بخش دوم: خاطرات

گفتاری از علی ثقفی درباره خواهر

 

 

 

 

 

62

 

 

 

 

 

 گفتاری از علی ثقفی درباره خواهر

‏ ‏

‏علی ثقفی برادر همسر امام، متنی را در شرح حال زندگی ایشان به رشته تحریر درآورده است که از نظر می‌گذرانید. او که تحصیلات خود را در رشته فلسفه دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد مدیریت دولتی تکمیل کرده، دارای بیش از بیست تألیف درباره زندگی ائمه اطهار، انبیای الهی(ع) و بزرگان دین بوده و مقالات متعددی در زمینه‌های اجتماعی و مدیریتی از وی منتشر شده است. استانداری سمنان و یزد، معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و بانک مرکزی جمهوری اسلامی از جمله بندهای کارنامه اجرایی او است.‏

‏ ‏

‏قال رسول الله (ص): الا اخبرکم بخیر ما یکنز، المرأة الصالحة اذا نظر إلیها تسـّّره و اذا امرها اطاعته و اذا غاب عنها حفظته.‏

‏مرحومه مغفوره سرکار خانم خدیجه ثقفی (س) بدون تردید گنجی بی انتها برای حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بود که باید پذیرفت باهمراهی او آنچه بدست آمد، آمد و بی جهت نبود که خود آن حضرت بارها می فرمود: ” من هرچه دارم از خانم دارم“ و امام به این نکته باور داشت که ”از دامن زن مرد به معراج می رود“.‏

‏نکته اصلی و کلید این همسری تقدیر در اسرار الهی است و پذیرش ازدواج از ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 186
‏سوی خانم صرفاً انگیزه الهی و قبول مولویت ائمه اطهار و ولایت است. همه می‌دانیم که مسئله خواستگاری از ایشان چندین ماه به طول انجامید و خانم در تردید و گاهی پدر با پاسخ ” نه“ ایشان روبرو بود تا اینکه داستان خواب پیش آمد و تعبیر مادربزرگ کارساز شد و خانم یقین کرد که این یک قسمت و عنایت خدائی است که باید با روی باز پذیرفت.‏

‏رمز تحمل همه ناملایمات و سختی‌ها، دوری از زادگاه، زندگی طلبگی، فرزند پروری، هجران‌ها، ‏

‏هجرت‌ها، غم از دست دادن فرزندان و فراق یار و صبر در بیماری و... همه و همه در شیرینی اتکال به پروردگار و عشق به خاندان عصمت و طهارت است. به همین جهت هرگز لب به شکوه و شکایت نگشود و با صبر و بردباری زندگی پرتلاطم امام و انقلاب را همراهی کرد.‏

‏او خدائی بودن این ازدواج را باور داشت و می فرمود: ”در منزلی که زندگی مشترکمان را آغاز کردیم دیدم این همان خانه ای است که درخواب دیده بودم“ و می فرمود: ”وقتی برای قم عازم شدیم تا حدود حسن آباد (50 کیلومتری تهران) من گریه می‌کردم که چگونه به دیار غربت بروم. امام دو سه بار به من نگاه کرد بالاخره فرمود: ناراحت نباش جای بدی نمی‌رویم. این گفته امام آبی بود که روی آتش فراقم ریخته شد“.‏

‏این دو سه نکته را گفتم تا ما هم باور کنیم که این ازدواج صرفاً از روی عشق و عاشقی وحتی عقل و هوشیاری نبود. این دو بود اما همه دلیل نبود. اصل مطلب مقصد الهی بود، وگرنه شرایط سخت هر بخش از زندگی خانم برای یک انسان صبور قابل تحمل نبود.‏

‏اصولاً همسری با امام کاری خدائی است یک روز خدمت خانم رسیدم عرض کردم خواهر بزرگوار شما سرشار از خاطرات و اطلاعات مفیدی هستید که از هر نظر قابل توجه و الگوبرداری است اگر اجازه بفرمائید بعضی از خاطرات را بنده به مرور از شما پرسیده و یادداشت کنم نگاهی از سر سوز و متانت بر من انداخت و فرمود: ”چه بگویم ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 187
‏از سرگذشتی که جز سختی و صبر در آن نداشتم اگرچه بر تحمل آن افتخار می کنم“. سپس فرمود: ”خاطره می‌خواهید؟ همین دیشب بعد از نماز مغرب و عشا آقا نشسته بودند من هم آمدم کنار ایشان نشستم. دو خدمتکار خانه یکی برای ما چای آورد دیگری درگوشه اطاق مشغول جمع آوری بود. من به آقا گفتم: این کبری خانم (یا فاطمه خانم تردید از من است) زن خوبی است. آقا فرمودند: خانم مواظب باشید غیبت نشود. من گفتم: این کجایش غیبت است تعریف از ایشان است. فرمودند: نه اگر آن یکی گفته شما را شنیده باشد و برداشت این کند که پس من خوب نیستم این غیبت او است“ ببینید زندگی با یک چنین انسان استثنائی که تا این حد مقید به آداب اسلامی است آیا جز برای یک زن استثنائی امکان پذیر است؟!‏

‏خانم آنچه را که گذراند فقط بخاطر خدا وباور دینی بود به یاد دارم یکی از روزهائی که سرکار خانم دکتر لباف به منزل ایشان برای ملاقات و بعضی معاینات پزشکی آمدند به خانم گفتند: ”من فقط به عشق و علاقه و ارادتی که به شما دارم از قم به اینجا می‌آیم تا شما را از نزدیک ببینیم“ خانم در پاسخ فرمودند: ”من از شما تشکر می کنم اما می‌خواهم بگویم به خاطر من نیائید برای خدا این کار را بکنید زیرا اگر برای من است اجر شما در تشکر من خلاصه می شود و اگر محبت شما به هر دلیل از بین رفت دیگر ملاقاتی نخواهد بود. اما کار اگر برای خدا باشد هم تمام نشدنی است هم اجر و پاداش بزرگ و خدائی دارد.“ آیا این سخن غیر از سخن اولیای الهی است؟!‏

‏امام در ابتدای ازدواج از او خواسته بود که به واجبات عمل کند و از محرمات بپرهیزد. او می‌گفت: ”من ابتدا فکر کردم همسرم چیزی از من نخواسته است. بعداً فهمیدم که چه وظیفه سنگینی را بعهده من گذارده است“.‏

‏خانم با رفتار خود آنچنان اعتماد امام را جلب کرده بود که امام مهر مخصوص خود را جز به دست او به دست هیچکس دیگر نمی‌داد و کمتر از رفت و آمد او می‌پرسید. برادرم مرحوم دکتر رضا ثقفی می‌گفت: ”روزهای اولیه زندگی ایشان در قم بود. خدمت همشیره رسیدم با او به حرم مطهر و بازار رفتیم کمی از شب گذشته به منزل بازگشتیم. آقا منتظر خانم بود. بعد از سلام و احوالپرسی فرمودند: بحمدالله آمدید و سپس مشغول ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 188
‏کار خود شدند. من انتظار داشتم که آقا بپرسند: تا این وقت شب کجا بودید؟ اما آقا نپرسید. از ایشان سئوال کردم: آقا! چرا نپرسیدید خانم کجا بودند؟ فرمودند: بلکه به من نخواهد بگوید کجا بودم“. این اعتماد، اعتماد سازی می‌خواهد بی جهت تحصیل نمی شود.‏

‏مردم داری و مهمان نوازی او به راستی تعجب آور بود هرگز از دید و بازدید احساس خستگی نمی‌کرد. مقید بود اگر کسی به دیدنش آمد او بازدیدی از وی داشته باشد و دقت داشت به موقع برود و درحد ضرورت بماند. مهر و محبت او با اقوام و خانواده کم نظیر بود. به خواهرانش دلبستگی زیاد داشت. در فوت آخرین خواهر عزیزشان سرکار خانم عذرا بسیار غمگین و افسرده گشت اما هرگز از او بی تابی و گلایه تنهائی نشنیدیم. دربیمارستان بارها به ملاقاتش رفتم و از صبوری و تحملش در حد لیاقتم دریافتم. در وضعیتی که چندین روز بود غذا نمی خورد، کلیه‌ها دچار نارسائی شدید بود ریه‌ها بدون کمک دستگاه اکسیژن قادر به فعالیت نبود، پزشک معالجش از او پرسید: خانم آیا دردی و مشکلی دارید که بفرمائید؟ تأملی کرد و با لحنی محترمانه و مهربانانه فرمود: ”چه بگویم اگر بگویم درد و ناراحتی دارم، شاید شما تصور کنید می‌خواهم گفته باشم شما کار خود را خوب انجام نداده‌اید. نه، بحمدالله خوبم“. پیدا بود سراپای ایشان پر از درد و سختی بود اما تا قدرت بیان داشت وقتی ما را کنار خود می‌دید با جملاتی مثل ”خوش آمدید“، ”خوشحالم کردید“،”مسرور شدم“ از ما خداحافظی می کرد.‏

‏در هنگام حیات امام و بخصوص بعد از آن بزرگوار مهمترین دقدقه او حفظ حرمت و شأن امام (س) بود. کمترین کاری که خدای ناکرده در تضاد با شئونات و موقعیت امام باشد از او سر نزد. او حتی در زندگی فردی به گونه‌ای عمل می‌کرد که گویا مبنای همه تعاملات با دیگران و حتی خانواده خود بر محوریت حفظ احترام امام بود. با ما و دیگر محارم خود حتی برای عکس یادگاری بدون پوشش اسلامی حاضر نمی‌شد. یک روز به او عرض کردم: خانم اینها محرم شما هستند چرا وقتی عکس می‌گیرید قید به حجاب کامل دارید؟ فرمود: ”ممکن است این عکس به چشم نامحرم هم برسد آن ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 189
‏وقت برای امام خوب نیست“. یک روز با احترام تمام و پرداخت کامل حقوق، یکی از دو خدمتکار خانه را که چند سال در بیت کار می کرد مرخص نمود، وقتی از او پرسیدم: چرا؟ فرمود: ” احساس کردم آن طور که باید دقت در رعایت ملاحظات بیت امام را ندارد“.‏

‏همه آنچه گفتم در سایه همان اعتقاد اولیه به وصلت مقدر الهی است و این صبر و تحمل را هر چقدر بزرگ باشد قابل پذیرش می‌کند. حتی هنگامی که جنازه تنها فرزند پسر بزرگوارش حاج سید احمد آقا خمینی(س) در جلوی چشمش در انتظار تشییع باشد. بگذارید این قصه را هم با سوز دل عرض کنم. صبح روزی که قرار بود بدن مطهر مرحوم حاج سید احمد آقا برای خاکسپاری در جوار مرقد پاک بنیان‌گذار جمهوری اسلامی تشییع شود، من به منزل خانم رفتم تا اگر کمکی از دستم برآید خدمتشان باشم. ‏

‏دراین فاصله حضرت آقای هاشمی رفسنجانی برای عرض تسلیت و شاید کسب نظر ایشان به اطاقی که ما در خدمت خانم بودیم آمدند. پیدا بود که خیلی ناراحت هستند روبروی خانم نشستند و پس از تأملی کوتاه چند کلمه در این حادثه جانگداز بیان نمودند. اما نتوانستند کلام خود را به انتها برسانند که گریه بر ایشان غلبه کرد و از سخن بازماند. همه نگاه‌ها به سوی خانم بود و خدا می‌داند در آن لحظه بحرانی، ما از وضعیت خانم چه دلهره‌ای داشتیم و او به چه می‌اندیشید. ناگاه خانم رشته سخن را به دست گرفت و قریب به این مضامین فرمود: ”احمد امانتی الهی بود که مشیت پروردگار به این تعلق گرفت تا نباشد، هر چه باشد خواست اوست و ما باید شاکر و صبور باشیم. کسی چه می‌داند شاید حکمتی دراین فراق باشد. من شکوه و گلایه‌ای ندارم هر چه از خدا برسد می‌پذیرم. ‏

‏اما آنچه مرا نگران ساخته بخصوص با از دست رفتن احمدم، ‌این است که شاید رفتار من با این دو عزیزم مصطفی و احمد، سبب کوتاهی عمر آنها شده باشد. من شنیده‌ام که روایتی داریم احترام بیش از حد به اولاد توسط پدر و به ویژه مادر، سبب کوتاهی عمر آنها می‌شود. من هر وقت چشمم به این دو فرزند می‌افتاد بخصوص از ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 190
‏وقتی که به کسوت روحانیت درآمدند جلوی پای شان بی‌اختیار می‌ایستادم و از ایشان احترام می‌کردم. نمی‌دانم اگر آن حدیث درست باشد شاید عمل من در این مرگ زود هنگام بی‌تاثیر نبوده است“. ‏

‏شما را به خدا یک لحظه دقت کنید در این مقام که فردی چون آقای هاشمی رفسنجانی از عرض حال باز می‌ماند، خانم با چه نیرویی وبا اتکال به چه پناهگاهی به این گونه عارفانه سخن می گوید.‏

‏خدایش رحمت کند و درجوار حضرت صدیقه زهرا و همنامش خدیجه کبری میهمان نعمات خود گرداند.‏

57

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 191