خاطراتی از امام و اساتید امام

خاطراتی از امام و اساتید امام

‏سخن گفتن دربارۀ ابعاد مختلف شخصیت حضرت امام خمینی(س)‏‎ ‎‏کار آسانی نیست. شخصیت امام در زمینه‌های گوناگون علمی، اخلاقی،‏‎ ‎‏عرفانی، سیاسی و مبارزاتی برای مسلمانان دنیا ناشناخته است. امام با‏‎ ‎‏آفریدن نظام جدیدی در معادلات سیاسی جهان موجبات بیداری و‏‎ ‎‏امیدواری ملتهای مظلوم را فراهم آوردند، بی‌تردید با آغاز دورانی که با نام‏‎ ‎‏امام خمینی(س) رقم خورده است، ملل تحت ستم در مبارزات اعتقادی‏‎ ‎‏خود قوت و قدرت بیشتری خواهند یافت، امروز درهای امیدواری بر روی‏‎ ‎‏آنان باز شده است. این نعمت الهی به دست معلم و مرشد و مقتدای‏‎ ‎‏مظلومان عالم اسلام حضرت امام خمینی تحقق یافت و همه ما برای‏‎ ‎‏آگاهی به رموز ناشناخته شخصیت امام خمینی(س) وظیفۀ سنگینی بر عهده‏‎ ‎‏داریم.‏

‏ظاهراً حضرت امام در سن 21 سالگی وارد حوزه علمیه اراک می‌شوند،‏‎ ‎‏در آن موقع اراک یکی از مراکز علمیه ایران بوده‌اند و مرحوم آیت‌الله شیخ‏‎ ‎‏عبدالکریم حائری یزدی (رضوان‌الله علیه) مؤسس حوزه علمیه قم در اراک‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 57
‏تدریس می‌کردند.‏

‏مرحوم آیت‌الله حائری از اراک برای زیارتی به قم می‌آیند و در قم تعدادی‏‎ ‎‏از علما به گرد ایشان جمع می‌شوند و از ایشان درخواست می‌کنند در قم‏‎ ‎‏ماندگار بشوند. طبعاً وقتی ایشان در قم می‌مانند طلاب و شاگردانشان‏‎ ‎‏(از جمله حضرت امام) که در اراک بودند راهی قم می‌شوند. در قم حضرت‏‎ ‎‏امام نزد مرحوم آیت‌الله حائری بیشتر دروس مقدماتی را فرا می‌گیرند. در‏‎ ‎‏همان موقع حضرت امام علاوه بر تحصیل فقه و اصول و فلسفه و اخلاق به‏‎ ‎‏تدریس هم اشتغال داشته‌اند.‏

‏امام فلسفه را نزد مرحوم آیت‌الله رفیعی فرا می‌گیرند و به گفته حضرت‏‎ ‎‏ایشان به مدت 4 سال از محضر مرحوم آیت‌الله رفیعی در تحصیل «منظومه»‏‎ ‎‏بهره می‌گیرند. بعد از این که درس فلسفه ایشان یعنی «شرح منظومه» تمام‏‎ ‎‏می‌شود، امام به دروس «اسفار» آقای سید ابوالحسن قزوینی می‌روند. امام‏‎ ‎‏در این مورد فرمودند دو یا سه جلسه که رفتم ملتفت شدم درس ایشان را‏‎ ‎‏می‌دانم و نیازی به خواندن «اسفار» ندارم. امام مقدار زیادی از «اسفار» را‏‎ ‎‏با مرحوم آقا میرزا خلیل کمره‌ای مباحثه می‌کنند و در ضمن آن «منظومه» را‏‎ ‎‏تدریس می‌کردند. در جلسه درس «منظومه» شاگردان و طلاب زیادی‏‎ ‎‏من جمله آیت‌الله شهید مرتضی مطهری حضور داشتند.‏

‏امام درس اخلاق را در مدرسه فیضیه با حضور تعداد زیادی از طلاب و‏‎ ‎‏مردم عادی کوچه و بازار برگزار می‌کردند و مطالب درس اخلاق را در سطح‏‎ ‎‏مردم عادی بیان می‌کردند. طبق گفته بعضی از حضار درس اخلاق امام‏‎ ‎‏بسیار سازنده بود و گاهی صدای گریه و استغاثه در مسجد طنین انداز‏‎ ‎‏می‌شد بخصوص مواقعی که امام توضیحاتی درباره مسائل آخرت و معاد‏‎ ‎‏ارایه می‌دادند موجب تأثیر و تأثر فراوان حاضرین در مجلس می‌شده‏‎ ‎‏است.‏

‏یک روز امام با مرحوم آقای الهی از شخصیتهای عارف مسلک قزوین در‏‎ ‎‏قم ملاقات می‌کنند در جریان این ملاقات مرحوم آقای شاه آبادی بزرگ‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 58
‏(عارف بزرگوار و استاد حضرت امام) هم حضور داشتند. امام فرمودند‏‎ ‎‏مقداری با هم صحبت کردیم و یکی دو تا سؤال از مرحوم آقای شاه آبادی‏‎ ‎‏بزرگ پرسیدم. وقتی جواب مشروح و کاملی شنیدم مطلع شدم که ایشان‏‎ ‎‏اهل فلسفه و عرفان هستند، زمانی که مرحوم شاه آبادی تصمیم داشتند از‏‎ ‎‏مدرسه دارالشفاء (محل ملاقات) در جنب مدرسه فیضیه تشریف ببرند،‏‎ ‎‏امام نقل کردند که من هم به همراه ایشان راه افتادم. در بین راه از ایشان‏‎ ‎‏سؤال کردم «منظومه» و «اسفار» و نظایر آن را درس می‌دهید؟ ایشان جواب‏‎ ‎‏دادند: والله نمی‌توانم حال و حوصله‌اش را ندارم. نهایتاً حضرت امام مرحوم‏‎ ‎‏آقای شاه آبادی بزرگ را برای تدریس عرفان راضی می‌کنند و «فصوص»‏‎ ‎‏ابن عربی را به مدت 6 سال نزد ایشان می‌خوانند. آقای مرتضی حائری‏‎ ‎‏یزدی فرزند گرامی مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی- رضوان‌الله‏‎ ‎‏علیه- نکته مهمی را برای بنده بازگو کردند. به گفتۀ ایشان با رحلت‏‎ ‎‏حضرت امام چند تا از علوم به طور کلی دچار خلاء می‌شوند، یکی از این‏‎ ‎‏علوم عرفان است زیرا در حال حاضر نظیر امام کسی وجود ندارد که در این‏‎ ‎‏علوم عمیقاً تحصیل کرده باشد.‏

‏حضرت امام فرمودند، یک بار در حال رفتن به مدرسه فیضیه مشاهده‏‎ ‎‏کردم که عده‌ای دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله» بحث می‌کنند.‏‎ ‎‏ناگهان به ذهنم آمد که ما داریم درس اخلاق می‌گوییم حال آنکه این بحثها‏‎ ‎‏در حوزه‌ها هم نفوذ پیدا کرده است. امام تصمیم می‌گیرند از وسط مدرسه‏‎ ‎‏فیضیه برگردند و دیگر به درس نمی‌روند، طی یک ماه، تا چهل روز تقریباً‏‎ ‎‏همه کارها را کنار می‌گذارند و کتاب «کشف الاسرار» را می‌نویسند.‏

‏همه کسانی که در جوانی با امام آشنایی و سابقه رفاقت داشته‌اند ایشان‏‎ ‎‏را اهل ریاضت نفسانی می‌دانستند. حضرت امام اهل شب زنده داری و‏‎ ‎‏راز و نیاز با خدا بودند. در جلسه‌ای که غیبت می‌شده است حاضر‏‎ ‎‏نمی‌شدند و به هیچ وجه اجازه نمی‌دادند در نزدشان غیبت بشود و این‏‎ ‎‏صفت اخلاقی امام در حوزه‌های علمیه زبانزد است. ایشان در کنار تهذیب‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 59
‏نفس از فعالیتهای سیاسی غافل نبودند، چه در زمان مرحوم آیت‌الله حائری‏‎ ‎‏یزدی و چه در زمان مرحوم آیت‌الله بروجردی در مسائل سیاسی جامعه‏‎ ‎‏مشارکت فعالانه‌ای داشته‌اند. برای مثال وقتی که دستگاه رضاخان به جز به‏‎ ‎‏عده‌ای روحانی خود فروخته اجازه نمی‌داد ملبس به کسوت روحانی باشند،‏‎ ‎‏ایشان با تلخی از آن دوران یاد می‌کردند و متذکر می‌شدند که دوران بسیار‏‎ ‎‏سختی بر ما گذشت. حتی نقل می‌کردند من و چند نفر دیگر برای این که‏‎ ‎‏مورد هجوم حملۀ رضاخان قلدر قرار نگیریم روزها قبل از طلوع آفتاب به‏‎ ‎‏محلی بیرون از شهر قم می‌رفتیم وقتی هوا تاریک می‌شد دوباره به خانه‏‎ ‎‏برمی‌گشتیم تا بتوانیم به درس و مباحثه برسیم و در عین حال دست از‏‎ ‎‏لباسمان نکشیم. امام در این مبارزه برای حفظ حرمت و هویت روحانیت‏‎ ‎‏متعهد برخوردهای تندی با توجیه کردن کارهای خلاف شرع و قانون دستگاه‏‎ ‎‏وقت داشته‌اند.‏

‏امام یکی از مسائلی را که برای حیات علمی حوزه بعد از رحلت مرحوم‏‎ ‎‏آقای حائری یزدی ضروری می‌دانستند حضور حضرت آیت‌الله بروجردی در‏‎ ‎‏قم بود. زیرا ایشان از نظر علم و فضایل اخلاقی از علمای طراز اول بودند.‏‎ ‎‏بعد از رحلت آقای حائری یزدی و در زمان مراجع ثلاث یعنی حضرات‏‎ ‎‏آیات خوانساری، صدر و حجت که در قم حضور داشتند، امام که از‏‎ ‎‏شخصیت و درجه علمی مرحوم آیت‌الله بروجردی اطلاع داشتند برای اقامت‏‎ ‎‏ایشان در قم تلاش وسیعی می‌کنند. ظاهراً مرحوم آیت‌الله بروجردی برای‏‎ ‎‏عمل جراحی به بیمارستان فیروزآبادی (شهر ری) می‌آیند، طبق گفته مادرم‏‎ ‎‏امام گاهی 50 تا 60 نامه برای علمای سراسر کشور دستنویس می‌کردند که‏‎ ‎‏از آقای بروجردی بخواهند به قم تشریف بیاورند. بر اثر تلاشهای همه جانبۀ‏‎ ‎‏علما و بخصوص حضرت امام، مرحوم آیت‌الله بروجردی برای اقامت در قم‏‎ ‎‏راضی شدند و بدین ترتیب حوزه تازه تأسیس قم از نظر بنیه علمی قوت‏‎ ‎‏گرفت و به صورت بارزی تقویت شد.‏

‏زمان رحلت آیت‌الله بروجردی امام حدود 62 سال داشتند. عده‌ای‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 60
‏رساله‌هایی را که تدوین کرده بودند به چاپ رسانده و توزیع کردند. تحت‏‎ ‎‏این عنوان که حوزه نباید بی سرپرست بماند شهریه‌های مرحوم آقای‏‎ ‎‏بروجردی را قبول کردند، ولی امام هرگز وارد این قضایا نشدند، فقط در‏‎ ‎‏یکی دو جلسه به صورت ضعیف شرکت کردند. کماکان به درس و بحث و‏‎ ‎‏تربیت شاگردانشان در قم مشغول بودند. امام در طول زندگیشان‏‎ ‎‏کوچکترین قدمی برای کسب مرجعیت برنداشتند، بهترین گواه این مدعا‏‎ ‎‏شاگردان حضرت امام هستند. آقای میرزا جعفر سبحانی (صاحب تقریرات‏‎ ‎‏امام در اصول) از شاگردان امام بودند که چهارده سال تمام به درس امام‏‎ ‎‏می‌‌رفتند، ایشان به خیال اینکه امام پول ندارند از طلاب پول جمع می‌کنند‏‎ ‎‏تا حضرت امام برای مرحوم آیت‌الله بروجردی فاتحه بگیرند. البته آقایانی که‏‎ ‎‏به این امر کمک مالی کرده بودند قصد و نیت خیر داشتند. امام‏‎ ‎‏نمی‌خواستند برای مرحوم آقای بروجردی فاتحه بگیرند. چون تصور می‌کردند‏‎ ‎‏برگزاری مجلس فاتحه معنا دارد و معنای آن در حوزه‌های علمیه عنوان‏‎ ‎‏کردن ادعاهای مرجعیت از طرف برگزار کننده است، اما امام در این قضیه‏‎ ‎‏بالشخصه هیچ کاری نکردند، اصلاً ایشان دنبال تعلیم و تربیت طلاب‏‎ ‎‏برای حوزه و آتیه اسلام بودند.‏

‏بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی حضرت امام به اتفاق اعضای‏‎ ‎‏خانواده‌شان تابستانها به امام زاده قاسم در تهران می‌آمدند. در همان زمان‏‎ ‎‏آیت‌الله سید هادی شیرازی از نظر مرجعیت بر مرحوم آیت‌الله حکیم پیشی‏‎ ‎‏گرفت، متأسفانه ایشان چند ماه بعد دار فانی را وداع گفتند، از قم چند نفر‏‎ ‎‏از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند که امام فاتحه بگذارند. ایشان گفتند نه‏‎ ‎‏مجلس فاتحه می‌گذارم و نه در فاتحه شرکت می‌کنم. زیرا این نوع کارها در‏‎ ‎‏عالم طلبگی به معنای طرح مسئله مرجعیت است و امام نمی‌خواستند‏‎ ‎‏خودشان را مطرح بکنند. درست به یاد دارم مرحوم آقای اشراقی (دامادمان)‏‎ ‎‏از قم آمدند و بار دیگر همین موضوع را به اطلاع امام رساندند و گفتند‏‎ ‎‏فضلای قم مرا فرستاده‌اند خدمت شما که این کار را بکنید ولیکن امام قبول‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 61
‏نکردند. نهایتاً در اثر فشار زیاد طلاب و مردم امام ناچار شدند رساله‏‎ ‎‏بدهند.‏

‏حضرت امام چه در زمان مرحوم آقای حائری و چه در زمان مرحوم اقای‏‎ ‎‏بروجردی همواره جلودار مبارزات حوزه بودند، مثلاً بر اثر قضایای سیاسی‏‎ ‎‏که در زمان آقای بروجردی اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقای بروجردی و‏‎ ‎‏علما مأمور شد با شاه صحبت کند. نظر مراجع و علما این بود، نماینده‌ای‏‎ ‎‏باید برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از‏‎ ‎‏کسی غیر از حاج آقا روح الله (حضرت امام خمینی) برنمی‌آید و ایشان هم‏‎ ‎‏طی دو ملاقاتی که با شاه انجام دادند حسابی بر نقطه نظرات مراجع و علما‏‎ ‎‏تأکید کردند و به شاه درباره عاقبت سیاستهایش هشدار داد.‏

‏در قضیه اعدام نواب صفوی و سایر اعضای فدائیان اسلام امام از‏‎ ‎‏مرحوم آقای بروجردی و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندی علیه‏‎ ‎‏دستگاه شاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند. امام در این قضیه خیلی صدمه‏‎ ‎‏روحی خوردند، در آن اوضاع و احوال شرایط به گونه‌ای بود که از دیدگاه‏‎ ‎‏متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود یعنی استدلال می‌کردند که بناست یک‏‎ ‎‏روحانی اعدام بشود لباس روحانی را از تن او در بیاورید که به مقام‏‎ ‎‏روحانیت اهانت نشود، درست نقطه مقابل تفکر امام که اعتقاد داشتند‏‎ ‎‏روحانی باید با کسوت مقدس روحانیت شهید بشود تا مردم بفهمند و آگاه‏‎ ‎‏بشوند اینها در صحنه هستند. از دیدگاه متحجرین مبارزه با شاه ننگ بود،‏‎ ‎‏در صورتی که از دیدگاه امام مبارزات روحانیون بزرگواری همچون شهید‏‎ ‎‏نواب صفوی روشنی بخش حیات اسلام و انقلاب و راه مبارزین بود. البته‏‎ ‎‏اوضاع حاکم بر حوزه به صورتی بود که نباید آقای بروجردی را مقصر‏‎ ‎‏دانست. جوّ حاکم بر حوزه بخشی از یک روند مبارزاتی بود، درمقابل‏‎ ‎‏تفکرات ارتجاعی مقدس مآبها در عرصۀ دین و سیاست که اعتقادی به‏‎ ‎‏مبارزه با دستگاه ظالم شاه نداشتند، تفکر انقلابی و رهایی بخش امام قرار‏‎ ‎‏داشت. مقدس مآبهای متحجر حتی در زمینه دروس عرفان و فلسفه تحمل‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 62
‏بینش امام را نداشتند، متحجرین شرایط را جوری مهیا ساخته‌اند که وقتی‏‎ ‎‏می‌خواستند کتاب «منظومه» را از جایی بلند کنند از انبر استفاده می‌کردند و‏‎ ‎‏لمس کردن آن را نجس می‌دانستند، یا فرضاً اگر کسی فلسفه می‌خواند او را‏‎ ‎‏بی‌دین می‌دانستند. امام شکستن جوّ تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه‏‎ ‎‏تشخیص دادند. لذا وقتی در قم «منظومه» و «اسفار» تدریس می‌کردند مورد‏‎ ‎‏تهاجم تهمت و افترای دشمنان متحجر واقع شدند، اما روحیه و توان علمی‏‎ ‎‏و مبارزاتی امام و یاری خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکری‏‎ ‎‏متحجرین شکست بخورند. به نظر من مبارزه امام با مقدس مآبها در درون‏‎ ‎‏حوزه از مسائل سیاسی و مبارزاتی مهمتر بود، زیرا اگر سد متحجرین که به‏‎ ‎‏آمیختگی و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادی نداشتند شکسته نمی‌شد‏‎ ‎‏امام هرگز نمی‌توانستند قدم بعدی مبارزه را که بسیار طولانی بود با قوّت و‏‎ ‎‏استحکام بردارند. لذا امام بخوبی تشخیص داده بودند که روشنگری‏‎ ‎‏صاحبان اندیشه ابتدا باید از حوزه شروع شود و سپس توقع تحول در بیرون‏‎ ‎‏حوزه‌ها را داشت. امام با دست خالی ولی با ایمانی استوار وارد میدان‏‎ ‎‏مبارزه شدند و پایه‌های فکری و اعتقادی انقلاب اسلامی را پی ریزی کردند‏‎ ‎‏و در این مسیر کش و قوسهای عجیبی را برای تحول و تثبیت حوزه‌ها تحمل‏‎ ‎‏کردند، یعنی از یک طرف می‌بایست طلاب علوم دینی را که دارای استعداد‏‎ ‎‏علمی و مبارزاتی بودند از جوّ جمود فکری حاکم نجات می‌دادند و از طرف‏‎ ‎‏دیگر روند مبارزات مردم ایران را علیه رژیم شاه و اربابان او به سرکردگی‏‎ ‎‏امریکا ترسیم و هدایت می‌کردند. امام تفکر متحجرین را مانع بزرگی در‏‎ ‎‏روند مبارزاتی و انقلابی مردم ایران می‌دانستند بنابراین زیربنای اعتقادی‏‎ ‎‏حوزه را بر مبنای پرورش افکار اصیل اسلامی و انقلابی قرار دادند تا جایی‏‎ ‎‏که دیگر اعدام یک نفر روحانی به وسیلۀ عمله شاه موضوعی خجالت آور‏‎ ‎‏برای حوزه و روحانیت تلقی نمی‌شد بلکه سند حضور و صیرورت فرهنگ و‏‎ ‎‏انقلاب اسلام محسوب می‌شد.‏

‏بتدریج مبارزات اوج گرفت تا جایی که امام مرجع گیری را به قول‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 63
‏بعضی از آقایان باب کردند. در این مرحله باز متحجرین لبه تیز حملات‏‎ ‎‏خودشان را به جای دستگاه شاه متوجه حضرت امام کردند. بالاخره امام با‏‎ ‎‏تربیت شاگردانی انقلابی توانستند بر این تفکر فائق شوند و با بصیرت‏‎ ‎‏منحصر به فرد خود مبارزات مردم را به سوی پیروزی هدایت کنند.‏

‏[مأخذ: فصلنامه حضور- بهار 1370- ویژه نامه دومین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی]‏

‎ ‎

کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 64