زمان و مکان و تحول موضوعات احکام

 زمان و مکان و تحوّل موضوعات احکام

عباسعلی اختری

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 29
‏ ‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 30
‏ ‏

‏بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ‏

‏ ‏

مقدمه

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله اجمعین و لا سیّما بقیةالله فی الارضین الحجةبن‎ ‎الحسن المهدی ـ عجل الله فرجه و سهل الله مخرجه ـ و اللعن علی اعدائهم الی قیام یوم الدین‏.‏

‏بحث ما دربارۀ «زمان و مکان و تحوّل موضوعات احکام» است و در آن به‏‎ ‎‏مسائل ذیل پرداخته می شود:‏

‏1 ـ تبیین مفهومی حکم، موضوع و متعلّق و تفاوت آنها.‏

‏2 ـ زمان و مکان و تغییر موضوع.‏

‏3 ـ زمان و مکان و تضییق یا توسعۀ موضوع.‏

‏4 ـ زمان و مکان و پیدایش موضوعات جدید.‏

‏آنچه در این نوشتار می خواهیم مشخص کنیم، رابطۀ زمان و مکان با‏‎ ‎‏موضوعات احکام است، ولی برای روشن شدن بهتر مفهوم، شایسته است به‏‎ ‎‏موارد استعمال این واژه توجه دهیم.‏

‏واژۀ «موضوع» در اصطلاح علوم مختلف در چند مورد به کار می رود:‏

‏1 ـ یکی در مقام تبیین محور بحث در علوم گوناگون، به لحاظ اینکه‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 31
‏ ‏

‏بسیاری از دانشمندان معتقدند که قبل از ورود در هر علمی، سه چیز باید‏‎ ‎‏برای طالب آن علم مشخص باشد: تعریف علم، موضوع علم، غایت و هدف علم.‏‎[1]‎‎ ‎‏و این بحثها را مبادی علوم نامیده اند و در تعبیرات جدید از آن به مبادی نویسی یا‏‎ ‎‏فرهنگ اصطلاحات علم یاد می شود.‏‎[2]‎‏ و در این مقام چه بسا بحثهای طولانی و‏‎ ‎‏غیر لازمی را پیش کشیده اند که مثلاً مشخص کنند موضوع علم اصول چیست؟‏

‏2 ـ در تبیین یک قضیۀ علمی می گویند: قضیه، مرکّب از موضوع و محمول‏‎ ‎‏است. مانند: ‏الله تعالی واجب الوجود. و الانسان، ممکن الوجود. و شریک‎ ‎الباری، ممتنع الوجود‏.‏

‏در این مثالها: ‏الله و الانسان و شریک الباری‏، موضوعاتی هستند که‏‎ ‎‏محمولی بر آنها مترتب شده است.‏

‏3 ـ یکی دیگر از موارد استعمال واژۀ «موضوع» باب استصحاب در اصول‏‎ ‎‏فقه است که می گویند: در مقام استصحاب امری که قبلاً متیقّن بوده و فعلاً مورد‏‎ ‎‏شکّ قرار گرفته، بقای موضوع شرط است. به این معنی که باید قضیۀ مشکوکه‏‎ ‎‏با قضیۀ متیقّن از نظر موضوع متحد باشند؛ همان طور که در حکم هم متّحد‏‎ ‎‏هستند.‏

‏مثلاً در استصحاب وجوب انفاق بر فردی که قبلاً واجب النفقه بوده و اکنون‏‎ ‎‏به خاطر چیزی نسبت به وجوب انفاق شک پیش آمده است، بقای موضوع،‏‎ ‎‏یعنی وجود آن فرد و حیات او باید احراز گردد، که بحثهای دامنه داری را به دنبال‏‎ ‎‏دارد.‏‎[3]‎

‏4 ـ دیگر از مواردی که واژۀ «موضوع» به کار می رود، در ابواب فقه و‏‎ ‎‏احکام شرعی است که محور اصلی بحث ما می باشد.‏

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 32
 

1 ـ تبیین مفهومی حکم، موضوع و متعلّق و تفاوت آنها

‏فقیه و مجتهدی که در صدد استنباط احکام از منابع اصلی بر می آید، برای‏‎ ‎‏تبیین هر حکمی باید حکم و متعلّق حکم و متعلّق متعلّق را تفکیک کند تا در‏‎ ‎‏شناخت شبهات حکمیّه و شبهات موضوعیّه دچار اشکال نشود و نیز بتواند قیود و‏‎ ‎‏شرایط و حدود متعلّق حکم را مشخص کند.‏

(1 ـ 1) حکم و اقسام آن 

‏حکم شرعی که می خواهد از ادلّۀ شرعی استخراج گردد، اقسامی دارد‏‎[4]‎‏ و‏‎ ‎‏ارائۀ تعریفی که شامل همۀ آنها گردد، دشوار است و موجب ردّ و ایراد‏‎ ‎‏می شود. پس بهتر آن است که اقسام آن بیان شود و در صورت لزوم هر کدام‏‎ ‎‏جداگانه تعریف گردد.‏

‏حکم را به چند گونه تقسیم کرده اند:‏

‏الف) حکم تکلیفی و حکم وضعی. حکم تکلیفی دستوری است که مقام‏‎ ‎‏شایسته ای برای ایجاد انگیزۀ انجام کاری یا انگیزۀ ترک کاری انشا می کند. این‏‎ ‎‏احکام تکلیفی در شرع مقدس اسلام پنج گونه است: وجوب، حرمت،‏‎ ‎‏استحباب، کراهت، اباحه. و اینها را احکام خمسۀ تکلیفیه می نامند و خود پنج‏‎ ‎‏قسم بودن نیز توجیه معقول علمی دارد.‏

‏امّا حکم وضعی دستوری است که جعل و انشا شده، ولی تکلیفی نیست.‏‎ ‎‏یعنی برای ایجاد انگیزه ای نسبت به فعل و ترک کاری انشا نشده است. لذا بعضی‏‎ ‎‏گفته اند: «حکم وضعی عبارت است از مجعول و مُنشَائی که حکم تکلیفی‏‎ ‎‏نباشد، مانند ملکیت و زوجیت‏‎[5]‎‏ و بعضی گفته اند: «هر حکمی که تکلیفی‏‎ ‎‏نباشد، امّا دخیل در حکم تکلیفی یا متعلّق یا موضوع آن باشد، حکم وضعی‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 33
‏ ‏

‏است».‏‎[6]‎

‏و بعضی گفته اند: حکم وضعی، حکمی شرعی است که مستقیماً به انسان و‏‎ ‎‏رفتار و گفتار او مربوط نمی شود، بلکه وضع مشخص و معیّنی را قانونگذاری‏‎ ‎‏می کند که به طور غیر مستقیم بر اعمال و رفتار انسان اثر می گذارد؛ از قبیل‏‎ ‎‏احکام زوجیت و ...‏‎[7]‎‏ ‏

‏شهید اول ـ قده _ می‏‎‎‎‏ فرماید: حکم وضعی عبارت است از حکم به اینکه‏‎ ‎‏فلان چیز، سبب یا شرط یا مانع است.‏‎[8]‎

‏ب) و همچنین حکم تقسیم می شود به حکم انشائی و حکم فعلی. صاحب‏‎ ‎‏کفایه در این مقام حکم را به چهار قسم تقسیم کرده است:‏

‏اقتضائی، انشائی، فعلی، منجّز.‏

‏ج) و نیز حکم تقسیم می شود به حکم واقعی اوّلی و حکم واقعی ثانوی و‏‎ ‎‏حکم ظاهری.‏

‏د) و نیز حکم تقسیم می شود به حکم مولوی و ارشادی.‏

(2 ـ 1) فرق متعّلق و موضوع

‏از مباحثی که در مقام استنباط باید روشن باشد، فرق متعلق و موضوع‏‎ ‎‏است. زیرا افعال مکلّف، که مورد همه احکام است، دو صورت دارد:‏

‏الف) پاره ای از افعال لازم است و ارتباط به چیز دیگری پیدا نمی کند. مانند‏‎ ‎‏نماز، روزه، قیام، رکوع، نفاق، دروغ. در این گونه موارد حکم عبارت است‏‎ ‎‏از وجوب که متعلََّق آن، نماز و روزه و قیام و رکوع و ... است و گاهی از اینها به‏‎ ‎‏«موضوع» تعبیر می شود. مثلاً حضرت امام بعد از بیان ماهیت غنا، می‏‎‎‎‏ فرماید این‏‎ ‎‏با قطع نظر از آن چیزی است که موضوع حکم شرعی می باشد و شاید موضوع‏‎ ‎‏حکم اعم یا اخص باشد.‏‎[9]‎‏ مقصود از موضوع در اینجا همان متعلق حکم است.‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 34
‏ ‏

‏ب) پاره ای دیگر از افعال مکلّف متعدی است، یعنی فعل او با چیز دیگری‏‎ ‎‏ارتباط پیدا می کند. مانند: خوردن، آشامیدن، تصرف نمودن، غصب کردن.‏‎ ‎‏در این گونه موارد، حکم شرعی تعلق می گیرد به فعل مکلّف (مانند خوردن) و‏‎ ‎‏خوردن نیز به چیزی ارتباط می یابد؛ مثل خوردن غذا و ... در اینجا «خوردن»،‏‎ ‎‏متعلق حکم است و آن چیزی که خورده می شود متعلّق متعلّق یا موضوع نامیده‏‎ ‎‏می شود و برای بیان حکم باید از هم تفکیک شود.‏

‏به عنوان مثال در این قضیّه که می گوییم «آشامیدن شراب حرام است»، سه‏‎ ‎‏چیز مطرح است:‏

‏اوّل: حکم، که عبارت است از حرمت.‏

‏دوّم: متعلق حکم، که آشامیدن است (نه نگاه کردن یا دست زدن) و‏‎ ‎‏آشامیدن فعل مکلّف است.‏‎[10]‎

‏سوّم: متعلق فعل، که خمر است؛ آشامیدنی که تعلّق به خمر یابد، حرام‏‎ ‎‏است، نه آنکه هر آشامیدنی حرام باشد.‏

‏مثال دیگر از آیۀ شریفۀ قرآن است که خداوند می‏‎‎‎‏ فرماید: «‏حرمّت علیکم المیتة‎ ‎و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر الله به و المنخنقة و الموقوذة و المتردّیة‏».‏‎[11]‎

‏در این آیه نیز سه چیز مطرح است.‏

‏اول: حکم که حرمت است (حرمت علیکم).‏

‏دوّم: متعلّق حکم، که در آیه ذکر نشده که چه فعلی نسبت به اشیای مذکور‏‎ ‎‏حرام است: دست زدن یا حمل کردن؟ امّا با قرینۀ محاوره و احادیث‏‎ ‎‏معصومین می فهمیم که فعلِ تحریم شده، خوردن است و خوردن اشیای مذکور‏‎ ‎‏حرام است.‏

‏سوّم: متعلّقِ متعلّق یا متعلّقِ فعل، که همین چیزهایی است که ذکر شده‏‎ ‎‏است. پس خوردن هر چیزی که عنوان میته، دم، لحم الخنزیر، و سایر عناوین‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 35
‏ ‏

‏مذکور بر آن صدق کند، حرام است؛ اما تبدیل کردن آن به پود و یا کود نمودن‏‎ ‎‏آن، مسأله دیگر است. یا اینکه خوردن خون حرام است، ولی استفادۀ از آن‏‎ ‎‏برای تزریق به بدن کسی، این حکم را ندارد.‏

‏مثال دیگر در روایت سکونی از امام صادق (ع) آمده است که:‏

«نهی رسول الله (ص) عن اللعب بالشطرنج»‏.‏‎[12]‎‏ در این دستور پیامبر (ص)‏‎ ‎‏سه چیز مطرح است:‏

‏اوّل: حکمی که از نهی استفاده می شود (حرمت یا کراهت)‏

‏دوّم: متعلّق حکم که «اللعب». است. یعنی بازی با شطرنج متعلق حکم‏‎ ‎‏است، نه نگاه به آن.‏

‏سوّم: متعلّقِ متعلّق یا متعلق بازی که شطرنج است. پس حکم بازی با‏‎ ‎‏شطرنج در روایت آمده، امّا حکم بازی با کبوتر نیامده است.‏

‏با توجه به توضیحات فوق، آنچه محطّ حکم است و حکم به آن تعلق‏‎ ‎‏می گیرد، از نظر ادبی، متعلَّق نام می گیرد. ولی در محاورات علمای فقه و‏‎ ‎‏اصول به نام موضوع اشتهار یافته و مشهور است که می گویند: «احکام تابع‏‎ ‎‏موضوعات است»، یا می گویند: «جایگاه موضوع نسبت به حکم، مانند جایگاه‏‎ ‎‏علّت نسبت به معلول است که هر جا موضوع احراز شد، به دنبال آن حکم‏‎ ‎‏مترتب می شود.‏

‏بنابراین به جهت همزبانی با اصطلاح مشهور، از این پس به جای متعلّق،‏‎ ‎‏کلمۀ «موضوع» را به کار می بریم.‏

(3 ـ 1) ابعاد تبیین موضوع

‏برای دست یافتن به استنباط صحیح و محکم، باید موضوع مورد بحث از‏‎ ‎‏جهات گوناگون مورد بررسی قرار گیرد. از قبیل اینکه ‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 36
‏ ‏

‏(1 ـ 3 ـ 1) موضوع مورد بحث با موضوع لسان دلیل مقایسه شود که آیا با آن‏‎ ‎‏مطابق و مساوی است، یا اعم از آن یا اخصّ از آن است. زیرا ممکن است در‏‎ ‎‏لسان دلیل، موضوع عنوان عامی باشد که مورد بحث هم از مصادیق آن است.‏‎ ‎‏مثلاً در مقام استدلال بر حرمت «غنا» گفته می شود که عنوان «قول الزور» در آیۀ‏‎ ‎‏کریمۀ ‏«و اجتنبوا قول الزور»‏،‏‎[13]‎‏ یا منطبق بر غنا، یا غنا یکی از مصادیق آن‏‎ ‎‏است.‏‎[14]‎

‏همچنین ممکن است موضوع مورد بحث چند گونه تصور شود، و موضوع‏‎ ‎‏در لسان دلیل با یکی از آنها منطبق باشد که فقیه باید آن را مشخص کند و حکم را‏‎ ‎‏به دست آورد. مثلاً در معاملۀ اشیای نجس، مانند خون، شراب، آب انگور به‏‎ ‎‏جوش آمده و ... دو گونه حکم مطرح است: یکی حکم وضعی، یعنی باطل‏‎ ‎‏بودن معامله، و دیگری حکم تکلیفی، یعنی حرام بودن پولی که در مقابل آن‏‎ ‎‏دریافت می شود.‏

‏امّا موضوع این احکام را چند گونه می توان تصوّر کرد، تا کدامیک از تعبیر‏‎ ‎‏روایات استفاده شود:‏

‏الف) ممکن است موضوع چنین باشد: هر چیز نجسی که هیچگونه استفادۀ‏‎ ‎‏حلال از آن نمی شود کرد، حکم فوق را دارد؛ اما اگر به جهتی بتوان استفادۀ‏‎ ‎‏حلال از آن نمود، دیگر حکم بطلان و حرمت نخواهد داشت.‏

‏مثلاً در موردی که پوست مردار برای لباس کردن مجاز نیست، ولی برای‏‎ ‎‏دلو ساختن جهت آبیاری زمینها می شود مورد استفاده قرار گیرد، پس از این‏‎ ‎‏جهت معاملۀ آن بی اشکال است.‏

‏ب) ممکن است موضوع چنین باشد: هر چیزی که از یک جهت استفاده از‏‎ ‎‏آن حرام باشد، حکم فوق بر آن مترتب است. و اگر چه بتوان از جهت دیگری‏‎ ‎‏از آن استفادۀ حلال نمود، آن حکم بر طرف نمی شود. بر این اساس پوست‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 37
‏ ‏

‏حیوان که برای لباس کردن حرام است، معاملۀ آن باطل خواهد بود، گرچه‏‎ ‎‏استفاده حلال دیگری هم داشته باشد.‏

‏ج) ممکن است موضوع چنین باشد: هر چیزی که جهت استفادۀ حرامی‏‎ ‎‏دارد، اگر برای رسیدن به آن جهت حرام معامله شود، حکم فوق بر آن جاری‏‎ ‎‏می شود. پس اگر همان چیز حرام، جهت استفادۀ حلالی هم داشت و خرید و‏‎ ‎‏فروش برای رسیدن به آن جهت حلال بود، دیگر حرام و باطل نخواهد بود. پس‏‎ ‎‏چیزهایی که دو جهت دارد، احکام تجارت و کسب با آن تابع این است که آن را‏‎ ‎‏برای چه نوع کاری معامله کنند.‏

‏مثلاً آب انگور جوش آمده نجس است، امّا از آن دو گونه می توان استفاده‏‎ ‎‏کرد: هم می توان شراب و می توان سرکه ساخت. پس اگر برای شراب سازی‏‎ ‎‏معامله شود، حرام است و باطل و اگر برای سرکه ساختن معامله شود، صحیح‏‎ ‎‏و پول آن حلال است. و احتمالات دیگر و دقتهای دیگر نیز مطرح است.‏‎[15]‎

‏پس فقیه باید به لسان دلیل بنگرد که لسان دلیل، موضوع را چه چیزی قرار‏‎ ‎‏داده است.‏

‏مثال دیگر: در مقام بیان شرایط قصر و شکسته شدن نماز مسافر، می‏‎‎‎‏ فرمایند‏‎ ‎‏که باید سفرش بیش از مقدار حضورش نباشد و در اینکه ملاک و معیار اصلی این‏‎ ‎‏شرط چیست، اختلاف. است بعضی می گویند ملاک عبارت است از ‏«اکثریة‎ ‎السفر من الحضر»‏. و عناوین مذکور در روایات، مصادیق آن است. بعضی دیگر‏‎ ‎‏می گویند: ملاک عبارت است از ‏«عملیة السفرله»‏. و بعضی هم می گویند:‏‎ ‎‏خصوص هر کدام از عناوین مذکور در روایات (المکاری، الملاح، التاجر‏‎ ‎‏و ...) ملاک می باشد. و بدیهی است که فتوا در فروعات بر اساس مبانی متفاوت‏‎ ‎‏می شود.‏‎[16]‎

(2 ـ 3 ـ 1)‏ بحث دیگر این است که آیا موضوع مورد بحث، به تنهایی‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 38
‏ ‏

‏موضوع کامل برای تعلّق حکم است؟ یا موضوع مورد نظر، جزئی از موضوع‏‎ ‎‏حکم در لسان دلیل است و وقتی جزء دیگر به آن ضمیمه شد، حکم آن مترتب‏‎ ‎‏می شود؟‏

‏مثلاً آیا سفر برای صید و شکار، موضوع حرمت است؟ یا سفر برای شکار‏‎ ‎‏به قصد لهو و خوشگذرانی موضوع حرمت است؟ مثلاً در باب حرمت بازی با‏‎ ‎‏شطرنج باید دید که آیا عنوان عام «المیسر» حرام است و بازی با شطرنج هم اگر‏‎ ‎‏میسر و قمار باشد، حرام است؟ یا «مطلق اللعب» حرام است و لعب با شطرنج‏‎ ‎‏از مصادیق آن است؟ و یا «اللعب بالشطرنج» حرام است؟ زیرا تعبیر روایات،‏‎ ‎‏متفاوت است.‏‎[17]‎‏ ‏

‏(3 ـ 3 ـ 1) بحث دیگر در موضوع این است که آیا عنوان مأخوذ در لسان‏‎ ‎‏دلیل (بماهو) و به طور مطلق، موضوع حکم است یا مشروط به شرط دیگری نیز‏‎ ‎‏هست؟ مثل مشروط بودن به علم و آگاهی از آن. مثلاً زنا با زن شوهردار که‏‎ ‎‏موجب حرمت ابدی زن بر مردزانی می شود، آیا زنا، به طور مطلق، موضوع‏‎ ‎‏است یا به شرط علم داشتن فاعل به موضوع (شوهردار بودن زن)؟‏‎[18]‎

‏یا تزویج زنی که در عدۀ دیگری است، به طور مطلق موجب حرمت ابدی‏‎ ‎‏می شود؟ یا به شرط علم به حکم و موضوع؟‏‎[19]‎‏ یا فسق امام جماعت که موجب‏‎ ‎‏بطلان نماز مأموم است، آیا فسق واقعی است، گرچه بعد از نماز معلوم گردد،‏‎ ‎‏یا فسق معلوم موضوع برای بطلان است؟ یا نجاست در بدن و لباس نمازگزار که‏‎ ‎‏مانع صحّت نماز است، نجس در واقع که باشد مانع است، یا نجاستی که‏‎ ‎‏نمازگزار به آن علم و آگاهی داشته باشد، مانع است؟‏

‏مثال دیگر در باب «بیع اعیان نجسه» است که می گویند بیع باطل و پول آن‏‎ ‎‏حرام است.‏‎[20]‎

‏آیا «بیع النجس» به طور مطلق حرام است؟ یا بیع نجس، در موردی که‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 39
‏ ‏

‏بدانیم استفادۀ حرام از آن می شود حرام است؟ و اگر استفادۀ حلال از آن بنماید‏‎ ‎‏اشکالی ندارد؟ و مانند این احتمال معقول و در خور دقت است.‏‎[21]‎

‏(4 ـ 3 ـ 1) بحث دیگر در رابطه با موضوع این است که باید دید موضوع‏‎ ‎‏مورد بحث، موضوع شرعی است و در ادلّۀ شرعیه آمده است، مانند: نماز،‏‎ ‎‏روزه، وضو، حج و... ... که در این صورت باید تعریف و حدود آن را از طرف‏‎ ‎‏شارع مقدس دریافت نمود، یا اینکه موضوع مورد بحث، موضوع عرفی است‏‎ ‎‏که در این صورت باید حدود و تعریف آن را از عرف دریافت کرد. و یا اینکه‏‎ ‎‏موضوع مورد بحث، آیا در لسان دلیل آمده، یا موضوع تازه ای است که در لسان‏‎ ‎‏ادلّه مطرح نشده که در این صورت برای یافتن حکم آن باید دید چه عنوانی از‏‎ ‎‏عناوین ذکر شده در شرع بر آن منطبق است؛ مانند تشریح و قطع اعضای میّت‏‎ ‎‏برای تحقیقات علمی، که ممکن است یک عنوان مانند (هتک حرمت) و یا چند‏‎ ‎‏عنوان بر آن منطبق باشد؛ مانند هتک، مثله، تنکیل.‏‎[22]‎

‏(5 ـ 3 ـ 1) بحث دیگر دربارۀ موضوع این است که گاهی تصوّر می شود‏‎ ‎‏موضوع مأخوذ در لسان دلیل، ممکن است موضوعی ثابت و یا متغیّر باشد. زیرا‏‎ ‎‏بعضی از موضوعات در طول زمان و با اختلاف مکانها، دگرگون نمی شود؛‏‎ ‎‏مانند: حج، خمس، ازدواج، طلاق، دروغ، غیبت، تهمت و ... امّا بعضی‏‎ ‎‏موضوعات با گذشت زمان و با تفاوت مکانها، دگرگون می شود؛ مانند: هنر،‏‎ ‎‏رشد، تشبّه، تعاون، شهرت و ... .‏

الف) ثابت و متغیّر 

‏در این مقام نکتۀ بسیار مهمّی شایسته دقت است، و آن اینکه ثابت و متغیّر‏‎ ‎‏چیست؟ آیا موضوع مطرح شده در لسان دلیل متغیّر است؟ یا مصادیق خارجی‏‎ ‎‏متغیّر می شود؟ آیا به موازات دگرگونیهای زمانی، موضوع قوانین عوض‏‎ ‎‏می شود؟ یا دگرگونیهای زمان و مکان مصادیق را تغییر می دهد و عنوان‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 40
‏ ‏

‏پدیده های خارجی را عوض می کند؟ و در نتیجه از تحت موضوعی که مندرج‏‎ ‎‏بوده، جدا می شود و تحت موضوع دیگری قرار می گیرد؟‏

‏خلط این دو و عدم تشخیص متغیّر واقعی، اساس اشتباه بعضیهاست که‏‎ ‎‏استاد مطهری به نقد افکارشان پرداخته است. اینها تصوّر می کنند: «... اسلام و‏‎ ‎‏مقتضیات زمان دو پدیده ناسازگار هستند و از این دو حتماً یکی را باید انتخاب‏‎ ‎‏کرد: یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هر گونه نو جویی و‏‎ ‎‏نو گرایی پرهیز کرد و زمان را از حرکت باز داشت، و یا باید تسلیم مقتضیات‏‎ ‎‏متغیّر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده ای متعلّق به گذشته به بایگانی تاریخ‏‎ ‎‏سپرد...‏‎[23]‎‏ ‏

‏اینها می گویند: «چگونه ممکن است چیزی که در ذات خود ثابت و لا یتغیّر‏‎ ‎‏است، با چیزی که در ذات خویش متغیّر و سیّال است، توافق و هماهنگی داشته‏‎ ‎‏باشد؟» «آیا می شود قوانین عصر برق و حرکت با هواپیما و عصر تسخیر فضا،‏‎ ‎‏عیناً همان قوانین عصر چراغ نفتی و اسب و قاطر و الاغ باشد؟»‏

ب) اشتباه اصلی در موضوع ثابت و متغیّر 

‏اینان از این حقیقت غافل شده اند که آنچه در طول زمان تغییر می کند و کهنه‏‎ ‎‏و نو می شود، ماده و ترکیبات مادی است و پدیده های خارجی دگرگونی‏‎ ‎‏می یابد. مثلاً باقیمانده های حیوانات از هزارها سال پیش تبدیل به نفت، و سنگ‏‎ ‎‏معمولی تبدیل به عقیق، و شراب تبدیل به سرکه، شده است و آن مادۀ تبدیل پذیر‏‎ ‎‏در هر تغییری مصداق عنوان یک موضوع خاص قرار می گیرد و حکم مخصوص‏‎ ‎‏خودش بر آن مترتب می شود. امّا حقایق جهان، ثابت و لا یتغیّر است. آیا قواعد‏‎ ‎‏ریاضی و هندسی با گذشت زمان کهنه می شود؟‏

‏مثلاً قاعده این است که: عدد پی × مجذور شعاع = مساحت دایره. و یا‏‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 41
‏ ‏

‏مکعب شعاع × 3  /  4 عدد پی = حجم کره.‏

‏و اینها کهنه شدنی نیست.‏

‏آیا گفتۀ سعدی «بنی آدم اعضای یک پیکرند»، چون مربوط به گذشته است،‏‎ ‎‏دیگر کهنه شده و صحت خود را از دست داده است؟ آیا تغییر امکانات سفر و‏‎ ‎‏روابط جامعۀ بشر و پیشرفت ابزار، باعث می شود که مقررات اجتماعی، از‏‎ ‎‏قبیل غصب، ضمانت، رهن، حقوق زوجین، حقوق والدین و ... کهنه‏‎ ‎‏شود؟!‏‎[24]‎‏ بدیهی است که این حقایق تغییر نمی یابد. به همین گونه، قوانین دین‏‎ ‎‏مقدس اسلام ـ که مطابق فطرت و طبیعت بشر تنظیم شده است ـ ‏‎[25]‎‏ بیانگر حقایق‏‎ ‎‏است و به گفتۀ آیت الله بزرگ نائینی «تشریع ما هم تکوین است» و لذ موضوعات‏‎ ‎‏ملحوظ شده در لسان دلیل تغییر نمی کند. مثلاً قوانینی از قبیل «اکل مال به باطل‏‎ ‎‏حرام است»، «تجارت صحیح حلال است» و «معامله ربوی حرام است»،‏‎ ‎‏تغییر نمی کند، امّا داد و ستد مردم تغیر می کند. گاهی طوری است که تحت‏‎ ‎‏قاعدۀ اول و گاهی تحت قاعدۀ دوم و گاهی تحت قاعدۀ سوم مندرج می شود.‏

‏همین نکته در بیان امام راحل _ قده _ در تأثیر زمان و مکان بر موضوعات مورد‏‎ ‎‏توجه قرار گرفته است که می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«... این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلّف از آن را‏‎ ‎‏جایز نمی دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که‏‎ ‎‏فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند.‏

‏مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، بظاهر همان مسأله در روابط‏‎ ‎‏حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند؛‏‎ ‎‏بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان‏‎ ‎‏موضوع اول ـ که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است ـ واقعاً موضوع جدیدی‏‎ ‎‏شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد».‏‎[26]‎‏ ‏

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 42
 

2 ـ تغییرات گوناگون موضوعات در رابطه با زمان و مکان 

‏اکنون شایسته است یادآوری کنیم که زمان و مکان تأثیرات متفاوتی بر‏‎ ‎‏موضوعات می گذارند و گاهی به اندازه ای تغییر می یابد که به طور کلی عنوان آن‏‎ ‎‏عوض می شود، و گاهی موضوع نسبت به لسان دلیل محدودتر و گاهی‏‎ ‎‏گسترده تر می شود؛ همان طور که تغییرات زمان و مکان موجب پیدایش‏‎ ‎‏موضوعات جدید نیز می شود و مسائل تازۀ بسیاری پیش می آورد. اینک به‏‎ ‎‏توضیح پاره ای از آنها می پردازیم:‏

(1 ـ 2) زمان و مکان و تغییر موضوع

‏در مقام بررسی تأثیر زمان و مکان بر تغییر موضوعات باید ببینیم چه چیزی‏‎ ‎‏تغییر می کند؟ آیا موضوع واقع شده در لسان دلیل تغییر می کند؟ یا مصداق‏‎ ‎‏موضوع، در خارج و موضوعات خارجی تغییر می کند؟‏

‏همان طور که گفتیم، آنچه متغیر است، پدیده های خارج و شرایط افعال و‏‎ ‎‏اعمال انسان در خارج است که دگرگونی می یابد، اما موضوعات واقع در‏‎ ‎‏قضایای احکام شرعی، که بیانگر حقایق است، تغییر نمی کند. مثلاً قضایایی‏‎ ‎‏مانند اهانت به مؤمن حرام است و دفاع از جان مسلمان واجب است، تغییر‏‎ ‎‏نمی کند. امّا یک نوع عمل طوری است که عنوان «فساد در دین» به آن منطبق می شود، امّا همان عمل در خارج با تغییر شرایط زمانی و مکانی، عنوان آن‏‎ ‎‏تغییر می کند. گاهی یک نوع عمل در شرایط دیگری، این عنوان بر آن منطبق‏‎ ‎‏نمی شود و قهراً موجب تغییر حکم می شود. مثلاً بعضی از روایات باب تقیه‏‎ ‎‏گویاست که تقیه تا جایی مجاز است که موجب فساد دین و مذهب و وهن اسلام‏‎ ‎‏نشود. پس اگر در جایی با عنوان تقیه، کسی حرامی را انجام دهد یا واجبی را‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 43
‏ ‏

‏ترک کند که موجب وهن اسلام شود، جایز نیست.‏

‏امام صادق (ع) مطابق روایت مسعدة بن صدقه در تفسیر آنچه تقیه در آن‏‎ ‎‏رواست، فرمود:‏

‏«‏... و تفسیر مایتقی مثل ان یکون قوم سوء ظاهر حکمهم و فعلهم علی غیر حکم الحق و فعله،‎ ‎فکل شییء یعمل المؤمن بینهم لمکان التقیه ممّا لا یؤدّی الی الفساد فی الدّین فانه جایز‏».‏‎[27]‎‏ حضرت‏‎ ‎‏می‏‎‎‎‏ فرماید: تفسیر مورد تقیه مثل این است که کسی در میان گروهی و جامعه ای‏‎ ‎‏باشد که حکم آنها و عملکرد آنها بر خلاف حکم حق باشد، در آنجا فرد مؤمن هر‏‎ ‎‏عملی که به مقتضای تقیه انجام می دهد جایز است؛ البته عملی که منتهی به فساد‏‎ ‎‏دین نگردد.‏

‏پس اگر عمل مسلمانی موجب فساد دین گردد، هرگز با عنوان تقیه مجاز‏‎ ‎‏نخواهد شد. لکن ممکن است یک عمل از یک فرد در حضور خصوص چند نفر‏‎ ‎‏دشمن انجام گیرد، که عنوان فساد در دین نباشد، ولی اگر همان عمل را بخواهد‏‎ ‎‏در انظار عموم انجام دهد، موجب سستی عقیده افراد غیربصیر گردد و نوعی‏‎ ‎‏«فساد در دین» باشد.‏

‏حضرت امام ـ قده ـ می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«‏و من هذالباب ما اذا کان المتقی ممّن له شأن و اهمیة فی نظر الخلق بحیث یکون ارلکابه لبعض‎ ‎المحرمات تقیة او ترکه لبعض الواجبات ممّا یعد موهناً للمذهب و هاتکاً لحرمته کما لو اکره علی شرب‎ ‎المسکر و الزنا مثلاً، فان جواز التقیة فی مثله تشبثاً بحکومة دلیل الرفع و ادلة التقیة مشکل بل ممنوع،‎ ‎و لعله علیه محمول قوله فی صحیحة زراره، عدم اتقائه من شرب المسکر...‏»‏‎[28]‎‏ ‏

‏«و از همین موارد عدم جواز تقیه است، موردی که شخص تقیه کننده در‏‎ ‎‏جامعه دارای شأن و موقعیتی باشد که اگر بعض محرّمات را مرتکب شود، یا‏‎ ‎‏بعض واجبات را ترک کند، موجب توهین و هتک حرمت مذهب باشد؛ مثل‏‎ ‎‏اینکه یک شخصیت برجسته را وادار به شرب مسکر یا زنا نمایند. زیرا جواز تقیه‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 44
‏ ‏

‏در همچون موردی به استناد دلیل رفع اکراه و یا به استناد دلیل تقیه مردود است.‏‎ ‎‏و شاید بر مثل معنای فوق حمل می شود قول امام صادق (ع) که می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏من در شرب مسکر تقیه نمی کنم...»‏‎[29]‎‏ همین تفاوت وضعیت نسبت به‏‎ ‎‏تفاوت در زمان هم متصوّر است.‏

الف) تشبّه به دشمنان دین و تغییرات آن 

‏یکی از عناوینی که در طول زمان تغییرات بسیاری یافته، عنوان تشبّه به کفّار‏‎ ‎‏و دشمنان است که طبق روایات از آن منع شده و بر اساس آن، در مواردی به ائمه ‏‎ ‎‏ _ علیهم السلام _  اعتراض نیز شده است.‏

‏در رابطه با فلسفۀ نهی از تشبه به دشمنان، از بعضی روایات استفاده می شود‏‎ ‎‏که مسلمانان و اهل ایمان نباید دنباله رو دشمنان باشند و از آنها تقلید کنند و الگو‏‎ ‎‏بگیرند. زیرا این گونه همگامیهای ظاهری، به تدریج به همگامی و همگونیهای‏‎ ‎‏اخلاقی و فرهنگی و عقیدتی می انجامد و کم کم مسلمانان در وضعیتی قرار‏‎ ‎‏می گیرند که همۀ ارزشهای خود را رها کرده و ارزشهای بیگانه را پذیرفته اند.‏

‏حضرت علی (ع) فرمود: «‏فانه قل من تشبّه بقوم الاّ او شک ان یکون منهم‏».‏‎[30]‎

‏«... کمتر جز این خواهد بود که هر کس خود را همانند قومی گرداند‏‎ ‎‏نزدیک است که از آنها باشد. بر این اساس، در مواردی، از گرایش به بعضی‏‎ ‎‏روشها و الگوهای غیر مسلمانان منع شده است.‏

‏زبیربن العوام و دیگران از رسول خدا (ص) نقل کرده اند که فرمود: «‏غیّروا‎ ‎الشیب و لا تشبّهوا بالیهود و النصاری‏».‏‎[31]‎‏ یعنی موهای سفید خود را رنگ کنید و خود را‏‎ ‎‏مانند یهود و نصارا نسازید.‏

‏از این تعبیر به دست می آید که آنچه ممنوع است، تشبه به آنان است؛ منتهی‏‎ ‎‏در آن زمان و آن منطقه، یهود و نصارا موهای خود را سفید نگه می داشتند تا‏‎ ‎‏نشانۀ جهاندیدگی و پیر قبیله بودن باشد، پس رنگ کردن مو، الزامی نیست.‏‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 45
‏ ‏

‏آنچه ممنوع است، تشبّه به آنان است.‏

‏لذا اگر گروه دیگری از غیر مسلمانان پیدا شدند که به طور کلّی ریشهای‏‎ ‎‏خود را تراشیدند و سبیلهای خود را گذاشتند، باز هم دستور دینی این است که‏‎ ‎‏موهای خود را نزنید و خود را شبیه آنها نسازید.‏

‏از رسول گرامی (ص) نقل شده که فرمود: مجوس موهای صورت را‏‎ ‎‏می ریزند و موهای سبیل را بلند می کنند، ولی ما سبیلها را می ریزیم و موهای‏‎ ‎‏صورت را رها می کنیم و همین مطابق فطرت است.‏‎[32]‎

‏و امام صادق (ع) از آن حضرت روایت نموده که فرمود: «‏حفّوا الشوارب‎ ‎و اعفوا اللحی و لا تشبّهوا بالمجوس‏».‏‎[33]‎‏ و نیز: «‏حفّوا الشوارب و اعفوا اللحی و لا تشبّهوا‎ ‎بالیهود‏».‏‎[34]‎‏ یعنی سبیلها را کوتاه کنید و محاسن را بگذارید و خود را شبیه مجوس و‏‎ ‎‏یهود نسازید.‏

‏بر اساس این گونه روایات، آنچه جان کلام است و برای همۀ زمانها ممنوع‏‎ ‎‏شده، تشبّه مسلمانان به بیگانگان از اسلام است و آنچه دگرگونی و تغییر یافته و‏‎ ‎‏می یابد، عامل تشبّه به آنان است. تشبه گاهی به موی سفید رها کردن و گاهی به‏‎ ‎‏ریش تراشیدن و گاهی به کلاه شاپو گذاشتن و گاهی به کراوات زدن و گاهی با‏‎ ‎‏چیز دیگر شکل می گیرد و گاهی هیچکدام از اینها موجب تشبّه نبوده و منعی‏‎ ‎‏نخواهد داشت.‏

‏البتّه حرکتهای تابعی و انگل بیگانه بودن، و از راه و روش و سنتهای‏‎ ‎‏اجتماعی و آداب فرهنگی دشمنان اسلام به هر شکل دنباله روی کردن، ممنوع‏‎ ‎‏است. چرا باید یک جامعۀ اصیل و دارای مبانی فرهنگی فوق العاده از دشمن‏‎ ‎‏تبعیت کند؟ «‏... و لا تتّبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین‏»‏‎[35]‎

‏از گامهای شیطان تبعیت نکنید، زیرا او برای شما دشمنی آشکار است.‏

 

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 46
 

ب) تقویت روحیۀ دشمن و تغییرات

‏یکی از مسائل لازم برای هر جمعیّت و ملّتی، حفظ قدرت و توان خویش در‏‎ ‎‏قبال بیگانگان است. هر ملّتی این را می فهمند که نباید در جهت تضعیف‏‎ ‎‏خودشان و تقویت دشمنان گام بردارند؛ مخصوصاً امّتی که خود را حق‏‎ ‎‏می شناسد و دشمنان بسیاری دارد، این واقعیت باید همیشه مراعات گردد؛ بویژه‏‎ ‎‏در زمان جنگ و درگیری با دشمنان. چنین روحیه ای در میان یاران رسو ل الله به‏‎ ‎‏طور بارز مطرح بوده و صریحاً مدح شده است.‏‎[36]‎

‏این مطلب روح و جان بسیاری از آیات و روایات است که با تعبیرات‏‎ ‎‏مختلف و دستورات متنوع، امّت اسلامی را هدایت کرده که با اعمال و رفتار‏‎ ‎‏خود در هر زمان، آن جان و روح اصلی را حفظ کنند. در سورۀ انفال می‏‎‎‎‏ فرماید:‏‎ ‎‏«هر چه می توانید در مقابل دشمن خود را تقویت کنید، تا دشمنان خدا و دشمنان‏‎ ‎‏خودتان و دشمنان دیگری را که هنوز نمی شناسید، دچار رعب و هراس‏‎ ‎‏کنید... .»‏‎[37]‎‏ ‏

‏و در سورۀ توبه می‏‎‎‎‏ فرماید: «باید طوری قتال کنید که دشمنان، در شما‏‎ ‎‏احساس قوت و قدرت و درشتی نمایند...»‏‎[38]‎

‏و همین طور در روایات بسیاری آمده است که موها و محاسن خود را‏‎ ‎‏خضاب (رنگ) کنید که موجب مهابت در دل دشمنان است.‏‎[39]‎

‏از این عبارات استفاده می شود که دستور رنگ کردن موها برای این بوده که‏‎ ‎‏وقتی مسلمانان با دشمنان در میدان جنگ مواجه می شوند، دشمنان آنها را افراد‏‎ ‎‏پیر تلقی نکنند و روحیۀ آنها تقویت نشود. و در روایتی هم آمده که به حضرت‏‎ ‎‏علی (ع) اعتراض شد که شما چرا محاسن خودتان را رنگ نمی کنید، و حال آنکه‏‎ ‎‏رسول الله (ص) به آن دستور فرموده است؟ حضرت در جواب فرمود: در آن‏‎ ‎‏زمان عدّۀ مسلمانان کم بود و هنگام مقابله با دشمن، آنها را پیر و ضعیف‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 47
‏ ‏

‏می پنداشتند و روحیۀ آنها تقویت می شد، لذا پیامبر (ص) فرمودند: «خضاب‏‎ ‎‏کنید که قیافه های شما موجب تقویت روحیۀ دشمن نشود.‏‎[40]‎

‏پس آنچه اصالت دارد این است که تضعیف روحیۀ مسلمانان و تقویت‏‎ ‎‏روحیۀ دشمنان مذموم و ممنوع است.‏

‏تضعیف روحیۀ خودی و تقویت روحیۀ دشمن یک روز با ریش سفید و سیاه‏‎ ‎‏بوده، و یک روز با رواج شایعه می شود (مثل شایعۀ شهادت رسول خدا (ص) در‏‎ ‎‏جنگ احد) و یک روز با بزرگ کردن ضعفها در داخل، و یک روز با نادیده‏‎ ‎‏گرفتن قوّتها و یک روز با بزرگ کردن مشکلات و یک روز با انجام توطئه ها. ‏

ج) خرید و فروش خون و تغییرات 

‏یکی از موضوعاتی که تحت شرایط زمان، دگرگونی یافته است، خرید و‏‎ ‎‏فروش خون است. در گذشته که از خون استفادۀ صحیح نمی شد، تصوّر این‏‎ ‎‏بود که خون را فقط برای خوردن معامله می کنند. و چون این هدف حرام بوده،‏‎ ‎‏در قرآن تحریم شده است. پس فروش آن و دریافت پول در مقابل آن، مصداق‏‎ ‎‏«‏اکل مال بباطل‏» و معاملۀ حرام بوده است.‏

‏امّا بعد از آنکه در جامعۀ بشری، رشد علم طبّ به آنجا رسید که از خون‏‎ ‎‏استفادۀ صحیح بنماید و با تزریق آن به انسان کم خون، زمینۀ حیات او را فراهم‏‎ ‎‏کند، در این صورت معاملۀ خون، مصداق «تجارت بر پایۀ رضایت» و حلال‏‎ ‎‏است. پس داد و ستد خون در دو زمان دو گونه حکم پیدا می کند؛ به جهت آنکه‏‎ ‎‏در هر زمان مصداق عنوانی خاص بوده است.‏

د) مصلحت اسلام و تغییرات 

‏یکی از چیزهایی که از نظر اسلام اصالت دارد، حفظ کیان اسلام و تأمین‏‎ ‎‏مصلحت اسلام و مسلمین است. در روایات اخلاقی، بسیاری از اعمال امر‏‎ ‎‏شده، به لحاظ این است مقتضی صلاح و عامل اصلاح است. حضرت علی (ع)‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 48
‏ ‏

‏در آن لحظات حساسِ شب شهادت، که هر لحظه اش به قدر عمر تمام انسانهای‏‎ ‎‏معمولی ارزش داشت، در ضمن وصیت نامه اش به همۀ پیروان خویش بدین‏‎ ‎‏گونه سفارش فرمود:‏

‏«صلاح بین خودتان را مراعات کنید؛ زیرا من از جدّ شما (جد امام حسن و‏‎ ‎‏امام حسین) _ صلی الله علیه و آله سلم _ شنیدم که می‏‎‎‎‏ فرمود: صلاح بین مردم را‏‎ ‎‏مراعات کردن برتر از همۀ نماز و روزه هاست»‏‎[41]‎

‏همچنین فرموده اند تمام شریعت در جهت صلاح مردم تنظیم شده است:‏‎ ‎‏«‏الشریعه صلاح البریة‏».‏‎[42]‎‏ و بهترین رفیق کسی است که انسان را به سوی صلاح دین‏‎ ‎‏حمایت کند: «‏... فمن اعانک علی صلاح دینک فهو الرفیق الشفیق‏».‏‎[43]‎‏ و از کمال سعادت‏‎ ‎‏انسان است که همیشه در جهت صلاح جامعه تلاشگر باشد: «‏من کمال السعادة‎ ‎السعی فی صلاح الجمهور‏».‏‎[44]‎

‏و فلسفۀ تشریع وظیفۀ خطیر امر به معروف و نهی از منکر نیز برای تأمین‏‎ ‎‏مصلحت و صلاح مردم است؛ همان طور که حضرت علی (ع) فرمود: ‏والامر‎ ‎بالمعروف مصلحة للعوام‏».‏‎[45]‎‏ ‏

‏و مهمتر اینکه بر اساس بینش اسلامی و بیان قرآن، انسانهای شایستۀ رهبری‏‎ ‎‏بر کل جهان و آنان که می توانند ارثان فرمانفرمایی در روی زمین باشند، صالحان‏‎ ‎‏هستند.‏‎[46]‎

‏در این اصل اساسی که باید مصلحت اسلام و مسلمین مراعات گردد و این‏‎ ‎‏بر همۀ مصالح فردی مقدم است، تردید نیست و این اصل، ثابت و غیر متغیّر‏‎ ‎‏است؛ لکن عاملی که تأمین کننده مصلحت است گوناگون و در زمانهای‏‎ ‎‏مختلف، متفاوت می شود.‏

‏مثلاً شرایط و وضعیت مسلمانان در سال ششم هجرت چنان بود که‏‎ ‎‏مصلحت اسلام و مسلمانان در صلح با کفار بود و به صلح حدیبیه منتهی شده و‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 49
‏ ‏

‏آن سال زیارت خانه خدا را تعطیل کردند و در سال بعد انجام دادند.‏‎[47]‎

‏و مصلحت اسلام مطابق تشخیص حضرت علی (ع) در دوران خلافت‏‎ ‎‏خلفا، در سکوت و خانه نشینی و در دوران بعد، جنگ و مبارزه با معاویه بود. و‏‎ ‎‏یا در عصر امام حسن (ع) مصلحت در صلح و در عصر امام حسین (ع) مصلحت‏‎ ‎‏در قیام و جهاد بود.‏

‏و بدین گونه اگر جامعۀ اسلامی در موقعیتی قرار گیرد که در مقابل دو‏‎ ‎‏قدرت کفر و شرک واقع شود و نتواند با هر دو مقابله کند، چه بسا مصلحت‏‎ ‎‏مسلمانان اقتضا کند که با یک قدرت شیوۀ مصالحه را در پیش گیرد و مراوده و‏‎ ‎‏رفت و آمد ایجاد کند تا بتواند دست سلطه دیگری را قطع کند و سپس به استقلال‏‎ ‎‏کامل برسد. همۀ ارتباطات سیاسی یک نظام اسلامی و بسیاری از حرکات‏‎ ‎‏زمامداران بزرگ سیاسی اسلام بر همین اساس تبیین می گردد.‏

‏حضرت علی (ع) فرمود:‏

‏«‏لیس العاقل من یعرف الخیر من الشر، ولکن العاقل من یعرف خیر الشرین‏».‏‎[48]‎‏ یعنی عاقل آن‏‎ ‎‏نیست که خیر را از شرّ بشناسد، بلکه عاقل کسی است که بهترین از دو شر را‏‎ ‎‏بشناسد.‏

‏قاعدۀ عقلائی «‏دفع افسد به فاسد‏» که در حدیث فوق نیز اشاره شده، بر‏‎ ‎‏اساس حفظ مصالح تبیین می شود.‏

‏قتل نفس طفل بی گناه که طبق نقل قرآن، حضرت خضر (ع) مرتکب شد و‏‎ ‎‏سوراخ کردن کشتی ای که در آن سوار بودند نیز نمونه ای از مراعات حفظ‏‎ ‎‏مصلحت بندگان خدا می باشد که موسی (ع) به خاطر عدم احاطه بر مقتضای‏‎ ‎‏مصلحت اعتراض نمود و سپس حضرت خضر (ع) برای او توضیح داد.‏‎[49]‎

‏همین طور قاعدۀ تقیه در مبانی فقهی شیعه بر اساس حفظ مصالح اهمّ استوار‏‎ ‎‏است که برای تأمین مصالح برتر، مصالح جزئی و غیر اهم را رها می کنند.‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 50
‏ ‏

‏در آیات و روایات و سیرۀ عملی رسول الله (ص) و ائمۀ طاهرین (ع) به‏‎ ‎‏موارد بسیاری برخورد می کنیم که بر اساس مصلحت مسلمانان، جهادی را‏‎ ‎‏تعطیل، یا غیانی را آزاد، و مجرمانی را عفو و از جزیه هایی گذشت کرده اند که‏‎ ‎‏بررسی مفصّل آن، تألیف کتاب مستقلی را می طلبد.‏‎[50]‎

‏در اینجا بحث از نقش زمان و مکان و تغییر موضوع را پایان می دهیم و به‏‎ ‎‏بحث دیگر می پردازیم.‏

(2 ـ 2) زمان و مکان و توسعه یا تضییق موضوع 

‏گونه ای دیگر از تأثیر زمان و مکان به این است که زمان و مکان موجب‏‎ ‎‏می شود که یک موضوع از نظر مصادیق گسترش یابد و موارد بیشتر و‏‎ ‎‏گسترده تری پیدا کند.‏

‏توسعۀ موضوع به موازات توسعۀ مکان شاید روشنتر باشد. زیرا بدیهی‏‎ ‎‏است که عملکرد مردم در مکانها و مناطق مختلف یکسان نخواهد بود.‏

الف) محاربه 

‏مثلاً محاربه با اسلام و مسلمین در هر مکانی از اماکن دشمن، به شکلی‏‎ ‎‏انجام می گیرد. گاهی با درگیری نظامی، گاهی با تظاهر به فحشا و منکرات در‏‎ ‎‏عمل، گاهی با قلم و سست کردن عقاید مردم و رواج دادن اکاذیب و گاهی با‏‎ ‎‏توهین به مقدسات دینی و اسلامی، در گذشته تاریخ و در همین عصر به چند گونه‏‎ ‎‏محاربه با اسلام برخورد می کنیم:‏

‏در یک مقطع (سال 1367) جریان نفاق به قصد براندازی نظام، اقدام به‏‎ ‎‏حملۀ نظامی کردند که در صدق محاربه بر عمل آنان، جای هیچ تردیدی نیست.‏‎ ‎‏امام راحل بعد از آن فرمودند:‏

‏«از این مرحله به بعد هر کس بر موضع منافقین باقی باشد محارب است».‏‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 51
‏ ‏

‏و در یک مقطعی کسر وی با نشر دروغ و افترا بر شیعه و مطالب مسخره با‏‎ ‎‏اسلام محاربه نمود، و امام راحل در کشف الاسرار، به ردّ و دفع دروغ و تهاجم‏‎ ‎‏او پرداخت و فدائیان اسلام او را به کیفر رساندند. در مقطعی دیگر سلمان‏‎ ‎‏رشدی با نوشتن کتابی سراسر دروغ و توهین به اسلام و انبیا، مصداق محارب‏‎ ‎‏گردید و امام حکم قتل او را صادر فرمود. و ممکن است ناشران فحشا و‏‎ ‎‏مروّجان منکرات نیز روزی مصداق محارب شناخته شوند. زیرا اینها فساد‏‎ ‎‏فکری و عقیدتی ایجاد می کنند و تلاش آنها تماماً ضد دستورات دین است. طبق‏‎ ‎‏روایات در تفسیر آیۀ «‏و من قتل نفساً بغیر نفس...‏» (المائده  /  32) اضلال مردم بدتر از‏‎ ‎‏کشتن است. و به تعبیر قرآن «‏و الفتنة اشدّ من القتل‏». (البقره  /  191) همچنان که‏‎ ‎‏هدایت مردم، مصداق روشن احیای مردم است.‏

‏به هر حال هر چه ابزار تبلیغی اجانب و دشمنان دین مجهزتر می شود،‏‎ ‎‏مصادیق محاربه و افساد نیز گسترش می یابد، و بعضی روایات نیز به این مصادیق‏‎ ‎‏اشاره دارد. اینک به معنای محاربه و اقوال بعضی علما می پردازیم. ‏

1 ـ محارب از نظر لغت

‏کلمۀ «حرب»، معنای مال و سلب مال، هر دو، را به مناسبت می فهماند.‏‎ ‎‏در قاموس آمده است: «‏حَرَبَه حَرَباً ـ کطَلَبَه طَلَباً ـ سَلَب ماله فهو محروب و‎ ‎حریب، و حریبة الرّجل: ماله الّذی سلبه او ماله الذی یعیش به‏»، و در‏‎ ‎‏مجمع البحرین آمده است: «‏الحَرَب ای السَلب‏» و «‏حُرِِبَ الرّجل ای اُخِذَ ماله‏»‏‎ ‎‏و «‏حریبة الرجل: ماله الّذی یعیش به‏».‏

‏کلمۀ محاربه، با توجه به واژه های ریشه آن، معنای سلب را می فهماند.‏

‏ظاهراً به جنگ هم که محاربه می گویند، به لحاظ این است که هر کدام از‏‎ ‎‏طرفین می خواهند، داراییهای طرف دیگر را سلب کنند و بربایند. حال دارایی‏‎ ‎‏ممکن است مال باشد و ممکن است سرزمین و کشور باشد و ممکن است فرهنگ‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 52
‏ ‏

‏و دین باشد. پس کسی که سعی می کند مال مردم را بگیرد، امنیّت مردم را‏‎ ‎‏بگیرد، سلامت مردم را بگیرد، دین مردم را بگیرد، مصداق محارب می باشد. ‏

‏در روایت ابی جمیله از امام صادق (ع) آمده که حضرت امیرالمؤمنین ‏‎ ‎‏علی (ع) در وصیتش فرمود: «‏... و الحریب من حرب دینه‏».‏‎[51]‎‏ یعنی کسی که‏‎ ‎‏دین او را می خواهند سلب کنند، دارد با او محاربه می شود.‏

مقابله و محاربه با خدا و...

‏خداوند متعال می‏‎‎‎‏ فرماید: بندگان خدا باید دارای امنیت باشند و هیچکس‏‎ ‎‏نباید مردم را بترساند و امنیت آنها را سلب کند. پس هر کس در صدد سلب‏‎ ‎‏امنیّت است، محارب با خدا و رسول اوست.‏

‏خداوند متعال در آیات متعدد امر به اصلاح مردم و نهی از فساد و افساد‏‎ ‎‏فرموده، و امر خدا این است که مردم در صلاح و سلامت جسم و جان باشد،‏‎ ‎‏پس هر کس بخواهد صلاح و سلامت مردم را سلب کند و در جامعه فساد ایجاد‏‎ ‎‏کند، محارب با خدا و رسول است. و طبق استظهار بعضی از مفسّرین کسی که‏‎ ‎‏به هر شکلی در صدد امحای شریعت اسلامی بر آید، محارب است، و کسی که‏‎ ‎‏در صدد براندازی امّتی که بر  دارندۀ اسلام هستند بر آید، محارب است، و‏‎ ‎‏آنکه محارب با شریعت است محارب با خدا و مردم نیز هست و آنکه محارب با‏‎ ‎‏مردمان پیرو شریعت است. محارب با شریعت و خدا نیز هست.‏‎[52]‎

‏در آیۀ شریفۀ مائده می‏‎‎‎‏ فرماید: «‏انّما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی‎ ‎الارض فساداً ان یقتلوا... .‏»‏‎[53]‎

‏آیا حرف «و» در جملۀ «‏و یسعون فی الارض فساداً‏» عاطفه است و‏‎ ‎‏می خواهد بگوید که «‏سعی فی الارض للفساد‏»، محکوم به حکم محاربه است؟‏‎ ‎‏یا عطف، عطف تفسیر است و می خواهد معنای محاربه را بیان کند؟‏

‏علامۀ طباطبائی ـ قده ـ در ذیل آیه می‏‎‎‎‏ فرماید: آمدن جملۀ «‏و یسعون‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 53
‏ ‏

فی الارض فساداً‏» به دنبال جملۀ «‏یحاربون الله و رسوله‏» مشخص می کند‏‎ ‎‏که مراد از محاربه در آیه، افساد در ارض به واسطۀ اخلال به امنیت عمومی مردم‏‎ ‎‏است.‏‎[54]‎

‏آری اگر عطف تفسیری بودن متعیّن باشد، پس آیۀ شریفه آن معنای وسیع‏‎ ‎‏لغوی محاربه را محدود می کند و می گوید محاربه و سلب داشته های مردم‏‎ ‎‏وقتی محکوم به احکام مذکور در آیه است که مصداق افساد در ارض باشد. ولی‏‎ ‎‏هر جا که افساد در ارض، صادق شد قهراً محکوم به حکم فوق خواهد بود، و‏‎ ‎‏تردید فوق خدشه ای نسبت به حکم مفسد فی الارض، ایجاد نمی کند؛ بلکه‏‎ ‎‏ظاهر کلمات بعض بزرگان از فقها این است که محاربه باید مصداق افساد باشد‏‎ ‎‏تا محکوم به حکم مذکور در آیه گردد.‏

‏مطلب مهمّی که باید مورد دقت قرار بگیرد، این است که با توجه به معنای‏‎ ‎‏لغوی و ظاهر آیۀ فوق، کسی که در صدد انجام محاربه و مسالبه بر آید، محارب‏‎ ‎‏و مفسد حساب می شود، گرچه به آن هدفها جامعۀ عمل نپوشاند.‏

‏زیرا ظاهر ایه آین است که سعی و تلاش در جهت فساد، حکم محاربه را‏‎ ‎‏دارد، و معلوم است که سعی در جهت افساد غیر از خود افساد است.‏

‏برداشت فوق را این مطلب تأیید می کند که کلمۀ «فساداً» ظاهر در حال بودن‏‎ ‎‏نیست، گر چه صاحب مجمع البیان گفته که «فساداً مصدر و در موضع حال‏‎ ‎‏است»، این معنای ظاهر و روشن آن نیست، بلکه ظاهرش این است که «فساداً»‏‎ ‎‏مفعول لاجله است؛ یعنی ‏«یسعون لاجل الفساد»‏.‏

‏همچنان که این ظاهر یا تعبیر صریحتر در سورۀ بقره آمده است: «‏واذا تولی‎ ‎سعی فی الارض لیفسد فیها...‏»‏‎[55]‎‏ زیرا لام در «لیفسد» لام غایت است و می فهماند‏‎ ‎‏که افساد مفعول لاجله برای سعی است. پس تأیید برای آن چیزی است که از آیۀ‏‎ ‎‏سوره مائده استفاده کردیم.‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 54
‏ ‏

‏بنابر این سعی در جهت افساد، گرچه به انجام فساد نیز نینجامد فساد است‏‎ ‎‏و این فساد، تفسیر «یحاربون» است و محاربه بر آن صدق می کند، یا عطف‏‎ ‎‏بر آن است.‏

‏آنچه شرح دادیم استظهار است و ظاهر حجّت است، مگر آنکه بر خلاف‏‎ ‎‏آن دلیل باشد. در صورتی که در این مقام، آیۀ سوره بقره و بعضی روایات مطابق‏‎ ‎‏این ظاهر است. حضرت علی (ع) در توضیح لزوم برخورد با محاربان در جنگ‏‎ ‎‏جمل می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«‏... فو الله لو لم یصیبوا من المسلمین الا رجلاً واحداً معتمدین لقتله، بلا جرم جرّه، لحلّ لی قتل‎ ‎ذلک الجیش کلّه، اذحضروه فلم ینکروا، و لم یدفعوا عنه بلسان و لا بید...‏»‏‎[56]‎

‏یعنی به خدا سوگند اگر با بیشتر از یک نفر از مسلمانان هم با قصد عمدی‏‎ ‎‏قتل او برخورد نکرده بودند، بدون جرمی که مرتکب شده باشد، البته برای من‏‎ ‎‏جایز بود کشتن تمامی آن سپاه. زیرا حاضر شدند و انکار نکردند و از یک مسلمان‏‎ ‎‏نه با زبان و نه با دست دفاعی ننمودند. علاوه بر اینها اقوال بعضی از فقها نیز‏‎ ‎‏مطابق برداشت ما می باشد. ‏

2 ـ نظر برخی از فقها در ملاک محاربه

‏در مقام تعیین ملاک محاربه تعدادی از بزرگان از فقها می‏‎‎‎‏ فرمایند ملاک‏‎ ‎‏صدق محاربه قصد ترساندن مردم است:‏

‏مرحوم محقق می‏‎‎‎‏ فرماید: «‏المحارب کل من جرّد السلاح لاخافة الناس‏». و شهید در‏‎ ‎‏دروس می‏‎‎‎‏ فرماید: «‏هو من جرّد السلاح للاخافة‏». و شهید ثانی در روضه می‏‎‎‎‏ فرماید:‏‎ ‎‏«‏الاکتفاء فی المحاربة بالاخذ بالقوه و ان لم یکن عصا «او حجراً‏». و صاحب جواهر‏‎ ‎‏می‏‎‎‎‏ فرماید: «‏بل صرّح غیر واحد انه لا فرق فی السلاح بین العصا و الحجر و‎ ‎غیر هما و لعلّه لظاهر الآیه‏».‏

‏آری از ظاهر آیه، قید سلاح استفاده نمی شود و لهذا طبق روایت سکونی،‏‎ ‎‏ ‏


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 55
‏ ‏

‏آتش زدن خانه و سوزاندن اسباب (بدون قتل) محاربه حساب شده است و‏‎ ‎‏حضرت فرمودند «... ثم یقتل». ‏‎[57]‎‏ و نیز صاحب جواهر می گوید: «‏و معقد‎ ‎الاجماع تحققه باخافة کل من یحرم علیه اخافته من الناس‏» و سپس می‏‎‎‎‏ فرماید: «‏و محاربه الله‎ ‎و رسوله تصدق بالاخافة المزبوره لکلّ من حرم الله اخافته، کصدقها علی ما کان منها «ای من المحاربة‏». ‏

‏در روایت ضریس صرف حمل سلاح در شب، محاربه دانسته شده‏‎ ‎‏است.‏‎[58]‎‏ و روایت ابن کلیب گویاست که اگر فاعل کسی را در راه مسجد زد و‏‎ ‎‏لباس او را گرفت، محارب است.‏‎[59]‎‏ لذا فرموده اند: «اگر قصد اخافه محرز‏‎ ‎‏شد، لازم نیست طرف اهل ریبه و مورد شک نسبت به محاربه باشد».‏‎[60]‎‏ بعد‏‎ ‎‏می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«‏فلو خافوا منه بلا قصد منه، فلیس بمحارب، کما انه محارب مع القصد‎ ‎المزبور، و ان لم یحصل معه خوف او اخذ مال‏». پس اگر از او ترسیدند بدون‏‎ ‎‏اینکه او قصد ترساندن داشته باشد، محارب نخواهد بود، همچنان که با قصد‏‎ ‎‏ترساندن از طرف او، محارب خواهد بود، گرچه کسی نترسد و مالی گرفته‏‎ ‎‏نشود.‏‎[61]‎

3 ـ ارادۀ فساد، ملاک محاربه

‏بعضی دیگر از عبارات گویای آن است که معیار محاربه را ارادۀ فساد در‏‎ ‎‏جامعه می دانند. مثلاً صاحب جواهر در اوّل حدّ محارب به این مضمون‏‎ ‎‏می گوید: محاربه اخافه ای است که موجب صدق ‏ارادة الفساد فی الارض‎ ‎‏باشد.‏‎[62]‎‏ و بعد از دو صفحه می‏‎‎‎‏ فرماید: «‏و المدار علی قصد الاخافه، الّذی یتحقق به الفساد‎ ‎فی الارض‏».‏‎[63]‎

‏مدار و ملاک بر قصد ترساندن است، به گونه ای که فساد در ارض به واسطۀ‏‎ ‎‏آن محقق شود.‏

‏در عبارت دیگری بعد از بحث اخافه می‏‎‎‎‏ فرماید: «هر قصد اخافه ای محاربه‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 56
‏ ‏

‏نیست، بلکه قصد اخافه ای محاربه است که به قصد ارادۀ فساد در ارض باشد.‏‎ ‎‏پس در خصومتهای طایفه ای که قبیله‏‏‎ای موجبات خوف طایفۀ دیگر را فراهم‏‎ ‎‏کند، اگر محاربه‏‏‎ای صدق کند که محقق فساد در ارض باشد، محکوم به حکم‏‎ ‎‏محاربه است.‏‎[64]‎

‏و در ذیل ارزیابی قصد اخافۀ آدم ضعیف که کسی از او نمی‏‏‎ترسد،‏‎ ‎‏می‏‎‎‎‏ فرماید: «‏فالمدار علی التجاهر بالسعی فی الارض بالفساد بتجرید السلاح و نحوه للقتل او‎ ‎سلب المال و الاسر و نحو ذلک ممّا هو بعینه محاربة الله و رسوله...‏»‏‎[65]‎

ب) افساد در ارض به چیست؟

‏امّا اینکه فساد در ارض با چه نوع جنایت و خلافی صدق می کند، بعضی از‏‎ ‎‏موارد یقیناً محرز است و بعضی از موارد مشکوک می ماند، و این از قبیل‏‎ ‎‏تشخیص موضوع و در اینجا محول به حاکم شرع و نظر اوست. بدیهی است که‏‎ ‎‏مصادیق متفاوت است و ظاهر این است که تفاوت کیفر در آیۀ شریفه به‏‎ ‎‏لحاظ همان تفاوت مصادیق است، همچنان که بعضی از روایات هم تصریح نموده‏‎ ‎‏است.‏‎[66]‎‏ با توجه به مطالبی که توضیح دادیم، روشن می شود که در گذشته به‏‎ ‎‏لحاظ اینکه امکانات کار قلمی و فرهنگی و تخریب فکری چندان فراهم نبود، به‏‎ ‎‏نظر علمای اسلام ـ رحمةالله علیهم ـ با ایجاد رعب و وحشت در جامعه و حمله‏‎ ‎‏به جان و ناموس و مال مردم، سلب امنیت و افساد می شد؛ اما امروز بشر قوۀ‏‎ ‎‏برق را استخدام نموده و از امواج رادیویی و تلویزیونی و ماهواره استفاده می کند‏‎ ‎‏و امکان تهیۀ فیلمهای مبتذل ویدئویی و ترویج فحشا با عکس و کتاب را داراست‏‎ ‎‏و حتی به کمک کامپیوتر فحشا را تعلیم می دهد. در چنین موقعیتی افساد در‏‎ ‎‏ارض را به شکل فرهنگی آن انجام می دهند و ریشۀ اعتقادی افراد را می سوزانند‏‎ ‎‏که این کار به مراتب ویرانگرتر از افساد به شکل کشتن و تجاوز و سلب اموال‏‎ ‎‏خواهد بود. و همین است که اکنون تمام نسل جوان و نوجوان را به خطر انداخته‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 57
‏ ‏

‏و می رود که به هلاکت برساند.‏

ج) تهاجم و دفاع

‏یکی از موضوعاتی که به موازات پیشرفت زمان، گسترش بسیار یافته،‏‎ ‎‏تهاجم بر اسلام است. بدیهی است که هر چه تهاجم گسترش یابد، دفاع واجب‏‎ ‎‏نیز گسترش می یابد. همۀ آگاهان به مسائل اسلامی می دانند که یکی از مواردی‏‎ ‎‏که جنگ و درگیری با دشمن جایز بلکه واجب است، وقتی است که تهاجم‏‎ ‎‏دشمنان، اساس اسلام را تهدید کند. فقهای اسلام محاربه و جنگ با دشمنان را‏‎ ‎‏دو گونه دانسته اند: محاربه و جنگ ابتدایی که در اصطلاح «جهاد» نامیده شده،‏‎ ‎‏و دیگری محاربه و جنگ و ایستادگی در مقابل مهاجمان که آن را «دفاع»‏‎ ‎‏نامیده اند. شهید ثانی در کتاب روضه (شرح لمعه) در توضیح اقسام جهاد‏‎ ‎‏می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«قسم دیگر، جهادِ با کسانی است که بر مسلمانان تهاجم می کنند، به طوری‏‎ ‎‏که مسلمانان بیم دارند از سلطۀ بیگانگان بر کشورشان و بیم دارند از گرفتن‏‎ ‎‏اموالشان و امثال اینها.‏

‏محقق در شرایع می‏‎‎‎‏ فرماید: «گاهی محاربه و جنگ به عنوان دفاع واجب‏‎ ‎‏می شود؛ مثل اینکه فرد مسلمان در بین کفار باشد و دشمنی بر آن جمع حمله کند‏‎ ‎‏و مسلمان را بر جان خود بیم باشد. در اینجا با کفار همکاری می کند برای دفاع‏‎ ‎‏از خود و این جهاد اصطلاحی نیست و همین است وظیفه هر کس که خطری‏‎ ‎‏متوجه جان و یا مال او گردد...»‏‎[67]‎

‏صاحب جواهر می‏‎‎‎‏ فرماید: «گاهی جنگ و محاربه واجب می شود به عنوان‏‎ ‎‏دفاع، گر چه امام و منصوب از طرف امام هم نباشد؛ مثل آنکه در بین جمعیتی‏‎ ‎‏باشد و دشمنی به آنان حمله کند، به طوری که احساس خطر برای اساس اسلام‏‎ ‎‏شود، یا بیم آن باشد که دشمن بر بلاد مسلمانان سلطه یابد یا بیم اسیر کردن‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 58
‏ ‏

‏مسلمانان، و یا بیم گرفتن اموال مسلمانان باشد...»‏‎[68]‎‏ و بعد بحث نامگذاری این‏‎ ‎‏گونه جنگ و احکام آن را مطرح می کند و در ضمن می‏‎‎‎‏ فرماید: «تعدادی از علما‏‎ ‎‏می‏‎‎‎‏فرمایند: دفاع از اساس اسلام در مقابل هجوم دشمنان، حکم جهاد‏‎ ‎‏اصطلاحی را دارد، گر چه در زمان غیبت باشد...»‏‎[69]‎

‏حضرت امام خمینی _ قدس سره _ می‏‎‎‎‏فرماید: «دفاع دو گونه است: یکی‏‎ ‎‏دفاع از اصل و کیان اسلام و مسلمانان، دیگری دفاع از نفس خود». و در رابطه‏‎ ‎‏با قسم اول می‏‎‎‎‏فرماید: اگر دشمنی بر بلاد مسلمانان و مرزهای آنان دست یازد،‏‎ ‎‏به طوری که احساس خطر شود نسبت به اسلام و جامعۀ اسلامی، واجب است‏‎ ‎‏بر آنان دفاع نمودن با هر وسیلۀ ممکن و با هر نوع فداکاری مالی و جانی».‏‎[70]‎

‏بدون تردید دفاع از جان واجب است و دفاع از مال واجب یا جایز است، و‏‎ ‎‏این وجوب دفاع را علاوه بر آنکه احادیث و روایات ما می فهماند،‏‎[71]‎‏ عقل‏‎ ‎‏و فطرت سالم نیز به آن حکم می کند.‏

‏و از طرفی روایات ما می فهماند و سیرۀ ائمه نیز بدین گونه بوده است که در‏‎ ‎‏هنگام خطر برای دین، جان را باید فدای دین کرد.‏

‏امام صادق (ع) می‏‎‎‎‏ فرماید که حضرت علی (ع) در وصیتنامه اش فرمود:‏‎ ‎‏«هرگاه بلیه ای برایتان پیش آمد کرد، اموالتان را فدای جانتان کنید، و هرگاه‏‎ ‎‏حادثه ای برای دین شما پیش آمد، جانهایتان را فدای دینتان کنید...»‏‎[72]‎‏ بدیهی‏‎ ‎‏است که دین و هر ملتی عامل حیات آن ملت است، و در هنگام خطر باید با فدا‏‎ ‎‏کردن حیات فردی، عامل حیات جامعه را حفظ نمود و دین را زنده نگاه داشت.‏‎ ‎‏لذا در حدیث بالا حضرت بعد از جملات فوق می‏‎‎‎‏فرماید: «‏وَاعلموا ان الهالِکَ مَن‎ ‎هَلَکَ دینه‏».‏‎[73]‎‏ یعنی بدانید که مرده آن است که دینش مرده باشد.‏

1 ـ شکلهای گوناگون تهاجم 

‏وقتی وجوب و ضرورت دفاعِ از اسلام مسلّم است، بدیهی است که انجام‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 59
‏ ‏

‏دفاع به شکل صحیح و به معنای دفع و جلوگیری از خطر تهاجم، در صورتی‏‎ ‎‏ممکن است که شکل و کیفیت تهاجم شناسایی گردد؛ زیرا دشمن به شکلهای‏‎ ‎‏گوناگون تهاجم می کند. در ذیل به برخی از شکلهای تهاجم اشاره می شود:‏

‏(1 ـ 1) تهاجم نظامی‏

‏در گذشته دشمنان اسلام به طور مکرر به بلاد مسلمانان تهاجم نظامی کردند‏‎ ‎‏و در مواردی موفق و در موارد ناموفق بودند.‏

‏حملۀ اجانب به عراق اسلامی و جهاد و فتوای جهاد توسط میرزا محمد‏‎ ‎‏تقی شیرازی (میرزای مجاهد) نمونه ای از آن است.‏

‏حملۀ صدام تکریتی به تحریک استکبار جهانی به ایران اسلامی بعد از‏‎ ‎‏پیروزی انقلاب مقدس اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی _ قدس سره _ و‏‎ ‎‏فرمان دفاع آن زعیم بی نظیر و هشت سال مقاومت مسلمانان این مرز و بوم،‏‎ ‎‏نمونۀ دیگری از آن است.‏

‏(2 ـ 1) تهاجم اقتصادی‏‏ ‏

‏دشمنان اسلام و مسلمانان از راههای متعدد در صدد چپاول مال و ثروت‏‎ ‎‏مسلمانان و شکست دادن اقتصادی آنها بوده و هستند. تاراج نفت مسلمانان در‏‎ ‎‏کشورهای مختلف، توطئۀ جهانی برای بردن نفت آنان به بهای ناچیز و کمتر از‏‎ ‎‏قیمت آب آشامیدنی، و ممانعت از دست یافتن مسلمانان به صنایع زیر بنایی، از‏‎ ‎‏نمونه های آن است. میرزای شیرازی بزرگ در قرارداد رژی با فراست متوجه‏‎ ‎‏تهاجم اقتصادی دشمن شد و با یک فتوای تاریخی و تاریخ ساز، وظیفۀ دفاع خود‏‎ ‎‏را انجام داد.‏

‏(3 ـ 1) تهاجم سیاسی‏‏ ‏

‏دشمنان اسلام سعی دارند با تهمتها و پیش کشیدن حقوق بشری که آنها‏‎ ‎‏هیچوقت آن را مراعات نکرده اند، دیدگاه کشورها و جوامع را نسبت به اسلام‏‎ ‎

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 60
‏ ‏

‏و مسلمین تیره کنند و تاکنون مدافعان سنگر سیاسی موفق شده اند که در اکثر‏‎ ‎‏جبهه ها دشمن را با شکست مواجه کنند.‏

‏(4 ـ 1) تهاجم فرهنگی‏‏ ‏

‏مخفیترین و گسترده ترین و خطرناکترن تهاجم دشمنان بر اسلام، تهاجم‏‎ ‎‏فرهنگی است. در این تهاجم دشمن سعی می کند همۀ معیارهای ارزشی مربوط‏‎ ‎‏به اسلام را زیر سؤال برده و گرایش اقشار جامعه را نسبت به آن کُند سازد.‏‎ ‎‏دشمن با برنامه های بسیار در صدد سست کردن پایۀ اعتقادات مسلمانان،‏‎ ‎‏مخصوصاً نسل نو، نسبت به اسلام و اصول اسلامی است.‏

‏موفقیت دشمن در این تهاجم به نابودی دین و اساس دین می انجامد و‏‎ ‎‏هلاکت جامعه را به دنبال دارد. چنانکه حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود:‏‎ ‎‏«‏و اعلموا ان الهالک من هلک دینُه، و الحریب من حرب دینه...‏».‏‎[74]‎‏ یعنی مرگ دین به معنای‏‎ ‎‏مرگ جامعه است و مبتلای واقعی به جنگ کسی است که با دین او جنگ‏‎ ‎‏می شود.‏

2 ـ هشدار مکرر مقام رهبری

‏ به لحاظ اهمیت خطر اینگونه تهاجم است که ملاحظه می کنیم رهبر معظم‏‎ ‎‏انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای ـ دامت برکاته ـ به طور مکرر به اصل تهاجم و‏‎ ‎‏خطر زیاد آن و لزوم هشیاری و برخورد و دفاع، توجه داده و می دهند.‏

‏از جمله در دیدار با ائمۀ جمعه سراسر کشور در سال 73 یادآوری نمودند که‏‎ ‎‏نسبت به مسائل سیاسی و اقتصادی نگرانی ندارند؛ زیرا در بعد سیاسی کشور ما‏‎ ‎‏بحمدالله موفق است و در بعد اقتصادی نیز با پیاده کردن طرحهای بزرگ‏‎ ‎‏زیربنایی به سوی افق روشن و مطلوبی پیش می رود. اما نسبت به مسائل فرهنگی‏‎ ‎‏و تهاجم فرهنگی ابراز نگرانی نموده و به جهت دفاع به دو گونه کار سفارش‏‎ ‎‏نمودند:‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 61
‏ ‏

‏یک) تبیین مبانی عقیدتی و مبرهن ساختن آن برای جامعه و بازگو کردن‏‎ ‎‏ضروریات اسلام و تأکید بر حفظ آنها.‏

‏دو) شناسایی اشکالات و شبهاتی که دشمن طرح می کند و پاسخگویی با‏‎ ‎‏استدلال محکم و منطقی از آنها.‏

‏همچنین در دیدار با ائمۀ جمعه در 20  /  6  /  74 فرمودند: برای دفاع در مقابل‏‎ ‎‏تهاجم دشمن، لازم است هدف او را شناسایی کنیم که می خواهد به کجا ضربه‏‎ ‎‏وارد کند؛ زیرا دشمن مخفیانه عمل می کند و واضح نیست که مشغول چه نوع‏‎ ‎‏ویرانگری علیه مسلمانان است. ولی همان طور که در جبهه نظامی از شلیکهای‏‎ ‎‏دشمن جای او را شناسایی می کنیم، در تهاجم فرهنگی نیز از تبلیغات و‏‎ ‎‏جهتگیری تبلیغات دشمن می‏‏ ‏‏توانیم هدف را بشناسیم و به تناسب همان روش‏‎ ‎‏حمله دشمن، تدابیر دفاعی بیندیشیم.‏

‏و نیز معظم له در سفر اخیرشان به استان مازندران، توجه دادند که تهاجم‏‎ ‎‏فرهنگی، جنگ بدون جبهه است و فرمودند: «فعالیتهای توطئه آمیز دشمن بر‏‎ ‎‏تهاجم فرهنگی علیه ایران اسلامی تمرکز یافته است؛ زیرا دشمن می داند که‏‎ ‎‏انسانهای با ایمان، بافت مستحکم نظام اسلامی را تشکیل می دهند.»‏‎[75]‎

3 ـ دشوارترین و ارجمندترین دفاع 

‏اکنون باید دید، دفاع در مقابل این تهاجم خطرناک و بی سر و صدا چگونه‏‎ ‎‏باید انجام گیرد. آیا مجاز است که یک عالم دینی در صدد شناسایی این تهاجم و‏‎ ‎‏دفاع بر نیاید؟ حضرت علی (ع) می‏‎‎‎‏ فرماید:‏

‏«‏لا تَستَصمِغرَنَّ عَدُوّاً وَ اِن ضَعُفَ‏». یعنی هیچ دشمنی را کوچک مشمار، گرچه‏‎ ‎‏ضعیف باشد.‏

‏و نیز فرمود: «‏شرّ الاَعداءِ اَبعَدُهُم غَوراً وَ اَخفاهُم مَکیدةً‏». یعنی بدترین دشمن آن‏

‏است که عمیقتر کار می کند و حیله اش مخفی تر است.‏

‏ ‏

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 62
‏ ‏

‏و نیز فرمود: «‏وَ الغَفلَةُ اَضَرُّ الاَعداءِ‏». یعنی غفلت ورزیدن پر ضررترین دشمنان‏‎ ‎‏است.‏

‏و نیز فرمود: ‏«مَن نامَ عَن عَدُوِّهِ اَنبَهَتهُ المَکائدُ»‏. یعنی هر کس از کمین دشمن در‏‎ ‎‏خواب غفلت ماند، حیله های دشمن او را بیدار می کند (وقتی در دام افتاد‏‎ ‎‏می فهمد).‏‎[76]‎

‏پر واضح است که دفاع و مقاومت در این سنگر، زحمات بسیار می طلبد،‏‎ ‎‏بیشتر از آنچه در سنگر نظام لازم است. و جهاد و دفاع در همین سنگر است که‏‎ ‎‏در تعبیر زیبای قرآن «جهاد کبیر» نامیده شده است.‏‎[77]‎‏ و سنگرداران در این جبهه‏‎ ‎‏از سنگرداران جبهۀ نظامی برترند. و این نیست مگر به خاطر دشواری کار و‏‎ ‎‏سختی بر آمدن از عهده آنچه وظیفه است.‏

‏امام صادق (ع) فرمود: «‏عُلَماُء شَیعَتِنا مُرابِطُونَ...‏» یعنی «علمای از شیعیان ما‏‎ ‎‏مرزبانان هستند.‏‎[78]‎


کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 63

‏ ‏پی نوشتها

کتابنقش زمان و مکان در موضوعات احکام: مجموعه مقالاتصفحه 64

  • ـ مثلاً حکیم سبزوای در تعریف و هدف منطق می گوید:«قانون آلی یقی رعایته عن خطأ الفکر و هذا غایته»
  • ـ مبادی فقه و اصول، علیرضا فیض، ص 4.
  • ـ مانند بحث المقام الاوّل از تتمة استصحاب در کفایة الاصول محقق خراسانی، چاپ اسلامیه ج 2، ص 345.
  • ـ حکم شرعی در مقابل حکم عقلی قرار دارد که حکم عقلی از موضوع تقسیمات فوق خارج است و اقسام مذکور مربوط به احکام شرعی می باشد.
  • ـ اصطلاحات الاصول از آیةالله مشکینی، ص 117.
  • ـ کفایة الاصول، ج 2، ص 302.
  • ـ مبادی فقه و اصول، علیرضا فیض، ص 97.
  • ـ القواعد و الفوائد، ج 1، ص 39، قاعدۀ 8، فرائد شیخ انصاری، ص 351.
  • ـ المکاسب المحرمه، ج 1، ص 203.
  • ـ علمای فقه و اصول در ضمن بحث اجتماع امر و نهی، نقض و ابرام بسیاری دارند پیرامون آنچه متعلق حکم است و ما در صدد بررسی آن نیستیم، بلکه فقط هدف ما تفکیک متعلق و متعلَق متعلّق است.
  • ـ سورۀ مائده، صدر آیۀ   /   3.
  • ـ وسائل الشیعه، ج 12، ص 238، حدیث 9، باب 102.
  • ـ سورة الحج، آیۀ   /   31.
  • ـ مکاسب محرمۀ امام خمینی(قده)، ج 1، ص 204.
  • ـ مکاسب محرمۀ امام خمینی (قده)، ج 1، ص 24.
  • ـ از تقریرات درس استاد حضرت آیةالله العظمی المیلانی(قده).
  • ـ وسائل، ج 12، ص 237، باب تحریم اللعب بالشطرنج.
  • ـ حضرت امام خمینی_قده_ علم را شرط نمی داند. تحریر الوسیله، ج 2، ص 281.
  • ـ حضرت امام خمینی _قده_ علم را شرط می داند. تحریر الوسیله، ج 2، ص 282.
  • ـ محقق در شرایع می‎ فرماید: «فالمحرم منه، انواع: الاول الاعیان النجسة». و همین طور دیگر فقها.
  • ـ مکاسب محرمۀ امام خمینی(قده)، ج 1، ص 25.
  • ـ جناب استاد آیت الله مومن قمی بحث مفصلی در این مورد ارائه نموده اند. مجلۀ فقه اهل بیت، سال اوّل، شماره اوّل.
  • ـ اسلام و مقتضیات زمان، استاد مطهری، ص 7.
  • ـ استاد مطهری در مقدمۀ کتاب اسلام و مقتضیات زمان توضیح زیبایی داده است.
  • ـ «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله، ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون». (سوره روم   /   30).
  • ـ ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 288-290.
  • ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 469، باب 25 از ابواب امر بمعروف و النهی، حدیث 6.
  • ـ الرسائل، ج 2، ص 178.
  • ـ وسائل، ج 11، ص 469، حدیث، 5 باب 25.
  • ـ وسائل، ج 11، ص 212.
  • ـ وسائل، ج 1، ص 401، حدیث 8 و 9.
  • ـ وسائل، ج 1، ص 423، حدیث   /   2.
  • ـ وسائل، ج 1، ص 423، حدیث 3 و 1.
  • ـ وسائل، ج 1، ص 423، حدیث 3 و 1.
  • ـ سورۀ بقره، آیۀ 168.
  • ـ سورۀ فتح، صدر آخرین آیه.
  • ـ سورۀ انفال، آیۀ 60.
  • ـ سورۀ توبه، آیۀ 123.
  • ـ وسائل، ج 1، ص 400، حدیث 3 و ص 403، حدیث 1، باب 44 و ص 404، باب 46، حدیث 2 و 3.
  • ـ وسائل، ج 1، ص 403، باب 44؛ اسلام و مقتضیات زمان مطهری، ص 133. هر دو از نهج البلاغه نقل کرده اند، ولی ما در نهج البلاغه آن را نیافتیم.
  • ـ نهج البلاغه، چاپ صُبحی، ص 421، ضمن وصیتنامۀ حضرت.
  • ـ غررالحکم و دررالکلم، واژۀ صلح.
  • ـ غررالحکم و دررالکلم، واژۀ صلح.
  • ـ غرر الحکم و دررالکلم، واژۀ صلح.
  • ـ غررالحکم و دررالکلم، واژۀ صلح؛ نهج البلاغه، حکمت شمارۀ   /   252.
  • ـ و لقد کتبنا فی الزبور الخ.
  • ـ مجمع البیان- ج 1، ص 274؛ تاریخ پیامبر از دکتر آیتی، ص 487.
  • ـ بحارالانوار، ج 78، ص 6.
  • ـ سوره کهف، آیات 79 تا 82.
  • ـ بسیاری از این مباحث در مجلۀ حوزه زیر عنوان «مکتب و مصلحت» برسی شده و حضرات مرعشی و محقق داماد نیز مقاله ای در این زمینه تنظیم نموده اند.
  • ـ وسائل، ج 11، ص 451، به نقل از کافی.
  • ـ تفسیر فی ظلال، جزء ششم، ذیل آیۀ 33 مائده.
  • ـ سورۀ مائده، آیۀ 33.
  • ـ المیزان، ج 5، ص 354.
  • ـ سورۀ بقره، آیۀ 205.
  • ـ وسائل، ج 11، ص 411، به نقل از نهج البلاغه، چاپ صبحی، خطبه 172.
  • وسائل، باب 3 از ابواب حدّالمحارب، حدیث 1.
  • ـ وسائل، باب 2 از ابواب حدّ المحارب، حدیث 1.
  • ـ وسائل باب 2 از ابواب حدّ المحارب، حدیث 2.
  • ـ جواهر الکلام، ج 41، ص 567؛ تحریر الوسیله، ج 2، ص 492 م   /   1.
  • ـ جواهر الکلام، ج 41، ص566.
  • ـ جواهرالکلام، ج 41، ص 564.
  • ـ جواهرالکلام، ج 41، ص 566.
  • ـ جواهرالکلام، ج 41، ص 569.
  • ـ جواهرالکلام، ج 41، ص 570.
  • ـ وسائل، ابواب حدّ المحارب، باب   /   1، حدیث   /   1.
  • ـ شرایع، ج 1، ص 307، آغاز بحث جهاد.
  • ـ جواهر، ج 21، ص 14.
  • ـ جواهر، ج 21، ص 15.
  • ـ تحریرالوسیله، ج 1، ص 485.
  • ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 91 باب 46 جهاد العدوّو مایُناسبه.
  • ـ وسائل الشیعه، ج 11، ص 451، باب 22   /   ابواب الامر و النهی.
  • ـ مأخذ فوق، ذیل حدیث قبلی.
  • ـ وسائل، ج 11، ص 451، باب   /   22.
  • ـ روزنامۀ جمهوری اسلامی، 25   /   7   /   74.
  • ـ غررالحکم، واژۀ عدو.
  • ـ سورۀ فرقان، آیۀ   /   52.
  • ـ مُنیة المُرید و بحارالانوار، ج 2، ص 5.