بخش سوم دورۀ محمدرضا شاه

جدایی حکومت از مردم

جدایی حکومت از مردم

‏ ‏

‏دوگل‏‎[1]‎‏ وقتی آمده بود اینجا ـ ظاهراً دوگل بود که با شاه با هم‏‎ ‎‏رفته بودند توی بازار ـ خوب، شاه که جرأت نمی کرد بیرون بیاید! این‏‎ ‎‏بیرون آمده بود رفته بود توی جمعیت. ‏‏[‏‏چونکه‏‏]‏‏ نمی ترسید از آنها؛‏‎ ‎‏مردم به او کاری نداشتند. اما خود او می ترسید. چرا می ترسید؟‏‎ ‎‏برای اینکه به مردم بد کرده ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏. وقتی آدم به کسی بد بکند، از آنها‏‎ ‎‏می ترسد.(367)‏

9 / 1 / 58

*  *  *


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 203
‏این شاه سابق جرأت نمی کرد بیاید توی مردم. هیچ امکان نداشت‏‎ ‎‏برایش که بیاید با مردم بنشیند. با دوگل بود که آمده بود اینجا. رفته‏‎ ‎‏بودند نزدیکیهای بازار، و با آن همه حفاظتها و اینها. دوگل پیاده شده‏‎ ‎‏بود رفته بود توی جمعیت. برای اینکه او نمی ترسید از جمعیت ایران.‏‎ ‎‏شاید در جمعیت خودش هم آنجا نمی ترسید.(368)‏

30 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏این محمدرضا یکوقت توی جامعه نتوانست بیاید. هر وقت اینها‏‎ ‎‏می خواستند عبور بکنند از یک خیابانی، این خیابان قرق می شد،‏‎ ‎‏اجزای سازمان امنیت تحت نظر می گرفتند همۀ خانه های مشرِف به‏‎ ‎‏خیابان را؛ همه را قرق می کردند و تحت نظر می گرفتند. و آنها هم که‏‎ ‎‏هیاهو می کردند، از خودشان بودند، نه مردم! مردم برای اینها هیاهو‏‎ ‎‏نمی کردند. تا همچو نمی شد و همه چیز کنترل نمی شد و تحت نظر و‏‎ ‎‏مراقبت قرار نمی گرفت، این جرأت نمی کرد از خیابان عبور کند!‏‎ ‎‏چرا؟ برای اینکه مردم با او خوب نبودند. این از هر فردی می ترسید،‏‎ ‎‏مبادا یکوقت یک ـ مثلاً ـ تفنگی به او بزنند، یک سنگی به او بزنند.‏‎ ‎‏می ترسیدند از مردم.(369)‏

12 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏زمان رژیم سابق اگر می خواست این شخص از یک خیابانی عبور‏‎ ‎‏کند، سازمان امنیت و مأمورها قبل از اینکه بیاید، دو روز، سه روز قبل‏‎ ‎‏این جاها را همه را تحت نظر می گرفتند؛ خانه ها را، این خانه ها را‏‎ ‎‏خالی می کردند از مردم، تحت نظر می گرفتند که ایشان می خواهد یک‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 204
‏عبوری از اینجا بکند. چرا؟ برای اینکه خودش خائن بود و خائن‏‎ ‎‏می ترسد. خیانت به مملکت کرده بود و خائن خائف است. از خودش‏‎ ‎‏می ترسد، می ترسد بکشندش.(370)‏

13 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ما آن چیزی را که مشهودمان بود همین خود ایران بود که در ایران مادامی‏‎ ‎‏که حکومت خودش را مسلط بر مردم، فرمانفرمای مردم می دانست، و‏‎ ‎‏«شاهنشاه» می دانست و «آریامهر» می دانست، ملت همراه او نبود. اگر‏‎ ‎‏ملت همراه او بود ممکن نبود که از اینجا به جای دیگر برود.(371)‏

29 / 8 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏همان طوری که زمان محمدرضا بود، شما دیدید که اینها اگر یک، اگر‏‎ ‎‏محمدرضا می خواست از یک خیابانی عبور کند، در عین حالی که‏‎ ‎‏اتومبیلی که نشسته بود، مسلح به همه جور چیزی بود و شیشه هایش‏‎ ‎‏هم ضد گلوله و همۀ بساط بود، مع ذلک از یک هفته قبل می رفتند همۀ‏‎ ‎‏خانه ها را تخلیه می کردند و جایش نظامیها و ساواکیها را می نشاندند‏‎ ‎‏تا ایشان بیایند از اینجا عبور کنند و بروند آن طرف.(372)‏

6 / 8 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏دولتهای رژیم سابق و خود رژیم سابق چون با مردم نبود و مردم هم با‏‎ ‎‏او نبودند، شاید جرأت نکرد یک دفعه محمدرضا تو بازار بیاید.(373)‏

25 / 10 / 59


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 205
‏شما دیدید که در زمان محمدرضا و رضاشاه، دولت، ملت را هیچ‏‎ ‎‏حساب می کرد؛ چنانچه آن کسی که در رأس بود، آن خائنی که در‏‎ ‎‏رأس بود، همه را هیچ حساب می کرد. رضاخان همه را هیچ حساب‏‎ ‎‏می کرد و محمدرضا هم اینطور بود و این اسباب این می شد که آنها‏‎ ‎‏بتوانند سلطۀ خودشان را تحمیل کنند.(374)‏

23 / 8 / 60

*  *  *

‏ ‏

‏ما هم گرفتار یک همچو مسأله ای بودیم در زمان رضاخان، در زمان‏‎ ‎‏محمدرضا خان. همین مسأله بود که به ملت کار نداشتند. ملت چکاره‏‎ ‎‏است؟ آنها ملت را هیچ کاره می دانستند. هر چه هست اعلیحضرت‏‎ ‎‏است. غیر اعلیحضرت خبری نیست. لکن ملت ایران شکست این را‏‎ ‎‏و فهماند که هر چه هست ملت است.(375)‏‎[2]‎

25 / 8 / 60

*  *  *

‏ ‏

 

کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 206

  • - شارل دوگل، رئیس جمهور اسبق فرانسه.
  • علاوه بر موارد مذکور برای اطلاع بیشتر رجوع شود به:     1. صحیفه امام؛ ج 8 ، ص 349ـ351.     2. همان؛ ج 9، ص 87 ـ 88 .     3. همان؛ ص 215ـ216.     4. همان؛ ج 13، ص 93ـ94.     5. همان؛ ص 388ـ 389.