بازگشت امام به ایران
اینجانب ان شاءالله تعالی بزودی به شما می پیوندم تا در خدمت شما باشم و با همت شجاعانۀ شما به رفع مشکلات کوشا بوده و با هم صدا و هم قدم شدن همۀ اقشار ملت بر فسادها غلبه کنیم. دوستان عزیزم! خود را برای خدمت به اسلام و ملت محروم مهیا کنید. کمر به خدمت بندگان خدا که خدمت به خداست ببندید. من با توفیق خداوند تعالی پس از چند روزی در خدمت شما خواهم بود و در پشت سر شما به
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 638
سربازی خود ادامه خواهم داد.(1011)
30 / 10 / 57
* * *
من از خدای تبارک و تعالی سلامت همۀ شما را می خواهم. و از اینکه این مدت شماها زحمت کشیدید عذر می خواهم. خداوند شما همه را حفظ بکند و سلامت بدارد. و ما حالا می رویم به این مملکت ببینیم که آیا چه می شود. هر چه که بشود هم، ما بنا داریم که برویم؛ حالا چه از بین راه برگردیم و باز هم خدمت شما باشیم یا خیر، برویم و پیاده بشویم و هر چه بشود.
[یکی از حضار: ما افتخار می کنیم قربان در خدمتتان باشیم.]
امام: خدا همه تان را حفظ کند.
و من این را هم باید بگویم به شما آقایان که ـ به آقای یزدی و بعضی از آقایان گفتم ـ که من بیعتم را از شماها برداشتم؛ عرض می کنم که ممکن است که آنطوری که اینها تهیه دیدند در این سفر خطر در کار باشد و من میل ندارم که به خاطر من شما خدای نخواسته در خطر بیفتید. من سِنم دیگر گذشته، شما حالا جوان هستید.
[یکی از حضار: ... این سخن با خون سرخ خویش امضا می کنم.]
[یکی دیگر از حضار: من به خانمها هم عرض کردم که آقا فرمودند احیاناً خانمها نباشند در هواپیما. ایشان ناراحت هستند که من خدمت شما عرض کنم، مگر امام حسین حضرت زینب و خواهران خویش را همراه نبردند؟]
امام: خوب، حالا امام حسین، امام حسین بود. ما یکجور دیگر است وضعمان. نخیر، من میل دارم همراه خانمها نباشم، آقایان هم همین طور. همین هم که، خوب گمان می کنم اگراینطور بشود که من
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 639
بروم علی'حده و بعد آقایان [بیایند نگرانی من کمتراست].(1012)
4 / 11 / 57
* * *
من بنا داشتم که فردا را در میان ملت باشم و هر رنجی که آنها می برند من هم با آنها باشم. لکن دولت خائن از این امر مانع شده و همۀ فرودگاههای ایران را بست. و من پس از باز شدن فرودگاهها بلافاصله خواهم رفت و به او خواهم فهماند که شما غاصب هستید و خائن به ملت ما؛ و ملت ما دیگر تحمل شما نوکرهای خارجی را نخواهد داشت.(1013)
5 / 11 / 57
* * *
از اینکه ایادی اجانب، فرودگاههای سراسر ایران را به روی من بسته اند، بناچار تصمیم گرفتم که روز یکشنبه 29 صفر به کشور برگشته و چون سربازی در کنار شما به مبارزه علیه استعمار و استبداد تا پیروزی نهایی ادامه دهم.(1014)
5 / 11 / 57
* * *
سؤال: [چرا تصمیم رفتن به ایران را به تأخیر انداختید؟]
جواب: تصمیم من همان طور که بوده است هست ولی دولت غیرقانونی، برای حفظ منافع اجانب، مانع ورود من به ایران شده است. و من در اولین فرصت به ایران خواهم رفت و حقوق ملت ایران را خواهم گرفت. آنهایی که به ملت ایران خیانت می کنند، باید کنار
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 640
بروند. و من چون گذشته در تصمیم خود باقی هستم و ملت ایران باید در تصمیم خود باقی باشد. بر احدی از افراد ملت جایز نیست که در این موقع حساس که امر بین موت و حیات است بنشیند و ساکت باشد.(1015)
9 / 11 / 57
* * *
آن وقت هم که در سختی بودم و هجوم از اطراف بود، تهدیدات از اطراف، از امریکا بود، از ایران بود، و می خواستند مانع بشوند از اینکه من بیایم به ایران، و آن نقشه ها را کشیدند ـ و بحمدالله آن نقشه ها نقش بر آب شد ـ من از آن وقت ... اگر مطمئن نشدم خیلی احتمال می دادم که مسأله، مسأله غیرعادی باشد؛ و همین طور بود. و لهذا همۀ این تهدیداتی که شد و توصیه هایی که شد ـ از قِبَل دولت ایران به وسیلۀ دولت فرانسه، و امریکا به وسایل مختلف ـ اینها همه قوّت داد ذهن مرا که اینها توطئه می خواهند ببینند. از رفتن من به ایران اینها یک خوفی در دلشان هست و رفتن من را می خواهند تعویق بیندازند. «زودرس است حالا نروید»! به صورت اینکه می خواهند یک ـ مثلاً ـ نوازشی از ما بکنند، یک مصلحت بینی! و من می دیدم که دشمنها نمی خواهند مصلحت ما را ببینند؛ مصلحت خودشان این است! من این را که فهمیدم عازم شدم به اینکه نه، باید بروم. از رفقای ما هم، از دوستان ما هم توصیه می شد که حالا زود است؛ لکن من از اصرار آنها فهمیدم که نه زود نیست، حالا باید رفت! و اینها درصددند که همۀ قوا را جمع کنند و یک توطئه ای است در کار.(1016)
11 / 12 / 57
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 641
ما که در پاریس بودیم تماس می گرفتند با ما از طرف امریکا که ـ ابتدائاً ـ به اینکه ما پشتیبان هستیم، چه و چه؛ بعد هم ـ به اینکه «شما یک قدری صبر کن، حالا زود است، حالا نروید، حالا زود است»!... با هیچ ما غلبه کردیم بر همه چیز و این برای همین نکته بود که ما همه با هم بودیم.(1017)
31 / 2 / 58
* * *
بنده که در پاریس بودم، بیشتر از همه از امریکا، هی سفارش می شد که شما بگذارید اینها بمانند، شما نروید. حالا اخیراً که خود مردکه رفته بود و بختیار ـ که جنایتش کمتر از او معلوم نیست باشد ـ در ایران بود و نخست وزیر بود، به خیال خودش، از طرف امریکا هی سفارش می شد؛ می آمدند گاهی با خود من ملاقات می کردند، به اسم اینکه من یک بازرگان هستم، و گاهی با سایر آقایانی که آنجا بودند ملاقات می کردند که آنها به من برسانند که شما حالا نروید ایران، حالا زود است شما بروید ایران! من از همان اول فهمیدم که وقتی دشمن ما می گوید شما نروید، معلوم می شود که رفتن ما صلاح است، و لهذا ما کوشش کردیم برای آمدن، و اعلام کردیم که هر وقت راه باز شد ما می رویم، اینها راه را بستند. ما گفتیم هر روزی که راه باز شد ما حرکت می کنیم، آنها هم که نمی توانستند تا آخر راه را ببندند، همان روز هم که راه باز شد ما آمدیم؛ و بعد هم معلوم شد که به صلاح بوده است.(1018)
30 / 2 / 58
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 642