بخش دوم دورۀ رضاخان

تبلیغات علیه اسلام و روحانیت

تبلیغات علیه اسلام و روحانیت

‏ ‏

‏در این بیست سال که به درست دورۀ اختناق ایران و دین به شمار‏‎ ‎‏می رفت همه دیدید و دیدیم که بالاتر هدف رضاخان علما بودند و‏‎ ‎‏آنقدر که او با آنها بد بود با دیگران نبود چون می دانست اگر گلوی اینها‏‎ ‎‏را با سختی فشار ندهد و زبان آنها را در هر گوشه با زور سرنیزه نبندد‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 104
‏تنها کسی که با مقاصد مسموم او طرفیت کند و با رویه هایی که‏‎ ‎‏می خواست برخلاف نفع مملکت و صلاح دین اتخاذ کند مخالفت‏‎ ‎‏نماید آنها هستند و زمامداران آن روز یا نوکرهای خاص او بودند و با ‏‎ ‎‏مقاصد او همراه بودند و یا ضعیف النفس و ترسو بودند و با یک هو از ‏‎ ‎‏میدان در می رفتند. او با مرحوم مدرس روزگاری گذراند و تماس ‏‎ ‎‏خصوصی داشت و فهمید که با هیچ چیز نمی توان او را قانع کرد نه با ‏‎ ‎‏تطمیع و نه با تهدید و نه با قوۀ منطق از او حال علمای دیگر را سنجید ‏‎ ‎‏و تکلیف خود را برای اجرا کردن نقشه های اربابهای خود فهمید. با ‏‎ ‎‏همه فشارها و شکنجه ها و اهانتها که بخصوص ملاها در آن روزهای ‏‎ ‎‏اختناق ایران توجه پیدا کرد به نوبۀ خود چند مرتبه برای دفع ‏‎ ‎‏فسادهایی که آنها خصوصی از منابع صحیح اطلاع داشتند قیام و ‏‎ ‎‏نهضت کردند از اصفهان و تبریز و مشهد؛ ولی سستی مردم که قوۀ ‏‎ ‎‏اجرای مقاصد مدبرانۀ علما هستند اقدامات آنها را عقیم کرد. ملاها از ‏‎ ‎‏همان روزهای اول تصدی، رضاخان را برخلاف مصالح کشور ‏‎ ‎‏تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفیانه و خصوصی ‏‎ ‎‏فسادهای خانمانسوز او را به مردم گوشزد کردند؛ ولی تبلیغات آن دسته ‏‎ ‎‏به توسط روزنامه های آن روز که ننگ ایران بودند و امروز نیز بعضی از ‏‎ ‎‏آنها بازیگر می دانند آنها را از نظر مردم ساقط کرد تا آنجا که آنها را سوار ‏‎ ‎‏اتومبیل نمی کردند و هر عیبی اتومبیل می کرد از قدم آخوند می دانستند. ‏‎ ‎‏من خود دیدم که در بین راه بنزین تمام شد شوفر گفت از نحوست این ‏‎ ‎‏آخوند است من چون سید بودم مورد اعتراض نشدم بیچاره ملاها ‏‎ ‎‏ساقط شدند و میدان برای بازیگران عصر طلایی باز شد و سیاه ‏‎ ‎‏روزیهایی دیدید که صفحۀ تاریخ شما را تاریک و ننگین کرد.(197)‏‏ ‏

*  *  *


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 105
‏از خطاهایی که در این دوره های سیاه در این مملکت شد یکی که از‏‎ ‎‏همه بالاتر بود سلب نفوذ روحانیت بود که این از برای مملکت از‏‎ ‎‏همه بدتر بود؛ زیرا دل توده از دولت به واسطه فشارها و بی عدالتیها‏‎ ‎‏ رنجیده است و دولت با دل جریحه دار مردم نمی تواند از مملکت ‏‎ ‎‏خود دفاع کند؛ لکن اگر نفوذ روحانیت بود مردم مانند صدر اول ‏‎ ‎‏اسلام وارد عمل می شدند و مملکت با دست واحد و قوۀ روحانی و ‏‎ ‎‏دل گرم از خود دفاع می کرد یا دیگران را به رنگ خود در می آورد. این ‏‎ ‎‏یکی از خطاهای دولت بود و هست و تا بیدار شوند کارشان تمام ‏‎ ‎‏شده. خطای دیگر آنها بدبین کردن تودۀ جوان به روحانیین بود که ‏‎ ‎‏دولت با تمام قوا کوشش در آن کرد که به واسطه آن تفکیک قوه ‏‎ ‎‏روحیه و مادیه از یکدیگر گردید و زیانهای کمرشکن به کشور وارد ‏‎ ‎‏شد. از دست دادن این قوه معنوی و مادی کار مملکت را عقب انداخته ‏‎ ‎‏و تا این دو قوه را برنگردانیم به همین حال هستیم. ما نمی توانیم باور ‏‎ ‎‏کنیم که این اساس از مغز خشک خود رضاخان بود زیرا که این یک ‏‎ ‎‏شالودۀ متفکرانه ای بود که بی دستور مدبرانۀ دیگران انجام ‏‎ ‎‏نمی گرفت؛ واکنون هم پیروی از آن نقشه کمک به خراب مملکت ‏‎ ‎‏است.(198)‏‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏اینها هم مثل سایر طبقات خوب و بد دارند و بدهای آنها از همۀ بدها‏‎ ‎‏فساد و ضررشان بیشتر است چنانچه خوبهای آنها از تمام طبقات‏‎ ‎‏نفعشان هم برای مردم و هم برای کشور و استقلال آن بیشتر و بالاتر‏‎ ‎‏است؛ لکن اصلاح آنها را امثال رضاخان که نمی دانست روحانی را با‏‎ ‎‏های هوز می نویسند یا با حای حطی. نباید بکند کسی که گفته بود من‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 106
‏یک سرباز دزد را از تمام معارف ایران بالاتر و بهتر می دانم او معنی‏‎ ‎‏روحانی و معارف را نمی داند، گرچه معارف آن روز از سرباز دزد هم‏‎ ‎‏خیلی ننگین تر بود؛ لکن او فهم صلاح و فساد نداشت و فشارهای او ‏‎ ‎‏به روحانیین برای اصلاح نبود او می خواست ریشه را از بیخ بکند؛ ‏‎ ‎‏لکن به قول شما نتیجه معکوس شد.(199)‏‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏زمان آن مرد خدانشناس. چه تبلیغاتی بر ضد روحانیت کردند که‏‎ ‎‏روحانیت را دیگر توی اتومبیلها راه نمی دادند. مردکه می گفت که،‏‎ ‎‏گفته بود که من دو طایفه را سوار اتومبیل نمی کنم، قرار با خدا‏‎ ‎‏گذاشتم: یکی آخوند، یکی فاحشه! اینطور درست کرده بودند. چرا؟‏‎ ‎‏برای اینکه از آخوند می ترسیدند. یک آخوند توی مجلس بود پدرش‏‎ ‎‏را درمی آورد، یک «مدرس» بود. یک مدرس توی مجلس بود مکرر‏‎ ‎‏شکست داد او را؛ ایشان را گرفتند کشتند.(200)‏

1 / 11 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏در زمان رضا خان ـ اگر کسی یادش باشد، آقایان هر کدام یادشان ‏‎ ‎‏باشد ـ همچو روحانیت را کوبیدند که دیگر نه خطیبی برای ما ‏‎ ‎‏گذاشتند نه امام جماعتی، تمام را کوبیدند. نه مجلسی، مجلس ‏‎ ‎‏خطابه ای برای ما ماند. و در بین ملت آنطور اینها را ذلیل کردند که ‏‎ ‎‏حتی شوفرها ملاها را به اتومبیلها گاهی نمی نشاندند، می گفتند ‏‎ ‎‏نمی نشانیمت در اتومبیل! ملا را نمی نشانیم در اتومبیل. تضعیف‏‎ ‎‏ کردند روحانیت را. از یک طرف اختلاف بین احزاب درست کردند؛ ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 107
‏و این هم یک راه اختلافی شد که اینها به سرِهم زدند، و این هم یک ‏‎ ‎‏بساطی شد.(201)‏  

18 / 11 / 57

*  *  *

‏در زمان رضاخان آخوند را جوری کرده بودند که مردم سوار اتومبیل‏‎ ‎‏نمی کردند! یکی از دوستان من گفت که من در اراک می خواستم سوار‏‎ ‎‏اتومبیل بشوم، شوفر گفت که ما دو طایفه را بنا داریم که سوار اتومبیل‏‎ ‎‏نکنیم: یکی فواحش را، یکی آخوندها را! اینها با ما اینطور کردند.‏‎ ‎‏برای اینکه رضاشاه می دید که آخوند است، «مدرس» است که جلو او‏‎ ‎‏ایستاده است. او می دید که مدرس جلو او ایستاد و فریاد می زد که‏‎ ‎‏«زنده باد خودم، مرده باد رضاخان»! در آن وقتی که قدرت داشت‏‎ ‎‏رضاخان. اینها اینطور کردند با ما و با شما. همه را از هم جدا‏‎ ‎‏کردند.(202)‏

7 / 12 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏سابقاً یک مطلبی بود که علمی بود که اگر اجتماع کنند مردم با هم، اگر‏‎ ‎‏یک ملتی با هم مجتَمع بشود، نمی شود جلویشان را بگیرند. روی آن‏‎ ‎‏مسأله علمی ای که داشتند آنها و دید سیاسی که داشتند، نمی گذاشتند‏‎ ‎‏اقشار با هم نزدیک بشوند. ماها را از دانشگاهیها همچو دور کردند که‏‎ ‎‏ماها آنها را تکفیر می کردیم، آنها ما را تحمیق می کردند. آنها می گفتند‏‎ ‎‏این دسته ـ عرض می کنم که ـ عمال دربار هستند، آخوند یعنی ‏‎ ‎‏درباری، آخوند یعنی انگلیسی! من خودم با آقای حائری‏‎[1]‎‏ ـ و آن آقای‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 108
‏ حائری ‏‏[‏‏اشاره به یکی از حضار‏‏]‏‏ ـ در زمان رضا شاه، ظاهراً، توی‏‎ ‎‏ اتومبیل نشسته بودیم. اتومبیلهای بزرگ. چند نفر هم از ـ طرفهای ـ‏‎ ‎‏ آن طرف شهر می آمدیم تهران. آن چند نفر یکی شان شروع کرد‏‎ ‎‏ صحبت کردن. گفت که من حالا سالهای طولانی بود که این «هیکلها»‏‎ ‎‏ را نمی دیدم! اینها را انگلیسها آورده اند در ایران ـ و ظاهراً گفت ـ یا در ‏‎ ‎‏نجف، انگلیسها آورده اند برای اینکه نگذارند کار ماها درست بشود.‏‎ ‎‏ اینها عمال انگلیس هستند! مادامی که ما سوار بودیم، اینها این حرفها‏‎ ‎‏ را شروع کردند زدن و گفتن به اینکه اینها چطورند. اینها وضعشان این ‏‎ ‎‏بود. تبلیغات کردند به اینکه هر معمم و آخوندی درباری است!‏‏ ‏

‏     اصل دین را، اینها ‏‏[‏‏گفتند‏‏]‏‏ دین را آن که... آورده برای افیون است!!. ‏‎ ‎‏اینها ـ قدرتمندها ـ دینها را ایجاد کرده اند! و این دینی را که اینها ایجاد ‏‎ ‎‏کردند، قدرتمندها بودند برای اینکه مردم را خواب بکنند و آنها ‏‎ ‎‏قدرت خودشان را اعمال بکنند که نبادا توده ها بر ضدقدرتمندها ‏‎ ‎‏[‏‏بسیج‏‏]‏‏ بشوند.‏‏ ‏‏ ‏

‏     اینها با وعدۀ بهشت و با وعدۀ اینطور چیزها مردم را آرام می کنند! ‏‎ ‎‏لالایی می گویند برای مردم! مردم را بیهوش می کنند!! و قدرتمندها ‏‎ ‎‏مردم را می چاپند. در صورتی که اگر هر منصفی به تاریخ انبیا مراجعه ‏‎ ‎‏کند، می بیند که انبیا بودند که توده ها را بیدار می کردند بر ضد ‏‎ ‎‏دولتها.(203)‏‏ ‏

29 / 1 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏آنها با هر احتمالی یک سدی درست می کردند که جلوی آن محتمل را‏‎ ‎‏بگیرند، ‏‏[‏‏چون‏‏]‏‏ احتمال می دادند روحانیون از مقاصد آنها جلوگیری‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 109
‏کنند، رضاخان را واداشتند به اینکه با روحانیون ... و آنطور که دیدید.‏‎ ‎‏یعنی شاید شماها اکثراً یادتان نباشد، ولیکن من یادم است، و پیرمردها‏‎ ‎‏یادشان است، دیدید که با روحانیین چه کردند. به طوری که در همین‏‎ ‎‏مدرسۀ فیضیه نمی توانستند طلبه ها روز توی حجره های خودشان ‏‎ ‎‏بمانند. اینها مجبور بودند که قبل از آفتاب بروند به باغات، و آخر شب ‏‎ ‎‏برگردند! برای اینکه اگر در مدرسه بودند، می آمدند پاسبانها می ریختند ‏‎ ‎‏مدرسه و می بردند اینها را یا خلع لباس می کردند؛ یا حبس می کردند؛ و ‏‎ ‎‏از این با بزرگان از روحانیین هم مخالفتهای زیاد شد. گرفتاریهای زیاد ‏‎ ‎‏آنها داشتند. خیلی به حبس رفتند؛ ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ بعضی را کشتند. روی همین ‏‎ ‎‏احتمال که روحانیون یک سدی باشند در مقابل اجانب.‏‏ ‏‏ ‏

‏     ‏‏عشایر هم یک سد دیگر بود. اینها خیال این را می کردند که عشایر ‏‎ ‎‏اگر در ایران باشد ـ همین طور هم بود ـ قدرت عشایر باشد، از باب ‏‎ ‎‏اینکه اینها توجه به اسلام دارند، ممکن است که جلوی مقاصد آنها را ‏‎ ‎‏بگیرند؛ از این جهت، عشایر را یکی پس از دیگری خلع سلاح کردند؛ ‏‎ ‎‏و از محالّ خودشان بیرون کردند، و به قول خودشان تخته قاپو کردند ‏‎ ‎‏و این مسائلی که برای همۀ عشایر پیش آوردند. هر چه توانسته اند این ‏‎ ‎‏ذخایر ملت ما را، این ذخایر انسانی را، هر چه توانستند این ذخایر را ‏‎ ‎‏چپاول کردند؛ از بین بردند. می دیدند که مجالس، مجالسی که در ایران ‏‎ ‎‏تشکیل می شد، مجالس وعظ و خطابه، مجالس روضه، احتمال داشت ‏‎ ‎‏که برای اینها ضرر داشته باشد، جلوی آن را گرفتند. ما یکوقت دیدیم ‏‎ ‎‏که در تمام ایران دیگر مجلس روضه ای نبود. در قم بعضی از آقایان، ‏‎ ‎‏آقای صدوقی یزدی مجلس روضه ای قبل از اذان صبح داشت که اول ‏‎ ‎‏اذان دیگر ‏‏[‏‏باید‏‏] ‏‏تمام شده باشد. مجالس را بکلی از بین بردند. ‏‎ ‎‏مساجد و ائمۀ مساجد و مراجع و هر چه بود، اینها از بین بردند. یعنی ‏‎ ‎‏نگذاشتند دیگر این قوۀ فعاله قوه داشته باشد. مع الأسف آن روز ملت ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 110
‏را هم جوری بار آوردند، تبلیغاتشان طوری در ملت تأثیر کرد، که ‏‎ ‎‏ملت هم بسیاری از آنها ـ البته نه همه ـ بسیاری از قشرهای ملت هم ‏‎ ‎‏مخالف شدند با روحانیت.(204)‏

29 / 2 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏من خاطره دارم از این. دو خاطره خودم دارم؛ یعنی یکی را دوست من‏‎ ‎‏ـ خدا رحمت کند ـ مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی‏‎[2]‎‏ نقل کرد: که من ‏‎ ‎‏در اراک بودم و از آنجا می خواستم بیایم به قم. رفتم اتومبیل بگیرم؛‏‎ ‎‏شوفر گفت که ما دو طایفه ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ بنا گذاشتیم که سوار اتومبیل نکنیم:‏‎ ‎‏یکی فواحش، یکی معممین! این در زمان آن خبیث اول بود که با‏‎ ‎‏روحانیون اینطور کرد. تبلیغاتش اینطور و عمالش اینطور کردند.‏‎ ‎‏یکی هم خود من در اتومبیلی که جمعیت در آن بود نشسته بودیم.‏‎ ‎‏بنزین تمام شد بین راه. من سید بودم، یک شیخی هم همراهم بود.‏‎ ‎‏شوفر برگشت گفت که این از اثر اینکه این شیخ را سوار کرده بودیم‏‎ ‎‏بنزین تمام شد! تمام شدن بنزین را اثر نحوست یک روحانی‏‎ ‎‏می دانست! اینطور بود آقا!‏

‏     خیال نکنید که شما برادرهای اهل سنت ما مبتلا بودید، ما هم‏‎ ‎‏مبتلا بودیم. در شهرها، در دهات، در قصبات. اطلاعاتی که گفتنی‏‎ ‎‏نیست.(205)‏

1 / 2 / 58

*  *  *

‏ ‏


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 111
‏مساجد ما، مدارس ما، حوزه های علمی ما، تمام اینها، تحت نفوذ اینها‏‎ ‎‏بود، و اینها نمی گذاشتند که ما به کار خودمان ادامه بدهیم. من در‏‎ ‎‏همین مدرسۀ فیضیه ـ که حوزه ای آن وقت داشتم ... ـ یک روز آمدم‏‎ ‎‏دیدم یک نفر هست! گفتم که چه شده؟ گفت همۀ این طلبه ها قبل از ‏‎ ‎‏آفتاب از ترس پاسبانها فرار کرده اند توی باغات. صبح که می شد قبل ‏‎ ‎‏از آفتاب، این طلبه های اهل علم باید فرار کنند بروند در باغات؛ و ‏‎ ‎‏شب برگردند توی حجره هایشان! آخر شب برگردند توی ‏‎ ‎‏حجره هایشان. شما نمی دانید که به ما چه گذشت در این زمانها. ما ‏‎ ‎‏نمی توانیم ‏‏[‏‏همۀ آن را بیان کنیم‏‏]‏‏.‏‏ ‏‏ ‏

‏     من در مدرسۀ «دارالشفا»‏‎[3]‎‏ حجره داشتم. رفقای ما یک عده ای ‏‎ ‎‏بودند خوب، آنجا مجتمع می شدند و می نشستند و درد دل می کردند. ‏‎ ‎‏چند روز که این اجتماع بود یک شخصی آمد ـ که خدا از او بگذرد ـ ‏‎ ‎‏آمد نشست آنجا و گفت که خوب است که اینجا اجتماع نکنید؛ که ... با ‏‎ ‎‏ملایمت گفت. رفقا هم با شوخی با او صحبت کردند و رفت. فردا یک ‏‎ ‎‏نفر کارآگاه آمد ایستاد دم در، گفت که آقایان اینجا نباید باشند، اگر ‏‎ ‎‏باشند چه خواهد شد. که از فردا ... چند نفر جمعیت، هفت ـ هشت ‏‎ ‎‏نفر  بود؛ اجتماعی نبود، ما نتوانستیم این پنج ـ شش نفر، هفت ـ هشت‏‎ ‎‏ نفری  که بودیم در مدرسۀ دارالشفا، در آن حجره بمانیم. صبح که ‏‎ ‎‏می شد،  یواش می رفتیم در منزل یکی از آقایان آنجا ـ یا مثلاً دورۀ‏‎ ‎‏ آنجا ـ مجتمع  می شدیم و با هم درد دل می کردیم.(206)‏‏ ‏

19 / 2 / 58

*  *  *

‏ ‏


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 112
‏ما در پنجاه و چند سال اخیر دردهایی کشیدیم، ملت ما رنجهایی‏‎ ‎‏کشیده است که تاریخ سراغ ندارد. من از اول کودتای رضاخان شاهد‏‎ ‎‏مسائل بودم، و شاید بین شما کمی باشند که آن زمان را یاد داشته‏‎ ‎‏باشند. من رنجهایی که به این ملت از دست ناپاک این مرد وارد شد و ‏‎ ‎‏اهانتهایی که به مقدسات ملت و اسلام وارد شد و ظلمهایی که ‏‎ ‎‏بخصوص ‏‏[‏‏به‏‏] ‏‏بانوان محترمۀ ما وارد شد، همه را شاهد بودم؛ ‏‎ ‎‏می دیدم. شاهد بودم که با روحانیون چه کردند، شاهد بودم که دو ‏‎ ‎‏روحانی بزرگ آذربایجان را، مرحوم حاج میرصادق آقا‏‎[4]‎‏ و مرحوم ‏‎ ‎‏انگجی‏‎[5]‎‏ را، تبعید کردند. شاید سقز بود که ایشان را تبعید کردند. ‏‎ ‎‏شاهد بودم که علمای خراسان را دسته جمعی گرفتند و به تهران ‏‎ ‎‏آوردند و به حبس کشیدند. شاهد بودم که علمای بزرگ اصفهان قیام ‏‎ ‎‏کردند، و بسیاری از علمای بلاد دیگر تبعیت کردند و در قم مجتمع ‏‎ ‎‏شدند برای مخالفت با این مرد خائن. لکن قدرت با آنها بود، و ‏‎ ‎‏شکستند قدرت اینها را؛ نگذاشتند به ثمر برسد. من شاهد ‏‎ ‎‏گرفتاریهایی که برای قشر روحانی در طول مدت حکومت رضاخان ‏‎ ‎‏بود، گرفتاریهایی که حاصل شد، من خودم شاهد بودم و شریک بودم ‏‎ ‎‏در آن گرفتاریها. و شما و ما شاهد خیانتها و جنایتهای این پسر بدتر از ‏‎ ‎‏پدر بودیم.(207)‏

2 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏در زمان رضاخان طوری کردند، طوری کردند که شوفرها ـ می گفتند ـ ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 113
‏که آخوند را سوار ماشین نمی کردند. یکی از دوستان من، از علمای‏‎ ‎‏آن وقت گفتند که ـ خدا رحمتش کند ـ گفتند: من از عراق که‏‎ ‎‏ می خواستم بیایم به قم، رفتم ماشین بگیرم، شوفر گفت که ما بنا‏‎ ‎‏ گذاشته ایم دو طایفه را سوار نکنیم: «یکی فواحش را، یکی آخوندها ‏‎ ‎‏را»! زمان رضاشاه اینطور تبلیغ بود. یعنی تبلیغ، نه اینکه آن شوفر ‏‎ ‎‏[‏‏خودش می خواست‏‏]‏‏، آن شوفر را به او همچو فهمانده بودند،‏‎ ‎‏ تبلیغات اینطور بود که فهمانده بودند به اینها. عمال آنها همه جا، در‏‎ ‎‏ همه جا مشغول تبلیغ بودند بر ضد اینها. برای چه؟ برای اینکه اگر ‏‎ ‎‏اینها یک رشدی داشتند، اگر اینها در بین جامعه همان طوری که باید ‏‎ ‎‏باشند باشند، نمی گذارند که هر طایفه ای بیاید، هر مملکتی بیاید یک ‏‎ ‎‏گوشه ای اینها را ببلعد. مردک‏‎[6]‎‏ می گفت که «اگر من نباشم، ایران تجزیه‏‎ ‎‏ می شود، ایران می شود ایرانستان»! ایشان نیستند و ایران هم همان‏‎ ‎‏ ایران است. نه تجزیه شد نه ایرانستان شد؛ و دست آنها هم‏‎ ‎‏ قطع شد.(208)‏‏ ‏

5 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏اوّلی که رضاخان آمد، آن نقشه ای که آن وقت بود برای جدا کردن‏‎ ‎‏این قوا از هم، دانشگاه را از مدارس دینی، بازار را از اینها هر دو،‏‎ ‎‏کشاورزها را از همه، همه را علی‏‏ ‏‏حده علی حده، احزاب سیاسی‏‎ ‎‏زیاد درست می کردند، جبهه های مختلف درست می کردند، همه‏‎ ‎‏برای این بود که نبادا یکوقت اینها با هم مجتمع بشوند. آن وقت‏‎ ‎‏احساس نکرده بودند، لمس نکرده بودند مطلب را؛ لکن به طور کلی‏‎ ‎‏می دانستند، می فهمیدند این مطلب را، می خواستند این کار‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 114
‏بشود.(209)‏

6 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏در زمان رضاخان ـ که اکثر شما یادتان نیست؛ و شاید کمی از شما ‏‎ ‎‏یادتان باشد ابتدای زمان رضاخان را و من همه اش را یادم هست و از ‏‎ ‎‏اوّلی که آمد تا حالا مسائل را یادم هست ـ با دست رضاخان شروع ‏‎ ‎‏کردند کوبیدن روحانیون را، عمّامه ها را برداشتن و مدرسه ها را ‏‎ ‎‏جلویش را گرفتن، لباسها را تغییر دادن، با آن شدتی که انسان شرم ‏‎ ‎‏می کند که چه کردند با این طایفه و این هم به اسم اینکه می خواهیم ‏‎ ‎‏اصلاح بکنیم؛ همین «اصلاحاتی» که پسر می خواست بکند! با اسم ‏‎ ‎‏اصلاحات، با اسم اینکه همۀ ایران یک رنگ باشند، ملت ما کذا باشد، ‏‎ ‎‏با این حرفهای ناروا، این قدرت را هم می خواستند بشکنند و ‏‎ ‎‏شکستند در آن وقت، و سخت هم شکستند.(210)‏‏ ‏

14 / 4 / 58‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏قشر روحانی را سرکوب کرد رضا شاه و با بهانه های مختلف؛ که شاید‏‎ ‎‏اکثراً یادتان نباشد که چه بساطی بود.(211)‏

23 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏من شاهد قضایایی که در مدرسۀ فیضیه واقع شد در زمان آن پدر و این‏‎ ‎‏پسر بوده ام. در زمان پدر آن قدر شدت کردند و آن قدر فشار آوردند‏‎ ‎‏بر این مدرسۀ فیضیه و همۀ مدرسه ها و همۀ مساجد و همۀ ملت و‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 115
‏تمام روحانیت که روی تاریخ سیاه شد. طلاب مدرسه فیضیه قبل از‏‎ ‎‏آفتاب باید از حجره های خودشان به باغات شهر پناه ببرند که وقتی در‏‎ ‎‏مدرسه بودند مأمورین می آمدند و آنها را می بردند و خلع لباس ‏‎ ‎‏می کردند، یا به نظام وظیفه، به نظام اجباری، می بردند! و آخر شب ‏‎ ‎‏برمی گشتند به مدرسه. علمای اسلام در زمان آن پدر آنچنان تحت ‏‎ ‎‏فشار بودند. علمای درجه اول را از خراسان به حبس کشیدند ‏‎ ‎‏دسته جمعی و از آذربایجان به تبعید بردند، علمای طبقه اول را. و از ‏‎ ‎‏اصفهان که مجتمع شدند در این قم و از اطراف، علمای بلاد آمدند، ‏‎ ‎‏آنها را هم با فشار درهم شکستند. مدارس ما را خواستند از آثار اسلام ‏‎ ‎‏خالی کنند.(212)‏‏ ‏

28 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏مطالعاتشان به اینجا رسیده بود که این ملاّها در دهات و قَصَبات و‏‎ ‎‏همه جا هستند و هر وقت بخواهند، این مردم را ممکن است که به‏‎ ‎‏شورش وادارند. چه بکنند این نشود؟ دو نقشه می خواستند پیاده‏‎ ‎‏کنند. در زمان رضاشاه پیاده شد، و به طور سختی هم پیاده شد و بعد‏‎ ‎‏از آنکه دیدند آن سختیها مشکل است و نمی شود، به ترتیب شیطانی،‏‎ ‎‏یکی اینکه اسلام را در بین توده ها، در بین مردم، کوچکش کردند.‏‎ ‎‏قلمهای اجیر آنها و تبلیغات دامنه دارشان راجع به اینکه این اسلام‏‎ ‎‏مال زمان سابق بوده است! چیزی که مال هزار و چهارصد سال پیش‏‎ ‎‏از این است، دیگر حالا ـ حتی حالا هم اگر شما دیده باشید، گاهی‏‎ ‎‏وقتها جرأت نمی کنند بگویند، اما می گویند ولو یک کلمه ای را. این‏‎ ‎‏یک راه بود که اسلام را اصلاً از نظر مردم بیندازند؛ اسلام کهنه شده‏‎ ‎‏است ـ دیگر حالا وقت عصر نوین است، حالا عصر تجدد است، ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 116
‏حالا عصر موشک است، در عصر موشک دیگر اسلام نباید مطرح‏‎ ‎‏بشود!(213)‏

12 / 6 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏نویسنده هایی که از خودشان هستند یا بدتر از خودشان هستند به‏‎ ‎‏این مسائل کمک می کردند. یکی از شعراشان‏‎[7]‎‏ در همان عصر‏‎ ‎‏ـ مضمون شعرش را می گویم، شعرش هم یادم است ـ می گوید تا‏‎ ‎‏«آخوند» و «قَجَر» در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به‏‎ ‎‏کجا ببرد! این ننگ اینکه آخوند در این مملکت هست کشور دارا این‏‎ ‎‏ننگ را به کجا ببرد! آن وقتی که رضا شاه غلبه کرد، شاعر اینها منطقش‏‎ ‎‏این بود که ننگی است، روحانیون در اینجا ننگ است... یک مجلسی‏‎ ‎‏درست کردند، در همان زمان آن شخص ـ شاید حالا اواخر زمان ـ که‏‎ ‎‏در آن مجلس، نمایش غلبۀ اسلام بر ایران بود، که لشکر عرب آمد و‏‎ ‎‏غلبه کرد و، عرض بکنم که، ایران را گرفت، که آن وقت عربستان هم‏‎ ‎‏جزء اینجا بود، آنجا دستمالها را در آوردند به گریه! گریه ‏‏[‏‏برای‏‏]‏‏ اینکه‏‎ ‎‏اسلام آمد و ایران را اسلامی اش کرد، گریه کردند! در یک مجلس‏‎ ‎‏عمومی، درست کردند وضع را به طوری که دستمالها را در آوردند و‏‎ ‎‏به حال ایران گریه کردند که به ایران، اسلام آمده است! چه بود؟‏‎ ‎‏برای این بود که مردم را از اسلام همچو بترسانند که اسلام آمد و‏‎ ‎‏بکلی اوضاع را به هم زد... وضع این طوری است که می خواهند‏‎ ‎‏این طور نمایش بدهند، همین اشخاصی بودند، همین اشخاص‏‎ ‎‏هستند که اسلام را به مردم این طوری نمایش می دهند که اسلام‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 117
‏آمده است که مردم را خواب کند، اسلام آمده است که طبقۀ‏‎ ‎‏مستضعف را خواب کند، تا بزرگها اینها را بخورند و اینها صدایشان‏‎ ‎‏درنیاید.(214)‏

12 / 6 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ ‏

‏یکی قدرت اسلام را که از آن می ترسیدند. یکی قدرت خدمۀ اسلام را‏‎ ‎‏که عبارت از روحانیون، اینها را می خواستند بگیرند و شدت هم‏‎ ‎‏کردند و گرفتند. در زمان رضاشاه سرکوبی کردند سخت، به حیث که‏‎ ‎‏خود مردم هم بر ضد روحانیت، طبقات زیادی از آنها بر‏‎ ‎‏ضد روحانیت، حرف زدند و گفتند و شنیدند و بعد که دیدند با زور‏‎ ‎‏مشکل است بعد با حیله وارد شدند. با حیله و با تبلیغات سوء و با‏‎ ‎‏این طور چیزها وارد شدند.(215)‏

12 / 6 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏رضاخان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را‏‎ ‎‏بشکند. تمام نظرش این بود، لکن مأمور بود، لکن مأمورِ معذور، نه.‏‎ ‎‏مأموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این‏‎ ‎‏لباس را از تن اینها بیرون بیاورد.‏

‏     در آن مدرسه دارالشفا من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحۀ فشار‏‎ ‎‏به ملت، فشار به روحانیت، در آنجا ما یک حجره ای داشتیم. رفقای ما‏‎ ‎‏در مواقعی که از کارهاشان فارغ می شدند، آنجا می آمدند مجتمع‏‎ ‎‏می شدند. یک روز یک نفر کارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توی‏‎ ‎‏حجره نشست گفت که: بنا بر این است که در تمام ایران شش نفر‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 118
‏معمم باشد یک بنایی بود که از این عمامه ها اینها می ترسیدند، چرا؟‏‎ ‎‏برای اینکه این عمامه ها توی مردم به عنوان «نایب پیغمبر ما جای تو‏‎ ‎‏خالی است»‏‎[8]‎‏ بودند، مردم از اینها حرف می شنیدند؛ از این مسجدها‏‎ ‎‏می ترسیدند.‏

‏ ‏

‏     اخیراً برای هر مسجد، یک سرهنگ بازنشسته گذاشته بودند‏‎ ‎‏مأمور مسجد! برای اینکه از این مساجد می ترسیدند. آنها کوشش‏‎ ‎‏کردند که این لباس را از تن روحانیت بیرون بیاورند و روحانیت را‏‎ ‎‏خلع کنند از آن پُستی که دارند.(216)‏

23 / 6 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏ملت ما را این مجالس حفظ کرده. بیخود نبود که رضاخان ـ مأمورین‏‎ ‎‏ساواک رضاخان ـ تمام مجالس عزا را قَدَغَن کردند. این همین طوری‏‎ ‎‏نبود. رضاخان همچو نبود که از اصل مخالف با این مسائل بشود،‏‎ ‎‏رضاخان مأمور بود، مأمور بود ‏‏[‏‏برای‏‏]‏‏ آنهایی که کارشناس بودند؛‏‎ ‎‏آنهایی که ملتفت بودند مسائل را. دشمنهای ما، که مطالعه کرده بودند‏‎ ‎‏در حال ملتها و مطالعه کرده بودند در حال ملت شیعه، می دیدند آنها‏‎ ‎‏که تا این مجالس هست و تا این نوحه سراییهایِ بر مظلوم هست و تا‏‎ ‎‏آن افشاگری ظالم هست، نمی توانند برسند به مقاصد خودشان. زمان‏‎ ‎‏رضاخان قدغن کردند، به طوری که تمام مجالس در ایران قدغن شد،‏‎ ‎‏کارهای خودشان را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را‏‎ ‎‏بستند و نگذاشتند که اینها تبلیغات خودشان را بکنند؛ و آنها تبلیغات‏‎ ‎‏را از آن طرف شروع کردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 119
‏به چپاول بردند.(217)‏

30 / 7 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏زمان رضاشاه به اسلام حمله کردند و به روحانیت حمله کردند. آن‏‎ ‎‏کردند که ‏‏[‏‏نباید بکنند‏‏]‏‏.‏

‏     کسانی که اگر یادشان باشد دیدند، کسانی که ندیدند در تاریخ  ‏‎ ‎‏بعدها ببینند، چون تاریخ هم نمی توانست بنویسد، بعدها شاید بیاید ‏‎ ‎‏در تاریخ، و در زمان این هم با فرم دیگر. اساس این بود که اسلام را ‏‎ ‎‏ببرد. تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذایی هستیم، تاریخ ‏‎ ‎‏اسلام را می خواست از بین ببرد. موفق نشد. همه چیز را اینها ‏‎ ‎‏می خواستند از بین ببرند. اسلام را ضعیفش کنند و مردم را از آنهایی ‏‎ ‎‏که کار برای اسلام می کردند، یا کارشناس اسلام بودند جدا کنند، به ‏‎ ‎‏اسم اینکه اینها مرتجع هستند.(218)‏‏ ‏

14 / 10 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏همان نقشۀ زمان رضاخان الآن شروع شده است. آن وقت هم‏‎ ‎‏یکی یکی آمدند، کم کم، کم کم آمدند وارد شدند. شعرای آنها شروع‏‎ ‎‏کردند به شعر گفتن: «تا آخوند و قجر هست در این مملکت، این‏‎ ‎‏کشور دارا به جایی نمی رسد».‏‎[9]‎‏ شاعرشان اینطور می گفت. حالا من‏‎ ‎‏شعرش را نمی خواهم بخوانم. مقالاتی که می نوشتند مقالاتی بود که‏‎ ‎‏به ضد روحانیت بود. و آن وقت با کمال وقاحت می نوشتند و تبلیغات‏‎ ‎‏می کردند. همۀ گروهها را وادار کرده بودند که به ضد این طایفه‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 120
‏وظایف خودشان را انجام بدهند؛ یعنی وظایف انگلیسها را آن وقت.‏‎ ‎‏اصلاً رضاخان را آورده بودند برای اینکه، این را تشخیص داده بودند‏‎ ‎‏که یک آدم قلدری است، و اول هم یک نفر روزنامه نویس را،‏‎ ‎‏«سیدضیاء»‏‎[10]‎‏ را همراهش آوردند، و بعد هم او را بیرونش کردند و‏‎ ‎‏خود این را گذاشتند که یک آدم قلدری است، می تواند کارها را انجام ‏‎ ‎‏بدهد. اولاً سواد ندارد، مراتب چیزهای سیاسی را نمی داند، و ثانیاً آدم ‏‎ ‎‏قلدری است، هر کاری به او بگویند می کند. این در آن وقت آن ‏‎ ‎‏نقشه ای ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ که آنها کشیده بودند، و احتیاط این بود که مبادا آخوندها ‏‎ ‎‏یک کاری بکنند.(219)‏‏ ‏

20 / 4 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏بعد مأموریتهایی ـ در خلال همۀ اینها همه گاهی با هم می شد ـ شروع‏‎ ‎‏کرد ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ مخالفت با روحانیون، به اسم اینکه می خواهم تصفیه بکنم.‏‎ ‎‏و این سنگر بزرگ اسلامی را ‏‏[‏‏از بین برد‏‏]‏‏ که یک خدمتگزارانی به‏‎ ‎‏ایران بودند و به اسلام بودند، بدون اینکه بر بودجۀ دولت یک شاهی‏‎ ‎‏تحمیل بشوند... کم کم آن صورت دومش را نشان داد. آن وجهۀ‏‎ ‎‏دومش را کم کم نشان داد. در زمان این شخص نالایق، که مملکت ما‏‎ ‎‏را به تباهی کشاند، به پیغمبر اکرم در روزنامه سبّ کردند، در روزنامه‏‎ ‎‏به پیغمبر سبّ کردند و به مرئی و منظر این دولت بود و آن‏‎ ‎‏دولتمردان. مجلس درست کردند و در آنجا از پیروزی اسلام بر کفر‏‎ ‎‏انتقاد کردند. این روشنفکرها دستمالها را درآوردند و گریه کردند که‏‎ ‎‏اسلام بر شاه ایران، شاه آن وقت ایران غلبه کرده است. شعراشان شعر‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 121
‏گفتند، نویسندگانشان نوشتند، گویندگانشان گفتند. ما از اینکه‏‎ ‎‏انگلستان اینقدر اصرار داشت بر اینکه این طایفه را از بین ببرد،‏‎ ‎‏می فهمیم که از این طایفه اینها رنج می برند و باید اینها سرکوب‏‎ ‎‏بشوند.(220)‏

11 / 6 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏در آن وقت، یکی از حرفها که هی رایج بود، می گفتند: «ملتِ گریه»؛‏‎ ‎‏برای اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. اینکه همۀ مجالس‏‎ ‎‏روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسی که خودش در‏‎ ‎‏مجالس روضه می رفت و آن بازیها را در می آورد، قضیۀ مجلس‏‎ ‎‏روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر می فهمیدند و آن را‏‎ ‎‏می خواستند از بین ببرند؟(221)‏

14 / 8 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏ما از این مخالفتهایی که شد در زمان رضاخان و شک نداریم که به‏‎ ‎‏دستور بوده ـ خود او خیلی معلوم نبود که اگر دستور ندهند، این‏‎ ‎‏حرفها را بزند ـ از این مخالفتهایی که شد، باید عبرت بگیریم؛ ببینیم با‏‎ ‎‏مجالس روضه مخالف بودند، معلوم می شود که مجالس روضه با آنها‏‎ ‎‏مخالف است؛ با روحانیت مخالف بودند، ببینیم که روحانیت برای‏‎ ‎‏آنها مضر است؛ با دانشگاه مخالف بودند، ببینیم که دانشگاه با آنها‏‎ ‎‏مخالف است. بودن یک دانشگاه صحیح با آنها مخالف است. بله، آنها‏‎ ‎‏دانشگاهی که به دست خودشان درست بشود و همه چیزش را هم‏‎ ‎‏خودشان درست بکنند و جوانهایی که از دانشگاه بیرون بیایند همه‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 122
‏برای خودشان عمل بکنند، با آن مخالف نیستند. اما امروز با دانشگاه‏‎ ‎‏مخالفند.(222)‏

14 / 8 / 59

*  *  *

‏ ‏

‏من مشاهِد بودم در زمان رضاخان و شاید هیچیک از شماها یادتان‏‎ ‎‏نباشد، من یادم است آن مسائل ـ یعنی از اوّلی که آن آمد و کودتا کرد‏‎ ‎‏تا حالا، همۀ مسائل را من شاهد بودم ـ تبلیغاتی که اینها کردند در‏‎ ‎‏ملت تأثیر کرده بود. با اینکه می دیدند که اینها چه جنایتی می کنند‏‎ ‎‏ولی تبلیغاتشان قوی بود و در بعضی از قشرهای ملت هم تأثیر‏‎ ‎‏کرد.(223)‏

26 / 2 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏جدیت کردند با دست عمال خودشان، با روزنامه نویس ها و با همۀ‏‎ ‎‏بوقهای تبلیغاتی که این جمعیت را از مردم جدا کنند و یک وقت همۀ‏‎ ‎‏عمامه ها را باید بردارند. عمامه ها را برداشتند؛ طلبه ها نمی توانستند‏‎ ‎‏در خیابانها بروند. در زمان رضاخان اینطور بود. بعد هی هر چه‏‎ ‎‏گذشت، دیدند نه، نمی شود. این جمعیت به اینطور از بین نمی رود؛‏‎ ‎‏با زور و فشار و حبس و تبعید و امثال ذلک، لکن خوب، جنبه هایی که‏‎ ‎‏جنبه های سیاسی بود و جنبه هایی بود که مردم را از اینها دلسرد کنند؛‏‎ ‎‏اینها را از مردم جدا کنند؛ امثال اینها. همۀ اینها را آن روزی که آنها‏‎ ‎‏ندیده بودند باز مطلب را، آنطور با جدیت دنبالش بودند.(224)‏

18 / 6 / 60

*  *  *


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 123
‏به روحانیون که مبدأ امور مردم بودند و مرجع مردم بودند و‏‎ ‎‏هریکی شان در یک دِه یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و‏‎ ‎‏می توانستند یکوقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آنقدر تضعیف‏‎ ‎‏کرد، آنقدر با تبلیغات اینها را تضعیف کرد که شوفرها اینها را سوار‏‎ ‎‏نمی کردند. یکی از دوستان من ـ خدا رحمتش کند ـ گفت: من اراک‏‎ ‎‏بودم، می خواستم بیایم قم. رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن.‏‎ ‎‏آن شخص گفت که ما قرار داده ایم با خودمان ـ آن شوفر گفت ـ که دو‏‎ ‎‏طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش و یکی آخوندها را!‏‎ ‎‏این طور تحقیر کردند. این تحقیر نه اینکه یک مطلبی بود که مِن باب‏‎ ‎‏اتفاق رضاخان می خواست این کار را بکند، این نقشه ای بود که‏‎ ‎‏روحانی از باب اینکه می توانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند‏‎ ‎‏و یک ناحیه ای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود. این قدرت را‏‎ ‎‏کوشش کردند و گرفتند؛ یعنی، روحانیون را منزوی کردند و از هر جا‏‎ ‎‏هم که یک صدایی از آنها بلند می شد و یک قیامی می کردند، آن را خفه‏‎ ‎‏می کردند. از مشهد بود، علمای مشهد یک وقت قیام کردند، گرفتند ‏‎ ‎‏همه را؛ مثل مرحوم آقازاده‏‎[11]‎‏ که آن وقت آنقدر قدرت داشت، او را هم ‏‎ ‎‏گرفتند. مرحوم آقا میریونس‏‎[12]‎‏ که آن وقت در مشهد بودند و عدۀ ‏‎ ‎‏زیادی از علما را گرفتند و آوردند در تهران و مرحوم آقازاده را با یک ‏‎ ‎‏شبکلاه از توی خیابان می بردند به دادگاه برای محاکمه. یک نفری که ‏‎ ‎‏در خراسان آنقدر قدرت داشت، اینقدر او را تحت سلطه آوردند. و ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 124
‏این یک مسأله ای نبود که رضاخان با آقازاده مخالف باشد، نه، مسأله ‏‎ ‎‏اساسی بود که باید آخوند نباشد.(225)‏‏ ‏

‏ ‏

18 / 6 / 60‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

‏از وقتی که رضاخان در ایران بر سر کار آمد، من متوجه بودم و اینطور‏‎ ‎‏می فهمیدم که هر چیزی که برای اسلام مفیدتر بود، حمله به آن بیشتر‏‎ ‎‏می شد. آن روز روحانیت مهمترین پایگاه ملت در مقابل اجانب بود،‏‎ ‎‏لذا، شدیدترین حملات به آن می شد. با شعر و نثر و هر چه داشتند، به‏‎ ‎‏آن حمله می کردند و برای اضمحلالش، درهای بعضی از ادارات را به‏‎ ‎‏روی آنان گشودند و در حوزه ها و شهرها، به قدری آنان را در فشار‏‎ ‎‏قرار دادند که ما از صبح تا به شام در باغها زندگی می کردیم. با عاشورا‏‎ ‎‏و تبلیغات اسلامی شدیداً مخالفت کردند؛ چون می دانستند این‏‎ ‎‏پایگاهی است برای رسوایی حکومتها.(226)‏

29 / 7 / 60

*  *  *

‏ ‏

‏اوّل هدفی که رضاخان در نظر گرفت کوبیدن روحانیون بود، با اسم‏‎ ‎‏اینکه می خواهیم اصلاح بکنیم تمام کارهایشان از اول تا آخر به‏‎ ‎‏اسم «اصلاح» و به اسم ترقی دادن کشور ‏‏[‏‏بود‏‏]‏‏ اجانب، قدرتهای‏‎ ‎‏بزرگ، که مطالعات زیادی در این کشور دارند، ملاحظه کردند که یکی‏‎ ‎‏از گروههایی که می تواند مردم را بسیج کند در مقابل قدرتهای‏‎ ‎‏خارجی روحانیت است. ابتدا شروع کردند با اینها دست و پنجه نرم‏‎ ‎‏کردن؛ یعنی، اینها را کوبیدن. اگر شما مطبوعات آن وقت را‏‎ ‎‏ورسانه های گروهی آن وقت را، نویسندگان و گویندگان آن وقت را‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 125
‏در نظر بگیرید یا آن مقداری که از آنها باقی مانده است مطالعه کنید،‏‎ ‎‏می بینید که تمام رسانه های گروهی و تمام مطبوعات کشور و رادیو و‏‎ ‎‏سینما و تئاتر و تمام اینهایی که در یک کشوری می تواند کار صحیحی‏‎ ‎‏بکند؛ همۀ آنها در خدمت اجانب و در خدمت این رژیم فاسد، به‏‎ ‎‏ضدیت با روحانیت برخاسته اند. خود او مأمورین را وادار می کرد به‏‎ ‎‏اینکه اینها رادر هر جا هستند، سرکوب کنند با اسماء مختلف. و این‏‎ ‎‏مطبوعات و این رسانه های گروهی هم در بی آبرو کردن اینها و جدا‏‎ ‎‏کردن ملت از آنها کوشش داشتند. این خودش یک تاریخ طولانی‏‎ ‎‏است. و کسانی که درست نظر بکنند به تاریخ پنجاه سال، می توانند‏‎ ‎‏بفهمند که چه بود قضیه. و دنبال او هم درشکستن اسلام و شکستن‏‎ ‎‏قدرت اسلام کوششهای فراوان کردند. و همه گروههایی که نویسنده‏‎ ‎‏بودند و انحراف داشتند، گوینده بودند و انحراف داشتند، و‏‎ ‎‏رسانه های گروهی؛ همه در خدمت آنها با اسلام مخالفت می کردند.‏‎ ‎‏در روزنامه هایشان، من خودم دیدم که به پیغمبر اسلام سب‏‎ ‎‏کردند.(227)‏

21 / 1 / 61

*  *  *

‏ ‏

‏تا اسلام تضعیف نشود، روحانیت تضعیف نشود، از بین نرود،‏‎ ‎‏نمی توانند اینها کارهایشان را بکنند. و لهذا، از اوّلی که رضاخان آمد به‏‎ ‎‏سرکار تا آخر، از اول تا آخر درصدد این بودند که اسلام را تضعیفش‏‎ ‎‏کنند، با هر ترتیبی که می توانند؛ احکامش را یکی بعد از دیگری‏‎ ‎‏تضعیف کنند و روحانیت را هم، که خادم اسلام است، این را هم‏‎ ‎‏تضعیفش کنند و از بین ببرند. و دیدید که رضاخان چه کرد با‏‎ ‎‏روحانیت و پسرش هم همین طور؛ هر کدام به یک راهی. و این برای‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 126
‏همین معناست که می خواهند این اسلام نباشد در اینجا تا آن ها‏‎ ‎‏افسارشان باز باشد، هر کاری دلشان می خواهد بکنند. واز اسلام اینها‏‎ ‎‏می ترسند.(228)‏

24 / 1 / 61

*  *  *

‏ ‏

‏در یک جلسه و دو جلسه نمی شود که ما کارهایی که رضاخان با ما کرد‏‎ ‎‏بگوییم. با روحانیت آن کرد که مغول با هیچ ملتی نکرده است، با‏‎ ‎‏بانوانمان آن ظلمها را کرد که شما نمی توانید بشنوید، با دانشگاه ما آن‏‎ ‎‏طور عمل کردند که آنجا را به عقب کشاندند، با ارتش ما آن طور عمل‏‎ ‎‏کردند در این طول پنجاه سال و بیشتر از پنجاه سال که ارتش ما را‏‎ ‎‏وابسته به غیر کردند، استقلال ما را از بین بردند.(229)‏

18 / 11 / 62

*  *  *

‏ ‏

‏هجوم مغولانۀ رضاخان به حوزه های اسلامی و شعائر مذهبی، که‏‎ ‎‏اشخاصی که آن روز سیاه را درک کرده اند و به عیان دیده اند می دانند و‏‎ ‎‏با وصف و بیان نتوان آن را منعکس کرد.(230)‏

22 / 11 / 63

*  *  *

‏ ‏

‏از نقشه های شیطانیِ قدرتهای بزرگ استعمار و استثمارگر که سالهای‏‎ ‎‏طولانی در دست اجرا است و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج‏‎ ‎‏گرفت و در زمان محمدرضا با روشهای مختلف دنباله گیری شد، به‏‎ ‎‏انزواکشاندن روحانیت است؛ که در زمان رضاخان با فشار و سرکوبی‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 127
‎ ‎‏و خلع لباس و حبس و تبعید و هتک حرمات و اعدام و امثال آن، و در‏‎ ‎‏زمان محمدرضا با نقشه و روشهای دیگر که یکی از آنها ایجاد‏‎ ‎‏عداوت بین دانشگاهیان و روحانیان بود.(231)‏

15 / 3 / 68

*  *  *

 

کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 128

  • - مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری (1334 ـ 1406 ه. ق.) و آقای دکتر مهدی حائری، فرزندان یت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی.
  • - حاج شیخ عباس تهرانی (1309 ـ 1385 ه. ق.) از روحانیون اهل عرفان و معنی بوده و با حضرت امام در سالهای پیش از حوادث 40 ـ 42 مراوداتی داشته است.
  • - مدرسه علمیه متصل به مدرسه فیضیه، جنب حرم حضرت معصومه(س) در شهر مقدس قم. این مدرسه هم اکنون به صورت زیبایی بازسازی شده است.
  • - آیت الله میرزاصادق آقا (1274 ـ 1351 ه. ق.) فقیه شیعه و مرجع تقلید مردم آذربایجان که از مفاخر فقهای شیعه، در نیمه اول قرن چهاردهم هجری به شمار می آید.
  • - حاج میرزاابوالحسن انگجی (1282 ـ 1357 ه. ق.) از فقها و مراجع شیعه در تبریز که در سال 1353ه. ق. توسط ایادی رضاخان توقیف و به سنندج و سپس به قم تبعید گردید.
  • - مراد، محمدرضا شاه پهلوی است.
  • - شعر از میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی است. کلیات دیوان عارف قزوینی؛ چ 3، 1337، ص 286.          تا که آخوند و قجر زنده در ایرانند          این ننگ را کشور دارا به کجا خواهد برد
  • - مردم مسلمان ایران این شعار را پس از درگذشت مجاهد نستوه، حضرت آیت الله حاج سید محمود طالقانی دادند و اشارۀ حضرت امام نیز به همین معناست.
  • - ر. ک. ص 117، پاورقی 1.
  • - سیدضیاءالدین طباطبایی، یکی از عوامل اصلی کودتای 1299 و نخست وزیر کودتا بود. وی قبل از کودتا با انتشار روزنامه رعد به طرفداری از سیاست انگلستان و رئیس الوزرای مورد علاقه آنها، وثوق الدوله، پرداخت و مدافع قرارداد 1919 بود.
  • - میرزا محمد آقازاده (1294 ـ 1356 ه. ق.) فرزند آخوند خراسانی. وی پس از روی کار آمدن رضاخان و برقراری استبداد، مبارزه علیه ظلم را ادامه داد و پس از واقعۀ گوهرشاد، توقیف و به اعدام محکوم شد، ولی بر اثر اقدامات علمای نجف، رژیم مجبور شد او را زندانی و سپس به تهران تبعید کند و در منزل تحت نظر بود، و پس از چندی به طرز مشکوکی به قتل رسید.
  • - آیت الله میریونس اردبیلی (1293 ـ 1377 ه. ق .) از مراجع شیعه، که در جریان واقعۀ گوهرشاد دستگیر و تبعید شد.