بخش چهارم دوران مبارزه و قیام

علل مهاجرت

‏ ‏

علل مهاجرت

‏ ‏

‏دوستان عزیز! فشار شاه موجب شد که نتوانم به فعالیت اسلامی خود‏‎ ‎‏که تکلیف الهی است ادامه دهم، و تصمیم گرفتم به یکی از کشورهای‏‎ ‎‏اسلامی مهاجرت نمایم. کویت با داشتن گذرنامه و اجازۀ ورود، حتی‏‎ ‎‏عبور از شهر تا فرودگاه را برای خود خطرناک خواند. فعلاً وارد‏‎ ‎‏پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفۀ دینی خود که خدمت به‏‎ ‎‏کشور اسلامی و مردم محروم وطنم است موفق گردم.(798)‏

16 / 7 / 57

*  *  *


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 495
‏اینجانب به واسطۀ فشار عراق به تصویب شاه معلوم الحال، که‏‎ ‎‏مملکت اسلامی را تا سرحد سقوط رسانده است، از نجف به خارج‏‎ ‎‏آمده بلکه بتوانم برای این ملت محروم کاری بکنم. ما همه موظف‏‎ ‎‏هستیم که از پا ننشینیم تا سقوط سلسلۀ بی حیثیت پهلوی.(799)‏

19 / 7 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏رئیس اطلاعاتشان آمد پیش من و راجع به اینکه: شما خوب است‏‎ ‎‏ایران را مسلح نکنید، خوب است فعالیت نکنید؛ ما تعهداتی داریم‏‎ ‎‏نسبت به دولت ایران، من گفتم که خوب، شما تعهداتی نسبت به‏‎ ‎‏دولت ایران دارید اما من نسبت به آن تعهدی ندارم؛ و ما هم تعهداتی‏‎ ‎‏خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان. ما به کار‏‎ ‎‏خودمان ادامه می دهیم، شما هم هر کاری می خواهید بکنید. گفت:‏‎ ‎‏آخر شما هر روز اعلامیه می دهید، هر روز یک نواری می فرستید و‏‎ ‎‏چه می کنید؛ این را کمش کنید. گفتم نه! من اعلامیه می دهم، نوار هم پر‏‎ ‎‏می کنم و می فرستم. منبر هم اگر رفتم صحبت می کنم. اینها چیزی‏‎ ‎‏است که من نمی توانم خلافش را بکنم. او هم رفت و بعد تشدید‏‎ ‎‏کردند به طوری که من دیدم که اینها دیگر تحمل مطلب را ندارند؛ و‏‎ ‎‏پیشتر چون این را گفته بود که فلانی حالا هیچ اما شماها (رفقای ما) را‏‎ ‎‏چه خواهیم کرد، من دیدم که ممکن است یکوقتی اینها به رفقای ما‏‎ ‎‏یک تعرضی بکنند و ما هم مکانی پیشمان مطرح نیست، ما می خواهیم‏‎ ‎‏کارمان را انجام بدهیم، بنا گذاشتم که بروم به کویت و از آنجا بعد به‏‎ ‎‏یکی از ممالک اسلامی بروم. با اینکه ویزا هم داشتیم، در سر حد‏‎ ‎‏کویت باز دولت کویت مانع شدند از اینکه ما برویم. حتی اجازۀ اینکه‏‎ ‎‏ما برویم به فرودگاه از آنجا پرواز کنیم، آنقدر هم اجازه ندادند. ما باز‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 496
‏برگشتیم به عراق. معلوم شد که خود آنها هم تفاهمی داشتند؛ منتظر ما‏‎ ‎‏بودند! همان جمعیتی که ما را آورده بودند باز آنجا ایستاده بودند! ما‏‎ ‎‏برگشتیم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندین ساعت بردند بغداد.‏‎ ‎‏و از بغداد هم دیدیم که حالا بیاییم اینجا، تا بعد بتوانیم یک فلان محلی‏‎ ‎‏برای خودمان انتخاب کنیم. موقتاً آمدیم به فرانسه.‏

‏     و من خودم را ملزم می دانم، یعنی ملزم شرعی می دانم، عقلی‏‎ ‎‏می دانم، که در یکوقتی که مردم ایران قیام کرده اند و دارند کشته‏‎ ‎‏می دهند، جوانهایشان را گرفته اند، از آنها یک دسته ای را کشته اند، یک‏‎ ‎‏دسته ای را حبس کرده اند، عده ای از علمای ما الآن در حبس هستند،‏‎ ‎‏عدۀ زیادشان در تبعید هستند، و مردم همه از بچۀ کوچک تا پیرمرد‏‎ ‎‏ایستاده اند الآن در مقابل دستگاه شاه و همه با یک صدا می گویند ما شاه‏‎ ‎‏را نمی خواهیم، همه مسئول می شویم برای این ملت.(800)‏

19 / 7 / 57

*  *  *

‏ ‏

سؤال: ‏[‏‏چه چیز باعث شد که آیت الله نجف را ترک کنند؟ آیا فکر‏‎ ‎‏می کنند که عراقی ها با تهران توافق کرده بودند؟ و اگر چنین است، آیا‏‎ ‎‏می توانید شرح دهید؟‏‏]‏

جواب:‏ ظاهراً شاه ایران، دولت عراق را تحت فشار قرار داد که مانع‏‎ ‎‏فعالیتهای سیاسی من و انجام وظایفی که بر عهده دارم بشود. لذا من‏‎ ‎‏عراق را ترک کردم.(801)‏

10 / 8 / 57

*  *  *

‏ ‏

سؤال: ‏[‏‏چرا شما مجبور شدید عراق را ترک کنید؟ چرا برای ادامۀ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 497
‏تبعید خود، در پاریس اقامت می کنید؟ در صورتی که امکان بازگشت‏‎ ‎‏به ایران به شما پیشنهاد شده است چرا پاریس را دوست دارید؟‏‏]‏

جواب:‏ عراق تحت فشار شاه، مرا در فشار قرار داد و من وظیفۀ شرعی‏‎ ‎‏و الهی خودم دیدم که برای انجام مبارزات خود به ناچار آن کشور را‏‎ ‎‏ترک کنم. در فرانسه موقتاً هستم و مکان هم برای من مطرح‏‎ ‎‏نیست.(802)‏

24 / 8 / 57

*  *  *

‏ ‏

سؤال: ‏[‏‏چگونه فرانسه را به عنوان محل اقامت خود برگزیدید، و‏‎ ‎‏چگونه این محل (خانۀ) خاص را برای اقامت برگزیدید؟‏‏]‏

جواب:‏ اول قصد داشتم از راه کویت به سوریه بروم. دولت با اینکه‏‎ ‎‏ویزا داشتم راهم نداد و گفت احساس خطر می کند. حتی اجازۀ عبور‏‎ ‎‏تا فرودگاه را برای خود خطرناک خواند. به همین جهت آمدم در‏‎ ‎‏کشوری که اینچنین نباشد. و اگر بتوانم در کشوری اسلامی به‏‎ ‎‏فعالیتهای الهی خود ادامه دهم خواهم رفت. آمدن ما به اینجا علت‏‎ ‎‏خاصی ندارد.(803)‏

7 / 10 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏ابرقدرتها مثل امریکا، شوروی، چین، انگلستان، اینها همه پشتیبان‏‎ ‎‏قدرت طاغوتی بودند.‏

‏     بی جهت نبود که من وقتی خواستم از کویت عبور کنم اجازه‏‎ ‎‏ندادند. بیخود نبود که دولت عراق جدیت کرد که یا ما ساکت باشیم و‏‎ ‎‏یا آنجا نباشیم؛ برای اینکه همه با هم بودند، قوای شیطانی با هم بودند.‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 498
‏و من در آنجا وقتی دیدم حتی از رفتن من به کویت مانع شدند و گفتند‏‎ ‎‏«از هر جا که آمده ای برگرد» و ما مجبور شدیم به عراق برگردیم ـ مهمِ‏‎ ‎‏مسأله این نیست که فقط کویت این چنین باشد؛ این ممالک به‏‎ ‎‏اصطلاح اسلامی تمامشان با هم مشترک المنافع و همه پشتیبان‏‎ ‎‏یکدیگر هستند ـ اینها نخواهند گذاشت ما در آنجا بمانیم؛ و ‏‎ ‎‏بدین خاطر بنا گذاشتیم به مملکتی برویم که دیگر تحت تأثیر نباشد. ‏‎ ‎‏ما فرانسه را انتخاب کردیم و آنجا رفتیم. و آنها هم پشیمان شدند: هم ‏‎ ‎‏عراق و هم دولت ایران.(804)‏

30 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏شما خیال می کنید که فقط محمدرضا بود و امریکا؟ مسأله این نبود!‏‎ ‎‏محمدرضا بود و دنبال سرش همۀ دولتها ـ چه اسلامی و چه‏‎ ‎‏غیراسلامی ـ همه دنبال سرش بودند. بی جهت بود که ما را در کویت‏‎ ‎‏راه ندادند؟ با ما دشمنی نداشتند آنها، برای اینکه پشت سر او بودند.‏‎ ‎‏بی جهت بود که کاری کردند که نتوانیم عراق بمانیم؟ بی جهت بود که‏‎ ‎‏من ممالک اسلامی را رها کردم و رفتم به خارج، در یک مملکت‏‎ ‎‏کفری! اینها همه جهت داشت برای اینکه من دیدم همین کاری که‏‎ ‎‏عراق دارد می کند و همین کاری که کویت می کند نمی گذارد ما از این‏‎ ‎‏طرف شهر برویم آن طرف شهر، سوار طیّاره بشویم برویم، این قدر‏‎ ‎‏هم مانع شدند، گفتند: از همان جا که آمدید به همان جا برگردید. این‏‎ ‎‏برای این بود که همه اینها طرفدار بودند با آن رژیم.(805)‏

16 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 499
‏ما که از ترکیه وارد عراق شدیم، بعد هم وارد نجف، از طرف دولت‏‎ ‎‏عراق کراراً آمدند و اظهار داشتند که عراق مال شماست، و هر جا‏‎ ‎‏باشید، هر جا بخواهید، هر کاری داشته باشید انجام می دهیم. تا دولتها‏‎ ‎‏تغییر کرد. یکی پس از دیگری تغییر کرد، و منتهی شد به این اواخر، که‏‎ ‎‏ما مقتضی دیدیم بیشتر از آن مدت در عراق فعالیت بکنیم. کم کم‏‎ ‎‏دولت عراق به طور تدریج در صدد جلوگیری شد. ابتدا چند نفری در‏‎ ‎‏[‏‏اطراف‏‏]‏‏ منزل ما به عنوان حفاظت. و شایعه هم درست می کردند که‏‎ ‎‏اشخاصی آمده اند برای ترور شما. بلکه یک دفعه گفتند پنجاه نفر‏‎ ‎‏آمده اند! که من گفتم این متنش دلیل بر دروغ بودن است، برای اینکه‏‎ ‎‏ترور پنجاه نفری هیچ وقت نمی شود؛ باید یک نفر بیاید. کم کم‏‎ ‎‏مأمورها زیاد شدند. باز هم همین که ما می خواهیم حفاظت کنیم. لکن‏‎ ‎‏من از اول به بعضی دوستان می گفتم قضیۀ حفاظت نیست؛ قضیۀ‏‎ ‎‏مراقبت از این است که ما چه می کنیم. کم کم از بغداد یک وقت رئیس‏‎ ‎‏اَمْن آمد. او آدم ملایمی بود، و صحبتهایش هم همه تعارف بود و اینکه‏‎ ‎‏شما هر کاری بخواهید بکنید مانعی ندارد و هر عملی انجام بدهید‏‎ ‎‏مانعی ندارد و فلان، و ایشان رفت. بعد از چند روز یک نفر دیگری‏‎ ‎‏آمد ـ که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن ـ ایشان به طور رسمی به‏‎ ‎‏ما گفت که ما چون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از‏‎ ‎‏این جهت، نمی توانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید. و شاید‏‎ ‎‏امروز همین مقدار گفت. و روز بعدش باز آمد و بیشتر و گفت که‏‎ ‎‏نباید شما چیزی بنویسید، یا در منبر صحبتی بکنید، یا نواری پر کنید‏‎ ‎‏و بفرستید؛ برای اینکه این مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم که‏‎ ‎‏این یک تکلیف شرعی است که به من متوجه است. من هم اعلامیه‏‎ ‎‏می نویسم، و هم در موقعش در منبر صحبت می کنم، و هم نوار پر‏‎ ‎‏می کنم و به ایران می فرستم. این تکلیف شرعی من است. شما هم هر‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 500
‏تکلیفی دارید عمل کنید. بعد صحبتهایی کرد و چه و بالاخره منتهی شد‏‎ ‎‏به اینکه من همچو علاقه ای به یک محلی ندارم. من هر جایی که بتوانم‏‎ ‎‏خدمت بکنم آنجا خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من‏‎ ‎‏اینجا بمانم. گفت: خوب، شما هر جا بروید همین مسائل هست؛ یعنی‏‎ ‎‏جلوگیری می شود. گفتم که من ـ در صورتی که هیچ در ذهن من این‏‎ ‎‏نبود، تا آن وقت هم نبود ـ که من می روم خارج. من می روم پاریس که‏‎ ‎‏مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمرۀ ایران نیست. البته‏‎ ‎‏ناراحت شد اما حرفی نزد. بعد آقای دعایی‏‎[1]‎‏ هم بودند آنجا برای ترجمه‏‎ ‎‏ـ آقای دعایی که الآن سفیرند ـ بعد من دیدم که اینها بنا دارند که با ‏‎ ‎‏دوستان من بدرفتاری کنند. گفته بودند ـ آقای دعایی گفت به من ـ که ما ‏‎ ‎‏با خودش کاری نداریم؛ لکن ما آنهایی که اطراف او هستند چه خواهیم ‏‎ ‎‏کرد، چه خواهیم کرد. من خوف این را داشتم که به اینها صدمه ای وارد‏‎ ‎‏ بشود. به آقای دعایی گفتم که شما برای من بروید تذکره رابگیرید و‏‎ ‎‏ ویزا بگیرید. البته قبلاً هم یک دفعه ایشان برده بود پیش رئیس امن، ‏‎ ‎‏ایشان با ناراحتی گفته بود که شما می خواهید ما را با فلانی طرف بکنید؟‏‎ ‎‏ نه، نمی دهیم. لکن این دفعه ویزا دادند برای خروج. و ما می خواستیم به ‏‎ ‎‏سوریه برویم که آنجا اقامت کنیم؛ لکن اول بنا گذاشتیم کوِیْت برویم؛ و‏‎ ‎‏ از کوِیْت که دو ـ سه روز بمانیم، برویم به سوریه. و هیچ هم در ذهن من ‏‎ ‎‏این نبود که به فرانسه بروم. بنابراین گذاشتیم، و بین الطلوعین یک ‏‎ ‎‏روزی البته، تحت مراقبت مأمورین اینجا، از در که من بیرون آمدم ‏‎ ‎‏آقای یزدی‏‎[2]‎‏ را دیدم. ‏‏آقای یزدی از همان در که من آمدم بیرون، دیگر ‏‎ ‎‏همراه ما بود تا حالا. بعد، حرکت کردیم طرف کویت. و به سر حد ‏‎ ‎‏کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقه ای، که مثل اینکه حالا روابط ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 501
‏بود با ایران، چه بود نمی دانم ـ گمانم این است که رابطه با ایران بود ـ آمد ‏‎ ‎‏آن مأمور و گفت که نه، شما نمی توانید بروید کویت. من گفتم به او ‏‎ ‎‏بگویید که خوب، ما می رویم از اینجا به فرودگاه، از آنجا می رویم. گفت ‏‎ ‎‏خیر، شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید. از همانجا ‏‎ ‎‏برگشتیم ما به عراق. و شب بصره بودیم، و فردایش به بغداد. و من در‏‎ ‎‏ بصره بنابراین گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال ‏‎ ‎‏همین معنا را در آنجاها می دادم. بنا گذاشتیم برویم فرانسه، و بعد، در ‏‎ ‎‏همانجا هم ـ حالا بصره بود یا بغداد یادم نیست ـ که یک اعلامیه ای باز ‏‎ ‎‏من نوشتم خطاب به ملت ایران، و وضع رفتنمان، کیفیت رفتنمان را ‏‎ ‎‏برایشان گفتم. ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. مسائلی بود که ‏‎ ‎‏هیچ ارادۀ ما در آن دخالت نداشت. هر چه بود، و تا حالا هرچه هست و ‏‎ ‎‏از اول هرچه بود با ارادۀ خدا بود.(806)‏

10 / 7 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏شاهدیم که ما وقتی در عراق خواستیم که شروع کنیم به طور بارزی به‏‎ ‎‏مقابله با شاه، عراق نگذاشت ما آنجا بمانیم. و وقتی خواستیم به کویت‏‎ ‎‏برویم، کویت هم نگذاشت که ما وارد بشویم. و من دیدم که ما در هر یک‏‎ ‎‏از بلاد مسلمین برویم، همین حرف است. و خدا خواست که بهتر بشود‏‎ ‎‏و ما رفتیم به یک محلی که تحت سیطرۀ ایران نبود. گرچه آنجا هم ابتدائاً‏‎ ‎‏با ما مخالفتهایی شد، لکن کم کم آن مخالفتها تخفیف پیدا کرد.(807)‏‎[3]‎

‎ ‎3 / 3 / 59

*  *  *‎[4]‎

 

کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 502

  • - حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمود دعایی، نمایندۀ حضرت امام و مقام رهبری در مؤسسه اطلاعات و نمایندۀ تهران در مجلس شورای اسلامی از دورۀ اول تاکنون.
  • - آقای ابراهیم یزدی، معاون نخست وزیر در امور انقلاب و وزیر امور خارجه دولت موقت.
  • * علاوه بر موارد مذکور برای اطلاع بیشتر رجوع شود به:     1. صحیفه امام؛ ج 4، ص 244.     2. همان؛ ج 5، ص 158.     3. همان؛ ص 399ـ400.     4. همان؛ ج 8 ، ص 509 ـ 510.