با برادر در صحنه

با برادر در صحنه

خاطراتی از زندگی، مبارزات و شهادت آیت‌الله حاج سید مصطفی خمینی

‏آنچه که من در برادرم دیدم و آن را در کمتر کسی یافتم، صراحت لهجه‏‎ ‎‏ایشان بود. به این معنا که حاج آقا مصطفی در مسائل اسلامی به هیچ وجه‏‎ ‎‏با کسی رودربایستی نداشت و خیلی صریح صحبت می‌کرد. مثلاً در طول‏‎ ‎‏مبارزات 15- 16 ساله امام از سال 42 به این طرف برادرم اگر می‌دید‏‎ ‎‏کسی که زمانی رفیقش بوده، از راه راست منحرف شده و با دستگاه‌‏‎ ‎‏همکاری می‌کند یا سکوت کرده است، صریحاً به او می‌گفتند من دیگر‏‎ ‎‏نمی‌توانم با تو باشم، تو آن طرف جوی و ما این طرف و این صراحت به‏‎ ‎‏حدی بود که گاهی بعضی از این دوستها وقتی او را صدا می‌زدند هرگز‏‎ ‎‏جوابی از او نمی‌شنیدند. به همین مناسبت به قول امروزیها خیلی ملاکی‏‎ ‎‏بود زیرا هرگز نمی‌خواست که در مسائل مختلف مماشات کند. از صفات‏‎ ‎‏بارز برادرم عشق به پدرم بود. ایشان علاقه عجیبی به پدرم داشت و من‏‎ ‎‏گاهی می‌گفتم که این محبت از صورت علاقۀ فرزند و پدری خارج شده‏‎ ‎‏است. رابطه ایشان با پدرم فوق العاده بود و در زندگی‌اش هم نشان داد که‏‎ ‎‏نسبت به امام چقدر از خود گذشتگی دارد. در تمام سختیها با امام بود و‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 177
‏هرگز در مقابل مشکلات امام بی‌تفاوت نمی‌ماند. خلاصه همه جا با ایشان‏‎ ‎‏بود.‏

‏از دیگر صفات او، خصوصیات ضد شاهی‌اش بود. من هیچ کس را مثل‏‎ ‎‏برادرم ندیدم که تا به آن حد با شاه بد باشد. البته من موفق نشدم با ایشان در‏‎ ‎‏زمینه‌های مختلف به اندازۀ کافی گفتگو داشته باشم، چون وقتی که ایشان را‏‎ ‎‏تبعید کردند من کلاس ده بودم. من به صورت قاچاق در نجف رفتم و دوباره‏‎ ‎‏به ایران برگشتم. مدت 7-8 سال در ایران بودم که دوباره سفر دیگر به‏‎ ‎‏نجف داشتم، به طور کلی این را باید اقرار کنم که در این زمینه‌های غیر از‏‎ ‎‏این سالهای آخر نتوانستم دقیقاً با او تماس پیدا کنم. او این را خوب درک‏‎ ‎‏کرده بود که تمام بدبختیهای ما از شاه است، دولت و مجلس و اینطور‏‎ ‎‏نهادها را بازیچه او می‌دانست. من این دو خصیصه را در او از همه چیز‏‎ ‎‏قویتر می‌دیدم. از خصوصیات دیگر ایشان این بود که در عین اینکه این‏‎ ‎‏مسائل را جدی می‌گرفت هرگز خونسردی‌اش را از دست نمی‌داد. یادم‏‎ ‎‏نمی‌رود همان موقعی که پدرم را گرفته بودند، ایشان به منزل آمده خیلی‏‎ ‎‏عادی نشسته بود، با اینکه می‌دانستم به واسطه علاقه‌ای که به پدرم دارد تا‏‎ ‎‏چه حد ناراحت است، ولی او خیلی آرام و خونسرد بود و با حرفهایش به‏‎ ‎‏بقیه روحیه می‌داد و از این نظر خیلی ممتاز بود.‏

‏س- شکل پذیری شخصیت ایشان از شخصیت قاطع و کم نظیر امام‏‎ ‎‏به چه ترتیب بوده است؟‏

‏ج- عقیدۀ من این است که به مناسبت خصوصیات امام او نیز بسیاری‏‎ ‎‏از این خصوصیات را کسب کرده بود و یک حالت کینه انقلابی داشت و‏‎ ‎‏هرگز در مقابله با مسائل و مشکلات حالت مماشات نداشتند.‏

‏س- مبارزات و مجاهدات ایشان را در رابطه با حرکتهای انقلابی‏‎ ‎‏روحانیت مبارز چگونه می‌بینید؟‏

‏ج- ایشان دو نوع فعالیت داشت: فعالیت مخفیانه که به صورت پول‏‎ ‎‏دادن، اعلامیه منتشر ساختن، سخنرانیها و چنین کارهایی بود. و دیگر‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 178
‏کارهای علنی ایشان در حفظ بیت امام بعد از رفتن امام چه در زندان و چه‏‎ ‎‏به تبعید، البته خود ایشان هم به ترکیه تبعید شدند، که در هر دو بُعد خوب‏‎ ‎‏عمل می‌کردند. دوستان و برادران ایشان در این زمینه از او خیلی راضی‏‎ ‎‏هستند. از دیگر خصال بارز ایشان که همیشه در ذهن من است قاطعیت او‏‎ ‎‏در برخورد با مسائل بود.‏

‏س- به عنوان برادر شهید حاج آقا مصطفی مطالبی در مورد روابط‏‎ ‎‏خودتان با ایشان بیان بفرمایید.‏

‏ج- واقعاً از اینکه چنین برادری را از دست دادم به شدت ناراحت‏‎ ‎‏هستم. ایشان یک مجتهد عالم اصولی بود، فقیه بود، فیلسوف خوبی بود،‏‎ ‎‏ادبیات عرب و تاریخ را به خوبی می‌دانست. وقتی برای آخرین بار به نجف‏‎ ‎‏رفتم، معمم بودم و در آنجا نزد ایشان مدتی درس خواندم. من علاوه بر‏‎ ‎‏احساس برادری نسبت به ایشان احساس شاگردی هم دارم. واقعاً با‏‎ ‎‏از دست دادن ایشان ضربه بزرگی خوردم. من فکرهای زیادی داشتم برای‏‎ ‎‏اینکه چگونه از علم ایشان بهره‌مند شوم. اینکه ایشان چه استفاده‌هایی به‏‎ ‎‏حوزه‌های علمی و محیطهای دیگر می‌توانند برسانند، مسائلی بود که با‏‎ ‎‏برادران راجع به آن صحبت می‌کردیم. و من از اینکه ایشان را از دست‏‎ ‎‏دادم، بسیار متأثرم. ایشان را خیلی دوست داشتم و این محبت به صورت‏‎ ‎‏برادری نبود، چون این اواخر دیگر من با ایشان رفیق شده بودم و هر شب‏‎ ‎‏می‌بایست او را می‌دیدم ولو نیم ساعت هم شده با ایشان صحبت می‌کردم.‏‎ ‎‏مرگ ایشان خیلی ناگهانی بود، و به احتمال قوی دولت وقت ایران او را از‏‎ ‎‏پای درآورد.‏

‏س- واکنش امام پس از شنیدن خبر شهادت حاج آقا مصطفی چه‏‎ ‎‏بود؟‏

‏ج- صبح زود حدود ساعت 5 من خواب بودم و با تکانهایی که به پایم‏‎ ‎‏داده می‌شد، چشمهایم را باز کردم و امام را دیدم که می‌گویند «بلند شو و‏‎ ‎‏برو خانه مصطفی، گفته‌اند بروی آنجا، فکر می‌کنم معصومه خانم (همسر‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 179
‏حاج آقا مصطفی) ناراحت است». چون ایشان مریض بودند و شب قبل هم‏‎ ‎‏دکتر رفته بودند. من با عجله به آنجا رفتم. دیدم یک تاکسی دم خانه ایشان‏‎ ‎‏(مرحوم حاج آقا مصطفی) است. وقتی به داخل منزل رفتم، و سه نفر را‏‎ ‎‏دیدم؛ من جمله آقای دعایی، یک برادر افغانی که در آنجا درس می‌خواند،‏‎ ‎‏و یک آقای دیگر. وقتی به قسمت بالای منزل رفتم دیدم زیر بغل و پاهای‏‎ ‎‏برادرم را گرفته‌اند که از پله پایین بیاورند. من دستم را بر پیشانی ایشان‏‎ ‎‏گذاشتم و دیدم هنوز گرم است، او را در تاکسی گذاشتیم، ولی انگار کسی‏‎ ‎‏در همان لحظه به من گفت که او مرده است.‏

‏ایشان را در بغل گرفتیم و به بیمارستان رفتیم. دکتر بعد از معاینه او‏‎ ‎‏گفت: متأسفم ایشان تمام کرده است. من به خانه برگشتم، نمی‌دانستم که‏‎ ‎‏به امام چه بگویم، بالاخره می‌بایست طوری قضیه را به امام می‌گفتم. رفتم‏‎ ‎‏در قسمت بیرونی بیت امام جایی که مراجعه کنندگان عمومی می‌آمدند دو‏‎ ‎‏نفر را خدمت ایشان فرستادم که بگویند حال حاج آقا مصطفی بد شده‏‎ ‎‏است و ایشان را بیمارستان برده‌اند. آنها هم رفتند و همین را گفتند. امام‏‎ ‎‏گفتند: «بگویید احمد بیاید». من خدمت ایشان رفتم و امام گفتند من‏‎ ‎‏می‌خواهم به بیمارستان بروم و مصطفی را ببینم. خیلی ناراحت شدم، بیرون‏‎ ‎‏آمدم و به آقای رضوانی (که الآن در شورای نگهبان است) گفتم ایشان‏‎ ‎‏چنین چیزی گفته‌اند، خوب است به ایشان بگوییم دکتر ملاقات با حاج آقا‏‎ ‎‏مصطفی را ممنوع کرده است که حتی‌المقدور امام دیر از جریان مطلع‏‎ ‎‏شوند. قرار شد بروند اینطور مطلب را بگویند، آنها هم از طرح این قضیه‏‎ ‎‏وحشت داشتند. من در طبقه بالا در آنجا بودم، پنجره‌ای بود که امام از آنجا‏‎ ‎‏مرا دید. صدا زد و گفت «احمد» من به خدمت ایشان رفتم. گفتند:‏‎ ‎‏«مصطفی فوت کرده؟» من هم خیلی ناراحت شدم، گریه‌ام گرفت، چیزی‏‎ ‎‏نگفتم. ایشان همان طور که نشسته بود و دستهایشان روی زانو قرار داشت‏‎ ‎‏چند بار انگشتانشان را تکان دادند و سه بار گفتند: «اِنّا لله وَ اِنّا اَلَیْهِ‏‎ ‎‏رٰاجِعُونَ» تنها عکس العملشان همین بود. هیچ واکنش دیگر نشان ندادند.‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 180
‏و بلافاصله آمدن برادران برای تسلیت دادن به امام شروع شد.‏

‏[مأخذ: روزنامه اطلاعات- 30 / 7 / 1360]‏

‏..... برادرم همچون یکی از شهدای قبل از پیروزی انقلاب به دست عوامل‏‎ ‎‏شاه مسموم شد. از خصوصیات بارز این مرد خدا دشمنی پر و پا قرص با‏‎ ‎‏شاه و رژیم او و جهتدار بودنش در مبارزه و صراحتش در برخورد با مسائل‏‎ ‎‏اصولی و آشتی‌ناپذیری‌اش در مقابل سازشکاران بود. خوب نیست شهیدی‏‎ ‎‏را بیشتر از شهید دیگر ستود که همه در پیش خدا یکسانند.‏

‏[مأخذ: مجموعه آثار یادگار امام. جلد نخست. ص 83- 84]‏

‎ ‎

کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 181