هجرت سرنوشت ساز امام

هجرت سرنوشت‌ساز امام به پیشنهاد یادگار امام

ناگفته‌هایی دربارۀ هجرت امام خمینی از نجف به پاریس

‏«علت هجرت امام به پاریس به جریاناتی که چند ماهی قبل از این‏‎ ‎‏تصمیم روی داد برمی‌گردد. با اوج گیری مبارزات مردم ایران، دو دولت‏‎ ‎‏ایران و عراق در جلساتی متعدد که در بغداد تشکیل گردید، به این نتیجه‏‎ ‎‏رسیدند که فعالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده‏‎ ‎‏است. توجه مردم عراق به امام و شور و احساسات زایرین ایرانی چیزی نبود‏‎ ‎‏که عراق بتواند به آسانی از کنار آن بگذرد، و بدین جهت برادر عزیزمان‏‎ ‎‏آقای دعایی را خواستند تا خیلی روشن نظرات شورای انقلاب کشور عراق‏‎ ‎‏را به عرض امام برساند. آقای دعایی نظرات عراق را برای حضرت امام بیان‏‎ ‎‏داشت که ملخص آن عبارت است از: ‏

‏1- حضرتعالی چون گذشته می‌توانید در عراق به زندگی عادی خود‏‎ ‎‏ادامه دهید ولی از کارهای سیاسی‌ای که باعث تیرگی روابط ما با ایران‏‎ ‎‏می‌گردد خودداری نمایید.‏

‏2- در صورت ادامۀ کارهای سیاسی باید عراق را ترک کنید.‏

‏تصمیم امام معلوم بود. رو کردند به من و فرمودند گذرنامۀ من و خودت‏‎ ‎‏را بیاور و من چنین کردم. آقای دعایی عازم بغداد شد، ولی از گذرنامه‌ها‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 72
‏خبری نشد. چندی بعد «سعدون شاکر» رئیس سازمان امنیت عراق خدمت‏‎ ‎‏امام رسید و مطالبی در ارتباط با روابط ایران و عراق، اوضاع عراق و منطقه‏‎ ‎‏و گزارش‌هایی از این دست را به عرض امام رسانید. ولی در خاتمه چیزی‏‎ ‎‏بیشتر از پیغام قبلشان نداشت. امام خیلی صحبت کردند که متأسفانه ضبط‏‎ ‎‏نشد، مثلاً فرمودند: «من هرکجا بروم (اشاره به زیلوی اتاقشان) فرشم را‏‎ ‎‏پهن کنم منزلم است» و یا گفتند: «من از آن آخوندها نیستم که تنها به خاطر‏‎ ‎‏زیارت دست از تکلیفم بردارم» و از این قبیل.‏

‏چندی گذشت و خبری نشد. احساسات مردم عراق و ایران در موقع‏‎ ‎‏تشرف امام به حرم مولای متقیان صد چندان دیدنی بود. لذا منزلشان‏‎ ‎‏محاصره شد و کسی را حق ورود نبود.‏

‏برادرم دعایی به بغداد احضار شد و تصمیم آخر «قیادة الثورة»‏‎[1]‎‏ مبنی بر‏‎ ‎‏اخراج امام به او گفته شد و در مراجعت گذرنامه‌ها را به همراه داشت.‏

‏با اجازۀ امام، تصمیم معظم له، مبنی بر سفر به کویت به دوستان‏‎ ‎‏نزدیکمان در نجف گفته شد؛ به هفت – هشت نفر از خصوصی‌ترین افراد.‏‎ ‎‏بلافاصله دو دعوتنامه برای من و امام توسط یکی از دوستانمان در کویت‏‎ ‎‏تهیه شد. (نام فامیل ما مصطفوی است لذا دولت کویت تشخیص نداده‏‎ ‎‏بود). سه ماشین سواری تهیه شد و فردای آن روز بعد از نماز صبح حرکت‏‎ ‎‏کردیم.‏

‏در یکی از ماشینها، من و امام و در دوتای دیگر دوستان نزدیک در‏‎ ‎‏جریان منزلمان. شبی که قرار بود فردایش حرکت کنیم دیدنی بود. مادرم و‏‎ ‎‏خواهرم و حسین برادرزاده‌ام و همسرم و همسر برادرم همگی حالتی‏‎ ‎‏غیرعادی داشتند. تمام حواس من متوجه امام بود. ایشان چون شبهای قبل‏‎ ‎‏سر ساعت خوابیدند و چون همیشه یک ساعت و نیم به صبح برای نماز‏‎ ‎‏شب برخاستند. درست یادم است اهل بیت را جمع کردند و گفتند هیچ‏‎ ‎‏ناراحت نباشید که هیچ نمی‌شود. آخر نمی‌شود ساکت بود. جواب خدا و‏‎ ‎‏مردم را چه می‌دهیم. عمده تکلیف است، نمی‌شود از زیر بار تکلیف شانه‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 73
‏خالی کرد. ایشان گفتند: اینکه هیچ، اگر می‌گفتند یک روز ساکت باش و‏‎ ‎‏اینجا زندگی کن و من می‌دانستم که سکوت یک روز مضر است، محال بود‏‎ ‎‏قبول کنم. و باز از این قبیل بسیار.‏

‏زمانی که می‌خواستیم سوار ماشین شویم در تاریکی مردی غیر معمم‏‎ ‎‏نظرم را جلب کرد. دقیق شدم، آقای دکتر یزدی‏‎[2]‎‏ بود.‏

‏او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمنهای اسلامی ایران در کانادا و‏‎ ‎‏امریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچ وجه از‏‎ ‎‏جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دکتر هم سوار یکی از آن دو ماشین‏‎ ‎‏شد، متوجه شدیم که یک ماشین از مأموران عراقی ما را همراهی می‌کنند.‏‎ ‎‏قرار بود آن روز آقای رضوانی (عضو شورای نگهبان) کار معمولی روزانه‏‎ ‎‏خود را بصورتی عادی دنبال کند. همه به نماز جماعت رفته بودند. اما نجف‏‎ ‎‏از امام خالی بود. صبحانه در یک قهوه‌خانه صرف شد. نان و پنیر و چای.‏

‏نماز ظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد. کارهای مرزی به‏‎ ‎‏سرعت انجام شد. مأمورین عراقی خداحافظی کردند و رفتند. دوستان هم‏‎ ‎‏بجز مرحوم املایی‏‎[3]‎‏- رحمة الله علیه- و آقای فردوسی نماینده طبس و آقای‏‎ ‎‏دکتر یزدی راهی نجف شدند و ما پنج نفر روانه مرز کویت. آقایان یزدی و‏‎ ‎‏فردوسی و املایی کارشان تمام شد، من و امام ماندیم. گفتند صبر کنید!‏‎ ‎‏معلوم شد کویت مطلع شده، از مرکز شخصی آمد که خلاصۀ صحبت یک‏‎ ‎‏ساعته‌اش این بود که ورود ممنوع! بازگشتیم. عراقیها منتظرمان. اهلاً و‏‎ ‎‏سهلاً! از دو بعدازظهر تا 11 شب معطلمان کردند. مرحوم املایی با زرنگی‏‎ ‎‏خاص خودش روانۀ بصره شد و «نجفی‌ها» را از چند و چون قضیه آگاه‏‎ ‎‏ساخت و با مقداری نان و پنیر و کتلت و از این قبیل چیزها برگشت. امام‏‎ ‎‏شدیداً خسته شده بودند و من برای ایشان شدیداً متأثر. امام از قیافۀ من‏‎ ‎‏فهمیدند که من از اینکه ایشان را اینهمه معطل کردند ناراحتم. گفتند تو از‏‎ ‎‏این قضایا نارحت می‌شوی؟ گفتم برای شما شدیداً ناراحتم. گفتند ما هم‏‎ ‎‏باید مثل بقیه سر مرزها بلا سرمان بیاید تا یکی از هزارها ناراحتی‌ای که بر‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 74
‏سر برادرانمان می‌آید لمس کنیم. محکم باش. گفتم چشم!‏

‏در حالی که ما توی اتاقی کثیف گرد امام که دراز کشیده بودند جمع‏‎ ‎‏شده بودیم تفألی به قرآن زدم: «اِذْهَبَ اِلیٰ فِرْعَونَ انهُ طغیٰ قالَ رَبِّ اشْرحْ لی‏‎ ‎‏صَدری وَ یَسَرلی اَمْری»‏‎[4]‎

‏باور کنید که نیروی تازه‌ای گرفتم. خیلی عجیب بود. بیهوده ما را بیش از‏‎ ‎‏نه ساعت معطل کردند. در حالی که ما گفته بودیم که می‌خواهیم به بغداد‏‎ ‎‏برگردیم، امام عصبانی شدند و آنان را تهدید کردند. هروقت من به آنها‏‎ ‎‏می‌گفتم که چرا معطل می‌کنید می‌گفتند باید از بغداد خبر برسد. بعد از‏‎ ‎‏عصبانیت امام آنها بلافاصله با بغداد تماس گرفتند و برخورد امام را با‏‎ ‎‏خودشان گفتند. امام به آنها گفتند آنچه بر من در اینجا بگذرد به دنیا اعلام‏‎ ‎‏می‌کنم! این را هم به بغدادیون خبر دادند، چیزی نگذشت که آمدند که‏‎ ‎‏ببخشید ما نتوانسته بودیم به مرکز خبر دهیم و الا آنها حاضر به این وضع‏‎ ‎‏نبودند و نیستند. تو را به خدا آنچه بر شما گذشته است به مرکز نگویید و از‏‎ ‎‏این قبیل مطالب که چی؟ که مرکز نیست ماییم که چی؟ که امام یک مرتبه‏‎ ‎‏چیزی علیه مرکز ننویسند. ما را سوار کردند ولی دکتر یزدی را نگاه داشتند.‏‎ ‎‏دکتر به من گفت ناراحت نباشید، اینها نمی‌توانند من را نگاه دارند! چهار‏‎ ‎‏نفری عازم بصره شدیم، در هتلی نسبتاً خوب و تمیز شب را به صبح‏‎ ‎‏رساندیم. من و امام در یک اتاق، آقایان فردوسی و املایی در اتاق دیگر. با‏‎ ‎‏تمام خستگی‌ای که امام داشتند بعد از سه ساعت استراحت برای نماز شب‏‎ ‎‏بلند شدند. نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز از تصمیمشان جویا‏‎ ‎‏شدم. گفتند سوریه. گفتم اگر راه ندادند؟ اگر آنها هم برخوردی مثل کویت‏‎ ‎‏کردند بعد کجا؟ کشورهای همسایه یکی یکی بررسی شد.‏

‏کویت که نگذاشت، شارجه و دوبی و از این قبیل به طریق اولی‏‎ ‎‏نمی‌گذارند، عربستان که مرتب فحش می‌داد. افغانستان و پاکستان که‏‎ ‎‏نمی‌شد. می‌ماند سوریه و امام درست تصمیم گرفته بودند، ولی بیگدار به‏‎ ‎‏آب نمی‌شد زد. می‌بایست وارد کشوری شد که ویزا نخواهد و از آنجا با‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 75
‏مقامات سوری تماس گرفته شود که آیا حاضرند بدون هیچ شرطی ما را‏‎ ‎‏بپذیرند. یعنی امام به هیچ وجه محدود نگردند. چرا که اگر محدودیت بود‏‎ ‎‏عراق که منزلمان بود.‏

‏فرانسه را پیشنهاد کردم. زیرا توقف کوتاهمان در فرانسه می‌توانست‏‎ ‎‏مثمر ثمر باشد و امام می‌توانستند بهتر مطالبشان را به دنیا برسانند. امام‏‎ ‎‏پذیرفتند. خوابیدیم. ساعت هشت صبح به مأموران عراقی گفتم می‌خواهیم‏‎ ‎‏برویم بغداد. گفتند می‌توانید برگردید نجف. گفتم نمی‌رویم. ساعتی بعد‏‎ ‎‏آمدند که مرکز می‌گوید تصمیمتان چیست؟ گفتم پاریس. با تعجب رفت.‏‎ ‎‏آقای یزدی ساعت 5 / 10-11 صبح آمد. خوشحال شدیم. می‌خواستند با‏‎ ‎‏ماشین عازم بغدادمان کنند. حال امام مساعد نبود، با اصرار با هواپیما‏‎ ‎‏رفتیم. بلافاصله بعد از پیاده شدن با پاریس تماس گرفتم که عازم آنجاییم.‏‎ ‎‏آقای دکتر حبیبی گفتند چه کنم؟ گفتم تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله‏‎ ‎‏نگیر. شب را در بغداد بودیم. دوستانمان را دوباره دیدیم. امام همان شب‏‎ ‎‏برای زیارت کاظمین مشرف شدند. احساسات مردم عجیب بود. صبح به‏‎ ‎‏فرودگاه رفتیم. هواپیمان را معطل کردند. دو ساعت تأخیر داشت. جمبوجت‏‎ ‎‏بود. ما پنج نفر در طبقه دوم بودیم به اضافۀ سه نفر که آنها را نمی‌شناختیم.‏‎ ‎‏حالت عجیبی برای دوستان بدرقه کننده دست داده بود. نمی‌دانستند بر سر‏‎ ‎‏امام چه می‌آید. مأموران، آقای دعایی را خواستند با حالتی متغیر برگشت.‏‎ ‎‏خجالت کشید که به امام بگوید. به من گفت که گفتند: امام دیگر برنگردد.‏‎ ‎‏چه پر رو و وقیح! با تأثر خندیدم.‏

‏ما در طبقه دوم بودیم. طبقه اول را هم ندیدیم. ولی مسافرانی بودند که‏‎ ‎‏می‌خواستند فرنگی شوند. هواپیما دو سه ساعت پریده بود که ما متوجه‏‎ ‎‏شدیم در آنجا زندانی هستیم. چرا که یکی از ما تصمیم گرفت دستشویی‏‎ ‎‏برود (البته در همان طبقه) با این وصف یکی از آن سه نفر بلند شد و دنبالش‏‎ ‎‏کرد. برای اینکه یقین کنیم درست فهمیدیم، مرحوم املایی بلند شد تا گشتی‏‎ ‎‏در طبقه اول بزند نگذاشتند. برگشت، بحث و گفتگو بین چهار نفرمان‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 76
‏شروع شد. آیا می‌خواهند سر به نیستمان کنند؟ آیا می‌خواهند بدزدنمان؟ آیا‏‎ ‎‏خیال دارند در کشوری زندانیمان کنند و از این آیاها بسیار! امام پایین را‏‎ ‎‏نگاه می‌کردند. تو گویی در چنین سفری نیستند. بعد از صحبتهای بسیار به‏‎ ‎‏این نتیجه رسیدیم که آقایان یزدی و املایی در ژنو پیاده می‌شوند و من و‏‎ ‎‏فردوسی، پهلوی امام بمانیم و اگر نگذاشتند آنان پیاده شوند داد و بیداد‏‎ ‎‏کنیم تا مردم پایین متوجه شوند. دکتر به یکی از آن سه نفر گفت که ما‏‎ ‎‏می‌خواهیم ژنو پیاده شویم، کار داریم، لحظه‌ای بعد بلندگوهای هواپیما‏‎ ‎‏اعلام کرد موقعی که هواپیما در ژنو می‌نشیند کسی غیر از مسافران آنجا پیاده‏‎ ‎‏نشود! خیالاتی شدیم. امام به پایین نگاه می‌کردند. تصمیممان را اجرا‏‎ ‎‏کردیم. املایی یکی از آنها را که می‌خواست مانع پیاده شدنشان شود از‏‎ ‎‏عقب گرفت. یزدی پرید توی پله‌ها! چیزی نگفتند. فقط دو نفرشان‏‎ ‎‏سلاحهایشان را که تا آن موقع دیده نمی‌شد در قفسه‌ای گذاشتند و دنبال‏‎ ‎‏آنها رفتند. بنا بر قرار آقای حبیبی در منزل بود، پشت تلفن منتظر. به او گفتند‏‎ ‎‏که همه دوستانتان را جمع کنید در فرودگاه که اگر مسافران آمدند و ما‏‎ ‎‏نبودیم به هر وسیله‌ای هست نگذارید هواپیما پرواز کند (چون احتمال این‏‎ ‎‏معنی را می‌دادیم که بعد از پیاده کردن مسافران ما را روانه دیاری دیگر کنند)‏‎ ‎‏در این هنگام به امامت امام نماز ظهر و عصر را خواندیم. چند دقیقه بعد‏‎ ‎‏آنها آمدند و ما خوشحال شدیم، تازه جریان را به امام گفتیم و خیالاتی که‏‎ ‎‏کرده بودیم. فرمودند دیوانه شدید! رسیدیم پاریس: برای اینکه عمامه‌ها‏‎ ‎‏جلب نظر نکند امام تنها رفتند و بلافاصله من و بعد از من و امام آن دو‏‎ ‎‏بزرگوار.‏

‏همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که ما مواجه شدیم با این قضیه‏‎ ‎‏چه بخواهیم و چه نخواهیم آیت‌الله آمده است. اگر مطلع می‌شدیم‏‎ ‎‏نمی‌گذاشتیم. وقت خواستند. امام گفتند بیایند، آمدند و گفتند حق ندارید‏‎ ‎‏کوچکترین کاری انجام دهید و امام گفتند: «ما فکر می‌کردیم اینجا مثل‏‎ ‎‏عراق نیست، من هرکجا بروم حرفم را می‌زنم. من از فرودگاهی به فرودگاه‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 77
‏دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر می‌کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام‏‎ ‎‏ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشته‌اند تا مردم جهان صدای‏‎ ‎‏ما مظلومان را نشنوند ولی من صدای مردم دلیر را به دنیا خواهم رساند، من‏‎ ‎‏به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می‌گذرد».‏

‏امام در فرانسه شبانه روز کار می‌کردند. روزی نبود مگر اینکه‏‎ ‎‏سخنرانی‌ای داشتند و یا مصاحبه و اعلامیه‌ای و این پدر پیر انقلاب با تمام‏‎ ‎‏وجود برای سقوط شاهنشاهی ایران و شکست امریکا که به امید خدا در‏‎ ‎‏منطقه خواهد بود سرازپا نمی‌شناخت.‏

‏گاهی مصاحبه‌گران می‌گفتند که اینگونه ندیده‌اند در اتاقی 4×3 بدون‏‎ ‎‏تشریفات و بیا و برو و بدون میز و صندلی روحانی‌ای سخن می‌گوید و‏‎ ‎‏بدنبال آن ایرانی به سخن و حرکت در می‌آید.‏

‏رفت و آمدهای سیاسیون ایرانی شروع شد. از ایران و کشورهای‏‎ ‎‏اروپایی، آسیایی و امریکا. تقریباً همه آمدند و گفتند به رفتن شاه راضی‏‎ ‎‏شوید. چرا که امریکا و ارتش را نمی‌شود شکست داد، ولی امام‏‎ ‎‏می‌فرمودند: شما به مردم کاری نداشته باشید. آنان جمهوری اسلامی را‏‎ ‎‏می‌خواهند. اگر بخواهید این مطالب را رسماً بگویید شما را به مردم معرفی‏‎ ‎‏می‌کنم! و بارها امام می‌فرمودند که ارتش از خودمان است به امریکا هم که‏‎ ‎‏مربوط نیست. شاه رفتنی است. ریشۀ رژیم شاهنشاهی را باید قطع کرد و‏‎ ‎‏مردم را آزاد نمود.‏

‏مردم ایران هم خوب فهمیده بودند و به قول یکی از دوستان خوبمان که‏‎ ‎‏می‌گفت امام و امت یکدیگر را شناخته‌اند، بقیه هم حرفهای نامربوط‏‎ ‎‏می‌زنند! مردم شعارهایشان را هم از اعلامیه‌های امام می‌گرفتند.‏

‏در اینجا باید این مطلب را تذکر دهم که امام خیلی سریع می‌نویسند.‏‎ ‎‏مثلاً در ظرف یک ربع، یک صفحه بزرگ. واقعاً مشکل است. آخر امام‏‎ ‎‏است و روی هر جمله‌شان حساب می‌شود و می‌بینند که در نوشتن دارای‏‎ ‎‏سبک خاصی هستند. با اینکه وقتی که قرار شد دربارۀ موضوعی موضعی‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 78
‏گرفته شود رسم است که دستیاران مطالبی را تهیه می‌کنند و برای رئیس‏‎ ‎‏جمهور و یا شخصیتی می‌خوانند و آنها هم نظرات خودشان را می‌گویند و‏‎ ‎‏پس از حک و اصلاح امضا می‌کنند. ولی امام، تمامی اعلامیه‌هایشان را‏‎ ‎‏خودشان نوشته‌اند و می‌نویسند. یک اعلامیه نیست. مگر اینکه امام تمامی‏‎ ‎‏آن را نوشته باشند. ما فقط گزارشها را به امام می‌رساندیم و هم اکنون هم‏‎ ‎‏می‌رسانیم و باقی با امام بود و هست.‏

‏شیرین است که با تمام این اوصاف، بعضیها با کمال بیشرمی مدعی‏‎ ‎‏شدند که ما اعلامیه‌ها را می‌نویسیم! اصلاً ما به امام گفتیم تا حکومت‏‎ ‎‏اسلامی را در نجف تدریس کنند! ما گفتیم با شاه مبارزه کن و اینچنین هم‏‎ ‎‏مبارزه کن! ما و ما و ما! و من در اینجا صریحاً اعلام می‌کنم: ‏

‏1- امام خود تصمیم به هجرت گرفتند و هیچکس حتی به اندازه‏‎ ‎‏سرسوزنی در رفتن امام به پاریس دخالتی نداشت. فقط من پاریس را در آن‏‎ ‎‏شب عنوان نمودم که امام پذیرفتند.‏

‏2- تمام اعلامیه‌هایشان را خودشان می‌نوشتند و می‌نویسند و امام‏‎ ‎‏حاضرند و ناظر. اگر غیر از این بود و هست تکذیب بفرمایند و اگر کسی‏‎ ‎‏مدعی است که امام را به پاریس آورده است و یا برده است و یا کلمه‌ای‏‎ ‎‏برای امام نوشته است دروغ محض است و من خواهش می‌کنم که در‏‎ ‎‏اینصورت مطلب را آفتابی کند. چرا که در غیر این صورت بعداً ادعایی‏‎ ‎‏پذیرفته نیست و اما من چرا روی این دو نکته تکیه کردم با این که از عهده‏‎ ‎‏این نوشتار که داستان هجرت امام امت است خارج می‌باشد زیرا تاریخ ما‏‎ ‎‏و مسیر تاریخی انقلابها و انقلاب ما در نتیجه نظام جمهوری اسلامی ما از‏‎ ‎‏مسیر اصلی و اصیل خود منحرف می‌شود و دیری نمی‌پاید که حرکت اصیل‏‎ ‎‏و مردمی و خدایی امام به یک حرکت سیاسی مترشح از غرب و شرق و یا‏‎ ‎‏این گروه مبدل می‌گردد. چنانکه گفته شد و چه بی‌پروا و تقوا گفته شد که‏‎ ‎‏در تمام حرکات و سفرها این ما بودیم که در کنار امام بودیم! دوستان خرده‏‎ ‎‏نگیرند که کسی در ذهنش هم چنین چیزهایی آن هم نسبت به امام نمی‌آید و‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 79
‏تو چرا عنوان کردی! برادران و خواهران عزیز تا امام هست که خدا او را تا‏‎ ‎‏انقلاب مهدی زنده نگه دارد باید روشن شود که: ‏

‏1- هیچ کس از هجرت امام بجز من و تنی چند از دوستان معمم نجف‏‎ ‎‏خبری نداشت.‏

‏2- امام خود تصمیم به هجرت به فرانسه را گرفتند و این حرکت به هیچ‏‎ ‎‏کس و هیچ یک از گروههای سیاسی چه داخل و چه ایرانیان خارج مربوط‏‎ ‎‏نیست.‏

‏فردا ادعا نشود که ما آمدیم تا امام را راهی پاریس کنیم و یا به ما از ایران‏‎ ‎‏گفته شد تا به امام بگوییم در فرانسه بهتر می‌شود مبارزه کرد و از این قبیل‏‎ ‎‏لاطایلاتی که اگر با بودن امام روشنش نکنیم فردا از بزرگترین انحرافات‏‎ ‎‏اساسی این انقلاب و نهضت به شمار خواهد رفت! پس از دو روز توقف‏‎ ‎‏به دهاتی در هفت فرسنگی پاریس رفتیم «نوفل لوشاتو» آنجا منزل آقای‏‎ ‎‏عسگری بود. ایشان به ما خیلی محبت کرد. منزلی در پاریس گرفته شد تا‏‎ ‎‏هرکس بخواهد به نوفل لوشاتو بیاید از آنجا راهنمایی شود و یا با مینی‌بوس‏‎ ‎‏که در آنجا بود و روزی یکی دو بار رفت و آمد می‌کرد به دیدار امام بیاید. دو‏‎ ‎‏سه ماه پرخاطره‌ای بود. نمی‌شود نوشت. زیاد می‌شود. شاه رفت و امام‏‎ ‎‏تصمیم گرفتند تا به ایران بیایند. در ایران تقریباً همه مخالف این سفر‏‎ ‎‏بودند. یعنی می‌ترسیدند و می‌گفتند زود است و حق هم داشتند بترسند.‏‎ ‎‏انقلاب بود و امام. اگر خدای ناکرده طوری می‌شد چه می‌شد! تلفن پشت‏‎ ‎‏تلفن که داستان را به امام بگو. من هم می‌گفتم. اما امام تصمیمشان را گرفته‏‎ ‎‏بودند و خبر دارید که در ایران چه گذشت. فرودگاهها را بستند. فایده‌ای‏‎ ‎‏نکرد. زیرا می‌دانستند که اگر امام بیایند کارشان تمام است. هواپیمایی‏‎ ‎‏اجاره شد. بنا شد هر کسی پول خودش را بدهد. لذا امام کرایه خودشان و‏‎ ‎‏من را دادند. پلیس فرانسه برای حفظ امام از منزل تا فرودگاه تدابیر امنیتی‏‎ ‎‏دیده بود. همراه ما صد و پنجاه نفر خبرنگار بود و ما هم تقریباً دویست نفر.‏‎ ‎‏رسیدیم به تهران و بعد بهشت زهرا.‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 80
‏امام را بعد از صحبت در مهرآباد نمی‌گذاشتند به بهشت زهرا بروند.‏‎ ‎‏می‌گفتند خطرناک است. آیت‌الله منتظری و مرحوم آیت‌الله طالقانی از امام‏‎ ‎‏خواستند تا یکسره به منزل بروند. مرحوم دکتر بهشتی هم با رفتن امام موافق‏‎ ‎‏نبود. وقتی خوب حرفهایشان را زدند. امام رو کردند به من و گفتند ماشین‏‎ ‎‏کجاست؟ من قول داده‌ام به بهشت زهرا بروم و رفتیم. امام بعد از صحبت‏‎ ‎‏نزدیک بود در اثر فشار جمعیت له شوند. حالشان به هم خورد ولی بحمدالله‏‎ ‎‏بخیر گذشت. این مختصری است از خاطرات زیادی که در این رابطه‏‎ ‎‏دارم. خیلی مختصر نوشتم.‏

‏همزمان با تصمیم امام خمینی به هجرت از عراق و ادامۀ رهبری نهضت‏‎ ‎‏تا سرنگونی نظام سلطنتی، رژیم شاه با هماهنگی مقامات آمریکا درصدد‏‎ ‎‏برمی‌آیند تا تجربه‌های به ظاهر موفق سرکوبی قیام 15 خرداد 42 و‏‎ ‎‏دستگیری امام و حوادث 13 آبان را تکرار کنند. در این بخش با استناد به‏‎ ‎‏اسناد مندرج در پروندۀ امام خمینی که از سوی ساواک در بیش از 50 جلد‏‎ ‎‏تنظیم گردیده است به گوشه‌ای از این اقدامات می‌پردازیم: ‏

‏هراس بیش از حدّ رژیم شاه از مبارزات امام خمینی(س) و بازگشت‏‎ ‎‏امام به ایران در گزارش سرّی سازمان اطلاعات و امنیت- که صرفاً برای‏‎ ‎‏ملاحظۀ محمدرضا شاه، تهیه و تنظیم شده بود- چنین آمده است: ‏

‏«اطلاع رسیده حاکی است که به دنبال مضیقه‌هایی که از طرف دولت‏‎ ‎‏عراق اخیراً در مورد روح‌الله خمینی(س) ایجاد گردیده، مشارالیه اعلام‏‎ ‎‏کرده که تصمیم دارد کشور مزبور را ترک نماید. دربارۀ محل اقامت بعدی او‏‎ ‎‏گفته شده که وی قصد دارد فعلاً به کویت برود و از آنجا احتمالاً به سوریه‏‎ ‎‏یا ترکیه عزیمت خواهد نمود.‏

‏آنچه که مسلم است دولت عراق با ایجاد محدودیت برای (امام)‏‎ ‎‏خمینی(س)، عملاً در وضعیتی قرار گرفته که نمی‌تواند در آینده، نسبت به‏‎ ‎‏وی، روش مماشات در پیش بگیرد و لذا برای رهایی از بن بست کنونی،‏‎ ‎‏خروج (امام) خمینی(س) را از این کشور استقبال می‌کند (امام)‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 81
‏خمینی(س) هم که به جهت محدودیتهای مذکور، قادر به ادامه فعالیت و‏‎ ‎‏تحریکات علیه ایران نیست، ترجیح می‌دهد که از عراق خارج شود. بنابراین‏‎ ‎‏خارج شدن وی، از کشور مورد بحث، امری است که قریباً واقع می‌شود. اما‏‎ ‎‏نکتۀ اساسی در این مورد آن است که این شخص، بعد از خروج عراق، به‏‎ ‎‏کجا خواهد رفت.»‏

‏احتمالات و امکانات در این زمینه، متعدد است و موارد قوی قابل‏‎ ‎‏پیش بینی به شرح زیر می‌باشد: ‏

‏1- با توجه به اینکه در یک سال اخیر، تبلیغات زیادی به نفع وی در‏‎ ‎‏ایران صورت گرفته و برای او، این اعتقاد حاصل شده که در داخل ایران،‏‎ ‎‏طرفداران زیادی دارد، احتمال دارد که ناگهان تصمیم بگیرد همراه با‏‎ ‎‏اطرافیان خود به ایران بیاید. او در این مورد، بر این باور تکیه دارد که وجود‏‎ ‎‏طرفداران زیاد او در ایران، پشتوانه‌ای برای فعالیت آزادانۀ او، در جهت‏‎ ‎‏تعقیب هدفهایش در داخل کشور خواهد بود.‏

‏2- به کشور سوریه برود. حکومت علوی سوریه که در رأس آن،‏‎ ‎‏حافظ اسد قرار دارد از جهت دشمنی با حکومت عراق و قرابت مذهبی و‏‎ ‎‏همچنین نشان دادن چهرۀ رادیکالیستی، احتمالاً در پذیرش (امام) خمینی‏‎ ‎‏درنگ نخواهد کرد. اگر چه ممکن است در صورت اقامت (امام) خمینی‏‎ ‎‏(س) در سوریه، امکانات وسیع گذشته برای فعالیت را که در عراق داشته،‏‎ ‎‏فاقد باشد، مع هذا در صورت سکونت در سوریه با استفاده از عوامل‏‎ ‎‏متعددی که به لبنان تردد دارند و نیز با برخورداری از امکانات سازمانهای‏‎ ‎‏فلسطینی، فعالیتهای پیشین را ادامه خواهد داد.‏

‏3- ترکیه را برای اقامت انتخاب کند. در این صورت هم اگر چه این‏‎ ‎‏شانس که مقامات دولت ترکیه، مساعدتهایی نسبت به او بنمایند، وجود‏‎ ‎‏ندارد، مع هذا شرایط سیاسی و اجتماعی ترکیه، سهولتهای فراوانی را برای‏‎ ‎‏فعالیتهای ضدایرانی در اختیار مشارالیه قرار می‌دهد. به علاوه امکان اینکه‏‎ ‎‏گروه‌های ناسیونالیست ایرانی که رویه و تحریکات (امام) خمینی(س) را‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 82
‏به زیان مصالح ملی می‌دانند او را ترور کنند، بیشتر از سوریه می‌باشد.‏

‏4- با رفتن به کویت، در این کشور بماند. احتمال در این مورد، ضعیف‏‎ ‎‏است، زیرا نه از لحاظ مذهبی و نه از لحاظ سیاسی، شرایط متعددی برای‏‎ ‎‏(امام) خمینی(س) با داشتن هدفهای سیاسی معین وجود ندارد.‏

‏5- عزیمت (امام) خمینی(س) به کشورهای دیگر مسلمان از جمله‏‎ ‎‏پاکستان، یمن شمالی، عربستان، لیبی، الجزایر و مصر بسیار ضعیف‏‎ ‎‏است.‏

‏براساس احتمالات بالا، در صورت وقوع هر یک از شقوق مورد اشاره،‏‎ ‎‏مسائلی در رابطه با امنیت ملی ایران، قابل پیش بینی است.‏

‏در صورتی که (امام) خمینی(س) تصمیم به مسافرت و اقامت در ایران‏‎ ‎‏بگیرد. آزادی او، حتی برای یک روز هم مصلحت نیست. زیرا این فرصت را‏‎ ‎‏به گروههای مخالف و مخرب می‌دهد که گرد او جمع شوند و تشجیع‏‎ ‎‏گردند و در عمل جنگ خانگی به وجود آورند. بنابراین در صورت وقوع‏‎ ‎‏چنین امری یعنی ورود (امام) خمینی(س) به ایران، موارد زیر می‌تواند دافع‏‎ ‎‏وقوع حوادث نامطلوب باشد: ‏

‏1- به مرزهای ورودی کشور، اعم از هوایی و زمینی در تهران، خسروی،‏‎ ‎‏خرمشهر، آبادان و شیراز آماده باش داده شود که در صورت ورود خمینی به‏‎ ‎‏داخل کشور، او را متوقف نموده و از تماس او با افراد غیر مسئول، جداً‏‎ ‎‏جلوگیری نمایند.‏

‏2- بلافاصله از مرز ورودی به وسیلۀ هواپیما یا هلیکوپتر به یک پادگان‏‎ ‎‏نظامی مطمئن در تهران منتقل و تحت مراقبت شدید قرار گیرد.‏

‏3- از سوی واحدهای نظامی و انتظامی در سراسر کشور، به منظور‏‎ ‎‏جلوگیری از بروز حوادث نامطلوب و سرکوبی اقدامات اخلالگرانه آماده‏‎ ‎‏باش برقرار و پیش‌بینیهای لازم به عمل آید. در صورت بروز آشوبهای‏‎ ‎‏پردامنه در هر نقطه، حکومت نظامی برقرار شود و به اخلالگران و عناصر‏‎ ‎‏آشوب طلب، فرصت بهره‌برداری داده نشود.‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 83
‏4- آیات و مراجع مقیم کشور که به استثنای چند نفر معدود از آنها،‏‎ ‎‏عموماً در باطن با (امام) خمینی(س) مخالف‌اند، نسبت به حساسیت‏‎ ‎‏موضوع، توجیه شوند تا بر اثر ترس از ایادی وی و یا ملاحظات و محظورات‏‎ ‎‏دیگر، دست به اقدامات حساب نشده‌ای نزنند.‏

‏5- کلیه طرفداران و ایادی شناخته شدۀ (امام) خمینی(س) در نقاط‏‎ ‎‏مختلف کشور بلافاصله دستگیر شوند، تا مجال انجام تحریکات مضره و‏‎ ‎‏ایجاد اغتشاش پیدا نکنند. چنانچه (امام) خمینی(س)، کشور دیگری را‏‎ ‎‏غیر از ایران برای اقامت انتخاب کند، اقدامات زیر، ضروری احساس‏‎ ‎‏می‌گردد: ‏

‏1- اعلام آماده باش به واحدهای نظامی و انتظامی به منظور جلوگیری‏‎ ‎‏از وقوع حوادث اخلالگرانه در داخل کشور و ممانعت از توسعۀ چنین‏‎ ‎‏حوادثی.‏

‏2- از هم اکنون، تدارکات لازم فراهم آید تا با برقراری یک سیستم کنترل‏‎ ‎‏و کسب اطلاعات به موقع، بتوان از تصمیمات و ارتباطات بعدی وی‏‎ ‎‏اطلاع حاصل نمود.‏

‏3- از طریق سیاسی، با وزارت امور خارجۀ کشور محل اقامت مشارالیه‏‎ ‎‏تماس حاصل و مناسبات کشور شاهنشاهی با کشور میزبان یادآور و نقطه‏‎ ‎‏نظرهای ضدایرانی امام خمینی‌(س) عنوان و اضافه گردد که دادن هرگونه‏‎ ‎‏آزادی عمل به این شخص، نتایجی خواهد داشت که در نهایت، روابط‏‎ ‎‏حسنۀ دو کشور را مورد کدورت و خدشه قرار خواهد داد.‏

‏مراتب جهت استحضار خاطر خطیر شاهانه از عرض گذشت.‏

‏از گزارش باصطلاح «شرفعرضی» ساواک به شاه، چنین برمی‌آید که رژیم‏‎ ‎‏به عناوین مختلف، در‌صدد به شهادت رساندن حضرت امام خمینی(س)‏‎ ‎‏بوده و ساواک، قصد داشته است در صورتی که حضرت امام(س) به ترکیه‏‎ ‎‏سفر کند ایشان را ترور کنند و ارتکاب این جنایت را به گردن «گروههای‏‎ ‎‏ناسیونالیست ایرانی که رویۀ (امام) خمینی را به زیان مصالح ملی می‌دانند»‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 84
‏بیندازد و بدین وسیله بر موضوع، سرپوش بگذارد.‏

‏* * *‏

‏هر روز که می‌گذشت بر میزان خشم و نفرت مردم مسلمان ایران از شاه‏‎ ‎‏و شاه‌‌پرستان افزوده می‌شد و پیامها و رهنمودهای امام(س) به صورتهای‏‎ ‎‏مختلف به دست مردم ایران می‌رسید. محتوای همۀ این پیامها و سخنرانیها‏‎ ‎‏بر ضرورت ادامۀ مبارزه با رژیم تا سرنگونی شاه، تأکید داشت و دستگاهها‏‎ ‎‏و سازمانهای نظامی و انتظامی و جاسوسی شاه را بیشتر به وحشت‏‎ ‎‏می‌انداخت.‏

‏نامۀ شماره 4384 / 843 مورخ 19 / 7 / 1357 ساواک که به عنوان‏‎ ‎‏رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران صادر شده، حاکی از وحشت کامل رژیم از‏‎ ‎‏بازگشت امام خمینی(س) به ایران است.‏

‏متن نامه چنین است: ‏

‏به: تیمسار ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران‏

‏از: ساواک‏

‏درباره: روح الله خمینی‏

‏نظر به اینکه احتمال دارد نامبردۀ بالا از طریق یکی از مرزهای هوایی یا‏‎ ‎‏زمینی وارد کشور گردد و در این صورت، خود و همراهانش بایستی‏‎ ‎‏بلافاصله و بدون فوت وقت، با هواپیما یا هلیکوپتر نظامی به مرکز اعزام‏‎ ‎‏شوند، خواهشمند است دستور فرمایید به فرماندهان پادگانهای نظامی و‏‎ ‎‏پایگاههای هوایی و فرمانداریهای نظامی شهرهایی که دارای مرز هوایی و‏‎ ‎‏زمینی می‌باشند اعلام نمایند تا در این زمینه، هماهنگی لازم با سازمانهای‏‎ ‎‏اطلاعات و امنیت محل معمول دارند.‏

‏رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور- سپهبد مقدم‏

‏گیرنده: مدیریت کل ادارۀ سوم بازگشت به شماره‏‎ ‎‏7575 / 312-9 / 577 جهت اطلاع.‏

‏دستگیری حضرت امام خمینی(س) پس از ورود به ایران و اعزام ایشان‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 85
‏به نقطۀ نامعلومی توسط عمال رژیم، در صدر برنامه‌ها قرار داشت. این‏‎ ‎‏تلگرام که به ساواکهای آبادان، شیراز، بوشهر، بندرعباس و زاهدان مخابره‏‎ ‎‏شده، مبتنی بر همین موضوع است.‏

‏«پیرو شماره 7575 / 312-19 / 7 / 1357 به فرموده مقرر است کارمند‏‎ ‎‏مسئول در آن سازمان، قبل از نشستن پروازهای خارجی در فرودگاه حاضر، و‏‎ ‎‏پس از فرود هواپیما بلافاصله به داخل هواپیما مراجعه و به طور‏‎ ‎‏غیر محسوس، مسافرین را چک نموده و چنانچه (امام) خمینی در هواپیما‏‎ ‎‏بود، کلیه مسافرین را از هواپیما پیاده و نامبرده در هواپیما نگهداری شده و‏‎ ‎‏سپس با یک فروند هواپیما یا هلیکوپتر نظامی به مرکز اعزام و چگونگی را‏‎ ‎‏در اسرع وقت، تلگرافی اعلام نمایند.‏

‏7285 / 843-15 / 7 / 57 آصفی‏

‏گیرندگان: رضائیه- تبریز- کرمانشاه- مشهد- سازمان. چون امکان دارد‏‎ ‎‏سوژه از طریق یکی از مرزهای هوایی یا زمینی به کشور وارد شود، لذا از هم‏‎ ‎‏اکنون در مرزهای ورودی، آمادگی لازم داشته باشند، تا به محض ورود او،‏‎ ‎‏هرگونه ارتباط وی را با افراد غیر مسئول قطع و مراتب را بلافاصله اعلام و‏‎ ‎‏سوژه را با هواپیما یا هلیکوپتر نظامی به مرکز اعزام نمایند.»‏

‏دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی رژیم، گیج و منگ شده بودند. محتوای‏‎ ‎‏نامه‌ها و تلگرامهای متبادله بین آنان، نشانۀ همین سردرگمی است. امام‏‎ ‎‏خمینی(س) هجرت تاریخی خود از نجف به پاریس را در سیزدهم مهرماه‏‎ ‎‏1357 آغاز کرده بودند. اما چهار روز بعد از این تاریخ، و زمانی که امام با‏‎ ‎‏حضورشان در «نوفل لوشاتو» در حومۀ پاریس، چشم جهان را به سوی خود‏‎ ‎‏جلب کرده‌اند و صدها گزارشگر و خبرنگار و عکاس از خبرگزاریهای بزرگ‏‎ ‎‏دنیا به این شهرک روی آورده‌اند، رئیس ساواک بندرعباس در تاریخ هفدهم‏‎ ‎‏مهر ماه 57 از مسئولانش در تهران کسب تکلیف می‌کند! متن تلگرام‏‎ ‎‏«خیلی فوری» و «سری» ساواک بندرعباس به ساواک مرکز چنین است: ‏

‏به: 843 و 312‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 86
‏از: بندرعباس ‏

‏بازگشت شمارۀ 7285 / 843-15 / 7 / 57 ضمن اجرای مفاد امریۀ‏‎ ‎‏معطوفی به منظور انجام اوامر صادره در تاریخ 16 / 7 / 57 شورای‏‎ ‎‏هماهنگی اطلاعاتی تشکیل و پیشنهادات زیر، به وسیلۀ اعضا مطرح،‏‎ ‎‏مستدعی است مقرر فرمایید در صورت فرود هواپیمای حامل فرد مورد بحث‏‎ ‎‏جهت روشن شدن موضوع، اوامر لازم صادر فرمایند: ‏

‏1- آیا سوژه و وسایل، مورد بازرسی قرار گیرد یا خیر؟‏

‏2- آیا به وسیله پرسنل نظامی اسکورت شود یا غیر نظامی و به چه‏‎ ‎‏تعداد؟‏

‏3- با همراهان چگونه رفتار شود؟‏

‏4- اگر همراهان از پیاده شدن امتناع نمودند، تکلیف چیست؟‏

‏5- پایگاه نهم نیروی هوایی شاهنشاهی، آمادگی کامل برای اعزام‏‎ ‎‏هواپیما دارد، منتها در مرکز نیز هماهنگی لازم به عمل آید. بهرام‏

‏گیرنده: مدیریت کل سوم 312 بازگشت به شمارۀ فوق، جهت‏‎ ‎‏استحضار و هرگونه اقدام مقتضی محترماً به استحضار می‌رساند موضوع‏‎ ‎‏مربوط به مراجعت احتمالی (امام) خمینی به ایران است.‏

‏سیل ایرانیان مقیم خارج، برای دیدار رهبر سازش‌ناپذیر انقلاب از‏‎ ‎‏کشورهای گوناگون به سوی پاریس، سرازیر شده و امام خمینی(س) با‏‎ ‎‏سخنان، پیامها و مصاحبه‌های کوبنده و تاریخی‌شان مسیر مبارزۀ همه‏‎ ‎‏جانبۀ مردم از جان گذشته و شهید دادۀ ایران علیه «طاغوت» را مشخص‏‎ ‎‏می‌کنند. هنوز هیچ‌گونه بحثی نیز دربارۀ تاریخ بازگشت امام به میهن به‏‎ ‎‏میان نیامده است. جعفر شریف امامی در مجلس فرمایشی شورای ملی‏‎ ‎‏نعره می‌زند که: «من شریف امامی 20 روز پیش نیستم» و آنانی که به نام‏‎ ‎‏«نمایندگان ملت» گرد آمده‌اند به سخنانش «صحیح است» و «احسنت‏‎ ‎‏احسنت» می‌گویند، اما ساواک شاه، گویا بی خبر از همۀ رخدادها، پشت‏‎ ‎‏سر هم، دستورالعمل صادر می‌کند و منتظر است که امام از طریق مرز‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 87
‏هوایی یا زمینی وارد کشور شوند و او را دستگیر کنند و با هلیکوپتر یا‏‎ ‎‏هواپیمای نظامی به تهران اعزام دارند و بعد هم ایشان را به یکی از‏‎ ‎‏پادگانهای نظامی انتقال دهند و او را به شهادت برسانند و کسی نیز خبردار‏‎ ‎‏نشود!! گوش تا گوش، خبردار نشود! اکنون که اسناد ساواک، پیش روی‏‎ ‎‏ماست، با مطالعۀ محتوای آنها درمی‌یابیم که چه موجودات ابله و کودنی در‏‎ ‎‏این سازمان عریض و طویل حکمرانی می‌کردند و از مغزهای علیل آنها چه‏‎ ‎‏ترهاتی، تراوش می‌کرده است!‏

‏این صاحبان مغزهای پوسیده و علیل، به این باور رسیده بودند که امام‏‎ ‎‏خمینی(س) بی هیچ اندیشه‌ای دربارۀ سرنوشت اسلام و انقلاب و مردمی‏‎ ‎‏که به فرمان ایشان با راهپیماییها، تظاهرات و اعتصابهای خود، پایه‌های‏‎ ‎‏تخت شاهنشاهی را به لرزه درآورده‌اند، یکباره وارد ایران خواهد شد و شاه و‏‎ ‎‏نوکرانش نیز به امیال پست خود خواهند رسید. به این تلگرام که از «ساواک‏‎ ‎‏مرکز» به عنوان ساواکهای آبادان، شیراز، بوشهر، بندرعباس، زاهدان،‏‎ ‎‏رضائیه، تبریز، کرمانشاه و مشهد در تاریخ هفدهم مهر ماه 1357 مخابره‏‎ ‎‏شده است توجه کنید: ‏

‏«پیرو شماره 7285 / 843-15 / 7 / 57 دستور فرمایید مفاد پیروی در‏‎ ‎‏شهرهایی که حکومت نظامی برقرار است یا فرماندار نظامی و در سایر‏‎ ‎‏شهرها یا فرماندۀ پادگان محل مطرح و ضمن هماهنگی قبلاً در مورد تهیه و‏‎ ‎‏آمادگی هواپیما یا هلیکوپتر پیش‌بینیهای لازم به عمل آید تا چنانچه سوژه / ‏‎ ‎‏امام خمینی / از طریق مرزهای آن سازمان به کشور وارد گردید در اعزام وی‏‎ ‎‏به مرکز، کمترین وقفه‌ای حاصل نگردیده و نامبرده برای مدت طولانی (چند‏‎ ‎‏ساعت) در آن منطقه، توقف ننمایند.‏

‏4318 / 843-17 / 7 / 57 – آصفی»‏

‏ثابتی در پاسخ به پرسشهای رئیس ساواک هرمزگان که اگر / امام / ‏‎ ‎‏خمینی(س) آمدند، با ایشان چه کنیم و چه رفتاری با همراهانشان داشته‏‎ ‎‏باشیم دستورالعمل صادر می‌کند که: ‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 88
‏به: سازمان اطلاعات و امنیت هرمزگان‏

‏از: مرکز‏

‏رمز شود‏

‏بازگشت به 9543 / 17-17 / 7 / 57 ‏

‏1- لزومی برای بازرسی وسایل سوژه و همراهان وی نیست.‏

‏2- در صورت لزوم به تعداد لازم، مراقب همراه داشته باشد.‏

‏3- همراهان سوژه / امام خمینی / ناگزیرند از هواپیما پیاده شوند.‏

‏4- همراهان نیز به تهران اعزام گردند.‏

‏5- دستور لازم از طریق ستاد بزرگ به واحدهای هوایی داده شده است.‏

‏7876- 312- 19 / 7 / 57- ثابتی‏

‏دستورالعمل وحشیانۀ ثابتی، تأکید می‌کند که: اگر همراهان امام‏‎ ‎‏خمینی(س) حاضر به پیاده شدن از هواپیما نباشند با توسل به جبر و زور،‏‎ ‎‏آنها را پیاده کنند و تمام آنان را به تهران اعزام دارند.‏

‏ماه محرم سال 1357 در پیش است. محرم ماهی که امام خمینی(س)‏‎ ‎‏آن را «ماه پیروزی خون بر شمشیر» نامیدند. رژیم شاه دریافته است که این‏‎ ‎‏ماه، ماهی سرنوشت ساز برای انقلاب اسلامی است و خون «یاران خمینی»‏‎ ‎‏در تاسوعا و عاشورای حسینی به جوش خواهد آمد و کاری خواهند کرد که‏‎ ‎‏ستونهای کاخ ستم فرعون زمانه را خواهد لرزاند. ساواک شاه نیز با تمام‏‎ ‎‏بلاهت و ناآگاهیهایش، ظاهراً به این نکته، پی برده است. به این تلگرام،‏‎ ‎‏توجه کنید!‏

‏به: سازمانهای خوزستان، کرمانشاهان، فارس و هرمزگان‏

‏از: مرکز.... رمز شود!‏

‏پیرو 7575 / 312-19 / 7 / 57 نظر به اینکه امکان دارد خمینی در‏‎ ‎‏ماههای محرم و صفر از طریق یکی از مرزهای هوایی یا زمینی به کشور وارد‏‎ ‎‏شود، از هم اکنون در مرزهای ورودی آمادگی لازم داشته باشند تا به محض‏‎ ‎‏ورود هرگونه ارتباط، او را بدواً با افراد غیر مسئول قطع نموده و مراتب را‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 89
‏بلافاصله اعلام و یاد شده را در اولین فرصت با هواپیما یا هلیکوپتر نظامی‏‎ ‎‏به تهران اعزام دارند- طباطبایی- 9 / 9 / 57 ‏

‏گیرنده: مدیریت کل ادارۀ هشتم (800) جهت استحضار و هرگونه‏‎ ‎‏اقدام لازم از نقطه نظر کنترل مرز هوایی مهرآباد، پیرو، شمارۀ فوق.‏

‏سپهبد مقدم رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) هم بیکار‏‎ ‎‏نمی‌نشیند. او نیز از فرا رسیدن ماههای محرم و صفر، احساس خطر می‌کند‏‎ ‎‏و دست به دامان همپالگیهایش در ارتش، شهربانی و ژاندارمری می‌شود‏‎ ‎‏نامۀ زیر، بیانگر هراس رئیس سازمانی است که تا چندی پیش، نامش مو را‏‎ ‎‏بر تن راست می‌کرد. متن نامه، چنین است: ‏

‏به: تیمسار ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران‏

‏از: ساواک- خیلی فوری‏

‏درباره: روح الله الخمینی‏

‏«پیرو 4384 / 843-19 / 7 / 57 نظر به اینکه امکان دارد خمینی در‏‎ ‎‏ماههای محرم و صفر، از طریق یکی از مرزهای هوایی یا زمینی به کشور وارد‏‎ ‎‏شود، خواهشمند است دستور فرمایید به فرماندهان نظامی کلیۀ‏‎ ‎‏شهرستانهایی که مرزهایی هوایی و زمینی و دریایی دارند هشدار داده شود‏‎ ‎‏از هم اکنون در مرزهای ورودی آمادگی لازم داشته باشند تا به محض ورود‏‎ ‎‏یاد شده، هرگونه ارتباط او را بدواً با افراد غیر مسئول قطع نموده و با‏‎ ‎‏همکاری با سازمان اطلاعات و امنیت محل، وی را در اولین فرصت با‏‎ ‎‏هواپیما یا هلیکوپتر نظامی به تهران اعزام دارند.‏

‏رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور- سپهبد مقدم»؟‏

‏گیرندگان: 1- تیمسار ریاست شهربانی کشور شاهنشاهی جهت اطلاع‏‎ ‎‏و اقدام لازم.‏

‏2- تیمسار فرماندهی ژاندارمری کشور شاهنشاهی جهت اطلاع و اقدام‏‎ ‎‏لازم.‏

‏دو ماه از اقامت امام خمینی در «نوفل لوشاتو» گذشته است. اکثر‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 90
‏تحلیلگران و همۀ جهانیان به این نتیجه رسیده‌اند که «شاه رفتنی است» و‏‎ ‎‏بسیاری از سردمداران و دولتمردان و چپاولگران، فرار را بر قرار ترجیح داده‏‎ ‎‏و با خروج سرمایه‌های کلانشان، از کشور گریخته‌اند. اما طراحان سازمان‏‎ ‎‏سیا و عواملشان در ساواک ایران امیدوارند که آب رفته به جوی باز می‌گردد.‏‎ ‎‏ارتشبد حسین فردوست نزدیکترین ندیم شاه و مهرۀ انگلیس و امریکا در‏‎ ‎‏دربار می‌نویسد: ‏

‏«ساواک تعداد طلاب و روحانیون کشور را حدود 350 هزار نفر تخمین‏‎ ‎‏می‌زد. حتی (سرهنگ) بدیعی رئیس ساواک قم نیز معترف بود که در این‏‎ ‎‏جمعیت قابل توجه، فقط یک نفر نفوذ واقعی دارد و آن، آیت‌الله خمینی‏‎ ‎‏است....»‏

‏«.... همه چیز بر وفق مراد بود و اگر کدورتی هم (بین محمدرضا شاه و‏‎ ‎‏جیمی کارتر) وجود داشت، رفع شد. ولی هنوز خاطرۀ نطق شیرین کارتر در‏‎ ‎‏نیاوران از یاد نرفته بود که تظاهرات، علیه توهینی که در یک مقالۀ روزنامۀ‏‎ ‎‏اطلاعات به امام خمینی(س) شده بود در قم آغاز شد. (19 دی 1356) و‏‎ ‎‏این تظاهرات ادامه یافت و روز به روز جو سیاسی مملکت متزلزلتر و‏‎ ‎‏بی‌ثبات‌تر گردید، ولی هنوز مسئله جدی گرفته نمی‌شد. در پانزدهم خرداد‏‎ ‎‏1342، هم محمدرضا، هم امریکا، هم انگلیس و هم دستگاه اطلاعاتی و‏‎ ‎‏امنیتی کشور غافلگیر شدند. در بحران سال 1357 نیز دقیقاً چنین بود...»‏

‏ساواک همچنان در حال و هوای سالهای 1342 و 43 به سر می‌برد و‏‎ ‎‏پیرو امریه‌های قبلی دستورالعمل صادر می‌کند که: ‏

‏به: مدیریت کل ادارۀ سوم / 312‏

‏از: ادارۀ کل هشتم / 843‏

‏بازگشت به 10077 / 312-9 / 9 / 57 مفاد معطوفی جهت انجام‏‎ ‎‏مراقبت و اقدامات لازم به بخش مستقل فرودگاه مهرآباد اعلام گردید. ضمناً‏‎ ‎‏استانهای مشروحۀ زیر نیز دارای مرز بین‌المللی می‌باشند که امکان دارد‏‎ ‎‏سوژه [امام خمینی] از طریق آنها به کشور وارد شود.‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 91
‏لذا انعکاس خبر، به سازمانهای مزبور ضروری می‌باشد. سرپرست ادارۀ‏‎ ‎‏کل هشتم- آصفی- امضا.‏

‏آذربایجان شرقی- آذربایجان غربی- خراسان- سیستان و بلوچستان- ‏‎ ‎‏بوشهر.‏

‏شاه جعفر شریف امامی را به جای جمشید آموزگار به نخست‌وزیری‏‎ ‎‏برگزید که او بتواند گرهی از مشکلاتش بگشاید. اما نه تنها چنین نشد، بلکه‏‎ ‎‏هرچه گذشت، اوضاع به زیان شاه و به سود یاران و طرفداران امام‏‎ ‎‏خمینی(س) به پیش می‌رفت.‏

‏ویلیام سولیوان، آخرین سفیر امریکا در ایران، شریف امامی را اینگونه‏‎ ‎‏توصیف می‌کند: ‏

‏«.... شریف امامی که از نظر ظاهری مردی سمین با سری طاس بود‏‎ ‎‏رفتاری سنگین و تا حدی غرور آمیز داشت. اما از نظر من، در پس این‏‎ ‎‏ظاهر سنگین، هیچ عمقی وجود نداشت و من او را فاقد توانایی و قابلیت‏‎ ‎‏و تیزهوشی لازم برای حل مشکلات شاه در آن روزهای بحرانی‏‎ ‎‏می‌دانستم...»‏

‏سولیوان، فشار دولت ایران به دولت عراق برای اخراج حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی(س) در زمان صدارت شریف امامی را بزرگترین اشتباه او می‌داند و‏‎ ‎‏در صفحۀ 117 کتابش «مأموریت در ایران» در این زمینه، چنین‏‎ ‎‏می‌نویسد: ‏

‏«... شریف امامی سپس مرتکب اشتباهی شد که بیشتر از اقدامات‏‎ ‎‏دیگر، توأم با عدم واقع‌بینی و اشتباه محاسبه بود. او فکر کرد که چون وجود‏‎ ‎‏آیت‌الله خمینی در شهر مذهبی نجف در خاک عراق، خاری در چشم شاه‏‎ ‎‏است، اگر بتواند وی را از این شهر دور کند ضربۀ مؤثری به مخالفان‏‎ ‎‏داخلی وارد خواهد آمد. اتفاقاً زمینۀ این کار هم فراهم بود و دولت عراق که‏‎ ‎‏نه فقط از فعالیتهای آیت‌الله خمینی در ایران، بلکه از مشکلاتی که احتمال‏‎ ‎‏داشت بر اثر فعالیتهای او، بین شیعیان عراق برای خود دولت عراق به وجود‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 92
‏بیاید نگران بود، خود مترصد فرصتی بود تا از ادامۀ فعالیت آیت‌الله در عراق‏‎ ‎‏جلوگیری به عمل آورد. شریف امامی چنین استدلال می‌کرد که چون‏‎ ‎‏آیت‌الله خمینی از طریق زائران ایرانی که به نجف می‌روند با مخالفان‏‎ ‎‏داخلی تماس برقرار کرده و از طریق همین زائران، نوار سخنرانیهای خود‏‎ ‎‏را به ایران می‌فرستد، در صورت اخراج از عراق قادر به ادامۀ تماس‏‎ ‎‏با مخالفان نخواهد بود. هنگامی که این نقشه عملی شد و آیت‌الله‏‎ ‎‏خمینی عازم پاریس گردید، شریف امامی به من و سفیر انگلیس گفت که‏‎ ‎‏خمینی به محض ورود به پاریس، از خاطره‌ها محو و فراموش خواهد‏‎ ‎‏شد...»‏

‏اما برخلاف تصور رئیس فراماسونها، هجرت امام از نجف به پاریس نه‏‎ ‎‏تنها باعث نشد که ایشان از خاطره‌ها محو و فراموش شوند، بلکه چون کلام‏‎ ‎‏و بیان امام، نشأت گرفته از خواست میلیونها ایرانی مسلمان ستمدیده و‏‎ ‎‏بلکه فریاد رسای اسلامخواهی امتی به بزرگی امت محمد(ص) بود، هر روز‏‎ ‎‏که می‌گذشت توفیق تازه‌ای نصیب انقلاب اسلامی می‌شد و امریکا و شاه‏‎ ‎‏و جهان غرب یک گام به عقب می‌نهادند.‏

‏شریف امامی هم رفت و جای خود را به ژنرال چهار ستارۀ شاه- ارتشبد‏‎ ‎‏ازهاری- داد. او نیز با تمام کُشت و کشتارها و اعمال خشونتها کاری از‏‎ ‎‏پیش نبرد و سرانجام با «غش و ریسه کردنهای مصلحتی» خود را کنار کشید‏‎ ‎‏و به بهانۀ درمان بیماریهایش از کشور گریخت.‏

‏امریکا درمانده‌تر از همیشه دست به دامان افراد و شخصیتهای‏‎ ‎‏باصطلاح وجیه المله شد. اما هیچ یک از آنان زیر بار نرفتند. تا اینکه‏‎ ‎‏شاهپور بختیار، از سران جبهه ملی با عنوان «مرغ توفان» پست صدارت شاه‏‎ ‎‏را پذیرفت و فرمان نخست‌وزیری را از کسی گرفت که به قول خودش حدود‏‎ ‎‏سی سال به او بد و بیراه گفته بود.‏

‏سولیوان، در صفحه 166 کتابش از بختیار، این چنین یاد می‌کند: ‏

‏«فردای روزی که بختیار در مقام نخست‌وزیری مستقر شد برای اولین‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 93
‏بار با او ملاقات کردم. در این ملاقات و دیدارهای بعدی، بختیار را بیشتر‏‎ ‎‏شبیه یک فرانسوی با آداب و حرکات و رفتار فرانسویان یافتم تا یک ایرانی!‏‎ ‎‏او از زبانهای خارجی منحصراً به زبان فرانسه صحبت می‌کرد. لباس‏‎ ‎‏دوخت فرانسه به تن داشت و طرز بیان و حرکاتش شبیه یک جنتلمن‏‎ ‎‏فرانسوی بود!‏

‏با وجود اینکه از گفتگوهای خود با شاه این طور استنباط کرده بودم که‏‎ ‎‏بختیار بیشتر، نقش یک «محلل» را برای خروج قانونی شاه از کشور،‏‎ ‎‏بازی می‌کند، از مذاکرات خود با بختیار در کمال شگفتی به این نتیجه‏‎ ‎‏رسیدم که او، خود را چیز دیگری می‌پندارد. او با لحنی پر احساس از‏‎ ‎‏نقشه‌هایی که برای دولت خود داشت صحبت می‌کرد و از طرحهای خود‏‎ ‎‏برای «ربودن انقلاب» از دست آیت‌الله خمینی سخن می‌گفت! او تصور‏‎ ‎‏می کرد که با خروج شاه از ایران می‌تواند، رهبری ملت ایران را به دست خود‏‎ ‎‏بگیرد.‏

‏بختیار، قدرت و نفوذ آیت‌الله خمینی را دست کم گرفته بود و در یکی‏‎ ‎‏از ملاقاتها به من گفت در نظر دارد برای ملاقات آیت‌الله به پاریس برود‏‎ ‎‏و به او پیشنهاد کند که به داشتن مقام مذهبی در خارج از قلمرو قدرت‏‎ ‎‏دولت اکتفا کند و کار سیاست و امور دولت را به او واگذار نماید.‏

‏من سخنان بختیار را در این مورد، با ناباوری گوش کردم و پس از‏‎ ‎‏بازگشت به سفارت، گزارش مفصلی دربارۀ گفتگوهای خود با بختیار و‏‎ ‎‏عقاید شخصی خود درباره او به واشنگتن مخابره کردم. در آن گزارش‏‎ ‎‏نوشتم که: بختیار به نظر من «دون کیشوتی» بیش نیست و نمی‌داند که پس‏‎ ‎‏از بازگشت آیت‌الله خمینی به ایران، سیل انقلاب، او و دولتش را با خود‏‎ ‎‏خواهد برد....»‏

‏محمدرضا که روزی با کبکبه و دبدبه و دعوت از دهها شاه و رئیس‏‎ ‎‏جمهور از چهار گوشۀ جهان، در خرابه‌های تخت جمشید و در مقابل مقبرۀ‏‎ ‎‏پاسارگاد و گور کوروش هخامنشی، خود را «شاه شاهان» می‌نامید و از‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 94
‏مردی که حدود دو هزار و پانصد سال پیش مرده بود می‌خواست که: «آسوده‏‎ ‎‏بخوابد چون او بیدار است» روز بیست و ششم دی ماه 1356 هجرت‏‎ ‎‏شمسی با حالی زار و نزار برای رهایی از مجازات ستمهای سی و هفت‏‎ ‎‏ساله‌اش، از کشور گریخت و به دامان امریکا پناه برد و شاهپور بختیار نیز‏‎ ‎‏کوچکتر از آن بود که در حلقۀ مهره‌های از هم پاشیده امریکا در مقابل توفان‏‎ ‎‏سهمگین انقلاب اسلامی کاری از پیش برد.‏

‏.... و بدین سان سیر شگفت انگیز نهضت امام خمینی(س) که در‏‎ ‎‏تاریخ سیزدهم مهرماه 1357 هجری شمسی به هجرت آن حضرت از نجف‏‎ ‎‏به پاریس و اقامت 117 روزۀ امام در فرانسه انجامیده بود به ساعت 9 و 27‏‎ ‎‏دقیقه و 30 ثانیه بامداد روز پنجشنبه دوازدهم بهمن ماه 1357 رسید که‏‎ ‎‏چهرۀ ملکوتی امام خمینی(س) به عنوان رهبر موفق عظیمترین انقلاب دینی‏‎ ‎‏در عصر حاضر و قرون اخیر، پس از پانزده سال تبعید، بر روی پلکان‏‎ ‎‏هواپیما در فرودگاه تهران ظاهر گشت.‏

‏..... و زمانی که امام آمد، دستانش پر از «نور» بود و دامانش پر از‏‎ ‎‏«آزادی» و «آزادگی» و زبانی که «حق» بر جای «باطل» نشاند. و لیالی‏‎ ‎‏مبارکه عشر که حدیث عشق و خون و آتش بود به فجر رهایی و «یوم‌‌‌‌الله»‏‎ ‎‏الهی انجامید. سالگشت این نخستین دست آورد ثمره قیام طولانی و پر رنج‏‎ ‎‏و حماسۀ امام و مردم بر امت اسلامی مبارک باد!‏

‏[مأخذ: فصلنامه حضور- ویژه دهه فجر 1370]‏

‎ ‎

کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 95

  • . «قیادة الثوره»: رهبری انقلاب، شورای انقلاب.
  • . گفته شد که دکتر ابراهیم یزدی برای رساندن پیام انجمنهای اسلامی دانشجویان مسلمان مقیم امریکا به حضرت امام(س) به نجف آمده است.
  • . حجت‌الاسلام املایی در یک حادثه رانندگی در ایران کشته شد.
  • . سورۀ طه، آیه 24: «اینک به رسالت به جانب فرعون روانه شو، که در کفر سخت طغیان کرده است. موسی به خدا عرضه داشت، پروردگارا، پس شرح صدرم عطا فرما که از جفا و آزار مردم تنگدل نشوم و کار مرا آسان گردان و سختیهایی که در انجام وظیفه بر من پیش می‌آید برطرف ساز، و عقده را از زبانم بگشا، تا مردم سخنم را نیکو فهم کنند و خوش بپذیرند و نیز از اهل بیت من، یکی را وزیر و معاون فرما.»