بخش سوم دورۀ محمدرضا شاه

مجالس شورای ملی و سنا

مجالس شورای ملی و سنا

‏ ‏

‏شما خیال می کنید که این وکلایی که شاه خودش انتصاب می کند، و به‏‎ ‎‏ملت هم که مربوط نیست، خودش است؟ نخیر، اینها را سفارتخانه‏‎ ‎‏اسمهایشان را هم نوشته اند قبلاً، می آورند می دهند اینجا، اینها باید‏‎ ‎‏وکیل بشوند. این حالا نبوده، در زمان رضا خان هم بود از‏‎ ‎‏سفارتخانه ها. منتها در یکوقت این سفارت انگلیس این کارها را‏‎ ‎‏می کرد؛ سابقش هم لابد سفارت روس می کرده است؛ حالا سفارت‏‎ ‎‏امریکا می کند. شاید هم با هم باشند؛ انگلیس و شوروی و امریکا‏‎ ‎‏تفاهم کرده باشند. برای خوردن مال مردم تفاهم هم می کنند: این‏‎ ‎‏گازش را می برد، این نفتش را. این وکلای ما دیکتۀ امریکاست. ‏‏[‏‏اگر‏‏]‏‎ ‎‏از شاه هم بود، می گفتیم خوب باز اهل مملکت است؛ با آنکه یک اهل‏‎ ‎‏مملکتِ این جوری ما نمی خواهیم، لکن این خودش هم این را‏‎ ‎‏نمی گوید؛ این را از آنجا می نویسند که اینها باید وکیل بشوند؛ او هم‏‎ ‎‏عیناً ارجاع می دهد به دستگاههای اجرایی، می گوید: اینها وکیل‏‎ ‎‏بشوند. مردم چه کاره اند؟ به مردم چه کار دارند اینها؟ مردم باید دست‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 238
‏تو سرشان ‏‏[‏‏زد‏‏]‏‏. مردم باید کار بکنند و هیچ نخورند. عمل بکنند و‏‎ ‎‏خوراک ...؛ چیزی که از آنها پیدا می شود به جیب ایشان برود؛ و آنچه که‏‎ ‎‏... زیادش آمد، کارتر و امریکا زیاد آمده، به جیب عائلۀ شاه برود و‏‎ ‎‏پهلوی. وضع مردم چه است؟ وضع مردم کتک است؛ خوب، یک چیزی‏‎ ‎‏باید بخورند! کتک ‏‏[‏‏بخورند‏‏]‏‏.(437)‏

29 / 7 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏اول اشکالی که به تمام افراد مجلس هست این است که شما می دانید؛‏‎ ‎‏شما را نمی شود گفت داخل در مجاری امور نبودید و از ماورای جوّ‏‎ ‎‏آمدید! شما توی این مردم، مطلع تر از خود این ملت هستید و می دانید‏‎ ‎‏که آمدن شما در مجلس به تصویب مردم و انتخاب مردم نبوده است،‏‎ ‎‏این انتصاب شاه هست؛ «مأموریت شاه» هست! از سفارت «لیست»‏‎ ‎‏آوردند و تعیین کردند شما را. شما این را می دانید و رفتید مجلس.‏‎ ‎‏اول اشکالی که به آنهایی که الآن می گویند ما ملی هستیم، اول اشکال‏‎ ‎‏این است که شما چرا توی این مجلس رفتید؟ می گویند مجبور بودیم.‏‎ ‎‏آخر کسی شما را مجبور نکرد که حتماً بیایید بروید به مجلس.‏‎ ‎‏خودتان هم داوطلب بودید و رفتید، با همۀ کارها هم موافقت کردید،‏‎ ‎‏حالا می گویید که دیدید یک ورقی، خوب این طرفی دارد می آید،‏‎ ‎‏می خواهید برای خودتان جا درست کنید. اشکال این است که برای‏‎ ‎‏چه شما توی مجلسی که انتصاب است و خلاف قانون اساسی است‏‎ ‎‏یک همچو مجلس، مخالف قانون اساسی است ... قانون اساسی مردم‏‎ ‎‏را ـ به آنها ـ اختیار داده است، کسی حق ندارد دخالت بکند.(438)‏

2 / 8 / 57

*  *  *


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 239
‏تمام قوانینی که در این پنجاه سال گذشته است و تمام مجالسی که در‏‎ ‎‏این پنجاه سال تأسیس شده است، هیچ یک از اینها مطابق قوانین نبوده‏‎ ‎‏است. هیچ مجلسی تاکنون ما نداشتیم که موافق قوانین باشد. حتی در‏‎ ‎‏اوایل سلطنت رضاخان که یک قدری قدرتش کم بود، در تهران فقط‏‎ ‎‏ـ که مرکز بود ـ یک آزادی به مردم داده بودند؛ یک آزادی فی الجمله که‏‎ ‎‏وکلایی تعیین کنند. و آن وکلای تهران بودند که مخالفت می کردند‏‎ ‎‏مثل مرحوم مدرس و یک عده ای که تَبَع ایشان بودند؛ لکن در‏‎ ‎‏شهرستانهای دیگر وکلا را خودشان تعیین می کردند و خودشان هم‏‎ ‎‏آرا برای مردم درست می کردند و خودشان هم آرا را می ریختند در‏‎ ‎‏صندوق! و هرچه بود دست خودشان، دست فرماندارهایی که در آنجا‏‎ ‎‏یا ارتشی که در آنجا بود، یا شهربانیهایی که بودند، که همه عمال‏‎ ‎‏خودشان بودند. آرا را شبها درست می کردند و پر می کردند این‏‎ ‎‏صندوقها را از آرای آنی را که دلشان می خواست. یک مجلسی که همۀ‏‎ ‎‏وکلای آن ملی باشند و در مقدرات مملکت ما بخواهند دخالت کنند و‏‎ ‎‏مصالح و مفاسد را تشخیص بدهند، ما نداشتیم از اول.(439)‏

10 / 10 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏با زور سرنیزه مجلس درست می کرد. کی مجلس مجلسِ ما بود؟‏‎ ‎‏همین مردک گفت که این مجلسهایی که درست کردند اینها، از‏‎ ‎‏سفارتخانه ها می آوردند و لیستش را می دادند! منتها حالا دیگر نه،‏‎ ‎‏اینطور نیست! حالا دیگر مملکت خیلی قدرتمند شده! دیگر اینطور‏‎ ‎‏هم نیست! خودش را مسخره می کند.(440)‏

13 / 11 / 57

*  *  *


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 240
‏ما تا حالا نداشتیم یک همچو حکومتی که مال ملت باشد؛ اسمش بود.‏‎ ‎‏اصلاً بعد از زمان مشروطه تا حالا نشده. این اسمش بود که ملت‏‎ ‎‏ـ نمی دانم ـ خودشان انتخاب بکنند، خودشان وکیل ‏‏[‏‏معرفی کنند‏‏]‏‏ ...؛‏‎ ‎‏لکن شما می دانید که هیچ وقت شماها رأی نداشتید. در این طول‏‎ ‎‏تاریخ، اینها همه خود‏‏[‏‏شان‏‏]‏‏ آنها ‏‏[‏‏را انتخاب‏‎ ‎‏]‏‏می کردند. و کاش‏‎ ‎‏خودشان می کردند. شاه گفت که ـ در یکی از نطقهایش، همین شاه دوم ‏‎ ‎‏گفت که ـ لیست می دادند از سفارتخانه ها، و مجبور بودیم که این ‏‎ ‎‏لیست را ما عمل بکنیم! وکلا را آنها لیست می دادند که ما وکلا را تعیین ‏‎ ‎‏بکنیم، ما هم تعیین می کردیم! منتها او می خواست بگوید که حالا ‏‎ ‎‏دیگر آنطور نیست؛ و حال آنکه آن وقت بدتر بود!(441)‏‏ ‏

25 / 2 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏هر کسی در هر شهری که هست، طول این بیست، سی سالی که همراه با‏‎ ‎‏این مردم بوده می داند که اینها کدام یکی شان از ریشه های آنهاست.‏‎ ‎‏کدام شان نیستند. می فهمند کی بوده است که در آنجا خوش رقصی کرده‏‎ ‎‏و کی بوده است که نه، آنطور نبوده، مخالف بوده و نتوانسته صحبت‏‎ ‎‏کند، می شناسند. مردم آنهایی را باید انتخاب بکنند که می شناسند که به‏‎ ‎‏این ملت خدمتگزار است و دلش برای این طبقۀ ضعیف می سوزد.‏

‏     ‏‏ما نمی خواهیم یک مجلس اعیان درست کنیم. مجلس سنا را،‏‎ ‎‏مجلس اعیان به آن می گویند. ما می خواهیم اعیان را از بین ببریم،‏‎ ‎‏آدمشان کنیم آنها را. آن اعیانی که در مجلس سنا نشستند و آن قدر‏‎ ‎‏خیانت به مملکت ما کردند، آن مجلس را ما اصلاً بستیم درش را.‏‎ ‎‏مجلس شیوخ و مجلس اعیان و مجلس سنا؛ اینها یک دسته‏‎ ‎‏مفتخواری بودند. پیرمردهای آخر عمرشان بعد از همه خیانتها،‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 241
‏پیرمردهایی بودند که آنجا می رفتند جمع می شدند و ـ عرض می کنم ـ‏‎ ‎‏شاید رفیقش هم که نشسته بود راجع به اینکه دوایش چه است یا‏‎ ‎‏غذایش چه است صحبت می کرد و پول این ملت را می خورد. این را‏‎ ‎‏درش را بستند، تمام شد دیگر. ما مجلس سنا نداریم.(442)‏

16 / 8 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏شما همه می دانید و ملت هم می داند که این سه قوّه ای که در زمان‏‎ ‎‏طاغوت بود، نمی شود گفت کدام خبیث تر از کدام بودند. قوّۀ مقنّنۀ ما به‏‎ ‎‏دست اشخاصی افتاده بود که به اعتراف شاه مخلوع، از طرف‏‎ ‎‏سفارتخانه ها تعیین می شدند و ملزم بودند اینها همانها را به کار وا دارند‏‎ ‎‏و از این راه، ماهیت قوّۀ مقنّنه بر ملت ما روشن می شود که لیستی که‏‎ ‎‏امریکا بدهد و نوکر او اجرا کند. بهتر از این مجلسی که ما داشتیم و بهتر‏‎ ‎‏از سنایی که ما داشتیم؛ یعنی، آنها داشتند، نخواهد بود! آنها در طول مدتی‏‎ ‎‏که متصدی بودند، هیچ گاه قدمی برای خدا برنمی داشتند. اگر اینها برای‏‎ ‎‏خدا می خواستند قدم بردارند، حتماً نه امریکا آنها را پیشنهاد می کرد و نه‏‎ ‎‏شاه مخلوع آنها را تعیین می کرد. ما از همان حرف شاه ـ شاه مخلوع ـ سند‏‎ ‎‏اتخاذ می کنیم که این قوّۀ مقنّنه چه جور اشخاصی بودند.(443)‏

25 / 5 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏من دیگر سراغ ندارم که یک نفر وکیلی که در این مجلسهای اخیر بود‏‎ ‎‏ـ بعد از اینکه امثال مدرس را از بین بردند ـ من دیگر سراغ ندارم که یک‏‎ ‎‏کسی آن طوری که اسلام می خواهد، باشد. مجلس را هم قبضه ‏‎ ‎‏کرد؛ یعنی، مجلس را هم به خدمت اجانب وا داشتند. ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ تبع او، ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 242
‏دولت هم این طور می شود. دولتی که این مجلس تعیین بکند و با ‏‎ ‎‏دستور آن شاه و شاه نما عمل بکند، افرادی را بر سر کار می آورد که ‏‎ ‎‏همه در خدمت آنها باشند. رادیو تلویزیون و دستگاههای تبلیغاتی‏‎ ‎‏ ‏‏[‏‏هم‏‏]‏‏ تمام در خدمت آنها بودند. هر کس روزنامه های آن وقت را ‏‎ ‎‏بخواند یا اگر نوارهایی از آن وقت باقی بود بشنود، می فهمد که نقشه‏‎ ‎‏ این بود که یا در خدمت دولتهای اجانب باشند ـ و اخیراً خصوصاً ‏‎ ‎‏امریکا ـ و یا یک افرادی باشند که بی تفاوت باشند.(444)‏

21 / 1 / 61

*  *  *

‏ ‏

‏ما دیدیم که اسلام و کشور ایران چه صدمات بسیار غم انگیزی از مجلس‏‎ ‎‏شورای غیرصالح و منحرف، از بعد از مشروطه تا عصر رژیم جنایتکار‏‎ ‎‏پهلوی و از هر زمان بدتر و خطرناکتر در این رژیم تحمیلی فاسد خورد؛‏‎ ‎‏و چه مصیبتها و خسارتهای جانفرسا از این جنایتکاران بی ارزش و‏‎ ‎‏نوکرمآب به کشور و ملت وارد شد. در این پنجاه سال یک اکثریت قلابی‏‎ ‎‏منحرف در مقابل یک اقلیت مظلوم موجب شد که هرچه انگلستان و‏‎ ‎‏شوروی و اخیراً امریکا خواستند، با دست همین منحرفانِ از خدا بیخبر‏‎ ‎‏انجام دهند و کشور را به تباهی و نیستی کشانند. از بعد از مشروطه، هیچ‏‎ ‎‏گاه تقریباً به مواد مهم قانون اساسی عمل نشد ـ قبل از رضاخان با تصدی‏‎ ‎‏غربزدگان و مشتی خان و زمینخواران؛ و در زمان رژیم پهلوی به دست‏‎ ‎‏آن رژیم سفاک و وابستگان و حلقه به گوشان آن.(445)‏‎[1]‎

15 / 3 / 68

*  *  *


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 243

 

کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 244

  • علاوه بر موارد مذکور برای اطلاع بیشتر رجوع شود به:     1. صحیفه امام؛ ج 6، ص 78ـ79.     2. همان؛ ج 11، ص 50 ـ 51.     3. همان؛ ج 17، ص 147ـ 148.