علل مهاجرت
دوستان عزیز! فشار شاه موجب شد که نتوانم به فعالیت اسلامی خود که تکلیف الهی است ادامه دهم، و تصمیم گرفتم به یکی از کشورهای اسلامی مهاجرت نمایم. کویت با داشتن گذرنامه و اجازۀ ورود، حتی عبور از شهر تا فرودگاه را برای خود خطرناک خواند. فعلاً وارد پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفۀ دینی خود که خدمت به کشور اسلامی و مردم محروم وطنم است موفق گردم.(798)
16 / 7 / 57
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 495
اینجانب به واسطۀ فشار عراق به تصویب شاه معلوم الحال، که مملکت اسلامی را تا سرحد سقوط رسانده است، از نجف به خارج آمده بلکه بتوانم برای این ملت محروم کاری بکنم. ما همه موظف هستیم که از پا ننشینیم تا سقوط سلسلۀ بی حیثیت پهلوی.(799)
19 / 7 / 57
* * *
رئیس اطلاعاتشان آمد پیش من و راجع به اینکه: شما خوب است ایران را مسلح نکنید، خوب است فعالیت نکنید؛ ما تعهداتی داریم نسبت به دولت ایران، من گفتم که خوب، شما تعهداتی نسبت به دولت ایران دارید اما من نسبت به آن تعهدی ندارم؛ و ما هم تعهداتی خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان. ما به کار خودمان ادامه می دهیم، شما هم هر کاری می خواهید بکنید. گفت: آخر شما هر روز اعلامیه می دهید، هر روز یک نواری می فرستید و چه می کنید؛ این را کمش کنید. گفتم نه! من اعلامیه می دهم، نوار هم پر می کنم و می فرستم. منبر هم اگر رفتم صحبت می کنم. اینها چیزی است که من نمی توانم خلافش را بکنم. او هم رفت و بعد تشدید کردند به طوری که من دیدم که اینها دیگر تحمل مطلب را ندارند؛ و پیشتر چون این را گفته بود که فلانی حالا هیچ اما شماها (رفقای ما) را چه خواهیم کرد، من دیدم که ممکن است یکوقتی اینها به رفقای ما یک تعرضی بکنند و ما هم مکانی پیشمان مطرح نیست، ما می خواهیم کارمان را انجام بدهیم، بنا گذاشتم که بروم به کویت و از آنجا بعد به یکی از ممالک اسلامی بروم. با اینکه ویزا هم داشتیم، در سر حد کویت باز دولت کویت مانع شدند از اینکه ما برویم. حتی اجازۀ اینکه ما برویم به فرودگاه از آنجا پرواز کنیم، آنقدر هم اجازه ندادند. ما باز
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 496
برگشتیم به عراق. معلوم شد که خود آنها هم تفاهمی داشتند؛ منتظر ما بودند! همان جمعیتی که ما را آورده بودند باز آنجا ایستاده بودند! ما برگشتیم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندین ساعت بردند بغداد. و از بغداد هم دیدیم که حالا بیاییم اینجا، تا بعد بتوانیم یک فلان محلی برای خودمان انتخاب کنیم. موقتاً آمدیم به فرانسه.
و من خودم را ملزم می دانم، یعنی ملزم شرعی می دانم، عقلی می دانم، که در یکوقتی که مردم ایران قیام کرده اند و دارند کشته می دهند، جوانهایشان را گرفته اند، از آنها یک دسته ای را کشته اند، یک دسته ای را حبس کرده اند، عده ای از علمای ما الآن در حبس هستند، عدۀ زیادشان در تبعید هستند، و مردم همه از بچۀ کوچک تا پیرمرد ایستاده اند الآن در مقابل دستگاه شاه و همه با یک صدا می گویند ما شاه را نمی خواهیم، همه مسئول می شویم برای این ملت.(800)
19 / 7 / 57
* * *
سؤال: [چه چیز باعث شد که آیت الله نجف را ترک کنند؟ آیا فکر می کنند که عراقی ها با تهران توافق کرده بودند؟ و اگر چنین است، آیا می توانید شرح دهید؟]
جواب: ظاهراً شاه ایران، دولت عراق را تحت فشار قرار داد که مانع فعالیتهای سیاسی من و انجام وظایفی که بر عهده دارم بشود. لذا من عراق را ترک کردم.(801)
10 / 8 / 57
* * *
سؤال: [چرا شما مجبور شدید عراق را ترک کنید؟ چرا برای ادامۀ
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 497
تبعید خود، در پاریس اقامت می کنید؟ در صورتی که امکان بازگشت به ایران به شما پیشنهاد شده است چرا پاریس را دوست دارید؟]
جواب: عراق تحت فشار شاه، مرا در فشار قرار داد و من وظیفۀ شرعی و الهی خودم دیدم که برای انجام مبارزات خود به ناچار آن کشور را ترک کنم. در فرانسه موقتاً هستم و مکان هم برای من مطرح نیست.(802)
24 / 8 / 57
* * *
سؤال: [چگونه فرانسه را به عنوان محل اقامت خود برگزیدید، و چگونه این محل (خانۀ) خاص را برای اقامت برگزیدید؟]
جواب: اول قصد داشتم از راه کویت به سوریه بروم. دولت با اینکه ویزا داشتم راهم نداد و گفت احساس خطر می کند. حتی اجازۀ عبور تا فرودگاه را برای خود خطرناک خواند. به همین جهت آمدم در کشوری که اینچنین نباشد. و اگر بتوانم در کشوری اسلامی به فعالیتهای الهی خود ادامه دهم خواهم رفت. آمدن ما به اینجا علت خاصی ندارد.(803)
7 / 10 / 57
* * *
ابرقدرتها مثل امریکا، شوروی، چین، انگلستان، اینها همه پشتیبان قدرت طاغوتی بودند.
بی جهت نبود که من وقتی خواستم از کویت عبور کنم اجازه ندادند. بیخود نبود که دولت عراق جدیت کرد که یا ما ساکت باشیم و یا آنجا نباشیم؛ برای اینکه همه با هم بودند، قوای شیطانی با هم بودند.
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 498
و من در آنجا وقتی دیدم حتی از رفتن من به کویت مانع شدند و گفتند «از هر جا که آمده ای برگرد» و ما مجبور شدیم به عراق برگردیم ـ مهمِ مسأله این نیست که فقط کویت این چنین باشد؛ این ممالک به اصطلاح اسلامی تمامشان با هم مشترک المنافع و همه پشتیبان یکدیگر هستند ـ اینها نخواهند گذاشت ما در آنجا بمانیم؛ و بدین خاطر بنا گذاشتیم به مملکتی برویم که دیگر تحت تأثیر نباشد. ما فرانسه را انتخاب کردیم و آنجا رفتیم. و آنها هم پشیمان شدند: هم عراق و هم دولت ایران.(804)
30 / 3 / 58
* * *
شما خیال می کنید که فقط محمدرضا بود و امریکا؟ مسأله این نبود! محمدرضا بود و دنبال سرش همۀ دولتها ـ چه اسلامی و چه غیراسلامی ـ همه دنبال سرش بودند. بی جهت بود که ما را در کویت راه ندادند؟ با ما دشمنی نداشتند آنها، برای اینکه پشت سر او بودند. بی جهت بود که کاری کردند که نتوانیم عراق بمانیم؟ بی جهت بود که من ممالک اسلامی را رها کردم و رفتم به خارج، در یک مملکت کفری! اینها همه جهت داشت برای اینکه من دیدم همین کاری که عراق دارد می کند و همین کاری که کویت می کند نمی گذارد ما از این طرف شهر برویم آن طرف شهر، سوار طیّاره بشویم برویم، این قدر هم مانع شدند، گفتند: از همان جا که آمدید به همان جا برگردید. این برای این بود که همه اینها طرفدار بودند با آن رژیم.(805)
16 / 4 / 58
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 499
ما که از ترکیه وارد عراق شدیم، بعد هم وارد نجف، از طرف دولت عراق کراراً آمدند و اظهار داشتند که عراق مال شماست، و هر جا باشید، هر جا بخواهید، هر کاری داشته باشید انجام می دهیم. تا دولتها تغییر کرد. یکی پس از دیگری تغییر کرد، و منتهی شد به این اواخر، که ما مقتضی دیدیم بیشتر از آن مدت در عراق فعالیت بکنیم. کم کم دولت عراق به طور تدریج در صدد جلوگیری شد. ابتدا چند نفری در [اطراف] منزل ما به عنوان حفاظت. و شایعه هم درست می کردند که اشخاصی آمده اند برای ترور شما. بلکه یک دفعه گفتند پنجاه نفر آمده اند! که من گفتم این متنش دلیل بر دروغ بودن است، برای اینکه ترور پنجاه نفری هیچ وقت نمی شود؛ باید یک نفر بیاید. کم کم مأمورها زیاد شدند. باز هم همین که ما می خواهیم حفاظت کنیم. لکن من از اول به بعضی دوستان می گفتم قضیۀ حفاظت نیست؛ قضیۀ مراقبت از این است که ما چه می کنیم. کم کم از بغداد یک وقت رئیس اَمْن آمد. او آدم ملایمی بود، و صحبتهایش هم همه تعارف بود و اینکه شما هر کاری بخواهید بکنید مانعی ندارد و هر عملی انجام بدهید مانعی ندارد و فلان، و ایشان رفت. بعد از چند روز یک نفر دیگری آمد ـ که گفتند این مقدّم است بر آن رئیس امن ـ ایشان به طور رسمی به ما گفت که ما چون یک معاهداتی، تعهداتی، با دولت ایران داریم، از این جهت، نمی توانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید. و شاید امروز همین مقدار گفت. و روز بعدش باز آمد و بیشتر و گفت که نباید شما چیزی بنویسید، یا در منبر صحبتی بکنید، یا نواری پر کنید و بفرستید؛ برای اینکه این مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم که این یک تکلیف شرعی است که به من متوجه است. من هم اعلامیه می نویسم، و هم در موقعش در منبر صحبت می کنم، و هم نوار پر می کنم و به ایران می فرستم. این تکلیف شرعی من است. شما هم هر
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 500
تکلیفی دارید عمل کنید. بعد صحبتهایی کرد و چه و بالاخره منتهی شد به اینکه من همچو علاقه ای به یک محلی ندارم. من هر جایی که بتوانم خدمت بکنم آنجا خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من اینجا بمانم. گفت: خوب، شما هر جا بروید همین مسائل هست؛ یعنی جلوگیری می شود. گفتم که من ـ در صورتی که هیچ در ذهن من این نبود، تا آن وقت هم نبود ـ که من می روم خارج. من می روم پاریس که مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمرۀ ایران نیست. البته ناراحت شد اما حرفی نزد. بعد آقای دعایی هم بودند آنجا برای ترجمه ـ آقای دعایی که الآن سفیرند ـ بعد من دیدم که اینها بنا دارند که با دوستان من بدرفتاری کنند. گفته بودند ـ آقای دعایی گفت به من ـ که ما با خودش کاری نداریم؛ لکن ما آنهایی که اطراف او هستند چه خواهیم کرد، چه خواهیم کرد. من خوف این را داشتم که به اینها صدمه ای وارد بشود. به آقای دعایی گفتم که شما برای من بروید تذکره رابگیرید و ویزا بگیرید. البته قبلاً هم یک دفعه ایشان برده بود پیش رئیس امن، ایشان با ناراحتی گفته بود که شما می خواهید ما را با فلانی طرف بکنید؟ نه، نمی دهیم. لکن این دفعه ویزا دادند برای خروج. و ما می خواستیم به سوریه برویم که آنجا اقامت کنیم؛ لکن اول بنا گذاشتیم کوِیْت برویم؛ و از کوِیْت که دو ـ سه روز بمانیم، برویم به سوریه. و هیچ هم در ذهن من این نبود که به فرانسه بروم. بنابراین گذاشتیم، و بین الطلوعین یک روزی البته، تحت مراقبت مأمورین اینجا، از در که من بیرون آمدم آقای یزدی را دیدم. آقای یزدی از همان در که من آمدم بیرون، دیگر همراه ما بود تا حالا. بعد، حرکت کردیم طرف کویت. و به سر حد کویت که رسیدیم، بعد از یک چند دقیقه ای، که مثل اینکه حالا روابط
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 501
بود با ایران، چه بود نمی دانم ـ گمانم این است که رابطه با ایران بود ـ آمد آن مأمور و گفت که نه، شما نمی توانید بروید کویت. من گفتم به او بگویید که خوب، ما می رویم از اینجا به فرودگاه، از آنجا می رویم. گفت خیر، شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید. از همانجا برگشتیم ما به عراق. و شب بصره بودیم، و فردایش به بغداد. و من در بصره بنابراین گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی، برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها می دادم. بنا گذاشتیم برویم فرانسه، و بعد، در همانجا هم ـ حالا بصره بود یا بغداد یادم نیست ـ که یک اعلامیه ای باز من نوشتم خطاب به ملت ایران، و وضع رفتنمان، کیفیت رفتنمان را برایشان گفتم. ما هیچ بنا نداشتیم که به پاریس برویم. مسائلی بود که هیچ ارادۀ ما در آن دخالت نداشت. هر چه بود، و تا حالا هرچه هست و از اول هرچه بود با ارادۀ خدا بود.(806)
10 / 7 / 58
* * *
شاهدیم که ما وقتی در عراق خواستیم که شروع کنیم به طور بارزی به مقابله با شاه، عراق نگذاشت ما آنجا بمانیم. و وقتی خواستیم به کویت برویم، کویت هم نگذاشت که ما وارد بشویم. و من دیدم که ما در هر یک از بلاد مسلمین برویم، همین حرف است. و خدا خواست که بهتر بشود و ما رفتیم به یک محلی که تحت سیطرۀ ایران نبود. گرچه آنجا هم ابتدائاً با ما مخالفتهایی شد، لکن کم کم آن مخالفتها تخفیف پیدا کرد.(807)
3 / 3 / 59
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 502