دیوارها فرو می ریزد

دیوارها فرو می‌ریزد

‏تلاش من در این نوشته آن است که مروری بر یکی از جنبه‌های‏‎ ‎‏ناشناخته و ناگفتۀ زندگانی امام داشته باشم. قبل از هر چیز اعتراف می‌کنم‏‎ ‎‏که: قلم زدن و سخن گفتن از ابعاد وجودی مردی که در عصر غربت اسلام،‏‎ ‎‏دین خدا را زنده کرد و مجد و عظمت از دست رفتۀ مسلمین را بازگرداند و‏‎ ‎‏خواب راحت را از چشم صاحبان عمدۀ قدرت و ثروت و سلاح جهان ربود‏‎ ‎‏و به آرزوی دیرینۀ مسلمین جامۀ عمل پوشاند و نظام مقدس جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی را بنیان نهاد، کاری است بس دشوار. امامی که جز به حق‏‎ ‎‏نمی‌اندیشید و ملاکی جز ادای تکلیف الهی بر رفتار و گفتارش حاکم نبود،‏‎ ‎‏از احدی جز خدا نمی‌هراسید، حکومت را همچون مولایش علی(ع) تنها‏‎ ‎‏برای حاکمیت دین خدا و ستاندن حق مظلومان از ستمگران می‌خواست.‏‎ ‎‏انتظار ترسیم تمامیت شخصیت چنین مردانی به وسیلۀ قلم و سخن امثال‏‎ ‎‏من چنان است که گویی از منظر برکه‌ای، دیدن بیکران پهنۀ دریا را طلب‏‎ ‎‏کنی، دریا دلی که فانی فی الله بود و عارف بالله.‏

‏اما با اینهمه باید نوشت و گفت، نه تنها برای نسل آینده که برای نسل‏‎ ‎‏حاضر نیز، برای همۀ آنان که حیات طیبه را در ادامه راه خمینی- سلام الله‏‎ ‎‏علیه- جستجو می‌کنند. برای آنان که عزیزانشان را در راه خمینی فدا کردند،‏‎ ‎‏برای کسانی که قلبشان به عشق تحقق آرمانهای خمینی می‌تپد، برای آنان‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 132
‏که اگر میله‌ها و پرده‌های آهنین و حصارهایی که دشمنان بشریت ایجاد‏‎ ‎‏کرده‌اند کنار رود، در سرمای 30 درجه زیر صفر فوج فوج خود را به امواج‏‎ ‎‏خروشان «ارس»‌ها می‌زنند تا عکس و پیام پیر الهی و منادی اسلام ناب‏‎ ‎‏محمدی را مایه فروغ دیدگان بی‌فروغ و دلهای خسته‌شان کنند.‏

‏خمینی(س) را نیازی به وصف ما نیست که همۀ وجودش «انقطاع الی‏‎ ‎‏الله» بود و در میدان عرفان عملی و مجاهدۀ با نفس، دنیا و جاذبه‌های‏‎ ‎‏دنیایی را پیش از آنکه بشناسیمش به اهلش وانهاده بود. او را نیازی به‏‎ ‎‏توصیف ما نیست که اکنون قامت افراشته‌اش به حکم تقدیر الهی بر خاک‏‎ ‎‏آرمیده و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوسته است.‏

‏نیاز، نیاز ما و نیاز نسل ما و نسلهای پس از ماست. آنهم نه نیاز به‏‎ ‎‏تعریف و تمجید، گرچه وصف محبوب و مراد، خود مایۀ التیام زخم و داغ‏‎ ‎‏جگر سوز فراق است، بلکه آنچه را که نیازمند بازگویی و بیان آنیم، شناخت‏‎ ‎‏خمینی و راه خمینی و آرمان خمینی(س) است.‏

‏ادامۀ انقلاب اسلامی- ثمرۀ یک عمر مجاهدۀ امام و یاران امام- و‏‎ ‎‏موفقیت آن در میدانهای کارزاری که بی‌تردید با دشمنان قسم خورده‌اش در‏‎ ‎‏پیش رو خواهد داشت تنها زمانی ممکن است که راه و اندیشه و آرمان و‏‎ ‎‏اهداف بانی آن را بدرستی بشناسیم.‏

‏(اگر ارزیابی ما از سیر انقلاب و از نقطۀ تکوین گرفته تا پیروزی‏‎ ‎‏سیاسی، و مقاطع پس از آن تا زمان رحلت منادی و بانی آن، توأم با‏‎ ‎‏شناخت و آگاهی کامل بود، آنگاه است که می‌توانیم به ادامۀ راهش امیدوار‏‎ ‎‏باشیم.)‏

‏گرچه عشق مردم ما به امامشان ریشه در عمق باورهای دینی داشته است‏‎ ‎‏و بدین جهت پیوند مردم با امام به سالها قبل از 22 بهمن 57 برمی‌گردد،‏‎ ‎‏بویژه آنکه (امام مظهر بازگویی دردها، و فریاد خشم ملت علیه ستم رژیم‏‎ ‎‏منحوس پهلوی و جنایتهای امریکا در ایران بود) خود به سبب توجه بسیاری‏‎ ‎‏از اقشار به سمت پیام و اندیشۀ امام و پذیرش آن گردید، اما واقعیت این‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 133
‏است که شناخت اکثریت مردم ایران و بسیاری از مسلمانانی که امکان‏‎ ‎‏آشنایی با قیام و انقلاب امام را یافته و شیفتۀ امام گردیده‌اند بیشتر ناظر بر‏‎ ‎‏دو جنبۀ «فقاهت و مرجعیت» و جنبه «مبارزاتی و سیاسی» زندگی امام،‏‎ ‎‏آنهم بعد انگشت شمارش در مکه بوده‌اند و مشکلات و سختیهای طاقت‏‎ ‎‏فرسا و جنگهای پیاپی آن حضرت را در مدینه نظاره کرده و یا خود در متن‏‎ ‎‏حوادث حضور داشته‌اند و چه بسا فداکاریها و مجاهدتها که برای تحقّق‏‎ ‎‏اهداف پیامبر(ص) نموده‌اند. خطر بازگشت به عصر قبل از بعثت و‏‎ ‎‏انقلاب محمد(ص) و حاکمیت دربارۀ ضد ارزشهای جاهلیت برای یاران‏‎ ‎‏آن حضرت نیز وجود داشته است.‏

‏آری دچار روزمرّگی شدن، و از ادامۀ راه در میانۀ آن باز ایستادن، تحت‏‎ ‎‏تأثیر وسوسۀ خنّاسان قرار گرفتن، ناامید و مأیوس شدن، اهداف و آرمانها و‏‎ ‎‏رنجهایی که برای تحقّق آنها کشیده شده فراموش کردن و از مسیر منحرف‏‎ ‎‏گشتن و به گذشته‌های شوم بازگشتن واقعیت تلخی است که احتمال وقوع‏‎ ‎‏آن به عنوان یک خطر جدّی فرا روی تمامی انقلابها و نهضتها وجود داشته و‏‎ ‎‏دارد، چه رسد به آنکه نسبت به سختیهای راه پیموده و بهای سنگینی که‏‎ ‎‏برای رسیدن به وضعیت موجود پرداخت شده است، ناآگاه و ناآشنا باشیم.‏

‏نسل جوانی که فوج فوج به راه انقلاب و امام رو آورده و می‌آورد، طلاب‏‎ ‎‏جوانی که وارد حوزه‌های علمیه شده و می‌شوند و همه آنانی که از این پس‏‎ ‎‏مسئولیت تداوم انقلاب را بر دوش می‌گیرند، اگر نسبت به گذشته آگاه‏‎ ‎‏نباشند، اندیشه‌های تحجّرگرایانه و مقدّس نمایانه را از عرفان و زهد و‏‎ ‎‏تعبّد راستین بازنشناسند، سرچشمه و منشأ خطر را آن سان که باید تشخیص‏‎ ‎‏ندهند، خطر بازگشت تدریجی و انحراف از اصول در توفان حوادث آینده‏‎ ‎‏و فضای غبارآلودی که ممکن است که از سوی صاحبان تفکّرات شکست‏‎ ‎‏خورده از امام و انقلاب، در نبود امام ایجاد شود، به طور جدّی وجود دارد.‏

‏از این روست که بیان وضعیت حوزه‌های علمیه در گذشته برای درک‏‎ ‎‏عظمت کاری که امام کرده و رنجی که آن عزیز کشیده تا به وضع کنونی‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 134
‏رسیده‌ایم یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است که بدون آن ادامۀ راه مصون از‏‎ ‎‏آفات و انحرافات نخواهد بود.‏

‏بی‌دلیل نیست که حضرت امام علی‌رغم اینکه از وارد شدن در مباحثی‏‎ ‎‏که نهایتاً مربوط به شخص ایشان می‌شده بشدت پرهیز داشت، در عین‏‎ ‎‏حال مکرّراً بویژه در پیامهای چند سال اخیرشان- خطر بازگشت به همان‏‎ ‎‏تفکراتی را که سالهای سال برای زدودن آثار آن خون دل خورده و قربانیها‏‎ ‎‏داده، گوشزد نموده است.‏

‏آنجا که امام به ذکر نمونه‌هایی از مظاهر تفکر گذشته حاکم بر بخش‏‎ ‎‏وسیعی از حوزه‌ها می‌پردازد و مواردی از برخورد متحجّرین و مقدسین را‏‎ ‎‏یادآور می‌شود، درصدد قصّه گویی و صرفاً نقل تاریخ گذشته نیست، که‏‎ ‎‏امام را مسئولیت و شأنی بسیار والاتر از این سخنهاست؛ او نگران ادامۀ راه‏‎ ‎‏است.‏

‏من با برخی از دوستانم که گمان می‌کنند بیان صریح مظلومیتها و رنجها‏‎ ‎‏و دردهای امام در حوزۀ قم و نجف سبب شکستن اُبّهت و عظمت‏‎ ‎‏شخصیت امام در باور مشتاقانش می‌شود، سخت مخالفم.‏

‏بیان مظلومیتهای امام نه از آن جهت است که فرزند امام هستم و شاهد‏‎ ‎‏صحنه‌های رنج‌آور گذشته، و نه بدان جهت که قصد مرثیه‌سرایی داشته‏‎ ‎‏باشم و دل شیفتگان آن عزیز راحل را به درد آورم. نه! مسأله، مسأله تکلیف‏‎ ‎‏و ادای وظیفه است. این رسالت همه کسانی است که در کوران حوادث‏‎ ‎‏قبل از انقلاب و در متن حوادث حضور داشته‌اند. باید به مردم عزیزی که‏‎ ‎‏در راه امامشان از همه چیز خود گذشته و فرزندان و عزیزانشان را تقدیم‏‎ ‎‏نموده‌اند، صریح و بی‌پرده وقایع تلخ گذشته را بگوییم تا دشمنان و دوستان‏‎ ‎‏را بشناسند؛ خطراتی را که متوجه راه خونبار شهیدانشان هست به روشنی‏‎ ‎‏دریابند.‏

‏مردم ما و نسلهای آینده باید بدانند که پیروزی انقلابشان یکباره و‏‎ ‎‏بی‌مقدمه در 22 بهمن سال 57 اتفاق نیفتاد. هرگز چنین نبوده که امام در‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 135
‏سال 41 و 42 قیامی کرده باشد و ظرف چند روز مسأله تمام شده و‏‎ ‎‏شکست خورده باشد و دوباره در سال 57 فرصتی پیش آمده و به پیروزی‏‎ ‎‏رسیده باشیم. پیروزی سیاسی انقلاب در 22 بهمن مترتّب بر پیروزیهایی‏‎ ‎‏بوده است که در میدانهای سخت مبارزۀ طولانی امام با متحجّرین و مقدّس‏‎ ‎‏نماهای احمق و دین به دنیا فروشان به دست آمده بود. انقلابی بمراتب‏‎ ‎‏دشوارتر از انقلاب سیاسی لازم بود تا طلسمهای تحجّر شکسته شود،‏‎ ‎‏برداشتهای انحرافی از اسلام که تا عمق حوزه‌های دینی رسوخ کرده بود،‏‎ ‎‏زدوده شود و غبار قرنها هجوم بیگانگان و پیرایه‌های دروغین از دامن اسلام‏‎ ‎‏راستین شسته شود و زلال اندیشه‌های اسلام ناب محمدی به نسل تشنه و‏‎ ‎‏خستۀ معاصر برسد.‏

‏صفحه صفحۀ دوران سخت و رنج‌آوری که امام طی کرد تا موفق به‏‎ ‎‏چنان انقلاب فرهنگی شد مشحون از تلخیها و مرارتها و تهمتها‏‎ ‎‏کارشکنیهاست که متأسفانه همچنان این صفحات تا به امروز ناخوانده و‏‎ ‎‏ناشناخته مانده است.‏

‏راهی بس دشوار و طولانی و توأم با هزاران مشکل و سختی سپری شد‏‎ ‎‏تا امام توانست پرچم سرخ مبارزه و قیام را در کوران حوادث حفظ کند و بر‏‎ ‎‏پهنۀ ایران اسلامی در صحنه‌های شکوهمند دهۀ مبارک فجر و 22 بهمن به‏‎ ‎‏اهتزاز درآورد. ایستادن و مقاومت کردن در برابر زورگویان و قلدران و‏‎ ‎‏ستمگرانی چون رژیم شاه، قابل مقایسه با میدان مبارزه با دهها جریانی که‏‎ ‎‏به نام دین و اسلام به مخالفت با تفکر اسلام واقعی برخاسته بودند، نیست.‏‎ ‎‏در آن میدان حداکثر حبس و شکنجه و تبعید بود و خونی که می‌بایست‏‎ ‎‏تقدیم راه آزادی کنی، اما در این میدان، از آبرو مایه گذاشتن، خون دل‏‎ ‎‏خوردن و برای رضای خدا صبر و سکوت کردن می‌خواست تا در مقابل‏‎ ‎‏سیل تهمتها و زخم زبانها بایستی، تا موفق شوی جمود و رکود و قشری‏‎ ‎‏نگری را درهم بشکنی و بار دیگر حوزه‌های علمیه را کانون جوشش اسلام‏‎ ‎‏راستین و بی‌پیرایه کنی و دوباره روحانیت متعهد را همچون همیشۀ تاریخ‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 136
‏پرچمدار قیام و انقلاب اسلامی سازی.‏

‏اینها حماسه‌سرایی و شعار نیست، واقعیتهایی است که تصدیق آن نیاز‏‎ ‎‏به شناخت چگونگی گذر امام از راه پرفراز و نشیب و طولانی و صعب‏‎ ‎‏العبور انقلاب دارد. اینچنین نبوده که امام بی‌مقدمه در سال 42 قیامی کرده‏‎ ‎‏و علیه ظلم فریادی کشیده و با کشته شدن یارانش و سرکوبی نهضتش، در‏‎ ‎‏تبعید دنبال درس و کار و زندگی و مرجعیت رفته و دوباره 15 سال بعد به‏‎ ‎‏ایران برگشته و تشکیل حکومت داده باشد.‏

‏امام به یک انقلاب فرهنگی به معنای واقعی کلمه نیاز داشت تا سدّ‏‎ ‎‏جمود را بشکند و مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان مهمترین‏‎ ‎‏تکلیف الهی در حوزه‌ها و در سطح جامعه مطرح سازد. امام در شرایطی‏‎ ‎‏یکتنه کمر به ادای تکلیف الهی بست که خود در توصیف این شرایط‏‎ ‎‏می‌فرماید: ‏

‏«یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه‏‎ ‎‏است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحان‏‎ ‎‏بیسواد، عده‌ای کمر همت بسته‌اند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت‏‎ ‎‏از جان و آبرو سرمایه گذاشته‌اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در‏‎ ‎‏صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهای مقدس نماها از میدان به‏‎ ‎‏در می‌رفت».‏

‏(صحیفه امام، ج21، ص279)‏

‏و در فراز دیگر خطاب به روحانیون می‌نویسند: ‏

‏«یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته‌اند. گمان نکنید که‏‎ ‎‏تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ‏‎ ‎‏ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از غیار بوده و‏‎ ‎‏هست.‏

‏در شروع مبارزات اسلامی اگر می‌خواستی بگویی شاه خائن است،‏‎ ‎‏بلافاصله جواب می‌شنیدی که شاه شیعه است! عده‌ای مقدس نمای‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 137
‏واپسگرا همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که‏‎ ‎‏در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر‏‎ ‎‏خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار‏‎ ‎‏جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در‏‎ ‎‏احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار‏‎ ‎‏بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانی در‏‎ ‎‏معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل‏‎ ‎‏احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الاّ عالِم سیّاس و‏‎ ‎‏روحانی کاردان و زیرک، کاسه‌ای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل‏‎ ‎‏رایج حوزه‌ها بود که هر کس کج راه می‌رفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان‏‎ ‎‏خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار می‌رفت. در مدرسۀ‏‎ ‎‏فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب‏‎ ‎‏کشیدند، چرا که من فلسفه می‌گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه‏‎ ‎‏می‌یافت، وضع روحانیت و حوزه‌ها، وضع کلیساهای قرون وسطیٰ می‌شد‏‎ ‎‏که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه‌ها‏‎ ‎‏را حفظ نمود.‏

‏علمای دین باور در همین حوزه‌ها تربیت شدند و صفوف خویش را از‏‎ ‎‏دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامی‌مان نشأت گرفته از همین بارقه‏‎ ‎‏است».‏

‏(صحیفه امام، ج21، ص278-279)‏

‏طلاب جوان حوزه‌ها و نسل جوان و انقلابی ما باید بدانند که هستۀ‏‎ ‎‏اولیه انقلابشان در چه شرایطی شکل گرفت و چه مرارتها و سختیهایی را‏‎ ‎‏امام و یارانش تحمل کردند تا دوباره اسلام به صحنه حیات جامعه‏‎ ‎‏بازگردید.‏

‏امام در یکی از سخنرانیهایشان نوع تفکر حاکم بر حوزه‌ها و جامعه آن‏‎ ‎‏زمان را چنین بازگو می‌کنند: ‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 138
‏«آنچنان تبلیغ کرده بودند که اوایلی که من – همان سال اول و دوم- آمدم‏‎ ‎‏به قم، در قم وضع جوری بود که یکی از روحانیون که رئیس بود، مورد طعن‏‎ ‎‏مردم بود، می‌گفتند: در منزلش روزنامه پیدا می‌شود! روزنامه پیدا شدن در‏‎ ‎‏منزل یک روحانی را نقصش می‌دانستند. فلان آخوند «سیاسی» است! طعن‏‎ ‎‏می‌زدند... تبلیغات همچو بود که یک آخوندی اگر چنانچه می‌خواست در‏‎ ‎‏این امور دخالت کنند می‌ترسید از مردم؛ مطعون می‌شد؛ کنار گذاشته می‌شد.»‏

‏(صحیفه امام؛ ج 9، ص 243)‏

‏فریادی را که امام علیه قاعدین در منازل می‌کشید تا شاید بیدارشان کند و‏‎ ‎‏یا حداقل بدین وسیله بیزاری اسلام راستین و روحانیت واقعی را از پذیرش‏‎ ‎‏خفتها و انظلامها به دنیا اعلام کند، بدون بها نبوده است. امام و یارانش بهایی‏‎ ‎‏سنگین برای این فریادها و اعتراضها و تشرها، به سنگینی 15 سال خون دل‏‎ ‎‏خوردن و تهمت و تکفیر و زخم زبان شنیدن و توطئه دیدن، پرداخته‌اند. این‏‎ ‎‏فریاد‌ها را که می‌فرمود: ‏

‏«وای بر ما! وای بر این علمای ساکت! وای بر این نجف ساکت، این قم‏‎ ‎‏ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت! این سکوت مرگبار، اسباب این‏‎ ‎‏می‌شود که زیر چکمۀ اسرائیل، به دست همین بهایی‌ها؛ این مملکت ما، این‏‎ ‎‏نوامیس ما پایمال بشود. وای بر ما! ... امروز سکوتْ همراهی با دستگاه جبّار‏‎ ‎‏است».‏

‏(صحیفه امام؛ ج 1، ص 213)‏

‏«آقا به هوش بیایید، نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید... اگر اعتراض‏‎ ‎‏نکنند... ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم‏‎ ‎‏هر چه سر ملت می‌آید؟! همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایی بکنیم؛ ‏‎ ‎‏همین مقدار کافی است برای ما؟! یا مایی که داریم در پناه اسلام و با بودجۀ‏‎ ‎‏اسلام... زندگی می‌کنیم، برای اسلام یک قدم نباید برداریم؟ «تَرَتُّبْ» اسلام‏‎ ‎‏است؟»‏

‏(صحیفه امام؛ ج 2، ص 365- 366)‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 139
‏«شما در صورتی خلفای اسلام هستید که اسلام را به مردم بیاموزید و‏‎ ‎‏نگویید بگذار تا امام زمان(ع) بیاید... منطق حاکم خمین را نداشته باشید که‏‎ ‎‏می‌گفت: باید معاصی را رواج داد تا امام زمان(ع) بیاید!.. اینجا ننشینید‏‎ ‎‏فقط مباحثه کنید.‏

‏... شما در جامعه هیبت و شوکت دارید؛ ملت اسلام به شما احترام‏‎ ‎‏می‌گذارند و برای شما کرامت قائلند؛ این مهابت و عزتی که در جامعه‏‎ ‎‏دارید برای این است که از شما انتظار می‌رود که در برابر ظلمه به حق قیام‏‎ ‎‏کنید؛ حق ستمدیدگان را از ظالم بگیرید. به شما امیدوارند که قیام نمایید و‏‎ ‎‏از تعدی ظلمه جلوگیری کنید... شما مقام و منزلت پیدا کردید؛ لیکن وقتی‏‎ ‎‏که به مقام رسیدید، حق آن را ادا نکردید... شما از مقام خود استفاده نکرده‏‎ ‎‏و کاری انجام نمی‌دهید. و آن کسی را هم که به وظیفه عمل می‌کند کمک‏‎ ‎‏نمی‌نمایید... همت و دلخوشی شما به این است که ظالم پشتیبان شما باشد؛ ‏‎ ‎‏برای شما احترام قایل شود؛ مثلاً «اَیّها الشیخ الکبیر» بگوید! دیگر کاری‏‎ ‎‏ندارید که به سر ملت چه می‌آید و دولت چه می‌کند.‏

‏(ولایت فقیه؛ چ 12، ص 69 و 120-121)‏

‏اینچنین نبوده که این هشدارها و صدها نمونۀ آن به سادگی بر قلم و‏‎ ‎‏زبان امام جاری شود و بگذرد، پیامد هر سخن و نوشته‌ای این نبود که فقط،‏‎ ‎‏قلبهایی ندای فطرت را می‌شنید و جذب انقلاب می‌شد بلکه کینه‌ها و‏‎ ‎‏حسادتها بود که افزون می‌گشت و به دنبالش انبوه طعنها و زخم زبانها بود‏‎ ‎‏که به سوی امام سرازیر می‌شد.‏

‏ما وظیفه داریم که به مردم بگوییم امامشان در چه شرایطی و با چه‏‎ ‎‏مرارتهایی از حریم اسلام واقعی دفاع کرد که موجب بازگشت عزّت و‏‎ ‎‏شرف به جامعه خموده و افسرده آن روز گردید.‏

‏ما باید به مردم عزیزمان بگوییم که چرا رژیم شاه براساس سیاستی که‏‎ ‎‏در کاخ سفید پس از سرکوبی نهضت 15 خرداد طرّاحی شده بود، نجف را‏‎ ‎‏تبعیدگاه دایمی امام انتخاب کرد؟ چه دردناک است بازگویی وقایع تلخ آن‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 140
‏دوران، باید در کنار امام می‌بودید تا عمق درد و رنج را حسّ کنید.‏

‏توصیف مظلومیتها و رنجهایی که امام نه از ناحیۀ بیگانگان که از‏‎ ‎‏مقدّسین بی‌درد و بی‌مسئولیت درون حوزه‌ها متحمّل شد، در یک مقاله و‏‎ ‎‏کتاب و نوشته نمی‌گنجد. شاید برای مردم عزیزمان که شاهد صبر و‏‎ ‎‏شکیبایی امامشان در سهمگین‌ترین حوادث پس از پیروزی بوده‌اند این‏‎ ‎‏جملۀ امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظۀ ترک نجف فرمود: ‏

‏«من در اینجا با حرم مطهّر مأنوس بودم، اما خدا می‌داند در این مدت‏‎ ‎‏من از دست اهل اینجا چه کشیدم»‏

‏برای امام که هرگز حاضر نشد دفاع از کیان اسلام را با همه سختیهایش‏‎ ‎‏به نشستن در منزل و درس و بحث و سلام و صلوات عوض کند، تحمّل‏‎ ‎‏فشارهای رژیم شاه و شنیدن اخبار شهادت و تبعید و شکنجه یارانش و‏‎ ‎‏تحمّل فشار چکمه‌پوشان بعثی بغداد در نجف بسیار آسانتر از تحمّل زخم‏‎ ‎‏زبانها و تهمتها و توطئه چینیهای مدعیان فقه و اسلام و دین و روحانیت‏‎ ‎‏بود.‏

‏امام در نجف، از یک سو مسئولیت ادامۀ قیام را بر دوش داشت و‏‎ ‎‏می‌بایست در مقابل امریکا و رژیم شاه که می‌کوشیدند تا آثار نهضت 15‏‎ ‎‏خرداد را به هر وسیله‌ای محو و نابود کنند بایستد و نگذارد خون شهیدانی‏‎ ‎‏که در آن روز مظلومانه در خیابانها و کوچه‌های قم و تهران و دیگر شهرهای‏‎ ‎‏ایران بر زمین ریخته شد، هدر رود، و این امر مستلزم برقراری رابطۀ مستمر‏‎ ‎‏با ایران بود و ارتباط با ایران با وجود ساواک جهنمی شاه و همکاری آن با‏‎ ‎‏مأمورین عراق که سخت مراقب اوضاع بیت امام در نجف بودند بسیار‏‎ ‎‏دشوار می‌نمود، بویژه آنکه یاران امام نیز یا در حبس و یا در تبعید و تحت‏‎ ‎‏کنترل بودند، با اینهمه امام وظیفۀ خود می‌دانست تا به خانواده‌های شهدا‏‎ ‎‏رسیدگی کرده و عناصر مؤمن به انقلاب را در داخل و خارج کشور به هم‏‎ ‎‏مرتبط نموده و با تبادل اطلاعات و اخبار مربوط به نهضت و تعقیب‏‎ ‎‏برنامه‌ها و بررسی وضعیت رژیم شاه، تغذیه فکری انقلابیون را فراهم سازند،‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 141
‏و با ارسال سخنرانیها و بیانیه‌ها و کتابها، مشعل انقلاب را همچنان روشن و‏‎ ‎‏فروزان نگاه دارند. از سوی دیگر خنثی سازی توطئه‌های دشمنان انقلاب در‏‎ ‎‏سطح جهان اسلام در پیش رو بود، و همچنین مقابله با کارشکنیها و‏‎ ‎‏مخالفتهای عناصر بی‌هویّت روحانی واجب می‌نمود. ‏

‏مسئولیت ادامۀ قیام تنها منحصر به حضور در میدانهای یاد شده‏‎ ‎‏نمی‌گردید، متحجّرین و مقدّس مآبهایی که شاهد کشتار و فجایع رژیم در‏‎ ‎‏15 خرداد بودند نه تنها حمایت نکردند، بلکه جهت توجیه سکوتشان راه‏‎ ‎‏افتادند و با طرح امّاها و چراها، حقّانیت قیام امام را زیر سؤال بردند.‏

‏امام در وصف سختی برخورد با این جناح می‌فرماید: ‏

‏«ترویج تفکر "شاه سایۀ خداست" و یا با گوشت و پوست نمی‌توان در‏‎ ‎‏مقابل توپ و تانک ایستاد و یا اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا‏‎ ‎‏جواب خون مقتولین را چه کسی می‌دهد و از همه شکننده‌تر، شعار گمراه‏‎ ‎‏کنندۀ حکومت قبل از ظهور امام زمان-علیه‌السلام- باطل است و هزاران‏‎ ‎‏«إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمی‌شد با‏‎ ‎‏نصیحت و مبارزۀ منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه‏‎ ‎‏و ایثار خون بود که خداوند وسیله‌اش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد‏‎ ‎‏سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک می‌شد آماده‏‎ ‎‏نمودند و به مسلخ عشق آمدند».‏

‏(صحیفه امام، ج21، ص279)‏

‏اشکال اساسی اینها به امام این بود که دخالت در سیاست! و قیام او‏‎ ‎‏سبب تعطیلی درس و بحث آقایان! شده است، حتی بعضی از همینها بعد‏‎ ‎‏از وقایع 15 خرداد بیشرمانه امام را مورد حمله قرار می‌دادند که قیامش‏‎ ‎‏حرمت مراجع را شکسته! چرا که فریادش منجر به دستگیری او شده و به‏‎ ‎‏این ترتیب مرجع گیری! باب شده است! شعور و درک و مسئولیت خواهی را‏‎ ‎‏ببینید!‏

‏اینها همان مقدّس نماهای احمقی بودند که رفتار و گفتارشان متدیّنین‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 142
‏ناآگاه را به بیراهه کشاند و از متن اجتماع و مسئولیتها به کنج عزلت و‏‎ ‎‏بی‌تفاوتی راند، و در نتیجه مقام و موقعیت روحانیتی که همواره پیشاپیش‏‎ ‎‏ملتها پرچمدار مبارزه بودند در جامعه تضعیف شد. اعمال و تفکر جامد‏‎ ‎‏اینها باعث غربت دین خدا و سوق خیل جوانان معصوم مسلمان به سمت‏‎ ‎‏افکار و مکتبهای انحرافی گردید.‏

‏همانهایی که از استدلال فرار می‌کردند و مسائل فلسفی را دون شأن‏‎ ‎‏روحانی می‌دانستند و کتابهای اینچنین را با انبر جابه جا می‌کردند که مبادا‏‎ ‎‏دستشان نجس شود!‏

‏خانۀ کوچک امام در نجف کانون قیام بود و نقطۀ امید ملت و در عین‏‎ ‎‏حال مرکز تحمل فشارهای دو دستگاه جبار حکومتهای دیکتاتوری شاه و‏‎ ‎‏رژیم عراق و همزمان نیز هدف تهاجم و حملات و بی‌حرمتیها و زخم‏‎ ‎‏زبانهای کسانی که قیام امام، آرامش نکبت‌بار زندگیشان را بر هم زده بود.‏

‏شاید باور نکنید همان امامی را که هرگز راز و نیاز شبانه و نماز شبش‏‎ ‎‏ترک نمی‌شد گرچه بر روی تخت بیمارستان و در بستر بیماری باشد، همان‏‎ ‎‏امامی را که در سن 27 سالگی کتاب پر رمز و راز اسرار الصلوة و پس از آن‏‎ ‎‏آداب الصلوة را نگاشت، همان که قیامش سبب برپایی نماز و احکام الهی‏‎ ‎‏گردید و آخرین لحظات عمرش را نیز با ذکر خدا و در حال نماز به پایان‏‎ ‎‏رسانید و به وصال محبوب و معشوقش رسید، به همین امام، مقدّس نمایان‏‎ ‎‏متحجّر، در نجف نسبت تارک الصّلوة دادند.‏

‏از همین قماش بودند کسانی که در مسیر بین محلّ درس امام و مرقد‏‎ ‎‏مطهّر مولا علی(ع) می‌ایستادند که امام رد شود و آنها بی‌اعتنایی کنند تا به‏‎ ‎‏خیال خودشان زخمی زده باشند و قلب نورانی امام را به درد آورده باشند.‏

‏در دورانی که یاران امام به سختی هزینه‌های خرید نوار و دستگاه تکثیر‏‎ ‎‏و کاغذ جهت چاپ و نشر بیانیه‌ها و کتابهای امام را فراهم می‌کردند و از‏‎ ‎‏جانشان مایه می‌گذاشتند تا خاطرۀ قیام 15 خرداد زنده بماند و انقلاب‏‎ ‎‏ادامه یابد و در دورانی که ادامۀ نهضت، سخت نیازمند تقویت مالی بود،‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 143
‏بعضی از همانها که وصفشان رفت در ایران و نجف وجوهات می‌گرفتند و‏‎ ‎‏به کسانی می‌دادند که در غیاب امام صرف توطئه چینی علیه امام و انقلاب‏‎ ‎‏کنند. روحانیون متحجّر در ایران و عراق کتابها و اعلامیه‌های امام را که با‏‎ ‎‏هزاران مشکل تهیه می‌شد، به بهانۀ توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران‏‎ ‎‏توسط افراد نفوذی و ظاهرالصلاح می‌گرفتند و داخل چاه آب و یا‏‎ ‎‏رودخانه‌ها می‌ریختند. گرفتاریهای امام تنها فشارهای رژیم شاه و امریکا‏‎ ‎‏نبود که گسستن حلقه‌های زنجیر اسارت بار دو هزار و پانصد سال رژیم‏‎ ‎‏ستمشاهی با رهبری صحیح و قیام دینی و مردمی و بذل جان و مال قابل‏‎ ‎‏علاج و چاره بود- چنانکه شاهد بودیم- اما آنجا که به نام دین و فقاهت و‏‎ ‎‏زهد و تقدّس گرایی به جنگ اسلام واقعی برمی‌خیزند چه باید کرد؟‏

‏این سخن دردمندانه امام را بنگرید که فرمود: ‏

‏«در 15 خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها‏‎ ‎‏این بود مقابله را آسان می‌نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی‏‎ ‎‏گلولۀ حیله و مقدس مآبی و تحجر بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویی‏‎ ‎‏بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و‏‎ ‎‏می‌درید... واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‌گریست که‏‎ ‎‏چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می‌خواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و‏‎ ‎‏عده‌ای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده‌ای وابسته که‏‎ ‎‏چهره‌شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار‏‎ ‎‏می‌نمودند... بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بیش از این تلخ نکنم.»‏

‏(صحیفه امام، ج 21، ص 279-280)‏

‏آری، ما و همه کسانی که شاهد وقایع دردناک انقلاب و رنجهای امام‏‎ ‎‏بوده‌اند وظیفه داریم تا واقعیتها را بدرستی بازگوییم، تا پرچمداران فردای‏‎ ‎‏مبارزه و نسلهای آینده انقلاب بدانند که انقلابشان که مایۀ مباهات و افتخار‏‎ ‎‏و سربلندی دوبارۀ مسلمین گردیده، یک شبه به انجام نرسیده است.‏

‏آنچه که گفته شد ذکر مصیبت و مرثیه‌سرایی نیست، پیشگیری از‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 144
‏مصیبتهایی است که اگر با دید باز حرکت نکنیم ممکن است دوباره گرفتار‏‎ ‎‏آن شویم.‏

‏افشای نام و چهرۀ کسانی که با امام و انقلاب آن کردند که گوشه‌ای از‏‎ ‎‏آن را در این مقاله می‌خوانیم مشکلی را حل نمی‌کند، چرا که تنها شخص و‏‎ ‎‏افراد نیستند، جریانی هستند که از صدر اسلام تا به امروز در مقابل اسلام‏‎ ‎‏واقعی وجود داشته و دارند، حلقومشان در خدمت اسلامی است که امام‏‎ ‎‏تعبیر به اسلام امریکایی کرده، در مقابله با خط امام و انقلاب هر روز رنگ‏‎ ‎‏و نام و شعار عوض می‌کنند.‏

‏خطر بازگشت و انحراف از مسیر هر انقلابی همیشه وجود دارد، تنها با‏‎ ‎‏حفظ وحدت، تبعیت از مقام معظم رهبری، آگاهی و همدلی و ایستادگی‏‎ ‎‏تا پای جان بر سر اصول انقلاب است که می‌توان راه را ادامه داد.‏

‏این ابراز نگرانی از من نیست تا عده‌ای جاهل و ناآگاه و یا دسته‌ای‏‎ ‎‏آگاهانه دستاویزی بیابند و در مقابل خط مستقیم اسلام ناب که خط امام‏‎ ‎‏است بایستند، بلکه این امام است که هشدارمان می‌دهد: ‏

‏«البته هنوز حوزه‌ها به هر دو تفکر [اسلام ناب و اسلام امریکایی]‏‎ ‎‏آمیخته‌اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایه‌های‏‎ ‎‏تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند».‏

‏«در حوزه‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب‏‎ ‎‏محمّدی فعالیت دارند. امروز عده‌ای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به‏‎ ‎‏ریشۀ دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند.‏‎ ‎‏خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست.‏‎ ‎‏طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند،‏‎ ‎‏اینها مروّج اسلام امریکایی‌اند و دشمن رسول الله.»‏

‏(صحیفه امام، ج21، ص278- 279)‏

‏بهتر است برای نتیجه گیری بیشتر از نوشته‌ام در بیان شناسایی‏‎ ‎‏مشخصات طرفداران اسلام امریکایی باز هم به کلام امام استناد کنم.‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 145
‏حضرت امام چهرۀ جدید این جریان همیشگی تاریخ را اینچنین ترسیم‏‎ ‎‏می‌کنند: ‏

‏«طلاب جوان باید بدانند که پروندۀ تفکر این گروه همچنان باز است و‏‎ ‎‏شیوۀ مقدّس مآبی و دینفروشی عوض شده است.‏

‏شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده‌اند. آنها که به خود‏‎ ‎‏اجازۀ ورود در امور سیاست را نمی‌دادند پشتیبان کسانی شدند که تا‏‎ ‎‏براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.‏

‏غائلۀ قم و تبریز با هماهنگی چپی‌ها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان‏‎ ‎‏کردستان تنها یک نمونه است که می‌توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه، ناکام‏‎ ‎‏شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر برآوردند. باز خدا‏‎ ‎‏رسوایشان ساخت.‏

‏دسته‌ای دیگر از روحانی‌‌نماهایی که قبل از انقلاب، دین را از سیاست‏‎ ‎‏جدا می‌دانستند و سر به آستانۀ دربار می‌ساییدند یک مرتبه متدّین شده و به‏‎ ‎‏روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و‏‎ ‎‏تبعید کشیده‌اند تهمت وهابیّت و بدتر از وهابیّت زدند.‏

‏دیروز مقدّس نماهای بی‌شعور می‌گفتند دین از سیاست جداست و‏‎ ‎‏مبارزه با شاه حرام است، امروز می‌گویند مسئولین نظام، کمونیست‏‎ ‎‏شده‌اند، تا دیروز مشروبفروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان‏‎ ‎‏برای ظهور امام زمان – ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا می‌دانستند، امروز از‏‎ ‎‏اینکه در گوشه‌ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ‏‎ ‎‏می‌دهد فریاد وا اسلاما سر می‌دهند.‏

‏دیروز حجّتیه‌ای‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحۀ مبارزات تمام‏‎ ‎‏تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمۀ شعبان را به نفع شاه‏‎ ‎‏بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند.‏

‏ولایتی‌های دیروز که در سکوت و تحجّر خود آبروی اسلام و مسلمین را‏‎ ‎‏ریخته‌اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 146
‏شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است، امروز‏‎ ‎‏خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند.‏

‏راستی اتهام امریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرامها و‏‎ ‎‏حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیّت قمار و موسیقی از چه‏‎ ‎‏کسانی صادر می‌شود، از آدمهای لامذهب یا از مقدس نماهای متحجّر و‏‎ ‎‏بی‌شعور؟‏

‏فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به مسخره گرفتن فرهنگ شهادت و‏‎ ‎‏شهیدان و اظهار طعنها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست عوام‏‎ ‎‏یا خواص، خواص از چه گروهی از به ظاهر معمّمین یا غیر آن؟ بگذرم که‏‎ ‎‏حرف بسیار است».‏

‏من در این مقاله مختصر خواستم تا صفحه‌ای را از کتاب قطور و‏‎ ‎‏نانوشتۀ مظلومیتهای امام، آنهم در حد مقدمه و دیباچه‌ای که رنج فرقت آن‏‎ ‎‏عزیز و مشغله‌های فراوان مجال تنظیم و ترتیب آن را نداد گشوده و سطری‏‎ ‎‏از هزاران رنج و خون دلی را که امام برای به ثمر رسیدن انقلاب خورده بود‏‎ ‎‏بازگو کنم.‏

‏ان شاءالله در آینده فرصت نوشتن سطور و صفحات دیگر را در این‏‎ ‎‏زمینه بیابم و با شما عاشقان امام درد دل کنم.‏

‏و در همین جا نیز یادی از شهیدان گرانقدر روحانیت و شاهدان زنده‌ای‏‎ ‎‏کنم که در آن ایّام غربت در گوشه و کنار کشور و در داخل و خارج دست‏‎ ‎‏از همه چیز خویش شستند. و مخلصانه و عاشقانه حقانیت راه امام را‌‏‎ ‎‏دلاورانه فریاد کشیدند و صدای حق طلبی و مظلومیت امام را به گوش‏‎ ‎‏حوزه‌های علمیه و ملت ایران و مسلمانان جهان رساندند و همچنان که‏‎ ‎‏امامشان بارها فرموده ثابت کردند که: «در هر نهضت و انقلاب الهی و‏‎ ‎‏مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و‏‎ ‎‏شهادت نقش بسته است.»‏

‏(صحیفه امام، ج21، ص275)‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 147
‏سخنان و نوشته‌های امام پر است از درد دل شیرمردی که در عرصۀ‏‎ ‎‏پیکار، مجال هرگونه اظهار وجود را از خصم می‌گرفت و در عین حال از درد‏‎ ‎‏و رنج بیدردها و بی رنجها می‌نالید.‏

‏[مأخذ: مجموعه آثار یادگار امام. جلد نخست. ص 351-336]‏

‎ ‎

کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 148