زمان و مکان و دگرگونی موضوعات احکام

زمان و مکان و دگرگونی موضوعات احکام

یعقوبعلی برجی

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 67
‏ ‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 68
‏ ‏

‏بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ‏

‎ ‎

‏ ‏گفتار اول  کلّیات

مقدمه:

‏اسلام، به شهادت قرآن و سنت، دین جامع، جهانی و جاودانه است. آیات‏‎ ‎‏زیادی در قرآن بر این مدّعا تصریح دارد و در سنت، علاوه بر عمل پیامبر (ص)‏‎ ‎‏که با فرستادن نامه هایی که رسالت جهانی اسلام در آنها منعکس بود و به‏‎ ‎‏زمامداران کشورهای زمان خود، رسالت جهانی خود را اعلام نمود، در گفتار‏‎ ‎‏نیز به جهانی و جاودانگی بودن این دین مقدس تصریح و تأکید شده است.‏‎[1]‎‏ با‏‎ ‎‏توجه به مدعای فوق، یکی از جدّیترین سئوالات قرن حاضر رخ می نماید و آن،‏‎ ‎‏اینکه چگونه می توان نیازهای متغیّر انسان را، که محصول شکلهای جدید‏‎ ‎‏زندگی و تمدن انسان است، با تعالیمی که مخاطبان مستقیم آن گروهی از‏‎ ‎‏انسانها، با فرهنگ و تمدن مربوط به دهها قرن پیش بوده اند، پاسخگو بود؟‏‎ ‎‏مرحوم شهید مطهری (ره) این موضوع را بدین گونه مطرح ساخته است:‏

‏«اشکال در مسألۀ «اسلام و مقتضیات زمان»، اشکال ‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 69
‏ ‏

‏همزیستی و هماهنگی دو سنتی است که در طبیعت خودشان بر ضد یکدیگرند.‏‎ ‎‏یکی از این دو در طبیعت خود ثابت و لایتغیّر است [مکتب و تعالیم آن] و دیگری‏‎ ‎‏در طبیعت خودش متغیّر و سیّال و ناثابت است [زمان و مقتضیات آن].‏‎[2]‎

‏این مسألۀ متناقض نما، گریبان هر مکتب و آیینی را که داعیۀ جهانی و‏‎ ‎‏جاودانگی دارد، خواهد گرفت. از این رو برای رهایی از این تنگنا باید چاره ای‏‎ ‎‏اندیشید و در جهت حل آن فکری کرد.‏

‏حضرت امام خمینی _ رض _ رمز پویایی و جاودانگی فقه را توجه به دو عنصر‏‎ ‎‏«زمان» و «مکان» دانسته و می‏‎‎‎‏ فرماید: «زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در‏‎ ‎‏اجتهادند».‏

‏و از ضرورت توجه به این دو عنصر، لزوم احاطه و آگاهی مجتهد، به‏‎ ‎‏مسائل زمان را نتیجه گرفته و می نویسد:‏

‏«آشنایی با روش بر خود با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان،‏‎ ‎‏داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر‏‎ ‎‏جهان، شناخت سیاستها، حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شدۀ آنان ... از‏‎ ‎‏ویژگیهای یک مجتهد جامع است.»‏‎[3]‎

‏گرچه فقیهان نامدار شیعه در طول تاریخ، این واقعیّت را در استنباطهای‏‎ ‎‏خود مدنظر داشته و در پاسخ به مسائل مستحدثه از آن یاری جسته اند، ولی‏‎ ‎‏حضرت امام _ قدس سره _ اولین فقیهی است که به نقش این دو عنصر در اجتهاد‏‎ ‎‏تصریح نموده است. پس از طرح اصل فوق توسط امام (ره) کتابها، مقالات و‏‎ ‎‏سخنرانیهای بسیار ارزنده و مفیدی در شرح و تفسیر آن عرضه شد؛ با این حال‏‎ ‎‏تبیین زوایای مبهم و تشخیص حوزه های گوناگون کاربرد آن نیازمند تحقیقات‏‎ ‎‏دقیق و فنی است. تشکیل کنگرۀ جهانی «نقش زمان و مکان در اجتهاد» این‏‎ ‎‏امکان را فراهم ساخته تا صاحبنظران و محققان، تحقیقات و نوآوریهای خود،‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 70
‏ ‏

‏را عرضه نموده و این اصل ارزشمند را به عنوان روشی جدید در خدمت‏‎ ‎‏شیوه های سنتی استخراجِ احکام شرعی قرار دهند. نقش دو عنصر زمان و مکان‏‎ ‎‏را از زوایای مختلف می توان بررسی کرد؛ نظیر نقش دو عنصر زمان و مکان در‏‎ ‎‏دگرگونی ملاکات، عرفها و عادتها، نقش آن در فهم روایات و حل تعارض‏‎ ‎‏آنها، نقش آن در عروض عناوین ثانویه و... .‏‎[4]‎

‏ما ـ به یاری خدای متعال ـ ، در این نوشتار به موضوع «زمان و مکان و‏‎ ‎‏دگرگونی موضوعات» می پردازیم و پس از تعریف موضوع و اقسام آن، انواع‏‎ ‎‏دگرگونیهایی را که موضوع در بستر زمان و مکان پیدا می نماید، مطرح‏‎ ‎‏می سازیم. دگرگونی ماهیت و ذات موضوع، دگرگونی قیود یا بعضی صفات‏‎ ‎‏موضوع، دگرگونی مصادیق موضوع، دگرگونی اسم و عنوان موضوع،‏‎ ‎‏دگرگونی اضافات و نسبتهای موضوع، توسعۀ موضوع و تضییق آن و پیدایش‏‎ ‎‏موضوعات جدید، از دگرگونیهایی است که مورد رسیدگی قرار گرفته و نتایج‏‎ ‎‏برگرفته از این دگرگونیها عرضه شده است. با آنکه فقها در کتابهای فقهی به این‏‎ ‎‏قبیل دگرگونیها استناد کرده و از آن در استنباطهای خود سود جسته اند، ولی با‏‎ ‎‏کمال تأسّف در مقام تطبیق با واقعیتهای عینی، تنها به ذکر چند مثال استحاله،‏‎ ‎‏انقلاب و انتقال اکتفا نموده، و پا را از آنها فراتر ننهاده و عناوین کلی فوق را که‏‎ ‎‏در حوزۀ بسیار وسیعی قابل انطباق هستند، در حصار چند مثال قدیمی زندانی‏‎ ‎‏کرده اند. در صورتی که اگر در استنباط هر حکمی این دگرگونیهای وارده بر‏‎ ‎‏موضوعات مورد توجه قرار گرفته و موضوع شناسی کاملی از آن به عمل آید،‏‎ ‎‏تحوّلی شگرف در فقه ایجاد می شود و توان آن را برای پاسخگویی به مسائل‏‎ ‎‏مستحدثه و نوپیدا افزایش داده و فتاوای فقیهان را با واقعیتهای عینی و نیازهای‏‎ ‎‏روزافزون و پیچیده جامعه منطبق تر می سازد. چه بسا بی اطلاع از ویژگیهای‏‎ ‎‏موضوع به صدور حکمی خواهد انجامید که با واقعیت بسیار فاصله دارد. به‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 71
‏ ‏

‏همین جهت، اختلاف فتاوی فقها، پیش از آنکه از فهم حکم سرچشمه گیرد، به‏‎ ‎‏شیوۀ نگرش به موضوع و مقدمات و شرایط آن باز می گردد. به همین منظور در‏‎ ‎‏پایان مقاله به وظیفۀ فقیهان در شناخت موضوعات اشاره نموده و به طرق شناخت‏‎ ‎‏موضوعات پرداخته ایم. امید است ـ ان‏‏‎شأالله‏‏ ـ گامی هر چند کوچک در راستای‏‎ ‎‏روشن شدن بعضی زوایای مبهم و تاریک این اصل حیاتی برداشته باشیم.‏‎[5]‎

الف) تعریف موضوع

1 ـ پاره ای از تعاریف فقهاء نسبت به موضوع 

‏موضوع از اصطلاحات بسیار رایج در کتابهای فقهی است. بیشتر فقیهان از‏‎ ‎‏ورود به تعریف حدی و رسمی آن پرهیز نموده و به وضوحش واگذار کرده اند.‏‎ ‎‏تعدادی از فقیهان نیز به تعریف آن پرداخته اند. مرحوم محقق نائینی می نویسد:‏‎ ‎‏«‏مرجع الموضوع و السبب و الشرط فی باب التکالیف و فی باب الوضعیّات الی معنی‎ ‎واحد و هو الامر الذی رتّب الحکم الشرعی علیه، فقد یعبّر عنه بالموضوع و اخری یعبّر عنه‎ ‎بالسبب کما انه قد یعبّر عنه بالشرط... نعم جری الإصطلاح علی التعبیر عن الأمر الذی رتّب‎ ‎الحکم الوضعی علیه بالسبب... و عن الامر الذی رتّب الحکم التکلیفی علیه بالموضوع او‎ ‎بالشرط‏».‏‎[6]‎‏ ‏

‏ بازگشت موضوع و سبب و شرط، هم در باب تکالیف و هم در باب احکام‏‎ ‎‏وضعی، به یک معنی است و آن عبارت است از آن چیزی که حکم شرعی بر آن‏‎ ‎‏مترتّب شده است، که گاهی از آن به موضوع تعبیر می شود و گاهی از آن تعبیر به‏‎ ‎‏سبب و گاهی نیز تعبیر به شرط می شود. جز آنکه اصطلاح بر این است که از آن‏‎ ‎‏امری که حکم وضعی بر آن مترتب شده، به سبب تعبیر می شود، و از آن امری‏‎ ‎‏که حکم تکلیفی بر آن بار شده، به موضوع یا شرط تعبیر می شود.‏

‏و در جای دیگر در تعریف موضوع می نویسد:‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 72
‏ ‏

‏«‏و المراد بالموضوع هو ما اُخذ مغروض الوجود فی متعلق الحکم کالعاقل البالغ المستطیع‎ ‎مثلاً و بعبارة اخری المراد من الموضوع هو المکلف الذی طولب بالفعل او الترک بماله من القیود‎ ‎و الشرائط من العقل و البلوغ و غیر ذالک‏».‏‎[7]‎

‏منظور از موضوع عبارت است از آنچه مغروض الوجود در متعلق حکم اخذ‏‎ ‎‏شده است؛ مانند عاقلِ بالغِ مستطیع ـ مثلاً ـ در موضوع وجوب حج. به عبارتی‏‎ ‎‏دیگر، منظور از موضوع عبارت است از مکلفی که با قیود و شرایطش، از قبیل‏‎ ‎‏عقل و بلوغ و غیر اینها، مورد طلب فعل یا ترک واقع گردد.‏

‏مرحوم شهید صدر (ره) در تعریف موضوع می نویسد:‏

‏«‏و متعلق المتعلقات و هی الأشیاء الخارجیه التی یتعلق بها المتعلق الاوّل کالقبلة و الوقت فی‎ ‎الصلاة و الخمر فی لاتشرب الخمر و العقد فی اوفوا بالعقود و هذا ما یسمّی بالموضوع‏».‏‎[8]‎

‏متعلقِ متعلّق، عبارت از اشیای خارجی است که متعلق اوّل بر آن تعلّق‏‎ ‎‏گرفته است. مانند قبله و وقت در نماز، خمر در ‏«لاتشرب الخمر»‏؛ و عقد در‏‎ ‎‏«‏اوفوا بالعقود‏، و این همان چیزی است که موضوع نام گرفته است.‏

‏از ظاهر عبارتهای فوق سه تعریف گوناگون از موضوع به دست می آید.‏‎ ‎‏مرحوم محقق نائینی یک مورد موضوع را آن چیزی معرفی می کند که حکم بر آن‏‎ ‎‏مترتب شده باشد و در جای دیگر موضوع را «مکلّف با یک سری شروط و قیود»‏‎ ‎‏معرّفی می نماید. و مرحوم شهید صدر متعلق المتعلق را ـ که همان اشیای‏‎ ‎‏خارجی هستند ـ به عنوان موضوع معرفی می نمایند. آیا جمع میان این تعریفهای‏‎ ‎‏گوناگون امکان پذیر است؟ و بر فرض امکان، چگونه می توان میان این‏‎ ‎‏تعریفهای مختلف جمع نمود؟‏

2 ـ نقد و بررسی 

‏موضوع، یک اصطلاح منطقی است که کاربردهای گوناگونی دارد. گاهی‏‎ ‎‏منظور از موضوع، موضوع علم است و گاهی موضوع در قضایا مورد نظر‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 73
‏ ‏

‏می باشد و در صورت دوم، موضوع همان چیزی است که محمول بر آن حمل‏‎ ‎‏می شود که تقسیمات مختلفی از جهات گوناگون دارد که در منطق از آنها بحث‏‎ ‎‏می کنند. به نظر می رسد فقیهان در باب موضوع اصطلاح ویژه ای ندارند و آن را‏‎ ‎‏در همان معنای منطق به کار می برند. و از این رو که محمولها را در علم فقه غالباً‏‎ ‎‏احکام شرعی تشکیل می دهد، لذا در تعریف آن گفته اند موضوع آن چیزی است‏‎ ‎‏که حکم بر او مترتّب شده باشد. اگر حکم بر اشیای خارجی (متعلّق المتعلّق)‏‎ ‎‏حمل شده باشد، آن شیئ خارجی را موضوع گویند و اگر بر مکلّف با یک سری‏‎ ‎‏شروط حمل شده باشد، این مکلف را موضوع نامند و ... دلیل بر این مدّعا،‏‎ ‎‏کاربردهای گوناگون این کلمه در سرتاسر فقه می‏‏ ‏‏باشد. بنابراین تعریفهای فوق‏‎ ‎‏هر کدام ناظر به بخشی از موضوعات است و با یکدیگر هیچگونه تنافی ندارند.‏‎ ‎‏و از آنجا که منظور از موضوع، در عنوان مقاله روشن است، لذا به طرح همین‏‎ ‎‏چند نظر در اینجا اکتفا نموده و مباحث دیگر را پی می گیریم.‏

ب) تفاوت موضوع و متعلّق 

1 ـ تفاوت میان موضوع و متعلق از دیدگاه فقهاء

‏مرحوم نائینی _ ره _ در تفاوت میان موضوع و متعلّق می نویسد:‏

‏«‏لا اشکال فی ان کل حکم له متعلّق و موضوع و المراد من المتعلّق هو ما یطالب به العبد‎ ‎من الفعل و الترک کالحج و الصلاة و الصوم و غیر ذالک من الأفعال و المراد بالموضوع هو ما اخذ‎ ‎مفروض الوجود فی متعلق الحکم کالعاقل البالغ المستطیع مثلاً و بعبارة اخری المراد من الموضوع‎ ‎هو المکلف الذی طولب بالفعل او الترک بما له من القیود و الشرائط من العقل و البلوغ و غیر‎ ‎ذالک‏».‏‎[9]‎

‏بدون هیچ شبهه ای، هر حکم، متعلّقی و موضوعی دارد. منظور از‏‎ ‎‏متعلّق، همان چیزی است که از بنده طلب می شود؛ اعم از فعل و ترک، مانند‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 74
‏ ‏

‏حج، نماز، روزه و غیر اینها از افعال. و مراد از موضوع آن چیزی است که در‏‎ ‎‏متعلّق حکم مفروض الوجود اخذ شده است. مانند عاقلِ بالغ مستطیع مثلاً. به‏‎ ‎‏عبارت دیگر، مراد از موضوع مکلفی است که با قیود و شرایطش، از عقل و‏‎ ‎‏بلوغ و غیر اینها، مورد مطالبه واقع شده است.‏

‏مرحوم شهید صدر در تفاوت میان موضوع و متعلق می نویسد:‏

‏«‏ان الأحکام الشرعیه لها متعلقات و هی الأفعال التی یکون الحکم الشرعی مقتضیاً‎ ‎لإیجادها او الزجر عنها کالصلاة فی صلّ و شرب الخمر فی لاتشرب الخمر و متعلق المتعلقات‎ ‎و هی الأشیا الخارجیه التی یتعلق بها المتعلق الاوّل کالقبلة و الوقت فی الصلاة و الخمر فی‎ ‎لاتشرب الخمر و العقد فی اوفوا بالعقود و هذا ما یسمّی بالموضوع‏».‏‎[10]‎‏ ‏

‏احکام شرع، متعلقهایی دارند که عبارت است از افعالی که حکم شرعی‏‎ ‎‏ایجاد آنها را یا منع از آنها را اقتضا می کند؛ مانند نماز در «صلّ» و شربِ خمر در‏‎ ‎‏«‏لاتشرب الخمر‏». و متعلق المتعلق هایی دارد که عبارت است از همان اشیای‏‎ ‎‏خارجی که متعلق اوّل بر آن تعلّق گرفته است؛ مانند قبله و وقت در نماز، خمر‏‎ ‎‏در «‏لاتشرب‏ ‏الخمر‏» و عقد در «‏اوفوا بالعقود‏. و این همان چیزی است که‏‎ ‎‏موضوع نامیده می شود.‏

2 ـ نقد و بررسی

‏متعلّق احکام، به عقیدۀ همه فقها، همان افعال مکلفین است. طبق این‏‎ ‎‏تعریف، تفاوتش با موضوع اصطلاحی در این است که موضوع مفروض الوجود‏‎ ‎‏اخذ می شود و سبب برای حکم است و در رتبۀ مقدّم بر آن و متعلق، مسبب و در‏‎ ‎‏رتبۀ متأخر از حکم قرار دارد. البته این تفاوتها در صورتی است که این دو عنوان‏‎ ‎‏(موضوع و متعلق) در کنار یکدیگر قرار گیرند. تنها در این صورت است که دو‏‎ ‎‏معنای متفاوت پیدا می نمایند، ولی هنگامی که هر یک به تنهایی به کار روند، به‏‎ ‎‏جای یکدیگر استعمال می شوند. لذا مرحوم شیخ اعظم انصاری _ ره _ از وطن،‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 75
‏ ‏

‏مغازه، تمر، فاکهة، کنز، معدن، غوص‏‎[11]‎‏ و... به عنوان متعلق نام برده است؛‏‎ ‎‏در صورتی که مسلّم این است که بر این عناوین تعریف موضوع صادق است.‏

‏شایان ذکر است که فقیهان در کاربرد این دو عنوان چندان مقیّد نبوده اند که‏‎ ‎‏هر یک را در همان معنای دقیق و مورد خاص خود به کار برند؛ بلکه بسیای‏‎ ‎‏موارد متعلق را در معنای موضوع و موضوع را در معنای متعلق به کار برده اند.‏

‏در هر صورت منظور ما از موضوع در این نوشتار، همان چیزی است که‏‎ ‎‏حکم شرعی بر آن بار می شود؛ اعم از آنکه موضوع مصطلح باشد یا متعلق مصطلح.‏

ج) اقسام موضوع 

‏موضوعاتِ احکام، از زاویه های گوناگون تقسیم می گردد. تقسیمی که در‏‎ ‎‏بحثها دارای ثمره است، تقسیم موضوعات به اقسام ذیل است:‏

1 ـ موضوعات مستنبط شرعی

‏موضوعات مستنبط شرعی به آن دسته از موضوعاتی که شرع در معنای لغوی‏‎ ‎‏آنها تصریف نموده و آنها را در مفهومی جدید به کار برده است، اطلاق می طلبد.‏‎ ‎‏نظیر صلوة، صوم، حج و ... این الفاظ در لغت به معنایی بوده و در فرهنگ‏‎ ‎‏اسلامی به معنای دیگری استعمال شده است. و اینکه آیا این استعمال به وسیله‏‎ ‎‏خود شرع انجام پذیرفته (حقیقت شرعیه) و یا اینکه شارع آنها را به طور‏‎ ‎‏مجازی، در معنای مناسب به کار برده و بر اثر کثرت استعمال در دوره های بعد‏‎ ‎‏در این معانی و مفاهیم جدید حقیقت شده اند (حقیقت متشرعه) بحثی است که‏‎ ‎‏در اصول فقه به آن رسیدگی می شود و برای رعایت اختصار از طرح آن‏‎ ‎‏خودداری می گردد.‏

2 ـ موضوعات عرفی

‏موضوعات عرفی به آن دسته از موضوعات که هنگام پیدایش اسلام در میان‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 76
‏ ‏

‏مردم رایج بوده و مردم بدانها پایبند بوده اند، مانند انواع عقود و ایقاعات،‏‎ ‎‏قصاص، نکاح، طلاق و... اطلاق می گردد. موضع اسلام در برخورد با آنها‏‎ ‎‏یکسان نبوده است. دسته ای از آنها را به طور کلی تخطئه کرده و موضع منفی در‏‎ ‎‏برابر آنها گرفته است؛ مانند بیع عُربُون،‏‎[12]‎‏ مزابنه‏‎[13]‎‏ معاملات ربوی،‏‎[14]‎‏ سنت‏‎ ‎‏پسر خواندگی و ... .‏

‏پیامبر گرامی اسلام (ص) در وصیتش به معاذبن جبل می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«‏اَمت امر الجاهلیّة الا ما سنّه الإسلام و اظهر امر الإسلام کله صغیره و کبیره‏».‏‎[15]‎‏ ‏

‏دستۀ دیگری از موضوعات عرفی، با تنقیح و تهذیب و یا ضمیمه کردن یک‏‎ ‎‏سری شروط و قیود، مورد تأیید قرار گرفته است. یکی از این موضوعات،‏‎ ‎‏عنوان «مسافر» می باشد. شرع مقدس در صدق این عنوان بر شخص ـ در باب‏‎ ‎‏صلاة و صوم ـ مسافت معین و قصد را شرط نموده است. صاحب مفتاح الکرامه‏‎ ‎‏می نویسد: «‏[من شرائط القصر] قصد السفر و هی ثمانیه فراسخ‏».‏‎[16]‎‏ ‏

‏البته این صرفاً در باب صلاة و صوم است، ولی در ابواب دیگر معاملاتی،‏‎ ‎‏مانند مضاربه و... باز همان معنای عرفی موردنظر شارع است. لذا شهید در باب‏‎ ‎‏مضاربه می نویسد:‏

‏«‏و المراد بالسفر العرفی لا الشرعی و هو ما اشتمل علی المسافة المعینه‏».‏‎[17]‎‏ یعنی منظور‏‎ ‎‏از سفر، سفر عرفی است نه سفر شرعی که مشتمل بر مسافت معینی است.‏

‏نمونۀ دیگر، عنوان فقیر است که موضوع مصرف زکاتها قرار گرفته‏‎ ‎‏است. صاحب مفتاح الکرامه می نویسد:‏

‏«‏و الفقراء و المساکین و یشملها من قصر ماله عن مؤنة سنة له و لعیاله‏».‏‎[18]‎‏ یعنی عنوان‏‎ ‎‏فقرا و مساکین کسانی را شامل می شود که، اموالشان از مؤنه سال خود و عیالش‏‎ ‎‏کم آید نمونۀ دیگر عنوان «وطن» است. مرحوم شیخ حسن صاحب جواهر‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 77
‏ ‏

‏«‏والمراد من الوطن الذی یتم فیه و ان عزم علی السفر قبل تخلل العشرة، و هو کل موضع‎ ‎یتخذه الانسان مقراً و محلاً له علی الدوام الی الموت‏».‏‎[19]‎

‏منظور از وطنی که نماز در آن تمام است، اگر چه قبل از تمام شدن ده روز‏‎ ‎‏مسافرت نماید، عبارت است از جایی که انسان به طور دائمی تا زمان مرگ برای‏‎ ‎‏زندگی انتخاب کرده است.‏

‏و از همین قبیل است تعیین مقدار کُر، وقت بلوغ، قصر و... ‏

‏مرحوم شهید اول می نویسد:‏

‏«اموری که حدود آن عادتاً بر مردم پنهان می ماند، روش شریعت بر آن است‏‎ ‎‏که برای آنها حدود و ضوابطی روشن تعیین نماید. و از آن جمله است تعیین‏‎ ‎‏تعداد سنگ استنجا، مقدار مسافت برای سفر شرعی، قرار دادن عقل از شرائط‏‎ ‎‏تکلیف».‏‎[20]‎

‏صاحب جواهر در شرح فرمایش محقق که در تحدید جیران چنین نوشته‏‎ ‎‏است: ‏و قیل لمن یلی داره الی اربعین ذراعاً و هو حسن‏، می نویسد:‏

‏«‏ولعله غیر مناف للاوّل ضرورة انه تحدیه للعرف بذالک کما هی عادة الشارع فی مثل‎ ‎ذالک، کالوجه و المسافة و نحو هما مما یشک فی بعض الافراد منها بعدم معرفة التحقیق فی العرف‎ ‎علی وجه یعلم الداخل فیه و الخارج عنه فیضبطه الشارع الذی لا یخفی علیه الشیئی بما هو حدله‎ ‎فی الواقع و لیس ذالک منه معنی جدید، و لا ادخال لما هو معلوم الخروج فی العرف‎ ‎و بالعکس‏».‏‎[21]‎

‏شاید این معنا که جیران را به چهل زراع تحدید کرده، با آن معنای اول [که‏‎ ‎‏مفهوم جیران را به عرف واگذار نموده] تنافی ندارد. زیرا این در حقیقت تحدید‏‎ ‎‏مفهوم عرفی است؛ چنانکه در مواردی مانند وجه، مسافت، و امثال آن ـ که‏‎ ‎‏معنای عرفیش مشکوک است ـ عادت شرع بر این قرار گرفته که در مفهوم آنها‏‎ ‎‏دخالت نماید و آنها را تحدید کند و این ایجاد معنای جدید از ناحیۀ شرع یا‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 78
‏ 

داخل نمودن چیزی که از نظر عرف خارج است و بالعکس، نمی باشد.‏

‏حضرت امام خمینی _ قدس سره _ می نویسد:‏

‏«‏فان الزوجیة من الامور العقلائیه و من الإعتبارات التی یکون اساس الحیاة الإجتماعیة‎ ‎و نظامها متوقفاً علیها و لا تکون من المخترعات الشرعیه. نعم ان الشرایع قد تصرفت فیها نوع‎ ‎تصرفات فی حدودها لا انها اخترعتها بل اتخاذ الزوج و تشکیل العائله من مرتکزات بعض‎ ‎الحیوانات ایضاً‏».‏‎[22]‎‏ ‏

‏زوجیّت از امور عقلانی و از اعتباراتی است که اساس حیات اجتماعی و‏‎ ‎‏نظامهای اجتماعی بر آن توقف دارد و از مخترعات شرعی نمی باشد. آری،‏‎ ‎‏شرایع در حدود آنها تصرفاتی نموده اند، نه اینکه آن را اختراع کرده باشند؛ حتی‏‎ ‎‏ازدواج و تشکیل خانواده از ارتکازات بعضی حیوانات نیز می باشد.‏

‏دسته سوم از موضوعات عرفی، موضوعاتی هستند که شارع در آنها تصرفی‏‎ ‎‏ننموده و معیارِ دریافت مفاهیم و تعیین مصادیق، همان دریافت عرف، لغت و‏‎ ‎‏مراجعه به خبره است. به این دسته از موضوعات، اصطلاحاً موضوعات صِرف‏‎ ‎‏می گویند و آنها بخش اعظم موضوعات فقهی را تشکیل می دهند. به عنوان مثال‏‎ ‎‏در کتاب الطهارة ملاک و معیار در تشخیص بلوغ، اناء، دلو، اطلاق و اضافه،‏‎ ‎‏منی، تحقق غسلۀ ثانیه، مسمّی قروح و جروح، جاری و راکد، مفهوم جلل،‏‎ ‎‏معنای سکر و... عرف معرفی شده است. مرحوم صاحب جواهر می نویسد:‏

‏«‏بل قد عرفت سابقاً ان البلوغ من موضوعات الاحکام الشرعیه التی مرجعها العرف‎ ‎و العادة و انما یتعین الرجوع الی الشرع فی تحدید الموضوعات مع الشک، دون الیقین الذی قد‎ ‎عرفت حصوله فی المقام‎[23]‎‏... ‏و المرجع فی الإناء و الآئیه و الا و انی الی العرف کما صرح به غیر‎ ‎واحد‎[24]‎‏... ‏ینبغی ان یکون المرجع فی الدلو الی العرف العام‎[25]‎‏... ‏لان امر الإطلاق و الإضافه‎ ‎یرجع الی العرف‎[26]‎‏... ‏و المرجع فی تحقق الغسلة الثانیة العرف‎[27]‎... و یرجع فی مسمی القروح‎ ‎و الجروح الی العرف‎[28]‎... و المراد فی صدق المرتین العرف کما فی غیره من الالفاظ‏».‏‎[29]‎


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 79
‏ ‏

‏آیت الله خوئی می نویسد:‏

‏«‏فالی هنا تحصل ان مفهوم الجلل کبقیة المفاهیم العرفیة لابد فی تعیینه من الوجوع الی‎ ‎العرف و لا اعتبار بشیئی مما ذکروا، فی تعریفه‏».‏‎[30]‎

‏مرحوم صاحب جواهر می نویسد:‏

‏«‏... و المرجع فی معنی السکر و فی الفرق بینه و بین الاغماء و نحوه العرف‏».‏‎[31]‎‏ ‏

‏همچنین در کتاب الصلاة معیار در تعیین مفهوم و تشخیص مصداق قیام،‏‎ ‎‏جهر و اخفات در قرائت، تقدم و مساوات در صفهای جماعت، کسی که‏‎ ‎‏شغلش مسافرت است (در باب مسافرت است) و... عرف معرفی شده است. ‏

‏مرحوم صاحب جواهر می نویسد:‏

‏«‏والمرجع فی القیام الی العرف‎[32]‎... ان المرجع فیها (جهر و اخفات) الی العرف کما‎ ‎هو الضابط فی کل مالم یرد به تحدید شرعی‎[33]‎... و کیف کان فمدار التقدم و المساوات‎ ‎العرف‎[34]‎... واوجه منه ایکاله (من کان شغله السفر) الی العرف‏».‏‎[35]‎

‏همچنین در معنای مؤنه سنه در کتاب الخمس و نفقه در کتاب النکاح،‏‎[36]‎‎ ‎‏احیاء،‏‎[37]‎‏ مفهوم رشد و سفه در کتاب حجر، مفهوم لقطه و لقیط، مفهوم‏‎ ‎‏تصرف، قبض،‏‎[38]‎‏ مما ثلت کیل‏‎[39]‎‏ و وزن، شرط، مفهوم غنا، و... در کتاب‏‎ ‎‏المکاسب به عرف واگذار شده است. و نیز در مبحث وقف، در وقف‏‎ ‎‏به جیران،‏‎[40]‎‏ شیعه،‏‎[41]‎‏ فقرا،‏‎[42]‎‏ مسلمانان،‏‎[43]‎‏ مؤمنان،‏‎[44]‎‎ ‎‏اولاد،‏‎[45]‎‏ عشیره،‏‎[46]‎‏ منسوبین،‏‎[47]‎‏ هاشمیین،‏‎[48]‎‏ قوم،‏‎[49]‎‏ سبیل الله‏‎[50]‎‏،‏‎ ‎‏سبیل الثواب‏‎[51]‎‏ و... عرف را مرجع دانسته اند و نظیر همین بحث را در کتاب‏‎ ‎‏وصیت، ایمان و بسیاری از کتابهای دیگر مطرح ساخته و در همه آنها به‏‎ ‎‏مرجعیّت عرف پافشاری نموده اند.‏

‏شایان ذکر است منظور فقیهان از مرجعیت عرف در تشخیص این قبیل‏‎ ‎‏موضوعات، این نیست که تشخیص موضوعات به عوام و مقلدان واگذار شده و‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 80
‏ ‏

‏فقیهان در این باب هیچگونه مسؤولیتی ندارند، بلکه هدفشان این است که در این‏‎ ‎‏قبیل موضوعات عرف به عنوان منبعی از منابع شناخت صحیح موضوعات‏‎ ‎‏می باشد و فقیهان در فهم موضوعِ احکام، از فهم عرفی باید کمک بگیرند.‏

گفتار دوّم زمان و مکان و دگرگونی موضوعات

‏تاکنون ثابت گردید که اکثر موضوعات احکام را موضوعاتِ عرفی و امضایی‏‎ ‎‏تشکیل می دهد و یکی از ویژگیهای این قبیل موضوعات این است که با دگرگونی‏‎ ‎‏عرفها و عادتها در بستر زمان و مکان، آنها نیز دستخوش دگرگونی می گردند و با‏‎ ‎‏دگرگونی آنها، احکامی که بر آن موضوعات بار شده اند نیز دگرگون می گردند.‏‎ ‎‏فقیهان آگاه به زمان در کتابهای فقهی به این واقعیت اعتراف نموده و در‏‎ ‎‏استنباطهای خود آن را مورد توجه قرار داده اند. مرحوم شهید اوّل _ ره _ می نویسد:‏

‏«‏یجوز تغیّر الأحکام بتغیّر العادات کما فی النقود المتعاورة و الاوزان المتداوله و نفقات‎ ‎الزوجات و الأقارب. فانها تتبع عادة ذالک الزمان الذی وقعت فیه و کذا تقدیم العواری بالعوائد‎ ‎و منه الأختلاف بعد الدخول فی قبض الصداق، فالمروی تقدیم قول الزوج عملاً بما کان علیه‎ ‎السلف من تقدیم المهر علی الدخول و منه اذا قدم شیئا قبل الدخول کان مهراً اذا لم یسم غیره‎ ‎تبعا لتلک العادة. فالآن ینبغی تقدیم قول الزوجه و احتساب ذالک من مهر المثل و منه اعتبار الشبر‎ ‎فی الکر و الزرع فی المسافة فانه معتبر بما تقدم لا بما هو الآن ان ثبت اختلاف المقادیر کما هو‎ ‎ظاهر‏».‏‎[52]‎

‏جایز است دگرگونی احکام با تغییر عادتها، چنانکه در نقدهای متداول و‏‎ ‎‏وزنها و نفقۀ زوجه ها و نزدیکان چنین است. این امور تابع عرف و عادت همان‏‎ ‎‏زمانی است که در او واقع گردیده است. و از این قبیل است اختلاف بعد از‏‎ ‎‏دخول در قبض صداق، روایت بر مقدم بودن قول زوج رسیده، از این رو که‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 81
‏ ‏

‏سلف عادتشان بر این بوده که قبل از دخول مهر را می پرداختند. و به خاطر همین‏‎ ‎‏عادت است که اگر چیزی را زوج قبل از دخول به زوجه بپردازد، در صورتی که‏‎ ‎‏نامی از غیر مهر برده نشود، از مهر محسوب می گردد، ولی در زمان حاضر در‏‎ ‎‏چنین موردی باید قول زوجه را مقدم داشت و مهر المثل را برای زوجه ثابت‏‎ ‎‏نمود. و از همین قبیل است اعتبار «وجب» در محاسبۀ «کر»، و «زراع» در‏‎ ‎‏محاسبۀ «مسافت» که در صورت اختلاف مقادیر باید عرف و عادت گذشته را‏‎ ‎‏مورد توجه قرار داد، نه عادت حالا را.‏

‏حضرت امام خمینی _ قدس سره _ می نویسد:‏

‏«‏ثم ان العیب من العناوین التی تختلف الأنظار فیها بحسب الأمکنة و الأزمنه و الإعتبارات‎ ‎و العقاید فربّما یکون شیئی فی بعض الأزمنة عیباً و لا یعد عیباً فی زمان آخر، بل قد یعد کمالاً‎ ‎و کذا مع اختلاف الأمکنه کما فی قصر شعر المرأة من الاصل حسب اختلاف الأمکنة و الأزمنه‎ ‎و سواد اللون و بیاضه فی النسأ حسب اختلاف البلاد و کما فی کون المرأه قلیلة الولادة فانه عیب‎ ‎فی بعض النواحی و کما فی الآخر و کذالک الختان کمال فی محیط المسلمین و الیهود و عیب فی‎ ‎محیط النصاری فلا بدّ من الإیکان الی العرف مع رعایة محیط المتعاملین بحسب الأزمنه‏».‏‎[53]‎

‏عیب از عناوینی است که نظرها دربارۀ آن، به حسب مکانها و زمانها و‏‎ ‎‏اعتبارات و عقاید، مختلف است. چه بسا چیزی در بعضی زمانها عیب محسوب‏‎ ‎‏می گردد و در زمان دیگری همان چیز عیب نمی باشد، حتی گاهی کمال‏‎ ‎‏محسوب گردد. به حسب اختلاف مکانها نیز عناوین مختلف می گردند، چنانکه‏‎ ‎‏در کوتاه کردن موی سرزن، به حسب اختلاف مکانها و زمانها، نظرها مختلف‏‎ ‎‏است. و در مورد سفیدی و سیاهی پوست زنان، به حسب اختلاف سرزمینها‏‎ ‎‏نظرها مختلف می باشد. همچنین کم بچه آوردن زن در بعضی نواحی عیب‏‎ ‎‏است و در بعضی دیگر کمال. و نیز ختنۀ پسران در محیط مسلمانان و یهود کمال‏‎ ‎‏است و در محیط نصارا عیب. این قبیل امور را باید به عرف واگذار کرد، با‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 82
‏ ‏

‏رعایت محیط و زمان صاحبانِ معامله.‏

‏از فقیهانی که اهتمام ویژه ای به این موضوع داشته اند، شیخ حسن صاحب‏‎ ‎‏جواهرالکلام است. وی در جای جای این کتاب ارزشمند بر دگرگونی‏‎ ‎‏موضوعات عرفی در بستر زمان و مکان پافشاری کرده و در مقام استنباط احکام‏‎ ‎‏شرعی توجه کاملی به این واقعیت مبذول داشته است.‏

‏ما در این نوشتار نمونه هایی از سخنان این فقیه سختکوش را، به ترتیب کتب‏‎ ‎‏فقهی، نقل می کنیم و برای رعایت اختصار از هر کتاب یک نمونه نقل می نماییم.‏

‏کتاب الطهاره‏

‏در مبحث نزح بئر می نویسد:‏

‏«‏و کأن مجهولیة مقدار الدلو مما یرشد إلی الاستحباب لإختلافه باختلاف الازمنة‎ ‎و الأمکنة و غیر ذالک‏».‏‎[54]‎

‏گویا مجهول بودن مقدار دلو ارشاد به استحباب نزح تبر دارد (نه وجوب‏‎ ‎‏آن). زیرا مقدار دلو به اختلاف زمانها و مکانه و غیر آنها، متفاوت می گردد.‏

‏کتاب الصلاة‏

‏در مبحث عدالت امام جماعت، بعد از تعریف عدالت و اینکه رعایت‏‎ ‎‏مروت در عدالت لازم است، می نویسد:‏

‏«‏و بالمروة ان لایفعل ماتنفر النفوس عنه عادة و یختلف ذالک باختلاف الأشخاص و الأزمنه‎ ‎و الأمکنة‏».‏‎[55]‎

‏مراد از مروت آن است که عملی به طور عادی موجب تنفر نفوس می گردد،‏‎ ‎‏مرتکب نشود و این به اختلاف اشخاص و زمانها و مکانها متفاوت می باشد.‏

‏کتاب الخمس‏

‏ ـ در مبحث خمس ارباح مکاسب و اینکه وجوب خمس بعد از مؤنۀ سال‏‎ ‎‏است، می نویسد:‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 83
‏ ‏

‏«‏فلیست الأخبار حینئذ خالیة عن الإشارة الی المراد بالمؤنه بل و لا عن تحدیدها بالسنة، نعم‎ ‎هی خالیة عن تفصیل المؤنه و بیانها، کخلوها عن بیان العیال واجبی النفقة او الاعم منهم‎ ‎و مندوبیها و هو فی محله فی کل منهما سیّما الاوّل لعدم امکان الإحاطة ببیان ذالک جمیعه،‎ ‎خصوصاً مع ملاحظة الأشخاص و الأزمنه و الأمکنه و غیرها. فالاولی ایکاله الی العرف‎ ‎کایکال المراد بالعیال الیه‏».‏‎[56]‎‏ ‏

‏اخبار از اشاره به مؤنه و تحدید آن به «سَنَه» خالی نیست. آری از تفصیل و‏‎ ‎‏بیان مؤنه خالی است؛ چنانکه از بیان عیال ـ چه واجب النفقه و چه اعم از واجب‏‎ ‎‏و مستحب خالی است ـ خالی بودن اخبار از بیان این دو، بویژه اولی، بجاست.‏‎ ‎‏زیرا بیان همه جانبه و کامل آن ممکن نیست؛ بویژه با ملاحظۀ اشخاص و زمانها و‏‎ ‎‏مکانهای مختلف و غیر آنها که با اختلاف آنها مؤنه نیز مختلف می گردد.‏

‏پس بهتر آن است که به عرف واگذار گردد، چنانکه بیان عیال به آنان‏‎ ‎‏واگذار شده است.‏

‏کتاب الزکاة‏

‏در اینکه اگر فقیر، خانه، خادم و اسبهای متعدد داشته باشد، آیا جایز است‏‎ ‎‏دادن زکاة به او؟ می نویسد:‏

‏«‏و بالجمله المراد علی ما یناسب حاله حاجة و عزاً فی جمیع ذالک کمّاً و کیفاً و یختلف باختلاف‎ ‎الأشخاص و الازمنه و الأمکنه‏».‏‎[57]‎

‏در همه این امور کمّاً و کیفاً مدار مناسبت، حال فقیر است از جهت احتیاج و‏‎ ‎‏عزّت. و این به اختلاف اشخاص و زمانها و مکانها مختلف می باشد.‏

‏کتاب الحج ‏

‏در مبحث کفّارۀ صید می فرماید روایاتی که دلالت دارند که کفارۀ صید‏‎ ‎‏کبوتر یک درهم است، این درهم قیمت سوقیة کبوتر نیست. و در مقام استدلال‏‎ ‎‏می نویسد: «‏ضرورة اختلافها باختلاف الازمنة و الطیور و غیرهما من الاحوال‏».‏‎[58]‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 84
‏ ‏

‏بدیهی است که قیمت سوقیه کبوتر به اختلاف زمانها و انواع کبوترها و غیر‏‎ ‎‏اینها مختلف است.‏

‏کتاب البیع‏

‏در اینکه مدار در مکیل و موزون بودن عرف بلد است، می نویسد: «‏المدار فی‎ ‎المکیل و الموزون و المعدود علی المسمی بذالک، من حیث تعارف بیعه باحد الأعتبارات اوبها علی‎ ‎وجه یعد بیعه بدونها بیع مجهول و غرر، فیه وردالحکم حینئذ مدار ذالک، و ان اختلف باختلاف‎ ‎الاقطار و الأمصار و الأزمنه و لیس ذالک من اختلاف الأحکام الشرعیه نفسها، بل هو من‎ ‎اختلاف موضوعاتها و عنوانها التی تدور مداره‏».‏‎[59]‎

‏در مکیل و موزون و معدود بودن مدار بر اسم است، به گونه ای که متعارف‏‎ ‎‏است معامله با آنها و بدون رعایت آنها بیع مجهول و غرری بشود. حکم دایر‏‎ ‎‏مدار آن است، گرچه به اختلاف مکانها و زمانها مختلف می گردد و این اختلاف‏‎ ‎‏حکم شرعی نیست، بلکه اختلاف موضوعات و عناوینی است که حکم شرعی‏‎ ‎‏دایر مدار آنها است.‏

‏کتاب الرهن ‏

‏در اینکه آیا جایز است مال یتیم را قرض بدهند و چیزی را به عنوان رهن‏‎ ‎‏بگیرند، می نویسد:‏

‏«‏و علی کل حال فالأولی ایکان الأمر الی الضابطه غبطه المذکور الذی هو مختلف‎ ‎باختلاف الاحوال و الازمنه و الأمکنه‏».‏‎[60]‎

‏به هر حال بهتر است امر را موکول کنیم به ضابطه ای که ذکر شد (غبطه) که‏‎ ‎‏به اختلاف حالات و زمانها و مکانها دگرگون می گردد.‏

‏کتاب الحجر‏

‏در مورد ملاک رشد و سفاهت می نویسد:‏

‏«‏ان المدار فی السفه و الرشد علی العرف فقد یقال بتحقق الاوّل منهما فیه بصرف جمیع‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 85
‏ ‏

المال فی وجوه البر، خصوصاً بالنسبه الی بعض الأشخاص و الأزمنه و الأمکنه و الاحوال‏».‏‎[61]‎‎ ‎‏مدار در سفاهت و رشد بر عرف است. گاهی گفته می شود؛ صرف جمیع‏‎ ‎‏اموال در راه خیر سفاهت محقق می گردد، بویژه نسبت به بعضی از اشخاص و‏‎ ‎‏در بعضی زمانها و مکانها و حالات‏

‏کتاب الودیعه ‏

‏در مورد حفظ ودیعه می نویسد:‏

‏«‏(و تحفظ الودیعه بما جرت العادة بحفظها) به (کالثوب و الکتب فی الصندوق و الدّابة فی‎ ‎الاصطبل و الشاة فی المراح او ما یجری مجری ذالک فی الحرز لمثلها فی العاده کما هو الضابط‎ ‎فی کل مالا حدله فی الشرع الذی منه ما نحن فیه... بل علیه تحصیل الحرز لها مقدمةٍ للحفظ‎ ‎الواجب علیه، نعم الظاهر اختلافه باختلاف الأزمنه و الأمکنة‏».‏‎[62]‎

‏ودیعه حفظ می شود با آنچه عادت بر حفظ ودیعه با آن است؛ مانند جامه و‏‎ ‎‏کتاب در صندوق و چهارپای در اصطبل و گوسفندان در آغل و مانند آن که عرفاً ‏‎ ‎‏حرز امثال این موجودات محسوب می گردد. چنانکه همین ضابط هر چیزی‏‎ ‎‏است که شرعاً برایش حدی تعیین نشده که مورد ما از همین باب است و بر‏‎ ‎‏شخص است که برای نگهداری ودیعه حزر به دست آورد. آری مصادیق حزر‏‎ ‎‏به اختلاف زمانها و مکانها مختلف می باشد.‏

‏کتاب النکاح ‏

‏در مورد نفقۀ واجب زوجه می نویسد:‏

‏«‏(لابد فی الکسوة من زیادة فی الشتأ للتدثر کالمشحوه للیقظة و اللحاف للنوم) و غیر‎ ‎ذالک مما یختلف باختلاف الازمنه و الامکنه و النساء... (و یرجع فی جنسه الی عادة امثال المرأة‏».‏‎[63]‎‏ ‏

‏در پوشش لازم است در فصل سرما افزوده شود؛ مانند لباده برای بیداری و‏‎ ‎‏لحاف برای خواب و غیر اینها از اموری که به اختلاف زمانها و مکانها وزنها‏‎ ‎‏مختلف می گردد و در جنس آن به عادت مانند آن زن مراجعه می شود.‏

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 86
 

الف) انواع دگرگونیهای موضوع

‏پیشتر روشن گردید که با اختلاف زمانها و مکانها، موضوعات نیز مختلف و‏‎ ‎‏دگرگون می گردند. اینک باید توجه کرد که این دگرگونیها، انواع گوناگونی‏‎ ‎‏دارد: دگرگونی ممکن است در ذات و ماهیت موضوع پدید آید و یا در قیود،‏‎ ‎‏شرایط و بعضی صفات آن. نیز در پاره ای از اوقات ممکن است تبدل در مصداق‏‎ ‎‏موضوع یا در اسم و عنوان آن باشد. حتی گاهی در خود موضوع هیچ تبدّلی‏‎ ‎‏حاصل نشده است، ولی در نسبتها و اضافات موضوع دگرگونی پدید می آید.‏‎ ‎‏گاهی دگرگونی به صورت توسعه یا تضییق موضوع رخ می نماید. فقیه در مقام‏‎ ‎‏استنباط باید همۀ این دگرگونیها را مورد توجه قرار دهد و با شناخت دقیق و‏‎ ‎‏همه جانبۀ موضوع، حکم شرعی را بدان بار نماید. یکی از وجوه تمایز فقیهان‏‎ ‎‏جامع و آگاه به زمان از دیگران در همین نکته نهفته است. ما در این نوشتار با‏‎ ‎‏استفاده از کلمات فقیهان به توضیح مختصر هر یک از این دگرگونیها‏‎ ‎‏می پردازیم.‏

1 ـ دگرگونی ماهیت موضوع 

‏منظور از این نوع دگرگونی آن است که خصوصیات خود شیئ ـ جدای از‏‎ ‎‏احکام و روابطی که با سایر اشیا دارد ـ تماماً تغییر کند و از نظر عرفی نوعی تغییر‏‎ ‎‏ماهوی در آن پدید آید؛ مثل اینکه مردارِ سگ در زمین شوره زار پس از مدتی‏‎ ‎‏استحاله پیدا کند و به نمک مبدل شود. یا عذرۀ متنجس بسوزد و خاکستر شود. یا‏‎ ‎‏بول تبدیل به بخار گردد و امثال آن. در صورت چنین تغییری در چیزی، حکم آن‏‎ ‎‏نیز عوض می شود.‏

‏مرحوم شیخ انصاری _ ره _ می نویسد:‏

‏«‏کیف کان فالذی ینبغی ان یراد هنا من الإستحالة استحالة الموضوع و تبدّلها الی مغایره‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 87
‏ ‏

عرفاً، سوأ کان تبدّلها بتبدل ذاتیاتها او بعض خصوصیاتها العرضیة. فلو فرضنا ان النجاسة حمل‎ ‎فی کلام الشارع علی الماء المتلبس بالتغیّر او المتصف بکونه فی الکوز وزالت الصفة، زالت‎ ‎النجاسة لان المحمول تابع للموضوع فبزواله یزول و ثبوته فی موضوع آخر یحتاج الی دلیل‎ ‎و التمسک بالاستصحاب غیر معقول لان بقاء الحکم فی غیر موضوعه غیرمعقول‏».‏‎[64]‎

‏به هر حال مراد از استحاله در اینجا استحالۀ موضوع پیشین و تبدل آن عرفاً به‏‎ ‎‏موضوع دیگر است؛ چه تبدل موضوع به تبدّل ذاتیاتش باشد و چه تبدل در بعضی‏‎ ‎‏از خصوصیات عرضیش باشد. اگر فرض کنیم نجاست در کلام شارع بر آبی که‏‎ ‎‏متغیر است و یا متصف به بودنش در کوزه است بارشده و این صفات زایل‏‎ ‎‏شوند، نجاست نیز زایل می گردد. زیرا محمول تابع موضوع است و با زوال‏‎ ‎‏موضوع زایل می گردد و ثبوت آن محمول در موضوع دیگر محتاج به دلیل است‏‎ ‎‏و تمسک به استصحاب بقای حکم معقول نیست. زیرا بقای حکم در‏‎ ‎‏غیر موضوعش معقول نیست.‏

‏مرحوم آیت الله خوئی _ ره _ می نویسد:‏

‏«‏ثم ان الدلیل علی مطهریة الاستحاله هو ان بالاستحالة یتحقق موضوع جدید‎ ‎غیر الموضوع المحکوم بنجاسته لانه انعدم وزال و المستحال الیه موضوع آخر فلابد من ملاحظة‎ ‎ان ذالک الموضوع المستحال الیه هل تثبت طهارته بدلیل اجتهادی اولم تثبت طهارته کذالک؟‎ ‎فعلی الاول لامناص من الحکم بطهارته یعیّن ذالک الدلیل کما انه علی الثانی یحکم بطهارة‎ ‎المستحال الیه ایضاً لقاعدة الطهارة... و نجاسته قبل الاستحاله قد ارتفعت بارتفاع موضوعها‎ ‎و لا معنی لبقاء الحکم عند انعدام موضوعه‏».‏‎[65]‎

‏دلیل بر مطهریت استحاله این است که با استحاله موضوع جدیدی، غیر از‏‎ ‎‏آن موضوعی که حکم شده بود به نجاستش، به وجود می آید. زیرا موضوع قبلی‏‎ ‎‏نابوده شده و از میان رفته و مستحال الیه موضوع دیگری است و باید این موضوع‏‎ ‎‏جدید ملاحظه شود که آیا طهارتش به وسیلۀ دلیل اجتهادی ثابت شده یا نه؟ در‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 88
‏ ‏

‏صورت اول، به سبب آن دلیل اجتهادی حکم به طهارتش می شود و در صورت‏‎ ‎‏دوم نیز حکم می شود به طهارت به سبب قاعدۀ طهارت. و نجاستی که قبل از‏‎ ‎‏استحاله داشته با از میان رفتن موضوعش، مرتفع می شود. و معنا ندارد با انعدام‏‎ ‎‏موضوع حکم، نجاست باقی بماند.‏

‏مطلبی که در ذیل این قسمت از بحث طرح آن لازم است این است که آیا هر‏‎ ‎‏مکلفی حق دارد برای فرار از انجام تکالیف، خود را از موضوعی خارج و به‏‎ ‎‏موضوع دیگر داخل نماید؟ مثلاً موضوع وجوب صوم، مکلّفِ حاضر است،‏‎ ‎‏حال آیا انسان برای فرار از روزه حق دارد سفر کند و موضوع وجوب صوم را‏‎ ‎‏دگرگون سازد؟ یا مثلاً موضوع وجوب حج، مستطیع است، حال آیا شخص‏‎ ‎‏مستطیع حق دارد قبل از موسم مال خود را به کسی ببخشد تا از موضوع وجوب‏‎ ‎‏حج خارج گردد و پس از موسم آن را تحویل گیرد؟ و یا اینکه شخص برای فرار‏‎ ‎‏از ربای معاملی، معامله را به صورت دو هبه درآورد که هر کدام جنس خود را‏‎ ‎‏بدون قصد معاوضه به دیگری ببخشد یا اینکه دو مقدار متساوی را معاوضه کنند و‏‎ ‎‏زیاده را صاحب زیاده هبه کند؟ یا برای فرار از ربای قرضی، قرض را به صورت‏‎ ‎‏بیع شرط در آورند؟ و...‏

‏این بحث همان بحث معروف حیل شرعی است که تفصیل آن از عهدۀ این‏‎ ‎‏نوشتار بیرون است. پاسخ اجمالی این سؤالات این است که اگر تبدل موضوع‏‎ ‎‏در امر عینی خارجی واقع گردد، مانند مثالهایی که در آغاز بحث طرح گردید،‏‎ ‎‏بدون شک با دگرگونی موضوع حکم نیز دگرگون می گردد و هیچ محذوری‏‎ ‎‏پیش نمی آید؛ امّا اگر دگرگونی تنها در اسم و عنوان باشد، چنانکه در حیله های‏‎ ‎‏ربا هست، در این صورت اگر این تغییر صوری موضوع، مبارزه با اغراض‏‎ ‎‏مقنن باشد و در حقیقت کلاه بر سر شارع گذاشتن باشد، مسلماً جایز نخواهد‏‎ ‎‏بود و تنها در غیر این صورت جایز است. نظیر آنکه سفر می کند تا نماز را قصر‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 89
‏ ‏

‏کند و روزه را افطار نماید. زیرا در حقیقت بر خلاف غرض شارع عمل‏‎ ‎‏نکرده است، بلکه شارع خودش در مورد قصر حکمی وضع کرده و در مورد‏‎ ‎‏سفر حکمی دیگر و از سفر اختیاری مانع نشده است. مرحوم صاحب جواهر‏‎ ‎‏ _ ره _ از فقیهانی است که بر حقیقت فوق تصریح نموده و بعد از نقل روایتی در‏‎ ‎‏مذمت حیلۀ اصحاب سبت ـ که برای فرار از صید روز شنبه انجام می داده اند ـ ‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏«‏او لمعلومیة منافات ذالک للغرض المراد من النهی عن الأصطیاد و هو الطاعة و الإمتثال فی‎ ‎مقام الأختبار لهم و لعلّ من ذالک ما یتعاطاه بعض الناس فی هذه الأزمنه من التخلّص مما فی ذمّته‎ ‎من الخمس و الزکاة، ببیع شیئ ذی قیمه ردّیة بالف دینار مثلاً من فقیر برضاه لیحتسب علیه ما‎ ‎فی ذمته عن نفسه ولو بان یرفع له شیئاً فشیئاً، ممّا هو مناف للمعلوم من الشارع من کون المراد‎ ‎بمشروعیة ذالک نظم العباد و سیاسة الناس فی العاجل و الآجل بکفّ حاجة الفقراء من مال‎ ‎الأغنیاء بل فیه نقض للغرض الّذی شرّع له الحقوق و کل شیئ تضمّن نقض غرض اصل‎ ‎مشروعیة الحکم یحکم ببطلانه کما او مألذالک غیر واحد من الأساطین‏».‏‎[66]‎‏ ‏

‏حضرت امام خمینی(ره) نیز از این رو که راهها و حیله های فرار از ربا، از‏‎ ‎‏قبیل تغییر صوری موضوع است که با اغراض مقنن در تنافی است، همۀ آن‏‎ ‎‏حیله ها را مردود شمرده و می نویسد:‏

‏«‏ضرورة ان الحیل لاتخرج الموضوع عن الظلم و الفساد و تعطیل التجارات و غیرها مما هی‎ ‎مذکورة فی الکتاب و السنة... ولو قیل: ان ما ذکر من الظلم و الفساد نکتة جعل الحکم لاعلته‎ ‎یقال: مسلّم، لکن ذالک یوجب صحة التخصیص و التقیید و اما المخالفة لتمام الدلاله فلا یمکن‎ ‎تصحیحها بذالک، و فی المقام اذا کان الحکمة فی حرمة الربا ما ذکر من المفاسد لایجوز التخلّص‎ ‎عنه فی جمیع الموارد بحیث لایشدّ عَنه مورد، للزوم اللغو فی الجعل، فتحریم الربا لنکتة الفساد‎ ‎و الظلم و ترک التجارات و تحلیله بجمیع اقسامه و افراده مع تغییر عنوان لایوجب نقصاً فی ترتّب‎ ‎تلک المفاسد من قبیل التناقض فی الجعل او اللغویه فیه‏».‏‎[67]‎‏ ‏

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 90
 

2 ـ دگرگونی قیود یا بعضی صفات موضوع 

‏گاهی موضوعات احکام، دارای یک سری قیودی است که در زمانها و‏‎ ‎‏مکانهای مختلف دگرگون می شوند و با تغییر یکی از قیود، در حقیقت موضوع‏‎ ‎‏حکم دگرگون شده و در نتیجه حکم نیز دگرگون می شود. این قیود دو دسته اند:‏‎ ‎‏یک دسته قیود عینی و قابل تجربه هستند. مثلاً موضوع حرمت، آب انگوری‏‎ ‎‏است که به جوش آید و دو ثلث آن کم نشده باشد. با زایل شدن هر یک از قیود‏‎ ‎‏حرمت نیز زایل می گردد. دستۀ دیگر از قیود، اعتباری هستند. مثلاً شیئی‏‎ ‎‏خارجی که قید «مملوک» بودن را دارد، دیگران نمی توانند بدون اجازه مالک در‏‎ ‎‏آن تصرف کنند. و یا زن با قید همسر و زوجه بودن بر مرد حلال و نفقه اش‏‎ ‎‏واجب است. این زن، تا وقتی که این قید اعتباری را دارد، احکام مخصوص به‏‎ ‎‏خود دارد و وقتی طلاق داده شود، احکام دیگری خواهد داشت.‏

‏مرحوم شیخ آقا ضیاء الدین عراقی می نویسد:‏

‏«‏... لأنّ موضوع الاحکام الکلیة انّما هو المفاهیم الکلیّة و باختلاف القیود و تبادل‎ ‎الحالات یختلف المفهوم المأخوذ موضوعاً للحکم‏».‏‎[68]‎

‏... زیرا موضوع احکام همانا مفاهیم کلی است و با دگرگونی قیود و تبادل‏‎ ‎‏حالات مفهومی که موضوع حکم قرار گرفته، دگرگون می شود (و به تبع آن‏‎ ‎‏حکم نیز دگرگون می شود). آیا دگرگونی هر قیدی و خصوصیتی موجب‏‎ ‎‏دگرگونی موضوع و در نتیجه دگرگونی حکم را به دنبال دارد؟‏

‏خصوصیات و قیودی که در احکام اخذ شده اند، چند دسته اند: دسته ای از‏‎ ‎‏آنها مستقیماً به خود حکم بر می گردند و دسته ای به موضوع و دسته ای به غرض و‏‎ ‎‏مصلحت حکم. آن دسته از قیود که در موضوع اخذ شده اند، با دگرگونی آنها‏‎ ‎‏حکم نیز دگرگون می شود. و آن دسته از خصوصیات و قیودی که در غرض و‏‎ ‎‏ملاک دخالت دارند، به نوبۀ خود به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی از آنها در‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 91
‏ ‏

‏اصل غرضیّت غرض دخالت دارند، به گونه ای که با از میان رفتن قید و‏‎ ‎‏خصوصیت اساساً غرضی باقی نمی ماند. طبیعی است که با دگرگونی این قبیل‏‎ ‎‏قیود حکم نیز دستخوش دگرگونی می شود. و گروهی از آنها در فعلیت غرض‏‎ ‎‏و مصلحت دخالت دارند و دگرگونی آنها موجب می شود که غرض و مصلحت‏‎ ‎‏به فعلیت نرسد.‏

‏مرحوم محقق اصفهانی می نویسد:‏

‏«‏ان الخصوصیّة المأخوذة فی الواجب تارةً تکون مقدمةً للمقتضی بحیث یکون الخاص‎ ‎واجبا و اخری یکون دخیله فی فعلیة الغرض و مثلها یکون شرطاً للواجب فعلی الاّول یکون‎ ‎المقید بما هو واجباً نفسیاً و علی الثانی یکون الواجب النفسی مقیداً. فمفروض الوجوب النفسی‎ ‎حینئذ ذات الفعل و انّما قید الواجب بتلک الخصوصیة لدخلها فی الغرض فتکون تحصیلها واجبا‎ ‎بوجوب مقدّمی‏».‏‎[69]‎

‏خصوصیاتی که در واجب اخذ می شوند، گاهی مقوّم مقتضی هستند و در‏‎ ‎‏اصل غرضیت غرض دخالت دارند؛ به گونه ای که ماهیت خاص واجب‏‎ ‎‏می شود. و گاهی در فعلیت غرض دخالت دارند. این قبیل قیود، قیود واجب‏‎ ‎‏هستند (نه وجوب). در صورت اول، مقید بما هو مقید وجوب نفسی دارد و در‏‎ ‎‏صورت دوم واجب نفسی که عبارت است از ذات فعل مقید می شود و دلیل‏‎ ‎‏تقییدش این است که این قید در فعلیت غرض دخالت دارد. لذا از باب مقدمۀ‏‎ ‎‏واجب، تحصیلش واجب است.‏

‏مرحوم آقاضیاء الدین عراقی می نویسد:‏

‏«‏واعلم بان القیود فی دخلها فی المصلحة علی ضربین منها مایکون راجعا الی مقام الدخل‎ ‎فی اصل الإحتیاج الی الشیئی و اتصاف الذات بکونها صلاحاً و محتاجاً الیها بحیث لولاه لما‎ ‎کاد اتصاف الذات بکونه مصلحة و صلاحاً و منها مایکون راجعاً الی مقام الدخل فی وجود‎ ‎المحتاج الیه و تحقق ما هو متصف بالمصلحة و الصلاح فارغاً عن اصل اتصافه بالوصف العنوانی...‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 92
‏ ‏

ما هو من قبیل الاول یکون فی مرتبة سابقة علی ما کان من قبیل الثانی، من جهة انه بدونه لایکاد‎ ‎یتحقق موضوع المتصف کی ینتهی الی مقام دخل قیود وجود المتصف‏».‏‎[70]‎

‏قیود در دخالتشان در مصلحت بر دو گونه اند: دسته ای از آنها در اصل‏‎ ‎‏احتیاج به شیئی و اتصافش به مصلحت دخالت دارند، به گونه ای که در صورت‏‎ ‎‏فقدان قید اساساً ذات متصف به مصلحت و صلاح وجود پیدا نمی کند. دسته ای‏‎ ‎‏دیگر در فعلیت غرض و اتصاف عنوانی که ذاتاً دارای مصلحت است به‏‎ ‎‏مصلحت فعلی دخالت دارند. دسته اوّل در مرتبۀ سابق بر مرتبۀ دوم است. زیرا‏‎ ‎‏بدون آن ذاتی که متصف به مصلحت باشد وجود ندارد تا نوبت رسد به مرتبۀ‏‎ ‎‏دخالت قید به فعلیت غرض.‏

‏یکی از لغزشگاههای استنباط، تفکیک میان این قیود مختلف است. شک‏‎ ‎‏در حکم در بسیاری از موارد ناشی از شک در این است که قیود مأخوذ در خطاب‏‎ ‎‏از چه نوع قیودی است. آیا از آن دسته قیودی است که با زوال آن حکم نیز زایل‏‎ ‎‏می گردد و یا اینکه از آن دسته‏‏‎ای است که با زوالش حکم زایل نمی‏‏ گردد.‏‎ ‎‏مرحوم شیخ انصاری این واقعیت را بسیار زیبا ترسیم نموده می نویسد:‏

‏«‏فاعلم انه کثیراً مایقع الشک فی الحکم من جهة الشک فی ان موضوعه و محله هو الامر‎ ‎الزایل و لو بزوال قیده المأخوذ فی موضوعیته حتی یکون الحکم مرتفعاً او هو الامر الباقی و الزایل‎ ‎لیس موضوعاً و لا مأخوذاً فیه فلو فرض شک فی الحکم کان من جهة اخری غیر الموضوع کما‎ ‎یقال ان حکم النجاسة فی الماء المتغیر، موضوعه نفس الماء و التغیر علة محدثه للحکم فیشک فی‎ ‎علیته للبقاء‏».‏‎[71]‎

‏بسیاری مواقع شک در حکم از جهت این است که روشن نیست موضوع و‏‎ ‎‏محل حکم آیا امر زایلی است، ولو با زوال قیدی که در موضوع اخذ شده تا در‏‎ ‎‏نتیجه حکم نیز مرتفع و زایل گردد، یا اینکه موضوع باقی است و آنچه زایل و‏‎ ‎‏مرتفع شده نه موضوع است و نه قیدی که در موضوع اخذ شده باشد. و اگر بر‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 93
‏ ‏

‏فرض شکی در حکم باشد از ناحیۀ دیگری، غیر از موضوع، است؛ چنانکه‏‎ ‎‏گفته شده موضوع حکم به نجاست در آب متغیر، خود آب است و تغیر علت‏‎ ‎‏محدثه حکم است و علیتش برای بقا مشکوک است.‏

3 ـ دگرگونی مصادیق موضوع 

‏احکام شرع به صورت قضایای حقیقیه بیان شده اند و شامل افراد و مصادیق‏‎ ‎‏موجود در زمان خطاب و مصادیق مفروض می گردند. یکی از تأثیرات بسیار‏‎ ‎‏مهم زمان و مکان، ایجاد دگرگونی در مصادیق موضوعات احکام است و با‏‎ ‎‏پیدایش تحوّل در مصداق، حکم آن نیز متحوّل می گردد. یکی از برجستگیهای‏‎ ‎‏حضرت امام _ قدس سره _ در استنباطهایش توجه به این نکتۀ بسیار مهم بوده‏‎ ‎‏است. وی در مورد حرمت بیع سلاح به دشمنان دین می نویسد:‏

‏«‏ینبغی تقدیم امر قبل النظر الی الأخبار؛ و هو ان موضوع البحث لیس مطلق ما ینطبق علیه‎ ‎عنوان السلاح کائنا ما کان، بل الموضوع ما کان سلاح الحرب فعلاً و هو یختلف بحسب‎ ‎الأزمان. فربّما کان شیئی فی زمان و مکان سلاح الحرب دون الآخر. ففی الأزمنة القدیمه‎ ‎کانت الأحجار اخاصة و الفلاخن و الأخشاب آلة له ثم انقرض زمانها و خرجت تلک الآلات‎ ‎عن صلاحیة السلاح فقامت مقامها اسلحة اخری کالسیف و الرمح و العمود و النیزک و الترس‎ ‎و الدرع و نحوها، ثم انقرضت هی و قامت مقامها غیرها الی هذه الأعصار فالمراد من السلاح‎ ‎فی الموضوع سلاح الیوم ای الذی یستعمل فی الحروب لا ما انقرضت ایامه و خرجت عن‎ ‎الاستعمال فیها فان اراد بعض اعداء الدین و اهل الحرب حفظ الأسلحة القدیمة لقدمتها و کونها‎ ‎عتیقة لامانع من بیعها و خارج عن موضوع بیع السلاح من اهل الحرب بلا ریب کما‎ ‎لایخفی‏».‏‎[72]‎‏ ‏

‏پیش از نگاه به اخبار تقدیم امری شایسته است و آن اینکه موضوع بحث،‏‎ ‎‏مطلق چیزی که عنوان سلاح بر او منطبق باشد نیست، بلکه موضوع آن چیزی‏‎ ‎‏است که فعلاً اسلحۀ جنگ است و مصادیق آن به حسب زمانها مختلف می گردد.‏‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 94
‏ ‏

‏چه بسا چیزی در زمانی و مکانی اسلحۀ جنگ است که در زمان و مکان دیگر‏‎ ‎‏نیست. در زمانهای قدیم سنگهای خاص، فلاخن و چوب وسیلۀ جنگ بود.‏‎ ‎‏سپس دورۀ آنها منقرض شد و آنها از صلاحیت وسیلۀ جنگ بودن خارج شدند و‏‎ ‎‏اسلحه های دیگری جای آنها را گرفت؛ مانند شمشیر، نیزه، عمود، تیر، سپر،‏‎ ‎‏زره و امثال آنها. سپس دورۀ اینها نیز منقرض گردید و اسلحه های دیگری جای‏‎ ‎‏اینها را گرفت، تا نوبت رسید به اسلحه های این زمان. پس مراد از سلاح در‏‎ ‎‏موضوع بحث، سلاح روز است. یعنی آنکه در جنگها به کار می رود، نه آنیکه‏‎ ‎‏دوره اش منقرض گشته و در جنگها کاربرد ندارد. پس اگر بعضی از دشمنان‏‎ ‎‏دین و یا اهل جنگ اسلحه های قدیم را برای حفظ آنها و عتیقه بودنش بخرند،‏‎ ‎‏بدون شک از بحث بیع سلاح به دشمنان دین خارج خواهد بود.‏

‏در عبارت فوق، حضرت امام _ قدس سره _ بر دگرگونی مصادیق موضوع در‏‎ ‎‏بستر زمان و مکان تصریح کرده و از آن در مقام استنباط بخوبی استفاده کرده‏‎ ‎‏است.‏

4 ـ دگرگونی اسم و عنوان موضوع 

‏یکی از دگرگونیهایی که در بستر زمان و مکان بر موضوع وارد می گردد،‏‎ ‎‏دگرگونی اسم و عنوان موضوع است. در این قبیل دگرگونیها، هیچ تبدّل و‏‎ ‎‏تغییری در ماهیت موضوع یا قیود و مصادیق آن، ایجاد نمی گردد، بلکه صرفاً‏‎ ‎‏اسم و عنوان موضوع عوض می شود. این نوع دگرگونی به نوبۀ خود بر دو قسم‏‎ ‎‏است: قسمی از آن هیچگونه تأثیری در تغییر حکم شرعی ندارد؛ مثل اینکه در‏‎ ‎‏زمان پیامبر (ص) و ائمه (ع) از وقف به «صدقه» تعبیر می شده، ولی امروزه این‏‎ ‎‏عنوان دگرگون شده است و چنین تعبیری رایج نیست. مرحوم صاحب حدائق‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏«‏لایخفی علی من له انس بالأخبار و من جاس خلال تلک الدیار أن الوقف فی الصدر‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 95
‏ ‏

الاوّل اعنی زمن النبی (ص) وزمن الأئمه (ع) انّما یعبّر عنه بالصدقة لکن هذا التعبیر محفوف‎ ‎بقرائن عدیده و الفاظ کثیره تدل علی ارادة الوقف‏».‏‎[73]‎

‏بر کسی که انسی با اخبار دارد و غور در آنها نموده، روشن است که از وقف‏‎ ‎‏در دورۀ اول، یعنی زمان پیامبر (ص) و ائمه (ع)، به صدقه تعبیر می نمودند، ولی‏‎ ‎‏این تعبیر همراه با یک سری قرائنی بود که دلالت می نمود بر وقف. قسم دیگری‏‎ ‎‏از تبدل اسم و عنوان وجود دارد که موجب تغییر حکم می گردد و این قسم دوم‏‎ ‎‏در اینجا مورد نظر ماست. مثلاً انسان معنون به عنوان کافر، موضوعِ نجاست‏‎ ‎‏است و با تبدّل این عنوان به عنوان مسلمان حکم نجاست نیز تبدّل پیدا می نماید.‏‎ ‎‏مرحوم شیخ انصاری در مقام استدلال برای تغییر حکم می نویسد:‏

‏«‏...لانّ النجاسة کانت معلقة علی موضوع الکفر و لا یصدق الکافر علیه بعد التوبة‎ ‎و استصحاب کفره المتیقن قبل التوبه مرفوع‏».‏‎[74]‎

‏... زیرا نجاست معلق شده بود بر موضوع کفر و بعد از توبۀ کافر بر او‏‎ ‎‏صادق نیست و استصحاب کفر یقینی ـ که قبل از توبه داشت ـ نیز مردود است. ‏

‏مرحوم آیةالله خوئی _ ره _ در همین مسأله به تبدّل عنوان تصریح نموده و‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏«‏...لانّ بالاسلام یتبدّل عنوان الکافر و موضوعه فیحکم بطهارته کما هو الحال فی بقیة‎ ‎الأعیان النجسه لان الخمر او غیرها من الاعیان النجسه اذا زال عنوانها زال عنها حکمها‏».‏‎[75]‎

‏زیرا با اسلام، عنوان کافر و موضوعش تبدّل پیدا می کند. در نتیجه حکم به‏‎ ‎‏طهارت آن می شود و سایر اعیان نجس نیز همین حال را دارند. زیرا از خمر یا‏‎ ‎‏غیر آن از اعیان نجس، هنگامی که عنوانش زایل شد، حکمش نیز زایل می شود. ‏

‏و در جای دیگر در مقام استدلال بر مطلب می نویسد:‏

‏«‏ان النجاسة فی الاعیان مترتبة علی عناونیها الخاصة من البول و الخمر و الدم و هکذا.‎ ‎فالخمر بما هی خمر نجسة لا بما انها جسم مثلاً و هکذا الحال فی غیرها من الأعیان و هو معنی‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 96
‏ ‏

قولهم الأحکام تتبع الأسماء بمعنی انها تدور مدار العناوین المأخوذه فی موضوعاتها فاذا زال‎ ‎عنها عنوانها زال حکمها لامحاله فیحکم بعدم نجاسة الخمر و عدم حرمتها اذا سلب عنها‎ ‎عنوانها و اتصف بعنوان آخر‏».‏‎[76]‎

‏نجاست در اعیان نجس مترتب است بر عناوین خاص بول، خمر، دم و...‏‎ ‎‏پس خمر به خاطر صدق عنوان خمر نجس است، نه به خاطر صدق عنوان‏‎ ‎‏جسم. و همچنین است سایر اعیان نجس. و همین است منظور کسانی که‏‎ ‎‏می گویند احکام تابع اسما هستند. یعنی احکام دایر مدار عناوینی هستند که در‏‎ ‎‏موضوعاتشان اخذ شده است، و هنگامی که عنوانش زایل شود، ناگزیر حکمش‏‎ ‎‏نیز زایل می گردد. در نتیجه حکم می شود به عدم نجاست خمر و عدم حرمت آن‏‎ ‎‏در صورتی که عنوان خمر از آن زایل شود و عنوان دیگری پیدا کند.‏

‏نمونۀ دیگر از تبدل عناوین، دواهایی است که خوردن آنها در حال صحت‏‎ ‎‏عنوان ضرر دارد و حرام است و در حال مریضی همین عنوان به عنوان نفع متبدل‏‎ ‎‏می شود و خوردنش جایز است. حضرت آیةالله شیخ جواد تبریزی می نویسد:‏

‏«‏حاصل ما یذکره فی الفرق بین الادویه التی لایجوز استعمالها حال الصحة و بین مثل‎ ‎الأبوال الطاهرة التی لا یجوز شربها اختیاراً ان الحرمة فی الاوّل ثابتة لأستعمالها بعنوان انّها‎ ‎ضارة للجسم و یتبدل هذا العنوان حال المرض فیکون استعمالها صلاحاً للجسم و هذا بخلاف‎ ‎الابوال فان حرمة شربها بعنوان انّها من الخبائث و لیس انتفاء الحرمة عن شربها حال التداوی او‎ ‎غیره لتبدل عنوان الخبیث بالطیب بل باعتبار الإضطرار الی المحرم. فلا یوجب جواز البیع فی‎ ‎الأدویة لثبوت المالیه لها قیاس الأبوال الطاهرة علیها حتی فیما اذا استعملت للتداوی‏».‏‎[77]‎

5 ـ دگرگونی اضافات و نسبتهای موضوع 

‏مقصود از این نوع دگرگونی، تغییر در نسبتها، اعراض و روابط یک شیء با‏‎ ‎‏سایر امور خارج از خود است. نمونۀ روشن این نوع دگرگونی، تبعیت و انتقال‏‎ ‎‏است. مثلاً موی بدن، ناخن و چرک بدن کافر، نجس است و با تبدل در عنوان‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 97
‏ ‏

‏کافر، موی بدن، ناخن، چرک و... نیز به تبعیت پاک می شود. زیرا موی بدن او‏‎ ‎‏وقتی کافر بود اضافه به کافر بود و هم اینک با تبدل در اضافات همه طاهر هستند.‏‎ ‎‏مرحوم آیةالله خوئی می نویسد:‏

‏«‏...لان نجاسة فضلاته کطهارتها انّما هی من جهة التبعیة لبدنه و لا جل اضافتها الیه فاذا‎ ‎اسلم انقطعت اضافتها الی الکافر و تبدلّت بالاضافة الی المسلم فلا یصدق بعد اسلامه ان الشعر،‎ ‎شعر کافر او الوسخ و سخه بل یقال انه شعر مسلم و وسخه کما تقدم‏».‏‎[78]‎

‏... زیرا نجاست امور وابسته به کافر همانند طهارت این امور از جهت‏‎ ‎‏تبعیت از بدن و اضافه بدان است و پس از اسلام این اضافه و نسبت از کافر‏‎ ‎‏منقطع و به اسلام مضاف می گردد و پس از اسلام صدق نمی کند که گفته شود‏‎ ‎‏این مو، موی کافر و این چرک، چرک اوست، بلکه گفته می شود موی مسلمان و‏‎ ‎‏چرک مسلمان.‏

‏یکی دیگر از مصادیق روشن این نوع دگرگونیها، انتقال است. مثلاً وقتی‏‎ ‎‏خون نجس منتقل می شود به بدن حیوانی که خون جهنده ندارد و دگرگونی در‏‎ ‎‏اضافه و نسبتش حاصل می گردد، حکمش نیز دگرگون می شود. زیرا هنگامی‏‎ ‎‏که اضافه به انسان داشت، نجس بود و اینک که این اضافه متبدل شده به اضافۀ به‏‎ ‎‏حیوان طاهر حکمش نیز از نجاست به طهارت تبدل پیدا کرده است. مرحوم‏‎ ‎‏آیةالله خوئی می نویسد:‏

ان النجس کدم الانسان او غیره ممّا له نفس سائله قد ینتقل الی حیوان طاهر لیس له لحم‎ ‎و لا دم سائل کالبق و القمل او انّ له لحماً و لا نفس سائله له کالسمک علی نحو تنقطع اضافته‎ ‎الاولیة عن المنتقل عنه و تتبدل الی اضافة ثانویه الی المنتقل الیه بحیث لایقال انه دم انسانٍ مثلاً بل‎ ‎دم بق او سمکة و نحوها لصیرورته جزء من بدنهما بالتحلیل بحیث لایمکن اضافته الی الانسان‎ ‎الاّ علی سبیل العنایة و المجاز فالدم و ان کان هو الدم الاول بعینه إلاّ ان الاضافة الی الانسان فی‎ ‎المثال تبدلّت بالأضافة الی البق او السمکة فهو لیس من الإستحاله فی شیئی لانه یعتبر فی‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 98
‏ ‏

الإستحاله تبدل الحقیقة الی حقیقة اخری مغایرة مع الاوّل و الحقیقة الدمویه لم تتبدل بحقیقة‎ ‎اخری فی المثال بل تبدلت اضافته فحسب و لااشکال حینئذ فی الحکم بطهاره ذالک النجس لانه‎ ‎دم حیوان لانفس له و مقتضی عموم ما دل علی طهارت دمه او اطلاقه هو الحکم بطهارته‏».‏‎[79]‎

6 ـ توسعۀ موضوع 

‏موضوعات احکام، همانند سایر موضوعات، در بستر زمان با پیدایش‏‎ ‎‏دگرگونی در جوامع بشری و پیشرفت علم و صنعت، دستخوش تحوّل گردیده‏‎ ‎‏و بسیار توسعه پیدا نموده است. به عنوان مثال در باب شرکت، امروزه‏‎ ‎‏شرکتهای بزرگ تجاری و غیرتجاری مدرن، کارتلها، تراستها و ... پیدا‏‎ ‎‏شده اند. و یا در باب اجاره، مسائل جدید حقوق کار، بیمه های اجتماعی‏‎ ‎‏کارگران، سند یکاها و... پدید آمده اند. و یا در باب سبق و رمایه ـ که با هدف‏‎ ‎‏تمرین و ورزیده شدن در امر مبارزۀ مسلحانه و جنگ تشریع‏‎[80]‎‏ شده ـ به جای‏‎ ‎‏اسب و اسلحه های ساده قدیم، اسلحه های مدرن جنگی، نظیر هواپیما، توپ و‏‎ ‎‏تانک‏‎[81]‎‏ و... به صحنه آمده است. و یا قانون تألیف قلوب ـ که به منظور تألیف‏‎ ‎‏قلوب کفار، منافقین و مسلمانانی‏‎[82]‎‏ ضعیف الایمان بودجه خاصی اختصاص‏‎ ‎‏داده شده ـ اکنون می تواند در مورد تمام حرکتها و نهضتهای آزادیبخش جهان‏‎ ‎‏بکار برود. و یا جعاله را که عبارت از متعهد شدن شخص (حقیقی یا حقوقی) به‏‎ ‎‏پرداخت دستمزد معلوم در برابر عمل معین است، اکنون در مورد تعهد در برابر‏‎ ‎‏اکتشاف معدن و اجرای پروژه های خاص می توان توسعه داد و ... .‏

‏یکی از مصادیق توسعۀ موضوع، احتکار است. بعضی احتکار را در چند‏‎ ‎‏نوع مواد غذایی، مانند گندم، جو، خرما، کشمش، روغن و نمک منحصر‏‎[83]‎‎ ‎‏کرده اند. گروه‏‎[84]‎‏ دیگر می گویند‏‎[85]‎‏ موارد احتکار محدود به مواد غذایی نیست؛‏‎ ‎‏چون معیار و ملاک تشریع آن نجات مردم از تنگناهای اقتصادی به هنگام عسرت‏‎ ‎‏و شدت‏‎[86]‎‏ است و این موضوع نسبت به شرایط زمانی و مکانی تغییر می کند.‏‎ ‎

 ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 99
‏ ‏

‏مثلاً در بعضی از روایات روغن به عنوان مورد احتکار آمده و در برخی دیگر‏‎ ‎‏نیامده است. بنابراین اختصار به موارد منصوص نه تنها وجهی ندارد، بلکه با‏‎ ‎‏ملاک مذکور نیز منافات دارد. از این رو موارد منصوص ممکن است به نحو‏‎ ‎‏قضایای خارجیه باشد که امامان معصوم (ع) با توجه به نیازهای اقتصادی عصر‏‎ ‎‏خود تعیین مصداق فرموده اند. و نظیر همین مطلب در باب موارد زکات قابل‏‎ ‎‏بررسی است.‏‎[87]‎

7 ـ تضییق موضوع 

‏نوع دیگر از دگرگونی که در موضوعات عرفی در بستر زمان و تحولات‏‎ ‎‏جوامع بشری و پیشرفت علم و صنعت و ابزار تولید و توزیع پدید آمده، تضییق‏‎ ‎‏موضوع است. به عنوان مثال در گذشته، که ابزار احیای موات محدود و ساده‏‎ ‎‏بود، فقها با استناد به اطلاق روایاتی از قبیل «‏من احی مواتاً فهی له و...‏»‏‎[88]‎‏ فتوا‏‎ ‎‏به مالکیت زمینهای موات احیا شده داده بودند. صاحب مفتاح الکرامه می نویسد:‏

‏«‏والمیت منها [الاراضی] یملک بالاحیأ باجماع الاُمّة اذا خَلّت عن الموانع... و لاّن الحاجة‎ ‎تدعوا الی ذالک و تشتّد الضرورة الیه لان الإنسان لیس کالبهائم بل هو مدنی بالطبع لابد له من‎ ‎مسکن یأوی الیه و موضع یختص به فلو لم یشرع لزم حرج العظیم بل تکلیف بما لا یطاق‏».‏‎[89]‎

‏اراضی میّت زمانی که خالی از موانع باشند، به اجماع امت با احیا مملوک‏‎ ‎‏می گردند. زیرا این امر مورد احتیاج و بشدت ضروری است و انسان همانند‏‎ ‎‏چهارپایان نیست، بلکه مدنی بالطبع است و بناچار نیازمند خانه ای است که در آن‏‎ ‎‏زندگی کند و زمینی که در آن کشاورزی نماید. و اگر این امر مشروع نباشد،‏‎ ‎‏حرج و مشقت بزرگ، بلکه تکلیف بما لایطاق، لازم می آید. آیا در این زمان که‏‎ ‎‏شخص با تراکتور و دیگر ابزار پیشرفتۀ کشاورزی روزانه می تواند دهها هکتار‏‎ ‎‏زمین را احیا نماید، می توان با تمسک به اطلاق «‏من احیی...‏» قائل به مالکیت‏‎ ‎‏بی حد و مرز زمینهای موات احیا شده شویم؟ آیا این منافات با حکمت تشریع این‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 100
‏ ‏

‏قانون ندارد. حضرت امام خمینی در پاسخ نامۀ حجت الاسلام قدیری به این‏‎ ‎‏مطلب اشاره نموده و می نویسد:‏

‏بنابر نوشته جناب عالی... انفال که بر شیعیان تحلیل شده است، امروز هم‏‎ ‎‏شیعیان می توانند بدون هیچ مانعی با ماشینهای کذائی جنگلها را از بین ببرند و‏‎ ‎‏آنچه را که باعث حفظ و سلامت محیط زیست است نابود کنند و جان میلیونها‏‎ ‎‏انسان را به خطر بیندازند و هیچکس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد.‏‎[90]‎

‏نمونۀ دیگر از تضییق دایرۀ موضوعات، احیای معادن و حیازت مباحات، از‏‎ ‎‏قبیل مراتع، جنگلها، دریاها، طیور، و حوش و... است. آیا می توان با تمسک‏‎ ‎‏به عمومات ادلۀ لفظی، از قبیل «‏من سبق الی ما لا یسبق الیه مسلم فهو له‏»، زمینۀ‏‎ ‎‏فعالیتهای استخراجی را برای همگان به طور بی حد و مرز آماده نمود؟‏

8 ـ پیدایش موضوعات جدید

‏از عصر تشریع تاکنون بر حسب احتیاجات مردم به طور مستمر موضوعات‏‎ ‎‏جدیدی در فقه پدیدار گشته و مسائل جدیدی وارد فقه گردیده است. عوامل‏‎ ‎‏گوناگونی در پیدایش این موضوعات سهیم بوده اند. یکی از مهمترین آنها،‏‎ ‎‏پیروزیها و فتوحات اسلامی بود که دامنۀ نفوذ اسلام را در کشورهای آسیائی و‏‎ ‎‏آفریقائی و بخشی از اروپا گسترش داد و از این طریق تمدنهای گوناگون به حوزۀ‏‎ ‎‏وسیع اسلامی اضافه شد و به تناسب آن نیازها و موضوعات جدیدی پدید آمد.‏‎ ‎‏این روند پس از تحولات جدید تمدن انسانی و پیدایش انقلاب صنعتی شتاب‏‎ ‎‏گرفت و با تحقق حکومت اسلامی در ایران و به صحنۀ عینیّت آمدن فقه، فقیهان‏‎ ‎‏در برابر سیل سؤالات و امواج استفتائات قرار گرفتند. مسائل مستحدثه، آن به‏‎ ‎‏آن، پا به عرصۀ وجود نهاد و مسائل مبهم و بی جواب به روی هم انباشته شد. این‏‎ ‎‏مختصر، گنجایش طرح همۀ این قبیل موضوعات را ندارد و تنها به طرح چند‏‎ ‎‏نمونه از مسائل مستحدثه و مورد ابتلای اقتصادی، پزشکی و قضائی اکتفا می شود.‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 101
‏ ‏

‏موضوعات مستحدثۀ قابل طرح در بخش اقتصادی فراوان است. طرح و‏‎ ‎‏بررسی هر یک از آنها نیازمند حداقل یک مقالۀ مستقل می باشد و برای رعایت‏‎ ‎‏اختصار به طرح اجمالی چند نمونه از آنها اکتفا می شود.‏

ب) موضوعات مستحدثه

1 ـ بورس اوراق بهادار

‏کلمۀ بورس، واژۀ فرانسوی و به معنای مبادله است. در اصطلاح‏‎ ‎‏اقتصادی، به نوعی بازار داد و ستد یا نوعی سیستم خرید و فروش اطلاق می شود‏‎ ‎‏که در آن اسناد و اوراق مالی، پولهای کشورهای مختلف، طلا و امثال آن مبادله‏‎ ‎‏می شوند. لذا گفته می شود بورس اوراق بهادار، بورس ارز، بورس طلا و...‏‎ ‎‏البته اگر بازار بورس به طور مطلق عنوان شود، منظور خرید و فروش‏‎ ‎‏اوراق بهادار است. اوراق بهادار دو دسته اند: اوراق قرضه و اوراق سهام.‏‎ ‎‏اوراق بهادار، مجموعه اسنادی قانونی هستند که دارای مالیت اعتباری‏‎ ‎‏می باشند. این اوراق دارای قیمت اولیه و یا قیمت اسمی هستند که توسط‏‎ ‎‏منتشر کنندۀ آن (دولتها و شرکتها) روی آنها ثبت می گردد. خریداران در ابتدا در‏‎ ‎‏مقابل اخذ این اوراق همان مبلغ اسمی را به عنوان قیمت اولیه می پردازند، اما‏‎ ‎‏این قیمت بالا و پایین می رود. اوراق بهادار در اقتصاد فعلی دنیا نقش بسیار‏‎ ‎‏مهمی دارد و اینکه اهداف عقلائی و قابل قبولی در این فعالیتها» وجود دارد،‏‎ ‎‏مورد وفاق حداقل عقلای اقتصاد است. همچنین اینکه موضوع اوراق بهادار و‏‎ ‎‏فعالیتهای مربوط به آن در فقه ما از مسائل مستحدث است، کاملاً روشن است.‏‎ ‎‏حال آیا می توانیم در حکومت اسلامی هم این ابزار را برای رسیدن به اهداف‏‎ ‎‏به کار بریم؟ اگر می توانیم براساس کدام مبنای اسلامی است؟ و اگر نمی توانیم‏‎ ‎‏پس برای کنترل حجم پول و نقدینگی چه ابزار موفّقی براساس احکام اولیۀ‏‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 102
‏ ‏

‏اسلام داریم؟ آیا می توانیم معاملۀ این نوع اوراق را، چون دارای مالیت اعتباری‏‎ ‎‏هستند، تحت عمومات «‏احل الله البیع‏» و امثال آن در آوریم؟ و آیا این معامله‏‎ ‎‏ربوی نمی باشد؟ و... به هر حال همۀ اینها نیاز به اجتهاد فقها می باشد.‏‎[91]‎‏ ‏

2 ـ حقوق مالکیتهای فکری‏ (‏حق التألیف، حق الاختراع، حق الطبع،‎ ‎حق الأنتشار‏) این رشته حقوق، در حقیقت، ساخته، و پرداختۀ بعد از انقلاب‏‎ ‎‏صنعتی است و به دو شاخۀ اصلی تقسیم می شود:‏

‏(1 ـ 2) مالکیتهای صنعتی و تجارِی، شامل اختراعات و ...‏

‏(2 ـ 2) مالکیتهای ادبی و هنری، شامل تصنیفات و تألیفات هنرمندان،‏‎ ‎‏نویسندگان، شعرا، موسیقیدانان و دیگر انواع آثار علمی و هنری.‏

‏از نظر حقوقدانان، هر مؤلف یا مخترع، دارای دو حق است: یکی حق‏‎ ‎‏بهره برداری، نظیر تکثیر، تولید، انتشار و... و کسب منافع مادی از این طریق،‏‎ ‎‏و دیگر حق اخلاقی. یعنی اثر همیشه با نام صاحبش همراه است و به نام او باقی‏‎ ‎‏می ماند. مقررات مربوط به حمایت از این حقوق در هر کشوری وضعیت‏‎ ‎‏خاصی دارد. در این خصوص بایستی به دو کنوانسیون بین المللی اشاره نماییم:‏‎ ‎‏نخست کنوانسیون پاریس که در سال 1873 به وسیلۀ یازده کشور جهان جهت‏‎ ‎‏حمایت از مالکیتهای صنعتی در پاریس تشکیل شد، و دوم کنوانسیون برن که‏‎ ‎‏مربوط است به حمایت حقوق مالکیتهای ادبی و هنری، نظیر انواع کتب ادبی،‏‎ ‎‏هنری و داستانی، رمان، شعر، آواز، تابلو نقاشی، کارهای معماری، عکسهای‏‎ ‎‏هنری و آثار سینمایی. ایران کنوانسیون اوّل را امضا کرده و دوم را امضا‏‎ ‎‏نکرده است.‏

‏در ایران راجع به حقوق مالکیتهای صنعتی، قانونی در پنجاه و یک ماده به‏‎ ‎‏تصویب رسیده که به نام «ثبت علائم و اختراعات» است (تیر ماه 1310) و برای‏‎ ‎‏حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان، قانون حمایت از مؤلفان و مصنفان و‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 103
‏ ‏

‏هنرمندان در 11 دی ماه 1347 به تصویب رسید.‏‎[92]‎

‏برای اثبات مشروعیت مسألۀ فوق از راههای زیر می توان وارد شد:‏

‏(3 ـ 2) عمومات وارده در شرع راجع به حقوق فردی و احترام به آن، شامل‏‎ ‎‏این گونه حقوق می گردد؛ به گونه ای که تجاوز به آن مصداق ظلم و شرعاً حرام‏‎ ‎‏است.‏

‏(4 ـ 2) حقوقی که از نظر عقلا حق شناخته می شود و آثاری بر آن‏‎ ‎‏مرتّب می کنند تا دلیل شرعی بر نفی حق بودن آنها قائم نشود، نفی شدنی‏‎ ‎‏نیست.‏‎[93]‎‏ و از ترتب آنها نمی توان جلوگیری کرد. همان طور که در باب ملکیت‏‎ ‎‏لازم نیست دلیل ثبوت آن قائم شود، بلکه مجرد عدم قیام دلیل بر عدم ملکیت‏‎ ‎‏برای ثبوت شرعی کافی است.‏

‏(5 ـ 2) عقلا بما هم عقلا، در تمام جوامع اسلامی و غیر اسلامی، برای این‏‎ ‎‏حقوق ارزش قائل هستند. این گونه مسائل جزء آراء محموده و مؤدای عقل‏‎ ‎‏عملی هستند و بنابر قاعدۀ ملازمه (‏کلما حکم به العقل حکم به الشرع‏) شارع‏‎ ‎‏مقدس نیز همان را می گوید.‏

‏به هر حال مسألۀ فوق از مسائل مستحدثه ای است که اثبات مشروعیت آن‏‎ ‎‏نیازمند استنباط و اجتهاد فقیهان می باشد.‏

3 ـ بیمه

‏بیمه از موضوعات مستحدثه‏‏‎ای است که‏‏ ـ بحمدالله ـ مورد توجه فقیهان‏‎ ‎‏واقع گردیده و تعدادی از فقیهان به بحث و بررسی دربارۀ آن پرداخته و زوایای‏‎ ‎‏مبهم آن را روشن ساخته‏‏‎اند.‏

‏بیمه عبارت است از تضمین و تعهد جبران خسارت احتمالی، بر دارایی یا‏‎ ‎‏جان کسی، در برابر مقدار معینی از مال. بیمه دارای انواعی است؛ از قبیل‏‎ ‎‏بیمه‏‏‎های اشیاء، مانند اتومبیل، آتش سوزی و... و بیمه‏‏‎های اشخاص، مانند بیمۀ‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 104
‏ ‏

‏درمانی، از کار افتادگی،عمر، مسؤولیت و... ‏

‏در اینکه آیا بیمه جزء یکی از عقود معهود در فقه است یا اینکه خودش یک‏‎ ‎‏عقد مستقلّی است، اختلاف است. بر فرض که عقد مستقلی باشد، اینکه آیا‏‎ ‎‏لازم است یا جزء عقود جایز به شمار می آیند، و بر فرض که جزء عقود متعارف‏‎ ‎‏باشد، آیا با عقد ضمان تطبیق می نماید یا عقد صلح به شرط قبول خسارت از‏‎ ‎‏طرف مصالح له یا با عقد هبه به شرط قبول خسارت از طرف موهوب له و... نظر‏‎ ‎‏واحدی وجود ندارد.‏‎[94]‎‏ و نیز مباحثی از قبیل شرکت تعاونیها،‏‎[95]‎‏ سرقفلی و حق‏‎ ‎‏کسب و پیشه،‏‎[96]‎‏ خرید و فروش چک و سفته،‏‎[97]‎‏ از موضوعات مستحدثه ای‏‎ ‎‏است که در بخشِ اقتصادی نیازمند بررسیِ دقیق فقهی است.‏

‏همچنین در زمینۀ پزشکی مسائل مستحدثۀ گوناگونی پدید آمده که نیازمند‏‎ ‎‏پاسخی در خور و عالمانه است؛ مانند تشریح جسد مسلمان برای آموزش‏‎ ‎‏دانشجویان، کالبدشکافی برای تشخیص جرم در مرگهای مشکوک،‏‎[98]‎‎ ‎‏خرید و فروش اعضا،‏‎[99]‎‏ تلقیح و تزریق نطفۀ مرد اجنبی به زن، جراحی بینی یا‏‎ ‎‏گوش برای زیبایی،‏‎[100]‎‏ پیوند عضوی که با حد یا قصاص قطع شده و فروش عضو‏‎ ‎‏قطع شده در حد یا قصاص، تغییر جنسیت و احکام حقوقی هر یک، کنترل‏‎ ‎‏موالید، بستن لولۀ رحم در زنان یا لولۀ منی در مردان، سقط جنین درمانی،‏‎ ‎‏گرفتن منی برای آزمایشات به طریقۀ استمنا‏‎[101]‎‏ و... و در مباحث قضائی،‏‎ ‎‏مسائلی همچون لوث و قسامه، پرداخت دیه بر عاقله، چگونگی رسیدگی به‏‎ ‎‏اتهام قتل، شیوه های رسیدگی به کشف جرم، بازپرسی و بازرسی، شیوۀ‏‎ ‎‏دادرسی و ادلۀ اثبات دعوا و... از مباحث مورد ابتلائی هستند که نیازمند‏‎ ‎‏بازنگری مجدد می باشند.‏

‏یکی از حقوق دانان کشور می نویسد:‏

‏در شیوۀ دادرسی و ادلۀ اثبات دعوا و طرق کشف جرم و دست یافتن به‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 105
‏ ‏

‏حقیقت و در نتیجه تضمین قضاوت عادلانه و احقاق حق، هر چند در متون‏‎ ‎‏اسلامی و روش پیامبر... دستورالعملهایی وجود دارد، ولی حقیقت این است‏‎ ‎‏که روش دادرسی عمدتاً یک امر عقلی و عرفی است که با توجه به موقعیت زمانی‏‎ ‎‏و مکانی و پیشرفتهای علمی ممکن است تغییر کند. و لذا استبعادی ندارد اعتباری‏‎ ‎‏که شاهد و سوگند در یک زمان داشت، در زمان دیگر به خاطر گستردگی جامعه‏‎ ‎‏و عدم شناخت مردم نسبت به یکدیگر، بدان گونه که در جوامع کوچک و‏‎ ‎‏محدود وجود دارد، و عدم پایبندی مردم به سوگندها و قول و قرار خود از اعتبار‏‎ ‎‏کمتری برخوردار گردد. و در عوض اسناد رسمی و یا استفاده از نظریات علمی‏‎ ‎‏کارشناسی اعتبار بیشتری پیدا کند. فرضاً اگر روزی تنها راه انکار فرزند از جانب‏‎ ‎‏مرد توسل به لعان بود، اگر علم پزشکی پیشرفته بتواند به طور قطعی تعلّق‏‎ ‎‏بچه‏‏‎ای را به مردی نفی کند، آیا اعتبار دادن ب‏‏ه این مسألۀ کارشناسی و عدم توسل‏‎ ‎‏به لعان اشکال دارد و بر خلاف موازین شرع است؟»‏‎[102]‎

ج) وظیفۀ فقیه در تشخیص موضوعات 

‏وظیفۀ فقیه در تشخیص موضوعات، از مسائل بسیار مهم و قابل تأمل در فقه‏‎ ‎‏است. بسیاری تصوّر می کنند وظیفۀ فقیه تنها بیان احکام است و نسبت به‏‎ ‎‏موضوعات احکام وظیفه‏‏‎ای ندارد. زیرا بخش اعظم موضوعات را موضوعات‏‎ ‎‏عرفی تشکیل می دهد و فقیهان تصریح نموده ‏‏‎اند که مرجع در تشخیص این قبیل‏‎ ‎‏موضوعات عرف است. آیا براستی فقیه وظیفه ای در تشخیص موضوعات‏‎ ‎‏ندارد؟ و اگر احیاناً وظیفه‏‏‎ای دارد، تا چه اندازه و در چه موضوعاتی است؟‏

‏فقیهان در این مسأله دیدگاههای گوناگونی ارائه کرده اند که در ذیل به آنها‏‎ ‎‏اشاره می شود:‏

‏دیدگاه اوّل: تفصیل میان موضوعاتی که نیازمند به اثبات هستند و غیر آنها.‏‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 106
‏ ‏

‏فقط تشخیص موضوعات دستۀ اول در حوزۀ وظایف فقیه قرار دارد. این تفصیل‏‎ ‎‏از سخنان مرحوم شیخ یوسف بحرانی استفاده می گردد. وی می نویسد:‏

‏«بعضی از دوستانم سؤال نموده‏‏‎اند آیا واجب است در موضوعات احکام‏‎ ‎‏شرعی، همچون خود آن احکام، تقلید کرد یا نه؟ مثلاً اگر فقیه زید را مستحق‏‎ ‎‏زکات می داند، یا بر این باور است که جهت قبله فلان جهت معین است، ولی‏‎ ‎‏بر مقلد ثابت نباشد، وظیفه چیست؟ در پاسخ او نوشتم که ظاهر سخن اصحاب‏‎ ‎‏در مسألۀ رؤیت هلال آن است که اگر هلال نزد حاکم شرع یا مقلَّد ثابت شد،‏‎ ‎‏دیگران باید به او عمل نمایند. تفصیل سخن این است: موضوعاتی که نیازمند‏‎ ‎‏اثبات هستند و از قبیل حقوق النّاس یا حقوق‏‏‎الله می‏‏ باشد، تشخیص آنها صرفاً در‏‎ ‎‏صلاحیت فقهاست. امّا آن دسته از موضوعات که نیازمند به اثبات نمی باشند،‏‎ ‎‏مانند جهت قبله یا دخول وقت نماز، در این گونه موضوعات شارع بر هر‏‎ ‎‏مکلفی، اعم از فقیه و مقلّد، واجب کرده که اگر یقین به قبله و دخول وقت‏‎ ‎‏دارند، نماز را بخوانند، و اگر علم ندارند به ظن عمل نمایند. و برای‏‎ ‎‏به دست آوردن این گونه موضوعات راهها و نشانه‏‏‎هایی نیز قرار داده است».‏‎[103]‎‏ ‏

‏بررسی: اگر منظور ایشان از موضوعاتی که نیازمند به اثبات هستند، آن‏‎ ‎‏دسته از موضوعاتی است که شارع در آنها تصرف نموده و قیود و شرایطی بر آنها‏‎ ‎‏افزوده که امروزه از آنها به موضوعات مستنبطه عرفیه و لغویه تعبیر می شود، در‏‎ ‎‏این صورت درباره دستۀ اوّل نظر ایشان صحیح است؛ امّا نسبت به دستۀ دوم ـ که‏‎ ‎‏موضوعات صرف باشد ـ این نظر تمام نیست و پس از این ثابت خواهیم نمود که‏‎ ‎‏تشخیص بسیاری از موضوعات صرف نیز بر عهده فقیه است.‏

‏دیدگاه دوّم: تفصیل میان موضوعاتی که در آنها اخبار از قول شارع است با‏‎ ‎‏موضوعاتی که چنین نیستند، که تنها آن دسته از موضوعاتی که در آنها اخبار از‏‎ ‎‏قول شارع می باشد به عهدۀ فقیه گذاشته شده و مرجع در سایر موضوعات خود‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 107
‏ ‏

‏عرف می باشد و مقلّد باید به تشخیص خود عمل نماید. این مطلب از سخنان‏‎ ‎‏مرحوم ملااحمد نراقی استفاده می شود.‏‎[104]‎

‏بررسی: ظاهراً تفصیل مرحوم نراقی همان چیزی است که بعداً به نام‏‎ ‎‏«موضوعات مستنبطه شرعی و عرفی و موضوعات صرف» مشهور گردید. اگر‏‎ ‎‏منظور این باشد، این قول طرفداران دیگری نیز دارد؛ از آن جمله مرحوم آیةالله‏‎ ‎‏خوئی می باشد. وی همین تفصیل را قائل شده و می نویسد:‏

‏«‏لاینبغی التوقف فی عدم جواز التقلید فی الموضوعات الصرفة لان تطبیق الکبریات علی‎ ‎صغریاتها خارج عن وظائف المجتهد حتی یتبع فیها رأیه و نظره فان التطبیقات امور حسیّة و المجتهد‎ ‎و المقلد فیها سواء بل (قد) یکون العامی اعرف فی التطبیقات من المجتهد فلا یجب علی المقلد ان‎ ‎یتابع المجتهد فی مثلها، امّا الموضوعات المستنبطة الشرعیه کالصلاة او العرفیة و اللغویه الصحیح‎ ‎وجوب التقلید فیها‏».‏‎[105]‎‏ ‏

‏عدم جواز تقلید در موضوعات صرف سزاوار هیچگونه توقفی نیست. زیرا‏‎ ‎‏تطبیق کبریات بر صغراهایش در حد وظایف مجتهد نیست تا لازم باشد که نظرش‏‎ ‎‏پیروی شود. تطبیقات، امور حسی هستند و مجتهد و مقلّد در آن مساوی‏‎ ‎‏می باشند، بلکه گاهی عوام در این گونه تطبیقات آگاهتر از مجتهد هستند. و بر‏‎ ‎‏مقلد واجب نیست که در مانند این امور از مجتهد پیروی نماید. امّا موضوعات‏‎ ‎‏مستنبطۀ شرعی، مانند نماز، یا مستنبطه عرفی و لغوی، نظر صحیح وجوب تقلید‏‎ ‎‏در این قبیل موضوعات است.‏

‏طبق این تفسیر دیدگاه دوم نیز به همان دیدگاه اوّل بر می گردد و همان ایرادی‏‎ ‎‏که دیدگاه اوّل دارد، بر این دیدگاه نیز وارد می گردد.‏

‏مرحوم شیخ حسن صاحب جواهر می نویسد:‏

‏«‏فان الظاهر مشروعیة التقلید للعامی فی الحکم الشرعی و فی الموضوعات و مصادیقها‎ ‎النظریه المحتاجة الی بحث و ترجیح لایصلح له إلاّ الاوحدی من الناس‏».‏‎[106]‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 108
‏ ‏

‏ظاهر این است که تقلید عامی در حکم شرعی و موضوعات و مصادیق‏‎ ‎‏نظری، که محتاج به بحث و ترجیح است، به گونه ای که جز نوادری از مردم از‏‎ ‎‏عهدۀ آن بر نمی آیند، مشروع می باشد.‏

‏دیدگاه سوّم: تفصیل میان موضوعات روشن و غیر آن.‏

‏مرحوم آیت‏‏‎الله حکیم _ ره _ بعد از آنکه موضوعات احکام شرعی را به دو‏‎ ‎‏قسم مستنبط شرعی و عرفی و لغوی تقسیم کرده و هر کدام را به دو قسم روشن و‏‎ ‎‏غیر روشن تقسیم نموده، می نویسد:‏

‏«‏والثانی من کل منهما محتاج الی التقلید لعموم ادلَته کالصلاة و الصیام و الصعید و الغنا‎ ‎و الإناء و الجزع و الثنی و نحوها و البناء علی عدم جواز التقلید فیها یقتضی البناء علی وجوب‎ ‎الاجتهاد او الإحتیاط فیها و لایظن الالتزام به من احد‏».‏‎[107]‎

‏قسم دوم (غیر روشن) از هر یک از دو قسم موضوعات (مستنبط شرعی و‏‎ ‎‏عرفی) محتاج به تقلید است؛ به سبب عموم ادلۀ تقلید، مانند نماز، روزه،‏‎ ‎‏صعید، غنا، اناء، جزع و ثنی و مانند اینها. عدم جواز تقلید در این امور مستلزم‏‎ ‎‏وجوب اجتهاد یا احتیاط در این امور است و گمان نمی رود احدی بر آن ملتزم‏‎ ‎‏باشد.‏

‏طبق این دیدگاه مستنبط شرعی یا عرفی بودن ملاک نیست، بلکه ملاک‏‎ ‎‏روشن بودن موضوع و عدم آن است. اگر موضوع روشن نباشد، بر فقیه‏‎ ‎‏لازم است آن را برای مقلدین خود روشن سازد؛ چه موضوع مستنبط شرعی‏‎ ‎‏باشد و چه عرفی.‏

‏دیدگاه چهارم: تفصیل میان موضوعات مستنبطۀ شرعی و سایر موضوعات:‏‎ ‎‏فقط تشخیص و استنباط دستۀ اول از موضوعات در حوزه وظایف فقیه است و‏‎ ‎‏مقلد وظیفه دارَد و در این قبیل موضوعات از فقیه تقلید نماید؛ امّا در سایر‏‎ ‎‏موضوعات ـ چه موضوعات مستنبطه عرفی و لغوی و چه موضوعات صرف ـ خود‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 109
‏ ‏

‏مقلّد باید موضوع را تشخیص دهد و حق ندارد در این امور تقلید کند.‏

‏سید محمدکاظم یزدی از طرفداران این دیدگاه محسوب می گردد. وی‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏«‏و فلا یجری التقلید... لا فی الموضوعات المستنبطة العرفیه او اللغویة و لا فی الموضوعات‎ ‎الصرفة... و امّا الموضوعات المستنبطة الشرعیّة کالصلاة و الصوم و نحو هما فیجری التقلید فیها‎ ‎کالاحکام العملیه‏».‏‎[108]‎

‏تقلید نه در موضوعات مستنبطه عرفی یا لغوی، و نه در موضوعات صرف‏‎ ‎‏جاری نمی شود؛ امّا موضوعات مستنبطۀ شرعی، مانند نماز، روزه و مانند آن‏‎ ‎‏دو، همانند احکام عملی، مجرای تقلید واقع می شوند.‏

‏حضرت امام خمینی _ قدس سره _ نیز در حاشیۀ عروةالوثقی همین دیدگاه را‏‎ ‎‏تقویت کرده است.‏

‏دیدگاه پنجم: شناخت همۀ موضوعات بر عهده فقیه است.‏

‏مرجعِیت فقیه در تشخیص و استنباط موضوعات مستنبطۀ شرعی مورد قبول‏‎ ‎‏همگان است و نیازی به اثبات ندارد. لذا بحث را دربارۀ موضوعات عرفی‏‎ ‎‏متمرکز می نماییم.‏

‏در مباحث پیشین ثابت شد که موضوعات عرفی در بستر زمان و مکان متحوّل‏‎ ‎‏و دگرگون می شوند. سپس هشت نوع از این دگرگونیها را با نقل شواهد و‏‎ ‎‏دلایل به اثبات رساندیم؛ از آن جمله دگرگونی ذات و ماهیت موضوع،‏‎ ‎‏دگرگونی قیود، شرایط و صفات موضوع، دگرگونی در مصادیق موضوع،‏‎ ‎‏دگرگونی در نسبتها و اضافات موضوع، توسعه و تضییق آن و بالأخره پیدایش‏‎ ‎‏موضوعات جدید و...‏

‏طبیعی است اثبات حکم بدون تشخیص موضوعات امری است غیرمعقول و‏‎ ‎‏نیز تشخیص دقیق موضوعات، بدون توجه به این دگرگونیها، امکان‏‏‎پذیر‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 110
‏ ‏

‏نیست. حال باید دید از چه راههایی می توان به شناخت صحیح و دقیق‏‎ ‎‏موضوعات و دگرگونیهای وارد بر آنها دست یافت.‏

1 ـ آگاهیهای لازم در شناخت دقیق موضوعات و دگرگونیهای وارد بر آنها 

‏برای شناخت دقیق موضوعات و دگرگونیهای وارد بر آنها آگاهیهای ذیل‏‎ ‎‏لازم است:‏

(1 ـ 1) آگاهی از شرایط زمانی و مکانی صدور روایات

‏شناخت شرایط زمانی و مکانی صدور روایات و قرائن موجود در ظرف‏‎ ‎‏صدور، نقش مهمی در شناخت دقیق موضوعات و دگرگونیهای وارد بر آن‏‎ ‎‏دارد. همان طور که در قرآن کریم، توجه به شأن نزول آیات ما را در فهم درست‏‎ ‎‏آیات کمک می کند، در مورد روایات نیز توجه به شأن صدور و شرایط حاکم بر‏‎ ‎‏آن عصر و ملاحظۀ خصوصیتهای راویان، نقش بزرگی در فهم موضوع و‏‎ ‎‏شناخت دگرگونیهای وارد بر آن دارد. از جمله در مسألۀ «ادعای مهر بعد از‏‎ ‎‏مرگ شوهر»، که امام (ع) می‏‎‎‎‏ فرماید چیزی از این بابت به زن داده نمی شود،‏‎ ‎‏مرحوم شیخ حر عاملی (ره) در توضیح می نویسد:‏

‏«‏قد ذکر بعض علمائنا ان العادة کانت جاریه مستمرة فی المدینة بقبض المهر کله قبل‎ ‎الدخول و ان هذا الحدیث و امثاله وردت فی ذالک الزمان، فان اتفق وجود هذه العادة فی بعض‎ ‎البلدان کان الحکم مادلّت علیه و إلاّ فلا‏».‏‎[109]‎‏ ‏

‏بعضی از علما گفته اند در مدینه عادت بر این بوده که همۀ مهر را قبل از‏‎ ‎‏دخول دریافت می نمودند و این حدیث و امثال آن در چنین دوره ای وارد‏‎ ‎‏شده است. و در هر جای که چنین عادتی باشد، حکم همان خواهد بود که‏‎ ‎‏روایت دلالت نمود، و اگر عادت چنین نباشد، حکم هم چنین نخواهد بود.‏

‏نمونۀ دیگر در مسألۀ «‏ولایة الاب علی التصرف فی مال الصغیر‏» است.‏‎ ‎‏عده ای به استناد روایت «‏انت و مالک لابیک‏» ـ که پیامبر به جوانی شاکی از پدر‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 111
‏ ‏

‏فرموده است ـ چنین استنباط کرده اند که پدر حق هر گونه تصرف در مال فرزند را‏‎ ‎‏دارد. با تفحّص در قرینه های موضوع و شأن صدور آن در می یابیم که این‏‎ ‎‏روایت، در ظرف خاص و روی موضوع خاصی وارد شده است و عمومیت‏‎ ‎‏ندارد. امّا آن قرینه در روایت مورد استناد راوی ساقط شده است. این قرینه را‏‎ ‎‏امام صادق (ع) در روایتی چنین بیان می کند:‏

‏«‏عن حسین ابن علاء انه قال قلت لابی عبدالله (ع) مایحل للرجل من مال ولده قال قوته‎ ‎بغیر سرف اذا اضطر الیه قال قلت له: فقول رسول الله ص للرجل الذی اتاه فقدم اباه فقال له‎ ‎انت و مالک بیک فقال انّما جاء بابیه الی النبی ص فقال یا رسول الله هذا بی و قد ظلمنی‎ ‎میراثی عن امّی فاخبره الأب انه قد انفقه علیه و علی نفسه و قال انت و مالک لابیک و لم یکن‎ ‎عندالرجل شیئی او کان رسول الله یحبس الاب للابن‏ُ»‏‎[110]‎‏.‏

‏حسین بن علاء گوید به امام صادق گفتم: پدر تا چه مقدار می تواند در مال‏‎ ‎‏فرزند تصرّف کند؟ فرمود: به مقدار روزی و قوتش، آن هم بدون اسراف و به‏‎ ‎‏هنگام ضرورت. گفتم پس روایت پیامبر چه می شود که به مردی که پدر را به‏‎ ‎‏محکمه آورده بود، فرمود: تو و اموالت از آن پدر هستی. فرمود: همانا پدر را‏‎ ‎‏نزد پیامبر برد و گفت یا رسول الله پدرم در مورد میراث مادرم به من ستم روا‏‎ ‎‏داشته است. پدرش به وی خبر داد که او مال را بر خود و فرزندش به مصرف‏‎ ‎‏رسانده در این هنگام فرمود تو و اموالت از آن پدرت هستی. این در حالی بود که‏‎ ‎‏چیزی از آن اموال باقی نمانده بود. آیا پیامبر پدر را به خاطر این کار‏‎ ‎‏حبس می نمود.‏

‏این ماجرا، به خوبی دلالت دارد که چگونه بی توجهی به شأن صدور روایت‏‎ ‎‏موضوع را دگرگون کرده و حکم را متفاوت می سازد.‏

‏همچنین بعضی روایات دلالت دارد که پیامبر (ص) از نگهداری بیش از سه‏‎ ‎‏روز گوشت قربانی در منی نهی فرموده است. امّا در روایات دیگری،‏‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 112
‏ ‏

‏امام صادق و امام باقر _ علیهم السلام _ می‏‎‎‎‏ فرمایند این ممنوعیت به سبب‏‎ ‎‏شرایطی، از جمله فقر مردم و... بوده و حکم، بر موضوع در شرایط ویژه ای بار‏‎ ‎‏شده ا ست و با تغییر این شرایط، حکم نیز عوض می شود.‏

عن ابی جعفر (ع) قال: «کان النبی ص نهی ان تحبس لحوم الاضاحی فوق ثلاث ایام‎ ‎من اجل الحاجة فاما الیوم فلابأس به‏»‏‎[111]‎‏.‏

‏امام باقر (ع) می‏‎‎‎‏ فرماید اینکه پیامبر از نگهداری بیش از سه روز گوشت‏‎ ‎‏قربانی در منی نهی نموده بود، به سبب احتیاج مردم بود، امّا امروز نگهداری‏‎ ‎‏بیش از سه روز مانعی ندارد.‏

‏یا در مورد فرار از وبا روایاتی از پیامبر (ص) نقل شده که آن حضرت‏‎ ‎‏فرمودند: «فرار از وبا فرار از جنگ است». وقتی در این مورد از امام صادق (ع)‏‎ ‎‏سؤال می شود، می‏‎‎‎‏ فرماید فرار از وبا مانعی ندارد و آن روایتی که از پیامبر در‏‎ ‎‏مورد نهی از فرار از وبا نقل شده، در شرایط ویژه‏‏‎ای بوده است. اینک عین‏‎ ‎‏روایت.‏

عن الحلبی... قال سألت اباعبدالله (ع) عن الوبا یکون فی ناحیة المصر فیتحول الرجل الی‎ ‎ناحیة اخری او یکون فی مصر فیخرج منه الی غیره؟ فقال: لاباس، انّما نهی رسول الله عن‎ ‎ذالک لمکان ریبة کانت بحیال العدو فوقع فیهم الوبا فهربوا منه، فقال رسول الله ص الفار منه‎ ‎کالفار من الزحف، کراهیة ان تخلوا مراکزهم‏»‏‎[112]‎‏.‏

‏حلبی گوید از امام صادق از وبایی که در شهری می آید و شخص برای فرار‏‎ ‎‏از وبا از آن شهر به شهر دیگر می رود، پرسیدم. فرمود: مانعی ندارد، و اینکه‏‎ ‎‏پیامبر (ص) نهی نمود از فرار از وبا به خاطر این بود که در میدان نبرد با دشمن‏‎ ‎‏وبا آمد و عده ای به بهانۀ فرار از وبا از جنگ فرار می نمودند. در چنین شرایطی‏‎ ‎‏پیامبر فرمود فرار از وبا فرار از جنگ است تا سپاهیان مراکز خود را تخلیه‏‎ ‎‏ننمایند.‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 113
‏ ‏

‏همۀ اینها بر اهمیت توجه فقیه به شرایط زمانی و مکانی صدور روایات‏‎ ‎‏دلالت دارند. همچنین توجه به شرایط زمانی و مکانی عصر صدور ما را در‏‎ ‎‏شناخت موضوعات ثابت از موضوعات متغیر یاری می رساند.‏

(2 ـ 1) توجه به علل و مصالح عناوین و موضوعات 

‏عامل دیگری که در فهم دقیق موضوعات و شناخت دگرگونیهای آنها نقش‏‎ ‎‏بسیار مهمی ایفا می نماید، توجه به علل و عوامل و مصالح موضوعات شرعی‏‎ ‎‏است. زیرا احکام شریعت، براساس مصالح و مفاسد نهفته در موضوعات‏‎ ‎‏پی ریزی شده است. مرحوم نائینی _ ره _ می نویسد:‏

‏«‏کیف کان فلل ریب فی ان مناطیة المصالح و المفاسد للاحکام ضروریة لایمکن‎ ‎انکارها‏».‏‎[113]‎

‏بی شک تبعیت احکام از مصالح و مفاسد امری ضروری و غیر قابل انکار‏‎ ‎‏است و روایات فراوانی نیز بر این مطلب دلالت دارند. حضرت امام رضا (ع)‏‎ ‎‏می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«‏ان الله تبارک و تعالی لم یبح اکلاً و لا شربا إلاّ لما فیه المنفعه و الصلاح و لم یحرم إلاّ ما فیه‎ ‎الضرر و التلف و الفساد‏»‏‎[114]‎‏.‏

‏خدای تبارک و تعالی خوردن و آشامیدن را مباح نفرموده، جز برای آنچه در‏‎ ‎‏آن از منفعت و مصلحت است. و چیزی را حرام نکرده، مگر به سبب ضرر و‏‎ ‎‏تلف و تباهی که در آن وجود داشته است.‏

‏مرحوم صدوق _ ره _ در کتاب علل الشرایع، روایات بسیاری را در زمینۀ‏‎ ‎‏علل احکام گردآوری کرده و فقهای بسیار چون علامه در کتابهای مختلف‏‎[115]‎‏ و‏‎ ‎‏منتهی المطلب‏‎[116]‎‏ و شیخ در المبسوط،‏‎[117]‎‏ شیخ حسن در جواهرالکلام ‏‎[118]‎‏ و...‏‎ ‎‏در مباحث فقهی خود به مناسبت، به علل نهفته در موضوعات اشاره کرده اند.‏

‏از سوی دیگر چه بسا از نظر ظاهر چیزی موضوع قرار گرفته باشد، ولی با‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 114
‏ ‏

‏دقت معلوم می شود که موضوع حکم همان مصالح و علل نهفته در موضوعات‏‎ ‎‏است. از باب مثال هرگاه حکم مترتب بر یک امر منصوص العله باشد، آن امر‏‎ ‎‏موضوع واقعی نیست، بلکه موضوع واقعی همان علتی است که ذکر شده و‏‎ ‎‏وجود و عدم حکم دایر مدار وجود و عدم آن علت است. پس شناخت علل و‏‎ ‎‏مصالح در شناخت صحیح موضوعات نقش مهمی دارند. از باب مثال علامه در‏‎ ‎‏منتهی المطلب برای صدق عنوان مسافر بر کسی که یک روز سفر کرده،‏‎ ‎‏این گونه استدلال می کند:‏

‏«‏... لان الحکمة الباعثه علی التقصیر موجودة فیه کما وجدت فی غیره فیثبت الحکم‎ ‎فیه‏»‏‎[119]‎‏.‏

‏... زیرا حکمت و مصلحتی که موجب تقصیر می گردد در اینجا‏‎ ‎‏وجود دارد، چنانکه در موارد دیگر سفر وجود دارد. پس حکم سفر (که قصر‏‎ ‎‏باشد) نیز ثابت می گردد.‏

‏و یا در اینکه خفای اذان و پنهان شدن دیوارها در حد ترخص شرط است،‏‎ ‎‏می نویسد:‏

‏«‏... لان الحکمة الباعثه علی التقصیر و هی المشقه غیر موجودة لمن هو فی البلد او مع‎ ‎حیطانه فلایثبت الحکم فیه‏»‏‎[120]‎‏.‏

‏.... زیرا آن حکمتی که باعث بر تقصیر است که عبارت باشد از مشقت در‏‎ ‎‏مورد کسی که در شهر است یا هنوز دیوارهای شهر را مشاهده می کند، وجود‏‎ ‎‏ندارد؛ پس حکم تقصیر نیز بر او ثابت نمی باشد.‏

‏یا در مبحث عده، در مقام استدلال بر نظر شیخ مفید و شیخ طوسی که‏‎ ‎‏معتقدند دختر کوچک و زن یائسه اگر بعد از دخول هم طلاق داده شوند، عده‏‎ ‎‏ندارند، می نویسد:‏

‏«‏لنا ان المقتضی للإعتداد زایل فیزول، الملازمه ظاهرة بیان صدق المقدم ان العده انّما‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 115
‏ ‏

شرعت لإستعلام فراغ الرّحم من الحمل غالبا و هذه الحکمة منتفیة هنا قطعاً فلاوجه لوجوب‎ ‎العدة‏»‏‎[121]‎‏.‏

‏دلیل ما این است که مقتضی وجوب عده زایل شده و در نتیجه وجوب عده نیز‏‎ ‎‏برطرف می گردد. زیرا عده برای این است که روشن گردد زن از آن مرد حامله‏‎ ‎‏است یا نه؟ و در مورد صبیه و زن یائسه این حکمت به طور قطعی منتفی است.‏‎ ‎‏پس وجهی برای وجوب عده باقی نخواهد ماند.‏

‏البته شناخت فلسفه و علت احکام و به دست آوردن مرز موضوعاتی که‏‎ ‎‏قالب در آن، موضوعیت ندارد و محتوا و معنی مقصود است، در صلاحیت‏‎ ‎‏هر کس نیست و محتاج تحقیق و کاوش بسیار است. تصریح به علت در روایات‏‎ ‎‏شرط تجاوز از موضوعی به موضوع دیگر است. در موارد مشکوک نمی توان‏‎ ‎‏احکام موضوع خاصی را به عنوان دیگر سرایت داد و یا به مجرد شک و گمان از‏‎ ‎‏حکمی دست کشید.‏

(3 ـ 1) آشنایی با مفاهیم و فرهنگ عرف عرب

‏یکی دیگر از عواملی که در شناخت درست موضوعات و دگرگونیهای وارد‏‎ ‎‏بر آن نقش زیادی دارد، آشنایی با مفاهیم و فرهنگ عرف عرب است. زیرا‏‎ ‎‏احکام شرعی، به لحاظ معانی و مصادیق عرفی تشریع شده و دقتهای فلسفی و‏‎ ‎‏عقلی در آن راه ندارد. شارع به زبان عرف سخن گفته و در بیان مقاصد خود، از‏‎ ‎‏زبان رایج استفاده کرده است. پس فهم معانی الفاظ و تعیین مصداق، جز در‏‎ ‎‏مواردی که شارع از آن مقصودی خاص در نظر دارد، موکول به فهم عرف‏‎ ‎‏است.‏

‏فقیهان در سر تا سر فقه، به مرجعیت عرف در فهم موضوعات عرفی تصریح‏‎ ‎‏کرده اند و همین امر باعث شده که عده‏‏‎ا‏‏ی گمان کنند به طور کلی تشخیص‏‎ ‎‏موضوعات عرفی به خود مقلّد ـ که یکی از افراد عرف است ـ واگذار شده و‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 116
‏ ‏

‏فقیهان در این باب هیچگونه مسؤولیتی ندارند؛ در صورتی که منظور فقیهان از‏‎ ‎‏این جمله این است که عرف به عنوان منبعی از منابع شناخت موضوعات برای‏‎ ‎‏فقیه محسوب می گردد و فقیه باید برای شناخت صحیح موضوعِ حکم، از فهم‏‎ ‎‏عرفی استمداد کند.‏

‏نکتۀ اساسی و مهم اینکه مقصود از عرف چه عرفی است؟ آیا عرف زمان‏‎ ‎‏صدور معیار است یا عرف زمان رجوع؟‏

‏مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا می نویسد:‏

‏«‏... انه لما اتضح ان فهم الخطاب مبنی علی فهم اللغة او العرف العام و الخاص و کل واحدة‎ ‎مرآة للآخر فی سایر اللغات، فان اتضح الحال بالنسبة الی زمان صدور الخطاب، بان عرف‎ ‎الحال بالنسبة الی وقت الإستعمال لزم اللبناء علی ذالک العرف و لا اعتبار بغیره. فخطاب کل‎ ‎وقت محمول علی عرفه، فان علم الاتحاد فلابحث و ان جهل الحال فی احدهما و علم الآخر‎ ‎بنی المجهول علی المعلوم فما صدر من الأوایل محمول علی العرف المعلوم عند الأواخر و‎ ‎بالعکس و ان علم اختلافهما کان خطاب کل وقت محمولاً علی عرفه. فماورد من الشرع‎ ‎یحمل علی عرف یوم الورود فان کان فیه مصطلح شرعی عمل علیه و إلاّ فعلی الحقیقة العرفیه‎ ‎العام ثم اللغة ففی مسألة الفنا قد ظهر فی العرف الجدید تخصیصه بما لم یکن فی قران او تعزیة او‎ ‎ذکر او دعا... فلا یحمل لفظ الغنی علی المعنی الجدید. کما لایحمل الفاظ التربة و القهوة و اللبن‎ ‎و الکر و البحر و الحجر و الساعة و الکعب و المنیر و المثقال و الوزنة و الرطل و الأوقیه و الفرسخ‎ ‎و السید و المؤمن و نحوها علی المعانی الجدید لانها نقلت او غلط العرف فیها، لایحمل لفظ زمن‎ ‎الخطاب علیها‏»‏‎[122]‎‏.‏

‏چنانکه روشن شد، فهم خطاب بر فهم لغت یا عرف عام یا خاص، استوار‏‎ ‎‏است و هر یک از اینها، معیار شناخت آن در سایر لغتها قرار می گیرد. پس اگر‏‎ ‎‏وضع نسبت به زمان صدور خطاب روشن شد، بنا را بر فهم همان عرف‏‎ ‎‏می گذاریم و خطاب هر زمان را بر فهم عرف آن عصر حمل می کنیم. پس اگر‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 117
‏ ‏

‏اتحاد عرف زمان صدور با عرف زمان رجوع ثابت شد، در آن بحثی نیست؛ و‏‎ ‎‏اگر مفهوم نسبت به یکی از دو زمان روشن بود و نسبت به زمان دیگر مجهول،‏‎ ‎‏زمان مجهول را بر معلوم حمل می کنیم ولی اگر بدانیم که مفهوم زمان صدور با‏‎ ‎‏زمان رجوع مخالف است، خطاب هر وقت به عرف آن زمان حمل می شود.‏‎ ‎‏آنچه از شرع صادر شده، بر عرف زمان صدور حمل می شود. پس اگر شارع در‏‎ ‎‏آن اصطلاحی شرعی داشت، بدان عمل می شود، و گرنه حقیقت عرفی یا لغوی‏‎ ‎‏آن عصر مورد عمل قرار می گیرد.‏

‏مسألۀ غنا در زمان ما، از این قبیل است. در این زمان، غنا در قرائت قرآن،‏‎ ‎‏تعزیه و دعا نیست، در حالی که در گذشته چنین نبوده است. پس نمی توان لفظ‏‎ ‎‏غنا را بر معنای جدید حمل کرد؛ همان طور که مفاهیم تربة، قهوه، لبن، نهر،‏‎ ‎‏ کر، بحر، ساعة، کعب، منیر، مثقال، وزن، رطل، اوقیه، فرسخ، سیّد،‏‎ ‎‏مؤمن، فاسق و امثال آن بر معانی جدید حمل نمی شوند. زیرا اینها، اگر از معانی‏‎ ‎‏نخست نقل یافته یا عرف در آن به اشتباه دچار آید، خطاب شرعی، شامل مفاهیم‏‎ ‎‏متحوله از معانی نخست نمی گردد.‏

‏نقد و بررسی: اینکه فرمودند در صورت اختلاف عرف زمان صدور با عرف‏‎ ‎‏زمان رجوع، وظیفۀ رجوع به عرف زمان صدور است، به طور مطلق قابل قبول‏‎ ‎‏نیست؛ بلکه باید موضوعات عرفی را از این بُعد به چند دسته تقسیم کرد:‏

‏(1 ـ 3 ـ 1) موضوعاتی که یقین داریم که حجت شرعی و معیار گزینش‏‎ ‎‏همان مفهوم عصر صدور است و معنای جدید آن مورد تأیید شارع نمی باشد. در‏‎ ‎‏این دسته از موضوعات حق با مرحوم کاشف الغطاء است و معیار در مفهوم این‏‎ ‎‏قبیل موضوعات، همان عرف عصر صدور است و در تعارض دو مفهوم نخستین‏‎ ‎‏و حال، معنای اوّل مقدم است، ولی مثالهایی که مرحوم کاشف الغطاء زدند‏‎ ‎‏هیچکدام از این قبیل نمی باشند.‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 118
‏ ‏

‏(2 ـ 3 ـ 1) موضوعاتی که یقین داریم تشخیص مفاهیم و تعیین مصادیق آنها‏‎ ‎‏به عرف هر عصر واگذار شده است. بسیاری از موضوعات عرفی ـ که در بستر‏‎ ‎‏زمان و مکان دگرگون می شوند ـ داخل در این مقوله هستند. در این راستا،‏‎ ‎‏مرحوم شهید اول، معیار در تشخیص موضوعاتی از قبیل نقود، اوزان، نفقه‏‎ ‎‏زوجه و... را عرف زمان رجوع می داند‏‎[123]‎‏. مرحوم صاحب جواهر موضوعاتی‏‎ ‎‏از قبیل مقدار دلو،‏‎[124]‎‏ مروة،‏‎[125]‎‏ مؤنه،‏‎[126]‎‏ فقیر،‏‎[127]‎‏ مکیل و موزون،‏‎[128]‎‏ رشد‏‎ ‎‏و سفاهت،‏‎[129]‎‏ حفظ ودیعه‏‎[130]‎‏ و... را از موضوعاتی محسوب می دارند که در‏‎ ‎‏بستر زمان و مکان دستخوش تحول می گردند و معیار را در فهم معانی و مفاهیم‏‎ ‎‏آنها عرف زمان رجوع می داند.‏

‏(3 ـ 3 ـ 1) موارد مشکوک به این معنی، موضوعاتی هستند که شارع نسبت‏‎ ‎‏به آنها حکمی داشت و آن موضوع در عصر تشریع، دارای مفهومی خاص بود،‏‎ ‎‏ولی تلقی مردم و عرف این زمان از آن موضوع چیز دیگری است. اینکه معیار در‏‎ ‎‏تشخیص این قبیل موضوعات عرف زمان صدور است یا زمان رجوع، مشکوک‏‎ ‎‏است.‏

‏بسیاری از فقیهان در موضوعات عرفی، معیار را مطلقا رجوع به عرف قرار‏‎ ‎‏داده اند تفصیلی در مسأله نداده اند. بنابراین ملاک در نظر اینان، عرف زمان‏‎ ‎‏رجوع می باشد. از آن سو، فقهای دیگر، چون مرحوم شیخ جعفر‏‎ ‎‏کاشف الغطا‏‎[131]‎‏، در موارد مشکوک معیار را عرف صدور گرفته اند. در این قبیل‏‎ ‎‏موضوعات، مقتضای اصل اولی، رجوع به همان فهم عصر صدور است. زیرا‏‎ ‎‏مخاطبین اصلی، مردم آن عصر بوده اند و به هنگام شک، قدر متیقن در نظر‏‎ ‎‏گرفته می شود.‏

(4 ـ 1) آگاهی به عرف و مسائل زمان خود

‏یکی از عواملی که به فقیه در شناخت صحیح موضوعات و دگرگونیهای وارد‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 119
‏ ‏

‏بر آنها یاری می رساند، آگاهی کامل از زمان خود و بر روابط حاکم بر سیاست و‏‎ ‎‏اجتماع و اقتصاد و شناخت موضوعات جدید است. مرحوم شهید مطهری می نویسد:‏

‏«فقیه و مجتهد، کارش استنباط و استخراج احکام است. اما اطلاع و‏‎ ‎‏احاطۀ او به موضوعات و به اصطلاح طرز جهان بینیش، در فتواهایش زیاد تأثیر‏‎ ‎‏دارد. فقیه باید احاطۀ کامل به موضوعاتی که برای آن موضوعات فتوا‏‎ ‎‏صادر می کند، داشته باشد. اگر فقیهی را فرض کنیم که همیشه در گوشۀ خانه و‏‎ ‎‏یا مدرسه بود و او را با فقیهی مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگی است، این‏‎ ‎‏هر دو نفر به ادلۀ شرعی و مدارک احکام مراجعه می کنند، امّا هر کدام یک جور و‏‎ ‎‏یک نحو به خصوصی استنباط می کنند...‏‎[132]‎‏ روایاتی چون: «‏اَلَعالِمُ بِزَمانِه لاتَهجم‎ ‎علیه اللوابس‏»،‏‎[133]‎‏ یعنی آگاه به زمان مورد هجوم اشتباهات قرار نمی گیرد و نیز:‏‎ ‎‏«‏اَعرَفُ النّاس بِالزَّمان مَن لَم یَتَعجَّب مِن اَحداثه‏»،‏‎[134]‎‏ یعنی آگاهترین مردم به زمان کسی‏‎ ‎‏است که از رویدادها و پدیده های روزگار دچار حیرت نشود، بخوبی بر اهمیت‏‎ ‎‏آگاهی به زمان و شناخت موضوعات اجتماعی و سیاسی دلالت می نماید.‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی _ قدس سره _ می نویسد:‏

‏«این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را‏‎ ‎‏جایز نمی دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنی نیست‏‎ ‎‏که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند.‏‎ ‎‏مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است بظاهر همان مسأله در روابط حاکم‏‎ ‎‏بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند؛ بدان‏‎ ‎‏معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع‏‎ ‎‏اول که از نظر ظاهر با قدیم فرق نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است‏‎ ‎‏که قهراً حکم جدیدی می طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه‏‎ ‎‏داشته باشد، برای مردم و جوانان، حتی عوام، قابل قبول نیست که مرجع و‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 120
‏ ‏

‏مجتهدش بگوید من در مسایل سیاسی اظهارنظر نمی کنم. آشنایی به روش‏‎ ‎‏برخورد با حیله‏‏‎ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، شناخت، داشتن بصیرت‏‎ ‎‏و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت‏‎ ‎‏سیاستها، حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت‏‎ ‎‏و ضعف دو قطب سرمایه‏‏‎داری و کمونیزم‏‏ ـ که در حقیقت استراتژی حکومت بر‏‎ ‎‏جهان را ترسیم می کنند ـ از ویژگیهای یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید‏‎ ‎‏زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی‏‎ ‎‏را داشته باشد ... حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفۀ عملی تمامی فقه در تمامی‏‎ ‎‏زوایای زندگی بشریت است... فقه تئوری واقعی و کامل ادارۀ انسان و اجتماع‏‎ ‎‏از گهواره تا گور است».‏‎[135]‎

‏و به همین دلیل است که حضرت امام _ قدس سره _ اجتهاد مصطلح در‏‎ ‎‏حوزه ها را کافی نمی دانند و در مورد مجتهدی که می خواهد زمام جامعه را به‏‎ ‎‏دست گیرد، شرایط و آگاهیهای دیگری را لازم دانسته و می نویسد:‏

‏«همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافی نمی باشد، بلکه یک‏‎ ‎‏فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏‏‎ها هم باشد ولی نتواند افراد صالح و مفید را‏‎ ‎‏از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینۀ اجتماعی و سیاسی فاقد‏‎ ‎‏بینش صحیح و قدرت تصمیم گیری باشد، این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی‏‎ ‎‏مجتهد نیست و نمی تواند زمام جامعه را بدست گیرد».‏‎[136]‎‏ ‏

‏لذا هنگامی که پس از رحلت میرزای شیرازی اوّل، برای قبول مرجعّیت به‏‎ ‎‏آیةالله سیدمحمد فشارکی _ ره _ مراجعه کردند، فرمود:‏

‏«‏انی لست اهلاً لذالک، لانّ الریاسة الشرعیة تحتاج الی امور غیر العلم بالفقة و الأحکام من‎ ‎السیاسات و معرفة مواقع الأمور و أنَا رجل وسواسی فی هذه الأمور فاذا دخلت فسدت و لم‎ ‎اصلح و لا یسوغ لی غیر التدریس‏».‏‎[137]‎‏ ‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 121
‏ ‏

‏من اهلیّت برای پذیرش این مقام را ندارم. زیرا ریاست شرعی به اموری‏‎ ‎‏غیر از علم فقه و احکام احتیاج دارد؛ از قبیل مسائل سیاسی و آگاهی به‏‎ ‎‏رخدادهای جاری و من در این گونه امور انسانی وسواسی هستم که اگر وارد‏‎ ‎‏گردم به فساد می کشم و نمی توانم اصلاح نمایم و جز تدریس امر دیگری بر من‏‎ ‎‏روا نیست.‏

‏حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«‏لایحمل هذا الأمر إلاّ اهل الصبر و البصر و العلم بمواقع الامور‏».‏‎[138]‎‏ صاحبان درایت‏‎ ‎‏و صبر و آگاهان به رخدادهای جاری تنها کسانی هستند که پذیرش حکومت الهی‏‎ ‎‏را در توان دارند.‏

نتیجه گیری

‏تاکنون ثابت شد که شناخت صحیح موضوعات و دگرگونیهای وارد بر آنها‏‎ ‎‏در گرو آگاهی از شرایط زمانی و مکانی صدور روایات، آگاهی و توجه به علل و‏‎ ‎‏مصالح نهفته در موضوعات، آشنایی با مفاهیم و فرهنگ عرف عرب و آگاهی به‏‎ ‎‏مسائل زمان است. و این آگاهیها نه تنها از عهدۀ افراد معمولی و مقلدان خارج است،‏‎ ‎‏بلکه کار هر فقیهی نیز نیست. بنابراین ساده نگری است که به طور کلی بگوییم‏‎ ‎‏موضوعات عرفی به عرف واگذار شده و فقیه هیچ وظیفه ای نسبت به آنها ندارد،‏‎ ‎‏بلکه یکی از وظایف بسیار حساس و مهمّ فقیهان موضوع شناسی است.‏

‏مقام معظّم رهبری در آغاز سال تحصیلی 71 ـ 72 در این زمینه فرمودند:‏

‏«یک رکن مهم برای صدور حکم و فتوا اطلاع از موضوع است. اگر فقیه‏‎ ‎‏موضوع را نشناسد نخواهد توانست ـ ‏کما هو حقه‏ ـ از دلیل شرعی حکمی را‏‎ ‎‏استنباط کند».‏

‏توجه به مسألۀ زمان و مکان و دگرگونی موضوعات و آگاهیهایی که در‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 122
‏ ‏

‏شناخت صحیح موضوعات لازم بود، بهترین دلیل است که موضوع شناسی از‏‎ ‎‏وظایف فقیهان است. علاوه بر دلیل فوق، دلایل دیگری نیز بر این مدعا‏‎ ‎‏دلالت دارند که در ذیل تقدیم می گردد:‏

‏1 ـ فقها تصریح نموده اند که در بسیاری موارد شک در حکم ناشی از شک در‏‎ ‎‏موضوع است. آیا در این قبیل موارد فقیه می تواند بدون تشخیص دقیق موضوع‏‎ ‎‏احکام شرعی را استنباط نماید؟‏

‏مرحوم شیخ انصاری ره می نویسد:‏

‏«‏فاعلم انّه کثیراً مایقع الشک فی الحکم من جهة الشک فی ان موضوعه و محلّه هو الأمر‎ ‎الزائل ولو بزوال قیده المأخوذ فی موضوعیته حتی یکون الحکم مرتفعاً او هو الامر الباقی‎ ‎و الزایل لیس موضوعاً و لا مأخوذاً فیه. فلو فرض شک فی الحکم کان من جهة اخری‎ ‎غیر الموضوع کما یقال انّ حکم النجاسة فی المأء المتغیّر موضوعه نفس الماء و التغیّر علّة محدثة‎ ‎للحکم فیشکّ فی علیته للبقاء‏».‏‎[139]‎‏ ‏

‏بدان که بسیاری مواقع شک در حکم از جهت شک در این است که موضوع‏‎ ‎‏و محل حکم آیا امر زایلی است، ولو با زوال قیدی که در موضوع اخذ شده تا‏‎ ‎‏در نتیجه حکم نیز مرتفع و زایل گردد، یا اینکه امر باقی است و آنچه زایل و‏‎ ‎‏مرتفع شده نه موضوع است و نه قیدی که در موضوع مأخوذ باشد. و اگر بر‏‎ ‎‏فرض شکی در حکم باشد، این شک از جهت دیگری غیر از موضوع است،‏‎ ‎‏چنانکه گفته شده موضوع حکم به نجاست در آب متغیّر خود آب است و تغیّر‏‎ ‎‏علّت محدثۀ حکم است و در علیتش برای بقا مشکوک است.‏

‏2 ـ سیرۀ عملی فقها بر این بوده که از این قبیل موضوعات بحث می نمودند به‏‎ ‎‏عنوان مثال حضرت امام خمینی _ قدس سره _ در کتاب مکاسب در موارد گوناگونی از‏‎ ‎‏موضوع بحث نموده است. نظیر اینکه آیا موضوع مرکب است یا بسیط،‏‎[140]‎‎ ‎‏شخصیه است یا خارجیه‏‎[141]‎‏ و یا حقیقیه، و اینکه آیا موضوعی که القا شده موضوع‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 123
‏ ‏

‏واقعی حکم است یا به عنوان مثال‏‎[142]‎‏ القا شده است؟ حضرت امام _ قدس سره _ در‏‎ ‎‏اینکه آیا تمام الموضوع در صحت معامله رشد است یا بلوغ، می نویسد:‏

‏«‏یحتمل بحسب التصور ان یکون الرشد تمام الموضوع فی صحة المعامله من غیر دخالة‎ ‎البلوغ فیها و ان یکون البلوغ تمام الموضوع و الرشد غیر دخیل و ان یکون کل منهما جزء‎ ‎الموضوع فتصح المعامله من البالغ الرشید لاغیر...‏».‏‎[143]‎‏ ‏

‏به حسب مقام تصوّر محتمل است که رشد تمام الموضوع باشد در صحت‏‎ ‎‏معامله بدون دخالت بلوغ در آن و محتمل است که بلوغ تمام الموضوع باشد و‏‎ ‎‏رشد، در آن دخالتی نداشته باشد. و احتمال دارد هر یک از آن دو جزء موضوع‏‎ ‎‏باشد و موضوع معاملۀ صحیح، بالغ رشید باشد، نه غیر آن.‏

‏و نیز در اینکه ماهیت کذب چیست، امام _ ره _ به طور مفصل وارد بحث از‏‎ ‎‏موضوع شناسی می شود و بعد از طرح و بررسی اقوال می نویسد: «‏هذا جملة من‎ ‎الکلام فی موضوعه‏».‏‎[144]‎‏ و نیز دربارۀ اینکه آیا تمام الموضوع برای ضمان اتلاف‏‎ ‎‏است یا چیز دیگر، بحث می نماید.‏‎[145]‎

‏همچنین مرحوم شیخ انصاری در موارد گوناگونی به بحث از تشخیص‏‎ ‎‏موضوع می پردازد؛ نظیر بحث از موضوع رشوه و اینکه معنی آن از نظر لغت و‏‎ ‎‏روایات چیست،‏‎[146]‎‏ بحث از موضوع سحر،‏‎[147]‎‏ غنا،‏‎[148]‎‏ احراز موضوع اراضی‏‎ ‎‏خراجیه و اینکه کدام زمین مفتوحة عنوة‏‎[149]‎‏ است، بحث از ماهیت عیب و افراد‏‎ ‎‏و موارد عیب،‏‎[150]‎‏ ماهیت قبض‏‎[151]‎‏ و...‏

‏مرحوم صاحب جواهر _ ره _ نیز در مبحث روی گرداندن از قبله می نویسد:‏‎ ‎‏«‏کما انه منه یعلم کثیر خبط فی المقام للخبط فی الموضوع‏».‏‎[152]‎‏ ‏

2 ـ راههای شناخت صحیح موضوعات 

‏تاکنون ثابت گردید که موضوع شناسی وظیفۀ فقیه است و برای شناخت‏‎ ‎‏دقیق موضوعات، آگاهیهای گوناگونی لازم است. حال باید دید که با توجه به‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 124
‏ ‏

‏گستردگی فقه و ارتباط آن با همۀ جنبه های حیات بشری و گسترش دایرۀ‏‎ ‎‏احتیاجات زمان و شتاب زمان در تغییر موضوعات گذشته و پدید آوردنَ‏‎ ‎‏موضوعات نوین و... آیا امکان دارد یک فقیه به همۀ این موضوعات احاطه‏‎ ‎‏پیدا نماید؟ و آیا تشخیص همۀ آنها از عهده یک انسان خارج نیست؟‏

‏بدون شک شناخت موضوعات مورد ابتلا در تمام حوزه های دانش بشر و‏‎ ‎‏احتیاجات زمان، از توان یک نفر خارج است. پس باید برای حل این معضل‏‎ ‎‏چاره ای اندیشید.‏

‏در گذشته ـ که هنوز شاخه های مختلف علوم رشد نکرده بود و دایرۀ نیازها‏‎ ‎‏گسترش نیافته بود ـ فقیهان برای فهم دقیق موضوعات زمان خود، به شناخت‏‎ ‎‏علوم مربوط به آنها روی آورده و جلودار مردم روزگار خود بودند. بویژه در‏‎ ‎‏مسألۀ ستاره شناسی که از راههای تعیین قبله و عدد ماه به شمار می رفت. در‏‎ ‎‏ریاضیات و هندسه و سایر علوم نیز فقیهان و عالمان گذشته اهتمام بسیار داشته اند‏‎ ‎‏و از آن در راه کشف موضوعات بهره می گرفته اند.‏

‏مرحوم شیخ مفید، علاوه بر تعلیم و تعلّم علوم رایج حوزه، نسبت به‏‎ ‎‏این گونه علوم نیز توجه داشت. نجاشی شاگرد مبرز شیخ، کتاب الآراء‏‎ ‎‏و الدیانات نوبختی را که در بردارندۀ علوم بسیار بوده است، در نزد استادش مفید‏‎ ‎‏آموخته است. نجاشی از این کتاب چنین یاد می کند: «‏منها کتاب الآراء و الدیانات‎ ‎کتاب کبیر حسن یحتوی علوم کثیره، قرأت هذا لکتاب علی شیخنا ابی عبدالله رحمه الله‏».‏‎[153]‎

‏از جمله کتابهای نوبختی، کتاب ادیان و مذاهب است که کتابی است بزرگ‏‎ ‎‏و نیکو و در بردارنده علوم بسیار. من این کتاب را بر استادم مفید قرائت کردم.‏

‏مرحوم شیخ طوسی می نویسد:‏

‏«‏کان شیوخنا ـ رحمهم الله ـ المتقدمون و المتأخرون بلغوا النهایة القصوی فی استقصاء‎ ‎ما اقتضت از منتهم من الأدلة و الکلام علی المخالفین، فانّه قد تجدّد من شبهاتِ القوم ما یحتاج معها‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 125
‏ ‏

الی ترتیباتٍ أُخر‏».‏‎[154]‎

‏اساتید متقدم و متاخر ما در استقصای مقتضیات زمانشان از ادله و کلام علیه‏‎ ‎‏مخالفان نهایت تلاش خود را انجام داده اند. زیرا در هر زمان شبهات جدیدی‏‎ ‎‏نسبت به دین پیدا می شود که نیازمند پاسخهای جدید است.‏

‏این سخن بروشنی تلاش فقیهان و عالمان را در مسلّح و آماده شدن برای‏‎ ‎‏پاسخ به شبهات جدید و موضوعات مستحدثه نشان می دهد. فقیهان گذشته برای‏‎ ‎‏دفاع از اصل دین و پاسخ به موضوعات نوپیدا، به همۀ علوم زمان خود آشنا بودند‏‎ ‎‏و از آنها در استنباط کمک می گرفتند. البته ناگفته نماند که نیاز اجتهاد و استنباط‏‎ ‎‏احکام به علوم مختلف است و براساس زمان و مسائل مختلف، تفاوت می کند.‏‎ ‎

‏مرحوم آخوند در مورد نیاز فقه به اصول به این حقیقت اعتراف می نماید:‏

‏«‏و بالجمله لامحیص لأحدٍ فی استنباط الأحکام الفرعیه من ادلتها الی الرجوع الی ما بنی‎ ‎علیه من المسائل الأصولیه و بدونه لایکاد یتمکن من استنباط و اجتهاد مجتهداً کان او اخباریاً،‎ ‎نعم یختلف الإحتیاج الیها بحسب اختلاف المسائل و الازمنه و الأشخاص، ضرورة خفة مؤنة‎ ‎الإجتهاد فی الصدر الاوّل و عدم حاجته الی کثیر ممّا یحتاج الیه فی الأزمنة اللاحقه ممّا لایکاد‎ ‎یحقق و یختار عادة إلاّ بالرجوع الی مادوّن فیه من الکتب الأصولیه‏».‏‎[155]‎

‏در استنباط احکام فرعی از ادله، چاره ای جز رجوع به مسائل اصول نیست‏‎ ‎‏و بدون مراجعه به آن استنباط و اجتهاد امکان ندارد. چه مستنبط مجتهد باشد و‏‎ ‎‏چه اخباری. آری احتیاج به اصول به حسب اختلاف مسائل، زمانها و اشخاص،‏‎ ‎‏مختلف می باشد. زیرا بدیهی است که اجتهاد در صدر اول کم مؤنه بوده و به‏‎ ‎‏بسیاری از مسائلی که در زمانهای بعد جز با مراجعه به آنها استنباط ممکن نیست،‏‎ ‎‏در زمانهای گذشته نیازی نبوده است.‏

‏ولی امروزه با گسترش دایرۀ احتیاجات مردم و شتاب زمان در تغییر‏‎ ‎‏موضوعات گذشته و پدید آوردن موضوعات نوین و پیدایش شاخه های مختلف‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 126
‏ ‏

‏علوم، فقها نمی توانند به روشهای پیشین بسنده کنند. پس باید به فکر چارۀ‏‎ ‎‏دیگری بود.‏

‏عده ای چارۀ کار را در تخصّصی کردن شعبات فقه پی جویی می کنند و‏‎ ‎‏بسیاری از عالمان دلسوز در این باب اظهارنظر کرده و به تخصصی کردن علوم‏‎ ‎‏حوزه و نیز شعبات فقه سفارش کرده اند.‏‎[156]‎‏ در ادامۀ همین دیدگاه اخیراً یکی از‏‎ ‎‏فضلای حوزه مرجعیّت تخصصّی را مطرح ساخته و معتقد است که ابتدا باید‏‎ ‎‏مجموع فقه را با تقسیمی جدید به چند بخش تقسیم کرد و هر مجتهدی پس از‏‎ ‎‏تحصیل ملکۀ اجتهاد مطلق و قدرت استنباط در سراسر فقه تمام همّ خود را‏‎ ‎‏مصروف یکی بخش نماید و بخشهای دیگر فقه را به سایر مجتهدان متخصص‏‎ ‎‏واگذارد و مردم در آنِ واحد از چند مجتهد زنده و متخصص ـ یعنی از هر‏‎ ‎‏مجتهدی در بخشی که تخصّص دارد ـ تقلید کنند.‏‎[157]‎

‏عده ای دیگر، راه حل مشکل را در مراجعه به نظر خبرگان و متخصصان در‏‎ ‎‏شناخت موضوعات می دانند و معتقدند که فقیهان در مسائل مشکل و نیازمند به‏‎ ‎‏تخصّص و تحقیق و بررسی، با خبرگان مشورت کرده و با توجه به تحقیقات اهل‏‎ ‎‏فن، به فتوا بنشینند.‏

‏از پیامبر گرامی اسلام (ص) نمونه هایی نقل شده که تشویق و ترغیب به اخذ‏‎ ‎‏تجارب بشری و دانش کارشناسان است؛ نظیر استفاده از شیوۀ کندن خندق و با‏‎ ‎‏استفاده از منجنیق به پیشنهاد سلمان‏‎[158]‎‏ و یا استفاده از تجارب یهودیان خبیر در‏‎ ‎‏امر ساختمان سازی و حفظ نخلها.‏‎[159]‎

‏به نظر می رسد راه حل نهایی مشکل از طریق تلفیق میان تخصصی کردن‏‎ ‎‏شعبات فقه و استفاده از نظریات کارشناسان و متخصصان در علوم مختلف‏‎ ‎‏ممکن است.‏

‏طرح «مرجعیّت تخصصّی» بسیاری از مشکلات را حل می کند، ولی اولاً در‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 127
‏ ‏

‏شرایط فعلی هنوز زمینه برای اجرای آن آماده نیست و متقاعد کردن فقیهان برای‏‎ ‎‏پذیرفتن آن کار بسیار دشواری است.‏

‏ثانیاً بی نیاز از استفاده از نظریات کارشناسان و متخصصان فن نیست.‏

‏ثالثاً موجب کاستی قدرت مرجعیّت می گردد. زیرا تجرّی در «تقلید»‏‎ ‎‏موجب می شود قدرت و توان مرجعیت در بین گروهی از متخصصان‏‎ ‎‏تقسیم گردد و از تمرکز آن کاسته شود و... ‏

‏رابعاً موجب کاستی قدرت مالی مرجعیت می شود. زیرا وقتی مرجعیت‏‎ ‎‏صورت مؤسسه ای پیدا کند، قداست خود را از دست می دهد و این در عدم‏‎ ‎‏پرداخت وجوه شرعی تأثیر فراوان خواهد داشت.‏

‏خامساً مرجعیّت تخصّصی در صورتی که ملاک در اعلمیّت را، اعلم در‏‎ ‎‏اصول بدانیم نه فقه، دچار مشکل شرعی خواهد شد. زیرا اگر فرض کنیم کسی‏‎ ‎‏در اصول اعلم باشد و کسی دیگر در بخش اقتصادی فقه متخصّص باشد، وظیفۀ‏‎ ‎‏مقلد تقلید از آن کسی است که در اصول اعلم است، ولو متخصّص در بخش‏‎ ‎‏اقتصادی اسلام نیست. مشکلات دیگری نیز در اجرای این طرح به چشم‏‎ ‎‏می خورد که برای رعایت اختصار از نقل آنها صرف نظر می کنیم.‏

‏برای رهایی از این مشکلات می توان از شیوۀ زیر استفاده کرد: فقیهی که به‏‎ ‎‏مقام مرجعیت رسیده، گروه هایی تشکیل دهد این گروهها زیر نظر او در‏‎ ‎‏بخشهای مختلف فقه متخصص شوند. این گروهها نیز در موضوع شناسی از‏‎ ‎‏طریق مکاتبه یا عضو کردن متخصصان فن در گروه، از نظریات کارشناسان در‏‎ ‎‏مقام استنباط استفاده کنند و هر گروهی آرای استنباطی خود را پس از طرح در‏‎ ‎‏محضر مرجع مطلق و حک و اصلاح از طریق او به مقلدان ارائه دهند. با این‏‎ ‎‏سیستم مسألۀ تقلید و مرجعیت، با حفظ تمرکز، از آثار مطلوب و مفید‏‎ ‎‏تخصّص، که موجب اقربیت به واقع می شود، بهره مند می گردد.‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 128

 پی نوشتها

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 129

  • ـ سبأ، آیۀ 34؛ الاصول من الکافی، ج 1   /   58، بیروت، دارصعب.
  • ـ اسلام و مقتضیات زمان، شهید مطهری، ج 2   /   11 ـ انتشارات صدرا.
  • ـ ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 285-287.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 285-287.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 285-287.
  • ـ فوائد الاصول، محقق نائینی ج 4   /   389 قم، مؤسسۀ نشر اسلام.
  • ـ همان منبع، ج 1   /   145.
  • ـ بحوث فی علم الاصول، تقریرات درس شهید صدر، ج 2  /  77، قم، المجمع العلمی للشهید الصدر قدس سره.
  • ـ فوائد الاصول، ج 1  /  145.
  • ـ بحوث فی علم الأصول، ج 2  /  77.
  • ـ فرائد الاصول (وسائل) شیخ انصاری، ج 1  /  76 قم، مؤسسۀ نشر اسلامی.
  • ـ مبادی فقه و اصول، علی رضا فیض  /  285، تهران، انتشارات دانشگاهی.
  • ـ همان منبع  /  368.
  • ـ البقرة  /  آیۀ 275.
  • ـ تُحف العقول، حسن بن علی الحرانی،  /  26، تهران، کتابفروشی اسلامیّه.
  • ـ مفتاح الکرامه، ج 3  /  491
  • ـ الرّوضة البهیّه فی شرح اللمعة الدمشقیه، زین الدین الجبعی العامل للشهید الثانی ج 4  /  216 ـ بیروت ـ احیاء التراث العربی
  • ـ مفتاح الکرامه، ج 3  /  131
  • ـ جواهر الکلام، ج 14  /  245
  • ـ القواعد و الفوائد، الشهید الاوّل ج 1  /  278 قم، انتشارات مفید
  • ـ جواهرالکلام، شیخ حسن نجفی، ج 28  /  42
  • ـ انوار الهدایه ـ امام خمینی(قدس سره)، ج 1  /  208، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
  • ـ جواهرالکلام، ج 26  /  12
  • ـ جواهرالکلام، ج 6  /  334
  • ـ همان منبع، ج 1  /  260
  • ـ همان منبع، ج 1  /  80
  • ـ جواهرالکلام، ج 1  /  275.
  • ـ همان، ج 6  /  107.
  • ـ همان، ج 6  /  190.
  • ـ التفیح فی شرح العروة الوثقی، سید ابوالقاسم خوئی، ج 4  /  362، قم، مؤسسۀ ال البیت.
  • ـ جواهرالکلام، ج 6  /  13.
  • ـ همان، ج 9  /  245.
  • ـ همان، ج 9  /  380.
  • ـ همان، ج 3  /  227.
  • ـ همان، ج 14  /  278.
  • ـ همان، ج 16  /  58.
  • ـ مفتاح الکرامه، ج 7  /  3.
  • ـ الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج 3  /  522.
  • ـ همان منبع، ج 3  /  529 به بعد.
  • ـ الحدائق الناضرة، ج 22، ص 209
  • ـ همان، ج 22، ص 206 و جواهرالکلام، ج 28، ص 40
  • ـ منهاج المتقین، ص 323
  • ـ جواهرالکلام، ج 28، ص 40
  • ـ همان، ج 28، ص 40.
  • ـ جواهرالکلام، ج 28  /  43.
  • ـ همان منبع، 28  /  40.
  • ـ الحدائق، ج 22  /  206.
  • ـ مفتاح الکرامه، ج 9  /  54.
  • ـ کشف الرموز، ج 2  /  48؛ جواهرالکلام ج 28  /  116.
  • ـ مفتاح الکرامه، ج 9  /  51؛ الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه ج 3  /  183.
  • ـ جواهرالکلام، ج 28، ص 103
  • ـ القواعد و الفوائد، شهید اول، ج 1  /  152 القسم الاول
  • ـ کتاب البیع، ج  /  117
  • ـ جواهرالکلام، ج 1  /  259
  • ـ همان، ج 13  /  293
  • ـ همان، ج 16  /  59
  • ـ همان، ج 15  /  320
  • ـ همان، ج 20  /  232
  • ـ همان، ج 22  /  427
  • ـ همان، ج 25  /  164
  • ـ همان، ج 26  /  53
  • ـ همان، ج 27  /  108
  • ـ همان، ج 31  /  340
  • ـ کتاب الطهارة، شیخ انصاری، فی الاستحاله، قم، مؤسسۀ آل اللبیت.
  • ـ التنقیح فی شرح العروة الوثقی، 4  /  168
  • ـ جواهرالکلام، ج 32  /  154.
  • ـ التنقیح فی شرح العروة الوثقی، 4  /  168.
  • ـ نهایة الأفکار، شیخ آغا ضیاء الدین عراقی، ج 4  /  10، قم، چاپ جامعه مدرسین.
  • ـ نهایة الدرایه فی شرح الکفایه، شیخ محمدحسین اصفهانی، ج 3  /  287، اصفهان، انتشارات مهدوی.
  • ـ نهایة الافکار، ج 1 و 2  /  292.
  • ـ الرسائل، شیخ انصاری  /  401.
  • ـ المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج 1  /  152، قم، اسماعیلیان.
  • ـ الحدائق الناضرة، شیخ یوسف بحرانی، ج 22  /  128.
  • ـ کتاب الطهارة، شیخ انصاری، فی الإسلام، قم، آل اللبیت.
  • ـ التنقیح فی شرح العروة الوثقی، ج 4  /  221.
  • ـ همان منبع، 4  /  191.
  • ـ ارشادالطالب الی التعلیق علی المکاسب، شیخ جواد تبریزی ج 1  /  16 قم، اسماعیلیان.
  • ـ التنقیح فی شرح العروة الوثقی، 4  /  238.
  • ـ همان منبع 4  /  216
  • ـ الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه ج 2  /  22
  • ـ فقه الامام الصادق ـ جواد مغنیه، 4  /  235
  • ـ المعتبر فی شرح المختصر  /  279
  • ـ الروضة البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه، 1  /  170
  • ـ النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، شیخ طوسی،  /  184 قم، انتشارات قدس محمدی
  • ـ مفتاح الکرامه 4  /  107
  • ـ مصباح الفقاهة، 5  /  498
  • ـ المکاسب،  /  212
  • ـ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 12  /  313 ج 2
  • ـ مفتاح الکرامة، ج 7  /  3
  • ـ صحیفه امام.
  • ـ مجلۀ حوزه، ش 26  /  113.
  • ـ رهنمون، شماره 2 و 3 پاییز و زمستان 71  /  193، تلخیص مقالۀ دکتر نورالدین امامی.
  • ـ همان،  /  196، نظر امامی کاشانی.
  • ـ بحوث فقهیه، محاضرات شیخ حسین حلّی  /  25، بیروت، دارالزهراء؛ فقه اهل بیت، سال اول، ش 1، بهار 74، ص 25 تقریرات درس امام در باب بیمه؛ بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، شهید مطهری  /  293.
  • ـ استفتائات از محضر امام خمینی(ره)، ج 2  /  245، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
  • ـ همان منبع، ج 2  /  165.
  • ـ همان منبع، ج 2  /  175.
  • ـ همان منبع، ج 2  /  41.
  • ـ همان، ج 2  /  43.
  • ـ همان، ج 2  /  44.
  • ـ آینۀ پژوهش، سال اول، شمارۀ اول،  /  46.
  • ـ مجلۀ کانون وکلا، شمارۀ 154 و 155  /  361 مقالۀ دکتر حسین مهرپور.
  • ـ الدرر النجفیة، شیخ یوسف بحرانی  /  133 و 134، قم، مؤسسۀ آل اللبیت
  • ـ عوائد الأیام، ملااحمد نراقی،  /  192، قم، منشورات مکتبه بصیرتی
  • ـ التنقیح فی شرح العروة الوثقی ج 1  /  412 مسألۀ 67 عروة
  • ـ جواهر الکلام، ج 7  /  405
  • ـ مستمسک العروة الوثقی، محسن حکیم، ج 1  /  105
  • ـ العروة الوثقی، سید محمدکاظم یزدی، ج 1  /  67 اجتهاد و تقلید
  • ـ وسائل الشیعه، ج 15  /  16
  • ـ همان، ج 12  /  196
  • ـ همان، ج 10  /  148
  • ـ همان، ج 2  /  429
  • ـ فوائد الاصول، ج 3  /  59
  • ـ مستدرک الوسائل، حسین نوری، ج 16  /  165، قم، مؤسسۀ آل اللبیت
  • ـ مختلف الشیعه،  /  591، 610 و 999
  • ـ منتهی المطلب، ج 1  /  389، 392
  • ـ المبسوط، ج 1  /  112 و ج 6  /  18.
  • ـ جواهر الکلام، ج 5  /  308.
  • ـ منتهی المطلب، ج 1  /  389.
  • ـ همان منبع، ج 1  /  389.
  • ـ مختلف الشیعه،  /  610.
  • ـ کشف الغطاء، شیخ جعفر کاشف الغطاء  /  21، قم، مؤسسۀ آل البیت.
  • ـ القواعد و القوائد، ج 1  /  152.
  • ـ جواهرالکلام، ج 1  /  259.
  • ـ همان منبع، ج 13  /  293.
  • ـ همان منبع، ج 16  /  59.
  • ـ همان منبع، 15  /  320.
  • ـ همان منبع، 20  /  232.
  • ـ همان منبع، 25  /  164.
  • ـ جواهر الکلام، ج 26  /  53
  • ـ کشف الغطاء  /  21
  • ـ ده گفتار، شهید مطهری، 100، قم، انتشارات صدرا
  • ـ میزان الحکمة، محمدی ری شهری، ج 4  /  234، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی
  • ـ همان منبع
  • ـ ر.ک: صحیفه امام، ج 21،ص 285-287.
  • ـ ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 177-178.
  • ـ محرمان راز، مسعود برهن ج 1  /  72
  • ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید [ده جلدی] ج 7  /  36
  • ـ فرائد الاصول [رسائل]  /  401
  • ـ کتاب البیع، ج 2  /  96
  • ـ همان، ج 2  /  293 و 294
  • ـ المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج 2  /  45
  • ـ کتاب البیع، ج 2  /  4 و 5.
  • ـ المکاسب المحرمة، ج 2  /  39.
  • ـ کتاب البیع، ج 2  /  348.
  • ـ کتاب المکاسب، شیخ انصاری  /  30 چاپ سنگی.
  • ـ همان منبع  /  33.
  • ـ همان  /  39.
  • ـ همان  /  77.
  • ـ همان  /  265.
  • ـ همان  /  309.
  • ـ جواهر الکلام، ج 11  /  42.
  • ـ رجال نجاشی  /  63، شمارۀ 148، تک جلدی، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
  • ـ تلخیص الشافی، شیخ طوسی، مقدمۀ کتاب.
  • ـ کفایة الاصول  /  468، قم، مؤسسۀ آل اللبیت، تک جلدی.
  • ـ ده گفتار، شهید مطهری،  /  102 حوزه ش 12، ص 40، مصاحبه با آیةالله العظمی اراکی
  • ـ پیام حوزه، ش 1 بهار 73، صفحۀ 130، طرحی در باب مرجعیت نوشته رضا مختاری
  • ـ المغازی، واقدی، ج 3  /  297
  • ـ فتوح اللبدان، بلاذی،  /  36