جدایی حکومت از مردم
دوگل وقتی آمده بود اینجا ـ ظاهراً دوگل بود که با شاه با هم رفته بودند توی بازار ـ خوب، شاه که جرأت نمی کرد بیرون بیاید! این بیرون آمده بود رفته بود توی جمعیت. [چونکه] نمی ترسید از آنها؛ مردم به او کاری نداشتند. اما خود او می ترسید. چرا می ترسید؟ برای اینکه به مردم بد کرده [بود]. وقتی آدم به کسی بد بکند، از آنها می ترسد.(367)
9 / 1 / 58
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 203
این شاه سابق جرأت نمی کرد بیاید توی مردم. هیچ امکان نداشت برایش که بیاید با مردم بنشیند. با دوگل بود که آمده بود اینجا. رفته بودند نزدیکیهای بازار، و با آن همه حفاظتها و اینها. دوگل پیاده شده بود رفته بود توی جمعیت. برای اینکه او نمی ترسید از جمعیت ایران. شاید در جمعیت خودش هم آنجا نمی ترسید.(368)
30 / 3 / 58
* * *
این محمدرضا یکوقت توی جامعه نتوانست بیاید. هر وقت اینها می خواستند عبور بکنند از یک خیابانی، این خیابان قرق می شد، اجزای سازمان امنیت تحت نظر می گرفتند همۀ خانه های مشرِف به خیابان را؛ همه را قرق می کردند و تحت نظر می گرفتند. و آنها هم که هیاهو می کردند، از خودشان بودند، نه مردم! مردم برای اینها هیاهو نمی کردند. تا همچو نمی شد و همه چیز کنترل نمی شد و تحت نظر و مراقبت قرار نمی گرفت، این جرأت نمی کرد از خیابان عبور کند! چرا؟ برای اینکه مردم با او خوب نبودند. این از هر فردی می ترسید، مبادا یکوقت یک ـ مثلاً ـ تفنگی به او بزنند، یک سنگی به او بزنند. می ترسیدند از مردم.(369)
12 / 4 / 58
* * *
زمان رژیم سابق اگر می خواست این شخص از یک خیابانی عبور کند، سازمان امنیت و مأمورها قبل از اینکه بیاید، دو روز، سه روز قبل این جاها را همه را تحت نظر می گرفتند؛ خانه ها را، این خانه ها را خالی می کردند از مردم، تحت نظر می گرفتند که ایشان می خواهد یک
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 204
عبوری از اینجا بکند. چرا؟ برای اینکه خودش خائن بود و خائن می ترسد. خیانت به مملکت کرده بود و خائن خائف است. از خودش می ترسد، می ترسد بکشندش.(370)
13 / 4 / 58
* * *
ما آن چیزی را که مشهودمان بود همین خود ایران بود که در ایران مادامی که حکومت خودش را مسلط بر مردم، فرمانفرمای مردم می دانست، و «شاهنشاه» می دانست و «آریامهر» می دانست، ملت همراه او نبود. اگر ملت همراه او بود ممکن نبود که از اینجا به جای دیگر برود.(371)
29 / 8 / 58
* * *
همان طوری که زمان محمدرضا بود، شما دیدید که اینها اگر یک، اگر محمدرضا می خواست از یک خیابانی عبور کند، در عین حالی که اتومبیلی که نشسته بود، مسلح به همه جور چیزی بود و شیشه هایش هم ضد گلوله و همۀ بساط بود، مع ذلک از یک هفته قبل می رفتند همۀ خانه ها را تخلیه می کردند و جایش نظامیها و ساواکیها را می نشاندند تا ایشان بیایند از اینجا عبور کنند و بروند آن طرف.(372)
6 / 8 / 59
* * *
دولتهای رژیم سابق و خود رژیم سابق چون با مردم نبود و مردم هم با او نبودند، شاید جرأت نکرد یک دفعه محمدرضا تو بازار بیاید.(373)
25 / 10 / 59
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 205
شما دیدید که در زمان محمدرضا و رضاشاه، دولت، ملت را هیچ حساب می کرد؛ چنانچه آن کسی که در رأس بود، آن خائنی که در رأس بود، همه را هیچ حساب می کرد. رضاخان همه را هیچ حساب می کرد و محمدرضا هم اینطور بود و این اسباب این می شد که آنها بتوانند سلطۀ خودشان را تحمیل کنند.(374)
23 / 8 / 60
* * *
ما هم گرفتار یک همچو مسأله ای بودیم در زمان رضاخان، در زمان محمدرضا خان. همین مسأله بود که به ملت کار نداشتند. ملت چکاره است؟ آنها ملت را هیچ کاره می دانستند. هر چه هست اعلیحضرت است. غیر اعلیحضرت خبری نیست. لکن ملت ایران شکست این را و فهماند که هر چه هست ملت است.(375)
25 / 8 / 60
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 206