بخش دوم: خاطرات

گفت وگو با خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر سوم حضرت امام خمینی (س) درباره مادر

22

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

گفت وگو با خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر سوم حضرت 

امام خمینی (س) درباره مادر

‏ ‏

‏خانم دکتر زهرا مصطفوی را با عنوان دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران و اتحادیه بین المللی حمایت از ملت فلسطین می‌شناسیم. دکترای فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه تهران و صاحب مقالات متعدد و چندین کتاب فلسفی از جمله «نوآوری‌های فلسفی صدرالمتألهین» و «تأملات و تحقیقات پیرامون مسائل فلسفه و کلام» می‌باشد.‏

‏پای صحبت خانم مصطفوی نشستیم تا زوایای مختلف زندگی خانم خدیجه ثقفی را بیشتر بشناسیم. بر خلاف دیگران، از همسر حضرت امام با عنوان «مادر» یاد می‌کنند و می گویند که معمولا ایشان را با همین عنوان می‌خوانده‌اند. در ابتدای سخن، از مردم ایران و ابراز محبتشان نسبت به خانواده امام قدردانی می‌کنند که در همه مراحل این خانواده را مورد لطف قرار داده‌اند.‏

‏ ‏

‏برخود لازم می دانم که از این طریق هم از محبتهای بی دریغ و وفاداری مردم صدیق نسبت به امام و خانواده ایشان بخصوص بعد از رحلت امام که همواره شامل حال ما بوده و هست صمیمانه تشکر کنم و از شرکت صادقانه مسئولین و مردم عزیز در تشییع و محافل و مجالس ترحیم این بانوی غمخوار سپاسگزاری نمایم و بجرأت عرض میکنم که این محبت از جانب خانواده امام هم نسبت به این ملت شریف دوجانبه است از خداوند منان خواستارم این انقلاب را که رکن اصلی آن همین مردم خالص و ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 110
‏مخلص هستند در پناه خود حفظ بفرماید و سایه رهبر عظیم الشأن را بر سر ملت ایران مستدام بدارد.‏

‏البته چندان مناسب نمی دانستم که در این موقعیت خانواده امام درباره خانم امام صحبت کنند اما از آنجا که این حق مردم است که همسر امام خود را بشناسند و بدانند کسی که 60 سال در کنار امام و 20 سال بعد از امام در خانه او گذراند با آن زندگی پرفراز و نشیبی که همه مردم فی الجمله به آن آگاه‌اند چگونه پشت سر گذارد، چگونه بانوئی بود و چه خصوصیاتی داشت و با چه سعه صدری توانست مراحل مختلف سختیها را چه در غربت اولیه در قم؛ آن هم قم 80 سال پیش را سپری کند و تا آمد قم به وطن دوم ایشان تبدیل شود با تبعید همسر و فرزند بزرگ ایشان به ترکیه آن هم در بی‌خبری مطلق از حیات آنان چه بر ایشان گذشت و سپس غربت نجف و دوری از همه فرزندان و تحمل همه مشکلات جانبی و آخر هم شهادت حاج آقا مصطفی را که بیش از جانشان به ایشان علاقه داشتند تحمل می‌کردند .این شهادت زمینه انقلاب را فراهم کرد و به ایران برگشتند و خوشبختانه پیروزی انقلاب مرحمی بود بر زخمهای گذشته که متأسفانه هنوز چندی از انقلاب نگذشته بود که برای عزیزانی چون داماد بزرگ آیت .. اشراقی، مادر، پدر، 4 خواهر، برادر و همسرشان امام بزرگوار و بالاخره پسر نازنینشان احمد آقا به سوگ نشستند. ‏

‏باید عرض کنم که در طول همه این سالها هیچ کس هیچ شکایتی و شکوه‌ای از ایشان نشنید. این بانوی بزرگوار با کمال بردباری و صبوری همه سختیها و فراق و داغ‌ها را تحمل کردند و حتی در هفت ماهی که در تخت بیمارستان بستری بودند به اعتراف همه دکترها و پرستاران بیمارستان هیچگاه نه تنها لب به شکایت نگشودند بلکه حتی ناآرامی از خود نشان ندادند و در کمال متانت و آرامش دار فانی را وداع گفتند. از خداوند متعال خواستاریم در جوار حضرت امام با همین آرامش قرار گیرند روحشان شاد.‏

‏من آماده هستم به سوالات شما پاسخ دهم.‏

‏***‏


کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 111
نظر حضرت امام درباره همسرشان چه بوده است و ارتباط ایشان با یکدیگر از نظر احترام به یکدیگر یا علاقه به یکدیگر چگونه بوده است؟ 

‏چنانچه بخواهیم شخصیت حقیقی مادر را از نظر امام بررسی کنیم لازم است کمی به محیط پرورش خانم و تأثیر آن در ساختار شخصیتی ایشان گفتگو کنیم چرا که امام با یک زن معمولی ازدواج نکرده بودند که نظرشان هم یک نظر معمولی به همسرشان باشد . از آنجا که خانم نزد مادربزرگشان به نام خانم مامانی دوران طفولیت را گذرانده بودند و خانم مامانی از طرفی یک زندگانی اشرافی و پرتجمل و رفاه داشته‌اند و از طرف دیگر به جهت تک فرزند بودن خانم مامانی، خانم تنها بچه آن خانه محسوب می‌شدند لذا در ناز و نعمت و مورد توجه خاص پدربزرگ و مادربزرگ خود قرار داشته اند. بگونه‌ای که با کالسکه خصوصی همراه مستخدم و دایه با احترام فراوان رفت و آمد می کرده‌اند تا به سن 16 سالگی رسیده‌اند. این چنین دختری که از جانب پدر ،همه عالِم و جد اندر جد از علماء بزرگ بوده‌اند و از طرف مادر اشراف زاده و ملّاک، و البته از زیبائی هم بهره فراوان داشته‌اند وارد زندگی امام شده است. تشخص ذاتی همراه تربیت خانوادگی مادر موجب شد که امام در همان برخورد اول شیفته ادب و رفتار متین همسری خانم به معنی حقیقی کلمه شوند . واضح است زنی با این خصوصیت و کمال توانمندی آن را دارد که چنین عشق و محبت را تا آخر حفظ کند و توانست و کرد .‏

‏البته امام هم چون جوانی زیرک و با ذکاوت بود توانست اختلاف بین زندگی اشرافی قبل از ازدواج و زندگی ساده بعد از ازدواج همسر خود را خوب درک کند، لذا سعی کردند محبت و احترام خود را نسبت به ایشان ابراز کنند تا کمبود زندگی خود را نسبت به زندگی قبلی خانم جبران کرده باشند. و موفق هم شدند چون مادر در جواب سوال من که گفتم: شما اگر قم برایتان سخت بود می‌توانستید بعد از چند سال جدا شوید؟ گفتند: دو چیز مانع من بود یکی محبت سرشار از عشق آقا و دیگری احترام همراه با بزرگواری او سختیها را بر من قابل تحمل می‌کرد و برای مثال، مطلبی را نقل کردند که جداً قابل تأمل است گفتند روزی پدرت از مسأله‌ای ناراحت شده بودند و ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 112
‏میخواستند به من بگویند: «تو نمی فهمی» حتی نصف کلمه را گفتند؛ یعنی گفتند: (تونمی) ولی در همان حالت ناراحتی متوجه شدند که با این کلمه به من اهانت می‌شود، فوراً کلامشان را عوض کردند و گفتند: «شما ملتفت نیستید». این چنین بود رفتار امام نسبت به خانم.‏

‏البته مادر هم، هم به ایشان علاقه بسیار داشتند و هم توجه خاص. مثلا من به یاد ندارم که خانم هرگز با لباس غیر مرتب و یا غیر آراسته بر سر سفره صبحانه نشسته باشند.‏

‏علاقه مادر به امام یک علاقه حقیقی و درونی بود بگونه‌ای که سعی می‌کردند زمینه راحتی امام را فراهم کنند. توجه داشتند که چه وقت و از چه موضوعی امام ناراحت می‌شوند سعی می کردند اگر در توانشان هست از آن جلوگیری کنند. امام بسیار منظم بودند، خانم مقید بودند برنامه‌های ایشان در منزل به‌هم نخورد. غذای امام سر وقت تعیین شده حاضر باشد. به خاطر دارم یک روز امام برای ناهار آمدند و خانم منزل نبودند و کارگر دو سه دقیقه غذا را دیر آورد نزد امام . امام کاسه آبگوشت را کنار گذاشتند و گفتند وقت آن گذشته و مشغول نان و پنیر و سبزی خوردن شدند و گفتند: خانم نبودند والا ناهار دیر نمی‌شد در حالیکه خانم فقط نظارت می‌کردند نه آشپزی. برداشت من این شد که این یک نکته تربیتی داشت که اولا مستخدم منزل عادت به نظم کند تا مقید باشد به موقع غذا حاضر باشد و ثانیاً اگر مستخدم متوجه نمی‌شد که غذا را دیرآورده و ممکن بود تکرار شود و ایشان این را نمی‌خواستند.‏

آن گونه که نقل شده، همسر امام دارای شخصیتی اشرافی بوده‌اند. می‌توانید در این زمینه توضیح دهید و بفرمایید که چنین شخصیتی چگونه توانسته‌اند با حضرت امام که ساده زیست بوده‌اند زندگی مشترک داشته باشد؟ 

‏حقیقت این هست که برای من هم هنوز این سوال به جواب قطعی نرسیده اگر چه خود ایشان علاقه شدید امام و احترام ایشان را موجب حل همه مشکلات دانسته‌اند اما من تحلیل دیگری هم علاوه بر آن دارم و آن باز برمی گردد به خصوصیت ذاتی مادر و آن روحیه اقتصادی ایشان و این برای من هنوز پذیرفتنش سخت است چگونه می شود ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 113
‏هم اشرافی بود، هم دارای روحیه اقتصادی. چون اشرافیت با اسراف و بریز و بپاش و خرید زیاد و گران قرین است ولی انسان اقتصادی خیلی حسابگر است بگونه‌ای که با کمترین بودجه زندگی را اداره می‌کند. حال چگونه خانم این دو امر متضاد را قرین کرده‌اند . آنچه که ما می دیدیم، ایشان خوب می‌خریدند و خوب می‌پوشیدند اما نه زیاد می‌خریدند و نه گران می‌خریدند. آنچه می‌خریدند خوب نگه می‌داشتند؛ نه اینکه زیاد بخرند و هر روز یکجور بپوشند. اصولاً اهل بریز و بپاش نبودند با اینکه ره آورد فراوان داشتند اما استفاده از آنها را با نظم و ترتیب انجام می‌دادند. ممکن بود امسال یک پارچه یا لباس برایشان به عنوان سوغات آورده بودند اما چون مثلا تازه لباس دوخته بودند آن را سه سال دیگر استفاده می‌کردند. به همین جهت خیلی در نگهداری لباس‌های خود دقت داشتند. اینکه لباس خوب با پارچه خوب می‌خریدند از اشرافیت ایشان سرچشمه می‌گرفت و اینکه با دقت نگهداری می‌کردند و در خرید اصلا زیاده روی و یا گران نمی‌خریدند از روحیه اقتصادی ایشان سرچشمه می‌گرفت. البته این از دید من است والا والله اعلم. ‏

‏البته باید بگویم درمورد دیگری باز به یک جمع متضاد روحی در مادر می‌رسیم و آن این است که با اینکه خانم بسیار خود را باور داشتند و به توانائی‌های خود چه از نظر هوشمندی و چه مدیریت قوی اعتقاد داشتند و در حقیقت خودمحور بودند و خیلی دیر، حرفی در ایشان تأثیر می‌کرد اما کاملا با امام همراه و به گفته‌های ایشان توجه می‌کردند و خواسته ایشان را انجام می دادند. این دو رفتار هم در کنار هم یا از عشق سرچشمه می گرفته است یا از عقل.‏

همسر امام تا چه میزان درمسائل سیاسی دخالت داشتند و آیا فعالیت سیاسی نیز داشتند؟ اساسًا یکی از سوالاتی که در ذهن مردم وجود دارد آن است که چقدر مسائل سیاسی در زندگی مشترک میان حضرت امام و ایشان مطرح می شده است؟

‏ایشان هیچگونه فعالیت سیاسی خاصی نداشتند حتی اگر خانمی می‌خواست ایشان را واسطه پیامی قرار دهد تا به امام برسانند قبول نمی‌کردند و صراحتاً رد می‌کردند اما چنانچه نظر خاصی در آن مورد داشتند بعداً مطلب را به امام منتقل می‌کردند.‏


کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 114
‏اما از نظر اطلاعات سیاسی و آنچه در جامعه می‌گذشت خیلی بادقت دنبال می‌کردند . منزل ایشان محلی بود که خانواده‌های همه مسئولین از جناح‌های سیاسی مختلف در آنجا حضور پیدا می‌کردند و بعضاً بحث‌های سیاسی هم مطرح می‌شد و گاهی بحث‌ها دامنه پیدا می‌کرد و تشدید می‌شد. خانم با هوشیاری و کیاست خاص خود سکوت می‌کردند تا جایی که بحث‌ها ممکن بود تا حد اختلاف و مشاجره کشیده شود آن زمان دخالت می‌کردند آن‌هم برای منحرف کردن بحث و خاتمه بخشیدن به آن مثلاً با گفتن «حالا بفرمائید میوه میل کنید» یا دستور می‌دادند که چائی بیاورند وتوجه را به چیز دیگری معطوف می‌کردند و این باعث می‌شد که افراد در عین حال که نظراتشان را طرح کرده بودند ولی از فضای خانه امام دلگیر نشوند و محیط خانه امام محل درگیری مسائل سیاسی نشود. اما خودشان با دقت مطالب مطرح شده را پیگیری می‌کردند و گاه از امام سوال می‌کردند تا تحت تأثیر حرف‌ها قرار نگیرند تا بتوانند نتیجه‌گیری درستی کنند. ‏

‏بخصوص در دوران انتخابات سخنرانی‌ها را گوش می‌دادند و به تحقیق در رأی گیری‌ها نیز مقید بودند اگر افرادی را خوب نمی‌شناختند اول شناسایی می‌کردند و بعد انتخاب می‌کردند. اواخر که دستشان قوت کافی نداشت به من می‌گفتند: اسامی را بخوان و بعد لیست خود را تهیه می‌کردند و به آن رأی میدادند.‏

ایشان از نظر دقت در اعمال عبادی و رعایت مسائل دینی، می‌توانند الگویی برای بانوان جامعه ما باشند. برداشت شما از دینداری ایشان چگونه است؟ آیا زندگی مشترک ایشان با حضرت امام تأثیری در دینداری ایشان داشته است؟ 

‏پایه های ایمان خانم بسیار محکم و عمیق بود بخصوص از نظر تربیتی در خانواده‌ای رشد کرده بودند که هم متدین و از نظر اخلاقی واقعاً متعلق به اخلاق اسلامی بودند. هیچکدام از خانواده ایشان نه اهل غیبت بودند و نه توهین یا حرف سبک و دور از اخلاق. مادر اصلاً حرف زشت به زبانشان نمی‌آمد. گاهی از بعضی از کارگرها که خیلی ناراحت می‌شدند بالاترین سخنی که می‌گفتند این بود که خدا مرا مرگ دهد که نهیب به خود بود. در منزل امام هم که به همین صورت بود یعنی اصلاً حرف زشت زده ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 115
‏نمی‌شد. ‏

‏اما در اعمال عبادی ایشان، باید عرض کنم که به جهت همان تربیت اخلاقی‌ای که داشتند در انظار عبادت نمی‌کردند همانطور که اگر چیزی می‌خواستند به کسی ببخشند هیچ کس مطلع نمی شد مگر اتفاقی. بسیار مناعت طبع داشتند و حاضر نبودند با یک بخشش کوچک آبروی طرف را ببرند. البته اگر طولانی پیش ایشان می‌ماندیم می‌دیدیم مثلاً در ماه رمضان دعای افتتاح و ایام محرم زیارت عاشورای ایشان ترک نمی‌شود، تا ده سال پیش که توان داشتند نماز جعفر طیار و عبادات مختلف و طولانی از ایشان دیده می‌شد ولی خودشان ظاهر نمی‌کردند. به طور کلی مادر، انسان خوب و با ایمانی کامل بودند. شاید مقداری از آن تأثیر زندگی با امام بوده است چون در جواب سوالی که از ایشان کردم که با یک دید کلی، شما چه تاثیری در زندگی امام داشتید و امام چه تاثیری در شما؟ کمی فکر کردند و جواب دادند: فکر می کنم من به زندگی امام آرامش دادم و آقا ایمان مرا تقویت و حفظ کرد. ‏

‏خودشان گفتند بعد از ازدواج آقا به من گفتند: دو چیز از تو می‌خواهم یکی به واجباتت عمل کنی، دوم از محرمات بپرهیزی، و بعد هم گفتند: اگر می‌خواهی با خانواده‌ای رفت و آمدی را شروع کنی با من مشورت کن والا به کارهای دیگر شما کاری ندارم. البته خانم گفتند که پدرت نسبت به نامحرم به من سخت می‌گرفتند. من هم خندیدم و گفتم: حق داشتند چون شما زیبا بودید.‏

معروف است خانم امام بسیار باهوش و در مقابل مصائب محکم و استوار بوده‌اند و اصولا اهل ترس نبوده‌اند خاطراتی اگر در این زمینه دارید بفرمائید. 

‏بله صحیح است من چند نمونه ذکر می کنم خود شما قضاوت بفرمائید درباره خانم. خوب به یاد دارم سحر 15 خرداد از صدای فریاد و گریه مردم کوچه بیدار شدم و سراسیمه رفتم بیرون که دیدم مردم فریاد می‌کنند گریه می‌کنند و حقیقتاً خاک کوچه را بر سر می‌ریختند. معلوم بود که امام را دستگیر کرده‌اند. مردم گروه گروه با گریه و اعتراض به خیابان‌ها ریخته بودند و به طرف منزل امام می‌آمدند که یک مرتبه هواپیماهای صوت شکن برای ایجاد رعب و وحشت بین مردم و جلوگیری از تجمع ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 116
‏مردم دیوار صوتی را می‌شکستند و یکباره با سرعت به پایین یعنی بالای شهر قم و منزل امام پایین می‌آمدند که گویا می‌خواستند روی سر مردم فرود آیند و دوباره اوج می‌گرفتند. خانم‌هایی که برای تسلای خانم آمده بودند وارد خانه می‌شدند از ترس غش می‌کردند و بیهوش می‌افتادند (گفته شد بعداً 30 زن باردار آن روز سقط جنین کردند) اما خانم بدون هیچ ترس و وحشتی به آنها دلداری می‌داد و بالای سر هر کدام می‌رفت و سعی می‌کرد آنها را آرام کند و به جای آنکه آنها ما را تسلا دهند ما به آنها شربت قند می دادیم. ‏

‏و باز نمونه‌ای دیگر ، در نظر بگیرید یک مرتبه نیمه شب از صدای همهمه جمعیت یکباره چشم باز کنید و ببینید از دیوار منزل چندین مرد کماندو با آن قد و هیکل درشت از دیوار منزل به وسیله طناب پایین می‌آیند و همزمان درِ منزل با لگد پلیس شکسته می‌شود و پلیس می‌ریزد در منزل و جلوی چشم شما همسر شما را می‌برند و پسر کوچک شما که بیش از 16 سال ندارد با پای برهنه به سرزنان به دنبال ماشین پدر می‌دود که هفت تیر پلیس در جلوی سینه او، راه را بر او می بندد، او به همان حال بر می‌گردد و به مادر پناه می‌برد و می‌گوید: مادر، در هر خانه‌ای یک تفنگدار ایستاده تا کسی از خانه بیرون نیاید . شما چه حالی می‌شوید؟ تصور کنید باید خانم چه حالی پیدا کنند؟ چه عکس العملی داشته باشند؟ ایشان آرام و ساکت نه یک داد، نه یک فریاد، و نه یک ناله و نفرین فقط به آقا می‌گوید: نگفتم به شما می‌گیرندتان، دیدید درست بود!‏

‏زمانی که من وارد شدم امام را دستگیر کرده و برده بودند دیدم مادر دراز کشیده‌اند و دو لحاف روی ایشان انداخته‌اند آهسته لحاف را کنار زدم و گفتم: حالتان چطور است؟ گفتند: حالم بد نیست اما نمی‌دانم چرا تمام تنم تکان می‌خورد و بعد به من زیر لب گفتند: یعنی با آقا چه می‌کنند ؟آقا را کجا می‌برند؟ اینقدر این حرف مادر دردناک بود که هنوز هر زمان بیاد می‌آورم حالم منقلب می شود. گفتم : شما الان استراحت کنید بعداً معلوم می‌شود.‏

‏مطلب دیگری را هم عرض کنم و آن اینکه امام را که از ترکیه به عراق تبعید کردند ‏

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 117
‏و امام در نجف ساکن شدند رژیم اجازه داد، خانواده امام می‌توانند به نجف بروند. مادرم و همه خانواده و خانم حاج آقا مصطفی، خلاصه عده بسیار زیادی بودیم که عازم رفتن به نجف شدیم. در اتوبوس چندین خانوار دیگر هم بودند از جمله یک مرد معمّم که خانم به او ظنین بودند و معتقد بودند او را ساواک مخصوصا همراه ما کرده که بگونه‌ای به ما لطمه بزند اما دلیلی نداشتند. به مرز عراق که رسیدیم ظاهراً می‌بایست همه واکسینه شده باشند هیچ کس واکسن نزده بود به جز من که زنی هنوز جوان و 22 ساله بودم و دختر یکساله‌ام. فلذا همه را در مرز نگه داشتند و به هیچ عنوان حاضر نبودند که من هم در مرز پیش مادر بمانم. تصور کنید خانم که دختر جوانشان همراه یک مردی که به نظرشان ساواکی بود و قصدش لطمه زدن به امام بوده بخواهد تنها به کاظمین برود می‌دانستند یک و نیم بعد از نیمه شب، به کاظمین خواهم رسید و از کاظمین یک و نیم ساعت راه بود تا نجف در حالی‌که من هیچ سفری به خارج از کشور نرفته بودم و هیچ سفری به نجف و کاظمین نکرده بودم. من نگرانی را در چشمان مادر می‌دیدم و ایشان تنها حواسشان به آبروی امام بود. مرتب به من تذکر می‌دادند که مواظب خودت باش و از این مرد حذر کن. گاهی با نگرانی می‌گفتند با او تنها به نجف نروی، نکند به تو لطمه‌ای بزند برای اینکه آبروی آقا را ببرد. فقط دعا می‌کردند. مرتب می گفتم: مادر مراقبم، مطمئن باشید، شما از کجا می‌گویید او ساواکی است؟ و بعدها معلوم شد که واقعا ساواکی بوده است. اما برای چه همراه ما کرده بودند نمی‌دانم اما از هوش و حدس خانم در عجب شدیم.‏

‏از این قبیل مسائل که بیانگر استحکام روحی و هوش سرشار و مناعت طبع و صبر ایشان است که در این گفتار نمی‌گنجد به همین جهت معروف شده بودند که بانوئی قوی و محکم هستند.‏

‎ ‎

کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 118