خاطرات ورزشی

خاطرات ورزشی

‏در سنین کودکی و نوجوانی علاقۀ عجیبی به ورزش و جنب‌وجوش‏‎ ‎‏داشتم و این خود ناشی از خصیصه‌های دوران نوجوانی هرکسی است.‏‎ ‎‏ورزش بهترین وسیلۀ کنترل و هدایت صحیح انرژی متراکم دوران بحرانی‏‎ ‎‏نوجوانی است و هر جوانی نیاز مبرمی به فعالیتهای جسمی و روانی دارد. از‏‎ ‎‏همان بچگی توپی را که برای من خریده بودند، در بغل می‌گرفتم و حتی در‏‎ ‎‏شبهای سرد زمستان آن را از خودم جدا نمی‌کردم و در زیر کرسی کنار خودم‏‎ ‎‏نگه می‌داشتم. آن موقع شنیده بودم که اگر چربی دنبه را بر روی جدار توپ‏‎ ‎‏چرمی بمالند آن توپ دیر خراب و مستهلک می‌شود. من هم چنین می‌کردم‏‎ ‎‏و برای نگهداری درست از توپ چرمی اینکار را انجام می‌دادم. به خاطر‏‎ ‎‏همین شیطنتهای دوران نوجوانی و بچگی داد مادرم و خواهرانم را‏‎ ‎‏درمی‌آوردم. من هم گوشم به این حرفها بدهکار نبود. در همان حدود‏‎ ‎‏یواش‌یواش مسابقات محلی فوتبال را شروع کردیم. از بس علاقه‌مند به‏‎ ‎‏مسابقه بودیم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان می‌آمدیم کنار پنجره و‏‎ ‎‏به آسمان خیره می‌شدیم که ببینیم آیا باران می‌آید یا نه؟ اگر باران می‌آمد‏‎ ‎‏مثل اینکه کوهی را به سرمان می‌زدند که فردا نمی‌توانیم مسابقه بدهیم. از‏‎ ‎‏این محله به آن محله راه می‌افتادیم برای مسابقه در رشته‌های فوتبال،‏‎ ‎‏والیبال، دوومیدانی و امثال این ورزشها، و هر وقت می‌بردیم از میزبان کتک‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 11
‏می‌خوردیم و گاهی چند دقیقه به پایان بازی فرار می‌کردیم. وقتی دوران‏‎ ‎‏ابتدایی یعنی کلاس ششم را تمام کردم و وارد کلاس هفتم شدم؛ عضو تیم‏‎ ‎‏فوتبال، بسکتبال و والیبال شدم و از بازیکنان محبوب دبیرستان بودم. من‏‎ ‎‏الان از آن دوران چیز زیادی خاطرم نیست.‏

‏خاطرۀ دیگری که الان به ذهنم رسید به گیوه‌های یکی از دوستان مربوط‏‎ ‎‏می‌شود. من و بعضی دیگر از دوستان چون کفش ورزشی نداشتیم و با‏‎ ‎‏کفشهای معمولی هم نمی‌شد بازی کنیم مرتباً گیوه‌های یکی از دوستان‏‎ ‎‏دیگرمان را از او می‌گرفتیم. از بس که گیوه‌هایش را قرض کرده بودیم، بر‏‎ ‎‏روی گیوه‌هایش نوشته بود: ممنوع! هر وقت ما به او می‌گفتیم گیوه‌هایت را‏‎ ‎‏برای بازی به ما قرض بده فقط با دستش به نوشتۀ «ممنوع!» روی آنها اشاره‏‎ ‎‏می‌کرد. بیچاره بیشتر اوقات بچه‌ها گیوه‌هایش را قرض می‌کردند و فقط‏‎ ‎‏هنگام رفتن به منزل گیوه‌هایش مال خودش بود و آنها را می‌پوشید. رفته‌رفته‏‎ ‎‏رشته‌های ورزشی دیگری مانند کشتی، ژیمناستیک و شنا را هم امتحان‏‎ ‎‏کردم. شهر قم آن موقع استخر شنا نداشت. در فصل تابستان که به اتفاق‏‎ ‎‏خانواده به تهران می‌آمدیم بیشتر اوقات فراغت خودم را در زمینهای شماره‏‎ ‎‏1 و 2 ورزشگاه شهید شیرودی (امجدید) و شماره سه شهباز و استخر‏‎ ‎‏شنای ورزشگاههای مختلف در نقاط مختلف سپری می‌کردم و مرتب‏‎ ‎‏گوش به زنگ بودم که در کجا تیم ملی فوتبال یا باشگاههای تهران تمرین‏‎ ‎‏دارند، فوراً خودم را به آنجا می‌رساندم. مواقعی هم که در سایر فصول سال‏‎ ‎‏در قم بودیم، با دوستان دیگر پولهایمان را جمع می‌کردیم تا کرایه ماشین‏‎ ‎‏داشته باشیم و از قم راهی تهران می‌شدیم. کرایه ماشین قم تا تهران 3 تومان‏‎ ‎‏بود، ولی ما آن قدر با شوفرها چانه می‌زدیم که به 25 ریال راضی بشوند.‏‎ ‎‏حتی در سرمای زمستان روی علاقه‌ای که به ورزش داشتیم از گاراژ ایستگاه‏‎ ‎‏ماشینهای مسافربری قم تا امجدیه را گاهی پیاده با دوستان می‌رفتیم و شب‏‎ ‎‏هم به قم برمی‌گشتیم. بازی تمام تیمها را تعقیب می‌کردیم. تمام بازیکنان‏‎ ‎‏تیمهای باشگاهی و ملی کشورها را می‌شناختیم. کیفیت بازی تیمها و‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 12
‏تکنیکهای فردی و تیمی را حلاجی می‌کردیم و با دوستان بحث و گفتگو‏‎ ‎‏می‌کردیم. روزی من با مسئولان ورزش فوتبال قم اختلاف‌نظر پیدا کردم و‏‎ ‎‏رفتم در مسابقات دوومیدانی در رشته 1500 متر شرکت کردم. در دور اول‏‎ ‎‏با فاصله صد و پنجاه متر نفر دوم را که نفر اول این رشته در قم بود‏‎ ‎‏جا گذاشتم و اول شدم. دورۀ بعدی علی‌الظاهر مسابقات در شهرستان‏‎ ‎‏زنجان بود. در این دوره دوم شدم، علی‌رغم اینکه هیچ تجربه‌ای در‏‎ ‎‏اینگونه مسابقات نداشتم ولی تا حدود سی‌ متر آخر اول بودم ولی در سی‌ متر‏‎ ‎‏مانده به خط پایان احتمالاً دونده‌ای از کرج مثل یک اتومبیل سواری که از‏‎ ‎‏بغل یک کامیون سبقت بگیرد و بگذرد تند و تیز از کنار من رد شد و مسابقه‏‎ ‎‏را برد. یک موقع من در کنار زمین شماره 3 بودم. مربی تیم شاهین آن‏‎ ‎‏زمان که مرا می‌شناخت و اطلاع داشت که خوب بازی می‌کنم به من گفت‏‎ ‎‏آماده باش و برو توی زمین بازی کن. من مات و مبهوت مانده بودم، چون در‏‎ ‎‏تیم دستۀ دوم بازی می‌کردم، به او گفتم که من الان در دستۀ دوم بازی‏‎ ‎‏می‌کنم. او گفت: پس نمی‌توانی بازی کنی. از این ماجرا خیلی تأسف‏‎ ‎‏خوردم. واقعاً برای بچه‌ای مثل من در آن موقع خیلی مشکل بود که موقعیت‏‎ ‎‏و فرصت بازی در باشگاههای دسته اول را از دست بدهد. به طور کلی در‏‎ ‎‏زمینه ورزش و بخصوص کشتی من طرفدار ورزشکاران سمج و جنگنده‏‎ ‎‏بودم.‏

‏مرحوم تختی‏‎[1]‎‏ را از نظر خصایل جوانمردی و پهلوانی خیلی قبول‏‎ ‎‏داشتم. چون که در قضایای اجتماعی و سیاسی به عنوان یک پهلوان همیشه‏‎ ‎‏حاضر به فداکاری و اخلاص بود. او یک جوانمرد به تمام معنا بود که از‏‎ ‎‏نظر سجایای اخلاقی و روحیه نوعدوستی بسیار با ارزش و قابل احترام‏‎ ‎‏بود.‏

‏همه ما به یاد داریم که در جریان زلزله بوئین‌زهرا، تختی از حیثیت‏‎ ‎‏پهلوانی خود استفاده کرد و به جمع‌آوری کمک برای زلزله‌زدگان پرداخت و‏‎ ‎‏در جریان زلزله اخیر شمال ایران هم واقعاً او سرمشقی برای بقیه ورزشکاران‏‎ ‎


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 13
‏و قهرمانان کشورمان بود. ولی به نظر من «موحد‏‎[2]‎‏» از نظر تکنیک بهترین‏‎ ‎‏کشتی‌گیر ایران تاکنون بوده است. فکر می‌کنم از بقیه قهرمانان کشتی‏‎ ‎‏کشورمان هم بیشتر مدال آورده باشد.‏

‏البته مدیریت آقای پرویز دهداری تحسین برانگیز بود. هوش جمالی‏‎ ‎‏(کامبیز) و شوتهای ناگهانی «محراب» را نباید فراموش کرد و من با همه‏‎ ‎‏اینها مفصل بازی کرده‌ام.‏

‏من در زمینهای خاکی تهران پارس با آقای علی پروین بازی کرده‌ام ولی‏‎ ‎‏چون ناشناخته بودم لابد همه آنها مرا یادشان نمی‌آید. به تبع شور و شعفی‏‎ ‎‏که نسبت به ورزش داشتم تمام مجله‌های کیهان ورزشی دوره‌های مختلف‏‎ ‎‏را دارم و سالانه آنها را صحافی کرده‌ام و الآن در بخش فرهنگی بیت‏‎ ‎‏حضرت امام موجود است.‏

‏در مسابقات گوناگون ورزشی آرنج و دست چپم شکسته است،‏‎ ‎‏بازوی دست راستم نیز شکسته است، پای چپم هشت بار و پای راستم‏‎ ‎‏یازده بار در رفته است، مچ دستهایم از بس در می‌رفت یادم نیست،‏‎ ‎‏بیشتر انگشتان دستم شکسته است و اینها همه در حین بازی فوتبال یا‏‎ ‎‏بسکتبال اتفاق افتاده‌اند. بارها مسابقات بسکتبال و فوتبال را به عنوان‏‎ ‎‏داور قضاوت کرده‌ام و از کل این قضایا، خاطرات واقعاً شیرینی دارم.‏

‏[مأخذ: مجموعۀ آثار یادگار امام- جلد نخست- ص 515-512]‏


کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 14
خاطراتی دربارۀ همکاری کارکنان مخابرات در جریان پیروزی انقلاب اسلامی

‏یکی از مسائل بسیار مهمی که حضرت امام نسبت به آن تشکر داشتند و‏‎ ‎‏هر وقت برادران وزارت پست و تلگراف و تلفن خدمت امام می‌رسیدند‏‎ ‎‏ایشان از آن به خوبی یاد می‌کردند کمکی بود که شما عزیزان به پیروزی‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی کردید. ما زمانی که در عراق تحت فشار قرار گرفتیم و‏‎ ‎‏دولت بعثی عراق تمام وسایل ارتباطی حضرت امام را قطع کرد و ما‏‎ ‎‏نتوانستیم به وسیلۀ تلفن با ایران تماس بگیریم، پس از عزیمت به سوی‏‎ ‎‏پاریس شما عزیزان در مخابرات ارتباط آسانی بین انقلابیون در پاریس و‏‎ ‎‏شهرهای مختلف ایران برقرار کردید، به صورتی که ما در روز شاید چندین‏‎ ‎‏ساعت با داخل ایران در تماس بودیم و کارکنان مؤمن و شریف مخابرات از‏‎ ‎‏اینجا با پاریس تماس می‌گرفتند. شما عزیزان الحق خدمت بزرگی به‏‎ ‎‏انقلاب و امام کردید و امام همیشه از این خدمت به نیکی یاد می‌کردند، و‏‎ ‎‏ما هم قدر این ارتباط را می‌دانستیم. بحمدالله انقلاب پیروز شد و مسائل‏‎ ‎‏بعد از انقلاب یکی بعد از دیگری رخ نمود که امام این مشکلات را رفع‏‎ ‎‏می‌کردند. گاهی با نصیحت، با موعظه و وقتی هم می‌دیدند امور اصلاح‏‎ ‎‏نمی‌شود تشر می‌زدند و خلاصه کار تمام می‌شد.‏

‏[مأخذ: مجموعه آثار یادگار امام- جلد نخست- ص 474]‏

‎ ‎

کتابدلیل آفتاب: خاطرات یادگار امامصفحه 15

  • . غلامرضا تختی، قهرمان نامدار کشتی ایران. او از نظر اخلاق نمونه بود، به گونه‌ای که به «پوریای ولی ثانی» معروف شد. مرگ تختی نیز به شکلی مرموز بود، به طوری که عده‌ای معتقد بودند عوامل رژیم شاه او را کشته‌اند.
  • . عبدالله موحّد، کشتی‌گیر نامداری که بیش از همۀ کشتی گیران کشورمان در مسابقات داخلی و خارجی صاحب مدال شد.