بخش دوم دورۀ رضاخان

غارت ثروت ملی

غارت ثروت ملی

‏ ‏

‏از اول اینها شروع کردند به بردن! رضاشاه جواهرات ایران را آن وقتی‏‎ ‎‏که می خواستند بیرونش کنند، جواهرات را آنطوری که برای من نقل‏‎ ‎‏کردند از یک صاحب منصبی، یکی از آقایان نقل کرد از یک‏‎ ‎‏صاحب منصبی که همراه بوده است که چمدانهای ـ وقتی رضاشاه را‏‎ ‎‏متفقین آمدند و بیرونش کردند، در این خلالی که می خواست برود ـ‏‎ ‎‏چمدانهای جواهر را پر کرد، چمدانها را از جواهرات ایران؛ و راه‏‎ ‎‏افتادند که ببرند منتها بین دریا ـ همان صاحب منصب نقل کرده بود‏‎ ‎‏ که ـ در بین دریا که با کشتی این آدم را می بردند، یک جایی نگه داشتند ‏‎ ‎‏و یک چیز دیگری، یک بَلَمی یا یک کشتی ـ که آن شخص گفته بود‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 84
‏مخصوص حمل دَواب بوده! ـ آنها آوردند متصل کردند به این کشتی‏‎ ‎‏ و به او گفتند که تو برو توی آن کشتی، لکن همان جا چمدانها را‏‎ ‎‏برداشتند و انگلیسی ها بردند، تمام شد. آن زمانِ او آن کار را کردند،‏‎ ‎‏غیر از آنهایی که دزدیده بود و برده بود.‏

‏     یک وقتی در یک سفر رفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید‏‎ ‎‏بود، مرحوم مدرس ـ رحمهُ الله ـ که آن روز مخالف با رضاشاه بود و‏‎ ‎‏جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما‏‎ ‎‏در این سفر که سالم برگردید. خیلی خوشحال شده بود که مدرس به‏‎ ‎‏او دعا کرده. گفته بود دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته‏‎ ‎‏دارد؛ این است که اگر تو در این سفر مرده بودی همۀ اموال ما از بین‏‎ ‎‏رفته بود، من می خواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا کنیم! در زمان او‏‎ ‎‏آن کار را او می کرد.(163)‏

18 / 9 / 57

*  *  *

‏ ‏

‏در زمانِ آن پدر، وقتی که در جنگ واقع شد و متفقین او را اخراج‏‎ ‎‏کردند، دنبال این افتاد که جواهر جمع کند؛ چمدانها را پر کردند از‏‎ ‎‏جواهرات و بردند. وقتی که در کشتی نشست ـ از قراری که برای ما‏‎ ‎‏نقل کرده اند ـ یک کشتی دیگری که مخصوص حیوانات بود آوردند‏‎ ‎‏متصل کردند به آن کشتی! و آن خبیث را، که از حیوان بدتر بود، گفتند‏‎ ‎‏بیا توی آن کشتی. گفت پس چمدانها چه؟ گفتند چمدانها مال بعد! بعد‏‎ ‎‏هم چمدانها را انگلستان بردند ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏ خوردند.(164)‏

17 / 12 / 57

*  *  *

‏ ‏


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 85
‏حتی رؤسای مالیه ـ وقتی که در آن وقت که من بچه بودم و در آن‏‎ ‎‏طرفها بودم ـ رئیس مالیه اش هم حرّاص بود نسبت به مردم آنها را چه‏‎ ‎‏می کرد، و از ژاندارمری مثلاً چه می کرد، از مردم به زور چیز‏‎ ‎‏می گرفت. به زور! نه اینکه همان مالیات را؛ مالیات و «قُلُق»، به‏‎ ‎‏اصطلاح آن وقت. که مالیات می گرفت؛ و مأمور هم «قُلُّق» می خواهد.‏‎ ‎‏و آنجا هم باید برود، وقتی که وارد می شود باید آن کسی که به او وارد‏‎ ‎‏شد، کدخدای ده، چه بکند برایش؛ و چی برایش بیاورد. چه‏‎ ‎‏مصیبتهایی مردم داشتند از دست همین کسانی که به عنوان مأموریت‏‎ ‎‏چه، مأمور مالیه بود؛ چه، مأمور حکومت بود؛ هر چی بود. مأمورین‏‎ ‎‏هم وقتی می رفتند مردم را عذاب می کردند.(165)‏

30 / 3 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏من که از اول مسائل یادم هست، ‏‏[‏‏حدود‏‏]‏‏ پنجاه و هشت سال، شماها‏‎ ‎‏هم که در بین راه ملحق شدید، زمان این شاه را ادراک کرده اید، از آن‏‎ ‎‏وقت که چشمتان را باز کردید، اختناق بوده، زحمت بوده، گرفتاری‏‎ ‎‏بوده، توی حبس بوده؛ تبعید بوده؛ از این مسائل بوده؛ گرفتاریهای‏‎ ‎‏دیگر که چپاول بوده ـ همه چیز شما را برده اند اینها. جواهرات که‏‎ ‎‏پشتوانۀ این مملکت بوده، یک مقداریش را رضاشاه برد و انگلیسها‏‎ ‎‏بین راه از او گرفتند و بردند؛ یک مقداریش را هم ایشان حمل کرد و‏‎ ‎‏برد.(166)‏

30 / 4 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏زمان رضا شاه همۀ غارتها را منحصر کردند به یک غارتگر! همه را‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 86
‏سرکوبی کردند، یک غارتگر جای همه نشست، آن غارت می کرد.‏‎ ‎‏پیشتر غارتگرها متعدد بودند. بعدش همه سرکوبی شدند ـ آن هم به‏‎ ‎‏دستوری که از خارج داشتند همه را سرکوبی کردند ـ و متمرکز شد‏‎ ‎‏ قوا در یک نفر که آن هم غارتگر بود!(167)‏

11 / 8 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏پدر ایشان وقتی که کودتا کرد هیچ نداشت. یک سرباز بود؛ صِفْرُالْیَد‏‎[1]‎‎ ‎‏وقتی که سلطه پیدا کرد بر این مملکت، شروع کرد املاک مردم را به‏‎ ‎‏زور از آنها گرفتن. شمال مملکت ما، مازندران، بهترین املاک سرسبز‏‎ ‎‏ما، با فشارهای او و عُمّال او به قَبالۀ او به زور درآمده اند. و بسیاری از‏‎ ‎‏کسانی که مالک بودند یا از روحانیینی که در این امر یک نظری‏‎ ‎‏می دادند، اینها را می گرفتند و به حبس می بردند، و گاهی‏‎ ‎‏می کشتند.(168)‏

19 / 8 / 58

*  *  *

‏ ‏

‏رضا خان که آمد در این اراک بوده است. یک وقتی، در شرح احوالش‏‎ ‎‏هست، در یک کتابی که پیش من آوردند، در این اراک بوده رضا خان و‏‎ ‎‏یک سربازی، یک همچو چیزی بوده. آنجا شرح حال خودش را برای‏‎ ‎‏اینها نقل کرده است. خودش نقل کرده است که من در اراک بودم و‏‎ ‎‏ماهی نمی دانم چقدر داشتیم و ما ‏‏[‏‏دائماً‏‎ ‎‏]‏‏دنبال این بودیم که اول ماه‏‎ ‎‏بیایند این را دست ما بدهند ما زندگیمان را بکنیم. ماهی هفت تومان،‏‎ ‎‏چقدر، چیز کمی بوده. این در آن گفتگویش که در آن وقت با وزرای‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 87
‏خودش صحبت می کرده این قصه را، گفته و این را گفته. پس رضاخان‏‎ ‎‏خودش گفته که ما هیچ نداشتیم. همه ما می دانیم که یک آدم مجهولی‏‎ ‎‏بود. و نه مالک بود و نه ـ عرض می کنم که ـ کاسب بود و نه تاجر بود.‏‎ ‎‏هیچ اینها نبود. این در این حال آمد اینجا. و بسیاری از شما شاید‏‎ ‎‏یادتان باشد. و اکثرتان یادتان نیست که وقتی رضا شاه آمد مازندران را‏‎ ‎‏می خواست، تمامش را برای خودش قباله کند. آن وقت به من گفتند‏‎ ‎‏که وقتی که بردند صورت مازندران را آنجایی که این طرف شمال را‏‎ ‎‏که این می خواست بگیرد، وقتی بردند آنجا نگاه کرد دید، بعضی‏‎ ‎‏جاهایش یک خطی مثلاً چطوری غیر از جاهای دیگرش. گفت اینها‏‎ ‎‏چیست؟ گفتند اینهاست که تا حالا نشده است. یعنی به ملک شما‏‎ ‎‏درنیامده. نه اینکه خریدیم از آنها. مردم را به قباله کردن الزام کردند.‏‎ ‎‏انداخته دور. گفت ببرید تمامش کنید. وقتی که آمد اینجا هیچ ‏‎ ‎‏نداشت. مازندران را یا شمال را؛ هر جا که توانست این املاک را ‏‎ ‎‏گرفت. خوب، البته بعدش دیگر نتوانستند نگه دارند. آن بعدش ایشان ‏‎ ‎‏نتوانست نگه دارد. ایشان هم وارث یک آدمی است که هیچ چیز ‏‎ ‎‏نداشته. حقوق سلطنتی هم که به زور، بیخودی می برده است. برای ‏‎ ‎‏اینکه سلطان قانونی نبوده است. من مکرراً این را اثباتش کردم. این‏‎ ‎‏ قانونی نبوده است. آن حقوق سلطنتی هم ببینند چقدر بوده است.‏‎ ‎‏ خرج ایشان چقدر بوده. حقوقش چقدر بوده. حساب کنند ببینند که ‏‎ ‎‏این اموالی که الآن در خارج دارد. اینکه در بانکهای همه جا. تقریباً در‏‎ ‎‏ بانکهای امریکا دارد. در سوئیس دارد. جاهای دیگر دارد. اگر طلب ‏‎ ‎‏دارد واقعاً، خوب، به او بدهند برود. و اگر یک آدمی که هیچ نداشته و‏‎ ‎‏ حالا اینها را دارد، خوب، ما از او می پرسیم از کجا آوردی. یک وقتی‏‎ ‎‏ اینها می گفتند که قانون را «از کجا آورده ای»؟ حالا به خودشان ‏‎ ‎‏می گویم که شما، از کجا اینها را آورده اید؟ جز این است که از ملت ‏‎ ‎


کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 88
‏است.‏

‏     ما حرفمان یک حرفی نیست که خیلی محتاج به تأمل باشد.‏‎ ‎‏محتاج به بررسی باشد. یک حرف روشنی است. این آقا، آن وقتی که‏‎ ‎‏پدرش آمده است وضعش آن بوده به اقرار خودشان. بعد هم که‏‎ ‎‏خودش آمده، نه تجارت و نه کسب و نه چیزی داشته، و شده است‏‎ ‎‏اینطوری. و این اموالی که از این ملت برده است.(169)‏‎[2]‎

25 / 9 / 58

*  *  *

 

کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 89

  • - تهیدست.
  • علاوه بر موارد مذکور برای اطلاع بیشتر رجوع شود به:     1. صحیفه امام؛ ج 5، ص 245 ـ 246.     2. همان؛ ص 506 ـ 507.     3. همان؛ ج 6، ص 292.     4. همان؛ ص 225.     5. همان؛ ص 229 ـ 230.     6. همان؛ ج 10، ص 139.