نقش دولتهای استکباری بخصوص امریکا در قضیه تبعید امام خمینی
- همانطور که قبلاً گفتم تبعید امام دقیقاً به دستور امریکا و به خاطر مخالفت شدید امام با لایحۀ مصونیت اتباع امریکایی در ایران صورت
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 68
گرفت و شاه تنها به عنوان مجری طرحهای امریکا عمل میکرد.
شوروی که مدعی دفاع از مبارزات مردمی بود نه تنها هیچگونه اعتراضی نداشت بلکه تفسیرهای رادیو مسکو و مقالات روزنامه رسمی پراودا در آن ایام تایید برنامههای اصلاحات امریکایی شاه و محکوم کردن قیام 15 خرداد بود و رسماً مطرح کردند که این حرکت و پیامدهای بعدی آن حرکتی ارتجاعی و فئودالی علیه اصلاحات ترقیخواهانه شاه! است.
چرا رژیم شاه به جای ترور و یا حبس ترجیح داد حضرت امام را تبعید کند؟
- همانطور که قبلاً اشاره کردم و شاه و امریکا خوب میدانستند که امام خمینی اهل سازش و عقب نشینی نیست. حضور آزادانۀ او در ایران بزرگترین خطر برای رژیم است و امام از هر فرصتی در جهت افشای وابستگیهای رژیم استفاده خواهد کرد. از سوی دیگر بازداشت امام در شامگاه 15 خرداد موجب قیام گسترده مردم در اکثر شهرهای ایران شده و ادامه اعتراضات علما و مردم موجب شد تا رژیم حبس امام را به حصر تبدیل کند و سپس آزاد نماید. هرگونه سوءقصدی علیه جان امام میتوانست بساط رژیم را در هم پیچد و این را مردم در روز دستگیری امام ثابت کرده بودند. امام مرجع دینی و بازگو کننده درد و رنج مردم و رهبر قیام آنان بود و رژیم نمیتوانست برای مدت طولانی امام را در زندان نگه دارد، چنانکه قبلاً نیز نتوانسته بود. بنابراین راهی به جز دور کردن امام از صحنه ایران باقی نمانده بود. آنها درصدد بودند تا رابطه عمیق مردم با امام را قطع کنند و با تبلیغات از یکسو و ایجاد جوّ اختناق شدید از سوی دیگر برای همیشه قیام اسلامی را سرکوب کنند ولی تقدیر خداوند چیز دیگری بود.
اوضاع حوزههای علمیه در زمان تبعید حضرت امام(س)
- متأسفانه تبلیغات دشمنان اسلام در حوزههای علمیه مؤثر افتاده بود.
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 69
روحانیت از صحنه سیاسی و اجتماعی منزوی گردیده بود و دخالت روحانی در امور سیاسی بیدینی تلقی میشد. حوزههای علمیه به فروعات مسائل آنهم احکام غیر اجتماعی اسلام سرگرم بودند. تحجر و قشری نگری و مقدس مآبی بیداد میکرد و کار را به آنجا رساند که حتی تدریس و تدرس رشتههایی همچون فلسفه و عرفان اسلامی نیز کفر و گناه محسوب میشد. مبارزه با شاه خلاف شئون مرجعیت بود!! بهترین توصیف از جوّ دردآور آن روز را از زبان خود امام که در پیامشان به روحانیت بیان کردند بشنویم:
«یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشتهاند، گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.
در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است! عدهای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است».
(صحیفه امام، ج 2، ص 278)
امام در جای دیگر از پیام خود میفرماید:
«ترویج تفکر "شاه سایه خداست" و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی میدهد و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کنندۀ حکومت قبل از ظهور امام زمان –علیهالسلام- باطل است و هزاران "إن قُلت" دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایی بودند که نمیشد با نصیحت و مبارزۀ منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیلهاش را آماده نمود... در 15 خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 70
مینمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی گلولۀ حیله و مقدس مآبی و تحجر بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید... واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازیخورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمودند».
(صحیفه امام، ج 21، ص 279-280)
شگفتانگیزی قیام امام و وقوع آن در چنین شرایطی بود. امام با نهضت خود موفق شدند طلسم سکون و سکوت را بشکنند و دوباره روحانیت را مثل همیشۀ تاریخ پرچمدار قیام مردم سازند. اوضاع به گونهای متحول شد که حتی آنان که حاضر نبودند مرجعیت را با هیچ چیز دیگر ولو به صلاح اسلام و مسلمین عوض کنند ناگزیر به میدان مبارزه آمدند، طلاب جوان با فطرتهای پاک خود و علمای متعهدی که در غربت و تنهایی شرایط حاکم بر حوزهها خون میگریستند مراد خود را یافتند و به قیام الهی امام پیوستند.
[مأخذ: فصلنامه حضور- پاییز 1370]
کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 71