مصاحبه با آیت الله محمد یزدی

آیة الله محمد یزدی *

با تشکر از فرصتی که که دراختیارما قراردادید؛ لطفاً پس از تبیین مفهوم کرامت انسان، بفرمایید آیا اسلام برای انسان بما هو انسان کرامت قائل است، همراه با قیدهایی؟

‏بسم الله الرحمن الرحیم. (‏ولقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر والبحر‏). موضوع بسیار خوبی را مطرح کردید که همگانی است و در سطح جهانی هم مورد بحث و گفت گوست. من فکر می کنم همین آیه کریمه ای که قرائت کردم می تواند ما را کاملاً در این بحث راهنمایی کند. در این آیه، کرامت برای بنی آدم در نظرگرفته شده است. بنی آدم یعنی آدمی  زاده و آدم هم ابوالبشر است که انسان ها از او ادامه یافته‏‎ ‎‏اند و از جنس او می باشند، البته بحث قرآنی با بحث انسان شناسی از هم جداست. ‏

‏آیه شریفه ملاک کرامت را فرزند آدم بودن می داند؛ یعنی همین که از آدم به دنیا آمده است، مورد کرامت است و این تعبیر اطلاق دارد و شاید بهترین قرینه براین اطلاق و لزوم حفظ آن ادامه آیه باشد که می فرماید: (‏حملنا هم فی البر و البحر‏) یعنی ما زندگی فرزندان آدم را روی زمین گسترده کردیم و آنها در دریا و خشکی رفت و آمد دارند و زندگی می کنند.‏

‏با دقت درمی یابیم که انسان موجود زنده ای است همانند انواع و اقسام ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 341

موجودات زنده دیگری که روی زمین زندگی می کنند؛ این انسان به خاطر نوع آفرینش اش با دیگر موجودات زنده تفاوت های جوهری دارد، اگر چه بین انسان و سایر موجودات اشتراکات بسیاری نیز وجود دارد،  مثل اصل حیات طبیعی؛  رشد و نمو کردن،  تأثیرپذیری و حفظ بقای نسل و دیگر اشتراکات، ولی ویژگی خاصی در انسان وجود داردکه در موجودات دیگر نیست و آن، قدرت «اختیار و ارادۀ» اوست. ‏

‏شاید این مسئله مورد اختلاف باشد که ارادة انسان بر خردمندی او و یا خرد و خردمندی بر اراده و اختیار او مقدم است؛ به عبارت دیگر، آیا انسانی که مرید آفریده شده و از اختیار برخوردار است، به همین دلیل به او عقل عطا شده و یا چون عقل به او داده شده، مختار و مرید است؟ تصور من این است که عقل متأخر است و اراده و اختیار متقدم می باشد، زیرا اگر انسان ها مانند دیگر موجودات زنده، الزاماً و اجباراً به طرف اهدافی که آفرینش برای آنها در نظر گرفته است پیش می رفتند؛ به قدرت تشخیص و عقل و خرد و فکر و منطق، نیازی نداشتند. البته انسان هم در بسیاری از بخش های مربوط به حیات خویش نظیر بقیه موجودات تابع مقررات طبیعی است و اختیاری ندارد؛  مثلاً انسان در اصل خلقت و رشد و نمو و از کودکی به جوانی و میان سالی و پیری رسیدن و ... اختیاری از خود ندارد. ‏

‏این که انسان از میان دو یا سه راه می تواند یکی را اختیار کند، این خود یک امتیاز است واگر این نبود، دیگر انسان ارزش انسانی نمی داشت بلکه موجودی مانند بقیه موجودات می شد و طبق طبیعت خود راهش را طی می کرد و به هدف می رسید و در این مسیر نمی توانست از چیزی تخلف کند. اما وقتی جلوی پای انسان چندین راه وجود دارد و هر راهی هم به هدفی منتهی می شود، برای این که او بتواند راه ها و اهداف را بشناسد و تمییز دهد، باید قدرت تشخیص هم داشته باشد و البته این ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 342

‏قدرت تشخیص پس از آن است که به او اختیار را عطا کردند؛ یعنی انسان موجود مختار است و برای این که راه ها و اهداف نهایی آنها را بشناسد و با شناخت اختیار کند، به قدرت تشخیص محتاج است. و بحث اطاعت و عصیان و تکلیف و. . . هم بعد از این دو مرحله (یعنی اختیار و قدرت تشخیص) مطرح می شود. ‏

‏بنابراین تصورم این است که تنها مشخصه انسان و امتیاز او بر دیگر موجودات، اراده او می باشد که قبل ازعقل است و چون انسان مختار و مرید خلق شده، عاقل هم قرار داده شده است؛ یعنی به او عقل داده شد تا اراده برایش قابل استفاده باشد و درست به کار گرفته شود و همین امتیاز منحصر به فرد سبب احترام انسان است. ‏

‏بله، انسان می تواند از این امتیازبه گونه ای استفاده کند که کرامت خود را افزایش یا کاهش دهد؛ به عبارت دیگر، انسان اولاً و بالذات کریم و با کرامت است و احترام دارد. (مقصود ازکرامت در این مرحله در حقیقت همان ممتاز بودنش است) و ثانیاً و بالعرض می تواند این احترام و کرامت خود را بالا ببرد به گونه ای که به فرشته ها برسد و حتی از آنها هم برتر شود و نیز میتواند پایین برود در حدی که کلاً کرامت خود را از دست بدهد. ‏

‏پس آیه شریفۀ (‏ولقد کرّمنا بنی آدم‏) می خواهد بگوید کرامت از آنِ انسان است؛ چه در جنگل به وجود آمده باشد و یا در فضا و جامعۀ متمدن، در خانواده دینی پرورش یافته باشد و یا در خانواده بی دین. این جهات در آن اصل هیچ تفاوتی به وجود نمی آورد. ‏

‏توضیح این که: اگرانسانی در جنگل به دنیا آمده باشد و همان جا زندگی کند و چیزی از زندگی نداند، با گرگ و شیری که در آن جنگل زندگی می کند تفاوت دارد، زیرا گرگ و شیر و حتی غزال و آهو را می توان شکارکرد و به قتل رساند، ولی آن ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 343

‏انسان جنگلی را نمی توان صید کرد یا گرفت و به استخدام خود درآورد. درست است که روزگاری برانسان ها گذشت که عده ای را به زنجیر می کشیدند و می فروختند و از آنها کار می کشیدند و مثلاً دیوار چین را درست می کردند؛ ولی این کارها و این گونه رفتار با انسان بماهو انسان در اسلام مجاز نیست. من با بررسی در آیات قرآن و بر روی آیاتی مانند (‏او ما ملکت ایمانکم‏) به این نتیجه رسیدم که از این آیات استملاک فهمیده نمی شود؛ یعنی این جور نیست که اسلام اجازه داده باشد انسانی انسان دیگری را از جنگل یا دریا یا صحرا به استخدام خود در آورد؛ ولو آن انسان چیزی بلد نباشد، زیرا او اراده و اختیار دارد و این اختیار را حداقل در راه رفتنش و غذا خوردنش إعمال می کند. بله اسلام در استفاده از حیوانات حلال گوشت و امثال آن حیازت را اجازه داده است ولی درباره ا نسان چنین اجازه ای را نداده است. به همین علت، اسلام در یک روند تدریجی استملاک انسان و اسارت او را برداشت . ‏

اسیر گرفتن در جنگ را چگونه توجیه می کنید؟

‏اسرای جنگی، قوانین خاص خود را دارند و این قوانین برای رشد آنهاست و حتی تقسیم اسرا بین مسلمین برای رشد تقویت خود آنان می باشد ما افتخار می کنیم که در جنگ های اولیه اسلام، پیامبر(ص) به اسرا گفت به مسلمان ها خواندن و نوشتن یاد بدهید و به این شرط آزاد می شوید؛ یعنی از اسیر به شکل یک انسان و در راه مقاصد عالی انسانی استفاده کردند و به مسلمانان سفارش کرند که با اسرا رفتار انسانی داشته باشید. یعنی در تأمین خوراک و پوشاک اسیر احکام وجود دارد. مسلمانان مجاز به زدن و یا کشتن و قطع عضو اسرا نبودند. و حتی دربارۀ (‏ما ملکت ایمانکم‏) احترام ازدواج و زوجیت برای آنها لحاظ شده است و وقتی باردار شوند ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 344

‏احکام خاصی دارند. به هر حال می خواهم بگویم اسلام برای انسان احترام قائل است و ملاک این احترام اراده و اختیار انسان است. این اولاً و بالذات.‏

‏در مرحله دوم اگر این انسان از اراده خود استفاده کرد و اندیشید و رشد یافت، این رشد و یادگیری موجب کمال بیشتری است و احترام او را بیشتر می سازد. تا اینجا کاری به دین او نداریم؛ یعنی انسانی که نحوه زندگی کردن را بداند به این که با چه روش هایی از آب و زمین بهره برداری کند، چگونه از نور استفاده کند و در نتیجه، زندگی بهتر از حیوانات برای خود فراهم آورد، این انسان نسبت به انسانی که مثل حیوانات با گیاهان و درختان زندگی خود را می گذراند و با آب رودخانه زندگی می کند، از کرامت و احترام بیشتری برخوردار است. بله همه انسان هستند و کرامت دارند ولی انسان هایی که از سرمایه های ذاتی بهره ببرند و پیشرفته شوند کرامت بیشتری دارند چون علم و شناخت بیشتری از طبیعت دارد. اگر یادگرفتنی هایش بیشترشد و به فضای دین وارد شد و با انبیاء آشنا شد. احترام او بیشتر می شود، لذا قواعد دینی ما برای انسان مؤمن یک سری احترامات اضافه ای قائل است؛ یعنی احترام و کرامت انسان مؤمن بیشتر از احترام وکرامت غیر مؤمن است. ‏

این بیان شما و استفاده از آیه (ولقد کرّمنا) کرامت تکوینی رابرای انسان درست می کند و البته از آن به کرامت تشریعی منتقل می شوید، ولی به نظر می رسد که نمی توان بیشتر از یک قدر متیقن را اثبات کرد. همان که فرمودید اسلام می گوید نباید او را کشت و یا به اسارت در آورد. اما آیا دریافت های بشری در باب کرامت انسان ـ مستقل از وحی ـ می تواند معتبر باشد. یعنی وقتی انسان فطرتاً مسئله ای را موافق کرامت انسان تشخیص می دهد ولی دلیلی از طرف شارع وارد نشده آیا 


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 345

می توان با استناد به کرامت داشتن انسان این دریافت های مستقل از وحی را به شریعت نسبت داد؟

‏باید توجه داشت که ما اصل دیگری غیر از تکوین یا فطرت داریم که اصل شرعی است و آن این که چون خداوند و مبدأ آفرینش حکیم است، امر و نهی و مجموعه دستورهای الهی هیچ وقت گزاف و بی ملاک نیست. و اصلاً به نظرمن این ملاک داشتن یک امر فطری است و طبعاً وقتی کسی به دیگری می گوید فلان کار را انجام نده؛ لابد چون ضرر دارد این را به او می گوید و هکذا در طرف امر که حتماً منفعت و مصلحتی برآن بار است. حال وقتی می گوییم انسان به سبب اراده و اختیاری که دارد ازکرامت برخوردار است؛ معلوم می شود که ملاک مثلاً (‏لا تقتلوا انفسکم‏) و یا (‏لا تقتلوا اولادکم‏) این است که قتل نفس یا غیر، مخالف کرامت انسان است و لذا از آنها نهی شده است. حتی اگر دستور وحی هم نمی بود، انسان با عقل خود می فهمید که آدم کشی قبیح است؛ لذا وقتی یکی از فرزندان آدم برادر خود را کشت، فوراً پشیمان شد، در حالی که آن زمان دستوری از جانب خدا نیامده بود. ‏

‏بنابراین وقتی وحی می گوید: (‏لاتقتلوا اولادکم‏) ویا (‏لا تقتلوا انفسکم‏) و یا (‏من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعاً‏) و... و ما اینها را در دستورهای تشریعی به حساب می آوریم، ملاک این نهی ها و اوامری که وجود دارد، همان احترام و اکرامی است که در طبیعت انسان است. ‏

‏می خواهم بگویم این احترام هایی که در شرع داریم و امرو نهی هایی که نسبت به انسان ها ـ ولو غیرمتدین ـ داریم ملاکشان همان مسئله تکوینی است که در انسان وجود دارد. به عبارت دیگر وقتی ما ادعامی کنیم که نمی توان انسان بماهو انسان رامانند حیوان شکار کرد، آیا این مسئله صددرصد تشریعی است و یک امر تعبدی ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 346

‏است که فلسفۀ آن را نمی دانیم؟ یا این که نه، امری است که انسان آن را بالفطره درک می کند و می فهمد که به خاطر کرامت داشتن انسان است؟‏

‏طبیعی است که او وقتی طرف مقابل رامی بیند، ملاحظه می کند که او هم مثل خودش است و درحقیقت هر دو بنی آدم و از یک نوع و طبیعت اند و می فهمند که اگر خودش را هم صید کنند ناراحت می شود ولذا فطرت او حکم می کند که صید انسان دیگر هم مجاز نیست و این احترامی است که انسان آن را تشخیص می دهد و امری شرعی و جعلی خشک نیست، بلکه فطری و قابل درک برای انسان هاست. اگر شارع هم در این گونه موارد دستوری داشته باشد، در واقع ارشاد به همان حکم فطری و طبیعی است. ‏

‏بنابراین می توان گفت کرامت ذاتی انسان متکی به درک فطری انسان است و اصلاً اوامر و نواهی فطری از همین کرامت سرچشمه دارند و در آن ریشه دارند. وقتی انسانی می بیند اگر بی جهت سیلی به کسی بزند کار قبیحی است و لو این که این کار را انجام دهد، بعداً پشیمان می شود (چنانچه در مورد عمل هابیل و قابیل اشاره کردیم) همین نکته، فطری بودن این مسئله را اثبات می کند. ‏

‏پس فطرت انسانی او را راهنمایی می کند که انسان نوعاً احترام و کرامت دارد. بله ما از آیه (‏لقد کرّمنا بنی آدم‏) حرمت قتل انسان را استفاده نمی کنیم، بلکه اصل کرامت‏‏ داشتن انسان را از آن استفاده می کنیم، ولی همین انسان به ملاک همین اراده و اختیار درباره انسان هایی که می خواهد با آنها برخورد بد کند، می گوید این هم مثل من است و هر دو از یک جنس هستیم و او هم مثل من از توهین بدش می آید و اگر احترام شود خوشش می آید؛ یعنی این امور را با صرف نظر از دستورهای شرعی هم ‏‏می فهمد و لذا در روایات نیز همین نکته تربیتی هست که در برخورد با دیگران خودتان را ملاک و مقیاس قرار دهید که در واقع ارجاع به فطرت و طبیعت انسان است.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 347

در خصوص مواردی که به عنوان حقوق بشر شمرده می شود چه نظری دارید؟ یعنی مواردی مانند حق حیات، حق تعلم یا حق تحصیل، حق ازدواج اینها، جنبه های فطری دارند؟

‏همه این موارد جنبه  فطری دارند و به دنبال حق طبیعی می باشند و در حقیقت از اساس کرامت استنباط و استخراج می شوند، بله همه شرعیات و تعبدیات به (‏لقد کرّمنا‏) ارتباط ندارند ولو این که از این آیه که اصل کرامت ذاتی انسان استفاده می شود، ولی (‏لا تقتلوا اولادکم‏) استفاده نمی شود و سخن بنده این است که ملاک بسیاری از این احکام، طبیعت و فطرت است. به نظر من اگر کسی مانع رشد انسانی نشود و اودرراه ترقی و کمال درست جلوبرود، می تواند تمام احکام شرعی را بفهمد؛ یعنی آن چه انبیاء آورده اند، همان چیزهایی است که خود انسان بماهو انسان می تواند درک کند و از نظام آفرینش استفاده نماید، چون هر آن چه انبیاء به ما گفتند درحقیقت یک نوع تذکر و راهنمایی است نه این که یک دستورهای خشک باشند. حتی این که نماز صبح دو رکعت و نماز ظهر چهار رکعت است، خود راز و فلسفه ای دارد که اگر انسان در راه کمال جلو برود می تواند راز آن را بفهمد. دستورهای انبیاء خشک و تعبدی محض نیستند، که بگویند چون من می گویم انجام بده یا چون خدا می گوید انجام بده بلکه می گویند چون مبدأ حکمت در مجموعه آفرینش برای این دستورها یک فایده ای قرار داده است انجام بده.‏

این نظر دیگر فقها هم هست؟

‏این مطلب رانمی توان همه جا بیان کرد، چون اکثر فقها می گویند احکام تعبدی یک بخش جدایی است و با احکام ارشادی فرق دارند. ولی آن چه به ذهن من می رسد همان است که گفتم. ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 348

حداقل حقوقی که براساس کرامت ذاتی انسان برای او ثابت است  و نمی توان کسی را از آن محروم کرد ـ به خصوص در عرصه های اجتماعی و سیاسی ـ چیست؟ آیا می توان گفت همان طوری که در  فقه حکم ضرری نداریم، حکم وهنی و توهینی که ضد کرامت باشد  هم نداریم؟

‏انسان به سبب اراده و اختیاری که دارد از عقل و قدرت تشخیص هم برخوردار است، از طرف دیگر انسانِ دارای اراده و برخوردار از کرامت، یک فرد خاص نیست بلکه همه انسان ها را در بر می گیرد و باید توجه شود که این گونه نیست که همیشه تشخیص او به طرف نیکی ها باشد و یا حتی این گونه نیست که همیشه براساس تشخیص خود عمل کند؛ حتی امکان دارد دانسته به ضرر خودش عمل کند؛ مثلاً سیگارمی کشد یا شراب می نوشد، در حالی که می داند برای او ضرر دارد. این به علت غلبه هوای نفسانی است.‏

‏این انسان مرید و مختار موجودی اجتماعی هم هست؛ یعنی انسان ها باید با ‏‎ ‎‏هم و در کنار هم زندگی کنند تا نیازهای همدیگر را تأمین کنند و اصلاً فقه ‏‎ ‎‏اجتماعی از این نقطه آغاز می شودکه چون انسان نمی تواند منزوی و تنها در گوشه ای زندگی کند و حتی در زندگی ابتدایی هم اجتماعی زندگی می کند،درزندگی اجتماعی دید ثانوی به وجود می آید، که این انسان اجتماعی فطرتش می گوید اجتماعی است ـ نمی گویم تعبد بلکه همان فطرت ـ و لذا ناچار است اجتماعی زندگی کند. اما در عرصه اجتماع هم تنازع و برخورد و درگیری به وجود می آید و اگر مرز قانون در کار نباشد این تنازع به هلاکت انسان منتهی می شود، چنانچه تاریخ نمونه هایی رانشان داده است. لذا انسان ها با توجه به همین واقعیت زندگی اجتماعی ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 349

پیش از این که پیامبران قوانینی آورده باشند براساس فطرت و طبیعت می گویند وقتی مشخص کنیم که با هم جنگ نکنیم و مثلاً ماه های حرام را بنا می گذارند و این یک حدّی است. پس خود انسان به خاطر جلوگیری از زیان در مراحل ابتدایی ناچار شد حدودی رامشخص کند و در واقع در برابر آزادی که یکی از امتیازهای انسان است، موضع گیری کند و بگوید هر کسی آزاد است ولی نه مطلقاً. چون اگر هر فردی چنین آزادی بی حد و مرزی داشته باشد روزی هزاران اتفاق ناگوار رخ می دهد. لذا می گوید که انسان ها موظف اند در روابط اجتماعی یک سری از قوانین و مقررات را رعایت کنند. ‏

‏این قواعد بر اساس شرایط زمان و مکان و اجتماعات قابل تغییر است. ادیان این امر را قبول دارند، اسلام هم آن را می پذیرد و قوانین را قابل تکامل می داند. شاید این که ما قوه مقننه را با نظارت ولیّ امر در نظام اسلامی مجاز به قانون گذاری می دانیم به دلیل همین اختلاف شرایط زندگی باشد که بر اساس رعایت حقوق جمعی ـ نه حقوق اولیه و مطلق ـ قانون گذاری کند. ‏

‏از باب مثال، دنیای امروز می گوید زن آزاد است هر لباسی که می خواهد بپوشد، اما اسلام می گوید زن در انتخاب همسر، زندگی، درس خواندن و بسیاری از امور آزاد است، ولی اگر در مسائل جنسی آزاد باشد، به ضرر اوست، چون به یک ابزار شهوت تبدیل می شود، و لذا الزام زن  به حجاب برای حفظ حیثیت او می باشد که اگر مخالفین، به فلسفه اش توجه کنند ارزش آن را می فهمند. ‏

‏اسلام انسان را از تولد تا بی نهایت می بیند و بر اساس مصالح او در این گستره، احکام وضع می کند و همه این احکامی که در فقه وضع شده برای حفظ کرامت انسان است نه این که بی جهت انسان را محدود کند. ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 350

با این تحلیل حضرت عالی، حکم عقل همیشه تعلیقی است نه قطعی؛ یعنی تعلیق به عدم ردع شارع. 

‏هرجا که شارع ردع کند معلوم می شود که حکم عقل اشتباه بوده است؛ ‏‎ ‎‏یعنی عقل نتوانسته آن را درک کند. تعارضی بین حکم عقل و شرع نیست ‏‎ ‎‏و لذا آقایان می گویند: «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کل ما حکم به العقل حکم به الشرع».‏

پس شما به عنوان یک فقیه نمی توانید با وجود دلیل شرعیِ مخالف، به دلیل عقلی تمسک کنید؟

‏همین طور است. چون معتقدم عقل توان دیدن و دریافت همه مصالح و مفاسد را ندارد و معتقدم این گونه نیست که خدای کریم با همین وضع رها کرده باشد. بلکه وحی را به کمک عقل فرستاد و لذا باید از وحی استفاده کرد، چون کنارزدن وحی یعنی اشتباه کردن در مواردی که عقل توان درک آن را ندارد. در این موارد از وحی باید بهره برد و این خلاف عقل هم نیست و عقل می گوید چون خیلی از مصالح و مفاسد است که انسان نمی تواند آنها را درک کند، پس باید از وحی بپرسد که آفریدگار حکیم مشخص کرده است. ‏

‏بحثی میان اخباریون و اصولیون مطرح است. اصولیون می گویند: اصل بر اباحه و جواز و حلیت است، اصل بر طهارت است مگر دلیل برخلاف آن اقامه شود که در صورت اقامه دلیل برخلاف باید اخذ به آن کرد و این اخذ به دلیل به خلاف عقل یا آزادی نیست بلکه همان امر مستوری بود که عقل من به آن پی نبرده بود. ‏

پس شخص مسلمان و متدین هیچ وقت نمی تواند باکسی که دین ندارد ویا اسلام را قبول ندارد، تعامل حقوقی داشته باشد. 


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 351

ولی دین به فرد مؤمن می گوید شخص بی دین انسان است و باید با او رفتاری انسانی داشته باشی. به بحث خوبی وارد شدید. برخی از فقها می گویند مؤمن محترم است و غیر مؤمن کافر و به همین دلیل حربی است و چون حربی است، اصلاً احترامی ندارد، نه جانش محترم است و نه مالش. ولی این جور نیست و ما اصلاً آن را قبول نداریم، در شرع هم این گونه نیست و شارع چنین چیزی نفرموده است که هر کس شما را قبول ندارد کافر حربی است، چون کفر و حرب مفهوم مشخصی دارند. به ملّی گراها نمی توان کافر اطلاق کرد. برخی از بزرگان فقه چیزهای عجیب و غریبی می گویند و دربارۀ بعضی از فرقه های اسلامی که شهادتین می گویند، نظرشان این است که ذبیحه آنها برای ما حلال است. مالش رامحترم می داند، عرض او را محترم می داند اما همین فقیه، در جای دیگر می گوید چنین افرادی محکوم به کفرو یا ملحق به کفر هستند. به نظر ما اینها را نمی توان به حساب فقه گذاشت و اینها نواقص فقه است. ما باید مبانی را رعایت کنیم و نمی توانیم هر حرفی را هر کسی گفت بدون مبنا قبول کنیم.‏

سؤال ما این بود: آیا همان طوری که درفقه مواردی رانفی می کنیم به عنوان این که ضرری هستند، اگر مواردی ضد کرامت باشند، وهنی یا توهینی باشند، را می توان به خاطر ضدکرامت بودن نفی کرد؟ مانند دیه ذمی که با توجه به مصلحت گفتیم با دیه مسلمان برابر است.

‏دربارۀ قاعدۀ لاضرر اکثر فقها می گویند این قاعده جاعل حکم نیست بلکه تنها احکام ضرری رابرمی دارد. دیه ذمی  را هم با دیه مسلمان یک سان نکردیم. دیه آنها با هم فرق دارد. این ضرورت اجتماعی است که به ما می گوید برای دوری از محذورهای اجتماعی این کار رانکن ولی در اعتقاد خود این را به عنوان دیه به او نده بلکه به عنوان ولایت بده. ولایت، مصالح کلی زمان و مکان رامی گوید. اگر زمانی ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 352

حکومت اسلامی  وسیع تر شود این کار رانمی کنیم. ‏

برخی می گویند چه ذمی  و چه مسلمان هر دو بنده خداهستند چرا دیه مثلاً یهودی دانشمند، کمتر از دیه مسلمان کارگر باشد؟! آیا جایگاه کرامت در فقه در حدی است که این موارد را پوشش دهد و بگوید چون هر دو اراده و اختیار و عقل دارند حرمت برابر دارند؟ یکی از اراده و اختیار خود خوب استفاده کرده دانشمند شده و آن دیگری کارگر مانده چه باید گفت؟

‏اگر به بحث قبلی که مطرح کردم دقت شود معلوم می شود که نمی توانیم چنین حرفی را بگوییم؛ برای این که ما گفتیم انسان به خاطر اراده و قدرت تشخیص کرامت ذاتی دارد و به سبب علمش کرامت اضافی پیدا می کند و به خاطر اعتقادش به دین، کرامت اضافی پیدا می کند و... پس یهودی، مسیحی، زرتشتی و مسلمان در انسان بودن مساوی هستند، در علم و دیندار بودن هم مساوی هستند ولی در میان ادیان، مسیحیت بر یهودیت مقدم است و اسلام بر همۀ آنها مقدم است، لذا ملاحظه می کنید که در نوع دین با هم متفاوت هستند و به خاطر همین مسئله در برخی از مسائل از جمله دیه با هم متفاوت می شوند. البته به تعبیر حضرت امام این تفاوت ها یک مقدار هم رنگ سیاسی دارد. باید این قوانین را اجرا کنیم تا اسلام هیچ وقت در دیگر ادیان هضم نشود. بله اگر در سطح دنیا و ارتباطات بین المللی مشکلی پیدا شد از بیت المال تأمین می کنیم. ‏

‏پس چون کرامت ناشی از اسلام بیشتر است باید جانب آن را نگه داشت. به هر حال اینها بحث های خیلی خوبی است و باید وارد بحث فقها بشود، چون همان طوری که اشاره کردم گاهی فقها مطالبی می گویند که نمی توان آنها را قبول کرد. ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 353

با توجه به این که پس از انقلاب اسلامی، توفیق برپایی نظام جمهوری اسلامی حاصل شد و حضرت عالی هم از اول جزو مسئولین ردة بالای نظام بودید، موارد و مصادیقی مرتبط با موضوع همایش که از حضرت امام(ره) به خاطر دارید را بیان کنید. 

‏یادم می آید در دوران طلبگی که هنوز مجرد بودم و در مدرسه فیضه حجره داشتم، گاهی وقت ها جلسات طلبگی داشتیم و دور هم جمع می شدیم مرحوم حاج آقا مصطفی هم بعضی وقت ها در آن جلسه شرکت می کرد و دوستانی مانند مرحوم آقای خلخالی و دیگران هم بودند. حاج آقا مصطفی وقتی در آن جلسات طلبگی شرکت می کرد شب در مدرسه می ما ند و به منزل نمی رفت،  وقتی ما سؤال می کردیم که چرا به منزل نمی روید، آیا حاج آقا چیزی نمی گوید؟ آقا مصطفی در جواب می گفت: نه، حاج آقا خیلی سخت نمی گیرند و همین که می دانند مدرسه ام دیگر کاری ندارند. حتی کسانی به امام می گفتند چرا مصطفی به خانه نمی آید،  جواب می دادند که باید آزاد باشد و کار خودش را بکند، البته من مراقب هستم. ولی در مسائل اجتماعی ـ سیاسی و مسئولیت های مرجعیتی امام، حتی فرزندان هم نمی توانستند دخالت کنند.‏

‏موردی که ما همان اوایل مرجعیت امام مشاهده کردیم مربوط به تشییع جنازه یک مدرس معروف حوزه می شود که حاج آقا مصطفی گفت امام تا فلان جا شرکت کندو بیشتر ادامه ندهد، وقتی امام مطلع شد خیلی ناراحت شد و گفت: مصطفی بی خود گفته و بی جهت در کار ما دخالت کرده است. امام تعمداً از آن مکان کمی  جلوتر رفتند و بعد برگشتند و همان جا جلوی کسانی که بودند گفتند مصطفی نباید در کار ما دخالت کند. من از این دو حادثه این طور استنباط می کنم که امام ضمن ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 354

احترام به فرزندش اعتماد به او و حفظ کرامت اش ـ در کنار مراقبت ـ در مسائل شخصی و روابط پدر و فرزندی، در مسائل سیاسی و اجتماعی به او اجازه دخالت و تأثیر گذاری نمی دادند و دخالت اطرافیان را امر خطرناکی می دیدند. اصولاً در میان طلبه ها دخالت آقا زاده ها در کار آقایان مطرح بود. ولی روشِ امام مشی امام فرق می کرد.‏

‏زندگی داخلی حضرت امام و نحوه زندگی زن و بچه، نسبت به سایر طلبه ها تا حدودی مرفه بود و تابستان ها به محلات می رفتند و چند سالی به شمیران می رفتند، امام زاده قاسم شمیران که مرحوم پدر آقای رسولی محلاتی بودند من خودم یک دوست محلاتی داشتم و به دعوت او به محلات می رفتم؛ وقتی درباره زندگی داخلی امام صحبت می شد می گفتند امام روی زندگی همسر و فرزندان خیلی سخت نمی گیرند و آنها آزاد و راحت رفت و آمد دارند و این که کجا بروید وکجا نروید و چه کار بکنید و چه کار نکنید در میان نبوده است و در واقع این مسائل را به تشخیص خودشان واگذار کرده بود. شنیدم حتی یکبار نشده که در مورد تکالیف شرعی که مثلاً نمازتان قضا شده، چرا خواب ماندید و ... نسبت به خانواده برخورد کنند بلکه می گفتند مسلمانند و تکلیفشان را می دانند و انجام می دهند. باز یادم هست که من یک بار صبح زود به خانه امام رفتم که دو نفر مهمان محترم روحانی هم بودند و هنوز صبحانه هم نخورده بودند. امام فرمود بنشین و صبحانه بخور و کاری داری بگو و برو. این نمونه ای از برخورد کریمانه امام با یک طلبه ای است که تنها به درسش می رفت و گاهی هم بعد از درس از او سئوالاتی می پرسید. ‏

‏مورد دیگر این که اوایل شروع مبارزات امام که رفته رفته کلمة «امام» به ایشان اطلاق می شد و شهرتشان از حاج آقا روح الله بیشتر شده بود و امام روضه ای در ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 355

منزلشان داشتند یکی از منبری های معروف قم به من گفت شما به آقای خمینی بگو چرا از من دعوت نمی کنند در حالی که همه روضه خوان ها به مناسبت دعوت می شدند، من چه کار کرده ام که دعوت نمی شوم؟!‏

‏من در فرصتی که خدمتشان بودم و جلسه هم خلوت بود مطلب را گفتم و اسم طرف را هم بردم. حضرت امام خیلی راحت و کوتاه فرمودند: «کسی که زبانش در اختیارش نیست، من مجوزی برای ترویج او ندارم!».  خیلی تعجب کردم که این منبری خوش بیان چطور زبانش در اختیارش نیست! ظاهراً از حاج آقا مصطفی پرسیدم و معلوم شد که ماجرا به اوایلی که ‏‏آیة الله‏‏ بروجردی به قم آمده بودند و امام هم در آوردن آن مرجع بزرگوار نقش زیادی داشت، مربوط می شود. در جلسه ای که خیلی مهم بود و ‏‏آیة الله‏‏ بروجردی و دیگر علما و بزرگان قم بودند مانند: مرحوم فیض، مرحوم خوانساری، مرحوم صدر و ... این آقای منبری برای تعظیم از آقای بروجردی، ایشان را به حضرت سلیمان تشبیه می کند و آیه ((‏یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون)‏) را قرائت می کند و خواست از آن این استفاده را بکند که ای علما، همه بروید خانه هایتان بنشینید که آقای بروجردی آمده است. این نوع سخن گفتن را همه توهین به مراجع و علمای دیگر که در جلسه حضور داشته اند تلقی کرده بودند. امام به من، هم جواب داد و هم چیزی از کار آن آقا را نگفت و با زبان فقهی جوابم را داد. آن چه گفتم کاملاً یادم هست که عین کلماتشان است. این نمونه های جزئی به انسان نشان می دهد که امام چه احترام و ارزشی برای دیگران قائل بودند. ‏

‏در خصوص شاگردان هم یادم می آید که ایشان همیشه بعد از درس می نشستند و تعدادی از شاگردان دورشان جمع می شدند و نیم ساعت تا سه ربع سؤال می کردند ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 356

و بحث ادامه پیدا می کرد. من که آن وقت طلبه ای بودم که تازه از اصفهان به قم آمده بودم و به درس خارج می رفتم چیزی نوشته بودم متناسب با معلومات آن زمانم و چاپ هم شد، با اسم «‏‏گمشده‏‏» که یک دوره اصول دین به زبان ساده بود. در آن جزوه راجع به بحث ولایت نوشته بودم که اگر انتخابات آزاد انجام می گرفت حتماً می بایست امیرالمؤمنین(ع) انتخاب می شد. چون همه اصحاب معترف بودند که علی اتقی، اعلم و افضل است. پس معلوم می شود که انتخابات آزاد انجام نگرفته است. و این را با صرف نظر از نص و نصب مطرح کرده بودم و این اشاره به آن جملۀ «الحمدلله الذی قدم المفضول علی الفاضل» بود. ‏

‏این کتاب در کردستان به دست فردی به نام «مردوخ» رسیده بود که با دستگاه شاه مرتبط بود و علمای اهل سنت هم از او ناراضی بودند. او با خواندن کتاب من، چیزی علیه شیعه نوشت با نام «‏‏ندای اعتقاد‏‏» که در آن ولایت را «به خیال خود» رد کرده بود که در واقع غیر از یک سری اتهام علیه شیعه چیزی نبود. این جزوه را اول بار مرحوم فکور یزدی که از علمای وارسته بود به من داد و گفت علیه نوشته شما نوشته شده است و من از همان روزی که گرفتم شروع کردم به مطالعه آن تا این که سید محترمی که در بیت امام بود روزی به من گفت: امام با شما کاری دارد بیا منزلشان، من رفتم و امام از مطلب پرس و جو کردند معلوم شد این جزوۀ آقای مردوخ در میان ارتشیان پخش شده و یکی از مرید های امام به ایشان و مرحوم فکور یزدی رسانده بود. امام فرمودند: شما باید جواب بدهید. من گفتم چشم و پاسخ را با نام «‏‏پاسخ تهمت های مردوخ‏‏» چاپ کردم. قبل از چاپ روزی بعد از درس رفتم خدمت امام و نوشته  را به ایشان دادم تا ملاحظه کنند. یکی دو هفته بعد فرمودند که من نگاه کردم و تذکراتی دادند مانند این که این حدیث را از کتاب اصلی نقل کنید و ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 357

‏یا این حدیث از کتاب های دست دوم و سوم نقل شده است و کتاب اصلی را نشان دادند که معتبرتر بود و درباره محتوا هم راهنمایی های کردند که من خیلی خوشحال شدم. غرض این که این برخورد بزرگوارانه امام خیلی سازنده بود و در کنار کمکی که کردند و خرچ چاپ را دادند سفارش هم فرمودند که جزوه در جاهایی پخش شود که نوشته مردوخ پخش شده بود و جاهای دیگر پخش نشود! یعنی دیگران بی جهت شبهه دار نشوند فقط آنهایی که شبهه را خواندند در جریان قرار بگیرند. ‏

مواردی که از برخورد های کریمانه امام در ارتباط با اطرافیان و نزدیکان به خاطر دارید بفرمایید.

‏بعد از وفات یا شهادت حاج آقا مصطفی، مرحوم حاج احمد آقا در حقیقت مدیر اصلی دفتر امام بودند و گاهی از اوقات نسبت هایی هم به آن مرحوم می دادند که چنین گفته و چنان کرده و ... من برای کارهایم خدمت امام می رسیدم و کسب نظر می کردم و جاهایی که گیر می کردم طبق راهنمایی و نظر امام عمل می کردم. یک بار که ملاقات تمام شد و من داشتم برمی گشتم دیدم احمد آقا مرا صدا می زند که امام با شما کار دارند. مجدداً برگشتم و سلام کردم، دیدم امام در حالی که وسط اتاق ایستاده اند، گفتند به آقایان بگو احمد بدون اجازه من هیچ کاری نمی تواند بکند! هیچ چیزی بدون اجازه من نوشته نمی شود. منظورشان مجلس بود. گفتم چشم. آمدم و موضوع را در هیئت رئیسه مجلس مطرح کردم. با این جملۀ امام فتنه ای که علیه احمد آقا درست شده بود خاموش شد.‏

‏امام در برخورد با اطرافیان و اشخاص رعایت کامل موقعیت افراد را می کردند. حرف و نظر دیگران را کریمانه می شنیدند و می پذیرفتند. مقام معظم رهبری برایم می فرمود که امام در یک سخنرانی عمومی به گونه ای تحقیر آمیز از معاویه سخن به ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 358

میان آورد. من بعد از جلسه خدمتشان رفتم و گفتم در کشور ما حداقل دو میلیون اهل سنت زندگی می کنند و آن طرف مرزهای ما هم اهل سنت هستند که به هر حال معاویه را خال المؤمنین! می دانند این تعبیر شما اثر سوء دارد و با آن همه دعوتتان به وحدت تناسب ندارند. امام تأملی کردند و گفتند حرف درستی است. و بعد از آن دیگر علیه معاویه چیزی نگفتند، یعنی چیزی که دلالت بر تحقیر او و موجب اختلاف باشد نفرمود. ‏

دربارۀ حفظ کرامت شهروندان مانند موضوع زنان و طلاق ندادن آنها علی رغم زندگی سخت خانوادگی قبلاً در خطبه های نماز جمعه مطالبی فرمودید. اگر مواردی به خاطر دارید بازگو کنید. 

‏من اصولاً دیدی که درباره زنان دارم با دوستانم خیلی متفاوت است. منشأ نظریات من روایات وارده و توصیه هایی است که درباره زن و بچه، به خصوص درباره دختران از سوی پیشوایان دینی وجود دارد. زن اگر ضعف هایی دارد در برابر قدرت هایی که مرد ها دارند، یک امر تکوینی است و متناسب با وظایفشان است، قانون اساسی، جمهوری اسلامی هم جانب زن ها را رعایت کرده است،  چه در موضوع مشاغل آنها وچه در امور دیگر مربوط به آنها. ولی متأسفانه هنوز هم مردسالاری قوی است و مردها حقوق زنان را رعایت نمی کنند. البته در زندگی خانوادگی دو حوزه قانون و اخلاق، محیط های جدا از هم هستند که زندگی در محیط قانونی خیلی سخت است، در حالی که در محیط اخلاقی خیلی لذت بخش است و اسلام بر محیط اخلاقی خانواده تکیه کرده است. در نظام جمهوری اسلامی که امام تأسیس کردند، واقعاً باید گفت امام زن ها را زنده کردند. هم در روزهای انقلاب اجازه دادند آنها در تظاهرات شرکت کنند و برخلاف فتوای بسیاری از فقها ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 359

گفتند در این مسئله اجازه پدر و مادر هم شرط نیست. بعد از انقلاب هم از خانم ها خیلی حمایت کردند و البته به مسائل اخلاقی و رعایت عفت و عصمت و شرایط و وظایف شرعی هم توصیه می کردند ولی به زن ها میدان داده شد و شاید به همین علت در این مدت ربع قرن تعداد خانم های تحصیل کرده تقریباً به اندازه مردهاست چه در دانشگاه ها و چه در حوزه ها. الان در سراسر کشور حوزه های علمیه خانم ها دائر شده است. ‏

‏در حوزه قضایی هم خانم ها به مقام قضائی رسیدند. قبل از انقلاب تعدادی از خانم ها حکم قضائی داشتند و رئیس محکمه بودند ولی بعد از انقلاب احکامشان در شورای ده نفره بررسی می شد. در دوره ما گفتیم تنها رئیس محکمه نمی توانند باشند ولی تا هر جایی از مراتب اداری و قضائی بتوانند رشد کنند راه برای آنها باز است ما سعی کردیم در حد قوانین شرعی و قوانین مصوب جمهوری اسلامی به خانم ها خدمت شود و برای رشدشان راه همواره باشد.‏

‏در مورد مسئله طلاق هم که اشاره کردید، قضات ما در دادگاه های مدنی بر اساس این بینش که طلاق نباید رخ دهد چرا که ابغض الاشیاء است و ... وقتی طرفین مراجعه می کنند اینها را یکی ـ دو جلسه بر می گردانند که بروید هفته دیگر یا ماه دیگر بیایید تا شاید بروند آشتی کنند و به زندگی برگردند، اگر چه این اعتقاد درست و خوب است، اما این احتیاط و تأمل حدی دارد و گاهی باید مسئله را رسیدگی کرد و حکمین از طرفین انتخاب کرد و ... ده ـ دوازده سال پیش در زمان مسئولیت من یک مورد اتفاق افتاد که از مقام معظم رهبری اجازه گرفتم و صیغه طلاق را جاری کردم و آن، این بود که:‏

‏زن و مردی، تفاهم نداشتند و هر کار می کردند به تفاهم نمی رسیدند، چند سال ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 360

‏اینها سرگردان بودند تا این که من خودم وارد عمل شدم. از آن جایی که اکثر فقها نظرشان این است که باید اول زوج را تکلیف کنند که خودش طلاق بدهد زوج را خواستم و گفتم این روشی که شما در پیش گرفته اید صحیح نیست، باید زنت را طلاق بدهی و اگر این کار را نکنی من طلاقش می دهم.‏

‏به هرحال وقتی راه های مختلف را رفتیم و زوج زیر بار نرفت جلسه ای تشکیل دادیم و شهود را هم دعوت کردیم و من خود طلاق دادم و گفتم بروید دنبال زندگیتان. من می خواهم عرض کنم که اسلام اجازه نمی دهد مرد این گونه کرامت زن را لگدمال کند و هر طور خواست عمل نماید. یعنی نه زندگی کند و نه طلاق بدهد. بلکه اگر به این مرحله رسید حاکم شرع مجاز است که رأساً وارد عمل بشود و زن را از این حالت نجات دهد.‏

درباره عملکرد شورای نگهبان در زمان انتخابات و کرامت افراد سؤالاتی وجود دارد، مثلاً کسی از طرف شورای نگهبان می آید در تلویزیون و می گوید افرادی که رد صلاحیت شدند مشکل اخلاقی یا سرقت یا ... داشتند! تفاوت نمی گذارند که افرادی که واقعاً فاقد صلاحیت هستند با آنهایی که اشتباه شده نباید با یک نگاه دیده شوند. 

‏حرف درستی است. اگر واقعاً بین این افراد کسانی هستند که ما نمی دانیم مرتکب خلافی شده یا نشده نمی توانیم ردشان کنیم. یادم می آید آقای کروبی به من تلفن کرد که خانمی می آید و دربارۀ رد صلاحیت خود مطالبی دارد، او آمد و مواردی را که منجر به رد صلاحیت او بود مطرح کرد و گفت که درست نیست و به من نسبت داده اند. من از آن آقایی که مسئول کار بود خواستم بیاید و توضیح دهد. یک مورد که خیلی حساس بود را بررسی کردیم. این آقا گفت من که برای تحقیق ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 361

رفته بودم، خودم ندیدم ولی مثلاً فلانی گفت! من گفتم نقل ها که حجت نمی شود که شما مستند به آنها بگویی این خانم این طور رفتار کرده است. ‏

‏موارد دیگر را بررسی کردیم دیدیم که هیچ کدام مدرک کافی ندارد. کمی با آن آقا تند شدم بالاخره صلاحیت آن خانم تأیید شد و تا آخر مجلس ششم بود و آقای کروبی و دیگران گفتند. بعد از آن این خانم معتدل عمل کرده است. ‏

‏اگر چه من انکار نمی کنم که ممکن است حق افرادی در شورای نگهبان ضایع شود اما مسلماً تعمدی در کار نیست و علاوه بر آن نواقص دیگری هم وجود دارد که موجب این امر می شود یکی به قانون انتخابات مربوط می شود که نقص دارد و زمان برای اعتراض و رسیدگی مجدد کم است.‏

‏نکته دیگر که آن هم به قانون مربوط می شود، این است که محدودیتی برای ثبت نام کنندگان وجود ندارد و تعداد ثبت نام کنندگان خیلی زیاد است، این که آقای جنتی در نماز جمعه گفتند که کارگری آمده برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده، واقعاً این جوری بوده است.‏

‏مطلب دیگر این است که اطلاعات هم برخوردهای جناحی بسیاری با شورای نگهبان دارد که مواردی هم مشخصاً مورد نظر است و علت روی آوردن ما به اطلاعات مردمی به این خاطر است که اطلاعات خوب عمل نمی کند و اعتماد ما کم کم از وزرات اطلاعات سلب شده است. البته اطلاعات مردمی هم گاهی موجب اخبار و اطلاعات متناقض می شود، اما در هر حال ممکن است حق کسانی هم ضایع شده باشد ولی به عنوان نفی کرامت و پا گذاشتن روی کرامت افراد نیست. ‏

بحث در این نیست که به موارد جزئی چگونه رسیدگی شده یا نشده آیا برای همة افراد این امکان وجود دارد که آقای کروبی را ببینند و ایشان 


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 362

هم فرد را به شما معرفی کنند و شما هم بر اساس اطلاعات یا رسیدگی شخصی مشکل را حل کنید و جلوی تضییع حقوق را بگیرید، آن مواردی که این وسایل را ندارند چه کنند و چه بر سرشان می آید؟! از این موضوع می گذریم مسئله دیگری را مطرح می کنیم و آن این که بفرمایید دیدگاه فقهی غالب در جریان تدوین و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی کدام دیدگاه بود؛ دیدگاهی که شما هم در آن گروه قرار داشتید و مثلاً از حقوق و جایگاه زنان دفاع می کردید و یا گروهی که سنتی فکر می کردند و به این مسائل جدید با دیده تردید و انکار نگاه می کردند؟ 

‏قبول دارم که وضعیت موجود خارجی، احیاناً آن طور که می بایست باشد و رعایت کرامت زنان گردد، نباشد ولی این دلیل نمی شود که فقه ما یا قوانین ما سبب بروز این وضعیت شده است، چون در فقه احکامی آمده که این تلقی را رد می کند خدمات زن در خانه مجانی نیست و می تواند ما بازاء داشته باشد به همین علت برخی از مردان وارسته برای همسران خود حقوق ماهیانه قرار می دهند و یا اواخر زندگی مشترک مصالحه می کنند. این که مورد اتفاق همه فقهاست که زن در برابر خدماتی که در منزل شوهر انجام می دهد، می تواند اجرت بگیرد. به نظر من فقه و قوانین، کرامت را کاملاً در نظر دارند و رعایت می کنند، این عمل افراد در خارج است که مشکل ایجاد می کند. و این هم باید به تدریج حل شود. زندگی پنجاه و یکصدسال پیش خیلی خشن و سخت بود. اصلاً زن ها احساس شخصیت نمی کردند ولی به خصوص بعد از انقلاب در رشد تحصیلی زنان اوضاع عوض شده است و هر چه جلوتر برویم به تدریج بهتر خواهد شد، ان شاء الله. ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 363

در پایان اگر مطلب ناگفته ای هست بفرمایید. 

‏دربارۀ تأیید صلاحیت نامزدهای انتخاباتِ گوناگونی که نظارت بر آنها به عهده شورای نگهبان است این نکته را یادآوری کنم که بعضی از موارد مسائل کوچک را بزرگ جلوه می دهند که من خودم با مواردی برخورد کردم و پی گیری نمودم ولی این به معنای خدشه دار کردنِ عمدی کرامت افراد نیست.‏

*. زندگی نامه

‏در سال 1310 شمسی در اصفهان و در خانواده ای مذهبی و علمی دیده به جهان گشود. پدر و پدر بزرگش در کسوت روحانیت بوده اند و به همین علت خود او نیز به تحصیلات علوم دینی علاقه مند شد و نخستین استادش نیز پدرش بود. پس از آن نیز بقیه درس های سطح متوسط را نزد استادانی همچون: نجف آبادی، فقیه، ادیب و طباطبائی به پایان رساند. آن گاه عازم قم شد و درس های سطح عالی را نزد اساتید بزرگوار و علمای اعلام همچون: سلطانی، حائری، مرعشی و علامه طباطبائی فراگرفت.‏

‏با اتمام درس های سطح متوسط و عالی، نامبرده، در درس خارج حضور یافت و از محضر آیات عظام: بروجردی، اراکی، میرزا هاشم آملی، شاهرودی و بالاخره حضرت امام خمینی بهره برداری و کسب فیض کرد.‏

‏از همان آغاز مبارزات نهضت ملی شدن نفت و فعالیت های سیاسی فدائیان اسلام که در دوران جوانی او بود، علاقه وافر و اشتیاق فراوانی به مسائل سیاسی پیدا کرد و همین باعث شد که از همان آغاز فعالیت ها و مبارزات حضرت امام به ایشان گرایش پیدا کرد، و مبارزات خویش را در ابعاد سخنرانی بر ضد رژیم، نوشتن مقالات و کتاب ها و سایر فعالیت های ویژه روحانیون ادامه داد و در اثر آن، دست گیر، محاکمه، تبعید و زندانی شد. وی هم چنین در طول سال های حضور در حوزه از تدریس و بحث علوم دینی و تربیت شاگردان نیز غفلت نورزید.‏

‏در دی ماه 1356 از جمله کسانی بود که در منزل خویش بر ضد مقاله درج شده در روزنامه ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 364

اطلاعات که متضمن توهین و اسائۀ ادب به حضرت امام بود، به ایراد سخنرانی پرداخت و در اثر آن و به دنبال حوادث 19 دی ماه 1356، تبعید گردید.‏

‏از ایشان کتاب ها و مقاله های بسیاری چاپ شده که به برخی از آنها اشاره می کنیم:‏

‏1 ـ مجموعه مقالات انسان شناسی (در مجله حکمت)؛‏

‏2 ـ بشر و خدا شناسی؛‏

‏3 ـ گمشده شما؛‏

‏4 ـ پاسخ تهمت های مردوخ؛‏

‏5 ـ حسین بن علی را بهتر بشناسیم؛‏

‏6 ـ اُسَسُ الایمان فی القرآن؛‏

‏7 ـ نبذٌ من المعارف الاسلامیه؛‏

‏8 ـ شرح قانون اساسی؛‏

‏9 ـ مجموعه مقالات درباره قانون اساسی (در مجله نور علم)؛‏

‏10 ـ تفسیر سورة حمد؛‏

‏11 ـ ‏الولادة‏ الاصطناعیّه للانسان؛‏

‏12 ـ حکم التماثیل؛‏

‏13 ـ من الذی بیده سهم الامام؟‏

‏14 ـ رسالة فی القسامه (مسائل چهارگانة فوق به ضمیمة چند مسئلة دیگر در یک مجلد با عنوان تسع رسائل به چاپ رسیده است)؛‏

‏15 ـ فقه القرآن؛ (این اثر در دوران زندگی زندان و تبعید جمع آوری گردید که پس از انقلاب تنظیم و به چاپ شد. هم اینک نیز به عنوان محور بحث ایشان در جلسة درس، مورد بررسی و تبادل نظر قرار می گیرد. تا کنون دو جلد از این مجموعه که در بر گیرنده روایات و فتاوی است چاپ و نشر شده است.‏

‏هم چنین ایشان تقریرات درس آیة الله  العظمی بروجردی، امام خمینی (ره) و آیة الله  العظمی اراکی را نیز نوشته اند.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 365

‏وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت های مختلف در خدمت نظام بودهاند که برخی از آنها بدین شرح است:‏

‏1 ـ ریاست دادگاه انقلاب اسلامی قم؛‏

‏2 ـ ریاست دفتر امام در قم؛‏

‏3 ـ نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی؛‏

‏4 ـ نمایندگی مجلس شورای اسلامی در دو دورة متوالی (دورة اول از قم و دورة دوم از تهران)؛‏

‏5 ـ نائب رئیس مجلس شورای اسلامی؛‏

‏6 ـ نمایندگی رؤسای سه قوه در هیئت سه نفرة حل اختلاف بین مرحوم رجایی و بنی صدر؛‏

‏7 ـ عضو شورای نگهبان پس از استعفای آیة الله   صافی گلپایگانی؛‏

‏8 ـ نمایندة مجلس خبرگان رهبری در تمامی دوره ها‏

‏9 ـ عضو شورای بازنگری قانون اساسی؛‏

‏10 ـ نائب رئیس و قائم مقام اجرائی جامعة مدرسین حوزة علمیه قم. ‏

‏11 ـ ریاست قوة قضائیه با حکم مقام معظم رهبری در دو دورة پنج ساله؛‏

‏ایشان هم اکنون عضو شورای نگهبان است و در حوزة علمیة قم نیز به تدریس فقه و اصول می پردازد.‏

‏ ‏

کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 366