بخش چهارم دوران مبارزه و قیام

تشبث به حفظ ایران

تشبث به حفظ ایران

‏ ‏

‏حالا چند ماه است که حکومت «آشتی» آمد و «جنگ»ش را با مردم‏‎ ‎‏کرد و موفق نشد، حالا یک راه دیگری را پیش گرفتند: شاه در‏‎ ‎‏حرفهایش این را مکرر شاید گفته که خوب، یک مملکتی که ما‏‎ ‎‏می خواهیم! حالا فرض کنید که من چه، اما خوب مملکتْ ما‏‎ ‎‏می خواهیم؛ اگر من بروم، مملکتی دیگر نمی ماند! شما نمی خواهید‏‎ ‎‏که یک مملکتی داشته باشید؟ این مملکت اگر من نباشم از دستتان‏‎ ‎‏می رود! این مملکت را برمی دارند می برند از اینجا به جای دیگر و‏‎ ‎‏آغوش می کنند! شوروی از آن طرف می برد و امریکا هم از آن طرف‏‎ ‎‏می برد و انگلستان هم از آن طرف می برد. این حرفی بود که ایشان‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 534
‏می گفت: خوب، ما مملکت که می خواهیم!(868)‏

13 / 8 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏تازگی یکی از افراد «شاهدوست»‏‎[1]‎‏ که به خیال نخست وزیری افتاده‏‎ ‎‏است، ایشان هم یک مصاحبه ای فرموده اند و در آن مصاحبه گفته اند‏‎ ‎‏که خمینی این زجر و این چیزها دیده است، و به واسطۀ این زجر‏‎ ‎‏دیدن، خوب، این حرفها را می زند! ولی خوب افراد دیگر هم زجر‏‎ ‎‏دیدند، گاهی کمتر گاهی بیشتر، لکن گذشت کردند و مملکت ما الآن‏‎ ‎‏اگر چنانچه فلانی وطن پرست باشد ـ چنانچه هست (گفته هست) ـ ‏‎ ‎‏این مملکت ما الآن به واسطۀ وضع جغرافیایی جوری است که ‏‎ ‎‏خطرناک است؛ برای حفظ مملکت باید این آدم که می گوید سلطنت ‏‎ ‎‏نباید باشد باید یک قدری پایین تر فکر کند، پایین بیاید یک قدری. ‏‎ ‎‏خوب ما مملکت لازم داریم (عین حرف شاه است، یک وکیل هم توی ‏‎ ‎‏مجلس گفته بود، ایشان هم حالا می فرماید) خوب، ما مملکت لازم ‏‎ ‎‏داریم؛ خوب وطن دوستی اقتضا می کند که انسان اگر یک حبسی رفت، ‏‎ ‎‏یک تبعیدی رفت، یک شکنجه ای دید، یک زحمتی دید، وطن دوستی ‏‎ ‎‏اقتضا می کند که غَمْضِ عین کند، نگذارد که مملکت از دست برود! ‏‎ ‎‏وامصیبت! می خواهد مملکت از دست ما برود! لازمۀ این حرف این ‏‎ ‎‏است که ایشان می گوید اگر چنانچه من ملاقات کنم با ایشان مطلب را به ‏‎ ‎‏ایشان ـ مثلاً ـ چطور می گویم و ایشان هم اگر ببیند که یک خواست ملت ‏‎ ‎‏را دادند، یک قدری عمل ببیند، ملت هم اگر عمل ببیند، خوب یک ‏‎ ‎‏قدری آرام می شود لکن ملت عمل ندیده است. این دولت ـ مثلاً ـ که ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 535
‏آمده است، عمل نکرده است؛ خوب است من ـ ایشان نگفته این را ‏‎ ‎‏دیگر، لازمۀ حرف این است ـ بیایم که عمل نشان بدهم! یک چیزی ‏‎ ‎‏مردم ببینند، یک آزادی ای مردم به چشمشان بخورد، آرام بشوند!(869)‏

13 / 8 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏از جمله تشبثاتی که کردند برای حفظ شاه، این است که ایران هم مرز‏‎ ‎‏با شوروی است، چند صد کیلومتر هم مرزی دارند، و شاه است که‏‎ ‎‏ایران را حفظ کرده از تجاوز شوروی. اگر چنانچه شاه برود، به واسطۀ‏‎ ‎‏این هم مرزی که هست، ایران در دامن شوروی می افتد! و در کلمات‏‎ ‎‏خود ایشان هم مکرر هست که اگر چنانچه من نباشم ایران می شود‏‎ ‎‏ایرانستان! حالا ما باید حساب بکنیم ببینیم که آیا صحیح است این‏‎ ‎‏مطلب که الآن شاهْ مملکت ایران را از شر شوروی نگه داشته، و اگر‏‎ ‎‏ایشان بروند مملکت ایران به دامن شوروی می افتد یا صحیح نیست‏‎ ‎‏این؟ یک صحبت این است که، یک فرض این است که، یک فرض این‏‎ ‎‏است که اگر شاه برود شوروی مستقیماً حمله می کند به بلاد و ایران را‏‎ ‎‏می گیرد ـ یا لااقل آذربایجان را می گیرد؛ یک فرض این است که ما این‏‎ ‎‏فرض را باید حساب کنیم. یک فرض دیگر این است که اگر چنانچه‏‎ ‎‏شاه برود، به واسطۀ تحریکاتی که می کند شوروی، کمونیست داخلی‏‎ ‎‏آنجا را به دامن شوروی می اندازد. این هم باید ما حسابش را بکنیم‏‎ ‎‏ببینیم صحیح است یا نه.‏

‏     اما فرض اول که شوروی حالا که حمله نکرده به ایران، قدرت شاه‏‎ ‎‏او را نگه داشت، جلوگیری کرده، این شاه اتکال به ملت دارد یا نه،‏‎ ‎‏بی اتکال به ملت همچو قدرتی دارد؟ اگر ادعا بکند که من اتکال به‏‎ ‎‏ملت دارم و این ملت است که می تواند، قدرت این را دارد که نگذارد‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 536
‏کسی تعدی بکند، خوب این را باید مطالعه کرد در احوال ایران و‏‎ ‎‏بالفعل که ببینیم که ایران یکسره پشتیبان اعلیحضرت است، و ایشان‏‎ ‎‏ـ پایه ای الآن ـ پایگاهی دارد در ایران یا این هم به همان شکل‏‎ ‎‏پدر درآمده است؟... ما فرض می کنیم که ارتشْ تمامش هم با این‏‎ ‎‏موافق است ـ و حال اینکه فرض است ها! الآن ارتش توخالی شده،‏‎ ‎‏الآن پوسیده تویش و با ایشان موافق خیلی نیستند؛ خوب یک دسته ای‏‎ ‎‏که خورد و بُردشان زیاد بوده و هست آنها هستند و اما همچو نیست‏‎ ‎‏که همه موافق باشند ـ حالا ما فرض می کنیم که تمام ارتش هم با ایشان‏‎ ‎‏موافق باشند، لکن در قبال یک قدرتی مثل قدرت شوروی اینطور‏‎ ‎‏نیست که اینها بتوانند یک کاری بکنند. پس مسأله این نیست که الآن‏‎ ‎‏قدرت «اعلیحضرت» مانع شده است از اینکه شوروی حمله کند به‏‎ ‎‏ایران! خیر، مقابلش قدرتهای دیگر است. جهات دیگری است که‏‎ ‎‏نمی شود. نه آن یکی می تواند تعدی کند، نه آن یکی می تواند تعدی‏‎ ‎‏کند. همچو که امریکا می خواهد یک کلمه ای بگوید، از شوروی‏‎ ‎‏اعلام می شود که این مخالف با مصالح ماست! ما آرام نمی نشینیم! اگر‏‎ ‎‏این هم بخواهد ‏‏[‏‏اقدامی‏‏]‏‏ بکند، آن یکی می گوید که مخالف مصالح‏‎ ‎‏ماست! این بین این دوتا قدرت بزرگ اینجا حفظ شده است! نه اینکه‏‎ ‎‏ایشان حفظ کردند. پس، بنابراین قدرت منهای ملت یک قدرت‏‎ ‎‏پوسیده ای است که ایشان دارند و این همچو قدرتی را ندارد.‏

‏     و اگر چنانچه ایشان بروند ـ ما فرض کنیم که ایشان بروند و دیگر‏‎ ‎‏جهات دیگری نباشد که امریکا در مقابل شوروی، انگلستان در مقابل‏‎ ‎‏شوروی، که اگر این بخواهد تعدی کند اینها نمی گذارند، اگر اینها‏‎ ‎‏بخواهند تعدی بکنند آنها نمی گذارند، این هم نباشد در کار ـ بخواهد‏‎ ‎‏شوروی حمله کند به ایران؛ ملت ایران که الآن با هم هستند، با این‏‎ ‎‏ملت نمی تواند حمله کند. ما فرض می کنیم خیر، ارتشش را زد و وارد‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 537
‏کرد، زندگی نمی تواند دیگر بکند ارتشش! یعنی در هر دِه و دِه کوره ای‏‎ ‎‏که برود پدرشان را درمی آورند! چنانچه دیدیم بیرونشان کردند از‏‎ ‎‏آذربایجان. آذربایجانیها بودند که بیرون کردند شوروی را در جنگ‏‎ ‎‏عمومی که بنا گذاشتند بمانند اینجا. بعد که آذربایجانیها بیرون کردند،‏‎ ‎‏آقا راه افتادند به رجزخوانی که این من بودم که آذربایجان را نجات‏‎ ‎‏دادم! این را همۀ مردم می دانند که ایشان نبودند که آذربایجان را نجات‏‎ ‎‏دادند؛ آن کسی که نجات داد آذربایجان را، ملت آذربایجان بود که‏‎ ‎‏نجات داد. حالا هم اگر بنا باشد شوروی حمله بکند و ایشان نباشند،‏‎ ‎‏ملت هست. اگر ایشان باشند ملت نیست، برای اینکه ملت پشتیبانی‏‎ ‎‏این نیست، پشتیبان این نیست؛ و اگر شوروی بخواهد حمله بکند‏‎ ‎‏شاید یک تأییدی هم ازاو بکنند! آن اشخاصی که رنج دیدند از این‏‎ ‎‏خانواده، یک تأییدی هم شاید بکند؛ چنانکه آن وقت خیلی هم‏‎ ‎‏خوشحال بودند. و اگر ایشان نباشد، بهتر ایران حفظ می شود.‏‎[2]‎‏(870)‏

5 / 9 / 57

*  *  *

‏ ‏

 

کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 538

  • - مقصود، دکتر علی امینی است که در اردیبهشت ماه 1340، پس از استعفای شریف امامی مقام صدارت یافت و حدود چهارده ماه در این پست بود؛ وی یکی از عوامل با نفوذ امریکا در ایران بود.
  • علاوه بر موارد مذکور برای اطلاع بیشتر رجوع شود به:     1. صحیفه امام؛ ج 4، ص 299.