیل دهید، خودرو نمی توان‏‎ ‎‏مهذب شد.‏

‏     اگر حوزه ها همین طور از داشتن مربی اخلاق و جلسات پند و‏‎ ‎‏اندرز خالی باشد، محکوم به فنا خواهد بود. چطور شد علم فقه و‏‎ ‎‏اصول به مدرّس نیاز دارد! درس و بحث می خواهد، برای هر علم‏‎ ‎‏و صنعتی در دنیا استاد و مدرس لازم است، کسی خودرو و‏‎ ‎‏خودسر در رشته ای متخصص نمی گردد، فقیه و عالم نمی شود؛‏‎ ‎‏لیکن علوم معنوی و اخلاقی ـ که هدف بعثت انبیا و از لطیفترین و‏‎ ‎‏دقیقترین علوم است ـ به تعلیم و تعلم نیازی ندارد و خودرو و‏‎ ‎‏بدون معلم حاصل می گردد؟!(299)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

لزوم تمسک به ولایت در سلوک

‏بدان که طی این سفر روحانی و معراج ایمانی را با این پای شکسته‏‎ ‎‏و عنانِ گسسته و چشم کور و قلب بی نور نتوان نمود: ‏وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ‎ ‎الله لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور.‎[7]‎‏ پس، در سلوک این طریق روحانی و عروج‏‎ ‎‏این معراج عرفانی تمسّک به مقام روحانیت هادیان طرق معرفت و‏‎ ‎‏انوار راه هدایت، که واصلان الی الله و عاکفان علی الله اند، حتم و‏‎ ‎‏لازم است؛ و اگر کسی با قدم انانیّت خود بی تمسّک به ولایت آنان‏‎ ‎‏بخواهد این راه را طی کند، سلوک او الی الشّیطان و الهاویة است.‏‎ ‎‏و به بیان علمی، چنانچه در ربط حادث به قدیم و متغیّر به ثابت،‏‎ ‎‏محتاج به واسطه و رابطه ای است که وجهۀ ثبات و تغیّر و قدم و‏‎ ‎‏حدوث داشته باشد که اگر آن واسطه نباشد فیض قدیمِ ثابت عبور‏‎ ‎‏به متغیرِ حادث در سنّت الهیّه نکند  رابطۀ کونیّۀ وجودیّه حاصل‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 230

‏ نشود ـ و در رابط بین این دو، انظارِ علمیِ ارباب علوم برهانی‏‎ ‎‏مختلف است، چنانچه ذوق عرفانی را اقتضای دیگری است که‏‎ ‎‏تفصیل آن از عهدۀ این اوراق خارج است، و در ذوق عرفانی رابطْ‏‎ ‎‏فیض مقدّس و وجود منبسط است که مقام برزخیّت کبری و‏‎ ‎‏وسطیّت عظمی را دارد و آن بعینه مقام روحانیت و ولایت رسول‏‎ ‎‏ختمی که متّحد با مقام ولایت مطلقۀ علویّه است می باشد و‏‎ ‎‏تفصیل آن در رسالۀ مصباح الهدایة نویسنده داده شده ـ همینطور،‏‎ ‎‏در رابطۀ روحانیّۀ عروجیّه، که عکس رابطۀ کونیّۀ نزولیّه است و‏‎ ‎‏بعبارة اخری قبض وجود و رجوع الی ما بدء است، محتاج به‏‎ ‎‏واسطه است که بدون آن واسطه صورت نگیرد، و ارتباط قلوب‏‎ ‎‏ناقصۀ مقیده و ارواح نازلۀ محدوده به تامّ فوق التّمام و مطلق من‏‎ ‎‏جمیع الجهات بی واسطه های روحانی و رابطه های غیبی تحقق‏‎ ‎‏پیدا نکند.‏

‏     و اگر کسی گمان کند که حق تعالی با هر موجودی قیّوم و به هر‏‎ ‎‏یک از اکوان محیط است بی واسطۀ وسایط، چنانچه اشاره به آن‏‎ ‎‏شده در آیۀ شریفۀ ‏ما مِنْ دابَّةٍ اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیتَها،‎[8]‎‏ اختلاط بین‏‎ ‎‏مقامات و اشتباه بین اعتبارات نموده و مقام کثرتِ مراتبِ وجود را‏‎ ‎‏با فنای تعیّنات به هم خلط نموده. و این بحث را بدین رساله‏‎ ‎‏چندان ارتباطی نیست و این قدر نیز از طغیان قلم واقع شد.‏

‏     بالجمله، تمسّک به اولیاء نعم که خودْ راه عروج به معارج را‏‎ ‎‏یافته و سیر الی الله را به اتمام رسانده اند از لوازم سیر الی الله ‏‎ ‎‏است.(300)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 231

توجه به حضور ذاتی در سلوک

‏سالک الی الله باید تطهیر با آب رحمت را صورت استفاده از‏‎ ‎‏رحمت نازلۀ الهیّه بداند و تا استفاده از رحمت برای او میسور‏‎ ‎‏است، قیام به امر نماید؛ و چون دستش از آن به واسطۀ قصور ذاتی‏‎ ‎‏یا تقصیر کوتاه شد و فاقد آب رحمت شد، چاره ندارد جز توجّه به‏‎ ‎‏ذلّ و مسکنت و فقر و فاقۀ خود. و چون ذلّت عبودیّت خود را‏‎ ‎‏نصب العین نمود و متوجّه به اضطرار و فقر و امکان ذاتی خود شد‏‎ ‎‏و از تعزّز و غرور و خودخواهی بیرون آمد، بابی از رحمت به روی‏‎ ‎‏او گشاده گردد و ارض طبیعت مبدّل به ارض بیضاء رحمت گردد و‏‎ ‎‏تراب احد الطّهورین‏‎[9]‎‏ گردد و مورد ترّحم و تلطّف حق گردد. و هر‏‎ ‎‏چه این نظر، یعنی نظر به ذلّت خود، در انسان قوّت گیرد، مورد‏‎ ‎‏رحمت بیشتر گردد. و اگر بخواهد به قدم اعتماد به خود و عمل‏‎ ‎‏خود این راه را طیّ کند، هلاک شود؛ چه که ممکن است از او‏‎ ‎‏دستگیری نشود؛ چون طفلی که تا خود به جسارت راه رود و به‏‎ ‎‏قدم خود مغرور شود و به قوّت خود اعتماد کند، مورد عنایت پدر‏‎ ‎‏نشود و او را به خود واگذار کند. و چون اضطرار و عجز خود را به‏‎ ‎‏پیشگاه پدر مهربان عرضه دارد و از اعتماد به خود و قوّت خود‏‎ ‎‏یکسره خارج شود، مورد عنایت پدر گردد و او را دستگیری کند،‏‎ ‎‏بلکه او را در آغوش کشد و با قدم خود او را راه برد. پس بهتر آن‏‎ ‎‏است که سالک الی الله پای سلوک خود را بشکند و از اعتماد به‏‎ ‎‏خود و ارتیاض و عمل خود یکسره برائت جوید و از خود و قدرت‏‎ ‎‏و قوّت خود فانی شود و فنا و اضطرار خود را همیشه در نظر گیرد‏‎ ‎‏تا مورد عنایت شود و راه صد ساله را با جذبۀ ربوبیّت یک شبه‏‎ ‎‏طیّ نماید، و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبیّت با عجز‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 232

‏و نیاز عرض کند: ‏اَمَّنْ یُجیبُ اْلمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوُء‎[10]‎‏.(301)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت

‏یکی از آداب قلبیّه در عبادات و وظایف باطنیّۀ سالک طریق‏‎ ‎‏آخرت، توجّه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیّت است؛ و آن یکی از‏‎ ‎‏منازل مهمّۀ سالک است؛ که قوّت سلوک هرکس به مقدار قوّت‏‎ ‎‏این نظر است، بلکه کمال و نقص انسانیّت تابع کمال و نقص این‏‎ ‎‏امر است. و هرچه نظر انّیّت و انانیّت و خودبینی و خودخواهی در‏‎ ‎‏انسان غالب باشد، از کمال انسانیّت دور و از مقام قرب ربوبیّت‏‎ ‎‏مهجور است. و حجاب خودبینی و خودپرستی از جمیع حجب‏‎ ‎‏ضخیم تر و ظلمانی تر است، و خرق این حجاب از تمام حجب‏‎ ‎‏مشکلتر و خرق همۀ حجب را مقدّمه است، بلکه مفتاح مفاتیح‏‎ ‎‏غیب و شهادت و باب الابواب عروج به کمال روحانیّت خرق این‏‎ ‎‏حجاب است. تا انسان را نظر به خویشتن و کمال و جمالِ متوهّم‏‎ ‎‏خود است، از جمال مطلق و کمال صرفْ محجوب و مهجور‏‎ ‎‏است؛ و اوّل شرط سلوک الی الله خروج از این منزل است، بلکه‏‎ ‎‏میزان در ریاضت حق و باطل همین است. پس هر سالک که با قدم‏‎ ‎‏انانیّت و خودبینی و در حجاب انّیّت و خودخواهی طیّ منزل‏‎ ‎‏سلوک کند، ریاضتش باطل و سلوکش الی الله نیست، بلکه الی‏‎ ‎‏النفس است: «مادر بتها بت نفس شما است».‏

‏     قَالَ تَعالی: ‏وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً اِلَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ‎ ‎فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلی الله .‎[11]‎‏ هجرت صوری و صورت هجرت عبارت‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 233

‏ است از هجرت به تن از منزل صوری به سوی کعبه یا مشاهد‏‎ ‎‏اولیاء(ع)؛ و هجرت معنوی خروج از بیت نفس و منزل دنیا است‏‎ ‎‏الی الله و رسوله؛ و هجرت به سوی رسول و ولیّ نیز هجرت الی‏‎ ‎‏الله است. و مادام که نفس را تعلّقی به خویش و توجّهی به انّیّت‏‎ ‎‏است مسافر نشده؛ و تا بقایای انانیّت در نظر سالک است و جدران‏‎ ‎‏شهر خودی و اذان اعلام خودخواهی مختفی نشده، در حکم‏‎ ‎‏حاضر است نه مسافر و مهاجر.‏

‏     و در مصباح الشّریعة است: قالّ الصَّادِقُ علیه السّلام: ‏العُبودِیَّةُ‎ ‎جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّةُ؛ فَما فُقِدَ مِنَ العُبودِیَّةِ وُجِد فِی الرُّبُوبِیَّةِ، وَ ما خَفِیَ مِنَ الرُّبُوبِیَّةِ‎ ‎أُصیبَ فی العُبودِیَّة.‎[12]‎

‏    ‏‏کسی که با قدم عبودیّت سیر کند و داغ ذلّت بندگی را در ناصیۀ‏‎ ‎‏خود گذارد، وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند. طریق وصول به حقایق‏‎ ‎‏ربوبیّت سیر در مدارج عبودیّتْ است؛ و آنچه در عبودیّت از انّیّت‏‎ ‎‏و انانیّت مفقود شود در ظلّ حمایت ربوبیّتْ آن را می یابد، تا به‏‎ ‎‏مقامی رسد که حق تعالی سمع و بصر و دست و پای او شود؛‏‎ ‎‏چنانچه در حدیث صحیح مشهور بین فریقین وارد است.‏

‏     چون از تصرّفات خود گذشت و مملکت وجود خود را یکسره‏‎ ‎‏تسلیم حق کرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فانی در عزّ‏‎ ‎‏ربوبیّت شد، صاحب خانه خود متصرّف در امور گردد؛ پس‏‎ ‎‏تصرّفات او تصرّف الهی گردد؛ چشم او الهی شود و با چشم حق‏‎ ‎‏بنگرد، و گوش او گوش الهی شود و به گوش حقّ بشنود. و هرچه‏‎ ‎‏ربوبیّت نفس کامل باشد و عزّ آن منظور خواطر شود، از عزّ‏‎ ‎‏ربوبیّت به همان اندازه کسر شود و ناقص گردد، چه که این دو‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 234

‏ مقابل یکدیگرند: ‏الدُّنْیا والآخِرَةُ ضَرَّتان.‎[13]‎

‏    ‏‏پس، سالک الی الله را ضرور است که به مقام ذلّ خود پی برد و‏‎ ‎‏نصب العین او ذلّت عبودیّت و عزّت ربوبیّت باشد. و هر چه این‏‎ ‎‏نظر قوّت گیرد عبادت روحانی تر شود و روح عبادت قویتر شود،‏‎ ‎‏تا اگر به دستگیری حقّ و اولیای کمّل علیهم السلام توانست به‏‎ ‎‏حقیقت عبودیّت و کنه آن واصل شود، از سرّ عبادت لمحه ای‏‎ ‎‏درمی یابد. و در جمیع عبادات ـ خصوصاً نماز که سمت جامعیّت‏‎ ‎‏دارد و منزلۀ آن در عبادات منزلۀ انسان کامل است و منزلۀ اسم‏‎ ‎‏اعظم بلکه خود اسم اعظم است ـ این دو مقام، یعنی مقام عزّ‏‎ ‎‏ربوبیّت که حقیقت است و مقام ذلّ عبودیّت که رقیقۀ آن است،‏‎ ‎‏مرموز است. و در اعمال مستحبّه «قنوت» و در اعمال واجبه‏‎ ‎‏«سجده» را اختصاصی است که پس از این ان شاءالله به آن اشاره‏‎ ‎‏خواهم کرد.‏

‏     و باید دانست که عبودیّت مطلقه از اعلی مراتب کمال و ارفع‏‎ ‎‏مقامات انسانیّت است که جز اکمل خلق الله محمّد صلّی الله علیه و‏‎ ‎‏آله بالاصالة و دیگر اولیای کمّل بالتّبعیّة کسی دیگر را از آن نصیبی‏‎ ‎‏نیست، و دیگران را پای عبودیّت لنگ است و عبادت و عبودیّت‏‎ ‎‏آنها معلّل است. و جز با قدم عبودیّت نتوان به معراج حقیقی مطلق‏‎ ‎‏رسید؛ ولهذا در آیۀ شریفه فرماید: سُبحانَ الّذی اَسْری بِعَبْدِهِ. قدم‏‎ ‎‏عبودیّت و جذبۀ ربوبیّت سیر داد آن ذات مقدّس را به معراج قرب‏‎ ‎‏و وصول. و در «تشهّد» نماز که رجوع از فنای مطلق است، که در‏‎ ‎‏سجده حاصل شده، باز توجّه به عبودیّت قبل از توجّه به رسالت‏‎ ‎‏است. و ممکن است اشاره به آن باشد که مقام رسالت نیز در نتیجۀ‏‎ ‎‏جوهرۀ عبودیّت است. و این مطلب را دنبالۀ طویلی است که از‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 235

‏وظیفۀ این اوراق خارج است.(302)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

اعتماد به حق در سلوک

‏از وظایف بزرگ سالک الی الله و مجاهد فی سبیل الله آن است که‏‎ ‎‏در خلال مجاهده و سلوک از اعتماد به نفس بکلّی دست کشد و‏‎ ‎‏جبلّتاً متوجّه به مسبّب الاسباب و فطرتاً متعلّق به مبدأ المبادی‏‎ ‎‏گردد، و از آن وجود مقدس عصمت و حفظ طلب کند و به‏‎ ‎‏دست گیریِ آن ذات اقدس اعتماد کند و در خلوات تضرّع به‏‎ ‎‏حضرتش ببرد و اصلاح حالش را با کمال جدّیّت در طلب بخواهد‏‎ ‎‏که جز ذات مقدّس او پناهی نیست. والحمدلله .(303)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تضرع به درگاه حق در سلوک

‏پس، سالک طریق آخرت در هر رشته از رشته های دینی و طریقه ای‏‎ ‎‏از طریقه های الهی هست اوّلاً باید با کمال مواظبت و دقّت، چون‏‎ ‎‏طبیبی با محبت و پرستاری پر شفقت، از حال خود مواظبت نماید و‏‎ ‎‏عیوب سیر و سلوک خود را تفتیش و مداقّه کند. و ثانیاً در خلال آن از‏‎ ‎‏پناه بردن به ذات مقدّس حقّ جلّ و علا در خلوات و تضرّع و زاری به‏‎ ‎‏درگاه اقدس ذوالجلال غفلت نورزد.(304)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

عدم امید به خویشتن

‏و باز تذکر دهم که در هر حال به خود امیدی نداشته باش که از غیر‏‎ ‎‏خدای تعالی از کسی کاری برنمی آید. و از خود حقّ تعالی با تضرع‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 236

‏و زاری توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه‏‎ ‎‏إِن شاءالله غالب آیی. إنّه ولیّ التوفیق.(305)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

استعانت از حق برای هدایت و خلوص

‏در هر حال، از خدای مهربان در هر وقت، خصوصاً در خلوات، با‏‎ ‎‏تضرع و استکانت و عجز و مذلت بخواه که تو را هدایت کند به نور‏‎ ‎‏توحید، و قلب تو را منور کند به بارقۀ غیبی یک بینی و یک‏‎ ‎‏پرستی، تا از همۀ عالم وارهی و همه چیز را ناچیز دانی. و با تضرع‏‎ ‎‏از آن ذات مقدس خواهش کن که اعمال تو را خالص گرداند و تو را‏‎ ‎‏هدایت فرماید به طریق خلوص و ارادت.(306)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

توجه و اتکا به حق تعالی

‏و تقویت در جانب روح به این است که توجهتان به خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی زیاد باشد؛ اتکایتان به قدرت لایزال حق تعالی باشد، و‏‎ ‎‏نظرتان نظر الهی باشد و تبعیت از احکام خدا بکنید؛ و در جسم و‏‎ ‎‏جان هر دو فداکار اسلام باشید.(307)‏

1 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

مددخواهی از حق تعالی

‏و شاید آیۀ شریفۀ ‏و قاتِلُوهُمْ حَتّی َلاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدّینُ لله ‎[14]‎‏ در بعض‏‎ ‎‏مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشۀ فتنه که شیطان‏‎ ‎‏بزرگ و جنود آن، که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 237

‏دارد، باشد. و هر کس برای رفع فتنه از درون و برون خویش باید‏‎ ‎‏مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزی رسید همه چیز‏‎ ‎‏و همه کس اصلاح می شود.‏

‏     پسرم، سعی کن که به این پیروزی دست یابی، یا دست به بعض‏‎ ‎‏مراحل آن. همّت کن و از هواهای نفسانیه، که حدّ و حصر ندارد،‏‎ ‎‏بکاه؛ و از خدای متعال جلّ و علا استمداد کن که بی مدد او کس به‏‎ ‎‏جایی نرسد.(308)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

پناه بردن به حق تعالی

‏اکنون که ما بیچارگان و متحیران وادی ضلالت و سرمستان از جام‏‎ ‎‏غفلت و خودپرستی از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب‏‎ ‎‏محرومیم، خوب است حالت قصور و تقصیر خود و مذلت و‏‎ ‎‏خواری خویش را در نظر داشته باشیم و به حال حرمان خود‏‎ ‎‏متأسف و به کیفیت احتجاب خود متلهّف باشیم و به حق تعالی از‏‎ ‎‏این خسران و تسلط نفس و شیطان پناه بریم؛ شاید حالت‏‎ ‎‏اضطراری دست دهد و آن ذات مقدس مضطرین را اجابت‏‎ ‎‏فرماید: ‏اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء‎[15]‎‏ پس با حال پریشان و‏‎ ‎‏اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاک مذلت، که اصل‏‎ ‎‏خلقت ما است، نهیم، و یاد از نشئات ذل و مسکنت خود کنیم و با‏‎ ‎‏لسان حال از حق تعالی که ولی نعم است، جبران نقائص را طلب‏‎ ‎‏کنیم و عرض کنیم: بارالها، مادر حجابهای ظلمانی عالم طبیعت و‏‎ ‎‏شرکهای بزرگ هواپرستی و خودخواهی واقعیم، و شیطان در رگ‏‎ ‎‏و پوست و خون ما تصرف دارد و سر تا پای ما در تحت سلطنت‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 238

‏شیطان است، و ما از دست این دشمن قوی جز به پناه به ذات‏‎ ‎‏مقدس تو چاره ای نداریم، تو خود از ما دستگیری کن و قلوب ما‏‎ ‎‏را به خود متوجه فرما. خداوندا، توجه ما به غیر تو از روی استهزاء‏‎ ‎‏نیست؛ ما چه هستیم و که هستیم که در محضر قدس ملک الملوک‏‎ ‎‏علی الاطلاق استکبار و استهزاء کنیم؛ ولی قصور ذاتی و نقص ما‏‎ ‎‏قلوب محجوب ما را از تو مصروف داشته؛ و اگر عصمت و پناه تو‏‎ ‎‏نباشد، ما در شقاوت خود تا ازل باقی هستیم و راه نجاتی نداریم.‏‎ ‎‏بارالها، ما چه هستیم؛ داود نبی (ع) عرض کرد که اگر عصمت تو‏‎ ‎‏نباشد، عصیان تو را خواهم کرد.(309)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

استعانت از ولیِ امر(ع)

‏و از خداوند تبارک و تعالی توفیق حصول مطلوب بخواه؛ و از‏‎ ‎‏روحانیت رسول اکرم و ائمۀ هدی سلام الله علیهم، استعانت کن، و‏‎ ‎‏به ولیّ امر و ناموس دهر، حضرت امام عصر، عجّل الله فرجه، پناه‏‎ ‎‏ببر، البته آن بزرگوار دستگیری ضعفا و بازماندگان را می فرماید و‏‎ ‎‏بیچارگان را دادرسی می نماید.(310)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

توسل به معصومین (ع) در روزهای هفته

‏و چون صبحْ افتتاح اشتغال به کثرات و ورود در دنیا است و با مخاطرۀ‏‎ ‎‏اشتغال به خلق و غفلت از حق انسان مواجه است، خوب است انسان‏‎ ‎‏سالکِ بیدار در این موقعِ باریک برای ورود در این ظلمتکدۀ تاریک‏‎ ‎‏به حق تعالی متوسّل شود و به حضرتش منقطع گردد. و چون خود را‏‎ ‎‏در آن محضر شریف آبرومند نمی بیند، به اولیاء امر و خُفَرای زمان و‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 239

‏ شُفَعاء اِنس و جان، یعنی رسول ختمی صلّی الله علیه و آله و سلم و‏‎ ‎‏ائمّۀ معصومین علیهم السلام، متوسّل گردد و آن ذوات شریفه را‏‎ ‎‏شفیع و واسطه قرار دهد. و چون برای هر روزی خفیر و مجیری‏‎ ‎‏است، پس روز شنبه به وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله،‏‎ ‎‏و روز یکشنبه به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، و روز دوشنبه به‏‎ ‎‏امامان همامان سبطان علیهماالسلام، و روز سه شنبه به حضرات‏‎ ‎‏سجاد و باقر و صادق علیهم السلام، و روز چهارشنبه به حضرات‏‎ ‎‏کاظم و رضا و تقی و نقی علیهم السلام، و روز پنجشنبه به حضرت‏‎ ‎‏عسکری علیه السلام، و روز جمعه به ولیّ امر عجّل الله فرجه‏‎ ‎‏الشّریف، متعلّق است،‏‎[16]‎‏ مناسب آن است که در تعقیب نماز صبح‏‎ ‎‏برای ورود در این بحر مهلک ظلمانی و دامگاه مهیب شیطانی،‏‎ ‎‏متوسّل به خفرای آن روز شود؛ و با شفاعت آنها، که مقرّبان بارگاه‏‎ ‎‏قدس و محرمان سراپردۀ انسند، از حق تعالی رفع شرّ شیطان و نفس‏‎ ‎‏امارۀ بالسّوء را طلب کند، و در اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسک‏‎ ‎‏غیر لایقه، آن بزرگان را واسطه قرار دهد. البته حق تعالی شأنه‏‎ ‎‏چنانچه محمّد صلی الله علیه و آله و دودمان او را وسایط هدایت و‏‎ ‎‏راه نماهای ما مقرّر فرموده و به برکات آنها امّت را از ضلالت و جهل‏‎ ‎‏نجاتْ مرحمت فرموده، به وسیله و شفاعت آنها قصور ما را ترمیم و‏‎ ‎‏نقص ما را تتمیم فرماید و اطاعات و عبادات ناقابل ما را قبول‏‎ ‎‏می فرماید. اِنّهُ وَلیَّ الْفَضْلِ وَالْاِنْعام. و تعقیبات مأثوره در کتب أدعیه‏‎ ‎‏مذکور، و هر کس مناسب با حال خود انتخابی کند و این سفر شریف‏‎ ‎‏را به خیر و سعادت به اتمام رساند.(311)‏

‏ ‏

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 240

هدایت طلبی از مردان حق

‏و اکنون که ما را به خلوت انس راهی نیست و به مقام قدس جایگاهی‏‎ ‎‏نه، خوب است عجز و ذلت خود را سرمایۀ وصول به مقصد و‏‎ ‎‏دستاویز حصول مطلوب قرار داده، دست از دامن مقصود برنداریم تا‏‎ ‎‏کام دل برآریم. و لااقل اگر خود مرد این میدان نیستیم، از مردان راه‏‎ ‎‏هدایت طلبیم و از روحانیّت کمّل اعانت جوییم، شاید بویی از معارف‏‎ ‎‏به مشام جان ما برسد و نسیمی از لطایف به کالبد مردۀ ما بوزد؛ زیرا که‏‎ ‎‏عادت حق تعالی احسان و شیمۀ او تفضل و انعام است.(312)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تدبر در قرآن

‏قرآن کریم این سرچشمۀ فیض الهی تدبر کن هر چند صِرف‏‎ ‎‏خواندن آن که نامۀ محبوب است به شنوندۀ محجوب آثاری‏‎ ‎‏دلپذیر دارد، لکن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر‏‎ ‎‏هدایت می کند ‏اَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها.‎[17]‎‏ و تا این قفل و‏‎ ‎‏بندها بازنگردد و به هم نریزد، از تدبر هم آنچه نتیجه است حاصل‏‎ ‎‏نگردد. خداوند متعال پس از قَسَم عظیم می فرماید: ‏اِنَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ‎ ‎فی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ اِلاّ الْمُطَهَّرُونَ‎[18]‎‏ و سر حلقۀ آنها آنان هستند که آیۀ‏‎ ‎‏تطهیر در شأنشان نازل گردیده.‏

‏     ‏‏... از قرآن دور نیفتم، در این مخاطبۀ بین حبیب و محبوب و‏‎ ‎‏مناجات بین عاشق و معشوق اسراری است که جز او و حبیبش کسی‏‎ ‎‏را بر آن راه نیست و امکان راه یافتن نیز نمی باشد. شاید حروف‏‎ ‎‏مُقَطَّع در بعض سور مثل «الم»، «ص»، «یس» از این قبیل باشد، و‏‎ ‎‏بسیاری از آیات کریمه که اهل ظاهر و فلسفه و عرفان و تصوّف هر‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 241

‏یک برای خود تفسیر یا تأویلی کنند نیز از همان قبیل است گرچه هر‏‎ ‎‏طایفه به قدر ظرفیت خود حظّی دارد یا خیالی. و شمّه ای از این‏‎ ‎‏اسرار به وسیلۀ اهل بیت وحی که از سرچشمۀ جوشان وحی بر آنان‏‎ ‎‏جاری شده، به دیگران به قدر استعداد می رسد و گویی بیشتر‏‎ ‎‏مناجاتها و ادعیه برای این امر انتخاب شده است. آنچه در ادعیه و‏‎ ‎‏مناجات معصومین ـ علیهم صلوات الله و سلامه ـ می یابیم، در اخبار‏‎ ‎‏که اکثراً به زبان عرف و عموم است کمتر یافت می شود.(313)‏

22 / 3 / 63

*  *  *

‏ ‏

تطبیق حالات خویش با آیات قرآن

‏کسی که بخواهد از قرآن شریف حظّ وافر و بهرۀ کافی بردارد، باید‏‎ ‎‏هر یک از آیات شریفه را با حالات خود تطبیق کند تا استفادۀ کامله‏‎ ‎‏کند. مثلاً، در آیۀ شریفه در سورۀ «انفال» فرماید: ‏اِنَّماَ المُؤْمِنُونَ الَّذینَ‎ ‎اِذا ذُکِرَالله ُ وَجِلَتْ قُلوبُهُمْ وَاِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ اِیماناً وَعَلی‎ ‎رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلوُن‏...‏‎[19]‎‏ الخ. شخص سالک باید این اوصاف ثلاثه را ببیند با‏‎ ‎‏او منطبق است؟ آیا وقتی ذکر خدا می شود، قلب او فرو می ریزد و‏‎ ‎‏ترسناک می شود؟ و وقتی آیات شریفۀ الهیّه بر او خوانده می شود،‏‎ ‎‏نور ایمان در قلبش افزایش پیدا می کند؟ و اعتماد و توکلش به حق‏‎ ‎‏تعالی است؟ یا در هر یک از مراتب راجل، و از هر یک از این‏‎ ‎‏خواصّ محروم است. اگر بخواهد بفهمد که از حق ترسناک است و‏‎ ‎‏قلبش از ترس خداوند فرو می ریزد، به اعمال خود نظر کند. انسان‏‎ ‎‏ترسناک در محضر کبریایی جسارت به مقام مقدّسش نکند و در‏‎ ‎‏حضور حضرت حق هتک حرمات الهیّه ننماید ـ اگر با آیات الهیّه‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 242

‏ ایمان قوی شود، نور ایمان به مملکت ظاهرش نیز سرایت کند.‏‎ ‎‏ممکن نیست قلب نورانی باشد، و زبان و کلام و چشم و نظر و‏‎ ‎‏گوش و استماع نورانی نباشد. بشر نورانی آن است که تمام قوای‏‎ ‎‏ملکیه و ملکوتیّه اش نوربخش باشد؛ و علاوه بر آن که خود او را‏‎ ‎‏هدایت به سعادت و طریق مستقیم کند، به دیگران نیز نورافشانی‏‎ ‎‏کند و آنها را به راه انسانیت هدایت کند؛ چنانچه اگر کسی به‏‎ ‎‏خدای تعالی توکل و اعتماد داشته باشد، قطع طمع از دست‏‎ ‎‏دیگران کند و بار احتیاج و فقر خود را به درگاه غنیّ مطلق افکند؛ و‏‎ ‎‏دیگران را که چون خود او فقیران و بینوایانند مشکل گشا نداند.‏

‏     پس، وظیفۀ سالک الی الله آن است که خود را به قرآن شریف‏‎ ‎‏عرضه دارد؛ و چنانچه میزان در تشخیص صحّت و عدم صحّت و‏‎ ‎‏اعتبار و لا اعتبارِ حدیث آن است که آن را به کتاب خدا عرضه‏‎ ‎‏دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، میزان در‏‎ ‎‏استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است که در میزان‏‎ ‎‏کتاب الله درست و مستقیم در آید. و چنانچه خُلق رسول الله قرآن‏‎ ‎‏است، خلق خود را با قرآن باید متوافق کند تا با خلقِ ولی کامل نیز‏‎ ‎‏مطابق گردد. و خلقی که مخالف کتاب الله است زخرف و باطل‏‎ ‎‏است. و همچنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و‏‎ ‎‏ظاهر خود را باید با کتاب خدا تطبیق کند و عرضه دارد تا به‏‎ ‎‏حقیقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنی او گردد.‏

‏ ‏

‏وَاَنْتَ الْکِتابُ المُبینُ الَّذی‏

‏ ‏‏بِاَحْرُفِهِ تَظْهَرُ المُضْمَرُ‏‎[20]‎‏(314)‏‎ ‎

‏ ‏

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 243

عرضۀ خویش بر قرآن و احادیث

‏پس بر انسان سالکِ راه حق و طالبِ سعادت و نجات، لازم و‏‎ ‎‏مُتحَتّم است که تا در این چند روزه که مهلت است و از عمر‏‎ ‎‏دنیاوی او ـ که مورد تغییر و تبدیل و نشئۀ اختیار و نفوذ‏‏ اراده است ـ‏‎ ‎‏چند صباحی باقی مانده، با جدّیت کوشش کند و صفحۀ نفس‏‎ ‎‏خود را عرضه به قرآنِ خدا و أحادیث معصومین علیهم السلام ـ که‏‎ ‎‏موازین حق و باطل و طرق تمیز سعات و شقاوتند ـ نماید، تا أوّلاً:‏‎ ‎‏خود را بشناسد و به حال باطن خود معرفت پیدا کند که از کدام‏‎ ‎‏حزب و داخل کدام جند است؛ آیا از حزب الرحمن و جند العقل‏‎ ‎‏است، یا حزب الشّیطان و جند الجهل است؟ پس اگر با همین‏‎ ‎‏حدیث شریف که ما در صدد شرح آن هستیم خود را امتحان نمود‏‎ ‎‏و خود را از جنود عقل تشخیص داد؛ به این طور که دید، جنود‏‎ ‎‏عقل در مملکت روح او غلبه دارد، شکر خدایِ تعالی کند، و‏‎ ‎‏بکوشد تا مملکت باطن را از جنود جهل پاک کند، و حکم عقل و‏‎ ‎‏جنود آن را در باطن محکم و نافذ کند.(315)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

لزوم طی منازل و مراحل در سلوک

‏واعلم ان السالک بقدم المعرفة الی الله لا یصل الی الغایة القصوی،‏‎ ‎‏و لا یستهلک فی أحدیة الجمع، ولا یشاهد ربه المطلق إلا بعد‏‎ ‎‏تدرجه فی السیر الی منازل ومدارج ومراحل ومعارج من الخلق الی‏‎ ‎‏الحق المقید. و ‏‏[‏‏بعد أن‏‎ ‎‏]‏‏یزیل القیدیسیراً یسیراً، وینتقل من نشأة‏‎ ‎‏إلی نشأة و من منزل الی منزل، حتی ینتهی الی الحق المطلق. کما‏‎ ‎‏هو المشار الیه فی الکتاب الإِلهی ‏‏[‏‏مبیناً‏‎ ‎‏]‏‏لطریقة شیخ الأنبیاء، علیه‏‎ ‎‏وعلیهم الصلاة والسلام، بقوله تعالی ‏فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَی کَوْکَباً قَالَ‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 244

هذا رَبِّی‎[21]‎‏، الی قوله ‏وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَالأَرْضَ حَنیفاً وَما أَنَا مِن‎ ‎المُشْرِکین‎[22]‎‏. فتدرّج من ظلمات عالم الطبیعة، مرتقیاً الی طلوع ربوبیة‏‎ ‎‏النفس، متجلیة بصورة الزهرة‏‎[23]‎‏.(316)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تأدب و تعبد به ظاهر شریعت

‏بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود مگر آنکه ابتدا‏‎ ‎‏کند انسان از ظاهر شریعت. و تا انسان متأدّب به آداب شریعت‏‎ ‎‏حقه نشود، هیچیک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا‏‎ ‎‏نشود؛ و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و‏‎ ‎‏علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود. و پس از‏‎ ‎‏انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدب به آداب‏‎ ‎‏ظاهره خواهد بود. و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به‏‎ ‎‏ترک ظاهر. علم باطن پیدا شود. یا پس از پیدایش آن به آداب‏‎ ‎‏ظاهره احتیاج نباشد. و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 245

‏و مدارج انسانیت. و شاید موفق شدم به بیان بعضی از آن در این‏‎ ‎‏ورقه ها، إن شاءالله تعالی. ...‏

‏     پس ای برادر، از معاصی احتراز کن، و عزم هجرت به سوی‏‎ ‎‏حق تعالی نما، و ظاهر را ظاهر انسان کن، و خود را در سلک ارباب‏‎ ‎‏شرایع داخل کن؛ و از خداوند تبارک و تعالی در خلوات بخواه که‏‎ ‎‏تو را در این مقصد همراهی فرماید؛ و رسول اکرم، صلّی الله علیه و‏‎ ‎‏آله، و اهل بیت او را شفیع قرار ده که خداوند به تو توفیق عنایت‏‎ ‎‏فرماید و از تو دستگیری نماید در لغزشهایی که در پیش داری؛‏‎ ‎‏زیرا که انسان در ایام حیات لغزشگاههای عمیقی دارد که ممکن‏‎ ‎‏در آنِ واحد به پرتگاه هلاکت چنان افتد که دیگر نتواند از برای‏‎ ‎‏خود چاره بکند، بلکه در صدد چاره جویی هم برنیاید؛ بلکه شاید‏‎ ‎‏شفاعت شافعین هم شامل حال او نشود.(317)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

نفی هوا و پیروی از شرع و عقل

‏میزان باز ماندن از حق متابعت هوای نفس است؛ و مقدار بازماندن‏‎ ‎‏نیز متقدر شود به مقدار تبعیت. مثلاً اگر به واسطۀ تعلیم انبیا و تربیت‏‎ ‎‏علما و مربیان، مملکت انسانیت این انسان کذایی، که در اوّل ولادت‏‎ ‎‏با آن سه قوّه هماغوش بود و با ترقی و تکامل او آنها نیز ترقی و‏‎ ‎‏تکامل می کردند، در تحت تأثیر تربیت واقع شد، و کم کم تسلیم قوّۀ‏‎ ‎‏مربیۀ انبیا و اولیا، علیهم السلام، گردید، ممکن است چیزی بر او‏‎ ‎‏نگذرد جز آنکه قوّۀ کاملۀ انسانیه، که در او به طریق استعداد و قابلیت‏‎ ‎‏ودیعه گذاشته شده بود، فعلیت پیدا کند و ظهور نماید و تمام شئون و‏‎ ‎‏قوای مملکت برگردد به شأن انسانیت. شیطان ایمان آورد به دستش؛‏‎ ‎‏چنانچه در دست رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، ایمان آورد،‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 246

‏فرمود: ‏إنَّ شَیْطانی آمَنَ بِیَدی.‎[24]‎‏ «شیطان من به دست من ایمان آورد.» و‏‎ ‎‏مقام حیوانیت او تسلیم مقام انسانیتش شود، به طوری که مرکب‏‎ ‎‏مرتاض راهوار عالم کمال و ترقی و براق آسمان پیمای راه آخرت‏‎ ‎‏شود و ابداً سرخودی نکند و چموشی ننماید. و بعد از تسلیم شدن‏‎ ‎‏شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند و‏‎ ‎‏حکومت عادلۀ حقه تشکیل شود که کارکن در آن و حکمفرمای در آن‏‎ ‎‏حق و قوانین حقه باشد، و قدمی بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و‏‎ ‎‏بکلی از باطل و جور عاری و بری گردد.‏

‏     ‏‏پس، همان طور که میزان در منع حق و صدّ آن اتّباع هوای نفس‏‎ ‎‏است، میزان در جلب حق و پیدایش آن متابعت شرع و عقل است.‏‎ ‎‏و بین این دو منزل، که یکی متابعت کاملۀ هوای نفس است و‏‎ ‎‏دیگری متابعت مطلقۀ کاملۀ عقل است، منازل غیر متناهیه است،‏‎ ‎‏به طوری که هر قدمی که به تبعیت هوای نفس برداشته شود، به‏‎ ‎‏همان اندازه منع از حق کند و حجاب از حقیقت شود و از انوار‏‎ ‎‏کمال انسانیت و اسرار وجود آدمیت محجوب گردد؛ و به عکس،‏‎ ‎‏هر قدمی که بر خلاف میل نفس و هوای آن بردارد، به همان اندازه‏‎ ‎‏رفع حجاب شود و نور حق در مملکت جلوه کند.(318)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

اهمیت تکرار در اخلاق

‏یکی از اموری که در اخلاق توجه به آن مهم است اینکه مسائل‏‎ ‎‏تکرار شود و این تکرار و تذکر، هم در خود انسان و هم در دیگران‏‎ ‎‏تأثیر می کند.(319)‏

8 / 7 / 61


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 247

لزوم تکرار برای آدم سازی

‏انسان، یکی از نکاتی که در قرآن مکرر هست یا مکررات، برای‏‎ ‎‏اینکه، قرآن یک آدم سازی می خواهد بکند. قرآن تاریخ نیست، اگر‏‎ ‎‏تاریخ بود، در تاریخ، کتاب تاریخ، یک قصه را نوشت، ثانیاً اگر‏‎ ‎‏بنویسند زیادی نوشته اند، اما کتاب اخلاق باید مکرر باشد. کسانی‏‎ ‎‏که اخلاق می خواهند برای مردم بگویند، باید بگویند، بگویند،‏‎ ‎‏بگویند تا توی مغزشان بکنند، با یک دفعه گفتن درست نمی شود.‏‎ ‎‏یکی از نکات بزرگی که قرآن کریم، مکررات را می بینید دارد،‏‎ ‎‏اینها مکررات نیست، سبک انسانسازی این جوری است، هر‏‎ ‎‏صفحه را باز می کنی دعوت به تقوا، دعوت به خوبی، دعوت به‏‎ ‎‏چی، آن صفحه هم باز می کنی، قصۀ موسی را چندین مرتبه ذکر‏‎ ‎‏می کند، قصۀ ابراهیم را چندین مرتبه ذکر می کند، قصه نمی خواهد‏‎ ‎‏بگوید که، یک دفعه وقتی گفت، خوب، بس است. اینهایی که‏‎ ‎‏قرآن را نمی شناسند، این خارجیها که نمی فهمند قرآن چی است،‏‎ ‎‏می گویند خوب بود باب باب باشد، هر بابی یک کلمه ای باشد‏‎ ‎‏دیگر. قرآن آمده آدم درست کند؛ آدم درست کردن به یک دفعه‏‎ ‎‏گفتن نمی شود. معلم اخلاق با یک دفعه بگوید و تمام کند برود‏‎ ‎‏نمی شود؛ باید در یک مجلس هم ده مرتبه یک مطلب را هی‏‎ ‎‏بگوید، بگوید، بگوید تا در دلها بنشیند. ما باید دائماً به هم‏‎ ‎‏سفارش کنیم. حوزه های علمیه به دولت و به ملت و به اینها باید‏‎ ‎‏سفارش کنند، دعوت به تقوا کنند، دعوت کنند به وحدت، دعوت‏‎ ‎‏کنند به تقوا. مردم، هر کس با هم می نشیند این دعوت را بکنند،‏‎ ‎‏اهل منبر که می کنند و باید زیادتر بکنند. مجلس باید در بین‏‎ ‎‏صحبتهایشان مردم را بسازند.(320)‏

1 / 1 / 62

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 248

سر تکرار در قرآن

‏کتابهایی که برای انسانسازی آمده است مثل قرآن کریم، و کتابهایی که‏‎ ‎‏در اخلاق نوشته می شود، و مقصود، ساختن یک انسان است، و‏‎ ‎‏ساختن یک جامعه است، به حسب اهمیت، هر موضوعی در آنها‏‎ ‎‏تکرار شده است. تکرار در قرآن مجید زیاد است. و بعضیها خیال‏‎ ‎‏می کنند که این تکرار چرا؟ و حال آنکه لازم است. یکی از چیزهایی که‏‎ ‎‏برای ساختن انسان مفید است تلقین است. انسان خودش هم اگر‏‎ ‎‏بخواهد ساخته بشود، باید آن مسائلی که مربوط به ساختن خودش‏‎ ‎‏است تلقین کند به خودش، تکرار کند. یک مطلبی که تأثیر در نفس‏‎ ‎‏انسان باید بکند، با تلقینات و تکرارها بیشتر در نفس انسان نقش پیدا‏‎ ‎‏می کند. نکتۀ تکرار ادعیه و تکرار نماز در هر روز چندین دفعه، و‏‎ ‎‏همیشه این است که انسان با گفتن و شنیدن، خود انسان قرائت می کند‏‎ ‎‏و می شنود آن آیاتی که سازنده است، مثل سورۀ مبارکۀ حمد که یک‏‎ ‎‏درس سازنده است. انسان باید اینها را تکرار کند و تلقین کند، و نفس‏‎ ‎‏را حاضر کند برای شنیدن. انسان خودش که یک مطلبی می گوید،‏‎ ‎‏سامع یک دفعه می شنود، و در قلبش هم وارد می شود. لکن گوینده،‏‎ ‎‏اول در قلبش نقش می بندد، بعد آن را می گوید و بعد می شنود، و بعد‏‎ ‎‏باز در قلبش وارد می شود. تلقین از اموری است که لازم است. اینکه‏‎ ‎‏من در بعض از مسائل برای دوستان دایماً یک مطلب را تلقین می کنم و‏‎ ‎‏اظهار می کنم برای این است، که مطلب مهم است. ساختن یک جامعه‏‎ ‎‏است. ساختن یک ملت است. و تا ساخته نشود یک ملت و یک‏‎ ‎‏جامعه، نمی تواند به آن مقاصد عالیه ای که دارد برسد. و لهذا مسائل‏‎ ‎‏مهم را باید تکرار بکنند. گویندگان تکرار بکنند و شنوندگان هم‏‎ ‎‏خودشان به خودشان تلقین بکنند تا ان شاءالله تأثیر بکند در نَفْس.(321)‏

22 / 9 / 59

*  *  *


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 249

سرّ تکرار اذکار و عبادات

‏گرچه مطالبی که در این اوراق است از امور شایعۀ رایجه و از‏‎ ‎‏مکررات باید به شمار آورد، ولی باکی از این تکرار نیست. تذکر‏‎ ‎‏نفس و تکرار حق امر مطلوبی است؛ و از این جهت در اذکار و‏‎ ‎‏اوراد و عبادات و مناسکْ تکرار مطلوب است. و نکتۀ اصلی آن‏‎ ‎‏عادت دادن نفس و مرتاض نمودن آن است. پس، از تکرار ای‏‎ ‎‏عزیز ‏‏[‏‏ملول‏‏]‏‏ مشو.(322)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ذکر و دعا و نماز و روزه در اعیاد مسلمین

‏نکته ای که می خواستم عرض کنم این است که در اعیادی که‏‎ ‎‏اسلام به ما عنایت فرموده است، در همۀ آن اعیاد آنچه که انسان‏‎ ‎‏ملاحظه می کند همه اش مسئلۀ ذکر و دعاست، نماز است، روزه‏‎ ‎‏است، ذکر است، دعاست. و در این عید هم که عید ملی است و‏‎ ‎‏اسلامی نیست لکن اسلام هم مخالفتی با آن ندارد باز می بینیم که‏‎ ‎‏در روایتی که وارد شده، از آداب امروز روزه گرفتن است؛ از آداب‏‎ ‎‏امروز دعا کردن است؛ نماز خواندن است؛ و این به ما می فهماند‏‎ ‎‏اگر ملتی بخواهد به راه راست برود و بخواهد استقلال خودش را،‏‎ ‎‏آزادی خودش را بخواهد حفظ کند باید در عیدش و غیر عیدش‏‎ ‎‏تذکر داشته باشد؛ ذکر خدا بکند، یاد خدا باشد، برای خدا باشد.‏‎ ‎‏حتی در عیدش دستور روزه است، دستور استحبابی، روزه ای که‏‎ ‎‏باید انسان منقطع بشود از شهوات خودش و متوجه به خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی شود. و این دلیل بر این است که ما باید هر قدمی که‏‎ ‎‏برای پیروزی پیش می رویم، هر قدمی که برای ساختن کشورمان‏‎ ‎‏پیش می رویم، چند قدمی برای ساختن خودمان، برای پیروزی بر‏‎ ‎‏نفس خودمان، برای پیروزی برشیطان باطنی خودمان قدم‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 250

‏برداریم.(323)‏

1 / 1 / 62

*  *  *

‏ ‏

تداوم بر وضو حافظ انسان

‏برای جلوگیری از شرّ نفس و شیطان دوام بر وضو را سفارش‏‎ ‎‏می فرمودند و می گفتند وضو به منزلۀ لباس جندی است.(324)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تلاوت و تفکر در آیات سوره حشر

‏سورۀ مبارکۀ حشر را مطالعه کن که گنجینه هایی از معارف و تربیت‏‎ ‎‏در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکر کند و از‏‎ ‎‏آنها به مدد الهی توشه ها بردارد، خصوصاً آیات اواخر آن از آنجا‏‎ ‎‏که فرماید: ‏یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله َ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُواالله َ إنَّ‎ ‎الله َ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ‎[25]‎‏ تا آخر سوره.(325)‏

26 / 4 / 63

*  *  *

‏ ‏

تسهیل راه پس از ورود

‏آری در ابتداء امر، ورود در هر یک از مقامات عارفین و قطع هر‏‎ ‎‏مرحله از مراحل سلوک مشکل به نظر آید. شیطان و نفس نیز به‏‎ ‎‏این معنی کمک کند که انسان را نگذارد وارد سلوک شود، ولی پس‏‎ ‎‏از ورود کم کم راه سهل و طریق آسان شود؛ هر قدمی که در راه حق‏‎ ‎‏و آخرت، انسان بردارد، برای قدم دیگر، نور هدایت الهی راه را‏‎ ‎‏روشن کند و سلوک را سهل و آسان فرماید.(326)‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 251

وساوس شیطان و نفس در مشکل نمایی سلوک

‏عزیزا! ممکن است در اول امر، انس با این معانی برای نفس مشکل‏‎ ‎‏باشد و شیطان و وساوس نفسانیّه نیز به اشکال آن بیفزاید و انسان را‏‎ ‎‏از تحصیل این احوال مأیوس کند و به انسان سلوک راه آخرت و‏‎ ‎‏سلوک الی الله را بزرگ و مشکل نمایش دهد، و بگوید: این معانی‏‎ ‎‏مال بزرگان است و به ما ربطی ندارد؛ بلکه گاهی شود که اگر بتواند‏‎ ‎‏انسان را از آن متنفر کند و با هر اسمی شده از آن منصرف کند؛ ولی‏‎ ‎‏انسان حق طلب باید استعاذۀ حقیقیه از مکاید آن پلید کند و به‏‎ ‎‏وسواس آن اعتنا نکند، و گمان نکند که راه حق و تحصیل آن امری‏‎ ‎‏است مشکل. بلی، اوّل مشکل نما است ولی اگر انسان وارد شود در‏‎ ‎‏آن، خدایِ تعالی طرق سعادت را آسان و نزدیک کند.(327)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

نفی گوشه گیری سیرۀ انبیا و اولیا

‏عمده این است که وارد بشود انسان در آن راهی که باید سیر بکند،‏‎ ‎‏چه سیرهای معنوی و چه سیرهای مادی که آنها هم معنوی است‏‎ ‎‏به یک معنا؛ یعنی، بعد از اینکه یک دولتی اسلامی شد، همه‏‎ ‎‏چیزش با معنویات بسته است به هم، این طور نیست که دولتش‏‎ ‎‏معنویت نداشته باشد و اما فرض کنید که ائمۀ جماعتش داشته‏‎ ‎‏باشد. وقتی بنا شد که مردم احساس کردند که ما می خواهیم آدم‏‎ ‎‏باشیم، ما می خواهیم که اصلاح بشویم، ما می خواهیم که خودمان‏‎ ‎‏را اصلاح بکنیم، ما می خواهیم دولتمان یک دولت الهی باشد،‏‎ ‎‏مجلسمان  هم همین طور و همه چیزمان همین طور، وقتی این‏‎ ‎‏طور شد همه اش معنویات است، منتها با راههای مختلف.‏

‏     همین کاری که شما می کنید در وزارت خارجه و سفرا در‏‎ ‎‏خارج، چنانچه راه مستقیم اسلامی باشد، خودش «سیرالی الله »‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 252

‏است. «سیرالی الله » لازم نیست که انسان گوشه ای بنشیند و بگوید‏‎ ‎‏من «سیرالی الله » می خواهم بکنم. خیر، «سیرالی الله » همان طوری‏‎ ‎‏[‏‏است‏‎ ‎‏]‏‏که سیرۀ انبیا و خصوصاً پیامبر اسلام ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ و کسانی که‏‎ ‎‏مربوط به او بودند؛ در عین حالی که در جنگ وارد می شدند، آدم‏‎ ‎‏می کشتند، کشته می دادند، حکومت داشتند، همه چیز داشتند،‏‎ ‎‏همه اش «سیرالی الله » بود. اینطور نبود که آن روزی که حضرت‏‎ ‎‏امیر مشغول به قتال است «سیرالی الله » نباشد، آن روزی که‏‎ ‎‏مشغول نماز است، باشد. خیر، هر دویش «سیرالی الله » است و‏‎ ‎‏لهذا، پیامبر می فرماید که ‏ضَرْبَةُ علیّ یَوْمَ اْلخَنْدَق اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَقَلَیْن‎[26]‎‎ ‎‏این برای این است که «سیرالی الله » است.‏

‏     وقتی بنا شد که ما بخواهیم با منحرفین در جنگ باشیم ـ نه‏‎ ‎‏جنگ آنطوری که تفنگ بکشیم ـ وقتی ما می خواهیم که جهات‏‎ ‎‏معنوی را بکشیم در مادیات، مادیات را هم بکشیم  در طرف‏‎ ‎‏معنویات، این موفق می شود انسان آخرش، و لوکار مشکل است،‏‎ ‎‏لکن اینطور نیست که نباشد، نشود؛ یک امری است که انسان‏‎ ‎‏موفق می شود، وقتی که وارد عمل شد موفق می شود.(328)‏

4 / 10 / 61

*  *  *

‏ ‏

اهتمام به امور مسلمین در سلوک

‏پسرم! از من گذشته ‏یَشِیبُ بْنُ آدم وَ یَشُبُّ فِیهِ خَصْلَتان: الحِرْصُ وَ طُولُ‎ ‎الْأَمَلِ.‎[27]‎‏ لکن تو نعمت جوانی داری و قدرت اراده، امید است بتوانی‏‎ ‎‏راهیِ طریق صالحان باشی. آنچه گفتم بدان معنی نیست که خود را‏‎ ‎‏از خدمت به جامعه کنارکشی و گوشه گیر و کَلِّ بر خلق الله باشی که‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 253

‏این از صفات جاهلان مُتنسِّک است یا درویشان دکان دار.‏‎ ‎‏سیره انبیای عظام ـ صلّی الله علی نبیّنا و علیهم اجمعین ـ و ائمۀ‏‎ ‎‏اطهار ـ علیهم السلام ـ که سرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قید و‏‎ ‎‏بند، و وابستگان به ساحت الهی در قیام به همه قُوی علیه‏‎ ‎‏حکومت های طاغوتی و فرعون های زمان بوده و در اجرای‏‎ ‎‏عدالت در جهان رنج ها برده و کوشش ها کرده اند، به ما درس ها‏‎ ‎‏می دهد و اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم راه گشایمان‏‎ ‎‏خواهد بود ‏مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ یَهْتَمَّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.‎[28]‎‏(329)‏

26 / 4 / 63

*  *  *

‏ ‏

ردّ گوشه گیری به جهت سلوک

‏اینطور نیست که آدم خوب کسی باشد که در کناری نشسته باشد و‏‎ ‎‏تسبیحی دست بگیرد و در مسجد ذکر بگوید. اگر انسان خوب‏‎ ‎‏اینگونه بود حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و حضرت‏‎ ‎‏امیرمؤمنان هم این کار را می کردند. ما ندیدیم در تاریخ کسی گفته‏‎ ‎‏باشد رسول اکرم و امیرمؤمنان در جایی از صحنه کناره گیری کنند و‏‎ ‎‏در مسجد بنشینند و ذکر بگویند، بلکه بعکس در همه جا حضور‏‎ ‎‏داشتند و در صحنه بودند. بنابراین، اینکه عده ای نشسته اند و‏‎ ‎‏می گویند باید کناره گیری کرد، درست نیست. روحانیت باید عضو‏‎ ‎‏فعال جامعه باشد و مردم را هدایت و ارشاد نماید.(330)‏

3 / 9 / 61

*  *  *

‏ ‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 254

‏بدان که اوّل شرط از برای مجاهد در این مقام و مقامات دیگر، که‏‎ ‎‏می توا‏‏[‏‏ند‏‏]‏‏ منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طائر خیال‏‎ ‎‏است. چون که این خیال مرغی است بس پرواز کُن که در هر آنی به‏‎ ‎‏شاخی خود را می آویزد؛ و این موجب بسی از بدبختیهاست. و‏‎ ‎‏خیال یکی از دستاویزهای شیطان است که انسان را به واسطۀ آن‏‎ ‎‏بیچاره کرده به شقاوت دعوت می کند.‏

نقش ضبط خیال در اصلاح باطن

‏     انسان مجاهد که درصدد اصلاح خود برآمده و می خواهد‏‎ ‎‏باطن را صفایی دهد و از جنود ابلیس آن را خالی کند، باید زمام‏‎ ‎‏خیال را در دست گیرد و نگذارد هر جا می خواهد پرواز کند؛ و‏‎ ‎‏مانع شود از اینکه خیالهای فاسدِ باطل برای او پیش آید، از قبیل‏‎ ‎‏خیال معاصی و شیطنت؛ همیشه خیال خود را متوجه امور شریفه‏‎ ‎‏کند. و این اگر چه در اوّل امر قدری مشکل به نظر می رسد و‏‎ ‎‏شیطان و جنودش آن را به نظر بزرگ جلوه می دهند، ولی با قدری‏‎ ‎‏مراقبت و مواظبت امر سهل می شود. ممکن است، برای تجربه،‏‎ ‎‏تو نیز چندی درصدد جمع خیال باشی و مواظبت کامل از آن کنی:‏‎ ‎‏هر وقت می خواهد متوجه امر پستی و خسیسی شود، آن را‏‎ ‎‏منصرف کنی و متوجه کنی به امور دیگر، از قبیل مباحات یا امور‏‎ ‎‏راجحۀ شریفه. اگر دیدی نتیجه گرفتی، شکر خدای تعالی کن بر‏‎ ‎‏این توفیق؛ و این مطلب را تعقیب کن شاید خدای تو به رحمت‏‎ ‎‏خود راهی برای تو باز کند از ملکوت که هدایت شوی به صراط‏‎ ‎‏مستقیم انسانیت و کار سلوک الی الله تعالی برای تو آسان شود.‏

‏     و ملتفت باش که خیالات فاسدۀ قبیحه و تصورات باطله از‏‎ ‎‏القائات شیطان است که می خواهد جنود خود را در مملکت باطن‏‎ ‎‏تو برقرار کند؛ و تو که مجاهدی با شیطان و جنودش و می خواهی‏‎ ‎‏صفحۀ نفس را مملکت الهی ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ رحمانی کنی، باید مواظب کید آن‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 255

‏ لعین باشی و این اوهام برخلاف رضای حق تعالی را از خود‏‎ ‎‏دورنمایی تا إن شاءالله در این جنگ داخلی این سنگر را که خیلی‏‎ ‎‏مهم است از دست شیطان و جنودش بگیری، که این سنگر به‏‎ ‎‏منزلۀ سرحدّ است، اگر اینجا غالب شدی امیدوار باش.‏

‏     و ای عزیز، از خدای تبارک و تعالی در هر آن استعانت بجوی و‏‎ ‎‏استغاثه کن در درگاه معبود خود، و با عجز و الحاح عرض کن:‏‎ ‎‏بارالها، شیطان دشمن بزرگی است که طمع بر انبیا و اولیاء بزرگ تو‏‎ ‎‏داشته و دارد، تو خودت با این بندۀ ضعیف گرفتار امانی و اوهام‏‎ ‎‏باطله و خیالات و خرافات عاطله همراهی کن که بتواند از عهدۀ‏‎ ‎‏این دشمن قوی برآید؛ و در این میدان جنگ با این دشمن قوی که‏‎ ‎‏سعادت و انسانیت مرا تهدید می کند تو خودت با من همراهی‏‎ ‎‏فرما که بتوانم جنود او را از مملکت خاص تو خارج کنم و دست‏‎ ‎‏این غاصب را از خانۀ مختص به تو کوتاه نمایم.‏

‏     و از چیزهایی که انسان را در این سلوک معاونت می کند و‏‎ ‎‏انسان باید مواظب آن باشد «موازنه» است. و آن چنان است که‏‎ ‎‏انسان عاقل منافع و مضارّ هر یک از اخلاق فاسده و ملکات رذیله‏‎ ‎‏را که زاییده شدۀ شهوت و غضب و واهمه است، که سرخودند و‏‎ ‎‏در تحت تصرف شیطان، مقایسه کند با منافع و مضارّ هر یک از‏‎ ‎‏اخلاق حسنه و فضایل نفسانیه و ملکات فاضله که زاییده شدۀ‏‎ ‎‏اینهاست که در تحت تصرف عقل و شرع اند. و ملاحظه کند آیا‏‎ ‎‏کدام یک را خوب است اقدام کند. مثلاً منافعی که از برای نفسی‏‎ ‎‏که دارای شهوت مطلق العنان است و آن در او رسوخ پیدا کرده و‏‎ ‎‏ملکۀ مستقره شده و از آن ملکات بسیاری پیدا شده و رذایل‏‎ ‎‏بیشماری فراهم آمده این است که به هر فجوری دسترسی پیدا‏‎ ‎‏کند مضایقه نکند، و هر مالی از هر راهی به دستش می آید از آن‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 256

‏روبرگردان نباشد، و هر چه مطابق با میل او است مرتکب شود، و‏‎ ‎‏اگر چه مستلزم هر امر فاسدی گردد.‏

موازنه و مقایسه بین منافع و زیان قوای نفس در دنیا و آخرت

‏     و منافع غضب که ملکۀ نفس شد و از آن ملکات و رذایل دیگر‏‎ ‎‏پیدا شد آن است که به هر کس دستش رسید با قهر و غلبه ظلم‏‎ ‎‏کند، و هر کس با او مختصر مقاومتی کند هر چه بتواند با او بکند،‏‎ ‎‏و با اندک ناملایمی جنگ و غوغا به پا کند، و به هر وسیله شده‏‎ ‎‏مضارّ ناملایمات خود را از خود دور کند ولو منجر به هر فسادی‏‎ ‎‏در عالم هم بشود.‏

‏     ‏‏و همین طور منافع نفس صاحب واهمۀ شیطانیه که در آن این‏‎ ‎‏ملکه رسوخ پیدا کرده این است که با هر شیطنت و خدعه شده کار‏‎ ‎‏غضب و شهوت را راه بیندازد، و با هر نقشۀ باطلۀ شده بر بندگان‏‎ ‎‏خدا ریاست کند، گرچه به بیچاره نمودن یک عائله باشد یا به بینوا‏‎ ‎‏نمودن یک شهر یا مملکت.‏

‏     اینها منافعی است که این قوا دارند در صورتی که در تحت‏‎ ‎‏تصرف شیطان باشند. در صورتی که وقتی درست فکر کنید و‏‎ ‎‏ملاحظۀ حال این اشخاص را بنمایید، هر کس هر چه قوی هم‏‎ ‎‏باشد و هر قدر به آمال و آرزویش هم برسد، باز هزار یک آمالش‏‎ ‎‏را به دست نیاورده؛ بلکه در این عالم ممکن نیست آمال انسان‏‎ ‎‏اداره شود و هر کس به آرزویش برسد، برای اینکه این عالم دار‏‎ ‎‏مزاحمت است و موادّ این عالم از اجرای ارادۀ ما تعصی دارند، و‏‎ ‎‏میل و آرزوی ما نیز محدود به حدّی نیست. مثلاً قوّۀ شهویه در‏‎ ‎‏انسان طوری است که اگر زنهای یک شهر، به فرض محال، به‏‎ ‎‏دست او بیاید، باز متوجه زنهای شهر دیگر است. و اگر از یک‏‎ ‎‏مملکت نصیبش شد، متوجه مملکت دیگر است. و همیشه آنچه‏‎ ‎‏ندارد می خواهد. با اینکه اینها که گفته شد فرضی است محال و‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 257

‏ خیالی است خام، با وجود این تنور شهوت باز فروزان است و‏‎ ‎‏انسان به آرزوی خود نرسیده.‏

‏     و همین طور قوّۀ غضب در انسان طوری مخلوق است که اگر‏‎ ‎‏مالک الرقاب مطلق یک مملکت شود، متوجه مملکت دیگر‏‎ ‎‏می شود که آن را به دست نیاورده. بلکه هر چه به دستش بیاید، در‏‎ ‎‏او این قوه زیادتر می شود. هر کس منکر است مراجعه به حال خود‏‎ ‎‏کند و به حال اهل این عالم از قبیل سلاطین و متمولین و صاحبان‏‎ ‎‏قدرت و حشمت، آن وقت خود تصدیق ما را می کند.‏

‏     پس انسان همیشه عاشق چیزی است که ندارد و به دست او‏‎ ‎‏نیست. و این فطرتی است که مشایخ عظام و حکمای بزرگ اسلام،‏‎ ‎‏خصوصاً استاد و شیخ ما در معارف الهیه، جناب عارف کامل،‏‎ ‎‏آقای آقا میرزا محمد علی شاه آبادی، روحی له الفداء، به آن کثیری‏‎ ‎‏از معارف الهیه را ثابت می فرمایند‏‎[29]‎‏ که آنها به مقصد ما مربوط‏‎ ‎‏نیست.‏

‏     در هر حال وقتی که انسان فرضاً به مقاصد خود برسد، آیا‏‎ ‎‏استفادۀ او چند وقت است؟ آیا قوای جوانی تا چند وقت برقرار‏‎ ‎‏است؟ وقتی بهار عمر رو به خزان گذاشت، نشاط از دل و قوّه از‏‎ ‎‏اعضا می رود: ذائقه از کار می افتد؛ طعمها درست ادراک نمی شود؛‏‎ ‎‏چشم و گوش و قوۀ لمس و قوای دیگر بیکاره می شوند ـ لذات‏‎ ‎‏بکلی ناقص یا نابود می شود. امراض مختلفه هجوم می آورد: جهاز‏‎ ‎‏هضم و جذب و دفع و جهاز تنفس کار خود را نمی تواند انجام‏‎ ‎‏دهد؛ جز آه سرد و دل پر درد و حسرت و ندامت چیزی برای‏‎ ‎‏انسان باقی نمی ماند. پس مدت استفادۀ انسان از این قوای‏‎ ‎‏جسمانی، از بعد از تمیز و فهم خوب و بد تا زمان افتادن قوا از کار‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 258

‏یا ناقص شدن آنها، بیش از سی چهل سال برای مردم قوی البنیه و‏‎ ‎‏صحیح و سالم نیست؛ آن هم در صورتی که به امراض و‏‎ ‎‏گرفتاریهای دیگر که همه روزه می بینیم و غافل هستیم برنخورد.‏

‏     من عجالتاً برای جنابعالی فرض می کنم در عالم خیال ـ که مایه‏‎ ‎‏ندارد! ـ صد و پنجاه سال عمر و فراهم بودن تمام بساط شهوت و‏‎ ‎‏غضب و شیطنت، و فرض می کنم که هیچ ناملایمی هم برای شما‏‎ ‎‏پیش آمد نکند، و هیچ چیز بر خلاف مقصد شما نشود، آیا بعد از‏‎ ‎‏این مدت کم که مثل باد می گذرد، عاقبت شما چیست؟ آیا از این‏‎ ‎‏لذات چه ذخیره ای کردید برای زندگی همیشگی خود، برای روز‏‎ ‎‏بیچارگی و روز فقر و تنهایی خود، برای برزخ و قیامت خود، برای‏‎ ‎‏ملاقات ملائکۀ خدا و اولیاء خدا و انبیاء او؟ جز یک اعمال قبیحۀ‏‎ ‎‏منکره که صورت آنها را در برزخ و قیامت به شما تحویل می دهند،‏‎ ‎‏که صورت آنها را جز خداوند تبارک و تعالی کس دیگر نمی داند‏‎ ‎‏چیست.‏

مقایسه بین آتش دنیا و آخرت

‏     ‏‏تمام آتش دوزخ و عذاب قبر و قیامت و غیر آنها را که شنیدی و‏‎ ‎‏قیاس کردی به آتش دنیا و عذاب دنیا، اشتباه فهمیدی؛ بد قیاس‏‎ ‎‏کردی. آتش این عالم یک امر عرَضی سردی است. عذاب این‏‎ ‎‏عالَم خیلی سهل و آسان است؛ إدراک تو در این عالَم ناقص و کوتاه‏‎ ‎‏است. همۀ آتشهای این عالَم را جمع کنند روح انسان را نمی تواند‏‎ ‎‏بسوزاند؛ آنجا آتشش علاوه بر اینکه جسم را می سوزاند روح را‏‎ ‎‏می سوزاند، قلب را ذوب می کند، فؤاد را محترق می نماید. تمام‏‎ ‎‏اینها را که شنیدی و آنچه تاکنون از هر که شنیدی جهنم اعمال تو‏‎ ‎‏است که در آنجا حاضر می بینی که خدای تعالی می فرماید: ‏وَ‎ ‎وَجَدُوا ما عَمِلوُا حاضِراً.‎[30]‎‏ یعنی «یافتند آنچه کرده بودند حاضر.» اینجا‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 259

‏ مال یتیم خوردی لذت بردی، خدا می داند آن صورتی که در آن‏‎ ‎‏عالَم از آن در جهنم می بینی و آن ذلتی که در آنجا نصیب تو است‏‎ ‎‏چیست؟ اینجا بد گفتی به مردم، قلب مردم را سوزانیدی، این‏‎ ‎‏سوزش قلب عباد خدا را خدا می داند چه عذابی دارد در آن دنیا؛‏‎ ‎‏وقتی که دیدی می فهمی چه عذابی خودت برای خودت تهیه‏‎ ‎‏کردی. وقتی غیبت کردی، صورت ملکوتی او برای تو تهیه شد، به‏‎ ‎‏تو ردّ می شود؛ با او محشوری و خواهی عذاب آن را چشید. اینها‏‎ ‎‏جهنم اعمال که جهنم سهل و آسان و سرد و گوارا و مال کسانی‏‎ ‎‏است که اهل معصیت هستند؛ ولی برای اشخاصی که ملکۀ فاسده‏‎ ‎‏و رذیلۀ باطله پیدا کردند. از قبیل ملکۀ طمع، حرص، جحود،‏‎ ‎‏جدال، شره، حب مال و جاه و دنیا و سایر ملکات پست، جهنمی‏‎ ‎‏است که نمی شود تصور کرد؛ صورتهایی است که در قلب من و تو‏‎ ‎‏خطور نمی کند که از باطن خودِ نفسْ ظهور می کند که اهل آن جهنم‏‎ ‎‏از عذاب آنها گریزان و به وحشت هستند. در بعضی از روایات‏‎ ‎‏موثقه است که در جهنم یک وادی است از برای متکبرها که او را‏‎ ‎‏«سَقَرْ» می گویند؛ شکایت کرد به خدای تعالی از شدت گرمی و‏‎ ‎‏حرارت و خواست از خدای تعالی که اذن دهد او را نفس بکشد؛‏‎ ‎‏پس از اذن نفسی کشید که جهنم محترق گردید.‏‎[31]‎

‏    ‏‏گاهی این ملکات اسباب می شود که انسان را مخلد در جهنم‏‎ ‎‏می کند، زیرا که ایمان را از انسان می گیرند؛ مثل حسد که در‏‎ ‎‏روایات صحیحۀ ماست که ایمان را حسد می خورد، همان طور که‏‎ ‎‏آتش هیزم را می خورد.‏‎[32]‎‏ و مثل حبّ دنیا و شرف و مال که در‏‎ ‎‏روایات صحیحه است که دو گرگ اگر در گلۀ بی شبان رها شود،‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 260

‏یکی از آنها در اوّل گله و یکی در آخرش، زودتر آنها را هلاک‏‎ ‎‏نمی کنند از حب شرف و حب دنیا که دین مؤمن را از او می گیرد.‏‎[33]‎‎ ‎‏خدا نکند عاقبت معاصی منتهی بشود به ملکات و اخلاق ظلمانی‏‎ ‎‏زشت، و آنها منتهی شود به رفتن ایمان و مردن انسان با حال کفر،‏‎ ‎‏که جهنم کافر و جهنم عقاید باطله از آن دو جهنم بمراتب سخت تر‏‎ ‎‏و سوزانتر و ظلمانیتر است.‏

‏     ای عزیز، در علوم عالیه ثابت شده است‏‎[34]‎‏ که مراتب اشتداد‏‎ ‎‏غیرمتناهی است. هر چه تو تصور کنی و تمام عقول تصور کنند‏‎ ‎‏شدت عذاب را، از آن شدیدتر هم ممکن است. اگر برهان حکما‏‎ ‎‏را ندیدی یا کشف اهل ریاضت را باور نداری، تو که بحمدالله ‏‎ ‎‏مؤمنی، انبیا، صلوات الله علیهم، را صادق می دانی، تو که اخبار‏‎ ‎‏وارده در کتب معتبرۀ ما را، که همۀ علمای امامیه قبول دارند،‏‎ ‎‏درست می دانی، تو که ادعیه و مناجات وارده از ائمۀ معصومین،‏‎ ‎‏سلام الله علیهم، را صحیح می دانی، تو که مناجات مولای متقیان،‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین، سلام الله علیه، را دیدی، تو که مناجات‏‎ ‎‏سیدالساجدین، علیه السلام، را در دعای ابوحمزه دیدی، قدری‏‎ ‎‏تأمل کن در مضمون آنها؛ قدری تفکر نما در فقرات آنها. لازم‏‎ ‎‏نیست یک دعای طولانی را یک دفعه با عجله و شتاب بخوانی و‏‎ ‎‏تفکر در معانیش نکنی، بنده و شما حال سید سجّاد، علیه السلام، را‏‎ ‎‏نداریم که آن دعای مفصل را با حال بخوانیم، شبی یک ربع آن را،‏‎ ‎‏یک ثُلْثِ آن را، با حال بخوان و تفکر کن در فقراتش شاید صاحب‏‎ ‎‏حال شوی. از همه گذشته، قدری تفکر در قرآن کن ببین چه عذابی را‏‎ ‎‏وعده کرده که اهل جهنم از مالک می خواهند که آنها را بکشد؛‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 261

‏هیهات! که مرگ در کار نیست. ببین خدای تعالی می فرماید: ‏یا‎ ‎حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطتُ فی جَنْبِ الله .‎[35]‎‏ آیا این چه حسرتی است؟ که‏‎ ‎‏خدای تعالی با آن عظمت با این تعبیر ذکر می فرماید. تدبر کن در‏‎ ‎‏آیۀ شریفۀ قرآن؛ بی تأمل و تدبر از آن مگذر: ‏یومَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ‎ ‎مُرْضِعَةٍ عَمّا أَرْضَعَتْ و تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ‎ ‎بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذَابَ الله ِ شَدیدٌ.‎[36]‎‏ وصف روز قیامت را می کند‏‎ ‎‏می فرماید: «روزی که فراموش می کند هر شیردهی از آنچه شیر‏‎ ‎‏می دهد؛ و می اندازد هر آبستنی بچۀ خود را؛ و می بینی مردم را‏‎ ‎‏مست، با اینکه آنها مست نیستند و لکن عذاب خدا سخت است.»‏

‏     درست تفکر کن عزیزم، قرآن نعوذبالله کتاب قصه نیست؛‏‎ ‎‏شوخی با شما نمی کند؛ ببین چه می فرماید؟ این چه عذابی است‏‎ ‎‏که عزیزها را از یاد می برد، حامله را بی بار می کند. آیا چه عذابی‏‎ ‎‏است که خداوند تبارک و تعالی با آن عظمت او را وصف می کند به‏‎ ‎‏«شدت» و جای دیگر به «عظمت». چیزی را که خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی که عظمت او حدّ و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهی‏‎ ‎‏ندارد توصیف به شدت و عظمت کند آیا چه خواهد بود؟ خدا‏‎ ‎‏می داند عقل من و تو و فکر همۀ بشر از تصورش عاجز است. اگر‏‎ ‎‏مراجعه به اخبار و آثار اهل بیت عصمت و طهارت کنی و تأمل در‏‎ ‎‏آنها نمایی، می فهمی که قضیۀ عذاب آن عالم غیر از این عذابهایی‏‎ ‎‏است که فکر کردی. قیاس به عذاب این عالَم کردن قیاس باطل‏‎ ‎‏غلطی است.(331)‏

‏ ‏

*  *  *


لزوم نشاط و بهجت در عبادات

‏و دیگر از آداب قلبیّۀ نماز، و سایر عبادات، که موجب نتایج‏‎ ‎‏نیکویی است، بلکه باعث فتح بعضی از ابواب و کشف بعضی از‏‎ ‎‏اسرار عبادات است، آن است که سالک جدّیّت کند که عبادت را‏‎ ‎‏از روی نشاط و بهجت قلب و فرح و انبساط خاطر بجا آورد و از‏‎ ‎‏کسالت و ادبار نفس در وقت عبادت احتراز شدید کند. پس، وقتی‏‎ ‎‏را که برای عبادت انتخاب می کند وقتی باشد که نفس را به عبادت‏‎ ‎‏اقبال است و دارای نشاط و تازگی است و خستگی و فتور ندارد،‏‎ ‎‏زیرا که اگر نفس را در اوقات کسالت و خستگی وادار به عبادت‏‎ ‎‏کند ممکن است آثار بدی به آن مترتّب شود که از جملۀ آنها آن‏‎ ‎‏است که انسان از عبادت منضجر شود و تکلّف و تعسّف آن زیاد‏‎ ‎‏گردد و کم کم باعث تنفّر طباع نفوس شود. و این علاوه بر آن که‏‎ ‎‏ممکن است انسان را بکلّی از ذکر حق منصرف کند و روح را از‏‎ ‎‏مقام عبودیّت که منشأ همۀ سعادات است برنجاند، از چنین‏‎ ‎‏عبادتی نورانیّت قلبیّه حاصل نگردد و باطن نفس از آن منفعل‏‎ ‎‏نگردد و صورت عبودیّتْ صورت باطن قلب نشود. و پیش از این‏‎ ‎‏ذکر شد که مطلوب در عبادات آن است که باطن نفس صورت‏‎ ‎‏عبودیّت شود.‏

‏     و اکنون چنین گوییم که یکی از اسرار و نتایج عبادات و‏‎ ‎‏ریاضات آن است که اراده نفس در ملک بدن نافذ گردد و مملکت‏‎ ‎‏یکسره در تحت کبریاءِ نفس منقهر و مضمحلّ گردد و قوای منبثّه و‏‎ ‎‏جنود منتشرۀ در ملک بدن از عصیان و سرکشی و انانیّت و‏‎ ‎‏خودسری باز مانند و تسلیم ملکوت باطن قلب شوند، بلکه کم کم‏‎ ‎‏تمام قوا فانی شوند در ملکوت، و امر ملکوت در ملک جاری و‏‎ ‎‏نافذ شود و ارادۀ نفس قوّت گیرد و زمام مملکت را از دست‏‎ ‎‏شیطان و نفس امّاره بگیرد و جنود نفس از ایمان به تسلیم و از‏‎ ‎‎ ‎

‏تسلیم به رضا و از رضا به فنا سوق شوند. و در این حال شمّه ای از‏‎ ‎‏اسرار عبادات را نفس دریابد و از تجلّیات فعلیّه شمّه ای حاصل‏‎ ‎‏گردد. و آنچه ذکر شد تحقّق پیدا نکند مگر آن که عبادات از روی‏‎ ‎‏نشاط و بهجت بجا آورده شود و از تکلّف و تعسّف و کسالت‏‎ ‎‏بکلّی احتراز شود تا حال محبّت و عشق به ذکر حق و مقام‏‎ ‎‏عبودیّت رخ دهد و انس و تمکّن حاصل آید. و انس به حقّ و ذکر‏‎ ‎‏او از اعظم مهمّاتی است که اهل معرفت را به آن عنایت شدید‏‎ ‎‏است و اصحاب سیر و سلوک برای آن تنافس کنند. و چنانچه اطبّا‏‎ ‎‏را عقیده آن است که اگر غذا را از روی سرور و بهجت میل کنند‏‎ ‎‏زودتر هضم شود، همینطور طبّ روحانی اقتضا می کند که اگر‏‎ ‎‏انسان غذاهای روحانی را از روی بهجت و اشتیاق تناول کند و از‏‎ ‎‏کسالت و تکلّف احتراز کند، آثار آن در قلب زودتر واقع شود و‏‎ ‎‏باطن قلب با آن زودتر تصفیه شود.‏

‏     و اشاره به این ادب در کتاب کریم الهی و صحیفۀ قویم ربوبی‏‎ ‎‏شده است آن جا که در تکذیب کفّار و منافقین فرماید: ‏لا یَأْتُونَ‎ ‎الصَّلوةَ اِلاّ وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ اِلاّ وَ هُمْ کارِهُون‎[37]‎‏ و آیۀ شریفۀ ‏لا تَقْرَبُوا‎ ‎الصَّلوةَ وَ اَنْتُمْ سُکاری‎[38]‎‏ در حدیثی به کسالت تفسیر شده. و در روایات‏‎ ‎‏اشاره به این ادب نموده اند و ما به ذکر بعضی از آن این اوراق را‏‎ ‎‏مفتخر می نماییم:‏

‏     محمّد بن یعقوب باسناده عن ابی عبدالله علیه السلام قال: ‏لا‎ ‎تُکْرِهُوا اِلی اَنْفُسِکُمُ الْعِبادَةَ.‎[39]‎

‏    ‏‏و عن ابی عبدالله (ع) قال: ‏قالَ رَسُولُ الله صَلَّی الله عَلَیْه و آلِهِ: یا عَلِیُّ، اِنَّ‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 262

هذَا الدِّینَ مَتینٌ؛ فَاَوْغِلْ فیهِ بِرِفْقٍ وَ لا تُبَغِّضْ اِلی نَفْسِکَ عِبادَةَ ربِّک.‎[40]‎

‏    ‏‏و در حدیث است از حضرت عسکری سلام الله علیه: ‏اِذا نَشَطَتِ‎ ‎الْقُلُوبُ فَاَوْدِعُوها، وَ اِذا نَفَرَتْ فَوَدِّعُوها.‎[41]‎

‏    ‏‏و این دستور جامعی است که فرموده اند که در هنگام نشاط و‏‎ ‎‏بهجتِ قلوب ودیعه به آنها بسپارید، و در وقت نفار و گریز آنها را‏‎ ‎‏راحت بگذارید؛ پس در کسب معارف و علوم نیز این ادب را باید‏‎ ‎‏منظور داشت و قلوب را با کراهت و تنفر وادار به کسب نکرد.‏

رعایت اعتدال در سلوک

‏     ‏‏و از این احادیث و احادیث دیگر استفادۀ ادب دیگر شود که‏‎ ‎‏آن نیز از مهمّات باب ریاضت است. و آن عبارت از «مراعات»‏‎ ‎‏است. و آن، چنان است که سالک در هر مرتبه که هست، چه در‏‎ ‎‏ریاضات و مجاهدات علمیّه یا نفسانیّه یا عملیّه، مراعات حال‏‎ ‎‏خود را بکند و با رفق و مدارا با نفس رفتار نماید و زاید بر طاقت و‏‎ ‎‏حالت خود تحمیل آن نکند؛ خصوصاً برای جوانها و تازه کارها این‏‎ ‎‏مطلب از مهمّات است که ممکن است اگر جوانها با رفق و مدارا با‏‎ ‎‏نفس رفتار نکنند و حظوظ طبیعت را به اندازۀ احتیاج آن از طرق‏‎ ‎‏محلّله ادا نکنند، گرفتار خطر عظیمی شوند که جبران آن را نتوانند‏‎ ‎‏کرد؛ و آن خطر آن است که گاه نفس به واسطۀ سخت گیری فوق العاده‏‎ ‎‏و عنان گیری بی اندازه عنان گسیخته شود و زمام اختیار را از دست‏‎ ‎‏بگیرد و اقتضائات طبیعت که متراکم شد و آتش تیز شهوت که در‏‎ ‎‏تحت فشار بی اندازۀ ریاضت واقع شود، ناچار محترق شود و‏‎ ‎‏مملکت را بسوزاند. و اگر خدای نخواسته سالکی عنان گسیخته‏‎ ‎‏شود یا زاهدی بی اختیار شود، چنان در پرتگاه افتد که روی نجات‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 263

‏ را هرگز نبیند و به طریق سعادت و رستگاری هیچ گاه عود نکند.‏

‏     پس، سالک چون طبیب حاذقی باید نبض خود را در ایّام‏‎ ‎‏سلوک بگیرد و از روی اقتضائات احوال و ایّام سلوک با نفس رفتار‏‎ ‎‏کند؛ و در ایّام اشتعال شهوت که غرور جوانی است طبیعت را‏‎ ‎‏بکلّی منع از حظوظش ننماید و با طرق مشروعه آتش شهوت را‏‎ ‎‏فرو نشاند که فرونشاندن شهوت به طریق امر الهی اعانت کامل در‏‎ ‎‏سلوک راه حق کند. پس، نکاح و زواج کند که از سنن بزرگ الهی‏‎ ‎‏است که علاوه بر آن که مبدأ بقاء نوع انسانی است در سلوک راه‏‎ ‎‏آخرت نیز مدخلّیت بسزا دارد. و از این جهت رسول خدا صلّی الله ‏‎ ‎‏علیه و آله فرمودند: «کسی که تزویج کند، نصف دینش را احراز‏‎ ‎‏نموده.»‏‎[42]‎‏ و در حدیث دیگر است که «کسی که دوست دارد‏‎ ‎‏ملاقات کند خدا را پاک و پاکیزه، ملاقات کند او را با زوجه.»‏‎[43]‎‏ و از‏‎ ‎‏رسول اکرم نیز منقول است که «اکثر اهل آتش عزبها هستند.»‏‎[44]‎‏ و‏‎ ‎‏در حدیث است که حضرت امیر مؤمنان سلام الله علیه فرمودند:‏‎ ‎‏«جماعتی از اصحاب بر خود حرام کردند زنها را و افطار در روز و‏‎ ‎‏خواب در شب را. امّ سلمه خبر داد به حضرت رسول اکرم. آن‏‎ ‎‏سرور تشریف آوردند نزد آنها فرمودند: "آیا شما اعراض می کنید‏‎ ‎‏از زنها؟ همانا من نزد زنها می روم و روز تناول می کنم و شب‏‎ ‎‏خواب می روم، و کسی که از سنّت من اعراض کند از من نیست و‏‎ ‎‏خدای تعالی فرو فرستاد: ‏لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما اَحَلَّ الله لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا اِنَّ‎ ‎الله لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ، وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ الله حَلالاً طَیِّباً وَ اتَّقُوا الله الَّذی اَنْتُمْ بِهِ‎ ‎مُؤمِنُون‏."»‏‎[45]‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 264

‏    ‏‏بالجمله، بر سالک راه آخرت «مراعات» احوال ادبار و اقبال‏‎ ‎‏نفس لازم است؛ و چنانچه از حظوظ نباید مطلقاً جلوگیری کند که‏‎ ‎‏منشأ مفاسد عظیم است، نباید در سلوک از جهت عبادات و‏‎ ‎‏ریاضات عملیّه به نفس سخت گیری کند و آن را در تحت فشار‏‎ ‎‏قرار دهد؛ خصوصاً در ایّام جوانی و ابتداء سلوک که آن نیز منشأ‏‎ ‎‏انضجار و تنفّر نفس شود و گاه شود که انسان را از ذکر حقّ‏‎ ‎‏منصرف کند.‏

‏     و در احادیث شریفه اشاره به این معنی بسیار است، چنانچه‏‎ ‎‏در کافی شریف است که حضرت صادق فرمودند: «من در ایّام‏‎ ‎‏جوانی جدّیّت و اجتهاد در عبادت نمودم، پدرم به من فرمود: "ای‏‎ ‎‏فرزند کمتر از این عمل کن، زیرا که خدای عزّ وجّل وقتی که‏‎ ‎‏دوست داشته باشد بنده ای را، راضی شود از او به کم."»‏‎[46]‎‏ و قریب‏‎ ‎‏به این مضمون در حدیث دیگر است.‏‎[47]‎

‏    ‏‏و نیز در روایت کافی است که حضرت ابی جعفر از حضرت‏‎ ‎‏رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم حدیث کند که فرمود:‏‎ ‎‏«همانا این دین محکم است؛ داخل آن شوید با رفق و مدارا، و‏‎ ‎‏عبادت خدا را مبغوض بندگان خدا نکنید تا مثل سوار مفرطی‏‎ ‎‏باشید که نه سفر را قطع می کند و نه پشت به مرکوب خود باقی‏‎ ‎‏می گذارد.»‏‎[48]‎‏ و در حدیث دیگر است که «عبادت پروردگار را‏‎ ‎‏مبغوض نفس خود مکن.»‏‎[49]‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 265

‏    ‏‏بالجمله، میزان در باب «مراعات» آن است که انسان ملتفت‏‎ ‎‏احوال نفس باشد و با آن به مناسبت قوّت و ضعف آن سلوک کند؛‏‎ ‎‏چنانچه اگر نفس در عبادات و ریاضات قوی است و تاب مقاومت‏‎ ‎‏دارد، در عبادت کوشش و جدّیّت کند. و اشخاصی که ایّام غرور‏‎ ‎‏جوانی را طیّ کرده اند و آتش شهوات آنها تا اندازه ای فرو نشسته‏‎ ‎‏است، مناسب است قدری ریاضات نفسانیّه را بیشتر کنند و با‏‎ ‎‏جدّیّت و کوشش مردانه وارد سلوک و ریاضت شوند؛ و هرچه‏‎ ‎‏نفس را به ریاضات عادت دادند فتح باب دیگر برای او کنند تا آن‏‎ ‎‏که کم کم نفس بر قوای طبیعت چیره شود و قوای طبیعیّه مسخّر در‏‎ ‎‏تحت کبریای نفس گردند. و آنچه در احادیث شریفه وارد است که‏‎ ‎‏جدّیّت و کوشش در عبادت کنید و مدح شده است از اشخاصی‏‎ ‎‏که اجتهاد و کوشش در عبادت و ریاضت می کنند و در عبادات و‏‎ ‎‏ریاضات ائمۀ هدی سلام الله علیهم وارد است، با این احادیث‏‎ ‎‏شریفه که اقتصاد در عبادت را مدح فرموده اند، مبنی بر اختلاف‏‎ ‎‏اهل سلوک و درجات و احوال نفوس است؛ و میزان کلّیْ نشاط و‏‎ ‎‏قوّت نفس و نفار و ضعف آن است.(332)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

رفق و مدارا با نفس در سلوک

‏و در باب ارتیاض نفس و سلوک راه حق نیز رفق و مدارا با نَفس، از‏‎ ‎‏مهمّات به شمار می رود. و چه بسا که سختگیری بر نفس،‏‎ ‎‏خصوصاً در اوائل امر و خصوصاً برای جوانها، اسباب تنفّر نفس از‏‎ ‎‏ارتیاض و سلوک شود، و از زیر بار حق فرار کند.‏

‏     و خیلی اتفاق افتاده که جوانهای نورس بعد از چندی اشتغال‏‎ ‎‏شدید و مواظبت کامل در مستحبّات، به کلّی منحرف شدند و‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 266

‏ لایبالی به دین گردیدند. و در روایات شریفه اشارۀ به بسیاری از‏‎ ‎‏این امور که مذکور شد هست‏‎[50]‎‏...‏

‏    ‏‏چنانچه در حدیث دیگر کافی شریف است که راوی گوید:‏‎ ‎‏شنیدم از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ می گفت: «کسی که رفق و‏‎ ‎‏مدارا کند در کارش، نایل شود به آنچه که می خواهد از مردم».‏‎[51]‎

‏    ‏‏و از رسول خدا ‏‏[‏‏صلّی الله علیه و آله‏‏]‏‏ منقول است که فرمود:‏‎ ‎‏«همانا در رفق، زیادت و برکت هست، و کسی که محروم شد از‏‎ ‎‏رفق، محروم شد از خیر».‏‎[52]‎

‏    ‏‏وَ عَنْ محَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ بِإسْنادِهِ قالَ: قالَ أبُو جَعْفَرٍ ـ عَلَیْهِ‏‎ ‎‏السَّلامُ ـ: ‏مَنْ قُسِّمَ لَهُ الرِّفْقُ قُسِّمَ لَهُ الإیْمانُ.‎[53]‎

‏    ‏‏وَ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ قالَ: ‏إنَّ لِکُلِّ شَی ءٍ قُفْلاً، وَ قُفْلُ الإیمانِ‎ ‎الرِّفْقُ.‎[54]‎

‏    ‏‏و این دو حدیث شریف، دلالت کند بر آنچه سابق ذکر شد که‏‎ ‎‏در ریاضت نفس و سلوک الی الله، یکی از مهمّات، مرافقت و‏‎ ‎‏مدارات با آن است. و چون مرافقت با نفس نمودی، نفسْ انس و‏‎ ‎‏محبّت با عبادات و طاعات پیدا کند، و به واسطه این محبّت و عُلقه،‏‎ ‎‏انس و محبّت با حق پیدا کند. و این، فتح باب معارف الهیّه که‏‎ ‎‏سرچشمه ایمان است، می باشد، چنانچه عنف و خرق، گاهی سبب‏‎ ‎‏شود که در ذائقه روح، عبادت و عبودیّت تلخ و ناگوار شود، و این،‏‎ ‎‏سبب إعراض قلب از حق شود. پس معلوم شد که قفلِ ایمانْ رفق‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 267

‏است، و کسی که نصیب آن رفق باشد، ایمان نیز نصیب او شود.‏

حفظ اسرار و بیان معارف به تناسب افراد

‏     ‏‏وَ عَنْ مَحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ بِإسْنادِهِ عَنْ أبِی عَبْدِالله ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ‏‎ ‎‏قالَ: ‏قالَ رَسُولُ الله ـ صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ مَا اصْطَحَبَ اثْنانِ إلاَّ کانَ أعْظَمُهُما‎ ‎أجْراً وَ أحَبُّهُما إلی الله، أرْفَقَهُما بِصاحِبِهِ.‎[55]‎

‏    ‏‏وَ بِاِءسْنادِهِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ أبِی عَبْدِالله ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ‏‎ ‎‏قالَ: ‏یا عُمَرُ! لاتَحْمِلُوا عَلی شِیْعَتِنا، وَ ارْفُقُوا بِهِمْ؛ فِإنَّ النّاسَ لا یَحْتَمِلُونَ ما‎ ‎تَحْمِلُونَ.‎[56]‎‏ فرمود به عمر بن حنظله که تحمیل نکنید بر شیعیان ما، و‏‎ ‎‏رفق و مدارا کنید با آنها؛ زیرا که مردم تحمُّل نمی توانند بکنند آنچه‏‎ ‎‏شما تحمُّل می کنید.‏

‏     ‏‏و این حدیث شریف، دستور کلّی است برای خواص؛ زیرا که‏‎ ‎‏مردم هم در تحمل علوم و معارف و هم در تحمل اعمال قلبیّه و‏‎ ‎‏قالبیّه مختلفند، و هر علمی را خصوصاً در باب معارف، نتوان افشا‏‎ ‎‏پیش هر کس کرد، بلکه سرایر توحید و حقایق معارف، از اسراری‏‎ ‎‏است که پیش اهلش باید مکتوم و مخزون باشد. و نوع گمراهیها و‏‎ ‎‏إضلالها و تکفیرها از این باب پیدا شده.‏

‏     و این که مردم، حتی علماء ظاهر، از علوم الهیّه احتراز کنند و‏‎ ‎‏گرد معارف و حقایق نمی گردند، برای همین است که بعضی از‏‎ ‎‏ارباب اصطلاح و ذوق یا اصحاب علوم رسمیّۀ عرفانیّه تهتّک‏‎ ‎‏کردند، و مقاصد شریفه را با الفاظ زشت و قبیح بیان کردند، و از‏‎ ‎‏اصطلاح قرآن و حدیث بیرون رفتند با آن که همان مقاصد به طور‏‎ ‎‏أکمل در کتاب خدا و احادیث ائمّه هدی ـ علیهم السلام ـ موجود‏‎ ‎‏است، ولی آنها به صورت بدی آن را جلوه دادند. از این جهت،‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 268

‏ اسباب تنفّر طباع ظاهریین شده است. اینها نیز طاقت آن نداشتند‏‎ ‎‏که لُبّ را از قشر و حقیقت را از صورت و معنی را از لفظ جدا کنند؛‏‎ ‎‏یکسره با اصل مطلب مخالف شدند.‏

‏     و شاید اشاره به این معنی باشد روایاتی که ایمان را تسهیم‏‎ ‎‏نموده به هفت سهم‏‎[57]‎‏ یا ده درجه‏‎[58]‎‏ یا چهل و نه جزء‏‎[59]‎‏، و فرموده اند‏‎ ‎‏کسی ‏‏[‏‏ که‏‏]‏‏ دارای یک سهم است، نباید دو سهم بر او تحمیل کرد،‏‎ ‎‏و کسی که دارای دو سهم است، نباید سه سهم بر او تحمیل‏‎ ‎‏نمود‏‎[60]‎‏، و همین طور. و چون اختلاف درجات اعمال و طاقت و‏‎ ‎‏اشتیاق بر آن غالباً از اختلاف درجات ایمان است، از این جهت در‏‎ ‎‏احادیث شریفه برای تقریب به ذهن، مَثَلی ذکر فرمودند که:‏

‏     «مرد مسلمانی شخص نصرانی را دعوت به اسلام کرد تا قبول‏‎ ‎‏اسلام نمود. پس مُسلِم سحر آمد و آن تازه مسلمان را بیدار کرد و‏‎ ‎‏برد به مسجد، و او را به نماز واداشت، و هر چه خواست آن‏‎ ‎‏بیچاره برود، عمل دیگری پیشنهاد او کرد تا ظهر شد؛ نماز ظهر را‏‎ ‎‏خواندند. خواست برود، مُسلِم گفت: «بین ظهر و عصر فاصله‏‏[‏‏ای‏‏]‏‎ ‎‏نیست». عصر شد؛ نماز خواندند. خواست برود، نگذاشت تا نماز‏‎ ‎‏مغرب و عشا را خواندند و رفتند. فردا سحر باز مسلم آمد در منزل‏‎ ‎‏آن مرد، او را بیدار کرد که عمل روز قبل را تجدید کند. شخص‏‎ ‎‏نصرانی گفت: «برو برای این دین، یک شخص که بیکارتر از من‏‎ ‎‏باشد، پیدا کن؛ من مرد فقیری هستم عیالمند».‏‎[61]‎

‏    ‏‏و در خلال این احادیث شریفه، امام ـ علیه السلام ـ سفارش‏‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 269

‏می فرماید که: «رفق و مدارا کنید با بندگان خدا، و تحمیل نکنید بر‏‎ ‎‏آنها چیزی که طاقت بر آن ندارند که متنفر می شوند و از زیر بار‏‎ ‎‏در می روند».‏

‏     و چنانچه در مدح و تحسینِ رفق روایاتی بسیار وارد است، در‏‎ ‎‏ذمّ و تهجین خرق و عنف نیز روایاتی وارد شده. از آن جمله، در‏‎ ‎‏کافی شریف به سند خود از حضرت باقر العلوم ـ علیه السلام ـ‏‎ ‎‏نقل کند که: «کسی که نصیب او خرق گردید، محجوب شد از او‏‎ ‎‏ایمان»‏‎[62]‎‏. و هم از حضرت باقر منقول است که رسول خدا ـ صلَّی‏‎ ‎‏الله علیه و آله ـ فرمودند: «اگر خرقْ خَلقی بود که دیده می شد، در‏‎ ‎‏مخلوق خدا چیزی از او قبیح تر نبود».‏‎[63]‎‏(333)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 270

  • . بحارالانوار؛ ج 35، ص 363 ـ 375.
  • . در نسخه های چاپی دیوان حافظ آمده است:قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن  ظلماتست بترس از خطر گمراهی
  • . اشاره است به آیه 27 سوره حج: «وَ اَذِّنْ فِی الناسِ بِالْحَجِّ یَأتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِر».
  • . «گاهی بر دلم غباری می نشیند [و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می طلبم]»؛ مستدرک الوسائل؛ «کتاب الصلوة»، «ابواب الذّکر»، باب 22، ح 1.
  • . «جایگاه او جهنَّم است»؛ (قارعه / 9).
  • . «به راستی انسان را در بهترین قِوام آفریده ایم، سپس او را به پایین ترین درجه برگرداندیم»؛ (تین / 4، 5).
  • . «کسی که خدا برای او نوری قرار ندهد، وی را نوری نخواهد بود»؛ (نور / 40).
  • . «هیچ جنبنده ای نیست مگر آنکه اختیار او به دست اوست»؛ (هود / 56).
  • . وسائل الشیعه؛ ج 2، ص 965ـ966 و 970، 984، 995، «ابواب تیمّم»، باب 3، 7، 14، 23.
  • . «کیست آنکه دعای درمانده را چون او را بخواند اجابت کند و بلا را از او بگرداند»؛ (نمل / 62).
  • . نساء / 100.
  • . «بندگی گوهری است که باطن آن ربوبیّت است؛ پس، هر چه از بندگی به دست نیامده باشد، در ربوبیّت یافته می شود؛ و هر چه از ربوبیّت پوشیده و پنهان باشد، در بندگی حاصل می گردد»؛ مصباح الشّریعه؛ «فی حقیقة العبودیة»، باب 100.
  • . «دنیا و آخرت هووی یکدیگرند»؛ نهج البلاغة؛ فیض الاسلام، حکمت 100.
  • . «با آنان پیکار کنید تا فتنه نماند و دین فقط برای خدا باشد»؛ (بقره / 193).
  • . نمل / 62.
  • . بحارالانوار؛ ج 24، ص 239 ؛ الخصال؛ ج 2، ص 394، باب 7.
  • . «آیا در قرآن نمی اندیشند یا بر دلها قفلهای [غفلت] نهاده شده است»؛ (محمد / 24).
  • . «آن قرآن کریم است، در کتابی پوشیده که جز پاکیزگان آن را درنمی یابند»؛ (واقعه / 77ـ79).
  • . «مؤمنان همان کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان ترسان شود؛ و چون آیات او بر آنها خوانده شود، ایمانشان افزوده شود و بر پروردگارشان توکل کنند»؛ (انفال / 2).
  • . «و تو کتاب روشنی هستی که با حروف آن، پنهان آشکار می گردد»؛ دیوان منسوب به امام علی(ع) با شرح حسین بن معین الدین میبدی؛ ص 269.
  • . انعام / 76.
  • . انعام / 79.
  • بدان، سالکی که با قدم معرفت به سوی خداوند می رود به غایت مقصود نمی رسد و در احدیت جمع مستهلک نمی شود و رب مطلق خود را مشاهده نمی کند، مگر آنکه گام به گام و بتدریج در منازل و مراحل و مدارج و معارج [گوناگون] از خلق به سوی حق مقید سیر کند و اندک اندک قیود را برطرف کرده از عالمی به عالم دیگر و از منزلی به منزل بعد منتقل شود تا سرانجام به حق مطلق برسد؛ چنانکه خداوند برای روشن ساختن طریقه و مسیر شیخ الانبیاء و المرسلین [حضرت ابراهیم] ـ علیه و علیهم الصلوة والسلام ـ در کتاب خود اینگونه فرموده است: "فلمّا جنّ علیه اللیل رأی کوکبا قال هذا ربّی؛ پس چون شب نمودار شد، ستاره ای درخشان دید و گفت: این پروردگار من است" ... تا آنجا که فرمود: "وجّهت وجهی للذی فطر السموات والارض حنیفا وما أنا من المشرکین؛ من با ایمان خالص روبه سوی خدایی آوردم که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز با عقیده جاهلانه مشرکان موافق نخواهم بود".     پس، آن حضرت با تجلی در صورت ستاره زهره، اندک اندک از تاریکی های عالم طبیعت به سوی طلوع ربوبیت نفس اوج گرفت و از آن نیز فراتر رفت و به افول و غروب زهره قائل شد.
  • . عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 97 ؛ علم الیقین؛ ج 1، ص 282.
  • . «ای اهل ایمان، تقوای خدا را پیشه سازید، و هرکس باید بنگرد چه چیزی برای فردا پیش فرستاده است، و تقوا پیشه سازید که خداوند آگاه است به آنچه می کنید»؛ (حشر / 18).
  • . بحارالانوار؛ ج 39، ص 1 ـ 2، ح 1.
  • . «فرزند آدم پیر می شود؛ و دو خصلت در او جوان می شود: حرص و آرزوپروری»؛ بحارالانوار؛ ج 70، ص 22، ذیل حدیث 11.
  • . «کسی که صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نورزد، مسلمان نیست»؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 163، «کتاب ایمان و کفر»، «باب الاهتمام بامور المسلمین...»، ح 1.
  • . رشحات البحار؛ «کتاب الانسان و الفطرة».
  • . کهف / 49.
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 310، «کتاب ایمان و کفر»، «باب کبر»، ح 10.
  • . همان؛ ص 306، «باب حسد»، ح 2.
  • . همان؛ ص 315، «باب حب الدنیا و الحرصُ علیها»، ح 2 و 3.
  • . اسفار؛ ج 1، ص 45، 65، 69.
  • . «افسوس و اندوه بر من در آنچه دربارۀ خدا کوتاهی کردم»؛ (زمر / 56).
  • . حج / 2.
  • . «جز در حال ملال و کسالت نماز نمی گذارند، و جز به کراهت و ناخوشایندی انفاق نمی کنند»؛ (توبه / 54).
  • . «در حال مستی به نماز نزدیک نشوید»؛ (نساء / 43).
  • . «عبادت را بر نفسهای خود ناپسند نسازید»؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 86، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاقتصاد فی العبادة»، ح 2.
  • . «ای علی، این دینْ متین و استوار است؛ با رفق و مدارا در آن گام نه، و پرستش پروردگارت را مبغوض خود مکن»؛ همان؛ ص 87، ح 6.
  • . «هنگامی که قلوب نشاط و بهجت دارند به آنها امانت بسپارید؛ و وقتی که گریزانند، آنها را واگذارید»؛ بحارالانوار؛ ج 75، ص 377.
  • . بحارالانوار؛ ج 100، ص 219.
  • . همان؛ ص 220، 221.
  • . وسائل الشیعه؛ ج 14، ص 8، «کتاب النکاح»، «باب کراهة الفردیة...»، ح 7.
  • . « [ای مؤمنان]، چیزهای پاکی که خداوند بر شما رواداشته است، ناروا نشمارید و از حدّ مگذرید؛ همانا داوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد، و از آنچه خدا شما را روزی داده، بخورید که پاک و حلال است؛ و تقوای خدایی را که به او ایمان دارید، پیشه کنید»؛ (مائده / 87، 88)؛ و منبع پیشین؛ ح 9.
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 86، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاقتصاد فی العبادة»، ح 5.
  • . همان؛ ح 4.
  • . همان؛ ح 1.
  • . همان؛ ح 6.
  • . نگاه کنید به: اصول کافی؛ ج 2، ص 70، «باب الإقتصاد فی العبادة».
  • . «مَنْ کانَ رَفِیقاً فِی أمْرِهِ نالَ ما یُرِیدُ مِنَ النّاسِ»؛ همان؛ ص 120، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الرِّفق»، ح 16
  • . «إنَّ فی الرِّفْقِ الزِّیادَةَ وَ البَرَکَةَ، وَ مَنْ یُحْرَمِ الرِّفْقَ یُحْرَمِ الخَیْرَ»؛ همان؛ ص 119، ح 7.
  • . امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: «کسی که رفق، قسمت او شده باشد، ایمان، بهره و قسمتش شده است»؛ همان؛ ص 118، ح 2.
  • . امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: «برای هر چیزی قفلی است، و قفل ایمان، رفق و مُدارا است»؛ همان؛ ح 1.
  • . پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمودند: «هیچ دو نفری با هم دوست نشدند مگر آنکه در پیش خدا از جهت عظمت پاداش و محبوب بودن نزد خدا، آن کس بهره ورتر است که با دوستش رفیقتر است»؛ همان؛ ص 120، ح 15.
  • . روضه کافی (8)؛ ص 334، ح 522.
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 42، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب درجات الایمان»، ح 1.
  • . همان؛ ص 43، ح 2.
  • . همان؛ ص 44، ح 1.
  • . «لا تَحْمِلُوا عَلی صاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ، وَ لا عَلی صاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلاثَةً...»؛ همان؛ ص 42، ح 1.
  • . همان؛ ص 42ـ43، ح 2.
  • . «مَنْ قُسِمَ لَهُ الْخُرْقُ، حُجِبَ عَنْهُ الإیمانُ»؛ همان؛ ص 321، «باب الخرق»، ح 1.
  • . «قالَ رَسُولُ الله ِ ـ صلّی الله علیه و آله ـ : لَوْ کانَ الْخُرْقُ خَلْقاً یُری، ما کانَ شَیْءٌ مِمّا خَلَقَ الله أقْبَحَ مِنْهُ»؛ همان؛ ح 2.