بخش دوم: خاطرات

گفت وگو با خانم سیده زینب فاضلی از نزدیکان همسر حضرت امام در نجف اشرف

68

 

 

 

 

 

 گفت وگو با خانم سیده زینب فاضلی 

از نزدیکان همسر حضرت امام در نجف اشرف

‏ ‏

‏خانم سیده زینب فاضلی همسر حجت الاسلام والمسلمین آقای سید هادی موسوی از دوستان چندین ساله حاج خانم ثقفی از خاطرات خود با خانم برایمان می‌گوید. دوستی ایشان از نجف آغاز شده بود و تا ایران، قم و جماران ادامه یافت.‏

‏ ‏

ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید درباره چگونگی آشنایی خودتان با خانم توضیح بفرمائید؟

‏بنده سیده زینب فاضلی اهل رودسر هستم. 5، 6 ماه پس از عقد ما مسئله 15 خرداد اتفاق افتاد. ما با آقای موسوی حدود سه سال عقد بسته بودیم و قرار بود عروسی کنیم که آقای موسوی یک سفر مشرف شدند به نجف. دو سه روز که آنجا بودند امام از ترکیه تشریف آوردند نجف. آقای موسوی حدود یک ماه در خدمت امام بودند. پس از آن برگشتند به ایران و مراسم ازدواج ما صورت گرفت. من عروس 15 روزه بودم که با همسرم مشرف شدیم نجف که 25 شعبان بود پس از ماه رمضان ابتدائاً با عروس حضرت امام یعنی همسر حاج آقا مصطفی آشنا شدم و بواسطه ایشان خدمت خانم رسیدم و ارتباط ما با خانم شروع شد.‏

‏از همان ابتدای آشنایی ما با خانم، ایشان مثل یک مادر من را تحویل گرفتند واقعاً ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 237
‏برای من مادری کردند و من خیلی چیزها از خانم یاد گرفتم. بعد هم دختر خانم‌هایشان (یعنی خانم بروجردی، خانم اشراقی و خانم اعرابی) که به نجف می‌آمدند، خانم آنها را هم می‌آوردند منزل ما و با آن‌ها هم آشنا شدیم.‏

مقداری از خصوصیات اخلاقی خانم و نوع برخوردشان و تقیدشان به آداب و اخلاق توضیح بفرمائید؟

‏خانم بسیار مقید بودند که در رفت و آمدها آداب را رعایت کنند مثلاً هر کس به دیدن خانم می‌آمدند مقید بودند که حتماً بازدید ایشان بروند، در حالی که همه ما می‌دانستیم خانم علاقه عجیبی به امام دارند ولی در عین حال اگر کسانی که رابطه‌شان با امام خوب نبود یعنی در واقع مخالف امام بودند به دیدن خانم می‌آمدند در حالی‌که می‌دانستند آن طرف و خانواده‌شان با امام خوب نیستند ولی بازدیدشان حتماً می‌رفتند، یعنی در دید و بازدیدها این مسائل را دخالت نمی‌داد.‏

‏نکته دیگر در مورد خانم اینکه بسیار مقید بودند که از میهمان خوب پذیرایی بشود همیشه به خادمشان سفارش می‌کردند که میهمان ها باید با نهایت احترام پذیرایی بشوند و هر کس که اینجا می‌آید راضی برگردد.‏

‏مسئله دیگر اینکه در حالی که خانم بزرگ‌زاده بود و در یک خانواده متمول بزرگ شده بود که خودشان تعریف می‌کردند و می‌گفتند خازن جون (مادرشان) مازندرانی بود و خیلی وضع مالیشان خوب بود ولی در عین حال هیچوقت نسبت به دیگران حالت تکبر و خود برتر بینی نداشتند، نسبت به همه متواضع بودند و برای همه احترام قائل می‌شدند. اگر چه تا خانم نمی‌آمدند امام غذا میل نمی‌کردند و معمولاً با هم غذا می‌خوردند ولی گاهی که امام مهمان داشتند خانم با کلفت خانه هم سفره می‌شد و خودش را نمی‌گرفت.‏

‏بهرحال خانم به تمام معنا خانم بودند و خیلی صفات خوب و پسندیده را در خودشان جمع کرده بودند.‏

‏نکته دیگر در مورد خانم این بود که نسبت به فامیل‌های امام بسیار احترام می‌گذاشتند، یک وقت یادم است که خانم آقای پسندیده که جاری ایشان می‌شد آمده ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 238
‏بود منزل خانم، شما نمی‌دانید خانم چه احترامی به ایشان می‌گذاشت، عجیب بود!‏

‏مسئله بعدی صبر و استواری خانم بود. خودشان تعریف می‌کردند که آن موقعی که بار اول امام را دستگیر کردند و بردند من یک پتویی بخودم پیچیدم و دراز کشیده بودم (در حالی که از درون خیلی ناراحت و نگران بودم) که خانم آیت ا... بروجردی آمدند به دیدن من از این حالت من تعجب کردند که شما گرفتید خوابیدید! یعنی مشکلات را تحمل می‌کردند و در ظاهر بروز نمی‌دادند.‏

برخورد خانم با عروس، داماد و نوه‌ها و... چطور بود؟

‏خیلی خوب، نسبت به همه احترام می‌گذاشتند و با متانت برخورد می‌کردند. هم با عروس‌ها و دامادها و هم با نوه‌ها، نسبت به نوه‌ها که خیلی مهربان بودند. مخصوصاً نسبت به حسین آقا پسر حاج آقا مصطفی. عین تعبیرشان این بود که من و حسین عاشق و معشوقیم، و تعریف می‌کردند: ما یخچال قاضی که بودیم آقا مصطفی بالا می‌نشست ما پائین، هر روز صبح اگر حسین نمی‌آمد تو بالکن و من حسین را نمی‌دیدم نمی‌توانستم تا ظهر آرام بگیرم. یا مثلاً نسبت به عروس این‌طور بود که هر وقت عروسشان می‌آمدند، خانم در مقابل ایشان تمام قد بلند می‌شدند برای احترام. من یک وقتی پس از فوت امام و حاج احمد آقا پرسیدم: شما دو تا پسر و همسرتان را از دست دادید مصیبت کدامیک برای شما سخت‌تر بود، خانم جواب دادند که داداش من را داغدار کرد و داغ هیچیک برای من مثل داغ داداش نبود!‏

‏تفاوت سنی خانم و آقا مصطفی 15 سال بود. همانطور که دخترها به حاج آقا مصطفی می‌گفتند: داداش، خانم هم به آقا مصطفی داداش می‌گفتند.‏

در مورد فوت حاج آقا مصطفی مقداری توضیح بدهید؟

‏شب قبل از فوت حاج آقا مصطفی دم غروب، مریم خانم دختر حاج آقا مصطفی به همراه خادم‌شان (صغری خانم) آمدند منزل ما با آقای موسوی کار داشتند. من پس از احوال پرسی از حال مادرشان معصومه خانم سؤال کردم، گفتند که مامان حالشان خوب نیست و قرار است که دکتر برایش بیاورند. اینها رفتند و گذشت و صبح وقتی آقای موسوی رفتند بیرون من هم رفتم بیرون. رسیدم در خانه حاج آقا مصطفی (چون خانه ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 239
‏ما به منزل حاج آقا مصطفی نزدیک‌تر از منزل امام بود) یک وقت دیدم شلوغ است و مریم خانم دم در ایستاده‌اند (چون شب قبل گفته بود که مادرم حالش خوب نیست فکر کردم معصومه خانم حالش بد شده) پرسیدم چه خبر است؟ گفت بابام فوت کرده، ما رفتیم داخل. دیدم خانم نشسته چند تا خانم هم دورش هستند، طولی نکشید که امام تشریف آوردند منزل حاج آقا مصطفی، خانم‌هایی که داخل اطاق بودند آمدند بیرون و خانم حاج آقا مصطفی رفت امام را بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن. من آن روز اشک آقا را دیدم، خانم ناراحتی می‌کردند و گریه می‌کردند، امام هم همینطور‌ آرام اشک می‌ریختند. تا هفت شب خانم منزل حاج آقا مصطفی بودند، ما هم شب و روز آنجا بودیم و شب‌ها خانم می‌گفتند باید فلانی بیاید پیش من بخوابد. خانم حاج آقا مصطفی می‌گفتند: خانم آقای محتشمی تهرانی هستند با شما هم زبانند ایشان بیایند ولی خانم می‌گفت: نخیر باید حبیبه خانم بیاید پیش من (اگر چه در شناسنامه اسم من زینب است ولی در خانه من را حبیبه صدا می‌کنند و خانم هم به همین اسم مرا صدا می‌زدند)‏

خانم در نجف با چه کسانی رفت و آمد داشتند؟

‏با خانواده آشیخ نصرالله خلخالی رفت و آمد داشتند، با خانم اشکوری همسر آسید محمد رضا اشکوری. آشیخ نصرالله خلخالی با امام بودند ولی برادرهایش یعنی آشیخ محمدرضا و آشیخ محمد تقی خلخالی با امام نبودند ولی در عین حال خانم با خانم‌های آن‌ها هم رفت و آمد داشت، با خانواده‌ مرحوم آیت الله خویی رفت و آمد داشتند با دختر مرحوم علامه امینی رفت و آمد داشتند. با خانم آقا روح الله شاه آبادی رفت و آمد داشتند و با خانواده برخی از طلبه‌ها مثل آقای محتشمی فردوسی پور و... هم رفت و آمد می‌کردند.‏

خانم وقتی نجف بودند کجاها می‌رفتند مثل مسجد کوفه و سهله و...؟

‏ایام زیارتی که کربلا مشرف می‌شدند و یک منزلی را یک آقای کویتی در اختیارشان گذاشته بود که آنجا می‌ماندند؛ یعنی وقتی امام برای زیارت به کربلا می‌رفتند خانم هم همراه امام می‌رفتند و برای مسجد کوفه و سهله با هم می‌رفتیم. بعضی چهارشنبه‌ها ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 240
‏می‌رفتیم مسجد سهله. البته اکثر این موارد خانم حاج آقا مصطفی هم می‌آمدند.‏

‏وقتی آمدیم ایران مدتی که ما جماران بودیم که خیلی پیش خانم می‌رفتم و خانم هم هر جا که می‌رفت من را همراه خودشان می‌بردند. وقتی هم که آمدیم قم گاهی که حاج آقا نبودند 5 ـ 6 روز می‌رفتم پیش خانم می‌ماندم. معمولاً خانم دعوت کسی را برای رفتن به شهرستان نمی‌پذیرفتند ولی خودشان و سه تا دختر‌هاشان 5 روز مهمان ما بودند در رودسر که پس از دو روز امام جمعه رشت (آیت ا... احسان بخش) و امام جمعه رودسر، استاندار و فرماندار همه‌شان با خانواده آمدند دیدن خانم. از خانم دعوت کردند که فردا ظهر رشت مهمان آقای احسان بخش باشند، وقتی می‌خواستند بروند، آقای احسان بخش گفتند که من چند شب پیش خواب امام را دیدم به من فرمودند آقای احسان بخش همین روزها برایت میهمان می‌رسد که از خانواده من هستند و 25 نفر هستند، حالا خواب من تعبیر شد و فردا همه رفتیم رشت و مهمان آقای احسان بخش بودیم.‏

‏یک مسئله‌ای اتفاق افتاد که بزرگی خانم امام را خوب نشان می‌دهد. همان روز که فردایش می‌خواستیم برویم رشت، شب دو تا از همسایه‌ها آمدند گفتند: ما می‌خواهیم خانم را ببینیم، من رفتم پیش خانم گفتم: دو تا از همسایه‌هامان فهمیدند که شما اینجا تشریف دارید آمده‌اند میگویند می‌خواهند شما را ببینند. خانم فرمودند که بهشان بگو من فردا ساعت 9 اینجا می‌نشینم هر کس خواست بیاید من را ببیند، فقط بهشان بگو که روبوسی نکنند. خانم بروجردی دختر خانم گفتند: خانم الآن این دو نفر که آمده‌اند را ببینید و تمامش کنید، برای چه فردا می‌خواهید خودتان را اذیت کنید که همه همسایه‌ها بیایند شما را ببینند؟ (اینجاها بزرگواری خانم مشخص می‌شود) در جواب خانم بروجردی فرمودند: اگر این دو نفر را من ببینم و فردا بروم همه همسایه‌ها با خانم موسوی بد می‌شوند، می‌گویند: خانم امام آمد اینجا، خانم موسوی یک خبر نداد که ما برویم پیشش، برای من که کاری ندارد، چند دقیقه می‌نشینم بندگان خدا می‌آیند می‌بینند و می‌روند.‏

‏من هم رفتم به آن دو تا همسایه گفتم که فردا ساعت 9 بیایید خانم را ببینید. فردا ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 241
‏صبح قبل از اینکه خانم از طبقه بالا تشریف بیاورند پایین حال منزل ما پر شده بود از جمعیت، چون آن خانم‌ها به یکدیگر خبر داده بودند و همه آمده بودند.‏

در مورد ارتباط امام و خانم مقداری توضیح بدهید؟

‏امام خیلی احترام برای خانم قائل بودند مثلاً گاهی من می‌رفتم پیش خانم در می‌زدم خود امام در را باز می‌کردند. به خانم گفتم: چرا آقا در را باز می‌کند؟ خانم گفتند: اگر کسی از خدمه در منزل نباشد امام اجازه نمی‌دهند من بروم در را باز کنم خودشان بلند می‌شوند و در را باز می‌کنند. تا این حد برای خانم احترام قائل بودند که راضی نبودند خانم بروند در را باز کنند.‏

‏یا مثلاً در جماران که من می‌رفتم پیش خانم یک وقت می‌دیدم امام می‌آمدند پای نرده‌ها صدا می‌زدند خانم داروهایشان را خورده‌اند. با آن همه مشغله‌ای که داشتند اینقدر به فکر خانم بودند که مبادا خانم یادشان رفته باشد و دارو‌هایشان را نخورده باشند.‏

تأثیر فوت حضرت امام بر خانم را چگونه دیدید؟

‏خیلی سخت بود. اول به خانم نگفتند که امام فوت کرده، صبح دخترها آمدند پیش خانم، خانم تازه از خواب بیدار شده بود، پرسید: حال آقا چطور است؟ وقتی دخترها خبر دادند، اصلاً خانم خشکش زد، خیلی خانم ناراحت شدند و خیلی برایشان سخت بود.‏

‎ ‎

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 242