مصاحبه با دکتر یحیی یثربی

دکتر یحیی یثربی *

به نظر شما کرامت چه معنایی دارد؟

‏در این جهان که در دسترس ماست تنها موجودی که خود و جهان را شناخته و در مورد آغاز و انجام خویش می اندیشد و می خواهد جهان را تسخیر کند و قدرت و توان این کار را هم دارد، فقط انسان است (حالا در کهکشان های دور، موجودات دیگری قوی تر از انسان باشد من نمی دانم یا در عالم غیب یا در بین فرشتگان موجوداتی باشند که قوی تر از انسان باشند آنها را نمی گویم).‏

‏اگر در متون دینی هم مطلبی باشد و بخواهد این مسئله را بیان کند باید جنبة ارشادی داشته باشد، این کرامت انسانی نه زیاد مورد توجه بوده و نه اعتراضی شده است که کسی بیاید بگوید در کرات دیگر موجودات قوی تر از انسان وجود دارد. لذا در این جا انسان، بی نظیر و بی رقیب است و هیچ موجودی به پای او نمی رسد.‏

‏اما یک نوع دیگر از کرامت برای انسان مطرح است که بیشتر جنبه قراردادی و اجتماعی دارد.‏

‏مفهوم کرامت در آن قسم اول چیزی جز برتری نیست اما مفهوم کرامت در قسم دوم تکریم در مقابل تحقیر و توهین است.‏

‏من برای تعریف مفهوم کرامت در قسم دوم به جای بیان جنس و فصل، مصادیق را بیان می کنم و برای ذکر مصادیق هم مصادیق ضد کرامت یا همان اهانت و توهین روشن تر است.‏

‏ببینید مثلاً برّه ای متولد می شود، این حیوان حقوقی دارد از قبیل این که باید ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 329

شیر مادرش را بخورد، نفس بکشد پس از مدتی بچرد و امثال آن، اگر شما این امور ار از او سلب کنید به او توهین کرده اید.‏

‏موجودی به دنیا می آید که انسان است و انسان بما هو انسان در این دنیا پدید آمده و آفریده شده و اقتضای علم و حکمت الهی یا تبدلات طبیعت، موجودی با این ویژگی ها پدید آورده است که با شرایطی وجودش سامان می یابد؛ مثلاً باید نفس بکشد و الاّ می میرد پس حق دارد نفس بکشد و حق حیات دارد، این موجود حواس و مغز و عقل دارد و می تواند تفکر کند لذا اگر از هر راهی او را از تفکر باز داریم او را از بخشی از امکاناتش محروم کرده ایم. بعد این موجود وارد اجتماع و زندگی اجتماعی می شود که امکاناتی هست که همگان به طور مساوی حق دارند از آن بهره ببرند، لذا این امکانات باید طوری مصرف شود که به همه برسد و اگر یکی محروم شود به همان اندازه از قسمتی از توانایی های خود محروم شده است. بنابراین اگر انسان از اعمال قسمتی از هستی خود یا توانایی  خود بازداشته شود، این خلاف کرامت است. ‏

‏در غرب پس از چالش های زیادی که با کلیسا داشتند بسیاری از کرامت های انسان از بین رفته دیدند، لذا حقوق بشر را نوشتند که معنای درست آن را در قم و تهران ما نمی دانند. حقوق بشر یعنی حقوقی که بر اساس این موجود تنظیم شده است و بر اساس خواست آسمان نیست؛ یعنی به خود انسان نگاه می کنند و بر اساس ساختمان وجودی او حقوقی را برایش قائل هستند. بدون هیچ عامل حاکم چه آسمانی و چه زمینی و بدون هیچ آرائه  و پیرایه ای، حقوق بشر را از نحوة وجودی او استخراج می کنند. لذا حقوق بشر اسلامی تناقض است چنان که حقوق بشر مسیحی تناقض است، مثل مثلث مربع است! چون حقوق بشر ایجاد شده بود در برابر حقوق مسیحی که آن را ناقص می دانست و آن را اهانت می دانست. حالا ما در اسلام آیا مثل آنها در بیفتیم یا در نیفتیم؟ ‏

‏پس در قسمت اول کرامت دو قسم است: تکوینی که برتری تکوینی است و ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 330

‏اجتماعی که رسیدن، یا توانایی بهره مندی، یا اعمال نسبت به نیاز ها و توانایی ها وامکاناتش است.‏

‏اگر یک دولت یا مذهب نگذارند که انسان ها بیندیشند. مثل غزالی،  که رسماً اعلان می کند تفکر برای عامه خطرناک است، این کار، محروم کردن انسان از یکی از حقوقش است.‏

‏آزادی، اختیار، تفکر، قدرت، تنفس و همه کارهایی که این موجود می تواند انجام دهد از حقوق اوست و چون موجود عاقلی است این شرایط باید طوری تنظیم شود، چه از آسمان و چه از زمین ـ البته این که از آسمان تنظیم بشود بهتر است یا از زمین بحث دیگری است ـ که در حد امکان همه از حقوق خود استفاده کنند. غرب نیز همین را می گوید، اما آیا عملاً به این مرحله رسیده اند؟ نه، خودشان هم می گویند نه. چرا؟ چون همین شرایط لیبرال ـ دموکراسی که دارند، خودشان هم می دانند که معیوب ترین و آسیب  پذیرترین شرایط است، اما از این بهترش را نداشتند، این را کشف کردند، اگر روزی بتوانند از این بهتر را پیدا کنند، حاضرند جای گزین کنند. آنها این وضع و نظام را نهایت کشف بشر نمی دانند. مثل این که ماشین نسبت به چارپا، وسیلۀ نقلیۀ بهتری است ولی خودش هزاران مشکل دارد: هوا را آلوده می کند، لایه ازون را آسیب می زند، آدم را می کشد، اما در مقایسه با آن چه داشتیم بهتر است. لذا دموکراسی، تعالی است نه این که فحش باشد. شما اگر مدل بهتری دارید بیاورید نه این که به آن فحش دهید. باید گفت شما به روز روشن رسیدید ولی ما روشن تر ش را پیدا کردیم نه این که به تاریکی برگردیم و روشنایی را محکوم کنیم. ‏

‏کرامت از نظر من نباید انتزاعی تعریف شود؛ بلکه انسان یک کرامت تکوینی دارد که در آن، جای تردید و انکار نیست، اما مسئله دیگر این است که این کرامت با اهانت تعریف می شود. یعنی انسان یک سری نیاز هایی دارد که اگر آن را از او نگیرند آقاست و کرامت دارد اما اگر راه تأمین نیاز ها را ببندند و اصر و اغلال داشته باشد و گرفتار شود و گرفتار طبقات شود، کرامتش را از دست ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 331

می دهد. اگر آن چه نیاز دارد داشته باشد، کرامتش حفظ شده است.‏

‏ما باید روی این کرامت دوم و غیر تکوینی  زیاد کار کنیم. چون محدود کردن انسان در تأمین نیاز های خودش، ضد کرامت است. اگر انسان نتواند مسکن مناسب، همسر دلخواه و شغل مورد نظر و ... داشته باشد از کرامتش کاسته شده است. لذا اختیار، اراده، چشم، گوش، عقل و... که در قسمت نیاز های انسانی جای می گیرد باید به مقتضایشان زمینه اعمال و تأمین داشته باشند، و طوری شود که همه انسان ها بتوانند آزاد باشند و حرف دلشان را بزنند، درس بخوانند و رشد کنند و تعالی پیدا کنندو... .‏

‏اما آن حقوق بشری که در غرب مطرح شد، به خاطر رعایت شرایط قرون وسطا و حاکمیت مسیحیت بود، که انسان مسیحی یا می بایست مسیحی می شد یا آدم! یک وقتی غربی ها احساس کردند که باید آدم باشند. در فضای قرون وسطا «من» بودن مساوی الحاد بود! لذا آمدند حقوقشان را جدا کردند. چون مسیحیت غرب در علوم طبیعی هم دخالت می کرد و می گفت کسی حق فهمیدن ندارد و تنها یک نفر می تواند کنار روح القدس بنشیند و بفهمد. متأسفانه همان حرف ها به فرهنگ ما آمد و عده ای همین حرف را می زنند.‏

‏به هر حال بشرِ غربی آن حقوق بشر را تنظیم کرد تا آن بی حقوقی ها را جبران کند. حقوق بشر یعنی حقوقی که آسمان در آن حق دخالت ندارد نه این که دخالت ندارد بلکه حق دخالت ندارد. می خواستند به کلیسا حق دخالت در آموزش و پرورش بدهند که ویکتورهوگو خطابه ای خواند و به آنها گفت مگر یادتان رفته که چه پدری از مادر آوردند! بگذارید خودمان کار خودمان را بکنیم. لذا من در بزرگداشت علامه طباطبائی در تبریز گفتم که من از طرف خودم می گویم که من دست ملحد ها ی غرب را می بوسم، چون آدمی که از خرافه نجات پیدا کند، پنجاه درصد راه خودش را به سوی حقیقت پیموده است، اما آدمی که زیر سیطرۀ خرافه باشد صد در صد با حقیقت در تضاد است.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 332

کرامت انسانی ذاتی است یا عرضی؟

‏اگر ذاتی را به معنای تکوینی بگیرید یعنی این که این خصوصیات در ذات انسان باشد بله، تمام آن برتری ها، ذاتی است، اما اهانت و اکرام، ذاتی به معنای ارسطویی نیست اما اگر ذاتی را به معنای طبیعی بگیرید، در این صورت حقوق بشر می شود همان حقوق طبیعی، با تمام این حرف ها انسان با قطع نظر از همه چیز باید حقوقش را داشته باشد. یعنی اگر خدایی باشد باید نفس بکشد و حق حیات دارد و اگر خدایی نباشد هم این حق حیات هست. هکذا حقوق دیگر که حقوق اولیه است.‏

‏حقوق اولیه حقوقی اند که به واسطه آنها انسان بتواند نیاز ها و توآنهای اولیه را اعمال و ارضا کند و از نظر غربی ها به اینها حقوق بشر می گویند که به طبیعت انسان بر می گردد و حقوقی نیست که کسی آن را داده باشد، به این معنا اگر باشد ما می توانیم بگوییم که این کرامت ذاتی است.‏

آیا کرامت انسانی و مفاهیم مرتبط با آن را می توان از جمله ملاک های کشف حقانیت دین یا از اصول تفسیر آن دانست؟

‏من معتقدم قول به کرامت انسانی بشر، بالاترین مدرک حقانیت دین است چون ادیان باطل چاره ای ندارند جز این که مقداری از حقوق انسان را بگیرند تا بتوانند خود را تحمیل کنند و هر جا تحمیل باشد حق، غصب شده است. اگر دینی به انسان بگوید تا تو نتوانی فکر کنی من به تو کار ندارم، این دین انسان را سکولار می کند یعنی از قید و بند حاکمیت آزاد می کند و می گوید تو یک موجود طبیعی هستی و در این جهان زندگی می کنی خودت ببین این جهان خدایی دارد یا ندارد؟ بنابراین ملاک ارجمند و عالی هر دینی این است که آیا می خواهد انسان را خفه کند و یا این که او را در انتخاب آزاد می گذارد. این قوی ترین ملاک برای حقانیت دین است که باید در دنیا مطرح شود و به دنیا بگوییم اسلام چنین دینی است.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 333

‏اعتبار انسان و مهم ترین کرامت او به این است که بفهمد؛ اگر دینی خودش را مؤخر از فهم انسان قرار داد، آن دین به کرامت انسان آسیب نمی زند. اما اگر خودش را مقدم بر فهم انسان قرار داد آن دین انسان را مسخ می کند و می خواهد انسان انسان نباشد. تنها دینی که به انسان کرامت می دهد، اسلام است. مکتب های غیر عقلانی و در رأس آنها مسیحیت تعقل را خطرناک می داند و خروج آدم از بهشت را نتیجه تعقل او می دانند.‏

‏خلاصه این که دین خرافی اگر با عقل رو به رو شود تسلیم و ذوب می گردد، مانند برف در مقابل نور خورشید. ولی دین حق یک جریان واقعی و حقیقی است و یک جریان عینی است. منتها باید دید که این انسان چه مقداری می تواند از این دین حقیقی بهره ببرد.‏

‏دینی که به کرامت انسان معتقد است با دینی که به کرامت انسان معتقد نیست با هم فرق هایی دارند که برخی از آنها عبارتند از: ‏

‏1 ـ ادیان و مکاتبِ کرامت شکن از تصوف ما تا عرفان هندی و نو افلاطونی تا مکتب افلاطون به یک معنا انسان را با پرونده به دنیا می آورند. یعنی انسان موجودی سابقه دار است و قبلاً یک پرونده ای داشته. نجس و گناه کار به این دنیا آمده است. این نگاه ضد کرامت است، ولی اسلام، انسان تازه متولد شده را پاک می داند که تا زمان بلوغ رها شده است. باید به حدی برسد که بتواند تشخیص بدهد، وقتی به بلوغ رسید خدا برایش پیام می فرستد و پیامبرش هم می شود رسول، (‏و ما محمد الا رسول‏) یعنی من کاره ای نیستم، من فقط پیام خدا را به شما می رسانم.‏

‏اسلام می گوید «کل مولود یولد علی الفطره» و محیط و تربیت پدر و مادر در آن تأثیر می گذارد.‏

‏2 ـ ادیان و مکاتب کرامت شکن برای عقل انسان و فهم بشر ارزشی قائل ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 334

نیستند در حالی که اسلام، اساس پذیرش دین را بر عقل و فهم انسان استوار کرده است. این که اصول دین تقلیدی نیست یعنی کرامت انسان. ‏

‏کرامت ذاتی انسان قابل سلب کردن نیست، لکن همنوعان انسان می توانند از اعمال آن حقوق جلوگیری کنند. که برای این کار از سه اهرم قدرت و ثروت و ایمان استفاده می کنند، یعنی اینها ابزار می شوند که انسانی حق انسان دیگری را ضایع کند، اما اسلام با مسیحیت این فرق را دارد که مسیحیت انسان را به دست ‏‏قدرت، ثروت و ایمان می سپارد، ولی اسلام این گونه نیست و رهبرش، خودش را رسول می داند. اسلام به فهم انسانی ارزش می دهد و به انسان کرامت می بخشد.‏

‏همان اعتباری که انسان غربی با فکر جدید به قیمت الحاد به دست آورد، همان اعتبار در دین ما اسلام، الفبای مسلمان شدن است. مگر آغاز فکر جدید از کانت و هیوم و... شروع نمی شود. دکارت حرفش این بود که ذهن خودت را خالی کن و از نو بساز. این که اصول دین تقلیدی نیست معنایش همین است. آن چه برای آنها اوج است.‏

شما «کرمنا» را چگونه معنا می کنید؟

‏من «کرمنا» را این گونه حمل می کنم که من انسان را موجود برتر آفریدم و این برتری در عقل و تصور و توانایی او خلاصه می شود و دین و مذهب و فیزیک و شیمی محصول آن است. حتی شیخ مفید می گوید: آدم که از بهشت آمد بیرون به خاطر این بود که بهشت انعامی و اعطایی را برنتابید و می  خواست خودش آن را بسازد.‏

‏پس انسان یک کرامت ذاتی دارد که خدا آن را آفریده و یک توانایی هایی دارد که اگر بر سر راه آن مانع ایجاد نشود تکریم انسان است، ولی اگر مانع ایجاد شود اهانت است و در واقع کرامت همان امکانات و امکان بهر ه برداری از توانایی ها است. انسان همه چیز را دارد و مشکل این است که همنوعش، آن را با قدرت، ثروت و تزویر می گیرد و انسان باید با این عناوین آسیب رسان به ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 335

‏کرامت او مبارزه کند. لذا انسان روشنفکر غربی با دین و قدرت و ثروت درگیر می شود.‏

دربارۀ امام خمینی و کرامت انسان هم نکته ای بفرمایید.

‏امام بیشتر روی کرامت انسان تأکید می کرد، شعارهای امام، شعارهای انسانی و اسلامی بود. بحث آزادی و استقلال و... مطرح بود که هم کرامت فردی مورد توجه ایشان بود و هم کرامت اجتماعی و چون حرکت ایشان سیاسی بود بیشتر کرامت اجتماعی را مورد تأکید قرار می داد. وقتی می فرمودند نمایندگان مجلس ما را خوار کردند یعنی به کرامت جامعه آسیب زدند. امام در این زمینه بیش از هر چیزی بر مبانی اسلام تکیه  می کردند که آزادی و رهایی انسان را در بر دارد. امام به مبنای نو افلاطونی و حتی صدرایی متکی نبود.‏

‏من به دوست داران امام پیشنهاد می کنم که امام را با مبانی اصلی قیام و نهضت او که آزادی، استقلال و تفکر و امثال آن است معرفی کنیم در حالی که امام را بعد از ارتحالش بیشتر در غالب دیوان اشعار معرفی کرده اند. تکیه بر آن مسائل، معرفت زایی ندارد بلکه با همان مبانی اسلامی تولید نظریه می کنیم. غربی ها سعی می کنند که ما به یک تعصبات خشن برگردیم. سخنان پاپ خیلی بد بود و می خواست بگوید اسلام، آیین ضد بشری است و با عقلانیت نمی سازد و ما مسیحیان عقلانی هستیم. ما متأسفانه غرق در غفلت ایم.‏

منشأ این کرامت انسانی را چه می دانید؟

‏من منشأ کرامت انسانی را قرارداد نمی دانم. غربی ها هم سعی کردند بگویند کرامت قراردادی نیست بلکه در خود انسان و وجود او هست، بنابراین انسان موجود برتر است و این حقوق طبیعی اوست. اسلام هم می گوید یکی از حقوق شما حق تفکر و عقیده است و این حقوق ما قبل دین هستند. دو چیز می تواند این عقیده را خراب کند: یکی تقلید و دیگری زور و قدرت، اسلام تقلید آباء و اجداد و زور و قدرت را نمی پذیرد.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 336

آیا کرامت انسان به سبب عقل اوست یا اراده یا قوۀ انتخاب و اختیار او؟

‏به خاطر همة اینهاست، ولی اگر بخواهید درجه بندی کنید، همان درجه بندی که برخی از متکلمین در مورد صفات الهی می گویند، که حیات مقدم بر علم است، علم مقدم بر اراده است و امثال آن، در مورد انسان هم بر اساس توآنها و نیاز هایش تحلیل می شود و کرامت او تبیین می گردد. آن چه که الآن خیلی مهم است این است که باید بدانیم تنها دینی که اساسی ترین عامل کرامت انسان ـ که همان درک و شعور اوست، را حفظ می کند ـ اسلام است. این تعقل است که جهان را برای او قابل فهم می کند. انسان اگر فضا برای درک و فهم او باشد هیچ وقت منحرف نمی شود و خدا را گم نمی کند و نباید نگران بی خدایی انسان شد. خدا برای انسان نا پیدا نیست. بزرگ ترین معجزه اسلام همین توجه به عقلانیت انسان است.‏

از فرمایش شما معلوم شد که انسان صرف نظر از رنگ و نژاد کرامت دارد؟

‏در افلاطون و ارسطو و شفای ابن سینا هست که خداوند عده ای را سیاه آفریده برای خدمت. و برتری به رنگ در این آثار آمده است! معجزه این است که این یتیم درس نخوانده کرامت انسان را به این زیبایی بیان کرده و رنگ و نژاد را مردود اعلام کرده و ذات انسان را کریم معرفی نموده است.‏

اسلام این همه به کرامت انسان اهمیت داده و به یک معنا حقانیت دینی خودمان را با توجه به کرامت انسان می توانیم بیان کنیم، ولی بحث کرامت بر جسته نیست بفرمایید در مجموعه معارف دینی در کجاها و ذیل چه مسائلی قابل پی گیری است؟ 

‏من در معرفت شناسی تأکید می کنم که باید اصلاحش بکنیم و از منطق ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 337

ارسطو فاصله بگیریم و معرفت شناسی خود را قرآنی کنیم.‏

‏دین مانند طبیعت یک واقعیت  است که باید روز به روز آن را بشناسیم و در دین شناسی هم تعالی پیدا کنیم و این به معنای قرائت های مختلف نیست که بگوییم همه درست می گویند، حتی در فیزیک هم کثرت گرایی نیست بلکه قابل تعالی است، فیزیک امروز قوی تر از ده سال پیش است، فیزیک بیست سال آینده قوی تر از امروز خواهد بود، علم دارد روز به روز پیشرفت می کند و ما در مسائل دینی در جا می زنیم و قرآن ضد این را به ما می گوید، پیام قرآن این است (‏اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئاً و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده‏) و باز می گوید (‏و ما اوتیتم من العلم الا قلیلاً‏) یعنی نگویید معلومات یک نفر مطابق عالم عینی است! به داشته خود این قدر دل خوش نباشید و به دنبال یافته های جدیدی باشیم. چشم و گوش و عقل و هوش ما هست که باید به کمک آنها راه های نرفته را برویم: (‏فوق کل ذی علم علیم‏).‏

‏خلاصه این که اول باید توجه پیدا بکنیم مشکل داریم، توجه به مشکل، انسان را به حرکت وا می دارد و می تواند به جواب برسد.‏

آیا کرامت می تواند به مثابة قاعده ای باشد که در فقه و حقوق کاربرد داشته باشد؟

‏جواب این سؤال در حد من نیست ولی پیشنهادی دارم و آن این که همان طور که علما احکام ثانوی را مطرح می کنند و به عناوینی مانند ضرورت تمسک می کنند باید کار کنند که آیا برخی از مسائل را از باب ضرورت می توان تغییر داد یا نه؟‏

‏به نظر من مسائل متفق علیه باید پرونده شان بسته شود و مسائل مورد اختلاف و مسائل مستحدثه استخراج شود و اجتهاد روی آنها تمرکز یابد. مسائل اصولی هم محدود شود و آنها که ثمره عملی ندارد به کناری بگذاریم و مراجع ما در مورد سیاست جامعه نظر بدهند در مورد مسائل بانکی دقت کنند، بحث وحدت اسلامی را به عنوان یک مسئله بررسی کنند و دربارۀ کرامت انسان و ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 338

حدود آن و میزان توجه به آن در مسائل فقهی به وضوح نظر دهند تا روز به روز به سمت جامعه اسلامی حرکت کنیم.‏

‏به هر حال یک مقداری از بحث های سنتی بکاهیم و بحث های جاری را بیشتر کنیم. من فکر نمی کنم اسلام چیزی را داشته باشد که ما مجبور شویم حذفش کنیم. اسلام مشکل ندارد، خودمان مشکل داریم و اصلاً اصل مشکل ما هستیم.‏

*. زندگی نامه

‏در سال 1321 در روستای چراغتپة سفلی، شهر تکاب، استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. از شش سالگی در مکتب خانه روستای چراغتپه، ابتدا قرآن آموخت، سپس با خواندن و نوشتن و ادبیات زبان فارسی آشنا شد.‏

‏از سال 1335 در حوزه علمیه زنجان به تحصیل علوم مقدماتی (صرف و نحو و منطق) پرداخت، سپس در سال 1337 وارد حوزة علمیه قم شد از آن تاریخ تا سال 1344 در دو زمینه به تحصیل مشغول بود.‏

‏در اصول فقه و فقه را تا مرحله سطح خواند و مدتی هم (اگر چه در مقیاس حوزه بسیار کم) از درس خارج مراجع تقلید بهره برد.‏

‏در علوم عقلی، شرح منظومه، شرح اشارات، و قسمتی از اسفار اربعه را خواندند و همزمان با درس های حوزوی دوره کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای فلسفه و حکمت اسلامی را در دانشکده الهیّات دانشگاه تهران، از سال 1346 تا 1358، با امتیاز گذراندند.‏

‏اساتید ایشان در حوزه عبارت بودند از: ‏

‏حضرات آیات: دوزدوزانی، ستوده، سبحانی، مکارم، مفتّح، منتظری، سلطانی و در اواخر مرحوم علامه طباطبائی و در دانشگاه، استادان بزرگوار: شهابی، زرّین کوب، ملکشاهی، مطهری، جلیلی، صاحب الزمانی، آریانپور، یزدگردی، فلاطوری، حائری، تفضّلی، الهی قمشه ای و....‏

‏آثاری که تاکنون تألیف کرده عبارتند از:‏

‏1. فلسفۀ عرفان (تحلیلی از اصول مبانی و مسائل عرفان).‏

‏2. سیر تکاملی و اصول و مسائل عرفان و تصوف (تحقیقی در تطور و اصول تصوف).‏

‏3.الهیّات نجات ابن سینا /  ترجمه و تعلیق.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 339

‏4. مفاهیم و اصلاحات فلسفی در ادبیات فارسی (راهنمایی برای فهم و کاربرد اصطلاحات فلسفی در ادبیات فارسی).‏

‏5. عرفان نظری (تحقیقی در سیر تکاملی و اصول مسائل تصوف).‏

‏6. آب طربناک (تحلیل موضوعی دیوان حافظ).‏

‏7. فلسفة امامت (تحلیل فلسفی شخصیت و اوصاف امامان).‏

‏8. عیار نقد (نقدی بر هستی شناسی و معاد ملاصدرا).‏

‏9. نرسیدن نه پرسیدن (آموزش فلسفه برای جوانان از راه ادبیات).‏

‏10. از این خانه به آن خانه (سفر نامه  حج).‏

‏11. خودکامگی و فرهنگ (تحلیلی از علل نابسامانی های اجتماعی و سیاسی ایران).‏

‏12. قلندر و قلعه (داستانی بر اساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی).‏

‏13. ماجرای غم انگیز روشنفکری در ایران (تحلیلی از مشکلات و ناکامی های جریان روشنفکری در ایران).‏

‏14. پژوهشی در نسبت دین و عرفان (اثر برگزیده دومین دوره تجلیل از پژوهشگران حوزه دین و فرهنگ آذرماه 1379).‏

‏15. عرفان و شریعت (تحلیلی از رابطه عرفان با شریعت).‏

‏16. از راه تا راز دفتر 1( بحث هایی داستانی در آشنایی با عرفان اسلامی).‏

‏17. از راه تا راز دفتر 2 (بحثی در وسوسه ها و نگرانی های پیش از سلوک).‏

‏علاوه بر کتاب های مذکور جناب آقای دکتر یثربی مقاله های علمی متعددی نیز نوشته اند که در مجلات علمی مختلف به چاپ رسیده است.‏

‏مسئولیت هایی که ایشان بر عهده گرفته اند عبارتند از:‏

‏1. مدیریت گروه فلسفه /  دانشگاه تبریز (64 تا 66 و 66 تا 68 و 70 تا 72)‏

‏2. ریاست دانشکده الهیّات /  دانشگاه تربیت معلم تبریز /  70 تا 72.‏

‏3. ریاست دانشگاه / کردستان / 73 تا 76.‏

‏4. ریاست پژوهشکده حکمت و دین پژوهی / تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی /  76 تا 83.‏

‏ایشان هم اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی تهران هستند و علاوه بر تدریس در آن دانشگاه به تحقیق و تألیف نیز اشتغال دارند.‏

‏ ‏

کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 340