سازمان مجاهدین خلق ایران
من نجف که بودم، یک نفر از همین افراد آمد پیش من. قبل از این بود که آن منافقین پیدا بشوند. پیش من، شاید بیست روز ـ بعضیها می گفتند 24 روز ـ مدتی بود پیش من. هر روز [می]آمد آنجا، و روزی شاید دو ساعت آمد صحبت کرد از نهج البلاغه، از قرآن. همۀ حرفهایش را زد. من یک قدری به نظرم آمد که این وسیله است. نهج البلاغه و قرآن وسیله برای مطلب دیگری است. و شاید، باید یادم بیاورم آن مطلبی که مرحوم آسید عبدالمجید همدانی به آن یهودی گفته بود. می گویند یک یهودی در همدان مسلمان شده بود. بعد خیلی به آداب اسلام پایبند شده بود؛ خیلی زیاد! این موجب سوءظن مرحوم آسید عبدالمجید که یکی از علمای همدان بود شده بود که این قضیه چیست. یکوقت خواسته بودش، گفته بود که تو مرا می شناسی؟ گفت: بله. گفت: من کی ام؟ گفت: شما آقای آسید عبدالمجید. گفت من از اولاد پیغمبرم؟ گفت بله. تو کی؟ من یک یهودی بودم، پدرانم یهودی بودند و تازه مسلمان شده ام. گفته بود نکتۀ اینکه تو تازه مسلمان که همۀ پدرانت هم یهودی بودند و من هم سید و اولاد
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 313
پیغمبر و ملاّ و این چیزها، تو از من بیشتر مقدسی، این نکتۀ این چیست؟ من شنیدم که یهودی گذاشت و رفت! معلوم شد حقه زده. یک قضیه ای بوده. می خواسته با صورت اسلامی کارش را بکند. تو یهودیها اینگونه کارها هست. من به نظرم آمد که این قضیه... اینقدر نهج البلاغه و خوب، من هم یک طلبه هستم؛ من اینقدر نهج البلاغه خوان و قرآن و اینها نبودم که ایشان بود! ده ـ بیست روز ماند. من گوش کردم به حرفهایش، جواب به او ندادم؛ همه اش گوش کردم و آمده بود که تأیید بگیرد از من، من همان گوش کردم و یک کلمه هم جواب ندادم. فقط اینکه گفت که ما می خواهیم که قیام مسلحانه بکنیم، من گفتم نه، قیام مسلحانه حالا وقتش نیست؛ و شما نیروی خودتان را از دست می دهید و کاری هم ازتان نمی آید. دیگر بیش از این من به او چیزی نگفتم. او می خواست من تأییدش بکنم. بعد هم معلوم شد که مسأله همان طورها بوده.
بعد هم که آقایان آمدند، از ایران هم برای آنها اشخاصی سفارش کرده بودند که اینها را تأیید کنید، اینها مردم کذایی هستند، فلان، مع ذلک من باور نکردم. حتی از آقایان خیلی محترم تهران سفارش کرده بودند که اینها مردم چطور هستند؛ و من باورم نیامده بود. اینهایی که اینقدر از قرآن و از نهج البلاغه و از دیانت زیاد دم می زنند و بعد فقرات قرآن را یکجور دیگری غیر از آنچه باید معنا می کنند و فقرات نهج البلاغه را یکجوری دیگر غیر از آنچه که باید معنا می کنند، اینها را نمی توانیم ما خیلی رویشان اطمینان داشته باشیم.(556)
23 / 3 / 58
* * *
من هم که یک طلبه هستم با شما حاضرم که در یک جلسه، نه در یک
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 314
جلسه، در ده ها جلسه، با شما بنشینم و صحبت کنم، لکن من چه بکنم که شما اسلحه را در دست گرفته اید و می خواهید ما را گول بزنید. برگردید و به دامن ملت بیایید و اسلحه ها را تحویل بدهید و اذعان کنید به اینکه ما خلاف کرده ایم. دعوی نکنید که ما در جبهه مشغول جنگ هستیم. دعوی این را نکنید که ما از اول تا حالا همیشه طرفدار اسلام و یا طرفدار از مردم بودیم. این را دعوی نکنید؛ برای اینکه از شما پذیرفته نیست و شما قبل از اینکه اینجا به این مطلب برسید، مشت خودتان را باز کرده اید. شما الآن می بینید که بعض احزابی که انحرافی هستند و ما آنها را جزء مسلمین هم حساب نمی کنیم، مع ذلک، چون بنای قیام مسلحانه ندارند و فقط صحبتهای سیاسی دارند، هم آزادند و هم نشریه دارند به طور آزاد. پس بدانید که این طور نیست که ما با احزاب دیگری، با گروههای دیگری، دشمنی داشته باشیم. ما البته میل داریم که همۀ گروهها و همۀ احزاب به اسلام برگردند و راه مستقیم اسلام را پیش بگیرند و همه مسلم بشوند. بر فرض اینکه نشدند، مادامی که آنها با ما جنگی ندارند و با کشور اسلامی جنگی ندارند و در مقابل اسلام قیام مسلحانه نکرده اند، به طور آزاد دارند عمل می کنند و به طور آزاد حرفهای خودشان را دارند می زنند، لکن شما بنای بر این مطلب ندارید. و من اگر در هزار احتمال یک احتمال می دادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که می خواهید انجام بدهید، حاضر بودم که با شما تفاهم کنم و من پیش شما بیایم؛ لازم هم نبود شما پیش من بیایید. و حالا هم به موجب احکام اسلام نصیحت به شما می کنم؛ شما در مقابل این سیل خروشان ملت نمی توانید کاری انجام بدهید. شما اگر یک وقت ملت قیام کند، مثل یک ذره ای در مقابل این سیل خروشان هستید. برگردید به دامن اسلام، بیایید آن چیزی را که دیگران می خواهند به شما بدهند و وعدۀ
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 315
آن را به شما می دهند در اسلام برای شما مهیاست. شما دست بردارید از قیام مسلحانه و آن چیزهایی که به غارت برده اید از بیت المال مسلمین برگردانید و با مسلمین دیگر با هم باشید. شما معزز و محترم هستید، لکن مادامی که اسلحه در دست شماست و شما در همین نوشته اظهار مظلومیت و اظهار اینکه ما می خواهیم کارها درست بشود و تفاهم بشود، وقتی در همین جا تهدید به قیام می کنید، ما نمی توانیم از شما این طور مسائل را قبول کنیم، لکن بهتر است که شما با این جمهوری مخالفت نکنید. اگر شما واقعاً، برای مردم و برای این ملت و برای این کارگرها و برای این دهقانها دلسوز هستید، این را بدانید که اگر این جمهوری اسلامی ـ خدای نخواسته ـ شکست بخورد، شکست مستضعفین در سرتاسر جهان است.(557)
21 / 2 / 60
* * *
آن مسأله ای که همه کس می گفت، هر کس می رسید می گفت که «نمی شود، نکنید، خونریزی می شود، چه می شود»، بعضی از آقایان از قم به من نوشتند که «آقا دیگر بس است، ـ دیگر ـ این شاه ماندنی است، دیگر بس است رها کنید» خوب، اینها نمی دانستند قضیه را و معذور بودند. از این ور خیرخواه بودند، معذور هم بودند، اما حتی برای منافقین. منافقین، خوب بعضیها را بازی داده بودند اینها، خوب، این همه جوانان ما را بازی دادند هیچ، بعضی از علمای ما را بازی داده بودند، بعضی از ریش سفیدهای ما را بازی داده بودند که به من سفارش نوشته بودند راجع به اینها. و من آن آدمی که آمد، با آنکه سفارش نوشته بودند اینها، گوش کردم حرفهایش را دیدم آدم مُعوَجی است؛ از زیاد مسلمان بودنش من این را ادراک
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 316
کردم.(558)
18 / 11 / 61
* * *
خوب، من یک ماه، بیست و چند روز یکی از همین منافقین با صورت صالح، با ژ ـ سه، با همه چیز آمد آنجا نشست در نجف، من بودم. برای من گفت، هر روز گفت، هر روز گوش کردم، از مرحوم آقای طالقانی سفارش آورده بود، از یکی از علمای دیگر سفارش آورده بود، آنها را هم بازی داده بود آمد گفت، من دیدم خیلی این مسلمان است، خوب ما که این قدر مسلمان نیستیم. من به او سوءظن پیدا کردم، من هیچ جوابش را ندادم. فقط گفت ما می خواهیم قیام مسلحانه بکنیم، گفتم نمی توانید، خودتان را به کشتن ندهید ولو دیگر جوابی به او ندادم. اینها از آن وقت نقشه می کشیدند برای این کار، حالا هم هستند در میدان، نرفته اند. حالا آن جهاتی که رفته است البته کاری نمی توانند بکنند، اما این شیطنتها را می توانند بکنند که بیایند بروند در قم پیش آقایی، بروند در فرض کنید که اصفهان پیش آقایی، بروند در شیراز پیش آقایی، یک کاری بکنند که صدا در بیاید. حالا از اول کی از همه ضعیفتر است برای این کار؟ به روحانیت حمله کنیم، نه. به مجلس، نه به دولت باید حمله کنیم، حالا به دولت. مجلس را وادار می کنند به دولت ـ عرض می کنم ـ روحانیون را وادار می کنند به دولت، بازار را وادار می کنند به دولت، همه جا به دولت. خوب دولت از بین رفت، فردا می آیند سراغ شماها فردا می روند سراغ رئیس جمهور و ـ نمی دانم ـ مجلس. همۀ اینها مسائل، مسأله دولت نیست. مسأله، مسأله اسلام است.(559)
26 / 9 / 62
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 317