تبلیغات علیه اسلام و روحانیت
در این بیست سال که به درست دورۀ اختناق ایران و دین به شمار می رفت همه دیدید و دیدیم که بالاتر هدف رضاخان علما بودند و آنقدر که او با آنها بد بود با دیگران نبود چون می دانست اگر گلوی اینها را با سختی فشار ندهد و زبان آنها را در هر گوشه با زور سرنیزه نبندد
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 104
تنها کسی که با مقاصد مسموم او طرفیت کند و با رویه هایی که می خواست برخلاف نفع مملکت و صلاح دین اتخاذ کند مخالفت نماید آنها هستند و زمامداران آن روز یا نوکرهای خاص او بودند و با مقاصد او همراه بودند و یا ضعیف النفس و ترسو بودند و با یک هو از میدان در می رفتند. او با مرحوم مدرس روزگاری گذراند و تماس خصوصی داشت و فهمید که با هیچ چیز نمی توان او را قانع کرد نه با تطمیع و نه با تهدید و نه با قوۀ منطق از او حال علمای دیگر را سنجید و تکلیف خود را برای اجرا کردن نقشه های اربابهای خود فهمید. با همه فشارها و شکنجه ها و اهانتها که بخصوص ملاها در آن روزهای اختناق ایران توجه پیدا کرد به نوبۀ خود چند مرتبه برای دفع فسادهایی که آنها خصوصی از منابع صحیح اطلاع داشتند قیام و نهضت کردند از اصفهان و تبریز و مشهد؛ ولی سستی مردم که قوۀ اجرای مقاصد مدبرانۀ علما هستند اقدامات آنها را عقیم کرد. ملاها از همان روزهای اول تصدی، رضاخان را برخلاف مصالح کشور تشخیص دادند و تا توانستند عمومی و وقتی نشد مخفیانه و خصوصی فسادهای خانمانسوز او را به مردم گوشزد کردند؛ ولی تبلیغات آن دسته به توسط روزنامه های آن روز که ننگ ایران بودند و امروز نیز بعضی از آنها بازیگر می دانند آنها را از نظر مردم ساقط کرد تا آنجا که آنها را سوار اتومبیل نمی کردند و هر عیبی اتومبیل می کرد از قدم آخوند می دانستند. من خود دیدم که در بین راه بنزین تمام شد شوفر گفت از نحوست این آخوند است من چون سید بودم مورد اعتراض نشدم بیچاره ملاها ساقط شدند و میدان برای بازیگران عصر طلایی باز شد و سیاه روزیهایی دیدید که صفحۀ تاریخ شما را تاریک و ننگین کرد.(197)
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 105
از خطاهایی که در این دوره های سیاه در این مملکت شد یکی که از همه بالاتر بود سلب نفوذ روحانیت بود که این از برای مملکت از همه بدتر بود؛ زیرا دل توده از دولت به واسطه فشارها و بی عدالتیها رنجیده است و دولت با دل جریحه دار مردم نمی تواند از مملکت خود دفاع کند؛ لکن اگر نفوذ روحانیت بود مردم مانند صدر اول اسلام وارد عمل می شدند و مملکت با دست واحد و قوۀ روحانی و دل گرم از خود دفاع می کرد یا دیگران را به رنگ خود در می آورد. این یکی از خطاهای دولت بود و هست و تا بیدار شوند کارشان تمام شده. خطای دیگر آنها بدبین کردن تودۀ جوان به روحانیین بود که دولت با تمام قوا کوشش در آن کرد که به واسطه آن تفکیک قوه روحیه و مادیه از یکدیگر گردید و زیانهای کمرشکن به کشور وارد شد. از دست دادن این قوه معنوی و مادی کار مملکت را عقب انداخته و تا این دو قوه را برنگردانیم به همین حال هستیم. ما نمی توانیم باور کنیم که این اساس از مغز خشک خود رضاخان بود زیرا که این یک شالودۀ متفکرانه ای بود که بی دستور مدبرانۀ دیگران انجام نمی گرفت؛ واکنون هم پیروی از آن نقشه کمک به خراب مملکت است.(198)
* * *
اینها هم مثل سایر طبقات خوب و بد دارند و بدهای آنها از همۀ بدها فساد و ضررشان بیشتر است چنانچه خوبهای آنها از تمام طبقات نفعشان هم برای مردم و هم برای کشور و استقلال آن بیشتر و بالاتر است؛ لکن اصلاح آنها را امثال رضاخان که نمی دانست روحانی را با های هوز می نویسند یا با حای حطی. نباید بکند کسی که گفته بود من
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 106
یک سرباز دزد را از تمام معارف ایران بالاتر و بهتر می دانم او معنی روحانی و معارف را نمی داند، گرچه معارف آن روز از سرباز دزد هم خیلی ننگین تر بود؛ لکن او فهم صلاح و فساد نداشت و فشارهای او به روحانیین برای اصلاح نبود او می خواست ریشه را از بیخ بکند؛ لکن به قول شما نتیجه معکوس شد.(199)
* * *
زمان آن مرد خدانشناس. چه تبلیغاتی بر ضد روحانیت کردند که روحانیت را دیگر توی اتومبیلها راه نمی دادند. مردکه می گفت که، گفته بود که من دو طایفه را سوار اتومبیل نمی کنم، قرار با خدا گذاشتم: یکی آخوند، یکی فاحشه! اینطور درست کرده بودند. چرا؟ برای اینکه از آخوند می ترسیدند. یک آخوند توی مجلس بود پدرش را درمی آورد، یک «مدرس» بود. یک مدرس توی مجلس بود مکرر شکست داد او را؛ ایشان را گرفتند کشتند.(200)
1 / 11 / 57
* * *
در زمان رضا خان ـ اگر کسی یادش باشد، آقایان هر کدام یادشان باشد ـ همچو روحانیت را کوبیدند که دیگر نه خطیبی برای ما گذاشتند نه امام جماعتی، تمام را کوبیدند. نه مجلسی، مجلس خطابه ای برای ما ماند. و در بین ملت آنطور اینها را ذلیل کردند که حتی شوفرها ملاها را به اتومبیلها گاهی نمی نشاندند، می گفتند نمی نشانیمت در اتومبیل! ملا را نمی نشانیم در اتومبیل. تضعیف کردند روحانیت را. از یک طرف اختلاف بین احزاب درست کردند؛
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 107
و این هم یک راه اختلافی شد که اینها به سرِهم زدند، و این هم یک بساطی شد.(201)
18 / 11 / 57
* * *
در زمان رضاخان آخوند را جوری کرده بودند که مردم سوار اتومبیل نمی کردند! یکی از دوستان من گفت که من در اراک می خواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت که ما دو طایفه را بنا داریم که سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش را، یکی آخوندها را! اینها با ما اینطور کردند. برای اینکه رضاشاه می دید که آخوند است، «مدرس» است که جلو او ایستاده است. او می دید که مدرس جلو او ایستاد و فریاد می زد که «زنده باد خودم، مرده باد رضاخان»! در آن وقتی که قدرت داشت رضاخان. اینها اینطور کردند با ما و با شما. همه را از هم جدا کردند.(202)
7 / 12 / 57
* * *
سابقاً یک مطلبی بود که علمی بود که اگر اجتماع کنند مردم با هم، اگر یک ملتی با هم مجتَمع بشود، نمی شود جلویشان را بگیرند. روی آن مسأله علمی ای که داشتند آنها و دید سیاسی که داشتند، نمی گذاشتند اقشار با هم نزدیک بشوند. ماها را از دانشگاهیها همچو دور کردند که ماها آنها را تکفیر می کردیم، آنها ما را تحمیق می کردند. آنها می گفتند این دسته ـ عرض می کنم که ـ عمال دربار هستند، آخوند یعنی درباری، آخوند یعنی انگلیسی! من خودم با آقای حائری ـ و آن آقای
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 108
حائری [اشاره به یکی از حضار] ـ در زمان رضا شاه، ظاهراً، توی اتومبیل نشسته بودیم. اتومبیلهای بزرگ. چند نفر هم از ـ طرفهای ـ آن طرف شهر می آمدیم تهران. آن چند نفر یکی شان شروع کرد صحبت کردن. گفت که من حالا سالهای طولانی بود که این «هیکلها» را نمی دیدم! اینها را انگلیسها آورده اند در ایران ـ و ظاهراً گفت ـ یا در نجف، انگلیسها آورده اند برای اینکه نگذارند کار ماها درست بشود. اینها عمال انگلیس هستند! مادامی که ما سوار بودیم، اینها این حرفها را شروع کردند زدن و گفتن به اینکه اینها چطورند. اینها وضعشان این بود. تبلیغات کردند به اینکه هر معمم و آخوندی درباری است!
اصل دین را، اینها [گفتند] دین را آن که... آورده برای افیون است!!. اینها ـ قدرتمندها ـ دینها را ایجاد کرده اند! و این دینی را که اینها ایجاد کردند، قدرتمندها بودند برای اینکه مردم را خواب بکنند و آنها قدرت خودشان را اعمال بکنند که نبادا توده ها بر ضدقدرتمندها [بسیج] بشوند.
اینها با وعدۀ بهشت و با وعدۀ اینطور چیزها مردم را آرام می کنند! لالایی می گویند برای مردم! مردم را بیهوش می کنند!! و قدرتمندها مردم را می چاپند. در صورتی که اگر هر منصفی به تاریخ انبیا مراجعه کند، می بیند که انبیا بودند که توده ها را بیدار می کردند بر ضد دولتها.(203)
29 / 1 / 58
* * *
آنها با هر احتمالی یک سدی درست می کردند که جلوی آن محتمل را بگیرند، [چون] احتمال می دادند روحانیون از مقاصد آنها جلوگیری
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 109
کنند، رضاخان را واداشتند به اینکه با روحانیون ... و آنطور که دیدید. یعنی شاید شماها اکثراً یادتان نباشد، ولیکن من یادم است، و پیرمردها یادشان است، دیدید که با روحانیین چه کردند. به طوری که در همین مدرسۀ فیضیه نمی توانستند طلبه ها روز توی حجره های خودشان بمانند. اینها مجبور بودند که قبل از آفتاب بروند به باغات، و آخر شب برگردند! برای اینکه اگر در مدرسه بودند، می آمدند پاسبانها می ریختند مدرسه و می بردند اینها را یا خلع لباس می کردند؛ یا حبس می کردند؛ و از این با بزرگان از روحانیین هم مخالفتهای زیاد شد. گرفتاریهای زیاد آنها داشتند. خیلی به حبس رفتند؛ [و] بعضی را کشتند. روی همین احتمال که روحانیون یک سدی باشند در مقابل اجانب.
عشایر هم یک سد دیگر بود. اینها خیال این را می کردند که عشایر اگر در ایران باشد ـ همین طور هم بود ـ قدرت عشایر باشد، از باب اینکه اینها توجه به اسلام دارند، ممکن است که جلوی مقاصد آنها را بگیرند؛ از این جهت، عشایر را یکی پس از دیگری خلع سلاح کردند؛ و از محالّ خودشان بیرون کردند، و به قول خودشان تخته قاپو کردند و این مسائلی که برای همۀ عشایر پیش آوردند. هر چه توانسته اند این ذخایر ملت ما را، این ذخایر انسانی را، هر چه توانستند این ذخایر را چپاول کردند؛ از بین بردند. می دیدند که مجالس، مجالسی که در ایران تشکیل می شد، مجالس وعظ و خطابه، مجالس روضه، احتمال داشت که برای اینها ضرر داشته باشد، جلوی آن را گرفتند. ما یکوقت دیدیم که در تمام ایران دیگر مجلس روضه ای نبود. در قم بعضی از آقایان، آقای صدوقی یزدی مجلس روضه ای قبل از اذان صبح داشت که اول اذان دیگر [باید] تمام شده باشد. مجالس را بکلی از بین بردند. مساجد و ائمۀ مساجد و مراجع و هر چه بود، اینها از بین بردند. یعنی نگذاشتند دیگر این قوۀ فعاله قوه داشته باشد. مع الأسف آن روز ملت
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 110
را هم جوری بار آوردند، تبلیغاتشان طوری در ملت تأثیر کرد، که ملت هم بسیاری از آنها ـ البته نه همه ـ بسیاری از قشرهای ملت هم مخالف شدند با روحانیت.(204)
29 / 2 / 58
* * *
من خاطره دارم از این. دو خاطره خودم دارم؛ یعنی یکی را دوست من ـ خدا رحمت کند ـ مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی نقل کرد: که من در اراک بودم و از آنجا می خواستم بیایم به قم. رفتم اتومبیل بگیرم؛ شوفر گفت که ما دو طایفه [را] بنا گذاشتیم که سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش، یکی معممین! این در زمان آن خبیث اول بود که با روحانیون اینطور کرد. تبلیغاتش اینطور و عمالش اینطور کردند. یکی هم خود من در اتومبیلی که جمعیت در آن بود نشسته بودیم. بنزین تمام شد بین راه. من سید بودم، یک شیخی هم همراهم بود. شوفر برگشت گفت که این از اثر اینکه این شیخ را سوار کرده بودیم بنزین تمام شد! تمام شدن بنزین را اثر نحوست یک روحانی می دانست! اینطور بود آقا!
خیال نکنید که شما برادرهای اهل سنت ما مبتلا بودید، ما هم مبتلا بودیم. در شهرها، در دهات، در قصبات. اطلاعاتی که گفتنی نیست.(205)
1 / 2 / 58
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 111
مساجد ما، مدارس ما، حوزه های علمی ما، تمام اینها، تحت نفوذ اینها بود، و اینها نمی گذاشتند که ما به کار خودمان ادامه بدهیم. من در همین مدرسۀ فیضیه ـ که حوزه ای آن وقت داشتم ... ـ یک روز آمدم دیدم یک نفر هست! گفتم که چه شده؟ گفت همۀ این طلبه ها قبل از آفتاب از ترس پاسبانها فرار کرده اند توی باغات. صبح که می شد قبل از آفتاب، این طلبه های اهل علم باید فرار کنند بروند در باغات؛ و شب برگردند توی حجره هایشان! آخر شب برگردند توی حجره هایشان. شما نمی دانید که به ما چه گذشت در این زمانها. ما نمی توانیم [همۀ آن را بیان کنیم].
من در مدرسۀ «دارالشفا» حجره داشتم. رفقای ما یک عده ای بودند خوب، آنجا مجتمع می شدند و می نشستند و درد دل می کردند. چند روز که این اجتماع بود یک شخصی آمد ـ که خدا از او بگذرد ـ آمد نشست آنجا و گفت که خوب است که اینجا اجتماع نکنید؛ که ... با ملایمت گفت. رفقا هم با شوخی با او صحبت کردند و رفت. فردا یک نفر کارآگاه آمد ایستاد دم در، گفت که آقایان اینجا نباید باشند، اگر باشند چه خواهد شد. که از فردا ... چند نفر جمعیت، هفت ـ هشت نفر بود؛ اجتماعی نبود، ما نتوانستیم این پنج ـ شش نفر، هفت ـ هشت نفری که بودیم در مدرسۀ دارالشفا، در آن حجره بمانیم. صبح که می شد، یواش می رفتیم در منزل یکی از آقایان آنجا ـ یا مثلاً دورۀ آنجا ـ مجتمع می شدیم و با هم درد دل می کردیم.(206)
19 / 2 / 58
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 112
ما در پنجاه و چند سال اخیر دردهایی کشیدیم، ملت ما رنجهایی کشیده است که تاریخ سراغ ندارد. من از اول کودتای رضاخان شاهد مسائل بودم، و شاید بین شما کمی باشند که آن زمان را یاد داشته باشند. من رنجهایی که به این ملت از دست ناپاک این مرد وارد شد و اهانتهایی که به مقدسات ملت و اسلام وارد شد و ظلمهایی که بخصوص [به] بانوان محترمۀ ما وارد شد، همه را شاهد بودم؛ می دیدم. شاهد بودم که با روحانیون چه کردند، شاهد بودم که دو روحانی بزرگ آذربایجان را، مرحوم حاج میرصادق آقا و مرحوم انگجی را، تبعید کردند. شاید سقز بود که ایشان را تبعید کردند. شاهد بودم که علمای خراسان را دسته جمعی گرفتند و به تهران آوردند و به حبس کشیدند. شاهد بودم که علمای بزرگ اصفهان قیام کردند، و بسیاری از علمای بلاد دیگر تبعیت کردند و در قم مجتمع شدند برای مخالفت با این مرد خائن. لکن قدرت با آنها بود، و شکستند قدرت اینها را؛ نگذاشتند به ثمر برسد. من شاهد گرفتاریهایی که برای قشر روحانی در طول مدت حکومت رضاخان بود، گرفتاریهایی که حاصل شد، من خودم شاهد بودم و شریک بودم در آن گرفتاریها. و شما و ما شاهد خیانتها و جنایتهای این پسر بدتر از پدر بودیم.(207)
2 / 3 / 58
* * *
در زمان رضاخان طوری کردند، طوری کردند که شوفرها ـ می گفتند ـ
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 113
که آخوند را سوار ماشین نمی کردند. یکی از دوستان من، از علمای آن وقت گفتند که ـ خدا رحمتش کند ـ گفتند: من از عراق که می خواستم بیایم به قم، رفتم ماشین بگیرم، شوفر گفت که ما بنا گذاشته ایم دو طایفه را سوار نکنیم: «یکی فواحش را، یکی آخوندها را»! زمان رضاشاه اینطور تبلیغ بود. یعنی تبلیغ، نه اینکه آن شوفر [خودش می خواست]، آن شوفر را به او همچو فهمانده بودند، تبلیغات اینطور بود که فهمانده بودند به اینها. عمال آنها همه جا، در همه جا مشغول تبلیغ بودند بر ضد اینها. برای چه؟ برای اینکه اگر اینها یک رشدی داشتند، اگر اینها در بین جامعه همان طوری که باید باشند باشند، نمی گذارند که هر طایفه ای بیاید، هر مملکتی بیاید یک گوشه ای اینها را ببلعد. مردک می گفت که «اگر من نباشم، ایران تجزیه می شود، ایران می شود ایرانستان»! ایشان نیستند و ایران هم همان ایران است. نه تجزیه شد نه ایرانستان شد؛ و دست آنها هم قطع شد.(208)
5 / 4 / 58
* * *
اوّلی که رضاخان آمد، آن نقشه ای که آن وقت بود برای جدا کردن این قوا از هم، دانشگاه را از مدارس دینی، بازار را از اینها هر دو، کشاورزها را از همه، همه را علی حده علی حده، احزاب سیاسی زیاد درست می کردند، جبهه های مختلف درست می کردند، همه برای این بود که نبادا یکوقت اینها با هم مجتمع بشوند. آن وقت احساس نکرده بودند، لمس نکرده بودند مطلب را؛ لکن به طور کلی می دانستند، می فهمیدند این مطلب را، می خواستند این کار
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 114
بشود.(209)
6 / 4 / 58
* * *
در زمان رضاخان ـ که اکثر شما یادتان نیست؛ و شاید کمی از شما یادتان باشد ابتدای زمان رضاخان را و من همه اش را یادم هست و از اوّلی که آمد تا حالا مسائل را یادم هست ـ با دست رضاخان شروع کردند کوبیدن روحانیون را، عمّامه ها را برداشتن و مدرسه ها را جلویش را گرفتن، لباسها را تغییر دادن، با آن شدتی که انسان شرم می کند که چه کردند با این طایفه و این هم به اسم اینکه می خواهیم اصلاح بکنیم؛ همین «اصلاحاتی» که پسر می خواست بکند! با اسم اصلاحات، با اسم اینکه همۀ ایران یک رنگ باشند، ملت ما کذا باشد، با این حرفهای ناروا، این قدرت را هم می خواستند بشکنند و شکستند در آن وقت، و سخت هم شکستند.(210)
14 / 4 / 58
* * *
قشر روحانی را سرکوب کرد رضا شاه و با بهانه های مختلف؛ که شاید اکثراً یادتان نباشد که چه بساطی بود.(211)
23 / 4 / 58
* * *
من شاهد قضایایی که در مدرسۀ فیضیه واقع شد در زمان آن پدر و این پسر بوده ام. در زمان پدر آن قدر شدت کردند و آن قدر فشار آوردند بر این مدرسۀ فیضیه و همۀ مدرسه ها و همۀ مساجد و همۀ ملت و
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 115
تمام روحانیت که روی تاریخ سیاه شد. طلاب مدرسه فیضیه قبل از آفتاب باید از حجره های خودشان به باغات شهر پناه ببرند که وقتی در مدرسه بودند مأمورین می آمدند و آنها را می بردند و خلع لباس می کردند، یا به نظام وظیفه، به نظام اجباری، می بردند! و آخر شب برمی گشتند به مدرسه. علمای اسلام در زمان آن پدر آنچنان تحت فشار بودند. علمای درجه اول را از خراسان به حبس کشیدند دسته جمعی و از آذربایجان به تبعید بردند، علمای طبقه اول را. و از اصفهان که مجتمع شدند در این قم و از اطراف، علمای بلاد آمدند، آنها را هم با فشار درهم شکستند. مدارس ما را خواستند از آثار اسلام خالی کنند.(212)
28 / 4 / 58
* * *
مطالعاتشان به اینجا رسیده بود که این ملاّها در دهات و قَصَبات و همه جا هستند و هر وقت بخواهند، این مردم را ممکن است که به شورش وادارند. چه بکنند این نشود؟ دو نقشه می خواستند پیاده کنند. در زمان رضاشاه پیاده شد، و به طور سختی هم پیاده شد و بعد از آنکه دیدند آن سختیها مشکل است و نمی شود، به ترتیب شیطانی، یکی اینکه اسلام را در بین توده ها، در بین مردم، کوچکش کردند. قلمهای اجیر آنها و تبلیغات دامنه دارشان راجع به اینکه این اسلام مال زمان سابق بوده است! چیزی که مال هزار و چهارصد سال پیش از این است، دیگر حالا ـ حتی حالا هم اگر شما دیده باشید، گاهی وقتها جرأت نمی کنند بگویند، اما می گویند ولو یک کلمه ای را. این یک راه بود که اسلام را اصلاً از نظر مردم بیندازند؛ اسلام کهنه شده است ـ دیگر حالا وقت عصر نوین است، حالا عصر تجدد است،
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 116
حالا عصر موشک است، در عصر موشک دیگر اسلام نباید مطرح بشود!(213)
12 / 6 / 58
* * *
نویسنده هایی که از خودشان هستند یا بدتر از خودشان هستند به این مسائل کمک می کردند. یکی از شعراشان در همان عصر ـ مضمون شعرش را می گویم، شعرش هم یادم است ـ می گوید تا «آخوند» و «قَجَر» در این مملکت هست، این ننگ را کشور دارا به کجا ببرد! این ننگ اینکه آخوند در این مملکت هست کشور دارا این ننگ را به کجا ببرد! آن وقتی که رضا شاه غلبه کرد، شاعر اینها منطقش این بود که ننگی است، روحانیون در اینجا ننگ است... یک مجلسی درست کردند، در همان زمان آن شخص ـ شاید حالا اواخر زمان ـ که در آن مجلس، نمایش غلبۀ اسلام بر ایران بود، که لشکر عرب آمد و غلبه کرد و، عرض بکنم که، ایران را گرفت، که آن وقت عربستان هم جزء اینجا بود، آنجا دستمالها را در آوردند به گریه! گریه [برای] اینکه اسلام آمد و ایران را اسلامی اش کرد، گریه کردند! در یک مجلس عمومی، درست کردند وضع را به طوری که دستمالها را در آوردند و به حال ایران گریه کردند که به ایران، اسلام آمده است! چه بود؟ برای این بود که مردم را از اسلام همچو بترسانند که اسلام آمد و بکلی اوضاع را به هم زد... وضع این طوری است که می خواهند این طور نمایش بدهند، همین اشخاصی بودند، همین اشخاص هستند که اسلام را به مردم این طوری نمایش می دهند که اسلام
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 117
آمده است که مردم را خواب کند، اسلام آمده است که طبقۀ مستضعف را خواب کند، تا بزرگها اینها را بخورند و اینها صدایشان درنیاید.(214)
12 / 6 / 58
* * *
یکی قدرت اسلام را که از آن می ترسیدند. یکی قدرت خدمۀ اسلام را که عبارت از روحانیون، اینها را می خواستند بگیرند و شدت هم کردند و گرفتند. در زمان رضاشاه سرکوبی کردند سخت، به حیث که خود مردم هم بر ضد روحانیت، طبقات زیادی از آنها بر ضد روحانیت، حرف زدند و گفتند و شنیدند و بعد که دیدند با زور مشکل است بعد با حیله وارد شدند. با حیله و با تبلیغات سوء و با این طور چیزها وارد شدند.(215)
12 / 6 / 58
* * *
رضاخان که آمد تمام نظرش به این بود که این قدرت آخوند را بشکند. تمام نظرش این بود، لکن مأمور بود، لکن مأمورِ معذور، نه. مأموری بود که معذور هم نبود. تمام قوایش را صرف این کرد که این لباس را از تن اینها بیرون بیاورد.
در آن مدرسه دارالشفا من حجره آنجا داشتم، در آن بحبوحۀ فشار به ملت، فشار به روحانیت، در آنجا ما یک حجره ای داشتیم. رفقای ما در مواقعی که از کارهاشان فارغ می شدند، آنجا می آمدند مجتمع می شدند. یک روز یک نفر کارآگاه آمد در حجره و بعد آمد توی حجره نشست گفت که: بنا بر این است که در تمام ایران شش نفر
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 118
معمم باشد یک بنایی بود که از این عمامه ها اینها می ترسیدند، چرا؟ برای اینکه این عمامه ها توی مردم به عنوان «نایب پیغمبر ما جای تو خالی است» بودند، مردم از اینها حرف می شنیدند؛ از این مسجدها می ترسیدند.
اخیراً برای هر مسجد، یک سرهنگ بازنشسته گذاشته بودند مأمور مسجد! برای اینکه از این مساجد می ترسیدند. آنها کوشش کردند که این لباس را از تن روحانیت بیرون بیاورند و روحانیت را خلع کنند از آن پُستی که دارند.(216)
23 / 6 / 58
* * *
ملت ما را این مجالس حفظ کرده. بیخود نبود که رضاخان ـ مأمورین ساواک رضاخان ـ تمام مجالس عزا را قَدَغَن کردند. این همین طوری نبود. رضاخان همچو نبود که از اصل مخالف با این مسائل بشود، رضاخان مأمور بود، مأمور بود [برای] آنهایی که کارشناس بودند؛ آنهایی که ملتفت بودند مسائل را. دشمنهای ما، که مطالعه کرده بودند در حال ملتها و مطالعه کرده بودند در حال ملت شیعه، می دیدند آنها که تا این مجالس هست و تا این نوحه سراییهایِ بر مظلوم هست و تا آن افشاگری ظالم هست، نمی توانند برسند به مقاصد خودشان. زمان رضاخان قدغن کردند، به طوری که تمام مجالس در ایران قدغن شد، کارهای خودشان را انجام دادند. دست اهل منبر را، دست علما را بستند و نگذاشتند که اینها تبلیغات خودشان را بکنند؛ و آنها تبلیغات را از آن طرف شروع کردند، و ما را به عقب راندند و تمام مخازن ما را
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 119
به چپاول بردند.(217)
30 / 7 / 58
* * *
زمان رضاشاه به اسلام حمله کردند و به روحانیت حمله کردند. آن کردند که [نباید بکنند].
کسانی که اگر یادشان باشد دیدند، کسانی که ندیدند در تاریخ بعدها ببینند، چون تاریخ هم نمی توانست بنویسد، بعدها شاید بیاید در تاریخ، و در زمان این هم با فرم دیگر. اساس این بود که اسلام را ببرد. تاریخ اسلام را به اسم اینکه ما خودمان یک کذایی هستیم، تاریخ اسلام را می خواست از بین ببرد. موفق نشد. همه چیز را اینها می خواستند از بین ببرند. اسلام را ضعیفش کنند و مردم را از آنهایی که کار برای اسلام می کردند، یا کارشناس اسلام بودند جدا کنند، به اسم اینکه اینها مرتجع هستند.(218)
14 / 10 / 58
* * *
همان نقشۀ زمان رضاخان الآن شروع شده است. آن وقت هم یکی یکی آمدند، کم کم، کم کم آمدند وارد شدند. شعرای آنها شروع کردند به شعر گفتن: «تا آخوند و قجر هست در این مملکت، این کشور دارا به جایی نمی رسد». شاعرشان اینطور می گفت. حالا من شعرش را نمی خواهم بخوانم. مقالاتی که می نوشتند مقالاتی بود که به ضد روحانیت بود. و آن وقت با کمال وقاحت می نوشتند و تبلیغات می کردند. همۀ گروهها را وادار کرده بودند که به ضد این طایفه
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 120
وظایف خودشان را انجام بدهند؛ یعنی وظایف انگلیسها را آن وقت. اصلاً رضاخان را آورده بودند برای اینکه، این را تشخیص داده بودند که یک آدم قلدری است، و اول هم یک نفر روزنامه نویس را، «سیدضیاء» را همراهش آوردند، و بعد هم او را بیرونش کردند و خود این را گذاشتند که یک آدم قلدری است، می تواند کارها را انجام بدهد. اولاً سواد ندارد، مراتب چیزهای سیاسی را نمی داند، و ثانیاً آدم قلدری است، هر کاری به او بگویند می کند. این در آن وقت آن نقشه ای [بود] که آنها کشیده بودند، و احتیاط این بود که مبادا آخوندها یک کاری بکنند.(219)
20 / 4 / 59
* * *
بعد مأموریتهایی ـ در خلال همۀ اینها همه گاهی با هم می شد ـ شروع کرد [به] مخالفت با روحانیون، به اسم اینکه می خواهم تصفیه بکنم. و این سنگر بزرگ اسلامی را [از بین برد] که یک خدمتگزارانی به ایران بودند و به اسلام بودند، بدون اینکه بر بودجۀ دولت یک شاهی تحمیل بشوند... کم کم آن صورت دومش را نشان داد. آن وجهۀ دومش را کم کم نشان داد. در زمان این شخص نالایق، که مملکت ما را به تباهی کشاند، به پیغمبر اکرم در روزنامه سبّ کردند، در روزنامه به پیغمبر سبّ کردند و به مرئی و منظر این دولت بود و آن دولتمردان. مجلس درست کردند و در آنجا از پیروزی اسلام بر کفر انتقاد کردند. این روشنفکرها دستمالها را درآوردند و گریه کردند که اسلام بر شاه ایران، شاه آن وقت ایران غلبه کرده است. شعراشان شعر
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 121
گفتند، نویسندگانشان نوشتند، گویندگانشان گفتند. ما از اینکه انگلستان اینقدر اصرار داشت بر اینکه این طایفه را از بین ببرد، می فهمیم که از این طایفه اینها رنج می برند و باید اینها سرکوب بشوند.(220)
11 / 6 / 59
* * *
در آن وقت، یکی از حرفها که هی رایج بود، می گفتند: «ملتِ گریه»؛ برای اینکه مجالس روضه را از دستشان بگیرند. اینکه همۀ مجالس روضه را آن وقت تعطیل کردند، آن هم به دست کسی که خودش در مجالس روضه می رفت و آن بازیها را در می آورد، قضیۀ مجلس روضه بود یا از مجلس روضه آنها یک چیز دیگر می فهمیدند و آن را می خواستند از بین ببرند؟(221)
14 / 8 / 59
* * *
ما از این مخالفتهایی که شد در زمان رضاخان و شک نداریم که به دستور بوده ـ خود او خیلی معلوم نبود که اگر دستور ندهند، این حرفها را بزند ـ از این مخالفتهایی که شد، باید عبرت بگیریم؛ ببینیم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم می شود که مجالس روضه با آنها مخالف است؛ با روحانیت مخالف بودند، ببینیم که روحانیت برای آنها مضر است؛ با دانشگاه مخالف بودند، ببینیم که دانشگاه با آنها مخالف است. بودن یک دانشگاه صحیح با آنها مخالف است. بله، آنها دانشگاهی که به دست خودشان درست بشود و همه چیزش را هم خودشان درست بکنند و جوانهایی که از دانشگاه بیرون بیایند همه
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 122
برای خودشان عمل بکنند، با آن مخالف نیستند. اما امروز با دانشگاه مخالفند.(222)
14 / 8 / 59
* * *
من مشاهِد بودم در زمان رضاخان و شاید هیچیک از شماها یادتان نباشد، من یادم است آن مسائل ـ یعنی از اوّلی که آن آمد و کودتا کرد تا حالا، همۀ مسائل را من شاهد بودم ـ تبلیغاتی که اینها کردند در ملت تأثیر کرده بود. با اینکه می دیدند که اینها چه جنایتی می کنند ولی تبلیغاتشان قوی بود و در بعضی از قشرهای ملت هم تأثیر کرد.(223)
26 / 2 / 58
* * *
جدیت کردند با دست عمال خودشان، با روزنامه نویس ها و با همۀ بوقهای تبلیغاتی که این جمعیت را از مردم جدا کنند و یک وقت همۀ عمامه ها را باید بردارند. عمامه ها را برداشتند؛ طلبه ها نمی توانستند در خیابانها بروند. در زمان رضاخان اینطور بود. بعد هی هر چه گذشت، دیدند نه، نمی شود. این جمعیت به اینطور از بین نمی رود؛ با زور و فشار و حبس و تبعید و امثال ذلک، لکن خوب، جنبه هایی که جنبه های سیاسی بود و جنبه هایی بود که مردم را از اینها دلسرد کنند؛ اینها را از مردم جدا کنند؛ امثال اینها. همۀ اینها را آن روزی که آنها ندیده بودند باز مطلب را، آنطور با جدیت دنبالش بودند.(224)
18 / 6 / 60
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 123
به روحانیون که مبدأ امور مردم بودند و مرجع مردم بودند و هریکی شان در یک دِه یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و می توانستند یکوقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آنقدر تضعیف کرد، آنقدر با تبلیغات اینها را تضعیف کرد که شوفرها اینها را سوار نمی کردند. یکی از دوستان من ـ خدا رحمتش کند ـ گفت: من اراک بودم، می خواستم بیایم قم. رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن. آن شخص گفت که ما قرار داده ایم با خودمان ـ آن شوفر گفت ـ که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم: یکی فواحش و یکی آخوندها را! این طور تحقیر کردند. این تحقیر نه اینکه یک مطلبی بود که مِن باب اتفاق رضاخان می خواست این کار را بکند، این نقشه ای بود که روحانی از باب اینکه می توانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند و یک ناحیه ای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود. این قدرت را کوشش کردند و گرفتند؛ یعنی، روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدایی از آنها بلند می شد و یک قیامی می کردند، آن را خفه می کردند. از مشهد بود، علمای مشهد یک وقت قیام کردند، گرفتند همه را؛ مثل مرحوم آقازاده که آن وقت آنقدر قدرت داشت، او را هم گرفتند. مرحوم آقا میریونس که آن وقت در مشهد بودند و عدۀ زیادی از علما را گرفتند و آوردند در تهران و مرحوم آقازاده را با یک شبکلاه از توی خیابان می بردند به دادگاه برای محاکمه. یک نفری که در خراسان آنقدر قدرت داشت، اینقدر او را تحت سلطه آوردند. و
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 124
این یک مسأله ای نبود که رضاخان با آقازاده مخالف باشد، نه، مسأله اساسی بود که باید آخوند نباشد.(225)
18 / 6 / 60
* * *
از وقتی که رضاخان در ایران بر سر کار آمد، من متوجه بودم و اینطور می فهمیدم که هر چیزی که برای اسلام مفیدتر بود، حمله به آن بیشتر می شد. آن روز روحانیت مهمترین پایگاه ملت در مقابل اجانب بود، لذا، شدیدترین حملات به آن می شد. با شعر و نثر و هر چه داشتند، به آن حمله می کردند و برای اضمحلالش، درهای بعضی از ادارات را به روی آنان گشودند و در حوزه ها و شهرها، به قدری آنان را در فشار قرار دادند که ما از صبح تا به شام در باغها زندگی می کردیم. با عاشورا و تبلیغات اسلامی شدیداً مخالفت کردند؛ چون می دانستند این پایگاهی است برای رسوایی حکومتها.(226)
29 / 7 / 60
* * *
اوّل هدفی که رضاخان در نظر گرفت کوبیدن روحانیون بود، با اسم اینکه می خواهیم اصلاح بکنیم تمام کارهایشان از اول تا آخر به اسم «اصلاح» و به اسم ترقی دادن کشور [بود] اجانب، قدرتهای بزرگ، که مطالعات زیادی در این کشور دارند، ملاحظه کردند که یکی از گروههایی که می تواند مردم را بسیج کند در مقابل قدرتهای خارجی روحانیت است. ابتدا شروع کردند با اینها دست و پنجه نرم کردن؛ یعنی، اینها را کوبیدن. اگر شما مطبوعات آن وقت را ورسانه های گروهی آن وقت را، نویسندگان و گویندگان آن وقت را
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 125
در نظر بگیرید یا آن مقداری که از آنها باقی مانده است مطالعه کنید، می بینید که تمام رسانه های گروهی و تمام مطبوعات کشور و رادیو و سینما و تئاتر و تمام اینهایی که در یک کشوری می تواند کار صحیحی بکند؛ همۀ آنها در خدمت اجانب و در خدمت این رژیم فاسد، به ضدیت با روحانیت برخاسته اند. خود او مأمورین را وادار می کرد به اینکه اینها رادر هر جا هستند، سرکوب کنند با اسماء مختلف. و این مطبوعات و این رسانه های گروهی هم در بی آبرو کردن اینها و جدا کردن ملت از آنها کوشش داشتند. این خودش یک تاریخ طولانی است. و کسانی که درست نظر بکنند به تاریخ پنجاه سال، می توانند بفهمند که چه بود قضیه. و دنبال او هم درشکستن اسلام و شکستن قدرت اسلام کوششهای فراوان کردند. و همه گروههایی که نویسنده بودند و انحراف داشتند، گوینده بودند و انحراف داشتند، و رسانه های گروهی؛ همه در خدمت آنها با اسلام مخالفت می کردند. در روزنامه هایشان، من خودم دیدم که به پیغمبر اسلام سب کردند.(227)
21 / 1 / 61
* * *
تا اسلام تضعیف نشود، روحانیت تضعیف نشود، از بین نرود، نمی توانند اینها کارهایشان را بکنند. و لهذا، از اوّلی که رضاخان آمد به سرکار تا آخر، از اول تا آخر درصدد این بودند که اسلام را تضعیفش کنند، با هر ترتیبی که می توانند؛ احکامش را یکی بعد از دیگری تضعیف کنند و روحانیت را هم، که خادم اسلام است، این را هم تضعیفش کنند و از بین ببرند. و دیدید که رضاخان چه کرد با روحانیت و پسرش هم همین طور؛ هر کدام به یک راهی. و این برای
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 126
همین معناست که می خواهند این اسلام نباشد در اینجا تا آن ها افسارشان باز باشد، هر کاری دلشان می خواهد بکنند. واز اسلام اینها می ترسند.(228)
24 / 1 / 61
* * *
در یک جلسه و دو جلسه نمی شود که ما کارهایی که رضاخان با ما کرد بگوییم. با روحانیت آن کرد که مغول با هیچ ملتی نکرده است، با بانوانمان آن ظلمها را کرد که شما نمی توانید بشنوید، با دانشگاه ما آن طور عمل کردند که آنجا را به عقب کشاندند، با ارتش ما آن طور عمل کردند در این طول پنجاه سال و بیشتر از پنجاه سال که ارتش ما را وابسته به غیر کردند، استقلال ما را از بین بردند.(229)
18 / 11 / 62
* * *
هجوم مغولانۀ رضاخان به حوزه های اسلامی و شعائر مذهبی، که اشخاصی که آن روز سیاه را درک کرده اند و به عیان دیده اند می دانند و با وصف و بیان نتوان آن را منعکس کرد.(230)
22 / 11 / 63
* * *
از نقشه های شیطانیِ قدرتهای بزرگ استعمار و استثمارگر که سالهای طولانی در دست اجرا است و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهای مختلف دنباله گیری شد، به انزواکشاندن روحانیت است؛ که در زمان رضاخان با فشار و سرکوبی
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 127
و خلع لباس و حبس و تبعید و هتک حرمات و اعدام و امثال آن، و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهای دیگر که یکی از آنها ایجاد عداوت بین دانشگاهیان و روحانیان بود.(231)
15 / 3 / 68
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 128