ما، در غرب، غریبیم

ما، در غرب، غریبیم

نامه‌ای برای همسرم 

‏بسم الله الرحمن الرحیم ‏

‏... از حال ما بخواهی همگی خوب هستیم؛ گوش به حرف روزنامه و‏‎ ‎‏زید و عمرو نکن که می‌دانم نمی‌کنی‏*‎[1]‎‏. آقا‏‎[2]‎‏ بحمدالله خوب است و‏‎ ‎‏مشغول، چه مشغولی. درست است که کارش زیاد است ولی مهیا هم شده‏‎ ‎‏است. پیرمردی که زمین با همه فراخیش بر او تنگ شده است. وضع ما‏‎ ‎‏اینجا معلوم نیست مرتب از طرف «الیزه»‏‎[3]‎‏ می‌آیند که آقا سر ما را کلاه‏‎ ‎‏گذاشتید و یکمرتبه در این دیار که نامش به آزادی همه جا را فرا گرفته است‏‎ ‎‏وارد شدید ولی آخر ما با ایران معاهدات اقتصادی داریم؛ و سایر کشورها‏‎ ‎‏هم که دست کمی از فرانسه ندارند، موجب وحشتشان شده است مرزها را‏‎ ‎‏برای این پیرمرد نه تنها نگشوده‌اند که شدیداً کنترل می‌کنند دیروز قریب دو‏‎ ‎‏هزار پسر و دختر در سالنی جمع شده بودند از سراسر اروپا تا به‏‎ ‎‏سخنرانی امامشان گوش دهند که ناگهان نمایندۀ ژیسکاردستن با دستی‏‎ ‎‏لرزان که فکر می‌کرد وارد درباری می‌شود و از سادگیِ اوضاع تعجب کرده‏‎ ‎‏بود، از رفتن ایشان با کمال احترام جلوگیری کردند. می‌بینی این غرب‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 97
‏است که یک عمر است ما را به اسم آزادی بازی می‌داده. اینجا با شرق تنها‏‎ ‎‏این فرق را دارد که در اینجا با پنبه سر می‌برند و در شرق با شمشیر! ولی‏‎ ‎‏ماحصل یکی است. این مرد که برای نجات امّتش لباس مرجعیتش را در‏‎ ‎‏نجف کند و یکمرتبه با یک تصمیم محیرالعقول از نظر آخوندی خود را از‏‎ ‎‏حصارهای تنیده از همه چیز غیر از اسلام رهانید، در فضایی خود را یافت‏‎ ‎‏که اینبار دربانانش همه به دوش کشندگان پرچم آزادیند. او با دست لرزانش‏‎ ‎‏که لرزشش این روزها بیشتر شده است- از فرودگاه بغداد پیامی برای‏‎ ‎‏مردمش که خود را جلوی گلوله غرب و شرق می‌دهند، فرستاد و در‏‎ ‎‏اعلامیه‌ها نیز همچون همیشه می‌غرّد که اگر قطعه‌قطعه‌ام کنند دست از‏‎ ‎‏کارم نمی‌کشم.‏

‏ما در غرب غریبیم چرا که فکر می‌کردیم در اینجا چیزی را‏‎ ‎‏می‌یابیم که شرق فاقد آن است و آن آزادی است. شاید بیش از سیصد‏‎ ‎‏خبرنگار و فیلمبردار بر سر پیرمرد ریخته‌اند که همه بالاتّفاق در این‏‎ ‎‏روزها نوشته‌اند که هر چه هست زیر سر این یک مشت استخوان است،‏‎ ‎‏و جلودار اینها بیش از 150 پلیس فرانسه که به اسم محافظ چون‏‎ ‎‏نجف شدیداً همه جا را کنترل کرده‌اند و الحق که دنیایی است؛ و پیرمرد‏‎ ‎‏به تمام اینها می‌خندد و معتقد است که همه کشک است و کسی به‏‎ ‎‏او هیچ کاری ندارد‏‎[4]‎‏ و من هم به هر دو معتقد یعنی اعتقاد به طرفین‏‎ ‎‏دو ضد‏‎[5]‎‏.‏

‏امشب آقا محمود‏‎[6]‎‏ گفت که آمده‌ای تهران و همه رفته‌اند قم و‏‎ ‎‏دیگر هیچ نگفت. آخر تو تنها آمده‌ای تهران که چی؟ آیا حسن طوری‏‎ ‎‏شده خودت خدای نکرده بلایی سرت آمده؟ آقا محمود ساکت بود،‏‎ ‎‏امیدواریم که مواظبت کنند. خانم‏‎[7]‎‏ احساس ناراحتی و اظهار تنهایی‏‎ ‎‏کرده است با اینکه وضعمان هیچ معلوم نیست و بناست اینجا را ترک‏‎ ‎‏کنیم با این وضع می‌خواهیم که این زن که زندگی پرماجرایش دیدنی‏‎ ‎

کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 98
‏است را بیاوریم هرچه شد، شد.‏‎[8]‎‏ زنی که زندگیش را بر برگ غربت‏‎ ‎‏نوشته‌اند.‏

‏اوضاع اینجا: تیپ‌ها مختلف، عقاید متضاد، حرفها مترادف، و محتوا‏‎ ‎‏و مفهوم در صورتی که ترادف در کلام باشد قهراً یکی است، و ژستها‏‎ ‎‏مشترک، و شکایات متناقض، و «دین»، آری دین، دینی یک بُعدی،‏‎ ‎‏که حرکتِ رکوع را موجی می‌دانند که در نهایت شاه را بر‏‎ ‎‏می‌دارد‏‎[9]‎‏!!!‏

‏اگر بگویی چه گل قشنگی است فریاد اعتراض: که مردم زیر‏‎ ‎‏شکنجه‌اند‏‎[10]‎‏! و من در این محیط مسمومیتم قطعی و قهری است، اکثراً‏‎ ‎‏با شور و شوق و کثیراً بی‌اطلاع و تک توکهائی که مطلب دستشان است‏‎ ‎‏خیلی ناکس‏‎[11]‎‏ و فهیم و اما محیط [غرب] همه سگ باز و اگر راستش را‏‎ ‎‏بخواهی همه سگهای آدم باز. و منزل ما سه اتاق دارد یکی برای آقا و یک‏‎ ‎‏اتاق 5 / 1×5 / 1 برای من که درش توی اتاق آقا باز می‌شود و اگر‏‎ ‎‏احتیاجی شود، درها صدادار و من [برای رعایت حال آقا] از پنجره به‏‎ ‎‏حیاط می‌روم و باید مواظب باشم که افسر روبروئیم تیرم نزند، به عنوان‏‎ ‎‏یک تروریست!! می‌بینی که چه شلم شوربایی است! در اتاق دیگر 10‏‎ ‎‏نفر می‌خوابند که درِ اتاق آقا توی اون اتاق باز می‌شود یعنی من اگر‏‎ ‎‏بخواهم بیرون بروم باید از اطاقم بروم توی اطاق آقا از آنجا باید بروم‏‎ ‎‏توی اطاق ده نفری [و در آن اطاق ده نفری؛] همه تا قبل از خواب وزیر و‏‎ ‎‏وکیل مملکت آینده!! و بر سر رئیس جمهوری این ملک دعوا، همین حالا‏‎ ‎‏یاد حرف جلال افتادم که می‌گوید روشنفکران ما از هر چهار نفر دور میز‏‎ ‎‏یکی رئیس جمهور! الحق همینطور است. همین الان نمایندۀ ابوعمار‏‎ ‎‏آمده است که یاسر گفته است که این مردی که می‌گوید من فرودگاه به‏‎ ‎‏فرودگاه می‌روم تا حرفم را بزنم باید بیاید اینجا تا به این عربها‏‎ ‎‏شجاعت را یاد دهد. گمانم خیال دارند آقا آنجاها شهید شود من که‏‎ ‎‏نیستم!!!‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 99
‏از قول من به آقاجون‏‎[12]‎‏ سلام برسان. خیلی پرحرفی کردم، آخه‏‎ ‎‏خیلی دلم برایتان تنگ شده... حسن عزیزم را می‌بوسم و می‌بویم.‏‎ ‎‏هر طوری شده فردا بوسیله تلفن باهات تماس می‌گیرم انشاءالله.‏

‏احمد 23 مهر 57‏

‎ ‎

کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 100

  • *. اشاره به اخبار نگران کننده‌ای که بعضاً در آن ایام در روزنامه‌ها در مورد کسالت امام منتشر می‌شد.
  • . حضرت امام خمینی.
  • . کاخ الیزه مقر «والری ژیسکاردستن» رئیس جمهور وقت فرانسه.
  • . منظور: بی‌اعتنایی حضرت امام به تشریفات حفاظتی است و این از جمله برخوردهای شگفت‌انگیز حضرت امام است که چه در ماجرای حوادث سال 42 و چه در ایّام تبعید در ترکیه و عراق و اقامت در پاریس و چه در زمان بازگشت مخاطره‌آمیز به ایران و در تمام ادوار پس از آن، با وجود آن همه دشمنان و دشمنیها و ترورها و سازمانهایی که به خون ایشان تشنه بودند و با وجود خبرها و گزارشهایی که در تمام این سالها از طرحهای ترور به گوش می‌رسید، حضرت امام خمینی همواره در مواجهه با برنامه‌های حفاظتی از ایشان مشابه همین برخورد را داشته و در برابر اظهار نگرانی دوستان و منسوبین از ناکارآیی هرگونه سوءقصدی نسبت به خود اطمینان می‌داده است که گویی بر این واقعیت وقوف کامل داشته است. والله العالم
  • . منظور یادگار امام این است که ایشان از یکسو به اطمینانی که حضرت امام می‌داده آگاهی و ایمان داشت و از سوی دیگر در برابر عشقی که به امام داشت و با آگاهی که از حجم دشمنیها و توطئه‌های مخالفین داشته است نسبت به احتمال هرگونه اتفاق سوئی نگران بوده است.
  • . آقای دکتر محمود بروجردی، داماد حضرت امام.
  • . منظور والدۀ مکرّمه اشان، بانوی نمونه انقلاب اسلامی خانم خدیجه ثقفی (همسر حضرت امام) است که در آن زمان هنوز در نجف به سر می‌بردند.
  • . اشاره به سفر قریب‌الوقوع همسر حضرت امام از نجف به پاریس.
  • . اشاره به برداشت رایج و منفی متحجرین از اسلام که با مبارزه با شاه و بیدادگری مخالف بوده و معتقد بودند فقط باید دعا کرد و نماز خواند و....
  • . اشاره به افراط گریها و روحیات نامتعادلی که در اوایل انقلاب تحت تأثیر روحیه انقلابی‌گری بر بسیاری از انقلابیون و بویژه جوانان در آن ایام دارد که همه چیز را حتی مسائل ذوقی و احساسی و عرفانی از دریچه برخورد انقلابی می‌نگریستند.
  • . اشاره به سیاست بازانی که برای عقب نماندن از قافله انقلاب و بهره‌برداریهای بعدی در نوفل لوشاتو گرد آمده بودند، چهره‌هایی همچون بنی‌صدر و قطب‌زاده و همفکرانشان از لیبرالها و ملی‌گرایان و دیگران....
  • . حضرت آیت‌الله طباطبائی (پدر همسر یادگار امام)