مصاحبه با آیت الله سید حسن مصطفوی

آیة الله سید حسن مصطفوی *

ضمن تشکر از فرصتی که برای این مصاحبه اختصاص دادید، برای شروع بحث تقاضا می کنم ابتدا مفهوم کرامت انسان از دیدگاه اسلام را توضیح دهید، و هم چنین آیا به نظر شما انسان بما هو انسان کرامت دارد، یا این که با قیودی از این کرامت برخوردار است؟

‏ بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از این که کرامت انسان را مورد بحث قرار دهیم، واژه کرامت را از نظر لغت بررسی میکنیم تا بعد به اصل بحث بپردازیم.‏

‏در مجمع البحرین طریحی و کتب لغت دیگر می گوید: «الکریم صفة لکل ما یرضی و ‏‏یحمد‏‏ و منه وجه کریم ای مرضی فی حسنه لبهائه». معنای دوم می گوید: «الکریم هو الجامع لانواع الخیر، الکریم لا تستعمل العرب الاّ فی المحاسن الکثیره».‏

‏کریم یعنی زیبا و ‏‏جمیل‏‏ و جامع خیرات و کرامت یعنی زیبایی و جمال و آن چه مورد پسند عقلاست.‏

‏با توجه به این معنا، همه موجودات اعم از مجردات و مادیات؛ و مادیات هم اعم از جمادات و نباتات و حیوانات و انسان ها، همگی از کرامت بهره مندند، چون جمال و زیبایی از آنِ وجود است ـ مخصوصاً اگر ما قائل به ‏‏اصالة‏‏ الوجود باشیم ـ هر وجودی زیباست، هر وجودی حسن است، و حسن و زیبایی از لوازم وجود است، بنابراین در عالم وجود، موجودی بدون کرامت یافت نمی شود.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 227

حالا که کرامت از آنِ وجود شد، قهراً هر موجودی که وجودش قویتر باشد، کریمتر خواهد بود و اگر وجود در مرتبه اعلی باشد که وجودی بالاتر از آن فرض نشود، می شود اکرم، (‏اقرأ باسم ربک الذی خلق... اقرأ و ربک الاکرم)‏، کریم مطلق و جمال مطلق ذات اقدس احدیت است، ذات اقدس احدیت وجود محض است و هیچ نقصی در ذات مقدس اش نیست و فوق تمام موجودات است.‏

‏پس همه ‏‏موجودات‏‏ دارای کرامت اند؛ از حیثی که وجوداند، آن وقت هر موجودی که به وحدت نزدیک تر باشد، کریم تر خواهد بود؛ مثلاً در قوس صعود اگر ما از هیولا که ماده اولی است حساب کنیم، چون هیولا اقل مرتبه وجود را دارد، پایین ترین مرتبه کرامت را خواهد داشت، بعد می رسیم به مرتبه جسمیه اجسام، جسم هم به اندازه مرتبه وجودش از کرامت برخوردار است؛ البته توجه دارید که هر مرتبه ای جامع مراتب پایین است با اضافه، یعنی نبات خصوصیات جسم را دارد به اضافه حالت نباتی، و در نتیجه کرامت نبات بیش از کرامت جسم است، و لذا در روایت وارد شده است که بی جهت درختان را قطع نکنید، شاخه هایش را نشکنید، (کسانی که بیمحابا به جان درختان می افتند، بویی از کرامت نبرده اند).‏

‏در مرتبه بعدی ‏‏حیوانات‏‏ هستند، که علاوه بر مراتب مادون، یک مرتبه فوقی هم دارند، در مورد حقوق حیوانات هم دستورهای زیادی در اسلام داریم، که به حیوان توهین نکنید، حیوان را نزنید، بیش از توانش بر او بار حمل نکنید و... تا می رسد به انسان، که جامع تمام مراتب پایین است به اضافه نفس ناطقه، و لذا انسان از کرامت بالاتری برخوردار است و از حیث برخورداری از این کرامت هم تفاوتی بین انسان ها نیست، همۀ انسان ها اعم از مؤمن و کافر و فاسق و ... از آن بهره مند هستند. شاید یک معنای فرمایش حضرت امیر(ع) که حضرت امام در کتاب ‏‏شرح دعای سحر‏‏ ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 228

آورده اند همین باشد:‏

‏اعلم ان الصورة الانسانیة هی اکبر حجج الله علی خلقه، و هی الکتاب الذی کتبه بیده، و هی الهیکل الذی بناه بحکمته، و هی مجموع صورة العالمین، و هی المختصر من اللوح المحفوظ، و هی الشاهد علی کل غائب، و هی الطریق المستقیم الی کل خیر، و الصراط الممدود بین الجنة و النار.‏‎[1]‎

‏علاوه بر آن چه گفته شد؛ که همه موجودات از حیث این که وجود دارند دارای کرامت هستند و مظهر جمال اند، یک جهت دیگر هم برای کرامت موجودات وجود دارد، و آن معشوق حق بودن موجودات است، چون ذات حق اجل مدرکات است نسبت به ذات خودش؛ که اجل مدرَک است؛ یعنی در ذات حق علم و عالم و معلوم یکی است، و هرجا که علم قویتر باشد عشق آن جاست، و لذا ذات حق هم عشق است، هم عاشق است، و هم معشوق، اما عاشق ذات ‏‏خودش، و چیزی که عاشق‏‏ ذات خودش باشد، بالعرض عاشق آثار خود نیز خواهد بود، من و شما هم که دوستدار خودمان هستیم، به تبع علاقه مند به آثارمان نیز هستیم؛ و لذا تمام موجودات معشوق حق اند از حیثی که اثر حق هستند، ملاصدرا در همین زمینه می فرماید: «ان واجب الوجود اعظم مبتهج بذاته و ذاته مصدر لجمیع الاشیاء و کل من ابتهج بشیٍ، ابتهج بجمیع ما یصدر عن ذلک الشیء؛ من حیث کونها صادرة عنه».‏

‏و مرحوم ‏‏سبزواری‏‏ هم در بخش الهیات منظومه می فرماید:‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 229

فحیث ذاته اجل مدرک‏‏                                        ‏‏اتم ادراک لابهی مدرک‏

‏مبتهج بذاته بنهجة اقوی                                             و من له بشیء بهجة‏

‏مبتهج بما یصیر مصدره‏‏                                       ‏‏من حیث انه یکون اثره‏

‏یعنی‏‏ موجودات به خاطر ربطی که به حق دارند معشوق حق اند و لذا همه عالم معشوق خداست.‏

‏قهراً همه موجودات از حیث این که معشوق حق هستند هم کریم اند. پس همه موجودات از جمله انسان دارای دو کرامت تکوینی هستند: یک کرامت از ‏‏حیث‏‏ این که موجودند و یک کرامت به جهت این که معشوق  حق اند.‏

‏اما ‏‏انسان‏‏ همان طور که در جهت وجود به خاطر وجود اقوی دارای کرامت بیشتری است و آیه شریفه: (‏لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم‏) هم شاید معنایش همین باشد، از حیث معشوق حق بودن هم چون خداوند پس از خلق انسان (‏فتبارک ا... احسن الخالقین‏) فرمود انسان می شود احسن المخلوقین، وقتی احسن المخلوقین شد ـ با توجه به این که هر کسی در حالی که تمام آثار خودش را دوست دارد، اما به اثر کامل محبت بیشتری دارد ـ از این جهت هم انسان از کرامت بالاتری برخوردار خواهد بود.‏

‏علاوه بر این کرامت تکوینی که دو منشأ برای آن ذکر کردیم، یک کرامت دیگری هم وجود دارد که از آن به کرامت اکتسابی یا ارادی تعبیر می کنیم؛ که مختص انسان است، و در اثر سعی و تلاش انسان حاصل می شود. آن کرامت که ‏‏تاکنون‏‏ مورد بحث ما بود، اعطایی است و به انسان داده شده و خود انسان در کسب آن دخالتی ندارد، اما کرامت اکتسابی را باید به دست آورد، که خداوند هم در قرآن کریم ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 230

می فرماید: (‏ان اکرمکم عند الله اتقاکم‏) با تقواترین شما کریم ترین شماست، پس ملاک این کرامت تقواست، تقوا یعنی شعبه هایش خود نگهداری، بدین معنا که در انسان حالتی وجود داشته باشد که از انحرافات و از شهوات و امیال با تمام شعبه هایش جلوگیری نماید. البته می دانید که منظور از شهوت فقط شهوتهای جنسی نیست، بلکه خود پرستی، غضب و... را هم شامل می شود.‏

‏خود نگهداری فقط این نیست که غیبت نکند یا تهمت نزند یا ربا نخورد... اینها یک سری افعال جوارحی هستند، اما یک سری از اعمال هستند که جوانحی اند، مثل: کبر، بغض، کینه، حسد و... که انسان با تقوا، این صفات را هم از خود دور می کند.‏

‏شیطان که از درگاه حق رانده شد جرمش چه بود؟ او که این اعمال زشت حیوانی را که نداشت، بلکه سالهای متمادی هم عبادت کرده بود لکن از لحاظ روحی و معنوی به حقیقت وجودی عقب بود، و این عقب ماندگی به حدی بود که وقتی خدا فرمود (‏ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی‏)، (چرا سجده نکردی) می توانست بگوید خدایا نفهمیدم؛ چنانچه حضرت آدم در جواب خدا عرض کرد: (‏ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین).

‏ولی او ایستاد گفت: (‏انا خیرٌ منه‏)، و این جمله علاوه بر توهین آمیز بودن نسبت به ساحت ذات اقدس احدیت، نسبت جهل به ذات اقدس الهی هم بود، وقتی می گوید من از او بهترم، یعنی اگر تو می دانستی من بهتر از او هستم، امر به سجده نمی کردی.‏

‏و پس از رانده شدن از درگاه حق هم، با کبر و لجاجت تمام می گوید: (‏فبعزتک لاُغوینهم اجمعین‏) و لذا مشاهده می کنیم که تقوا فقط خود نگهداری از اعمال جوارحی تنها نیست، بلکه تعریف گسترده ای دارد و مقوله ای تشکیکی است: یکی ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 231

تقوا دارد فقط از حرام می گذرد، دیگری تقوا دارد از شهوت و غضب هم می گذرد، آن یکی تقوا دارد و از دنیا و ما فیها می گذرد؛ یعنی از همه چیز می گذرد و حتی از خودش هم می گذرد، به اعلی درجه تقوا که رسید دارای کرامت عنداللهی میشود، که: (‏انّ اکرمکم عندالله اتقاکم‏).‏

‏کرامت عندالله شدت و ضعف دارد و تشکیکی است، و لذا اکرمکم به کار رفته، این حقیقت تشکیکی از چه ناشی می شود؟ از تقوا، تقوا یک امر عدمی نیست، بلکه حالت وجودی است، تمام شرور و گناهان امور عدمی هستند، انسان با تقوا با این حالت وجودی باعث می شود که آن عدم ها و نواقص به طرف انسان با تقوا نیاید، و فرد متقی با اختیار این راه را ادامه میدهد تا به آن مرحله اعلی میرسد؛ که آن مرتبه اعلی میشود انسان کامل. ‏

‏حضرت امام(ره) در کتاب شریف ‏‏چهل حدیث‏‏ میفرمایند: مبدأ سفر روحانی بیت ‏‏مظلمه‏‏ نفس است. و منازل آن مراحل و مراتب آفاق و انفس است، و غایت آن ذات مقدس حق است به جمیع اسماء و صفات در ابتدای امر برای انسان کامل، و مضمحلا ً فیه الاسماء والصفات در آخر امر، و اسمی و صفتی و تعینی از اسماء و صفات و تعینات است برای غیر آن.‏

‏و پس از آن که انسان سالک، قدم بر فرق انّیت و انانیّت خود گذاشت و از این بیت خارج شد و در طلب مقصد اصلی و خداجویی، منازل و مراحل تعینات را سیر کرد و قدم بر فرق هر یک گذاشت، و حجاب هایی ظلمانی و نورانی را پاره کرد، و دل از همۀ موجودات و کائنات برکند و بتها را از کعبۀ دل به ید ولایت مآبی فرو ریخت و کواکب و اقمار و شموس، ‏‏از‏‏ افق قلبش افول کردند و وجهۀ دلش یک رو و یک جهت بی کدورت تعلق به غیر، الهی شد و حال قلبش (وَجِّهتُ وَجهِیَ لِلَّذی ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 232

فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأرضَ) شد و فانی در اسماء و ذات و افعال گردید، پس در این حال از خود بیخود شود. ‏

‏هم چنین حضرت امام (ره) در کتاب شریف ‏‏سر الصلاة‏‏ می فرماید: چون بنده ‏‏سالک‏‏ الی الله به مرقات اقرأ و ارقَ و عارج به معراج «الصلوة معراج المؤمن» مشاهده رجوع جمیع موجودات و فناء دار تحقق در حق کند و حق برای او جلوه به وحدانیت نماید به زبان فطرت توحید گوید: (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، (یعنی وقتی بنده درمقام عروج، کثرات را رها می کند و کثرت را نمی بیند و فقط حق را مشاهده میکند میگوید (ایاک نعبد و ایاک نستعین) و وقتی به کثرت برمی گردد و کثرت را می بیند یک جور دیگر سخن می گوید) و چون نور فطرت انسان کامل، محیط به جمیع انوار جزئی است و عبادت و توجه آن، توجه دار تحقق است، به صیغه جمع ادا کند (و لذا در روایت وارد شده است که: ) «سبحنّا و فسبحّت الملائکه و قدّسنا و فقدّست الملائکة و لولانا ما سبحّت الملائکة‏».

‏از جمله صفات انسان کامل که اعلی مرتبه کمال است این است که عالم طبیعت در مقابل اراده او خاضع است، حضرت امام در این باره می فرماید:‏

‏انسان کامل دارای اراده کامله ای است که به نفس اراده، انقلاب عنصری به عنصری کند (مثل این که با اراده آتش را آب یا آب را آتش می کند) و عالم ‏‏طبیعت‏‏ خاضع در تحت اراده اوست.‏

‏حضرت امام (ره) در جای دیگری از نوشته هایشان ‏‏میفرمایند: مثلیت نسبت به حضرت حق متعال به مقتضای «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی...» و ولایت تکوینی و ربوبیت ظلی رب مطلق و مراتیت‏‏ و مظهریت نسبت به صفات خدا و اعیان ثابت ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 233

است و بالتبع مظهریت تمام موجودات، چون انسان کامل هم مرآت حق است و هم مرآت خلق، مرآت حق است یعنی صفات حق را نشان میدهد، و چون انسان کامل کون جامع است و مخلوقات هم اثر حق هستند مرآت آنها هم هست؛ یعنی همه مخلوقات در انسان کامل ظاهر میشوند.‏

‏این معنای ‏‏همان‏‏ شعری است که مرحوم ملا هادی سبزواری می گوید:‏

‏اختران ‏‏پرتو‏‏ مشکات دل انور ما‏‏                            ‏‏دل ما مظهر کل، کل همگی مظهر ما‏

‏نه ‏‏همین‏‏ عقل زمین را همه باب اللهیم‏‏                   ‏‏نه فلک در دورانند به گرد سر ما‏

‏گرچه ما خاک نشینان مرقّع پوشیم‏‏                       ‏‏صد چو جم خفته به در یوزه گری بر در ما‏

‏بر ما ‏‏پیر‏‏ خرد طفل دبیرستانی است‏‏                      ‏‏فلسفی مقتبسی از دل دانشور ما‏

‏چشمه خضر بود ‏‏تشنه‏‏، شراب ما را‏‏                      ‏‏آتش طور شراری بود از مجمر ما‏

‏حافظ هم می گوید:‏

‏گرچه ما بندگان پادشهیم                                    پادشاهان ملک صبح گهیم‏

‏گنج در آستین و کیسه تهی                                جام گیتی نما و خاک رهیم ‏

‏هوشیار حضور است غرور                                   بحر توحید و غرقه گنهیم ‏

‏شاهد وحی گر کرشمه کند                                ماش آیینة رخ چو مهیم‏

‏شاه منصور واقف است که ما                              روی همت به هرکجا که نهیم ‏

‏دشمنان را زخون کفن سازیم                              دوستان را قبای فتح دهیم ‏

‏رنگ تزویر پیش ما نبود                                      شیر سرخیم و افعی سیهیم‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 234

حضرت عالی کرامت را دو قسم کردید: کرامت ذاتی و کرامت اکتسابی؛ و کرامت اکتسابی را بر اساس تقوا رتبه بندی فرمودید، منتها من میخواهم سؤال را از زاویه دیگری مطرح کنم، همان طور که مستحضرید در فقه، ما براساس قاعدۀ لاضرر برخی از احکام ضرری را بر می داریم، آیا می توان با عدالت هم چنین برخوردی کنیم و بگوییم مثلا ً لاظلم فی الاسلام، و به استناد این که حکم ظلمی نباید باشد در مورد برخی از احکام که موجب ظلم می شود حکم را برداریم؛ مثلا در مورد طلاق که برعهده مرد است گاهی اتفاق می افتد که انسان می بیند اگر بنا باشد طلاق به دست مرد باشد، ظلم بیّن است؛ چون نه به صورت متعارف زندگی می کند و نه طلاق می دهد.

آیا می توان در چنین مورد و مصداق مشخصی بگوییم که طلاق به دست مرد نباشد. و همین طور در مورد کرامت نیز همین را بگوییم؛ یعنی چون انسان کرامت ذاتی دارد، اگر حکمی کرامت انسان را پایمال کند، بگوییم می توان از آن حکم صرف نظر کرد؟

‏بحث عدالت و ظلم را ‏‏نمی توان‏‏ نظیر لاضرر دانست، به جهت این که ضرر یک مفهوم عرفی است، از آن جایی که شارع به عرف خیلی اهمیت داده است و ما مکلفیم طبق مفاهیم عرفی عمل کنیم؛ در مورد امور ضرری عرف می گوید فلان عمل ضرر دارد و لذا لاضرر آن را برمی دارد و برخی امور را عرف ضرر نمی داند؛ مثلا ً از نظر عرف دو نخ سیگار کشیدن ضرر نیست، بله اگر کسی روزی پنجاه نخ سیگار بکشد عرف می گوید ضرر دارد، لذا فتوا به حرمت کشیدن سیگار نمیدهند، چون از ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 235

نظر فقها ضرری موجب حرمت می شود که عقلا بگویند صد در صد ضرر دارد، و لذا یک دانه سیگار کشیدن را عرف ضرر نمی داند همان طور که یک لقمه غذای اضافی خوردن هم ضرر دارد ولی کسی نمی گوید حرام است؛ چرا؟ چون یک لقمه غذای اضافی را هم، عرف ضرر نمیداند.‏

‏اما مسئله عدالت یک مفهوم عرفی نیست چون برای شناخت عدل باید حق را شناخت و ما نمی توانیم حق را به معنای درست کلمه بشناسیم؛ تا بگوییم این مطابق حق است و عدل است، یا از حق عدول کرده، چون عدل یعنی مطابق حق، و ظلم یعنی خلاف حق، در واقع حقیقت باطل برگشت می کند به عدم، و حقیقت حق برگشت می کند به وجود و کُنه وجود فی غایة الخفاء است؛ در نتیجه، عدم هم در غایت خفاء خواهد بود و لذا عدل و ظلم برای ما قابل تشخیص نیست.‏

پس این مستقل بودن عقل، در ادراک حسن عدل را چگونه تفسیر می کنید؟ اگر ما نمی توانیم حقیقت عدل را بفهمیم، فهمیدن حسن عدل چه فایده ای دارد؟

‏ ما نمی گوییم عدل مطلقا حسن است و نمیتوانیم هم بگوییم؛ بلکه ما اجمالا ً میگوییم ‏‏عدل‏‏ خوب است، چون عقل انسان یک درک اجمالی از وجود و یک درک اجمالی از عدم دارد، و به همان درک اجمالی میگوییم عدل حسن است، حاجی سبزواری می فرماید: «الوجود، کنهه فی غایة الخفاء، کنه عدل هم فی غایة الخفاء» است و لازم هم نیست که همه مفاهیمی را که عقل درک می کند به طور دقیق بفهمد؛ بلکه عقل ما مفاهیم را به طور اجمال درک می کند، لذا احتیاج به وحی دارد و باید از طریق وحی بفهمیم که چه چیزی عدل است و چه چیزی عدل نیست، عقل ما قادر به درک دقیق این مسئله نیست.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 236

در مورد کرامت چطور؟ آیا می توان به استناد آن چیزی که از کرامت می فهمیم، نسبت به برخوردی که با انسان می شود و ممکن است در ظواهر فقه هم آمده باشد؛ ولی به نظر ما با کرامت سازگار نیست، تأملی داشته باشیم؟

‏ شما ‏‏کرامت‏‏ را به هر معنایی که فرض کنید، به وجود برمی گردد و ما هم کنه وجود را نمی فهمیم. باید در تمام فقه تابع شرع باشیم، این که امام صادق(ع) می فرماید: قیاس حرام است، مطابق عقل است و اهل تسنن که قیاس می کنند در اشتباه هستند؛ چون شما زمانی می توانید قیاس بکنید که بدانید وجود آن چیز عین وجود این است، وقتی که کنه وجود را نمی فهمید، چگونه می خواهید قیاس کنید؟ ‏

‏لذا این که ما بگوییم به استناد آن چه از مبادی عقل درک می کنیم، مقابل احکام شرع نظر بدهیم حرف درستی نیست، یعنی در عین حالی که برای انسان کرامت ذاتی قائل هستیم و انسان را بما هو انسان کریم میدانیم، ولی در اصل تشخیص مصادیق باید تابع شرع باشیم.‏

‏پس ما می گوییم که مستقلات عقلیه داریم و آنها را شرح هم می کنیم و می گوییم ظلم قبیح است، ‏‏خیانت‏‏ بد است، عدل حسن است و... اما آن جایی که خود عقل تردید دارد و نمی داند که فلان مسئله را دقیق شناخته است یا نه، نمی توانیم عقل را مقدم بداریم.‏

‏و لذا اصل «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کل ما حکم به العقل حکم به الشرع»، سر جای خود هست، اما یک قیدی دارد «که کل ما حکم به العقل حکم به الشرع؛ لو اطلع ‏‏علی‏‏ علته»، یعنی شرع دست عقل را می گیرد و می گوید: از دیدی که من می نگرم، نگاه کن.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 237

اگر اجازه بفرمایید یک مقداری بحث را مصداقی بکنیم، لطفاَ بفرمایید نمود خارجی این قائل شدن به کرامت انسانی را در روابط اجتماعی، چگونه ارزیابی میفرمایید؟

‏ با توجه به ‏‏مطالبی‏‏ که تا کنون عرض کردیم، تمام انسان ها اعم از مؤمن و غیر مؤمن ـ بلکه تمام موجودات ـ دارای کرامت هستند و به خاطر داشتن کرامت دارای حقوقی هستند، و ما هم موظفیم این حقوق را مراعات کنیم، بنابراین نبات کریم است در قرآن دربارۀ نباتات، به (‏کل زوج کریم‏) تعبیر شده است.‏

‏ وقتی کرامت داشتند، قهراً حق دارند و ما نمی توانیم درختان را بی جهت قطع کنیم؛ این که از پیامبر (ص) روایت نقل می کنند که قطع کردن شاخه درخت به منزله قطع کردن بال فرشتگان است، ( البته من خودم این روایت را ندیده ام ) به سبب این است که درخت کریم است. ‏

‏همین طور حیوانات دارای کرامت اند و اگر ما حیوانی را ذبح می کنیم و سپس گوشت آن را مصرف می کنیم باید آن را در مسیر کمال قرار دهیم، لذا در حالات حاجی سبزواری نقل می کنند که اجازه نمی داد گوسفندی برایش ذبح کنند، می گفت گوسفند را باید برای کسی بکشند که قابل باشد آن را در طریق بهتر قرار دهد، تمام حیوانات محترمند، حتی حیوانات موذی، آن جایی هم که گفته شده است «اقتل الموذی‏»، ‏مال جایی است که اذیت بکند، ولی اگر کاری ندارد چرا آن را بکشیم، اگر ماری دارد می رود و کاری به من ندارد چرا آن را بکشم؟‏

‏برای چه شکار در اسلام تقبیح شده است؟ برای چه سفر شکار در حکم سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند؟ چه حقی داریم که تیر و کمان به دست بگیریم و به جان حیوانات بیفتیم؟ اینها همه مظاهر وجود هستند، چرا مظهر وجود را ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 238

از بین ببریم؟ کدام پیامبر را دیده اید که شکارچی باشد؟ ـ جز اسماعیل که آن هم نقل می کنند در بیابان های برهوت، گاهی شکار می کرده ـ همه اینها را اگر بررسی کنیم، به این نتیجه می رسیم که از نگاه اسلام تمام حیوانات محترمند.‏

‏در روایات حقوق زیادی را برای حیوان بیان فرموده اند؛ که به دلیل همان کرامتی است که دارند. در دنیای امروز هم که حقوقی را برای حیوانات قائل هستند. ‏

‏اما در مورد انسان ها این کرامت به مراتب قویتر است و انسان ها اعم ا ز مؤمن و غیرمؤمن محترمند و دارای کرامت هستند و قرآن می فرماید: (‏و لقد کرمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا‏) این آیه شریفه صریحاً انسان را بدون هیچ قیدی دارای کرامت معرفی می کند، و می فرماید آن قدر به این انسان کرامت دادیم که همه موجودات کریم دیگر را زیر دست این انسان قرار دادیم، ما انسان ها را بر دریا وخشکی مسلط کردیم، هر چه موجود در بر و بحر است زیر سلطه کرامت انسانی است، و انسان بر آنها مسلط است و می تواند تغییراتی در اینها به وجود بیاورد.‏

‏یا آیه دیگر می فرماید: (‏لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین)‏ انسان را در بالاترین قوام وجودی قرار دادیم؛ یعنی مرتبه وجودی اش از تمام موجودات بالاتر است، و این برتری و تسلط با صرف نظر از بُعد معنوی انسان است. ‏

‏لذا می بینیم پیامبر اکرم(ص) وقتی لشکر را برای جنگ می فرستند، یک بار به جعفر بن ابی طالب ـ که به طرف روم می رفت  ـ یک بار هم به اسامة بن زید، در جنگ دیگری، فرمودند: حالا که به جنگ می روید اولاً اتمام حجت می کنید، بعد می جنگید، پیرمردها و پیرزن ها را نکشید، درخت ها را قطع نکنید، بناها را خراب نکنید، آب ها را آلوده نکنید، کرامت انسان ها را حفظ کنید. آنها که با شما می جنگند ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 239

را بزنید، اما با کسی که با شما نبرد نمی کند نجنگید، با کسانی که به صومعه ها پناه برده اند کاری نداشته باشید، امام زمان(عج)هم که تشریف بیاورند همین طور رفتار خواهند کرد؛ این طور نیست که همه را از دم بکشند و با این وسایلِ مخرب عالم را خراب کنند، اینها خلاف کرامت بشر است.‏

‏اگر پیوندی بین کرامت انسانی از نظر اسلام وحقوق بشر بزنیم، واقعاً پیوند پاکی است. اصلاً این حقوق بشری که غربی ها می گویند، یک آزادی حیوانی صرف است. در حالیکه حقوق بشری که اسلام مطرح میکند، ریشه در کرامت انسان دارد و کرامت انسانی ریشه در حقیقت هستی دارد، حقیقت هستی ریشه در حق علی الاطلاق دارد، واین حقوق بشر منتهی می شود به حق.‏

‏لذا اگر چنانچه بر اساس تنگ نظریها یا به بهانه های بی جهت، انسان ها را ترک کنیم، اینها با اصول فکری اسلام نمیسازد، هر چه که به نظر من و شما بد بیاید ما خیال می کنیم بد است، ولی در نظام وجود جای خوب دارد، جزء نغمه هاست، که با باقی نغمه ها نغمة وجود سر می دهد. این موسیقی طبیعی و تکوینی در جهان جزء نغمات است، همان طور که دستگاه های موسیقی تارهای مختلف دارد و اگر شما یکی از آنها را به تنهایی بزنید فایده ندارد، ولی آن کسی که آشنای به فنّ است تمام این تارها برایش منظم است .وقتی آنها را با نظم خاص می زند آهنگی ایجاد می کند که مردهای را به حرکت در می آورد، یا افسرده ای را شاد میکند.‏

‏لذا در قرآن وارد شده که (‏قولوا للناس حسناً‏)‏ ‏با هر انسانی باید برخورد خوب داشته باشیم مگر این که انسان مقابله کند با کریم علی الاطلاق، که ذات حق است، و بشود کافر حربی، و آن جا هم باز باید یک انسان کاملی مثل پیامبر یا امام دستور بدهد، تا بتوان آن کافر حربی را از بین برد.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 240

حالا اگر این انسان کریم تلاش کرد و آن کرامت اختیاری را نیز کسب کرد، در این صورت خیلی کرامت خواهد داشت تا جایی که فرمودند آبروی مؤمن بالاتر از آبروی کعبه است .‏

‏نکته آخری که باید این جا اضافه کنم این است که من عقیده دارم هر کسی به مقداری که برای انسان ها ارزش قائل است، به همان اندازه در معرفت خدا دست دارد، لذا افراد هر چه از حیث معنوی رشد بکنند و به انسان کامل نزدیک شوند، کرامت موجودات و انسان ها را بیشتر مراعات خواهند کرد، در همین زمینه به چند مورد اشاره می کنیم:‏

‏1. شما در کدام نظام حقوقی کسی را سراغ دارید که در یک شهری تمام اذیت ها نسبت به او و اصحابش روا داشته شود، و برای این که او را نکشند مجبور به هجرت از آن شهر بشود؛ اما وقتی که فاتحانه وارد همان شهر می شود، وقتی از تنگه عبور می کند بگوید «الیوم یوم المرحمه‏»،‏ امروز روز رحمت است نه روز خون ریزی، بعد هم که همه را جمع می کند بفرماید: «‏اذهبوا و انتم الطلقاء»،‏ همه آزادید آن عفو مطلقی که پیامبر داشت و مظهر صفت «عَفُوّ» حضرت حق بود، آشکار میشود. ‏

‏2. حضرت امیر(ع) میفرماید: به خدا قسم اگر اقالیم سبعه را به علی بدهند؛ که پوست جوی را به ناحق از دهان مورچه ای بگیرم، این کار را نخواهم کرد؛ یعنی این مقدار راضی نیست که کرامت مورچه ای را مورد تجاوز قراردهد.‏

‏3. اگر انسان رشد کند دید و بصیرتِ پیغمبر و ائمه را پیدا خواهد کرد،تنگ نظری نمی کند، این طور افراد به گناه کار به چشم یک مریض نگاه می کنند، با نظر رحمت می نگرند، در حالات یکی از عرفا وارد شده که رفته بود حج، در منا یا عرفات داخل چادر بود، یکی از زن های آوازه خوان و بی بند و بار آمد جلوی این ‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 241

‏عارف، و حرکات زننده ای انجام داد، آن عارف یک نگاهی کرد و گفت: من دعا می کنم که خداوند، این صورت زیبا را به آتش جهنم نسوزاند. این حرف، چنان در آن زنِ آوازه خوان اثر کرد که گریه کرد و به دست آن عارف توبه نمود. به هر حال اگر کرامت موجودات و خصوصاً انسان مراعات بشود، و در جامعه به آن اهمیت داده شود، همه عالم درست می شود؛ دیگر درختان بیهوده قطع نمی شوند، انسان ها بیهوده کشته نمی شوند، روابط مردم در اجتماع محترمانهتر میشود، نوع امربه معروف ونهی از منکر تفاوت می کند و ... ‏

مجدداً از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید صمیمانه سپاس گزاری می کنیم.

*. زندگی نامه

‏در خرداد 1315 شمسی در شهرستان قائن، واقع در خراسان جنوبی دیده به جهان گشود. از شش سالگی به مکتب رفت و پس از آن تا کلاس چهارم ابتدایی را در مدارس آن جا به انجام رساند و به دنبال مهاجرت اجباری به تهران در سال 1326 شمسی بقیه دورۀ ابتدایی و دورۀ متوسطه را در این شهر تکمیل کرد. با توجه به علاقه فراوانی که به درس های حوزوی داشت از همان دوران دبیرستان، فراگیری مقدمات علوم حوزوی را آغاز کرد و تمامی درس های سطوح متوسطه و عالی را در نزد والد خویش (حضرت آیة الله مرحوم حاج سید محمد سعادت مصطفوی) در مدت هفت سال آموخت. آن گاه در درس خارج فقه مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی (ره) و درس اسفار مرحوم سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و نیز درس خارج اصول حاج شیخ محمد حسن ثقفی تهرانی حاضر شد و بهره فراوان برد. در عرفان نیز از محضر محمد علی حکیم شیرازی صاحب کتاب معروف «لطائف العرفان» کسب فیض نمود. معظم له از سن 12 سالگی در رشته های مختلف علوم حوزوی با جدیت مشغول به تحصیل شد و در سی سالگی به درجۀ اجتهاد نائل آمد.‏


کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 242

ایشان قبل از انقلاب در مدرسه مروی تهران شرح اشارات و رسائل شیخ اعظم انصاری را تدریس می کرد و پس از انقلاب در دانشگاه ها و مراکز گوناگون آموزش عالی از قبیل: دانشکده الهیات دانشگاه تهران، دانشگاه شهید بهشتی، تربیت مدرس تهران، آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و دانشگاه امام صادق (ع) در رشته های فقه، اصول، کلام و فلسفۀ مشاء و متعالیه صدرایی و عرفان نظری به تدریس، تحقیق، مشاوره و راهنمائی شاگردن پرداخته است.‏

‏آیة الله  مصطفوی علاوه بر تدریس و تحقیق، تألیفاتی نیز دارند که برخی از آنها به شرح زیر است:‏

‏1 ـ شرح نمط سوّم اشارات و تنبیهات ابن سینا به فارسی‏

‏2 ـ الهیات و فلسفه در نهج البلاغه ‏

‏3 ـ الهیات بمعنی الاخص در قرآن ‏

‏ایشان در حال حاضر عضو قطعی و تمام وقت هئیت علمی دانشگاه امام صادق(ع) و مدیر گروه فلسفه و کلام اسلامی این دانشکده می باشند.‏

‏ ‏

کتابمجموعه آثار همایش امام خمینی و قلمرو دین "کرامت انسان" (ج. 13): مصاحبه ها و میزگردهای علمیصفحه 243

  • . بدان که صورت انسانی بزرگ ترین حجت های  الهی است بر خلقش، و او همان کتابی است که خدای تعالی آن را با دست خود نوشته است و او همان هیکل است که آن را با حکمت خود بنایش نموده و اوست مجموعه صورت جهانیان و اوست مختصری از لوح محفوظ و او بر هر غایبی شاهد است و اوست راه راست به هرگونه خیر و نیکی و همان راهی است که در میان بهشت و جهنم کشیده شده است.