سیمای امام خمینی(س) در شعر انقلاب اسلامی

سیمای امام خمینی(س) در شعر انقلاب اسلامی

سید محمد هاشمی فرد (ساجد)

خلاصه ی مقاله

این مقاله جستاری است واژه به واژه در شعر معاصر انقلاب اسلامی که نگارنده ی آن تلاش نموده با بررسی شعر انقلاب، چهره ی درخشان حضرت امام خمینی(س) را با نگاهی شاعرانه به نمایش بگذارد.

تصویر جمال آسمانی امام، عوامل سرایش امامیه ها و سوگ سروده ها، سرفصلهای کلی این نوشتار هستند که با استناد به شعر شاعران متعهد انقلاب اسلامی سعی در تبیین چهره و شخصیت آسمانی حضرت امام خمینی(س) دارند.

‏مقدمه‏

شعر، نام و نشان آدمی است. هر جا که از انسان و انسانیت اثری باشد، شعر نیز آنجاست. به همین روی سرگذشت شعر – تا حدودی – به اندازه ی سرگذشت آدمی پر فراز و نشیب است. بخش قابل توجهی از تاریخ بشر، به ادبیات و مخصوصاً شعر تخصیص یافته است و این جز حاصل همراهی شعر با آدمی نیست. چه گذشته ی دور را مد نظر قرار دهیم، چه دوره های میانی را مطالعه کنیم و چه به بررسی دوره ی اخیر بپردازیم، هیچ صحنه ای را بی بهره از این جوهر نافذ و هیچ میدانی را خالی از گامهای بلند شعر نمی بینیم. بگذریم از کژی ها  وکاستی هایی که به تبع بروز بعضی از روحیات آدمی، در آن راه یافته است.

شعر فارسی به عنوان عنصری شاخص در ادبیات جهانی نیز از این روند و اوج و حضیض های آن به دور نبوده است. اصولاً ادب، هنر، فرهنگ و هر مقوله ای از حیات فکری انسانی، از همین رهگذر تاریخی می گذرد و گستره ی زمان و تغییر ها و تحولهای زندگی انسانی بر اجزای آن اثر می گذارد.

اینک در روند پویای شعر فارسی، با برهه ای روبرو هستیم که گرمی نفس ها و طراوت ترنم هایش را به خوبی احساس می کنیم. این دوره ی زنده از ادبیات – و در اینجا شعر که علی رغم کج باوری ها و کُندکاوی های عده ای، منشأ تحولات بسیار و تأملاتِ بی شماری در فکر و فرهنگ مردم است – ، از متنِ انقلاب عظیم اسلامی برخاسته است. انقلابی که پرچمدار آن قطب عارفان و قدوه ی سالکان طریق الله یعنی حضرت «روح الله» است. خیزشی آسمانی که تمام وجوه و زوایای زندگی را در این آب و خاک دگرگون کرد و زمینه ی 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 333

هوشیاری، بیداری و دگرگونی عظیم زندگی بشری را فراهم آورد. به بنیانگذارِ فرزانه ی چنین انقلابی باید با احترام گفت:

تو آفتاب را مانی

راست ایستاده در برابر ظلمت

و مردم نگاهت

این سالکان صمیمیت

شرافت انبوه زخم خورده ی تاریخ را

تطهیر می کنند،

ای بیکرانه! کیستی؟[1]

انقلابی با آن خصوصیات و رهبری با این شکوه، روی دیگر صحنه ی زیستن را که رنگی لطیف و جلایی مهربان داشت، به مردم نشان داد. دامان جامعه ی آنها را از ننگِ پلیدی ها و پلشتی ها شست، عار وابستگی را از پیشانی فرهنگشان زدود، تحفه ی پر مایه ی آزادی را برایشان به ارمغان آورد و با کلام روشن خود، مبشر ایمان و رستگاری آنها شد.

در کنار همه ی مژده ها و هدیه ها و ارمغان ها، ادبیات انقلاب را به آنها ارزانی داشت که جان مایه هایِ قومی و دینی و فرهنگی شان را در بر می گرفت. شعری را در بستر این ادبیات پدید آورد که عطش دیرینِ حق جویان و راستی پویان را فرو می نشاند. و این جویبارِ سرشار، از چشمه سار خروشان کلام پیشوا می جوشید:

کلام معجزه بار تو در غبار قرون

طلیعه ای است که اسطوره ساز ایمان است[2]

شعر انقلاب اسلامی – مانند شعر هر برهه ی دیگر تاریخ – خصیصه هایی دارد که آن را از آثار ادوارِ دیگر متمایز می کند. این سخن بدان معنی نیست که هویت عظیم فرهنگی گذشته و شعر بالنده ی دیروز خود را نفی کنیم. شعر فارسی از دیرباز، واجد درخشندگی های قابل اعتمادی بوده است. شعر فارسی غالباً شعری بصیر است؛ اما با ویژگی های سبکی و دوره ای خاص. پیش از این، شعر ما از اصالت اندیشه و هویت فرهنگی خود دفاع کرده است و در بسیاری از زمینه ها مورد احترام و موجب افتخار ماست. «شعر گذشته ی ما اگر مورد تکریم و ارزش نهادن است،... به خاطر آن است که سرشار از حکمت و عبرت و جهت گیری و موضع داری و معارف دین و فضایل اخلاق است. به خصوص در شعر شاعران 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 334

معروف شیعه به خاطر آن است که وسیله ی دفاع از حق بوده، در مرزبانی و پاسداری از خط «ائمه» و نشر فضایل و روحیات عترت بوده است. آن هم با زبانی گویا و فصیح و با سبکی جذاب و استوار.»[3]

بر این اساس وقتی که شعر فارسی وارد حوزه ی ادبیات انقلاب اسلامی می شود، با پیشینه ی درخشانِ حق طلبی و عدالت خواهی، میدان روبرو را مهیای مجاهدات خود می یابد. «در شعر موضع دار مکتبی، سرمایه های ذوق و لطافت طبع و ابداع و زیبایی، در خدمت هدفها و مبانی اخلاقی، دینی و اجتماعی قرار می گیرد.»[4] شاعر عصر انقلاب با وجد و اشتیاق، به ستایش انوار درخشان روحانی و لطافت ها و صداقت های جوشیده از سیلان انقلاب می پردازد. شاعر انقلاب همراه و همپای مردم، لحظه لحظه ی آسمانی پیروزی را با تمام وجود انتظار کشیده است:

چه روز های غریبی را در انتظار تو سر کردیم

طنین غربت ما را داشت. صدای طبل عزاداران[5]

این شعر اکنون در مرحله ای قرار گرفته که با صحنه های دلخواه و چشم انداز های تپنده و مطلوب روبروست. می داند باید آنچه را که به حماسه ها، رشادتها، عشق ها و ایمان مردم انقلابی اش باز می گردد، بستاید.

شاعر انقلاب آگاهانه پیشینه ی تاریخی خود را به دقت مرور کرده و به خاطر سپرده است. او گستره ی حوزه ی تأثیرگذاری شعر را می داند و خبر دارد که «به خاطر همین تأثیر نیرومند و برد وسیع بوده است که معمولاً امرا و سلاطین از شعر و زبان شعرا، جهت اهداف سیاسی و منافع حکومتی و شخصی خود  و ستایش و مدح از «خان» و «خاقان» و «خسرو» و «خلیفه» بهره می گرفتند و با جمع کردن عده ای شاعر و ادیب و سخنور و هنرمند در دستگاه خود، از آنان به عنوان تریبونی مؤثر و بلندگویی رسا و جاندار استفاده می کردند.»[6]

شاعر عصر انقلاب می داند که در این فرصت طلایی باید آنچه را که قرنها مورد بی مهری بسیاری از گذشتگان حتی عده ای از شاعران، قرار گرفته با بیانی فصیح و کلامی بلیغ بازگوید. او در پی آن است تا «ملولی تاریخی» شاعران راستین را از «دیو و دد»[7] فریاد کند و آرزوی دیرینش را که یافتن انسانی آرمانی است و اینک تحقق یافته، به گوش جان همه برساند.

شاعر انقلاب می داند که «حضور انسان در شعر می تواند، ملاک ارزش گذاری باشد.»[8] و 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 335

کدام انسان شاخص تر و والاتر از زعیم بزرگ انقلاب، امام بیداد گر امت؟ او می داند کسی در برابرش قد برافراشته است که «قرن ها» به جستجویش در بهت تاریخ گم شده اند اما این مضمون را تا ابد فریاد می کنند:

ز آرزوی تو جان زمانه شد سرشار                  بیا که معنی پایان شب انتظار تویی[9]

اکنون انسانی کامل روبروی شاعر ایستاده که امام اوست. امامی که مقتدا و مراد و فرمان دهنده ی جان اوست. کسی که خصوصیات والایش ملاک انسان راستین است. از این روی روزگار را در سلوک به جانب چشم او فانی می بیند:

هلا روز و شب فانی چشم تو                            دلم شد چراغانی چشم تو[10]

شاعر ما با بصیرتی که از رهنمود های آسمانی امام خود یافته است به ایثار مریدان پیر می نگرد و آنها را در وجد عظیم می یابد. همه را با اشتیاق، از خود گذشته و به امام پیوسته می بیند:

سر هر چار راهی پیر از کف داده فرزندی

که گل بر مفرش راه تو می پاشید را دیدم[11]

بدین سبب  خود را عضوی از پیکره ی واحدی می یابد که تمام عشقش انقلاب و امام است و وجود گرامی او را موجب رونق حیات می داند. در این راستا، خود را بلاگردان جان امام می خواهد. سپری که محافظ عشق است:

ز رنج عارضه ایزد تو را شفا بخشد                            بگیرد از تو بلا و به جان ما بخشد[12]

این موج معنوی که در جان شاعر جریان یافته در شعرش فریاد می شود. می داند که برای ابراز این همه شکوه و روشنی، تمامِ هستی و هنر خود را باید به کار ببرد و از کسی بگوید که وجود نازنینش، تندیس شرافت و تجسم تقوی است:

مدیح تو مدح شرف بود و تقوی                                     کز ایدون هنر شوکت و فَر گرفته[13]

شاعر این برهه با بیان رشادتها و پایمردی های مردم، ارزش های والای انقلاب وپ فضیلت های رفیع امام، در پی آن است تا دین خود را نسبت به این همه شکوه و معنویت ادا کند. بنابراین تلاش او به پیدایش امامیه های بلندی منجر شده است که هر کدام شرحی مفصل و حاشیه ای مطول می طلبد و با اشارتی کوتاه و کنایتی گذرا، جز برافروختن عطش مخاطب، طرفی از آن همه سیلان صافی بر بسته نمی شود. این آثار برجسته را باید در فرصتی فراخ و میدانی گسترده، شرح کرد و زیبایی به دست آمده از جمال غیب نمای امام را 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 336

در آنها نمایاند، زیرا باید: «چراغ روشن اندیشه بر بلندی خاک به نام نامی روحانی عجم بزنید.»[14]

و ما بر آنیم تا تمثال نورانی «روحانی بزرگ عجم» را – از یک سو با بضاعت ناچیز و از سوی دیگر در خور حوصله ی این نوشتار – آن سان که در شعر انقلاب انعکاس یافته است، قلم بزنیم.

برای نیل بدین منظور، نخست تصویر مبارک امام را در شعر انقلاب نظاره می کنیم، آنگاه به عوامل حضور ملکوتی ایشان در شعر و تعلق خاطر شاعران به آن یگانه ی اعصار می پردازیم و در خاتمه سیمای آسمانی آن پیر به حق واصل را در امواج اندوه سوگ سروده ها به تماشا می نشینیم.

‏1 - تصویر جمال آسمانی امام‏

لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست                          لختی بخند خنده ی گل زیباست

قیصر امین پور

آنچه که از تصویر بهره نمی برد به ناچار شعر نیست، حتی اگر کلامی باشد مطنطن و برخوردار از زبان فاخر، واژگان یکدست، اندیشه ی حکیمانه و اسلوب ادیبانه. در مقابل هر چه تصویری است می تواند شعر باشد، حتی اگر از ابزار های کلامی سود نجسته باشد. به همین جهت شاعر می کوشد تا با بیان شاعرانه و هنرمندانه کشف و شهود هایش را ابراز کند و نظام و انسجام ببخشد. این سعی با ارکان مجرد و مجزا صورت نمی گیرد. یعنی همه ی مراحل و اجزای کار همزمان و منطبق بر هم، سازمان می یابد.

تجلی سیمای امام در شعر شاعران انقلاب نیز صورت بندی مجرد و منفک از دیگر عناصر سخن ندارد. یعنی شاعر نمی کوشد تا با ارائه ی تصویری خاص از سیمای امام او را به گونه ای که می خواهد ترسیم کند. به عبارت بهتر شاعر ما در پی آن نیست تا امام را در تصویر جای دهد و با صورتگری، او را آشکار کند. در اینجا عنصر تصویر علاوه بر سیر همواره ی خود و عبور از جاده ی دیر آشنای همیشگی اش، حقیقتی را در بر دارد که یکپارچه لطافت، ظرافت، عطوفت و خلاصه «تصویر خوبی ها»ست. تصویر بینایی ها و روشنایی ها و جمال ها. نه تصویری که انعکاس صورتهای تخیلی باشد:

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 337

پیشانی ات

پاسخ سپیدی بود

برای ما

در خویش مرده های معیوب[15]

و نیز این مثال:

شگفت انگیز تر از کهکشان

مساحت مبهم پیشانی توست

که در آفرینش خورشید بی نظیر است[16]

در این برش ها شاعر به منظور معرفی چهره ی امام، به تشبیه چنگ نزده است تا منظورش را زیبا تر نشان دهد. بلکه منظور همان است که تصویر شده است. یعنی تصویر و منظور بر هم منطبقند. نه اینکه مشبه و مشبهٌ به ای در کار نیست؛ چه صرف نظر از این بافت روبنایی و اجمالی – یعنی ساختمان فنی تصویر – ژرف ساختِ کار همانا روی مهربان امام است که برای سر در گمی های تاریخی مردم، پاسخی روشن و قانع کننده است نه یک تصویر روبنایی و بی پشتوانه که برای لحظه ای در ذهن مخاطب بدرخشد، آنگاه برای همیشه خاموش شود.

امام مجموعه ی پاکی ها و «خلاصه ی خوبی ها»[17]ست. یعنی همه ی زلالی های جهان در نگاه او معنی می شوند و تمام خوبی ها و دلپذیری های عالم در روش و منش او تجلی می یابند. وقتی که امام در شعر «دریا» نامیده می شود سخن از استعاره ای با پیشینه ی مشبهی به نام «امام» و مشبهٌ بهی به نام «دریا» و وجه شبهی از نوع خروش، موج افکنی زلالی، غلبه بر رکود و سکون و ... در میان نیست. رو ساخت کلام همین را باز می گوید اما ژرفای آن چیز دیگری است. اصلاً امام دریاست، آنجا که شاعر به اعجاب می افتد:

چه بحری است یا رب که نتوان رسیدن 

به صد موج اندیشه بر یک کرانش[18]

امام در این عرصه دریاست. دریایی که عطش زمین را فرو می نشاند و زلالی اش تمام آینه ها را صیقل می دهد. و موجش همه ی سکون ها را متلاشی می کند.

امام کوه است، کوهی که همواره استوار، صبور، مطمئن و گنجینه ی پایداری زمین است. کوهی که کوهسار خاکی زمین در برابر عظمت او احساس حقارت می کند. آیا اینجا نیز 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 338

«مشبهٌ به» «اجلی» است؟ اما شاعر همچنان از شکوه این کوه سترگ و هیبت و پایندگی اش حیران می سراید:

چه کوهی است یارب که نتوان کشیدن

نه پشت زمینش نه پای زمانش[19]

آیا هنوز هم باید بگوییم وجه شبه در مشبهٌ به، قوی تر است؟ تفضیل امام عظیم الشأن بر کوه – کوهی که حصاری زمین و بندیِ زمان است، حیرت و اعجاب شاعر را تفسیر می کند. آیا جز این است که:

البرز به سربلندی نامت نیست                         الوند به استواری گامت نیست

اروند که در بستر خون می غلطد                              گلگونه تر از جاری پیغامت نیست[20]

شاعر به کنه این حقیقت ژرف پی برده است که امام به آسمان متصل است. و اتصال به آسمان یعنی تسخیر زمین و بنفشه و اقیانوس. یعنی کوچکی هر بزرگ و ایستاده و آبی و خاکستری و زرد... در برابر جلال و جمال علوی پیشوا.

و شرم باد درختان را

اگر به سربلندی نام تو

بارور نشوند[21]

در امتزاجِ اندیشه و تخیل، اوج عظمت مقتدا و حضیض کائنات در برابر شکوه آسمانیِ او، آشکار تر می شود. تشخیصِ (personification=) درخت و درک آن دانای سبز – در تخیل شاعر – یاری رسان باور ما در این زمینه است. شاعر با کمک این عنصر خیالی، اعجاب و شگفت زدگی اش را – برای خود و مخاطب – اینگونه تأویل می کند:

و عجیب تر از جنگل

انبوه گیسوان تو

که با شتابی بی مانند 

پرنده می پروراند.[22]

تصویر و تخیل در امامیه ها بسیار وسیع و بیانگر حقایقی زلال از دریافت های شاعران در گستره ی شعر معاصر است. گاهی امام ستاره ای است که بر  افق هستی چشم می گشاید و با زبان تابان نور، سخن می گوید، آن سان که جهان در کلامش گلباران می شود.


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 339

ستاره ای که طلوعش طلوع بیداری است

ز جوش سبز کلامش بهار گل جاری است[23]

در نگاهی دیگر تصویر حسی می شود و امام بزرگوار در پرنیانی از صداقت جان های مشتاق و پرندی از احساس دل های بیتاب، با همان شکوه حیرت برانگیز، تجلی می کند که آمال شاعر را نشان و در دسترس قرار می دهد:

به آرزو به تصور به خواب می ماند

به پرسشی که ندارد جواب می ماند[24]

و گاه تصویر های حسی و عقلی در هم می آمیزند و تصاویری را که می توان ارزشی نامید، پدید می آورند. این تصویر های ارزشی جایگاه رفیع امام و پایگاه انقلاب عظیم او را در پهنای عالم و برای هر نهاد حقیقت جویی، آشکار می کنند:

تو خون شهیدی، تو اشک یتیمی                         تو خشم خدایی شرر در گرفته[25]

باری؛ دامنه ی وسیع تصویر شعر انقلاب، از جمال جهان آرای پیشوای فرزانه، بسیار متنوع و سرشار از جلوه های ملکوتی است، اما در این میان تصویر هایی که از نور روشنایی دریافت می شوند و در شعر شاعران نمود می یابند از بسامد بیشتری برخوردارند که شرح کوتاهی از آن در پی می آید.

‏تجلی امام در تصویر های نورانی‏

عصر انقلاب اسلامی، روزگار بینایی و درک روشنایی است. نخستین عنصری که در مخیله ی شاعر بصیر، برای بیان فضایل امام جای باز کرده و در متن تشبیه، مشبهٌ به قرار گرفته؛ روشنایی است. خورشید و ترکیبات و هم خانواده های آن، بیشترین حجم از تشبیهات و استعاره ها را در امامیه های شاعران تشکیل می دهند. از آغاز، شاعر با نوری معنوی مواجه است که از مشرقِ عشق، می تابد:

از شرق عشق آمد برون پیری به سیمای سحر

جوشیده با نور یقین پوشیده شولایِ سحر[26]

اما در هیأت تابشی ظهور می کند که با پرتو نافذ خود شاعر را تسخیر می کند. به همین سبب مثلاً در یک شعر ترکیبهای مصوری از نوع: «حضور سحر»، «ظهور سحر»، «خورشید ... صبور سحر» «شعور سحر» «پور سحر» «تابش نور سحر»، «شور سحر» و «صور سحر» [27] 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 340

پدید می آید. تصویر هایی که به زلال ترین ادراکها منجر می شود.

نور وجود پیشوا، شاعر را به قضاوتی صمیمی و بی ریا بر می انگیزد که هویت شاعرانه و شعر بیدار ضمیر او را ریشه دار می کند. آنچه را که می بیند باز می گوید و هیچگاه به قصد بازآفرینی صحنه و ترسیم هیأتی بازسازی شده قلم نمی فرساید:

چنین که می بینم

آفتاب

پاره ای از توست

و آسمان

خلاصه ای از وسعت صدای تو

اینک روز

حرارت از نفس روشن تو می گیرد[28]

روشنی بخشی امام اگر چه در بافت شعر، شکل مرسوم تشبیهی و استعاری به خود گرفته است – که به اقتضای سیاق شعر جز این نمی تواند باشد – از نوع درخشش فرضی و نورافشانی اغراق گونه نیست. زیرا آنچه که در عالم واقع رخ می دهد همان روشنایی و نوربخشی است. البته نه از نوع پرتوافشانی یک چلچراغ یا طلوع یک ستاره و ... «این همانی»ای که شاعر در متن و بطن اثر خود بدان اصرار دارد، جز حقیقت آشکار و انکارناپذیر فروغ معنوی امام نیست که دلهای مشتاق را از نور معرفت سرشار کرده است. در چشم شاعر، امام نوربخش هر پدیده ای است که می تواند نورانی به نظر آید.

ستاره ها

همه لبخندهای تو هستند

و ماه

در تبسم تو

سرگردان است.

چگونه کهکشان

به مهمانی ات آمد

و روشنایی را

از تو وام گرفت؟[29]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 341
 

اگر پذیرفته باشیم که کار شاعر اصیل، کشف و شهود است، این پرداخت های مشعشع، درخشانترین کشف هایی است که شاعر در صحنه ی شعر و شعور خود بدان نایل شده است. بنابراین امام تابان که در نگاه شاعر، کهکشان هم وامدار روشنایی اوست، آنقدر مهربان و بخشنده و درخشان است که خورشید آسمان، در برابر سیمای نور افشانش، کور سوی شمعی بیش نیست.

چه مهری است یا رب که خورشید گردون

چو شمعی است با چهره ی پرتوانش[30]

بر این اساس، شاعر در کشف و شهود خود و حیرت از این کشف شفاف، همه ی جهان را در برابر جلوه ی متلألی امامش حقیر و ناچیز می بیند و در این تحیر و بازیافت، لب به لفظ مبارک «سلام» می گشاید:

ای منجی بزرگ جهان نایب امام

خورشید تابناک افق های خون سلام![31]

و با این بیان مطمئن، درک بجا و شایسته ی خود را به جهانیان ابلاغ می کند. او دریافته که این خورشید پرتو افشان، ناشر روشنی های مقدس امام عصر (عج) است. در ادامه بشارت می دهد که همه ی روشنی های از دست رفته با حضور امام به صحنه ی حیات باز می گردد:

چه غم که روح سحر در حصار شب فرسود

به دیدگان تو صد آفتاب پنهان است[32]

کافی است امام چشمی به عنایت بر زمین بگشاید تا همه جا را در دریای نور شستشو دهد. شاعر دیگر به وجد آمده است. هیچ کس و هیچ چیز را جز رهنمای روشنگر خود نمی بیند. ظلمت کدام است که بتواند در برابر این تابش عظیم تاب آرد؟

آمدی از دیار سحر کوله بار تو خورشید

از صلای تو شب واژگون گشته در کام مرداب[33]

هنر آفرینی شاعر، آنقدر طبیعی و بی دغدغه پیش می رود که هر چه می گوید، منطبق با رویداد های انقلاب و بازتاب ارشاد ها و روشنگری های پیشواست. بدین جهت از وصف اینهمه خلوص و درخشش در می ماند. او را با تصویر و تخیل = (image) نمی سراید، بلکه خارج از همه ی این مقوله ها و مقیاس ها، شعری می سراید که همه آن معیار ها و دستآورد ها را در نهان دارد.


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 342

تو را چگونه وصف کنم؟

که ماه

از لحظه ای که خویش را

با پیشانی بلند تو

قیاس کرده، آواره است.[34]

کلام، اندیشه و اشراق، شاعر را یاری می کند تا در عرصه ی دریافت و بازتاب درنماند و آنچه را که از دلِ هشیارش بر می آید، به زبان آورد؛ بنابر همین مبنا می سراید:

تو آن روزی که از راه آمدی من عید را دیدم

به جان عاشقان نوری که می تابید را دیدم[35]

و در این عید نور باران است که با طراوت و از عمق جان فریاد بر می آورد:

از نام تو عشق را خبر خواهم کرد          با چشم تو بر افق نظر خواهم کرد

ای قافله سالار سحر، تا خورشید       با تو با تو با تو سفر خواهم کرد[36]

این همه کشف زلال و شهود نورانی باید به فرجامی روشن منتهی شود. پس شاعر به متن جامعه ی منتظر باز می گردد و همه ی عاشقان را شاعرانه خبردار می کند که:

نگاه او چه بگویم به نحر جاری نور          گل رخش به گل آفتاب می ماند[37]

آنگاه با درایتی در خور، رو به دریای نور – که هر موجش نامی از اسماء جلاله است – به قصد آگاهی جهانیان می گوید:

آه بالا بلندا!

اقیانوس روشنایی

فردا کسی راست

که تو او رایی.

با تو جز آفتاب دمساز نیست

تو را جز بهار و درخت نمی شکیبند

با تنفس تو می بالند

ای کرامت عام![38]

اما دستاورد های شاعر بیش از آن است که بدینجا بسنده کند. او می خواهد همه ی مردم، تمام روشنایی را چنانکه خود او احساس کرده، حس کنند. درک او صریح است 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 343

آنگاه که می گوید:

در شب ترین شب تاریخ

تو مشرق تمام جهانی

و پرده ای میان تو و آفتاب نیست[39]

ارتباط مداوم و بی واسطه ی امام با منبع تابناکی ها، طیفی را به دل شاعر تابانده است که همه جای شعرِ او را از رد پای آفتاب سرشار کرده و این جوهر درخشان را از جان و زبان او در رگهای واژه های پر تلاطم شعر جولان داده است.

حضور تو امروز

آسمان مجهزی است

که بیشمار ستاره دارد.[40]

اینجاست که با اشاره ی شاعر همه باید از سنخی باشند که مطلوب مهربانی و خلوص و روشنی است.

ستاره ای که به دوشش درفش توحید است

به دست همت او ذوالفقار خورشید است[41]

‏2 - عوامل سرایش امامیه ها‏

در جهان هستی هیچ رویدادی بدون علت رخ نمی دهد. آنگاه که زمینه ی بروزِ پدیده ای مهیا شد در شمار موجودات قرار می گیرد. عوالم ماهوی شعر نیز – علی رغم منطق گریزی ظاهری – بر مبنای روابط عِلی و معلولیِ خاص خود شکل و مفهوم می گیرند. یعنی تا زمینه ی مساعد برای طرح دریافت یا شرح اندیشه یا ارائه ی تصویری در شعر وجود نداشته – و شاعر تدابیر لازم را در این زمینه نیاندیشیده باشد – هیچ اتفاق مطلوبی در آن نمی افتد. بنابراین ایجاد هر موجی در شعر پدید آمد خیزشی از پیش است.

این جریان بر شعر انقلاب حاکم است و نیز بر امامیه ها که چشم و چراغ شعر های این دوره اند. اینک باید دید عوامل بروز چشم اندازهای خرّم حضور امام در امامیه ها چیست؟

توجه و توسل شعر به ساحَتِ امام بزرگوار و حضور مقدس او در شعر و زندگی شاعران عوامل بسیاری دارد که برخی از آنها را یادآور می شویم:

الف) ابراز عشق به امام


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 344

ب) پیشینه ی روشن تاریخی در حرکت امام

ج) امام؛ گزینش الهی و تداوم حرکت انبیا

د) صفای امام

ﻫ) امام؛ تجلی عرفان ناب

و) امام؛ تبلور اعتماد و امنیت

ز) امام؛ احیاگر دین و ...

ح) امام؛ افشاگر نیرنگ دشمنان

ط) امام؛ بزرگترین بیدارگر قرن

ی) تقدس وجودی امام

‏الف) ابراز عشق به امام‏

آیا بیان فضایل امام و ذکر عظمت های انکارناپذیر ایشان به زبان شعر، از نوع مداحی هایِ مرسوم تاریخی است؟ البته اگر کسی چنین بپندارد در ضلالتی آشکار افتاده است. با اینکه می دانیم شعر هایِ بلندِ شاعران ما هیچ گاه نتوانسته آنگونه که شایسته است، قامت رسای مراد پاک باختگان روزگار را تصویر کند. چه شکوه او آنچنان بزرگ و روحانی است که کلام شاعر جز اظهار ارادت و عشق به ساحتِ او نیست. او سراپا «شعر بیقراری» است. کدام شاعر با این واژگان کوچک، می تواند تندیس مقدس «شعرِ بیقراری» را ترسیم کند؟

ای هیأت سبز شکوفای بهاری ای جاودانه شعر ناب بیقراری[42]

امام سیلان مبارزه در رگهای روزگار است. نفس های قدسی اش طنین مجاهده و سیر الی الله است. هیچ نیروی اهریمنی – در هیچ شرایطی – یارای ایستادن در برابر توان اهورایی او را ندارد، زیرا سالار ما ریشه در دل کهکشان های معرفت دارد و از افقهای الهی مدد می گیرد. طبیعی است که ذکر جمیل فضایل امام نه از این نوع است که آن شاعر دیروزین در مدح ممدوح گفته است:

به هر زمین که در آمد چو آب لشکر او

ز تاب آتش شمشیر او بر آمد دود[43]

زیرا پیشوای ما سالار اهل قبله و مسلح به نام نورانی الله است چنانکه:


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 345

لشکر انبوه شیطان در مصاف ما گریخت

تیغ بسم الله به کف دارد دلاور پیر ما[44]

و از سوی دیگر این پیشوای دلاور، این پیر نستوه، نایب خردپرور  امام زمان (عج) و رهاننده ی ایران و ایرانی از پلشتیِ بت پرستی و بیدادِ بت پرستان و زنده کننده ی مکتب یگانه پرستی و آیین ناب نبوی است و شاعر دین باور تکامل بخش را در ذکر و فکر و شعر خود باز می تاباند:

الا خمینی، ای نایب امام زمان            الا خمینی، ای رهبر خرد پرور

الا خمینی، ای که از مجاهده ات            رها شد ایران از نکبت بت و بتگر

دوباره تا که شود زنده مکتب توحید           دوباره تا که شود تازه رسم پیغمبر

بریز در خط اسلام طرح جمهوری            بشوی دفتر خودکامگانِ بی مشعر[45]

شاعر با آگاهی از اینکه امام بزرگوار بنیان برانداز تباهی و بنیانگذار نوین راستی و راست کرداری است، به او عشق می ورزد و طبعاً مرید امام خویش است در چشمه سار نگاه او جان می گیرد و به جانب جانان مسیر خود را باز می یابد. شاعر در انتظار جرعه ای از جاری مهر نگاه مراد، لحظه شماری می کند و در نگاه او تبخیر و فانی می شود:

تویی قطب روحانی جان من            منم سالک فانی چشم تو

شفا می دهد آشکارا به دل     اشارات پنهانی چشم تو

از این پس مرید نگاه توام  به آیات قرآنی چشم تو[46]

از این روی مراد شاعر ما، ممدوح آن شاعر پیشین نیست چرا که فضیلت خود شاعر بار ها و بار ها وجود ممدوح را تحت الشعاع قرار می دهد و به همین دلیل می گفت:

ملک بانان را نشاید روز و شب                              گاهی اندر خمر و گاهی در خمار[47]

و در پی آن زبان به نصیحت می گشود و او را اندرز می داد تا بار سنگین – تذکری – را که به دوش دارد به منزل نزدیک کند و داد بر آورد که:

کام درویشان و مسکینان بده                              تا همه کارت برآرد روزگار[48]

با این تذکار و اندرز در جستجوی این بود که – شاید – دل ممدوح به رحم آید و حرف شاعر را بشنود و خوی و خصلت انسانی بگیرد و آنگاه بپذیرد که:

با غریبان لطف بی اندازه کن                      تا رود نامت به نیکی در دیار[49]

مدارک تاریخی و شواهد موجود نشان می دهد که کار شاعر انقلاب – در این زمینه – با 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 346

عملکرد شاعران پیشین از زمین تا آسمان تفاوت دارد. گذشته از این البته مقایسه ی وجود مقدس حضرت امام(س) با چنان موجوداتی – که در پناه مناظر تاریخ پنهانند – خطای فاحش و گناه عظیم است، زیرا اگر بخواهیم دستاورد امام را با حاصل کوشش های دیگران مقایسه کنیم خواهیم دید که:

پس از عمری ز رنج بیکران گنجی فراهم شد

که بر مستضعفان ملک و ملت داشت ارزانی[50]

شاعر انقلاب به حقیقتی دست یافته است که اگر آن را نستاید در رسالت خود کوتاهی کرده است. او به دنبال کسب نان و نام نیست. بافته هایی از نوع:

شاها به حال بنده ی مادح نگاه کن

کز روزگار بر وی شوریده گشت حال

تا کرده چرخ موکب دولت ز من تهی

نالم همی زانده چو مرکب از دوال

شصت و دو سالگی از من ببرد زور

زان پس که بود در همه میدان مرا مجال

اندک شده است صبرم و بسیار گشته غم

از اندکی دخل و ز بسیاری عیال[51]

روح شاعر ما را مشمئز می کند. شاعر انقلاب ایمانی دارد که با غم نان و آوازه ی نام از آن غفلت نمی ورزد. عشقی دارد که مرکز آن خداست و اینک پیشوا، ادامه ی خط خداست و عشق خدا. اینک از زبان شاعر پیر امروز نیز این نکته را مرور می کنیم تا بدانیم که در کجای این بحر عظیم تفکر ایستاده ایم[52] و بادبان ارادت خود را در راستای وزش نسیم محبت بر می افرازیم:

از شرق عشق آمد برون پیری به سیمای سحر

جوشیده با نور یقین پوشیده شولای سحر

چون آفتاب افروخته شب را ز غیرت سوخته

پیراهن از گل دوخته در باغ زیبای سحر

تشبیح خوان تکبیر گو، شیرین سخن پُر های و هو

از عشق حق از شوق او، سر داده هیهای سحر


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 347

از گردش چشمش زمان تغییر حالی می دهد

هر دم مبدل می شود، دنیا به دنیای سحر

با عشق آمد عقل کل دست دو تاز و یک دهل

عشق جمالی کرد گل، گل ریخت در پای سحر[53]

امامیه های شاعران ما از نوع مدحهای مرسوم نیست تا در بردارنده ی غم نان و نام شاعر باشد. در واقع این اشعار طیف هایی در راستای یادکرد جمال کبریایی الله است. زیرا امام بنیان برانداز یاد های شیطانی و احیاگر ذکر الهی است و ذکر او موجب آرامش دلهاست که قرآن کریم فرمود، «الا بذکر الله تطمئن القلوب»[54] یاد امام نیز یادکرد لطف پروردگار بر بندگان است، پس به سکینه و اطمینان می انجامد:

به خاک تشنه کرامات آب را مانی

به چشم خسته تنان، لطف خواب را مانی

شمیم روی تو گل را به یاد می آورد

به رنگ و بوی و لطافت، گلاب را مانی[55]

روی امام، گلِ جمالِ بی مثال را به یاد می آورد، از این روی آن گران مایه نه تنها رهبر و رهنمای امت است بلکه کاروان سالار همه ی کسانی است که می خواهند راهگشای مردم باشند.

نه هر کو کاروان راند، رموز رهبری داند

تو روح الله رهی داری که رهبر ها بیارایی[56]

او پیشوای همه ی رهبران راستین و رهنوردان طریق روشنایی است که می خواهند عصر ماشین زده ی اتم را به راه فضایل و ارزش های انسان کامل باز آرند. زیرا حکمت متعالی او رمز آموز و آبروی عقل و پیشگاهش تجلی هنر و فرهنگ ممتاز دینی است:

خرد، حکمتت را به مدرس نشسته هنر، محضرت را به زیور گرفته

اگر عقل را مانده آبی و رنگی ز آب کلام تو جوهر گرفته[57]

مجموعه ی عوامل یاد شده نشان می دهد که پیشه ی شاعر انقلاب مداحی نیست. چه اساساً شعر، هنر او و نه حرفه ی اوست. دست به قلم نبرده تا مداحی در انبوه مداحان و قلم به مزدان باشد. او با سرودن امامیه ها، فریضه ای را که به گردن دارد ادا می کند.

مرا نیست مدحتگری پیشه، بر من                                  بود فرض بستودن جاودانش[58]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 348

و چون شاعر مسلمان پیشوای خود را – که رکنی از ارکان آیین است – بستاید، باید به آسمان بفرازد و از اینکه توانسته فریضه ای را از فرایض دینی خود به انجام برساند افتخار کند.

حمید تا که ثنای تو بر زبان دارد  سزد که سر بفرازد ز فخر بر اختر[59]

پس آنچه شاعرِ این برهه می سراید انجام فریضه ای معین و بیان اعتقادی مسلم و نهایتاً ابراز عشقی آسمانی است که در رگهای او جریان یافته است:

گر چه مانی خانه ی دل پر ز عکس روی اوست

روز و شب مشتاق خورشید جمارانم هنوز[60]

‏ب) پیشینه ی روشن تاریخی در حرکت امام‏

امام با روح دردمند ملت آشناست. رنج تاریخی مردمِ ستمدیده را احساس کرده است. در تمام صحنه های تاریخ با ضجه های مستضعفین خاک اشک ریخته است. از صحنه های وهم انگیز و هراسناک تاریخ پیروزمندانه دل به در برده است و در لحظه های سبز دیروز با مردمان علم به دوش لبخند زده است. سیر امام در تاریخ آنقدر واضح است که در شعر انقلاب نیز بازتاب یافته است:

تو از هزار نیل گذشتی

تو از هزار دار

تو از هزار دیوار

ای مست باده ی ازل

ای یوسف غریب[61]

و او که از تنگناها، سنگلاخ ها و سدهای تاریخ عبور کرده است و رنج دیرین مردم رنجور را می داند و در نگاه هایشان راز شگفت درد را می خواند، واجد ویژگی های عظیم هدایت است. تاریخ نیز این یگانه را آزموده و او را سرافراز یافته است:

تاریخ آزمود بس آزاده مرد را

چون از تو به ندید تو را قهرمان گرفت[62]

بزرگمردی که در آزمون تاریخ، سرافراز بیرون آمده، بر بلندای فکر و فرهنگ و رو به آینده ی جامعه ایستاده است و شاعر نیز با درک بجایِ موقعیتِ تاریخی امام و پیشینه ی قیام 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 349

او، همگان را از این عظمت و شکوه خبردار می کند. به اعتقاد شاعر، همه ی مردم باید بدانند که مقتدایشان با گذر از «خوان»های شگفتِ تاریخ و حضور معنوی در صحنه های خونین، اینک برخاسته است تا با بهره وری از تجربه های گرانقدر و آگاهی های شگرف تاریخی خود، امت را از مرحله ی فترت و رکود به فردای روشن رهنمون شود. او قیام کرده است تا همه ی آفاق روشن را بر شلاق خوردگان و رنج کشیدگان بگشاید:

ریشه در تاریخ خون دارد قیام پیر ما                           آید از دروازه فردای تابان میر ما[63]

با این ریشه ی تاریخی و سرفرازی در صحنه های متعدد است که با قضاوت همه ی بیداران، امام فاتح همیشگی تاریخ است. تاریخ در برابر او سر تسلیم فرود آورده و بر صداقت، قداست و پایمردی ایشان، اعتراف دارد:

می آیی از مدار سحر با پیام فتح  ای فاتح همیشه ی تاریخ، ای امام![64]

همه ی تجربه ها و آزمون ها و بینش ها و سرفرازی های تاریخی امام در جغرافیای زندگی امروز گسترش می یابد. در خاکِ گرسنگانِ بیچاره، افسردگان رنج دیده و زخم خوردگان بی پناه می پیچد و رهایی را در گوش مشتاقان در بند فریاد می کند. جغرافیای مبارزه ی امام حد و مرز سیاسی نمی شناسد. فلسطین همانقدر شایسته ی حمایت است که آفریقا؛ و لبنان به همان اندازه محتاج هدایت و پیشوایی است که فیضیه. پیشوا در شعر شاعران – مثل دنیای ملموس مبارزه – آفریقا را به فیضیه پیوند می زند و شعب ابیطالب علیه السلام را به بدخشان و ... کوتاه سخن اینکه تمام گستره ی عالمِ محرومان را تحت الشعاع نورِ قدسیِ هدایت و حمایتِ خود گرفته است و اهریمنان و مزدوران شیطان را آماج خشم خدایی خود قرار داده، بر جان پلید آنها تیر نیستی و ذلت انداخته است:

ز افریقیه تا بدخشان و برمه                       به لشکر شکسته به کشور گرفته

ز شعب ابیطالب و دیر یاسین                  ز فیضیه تا تل ز عتر گرفته

ز خون شهیدان چو دامان گردون  سراپای گیتی به گوهر گرفته‎[65]‎

در شعر انقلاب این حقیقت موج می زند که امام همه ی طومار تاریخ را در نبشته و سراسر آن را مردانه و شکیبا گام زده است؛ مگر نه اینکه از هابیل آغاز کرده است؟ بدین گونه که:

در هجوم پلشت قابیلان                                               اوست هان از صحابه ی هابیل[66]

اما این بار باید، قابیل را به خاک خواری افکند و انتقام دیر سال هابیل و هابیلیان را از او بازستاند. شرح این مرحله را در بخش بعدی سخن پی می گیریم.

 

 


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 350

ج) امام؛ گزینش الهی و تداوم حرکت انبیا و اولیاء‏

تاریخ، حرکتهای عمیقِ فکری را به خوبی به یاد دارد و همواره آن جریان های ژرف را برای جهانیان، باز می گوید. بعثت انبیاء بزرگ الهی را آغاز تا ختم سلسله ی نورانی رسالت و نیز جانشینان آن پیامبر والا را در خاطر دارد و پیش چشم عاشقان و حقیقت جویان می گستراند. 

انقلاب اسلامی ایران که وجوه اشتراکِ فراوانی با رویداد های بزرگ الهی دارد و پس از مجاهدات و جان فشانی های معصومین – علیهم السلام – ، در حقیقت تداوم بخش حرکتهای پیامبران الهی است. جنبشی است در ادامه ی حکومت الله که حکومت محتوم و مطلق است و پیشوای این انقلاب کسی است که در راستای قیامِ تاریخی دین قد برافراشته و چنین خیزشی البته از جانب حق نشأت گرفته است. اصولاً انتخاب راهنمایِ این مسیر، اسلوب های ویژه ای دارد که در آسمان ریشه دارند:

چون دیده ات ندید بجز حق، خدا تو را

از بهر پاس قلعه ی حق دیده بان گرفت[67]

 این رهبر راستین و برگزیده ی حق، از همان مسیری می گذرد که انبیا و اولیای الهی از آن عبور کرده اند و همان سخنانی را بر لب می آورد که آن راهنمایان انسانیت بیان داشته اند. کنش، روش و منش او همانا سیره ی پیامبران و امامانِ آسمان حقیقت است. چنانکه شعر انقلاب نیز همین را باز می گوید:

ز صدق کلامش چه گویم که گویی                                پیام رسولان بود بر زبانش[68] 

کاروان سالاری که به شیوه ی امامان نور، پیغام پیامبران الهی را در جامعه انشا می کند، البته گزیده ی معیار های زمینی نیست. حرکات و سکناتش اشاعه دهنده ی سنت های آسمانی است. چنین شخص والایی شاعر را تکان می دهد و شعر را به بازگویی حقیقتپ پر دامنه ای که نشانگر پیوند استوار پیشوا با عالم علوی است هدایت می کند:

دل از تلاوت وحی کلام تو پنداشت

که جبرئیل دمی پیش با تو صحبت کرد[69]

روایت شعر دیگر نقل روبنای احساس نیست، چرا که ابراز درکی ژرف از صداقتی الهی است. امام هر چه را که بر زبان می آورد از منبع عظیم قرآن و گنجینه ی پایان ناپذیر وحی بر می خیزد. او قرآن کریم را عملاً تفسیر می کند و آیات روح بخش پروردگار را از لابه لای باور های روزمره و کتابهای گرد و خاک خورده و تحجر ها و خرافه ها، بیرون می آورد و در 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 351

شکل اصیل و ناب – به شیوه ای که همگان بتوانند در طی مسیر ترقی و تعالی آنها را به کار بگیرند – ارائه می کند:

هماره جان سخن زان لب و دهان جاری است

که آیه آیه ی قرآن بر آن زبان جاری است[70]

شیوه ی او اجرای احکام حق و احیای سیره ی تاریخی «راست قامتان جاودانه تاریخ»[71] است. همان خیزش تاریخی گزیدگان خداوند بلندمرتبه که به رسوایی شیطان ها انجامیده" است. قیام او بازتابِ نهضتی توحیدی در قعر تاریخ است، آن سان که تمامی این جریان عظیم برای به هم ریختن اساس بت و بت پرستی است. گویی ابراهیم علیه السلام است که تبر بر دوش ایستاده و بر آن است تا تمام مظاهر شرک را از زندگی بشر محو کند. به همین دلیل با تماشای شکوه او، آیین ما ابراهیمی است. مگر نه:

آنک استاده خمینی است چنان ابراهیم 

قامت افراشته در کف تبر بت شکنا[72]

امام میراث دار دین قیم الهی است، از این روی چونان پیامبران کفر ستیز با همه ی انرژی خود بر پای می ایستد و نستوه به مبارزه با سیاهی ها و نامردمی ها می پردازد و بی باک و دلیر، تیغ به قطع ریشه ی تبهکاری می کشد، البته از قیام اندیشه و حکمت:

برخاست در کف تیغ طرد و ترک و حاشا

آن نوح موسی قامت یوسف تماشا[73]

مبارزه ی او با اینکه از نوع «للظالم خصماً و للمظلوم عونا» است، یکپارچه نور و زیبایی و تجلی لطافت است:

موسی صفت دل باخته، وادی به وادی تاخته

طور تجلی ساخته، در طور سینای سحر[74]

رفتار های امام یادآور حوادث عظیم دینی در سینه ی تاریخ است که هر کدام حماسه ای سترگ را در حیات انسان پدید آورده اند. کنش هایی که واکنشِ رسوایی لامذهبان و زوال دین فروشان را در پی داشته اند. هر جا که پلشتی ها را می بیند، می جوشد و با تمام هستی خود می خروشد. عَلَم دین الهی را به دوش می گیرد و در پی گسترش آیین نبوی، با بردباری ایوب صبور، چونان ابراهیم خلیل، اسماعیل دردانه را به قربانگاه می برد و با خون شفاف یوسفش، ایثار و همت یعقوب کنعانی را زنده می کند:


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 352

امام راستین، روح خدا، یعنی خمینی را

به خشم آمد دل پر مهر چون دریای توفانی

به جان از روشنی افروخته شمع هدایت را

به دوش پر توان افراشته رایات سبحانی

پی ترویج دین مصطفی صلی الله علیه و آله با صبر ایوبی

چو ابراهیم، اسماعیل خود را داد قربانی

نهال انقلاب از خون یوسف کرد گلناری

در این ایثار و همت شد به حیرت پیر کنعانی[75]

و با چنین حماسه ی درخشان و ریشه داری بیرق اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله را بر بلندای هستی به اهتزاز در می آورد و گمشده ی همه ی بیچارگان و مظلومان را به آغوش آنها باز می گرداند:

به فرّ نگین رسالت، جهان را                                       درفشان لوای پیمبر گرفته[76]

دستآورد بزرگ شعر معاصر انقلاب اسلامی، شرح درخشش گوهر تابناک و بی نظیری است که از دریای ژرف تاریخ اسلام سربر آورده است و تمام روشنی های بی زوال را در دل های غربت زده می ریزد. او چشمه ی صمیمی پاکی هاست. تلألؤ اذان در گلدسته های توحید است که مأذنه های زمین را تکبیر می آموزد.

زمین در کویرستانی خفته است

و تو تنها چشمه سار روشن این غربت رو به زوالی

تو همان بلالی

که از مأذنه این شوره زار

بانگ محمدی صلی الله علیه و آله می افشانی.[77]

حرکت بی وقفه و دامنه دار پیامبران الهی، در بعثت خاتم رسولان راستین به اوج رسید و شکوه این حیات بخشی به جریان عظیم امامت پیوست و اینک امام آینه ی تجلی گر تابش همان قندیل های فرحناک آسمانی است:

لوای ولایت به توقیع حیدر   به فرّ و ولای پیمبر گرفته

به ناورد طاغوت جهل و اسارت  درخشنده شمشیر حیدر گرفته[78]

امام یادآور ولایت بر حق حضرت علی علیه السلام بعد از خاتم پیامبران و نشان دهنده ی 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 353

مبارزه ی بی امان او با نادانی، گمراهی و ستمگری است. او پیشوایی احیاگر و یتیم داری ناشناس است که سیره ی مولای پاکباختگان و امیرمؤمنان را در این جهان غربت زده پیش گرفته است. در لحظه های توفندگی، دریا؛ بر منبر خطابه و ارشاد، باران و در خلوت و محراب، جویبار است:

همان تیغ جهاد و خطبه های مسجد کوفه است

که رنگین می کنی محراب و منبر ها بیارایی[79]

شعر انقلاب پابه پای امام، پیش می آید. در همه ی لحظه های تاریخ ولایت و فراز و فرود های آن، در پی مولای خود گام برمی دارد. اینک او را تجلی نوری می یابد که از دل امام علی بن ابیطالب علیه السلام تافته و بر خاک پرتو انداخته است:

این سلاله ی نبوی پاره ی جان زهراست

نور تابیده ز کانون دل بوالحسنا[80]

اینک این نور علی است که حسن سیرت و حسین سرشت زمان را در می نورد و به فریاد دل شلاق خوردگان می شتابد. در مکه، مدینه، کربلا، قم و ... و جای جای خاک گام می زند و خط سبز حسنی و طیف سرخ حسینی را احیا می کند:

جاری اندر دل او رشته ای از چشمه ی عشق

جاری اندر رگ او خون حسین و حسنا[81]

خونی که در رگهای بیتابش می جوشد، خون حسین علیه السلام است و از این روی پیروان پاکباخته اش در بیعت با او، علمدار عرصه ی خونین نینوا را مد نظر دارند:

درون سینه ی یاران زلال عاطفه می جوشد

و در ادامه یک بیعت فتاده دست علمداران[82]

حرکت امام از لابلای تاریخ پر تپش تشیع می گذرد و در هر دقیقه اش هزار موج شورآفرینی و خیزش را در دل می پروراند. به آستان منجی دلهای داغدار و چشم انتظار می رسد. به محضر حجت خدا(عج) و امام، نایب او می شود. در غیبت آن یگانه ی خدا، میوه ی دل رسول، یادگار اشک شبانه ی علی علیه السلام ، نوحه خوان غربت زهرا(س)، میراث دار دل دردمند مجتبی علیه السلام و منتقم خون شهید کربلا، پرچم هدایت امت را به دوش می گیرد و به نیابت آن ذخیره ی الهی افتخار می کند:

دفع دجال ستم را به کف روح الله                                حجت بالغه ی غیبت کبری نگرید[83]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 354

امام با این پیشینه ی وسیع و دقیق تاریخی و دانش ژرف الهی، استوار بر بلندای افق ایستاده است تا با حلم تاریخی خود، حیات دینی را به ماندن بخواند تا در شب مستضعفان جهان، ستاره ای دنباله دار بماند و زمین را از این روی بدان روی گردانده، جهان را بر محور وحدت و عشق حق بچرخاند:

اما تو همچنان

دور از هجوم ها و هیاهو ها

آرام و استوار

معنای صبر سرخ علی علیه السلام 

مفهوم سبز عزم محمد صلی الله علیه و آله 

در راستای خوف و خطر می مانی

و آن سرود صاعقه آسا را می خوانی

وحدت، وحدت، وحدت

زیرا که رمز ماندن

راز عظیم «خواندن» را می دانی[84]

‏د) صفای امام:‏

صفا، مطلوب همه و بویژه شاعر است و او اینک آنچه را که در لابه لای آثار گذشتگان و شرح احوال فرزانگان خوانده و خود در جستجوی آن است، بی واسطه پیش رو دارد. امام، کانون همه ی صافی ها، پاکی ها، زلالی ها و صمیمت هاست. کدام خصوصیت به اندازه ی صفای ضمیر عارفی پاک باخته، دل شاعر را تسخیر می کند؟ این طیف اهورایی، ذهن و زبان او را در می نوردد و در سرایش، نمود می یابد. و امام یعنی:

مردی صفای صحبت آیینه دیده از روزن شب شوکت دیرینه دیده[85]

شاعر، این راز را از نگاه ها و نفس های امام فهمیده است. او به خوبی دریافته که شب زنده داری، امام را در اوج معرفت و صفا نشانده است. اکنون امام، با هیأتی آسمانی، تلفیقی از استواری کوه و زلالی آبشار، چشم و روح شاعر را می نوازد.

تو ترکیبی از واژه های صفایی و سطوت

چو تلفیقی از هیبت کوه با هیأت آبشاران[86]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 355

امام از آن دور دست ها، آن سوی ابرها و افق ها در عالم ملکوت و نور، سفری دیگر را در پیش گرفته است و این سفر از حق به خلق، او را در دسترس تمام مشتاقان و حتی در راه ماندگان قرار داده است. حالا دیگر همه می توانند از وجود صافی او بهره مند شوند، زیرا عطر صفای او همه کس و همه چیز را نوازش می کند مگر نه:

به بوی اوست که رنگ نشاط دارد گل

هوای اوست که در باغ و بوستان جاری است[87]

شاعر که عضوی بصیر از جامعه ی بینا و عنصری دانا از امت اسلامی است و آرزومند کرامات و الطاف مراد خود، عاجزانه و از سر صدق، لطافت و نوازشی را که موجب پایداری و نشاط است، از او طلب می کند:

تراود از نفست صدق همچو بوی بهار

تو ای بهار! ز ما بوی گل دریغ مدار[88]

و این خواهشی سرسری و بی پایه نیست، زیرا اگر بهار لطف امام، کرامت کند، وجود شاعر و هر آدم دیگر را گلستان خواهد کرد. طراوت خواهد رویاند و دل را خواهد شکوفاند:

ز خاک عاطفه ی باغ باستانی من                                هزار گل به درآید، اگر بهار تویی[89]

اما شاعر خود را به تنهایی مستفیض این عرصه ی فیض افشانی نمی خواهد، بلکه در اندیشه ی آن است تا دیگران نیز، از این بهار روح بخش تازگی و طراوت را کسب کنند. پس دلهای عطشناک را به جانب آبشار زلال خلوص امام می خواند:

بیا بشوی دل و جان به پاکی این رود

که آبشار صداقت از آن بیان جاری است[90]

آری شعر انقلاب اسلامی به این درک نایل آمده است که زلالی و صفای امام خود را دریابد و پیشوای یافت و دریافت خود بداند، زیرا صفای باطن این عارف کامل، کلام پاک پروردگار را بر زبان او جاری می کند و خلاصه اینکه او لفظ مقدس حقیقت و شعر ناب مجسم است:

زلال هر سخنت می برد مرا از دست                                       کلام پاک خدا، شعر ناب را مانی[91]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 356

ﻫ) امام؛ تجلی عرفان ناب

شعری که در عرفان اصیل و بارور اسلامی ریشه ی دیرینه دارد، همواره در جستجوی پیری دلباخته است تا در پناه او از شراره های عشق نهانش پرده بردارد و عطش باستانی اش را فریاد کند و امام با آن خلوص حق خواسته و ضمیر از غیر پیراسته و مجاهدت و سلوک کافی و دل صافی، مجموعه ی کامل زلالی های آسمانی است که شاعر بدان دست یافته است. شاعر با وصول به این چشمه ی شفاف، مصداق همه ی شنیده ها و خوانده ها و آرزوهایش را – که پیش از این در ذهن شکل می داد – پیش روی خود دارد. پیری که در ورای میدان داری انقلاب و کاروان سالاری مجاهدان این عرصه، گوش به پیغام سروش غیب دارد و دریافت های غیبی را بر پرده ی شهود می نشاند:

آشنای راز می داند، که در محراب نور

پیر ما مدهوش پیغام سروشی دیگر است[92]

اینک شعر انقلاب با کشف این راز بزرگ – راز آسمان وطنی پیر و اندیشه های او – اعتراف بالنده ای است بر تأثیر سلوک کامل آن عارف واصل بر رفتار های سالکان روشنی، بدین جهت به انعکاس اتفاقاتی که در این سیر رخ می دهد می پردازد و در جاذبه ی چشمان او سلوک می کند:

کشیده جاذبه ی چشمانت، مرا به خلوت بیداران

نثار مقدم سبزت باد شکوفه های گل باران

خوشم به جرعه ای از آن می که در کلام تو می جوشد

کم از کرامت دریا نیست نم پیاله ی هشیاران[93]

و شاعر که در جاذبه ی نگاه های مراد خود، شکوه تعالی و شوکت پرواز را احساس کرده است، به این راز عظیم پی می برد که پیر او - و مراد همه ی دلاوران عاشق – تمام منازل سلوک را طی کرده و همان انسان کامل آرمانی است. همه عشق است، همه تجلی است، محو در وجود حضرت واجب الوجود، و شاعر با این دانش او را مورد خطاب قرار می دهد:

ای دوست، ای دلاور نستوه!

ای عشق 

ای تمام مفهوم گم شدن

در کبریای رحمان[94]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 357

تا در پی این خطاب، که به مفهوم شناخت شایسته ی منزلت و مرتبه ی عالی عرفان امام است، جهت یابی و سلوک خود را یادآور شود و جایگاه رفیع معنوی و نیروی شگفت جاذبه ی روحی او را اقرار و اعتراف کند و از عمق جان بسراید که تو فقط مقتدای سلوکم نیستی، که جانم ذره ای بیقرار گرد آفتاب تابناک وجودت دوران می کند و هستی ام در نگاه تو محو می شود:

تویی قطب روحانی جان من                                                منم سالک فانی چشم تو[95]

شاعر از امام بزرگ خود، که «قطب روحانی» و عارف ربانی است، استمداد می طلبد تا همه ی عناصر زندگی را از فیض آسمانی خود مستفیض کند.

ز عطر عاطفه لبریز کن سراسر شهر

به گوش لاله بخوان راز عارفانه صبح[96]

و در پی طلب خود، در انتظار نمی ماند زیرا دیر زمانی است که پیر آسمان سیر او، همواره جام سرشار در دست، تشنگان را در اقصای خاک می جوید و جرعه ی روح بخش وحدت را در کام جانشان می ریزد و سرمستشان می کند:

خم ولا پر جوش از او، دیوانه عقل و هوش از او

ما مست نوش و نوش از او، او مست صهبای سحر[97]

و ادامه می دهد؛ حالا که محفل، مهیا و لطف ساقی، مجلس آرای بزم معرفت است، تو هم ای لب تشنه ی انسان عصر ماشین بیا و:

به عشق طاق دو محراب یک هجوم مقدس

بگیر از کف پیر خمین ساغر وحدت[98]

آنها که به چشمه سار زلال کرامت امام روی آوردند و از دست فیاض او جرعه ی معرفت سرکشیدند، خود را به کناری افکندند و در وجود تابناک او جان را باز یافتند:

ز خود شدند حریفان ز فیض جرعه ی او 

صفای پیر ببین، نشوه ی شراب نگر[99]

شاعر با همه ی این کشف و شهود ها و ترتیب قیاس ها و سنجش ها و نتیجه گیری ها می خواهد، عرفان زلال و ناب امام و نتایج سلوک عظیم ایشان را برای جهانیان باز گوید و مصداق های بارز تربیت این حماسه ی عرفانی و عرفان حماسی را به دور افتادگان و از کاروان ماندگان، نشان دهد و آنها را به این سرچشمه ی سرشار هدایت کند. اصولاً روایت 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 358

شعر ما این است: امام عارف ما با اندیشه ی آسمانی و عرفان ناب الهی فرهیختگانی چون «اویس قرنی» و در میدان رشادت، دلیر مردانی مانند «رستم دستان» را می پرورد:

آنکه از پرتو اندیشه و عرفان پرورد

پیروانی همه در شیوه اویس قرنا

آنکه در پهنه ی جنگ آوری آموخته است

رسم شیر اوژنی آمادگی تهمتنا[100]

پس این عرفان پویا و صفای ضمیر مراد است که شاعران را به سرایش فضایل و کرامات او به وجد می آورد و دلشان را فرش این مسیر می کند.

‏و) امام؛ تبلور اعتماد و امنیت‏

امام چهره ای آسمان نما در زندگی بشر عصر ماشین است. عصر ماشین یعنی روزگار بی اعتمادی انسان به انسان و تکیه بر ماشین. اما هر کس که امام – چهره ی آسمان نمای روزگار – را بشناسد یا در صحنه ای با او روبرو شود، در عملکرد و حرکتش، صداقت و راستی - گمشده ی عصر ابزار مدرن - را به وضوح در می یابد. این خصیصه ی بزرگ، امام را در نظر جویندگان راستی و شرافت، همان راست و شریف و معتمدی می نمایاند که همواره به او نیاز داشته اند که این موضوع نیز از منظر شعر انقلاب و شاعر نکته سنج آن به دور نمانده است:

بمان که بی تو سراپرده را عمادی نیست

به خیل همسفران جز تو اعتمادی نیست[101]

کسی که بیشتر از همه در جستجوی همدلی و اعتماد است، شاعر است و چون این عنصر را در وجودی بیابد، به وجود می آید و از سر صدق آن را می سراید.

اینک امام فرزانه که به پروردگار بلند مرتبه تکیه دارد و پرچم نصرت الهی را بر دوش، قابل اعتماد ترین قافله سالاری است که توده ی عظیم بشری – در کوران تزویر و نیرنگ دنیاجویان عصر ماشین – بدان محتاج است:

زهی رقّ منشور نصر من الله                                                   بر ایوان نه توی اخضر گرفته[102]

دیگر ترسی در میان نیست. امام ناجی است. در گرداب های سهمناک و خیزاب های خشن، او سکاندار و راهگشای به ساحل امن نجات است. هیچ توفانی نمی تواند در برابر 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 359

توان و تدبیر او آشوب کند. از این جهت، خیل راهیان به بصیرت و کارآگاهی او اطمینان دارند چرا که :

تا کشتی امت را سکان به کف نوح است

بیمی نبود ما را از لطمه ی توفان ها[103]

و چون با اعتماد به بینش و حلم و نستوهی امام، مسیر رهسپاران راستی هموار و طریق جویندگان درستی روشن است، دیگر وسوسه های قوم شیطانی و فتنه های قبیله ی ظلمت و نادانی، هیچ واهمه و تزلزلی را در عزم پیروان امام پدید نمی آورد.

مرا چه ترس ز شب باوران جبهه ی کفر

که در بسیط زمین روح آفتابی تو[104]

و مسیر وسیع و روشنی که امام فرا روی امت اسلامی گشوده است آنقدر امنیت و آسایش معنوی دارد که هر رونده ای می تواند با امنیت و طیب خاطر آن را طی کند. آری؛ خط مبین امام خط امان است:

خط امام، خط امان است و رهگشای

ای چشم بد، بدور از این فتح باب ما[105]

امام، خود پدیدآورنده ی صحنه های عظیم انقلاب و بنیانگذار نظام نوین زندگی مردم در این خطه است. بنابراین با تمام وجود، پاسداری از دستاوردهای آن را بر عهده گرفته و از همه می خواهد که از آن حراست کنند. این بیشترین اعتماد و بالاترین پشتوانه امنیت برای مردم است. دیگر همه با آسودگی خاطر می دانند که احیا کننده ی نسیم دوستی و صفا و التیام، بهترین تکیه گاه برای کسانی است که مشتاقانه در جستجوی همدلی و صداقتند:

باز آمد و خود بنای این خانه نهاد              در لانه ی مرغ عاشقی دانه نهاد

بسترد دوباره اشک از گونه ی شمع                       مرهم به پر زخمی پروانه نهاد[106]

او که نقش بزرگ رهبری و هدایت را بر عهده دارد اکنون شفابخش دلهای دردمند و جان های مشتاق است. شاعر انقلاب می گوید: او با اشاره ی چشمی، دل همه وجود آدمی را از بلا نجات می دهد. نجات بخشی دل و جان و تأمین امنیت روان، بالاترین درجه ی اطمینان و اعتماد را در پی دارد:

شفا می دهد آشکارا به دل                                    اشارات پنهانی چشم تو[107]

در پی اعتماد جانانه و اطمینان درونی به امام، شاعر به این نتیجه می رسد که امام عامل 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 360

خوشبختی انسان امروز است. او از عالم بالا مأموریت یافته تا انسان را از شقاوت و خودکامگی برهاند و به اوج سعادت و سلامت رهنمون شود. این است که امام شکوه سایه ی رحمت خداست:

بر سر هستی شکوه سایه ی رحمت

«روح خدا» دهخدای قریه ی امت[108]

و شاعر که راز نجات از شقاوت و ساحل دریای سعادت را یافته است، دل بدین دریای عظیم می زند و برای خود و همکیشان، جرعه ای می طلبد که به «کیمیای سعادت» نایل شود:

ما تشنه ایم، دریا!

این تشنگان وصل را

یک جرعه ی دیگر!

آخر سقایت تو

همسنگ با

سعادت است.[109]

‏ز) امام؛ احیا گر دین و حیات‏

یکی از عوامل تعلق خاطر شاعر معاصر به امام بزرگوار، وجود نفس مسیحایی و دم قدسی احیا گر ایشان در همه ی عرصه های حیات این ملت است. امام زنده کننده ی تمام مظاهر زندگی مردم است. او دین آنها را از خطر تحریف رهانده و زندگی آنها را از سقوط در پرتگاه زوال حفظ کرده است. او پس از سال های تبعید و خطر و تحمل اندوه سفر باز آمده است تا مکتب یگانه پرستی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را احیا کند و با طرح نوین حیات دینی، دامن میهن را از آلایش خودکامگان بشوید و نقشه های شیطانی آنها بر آب افکند:

دوباره تا که شود زنده مکتب توحید

دوباره تا که شود تازه رسم پیغمبر

بریز در خط اسلام طرح جمهوری

بشوی دفتر خودکامگان بی مشعر[110]

با حضور امام(س) در میان امت حق طلب و در پی هدایت های حیاتبخش او دین اسلام و آیین محمد مصطفی صلی الله علیه و آله دوباره جان گرفته و آیین حق، منزلت و شرافت خود را باز یافته است.


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 361

ای جاودانه مرد که دین از تو جان گرفت

حقا که از تو حق شرف جاودان گرفت[111]

دیگر همه با دین احیا شده ی خود تجدید میثاق کرده اند. امام را به عنوان مرکز دایره ی دین می شناسند و هر جا را که او اشاره کند، دلخواه و هر چشم اندازی را که او نظاره کند مطلوب می دانند. امام وجودی آرمانی و آسمانی است که با گردش چشم جانب حق را نشان می دهد:

سمت نگاه تو قبله است

تو فصل پنجم سالی

که تنها

زمین

یک بار تو را

احساس می کند[112]

امام پیشوایی است که تمام هستی اش در اختیار دین و وقف احیای آیین است. او با بیان مبین و قلم حقیقت نگار خود، همان نقشی را ایفا می کند که ذوالفقار مولا علی علیه السلام با اجرای آن، دین را پایدار و ماندگار کرد. او آمده و با همان سیره ی اجدادی خود، حق را اثبات کرده است:

به اثبات حق ذوالفقار قلم را                                  هماره به آیین حیدر گرفته[113]

آنچه شعر انقلاب روایت می کند، حکایت سیر راستین انقلاب و حرکت جانبخش امام است. اگر احیای دین به برقراری آزادی انسان منجر می شود – که در بستر انقلاب ما این رویداد عظیم، اتفاق افتاد – شعر انقلاب نیز بازگوی همین جریان حیاتی است:

اماما! جاودان زی، جاودان، کایمن ز آفت ها

ره آورد تو این آزادی جاوید را دیدم[114]

احیا گری امام راحل(س) تنها به دین و آزادی ختم نمی شود – گرچه دین و آزادی همه ی هویت مردم است – بلکه تمام عرصه های زندگی را دربر می گیرد. او طراوت را به زندگی خزان زده باز گردانده و پژمردگی را از لاله زار ها تارانده است. به این نمونه دقت کنید:

مسیحا دم سامری سوز ما را خدا وقت خوش باد

که افشاند در باغ خاموش پاییز روح بهاران[115]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 362

تنها کاری که در برابر این همه کرامت و شکوه و احیاگری از دست شاعر بر می آید طلب پایداری امام از ساحت بی نیاز پروردگار است. باید او را دعا کند زیرا به اعتقاد او:

در پیش تو پاییز عالم شرمگین است

روح بهاران است در دست تو جاری

زین سان که می تابد بهار از چشمهایت

دیگر نمی ترسیم از بی برگ و باری[116]

آری؛ امام با نفس قدسی و دم مسیحایی خود تمام جنبه های زندگی مردم را دیگرگون کرد. آنها را از خزان به بهار، از عطش به سیرابی، از ناکامی به سعادت و در یک کلام از مرگ به حیات هدایت کرد.

او کیست ما را گر حیات و زندگی نیست

بی او حیات و زندگی جز بندگی نیست[117]

این خاک بدون امام پوک و پوچ بود و شاعر با تمام شعور خود ژرفای این راز بزرگ را احساس کرده است. زیرا وجود او نیز شمعی است که از پرتو خورشید امام رمق یافته است: 

فروغ شمع وجود من از زبانه توست

حیاتم از نفس گرم صادقانه ی توست[118]

پس شاعر با دریافت این اسرار حیاتی و راز های جاودانی به ترنم و سرودن می پردازد و همه ی مشتاقان حیات راستین را از سرچشمه ی پایندگی آگاه می کند. هر که زندگی شرافتمندانه را می جوید و از عار حیات مرگ آلوده، بیزار است باید این خبر را جدی بگیرد که:

مباش عضو ز پیکر جدا که زار بمیری

کنون که آمده روح خدا به پیکر وحدت[119]

‏ح) امام؛ افشاگر نیرنگ دشمنان‏

کشف حقایق و آشکار شدن چهره ی پنهان مزوران از پشت پرده های دورویی و نفاق و رسوایی دشمنان تبهکار دین و حریت انسانی، طرفه عملکرد امام بزرگوار امت است. شاعر که کشف حقایق و رسوایی شیطان را دوست دارد، فریاد بر می آورد:


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 363

پرده کشیده شد

ز نقش سلسله ی جباران

ز نقش شوم جهانخواران[120]

و در این پرده برداری بزرگ، امام را می ستاید که بینش آفتابی و درک آسمانی او آب را در خوابگه مورچگان ریخته و دست پلید تبهکاران را در غارت سرمایه های فکری و انسانی آشکار کرده است:

از این دین به مزدان صهیون و قبطی          ز رخ پرده های مزور گرفته

به یک جلوه طومار شوم «سیاه» را      همه در نوشته، همه در گرفته

به کاخ سپید اندرون اهرمن را حجاب از جنایات بی مر گرفته[121]

بنابراین، شاعر هرگز نمی خواهد وجود نازنین پیشوا را از دست بدهد زیرا هر چه بینش و درک و دریافت را سراغ دارد، حاصل روشن گری آن پیر فرزانه است. شناخت صحیح از اسلام و اجرای به موقع احکام دین مبین، دستاورد مجاهدتهای امام بزرگوار است. او که چهره ی کریه اهریمنان را در برابر دیدگان حقیقت جو و باطل ستیز، آشکار کرد تا مردم با این بصیرت دین اصیل الهی را باز یابند:

چشمان مهربان تو، بسته مبادا

چون ما از آن دو پنجره ی زیباست که می توانیم

اسلام عصر محمد صلی الله علیه و آله را دوباره ببینیم

ورنه به راه غیر

اسلام زشت خلافت

چون موریانه ای

اسلام پاک ولایت را 

خواهد خورد

و آنروز، فاجعه خواهد بود[122]

شاعر دلواپس است و این دلواپسی به جاست زیرا برای عزیزترین و عظیم ترین سرمایه ی آفرینش باید نگران بود. باید برای دین خدا و پایداری آن لرزید. شاعر حق دارد مضطرب باشد، زیرا با حضور امام فرزانه، شیطان پلید رسوا و سیاهی مغلوب روشنایی است:


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 364

با جنبش جهانی تو در حضور صبح

رود سپیده نقش سیاهی کشد به کام[123]

‏ط) امام؛ بزرگترین بیدارگر قرن‏

وارثان خاک خورشید شما روح خداست

آنکه کرد از خواب سنگین قرون بیدارتان[124]

شاعر هوشیاری پوی و بیداری جوی است و امام بزرگترین بیدار کننده ی انسانها از خواب بی خبری است. بزرگترین و بهترین نمونه ی بیدار گری امام – چنانکه اشاره شد – آگاه کردن مردم از فرهنگ دین و افشای نیرنگ تبهکاران ضد دین است. پس گمشده ی دیرین شاعر، امام عزیز همان بیدارگری است که چشم همگان را به عالم ادراک و روشنی باز کرده است. اینک پیش چشم شاعر انقلاب قد برافراشته و خورشید وار نور می افشاند و ستاره می بارد. امام که پیشینه ی مبارزه اش با سیاهی زبانزد عالم است، و به قول شاعر «طلایه دار فلق» آمده است تا خون بیداری را در رگهای امت جاری کند:

طلایه دار فلق آمد از کرانه ی نور                کشیده تیغ ظفر از نیام بیداری[125]

و اینک با کوله باری از تجربه ی تاریخی و دریافت آسمانی و دانش دینی و حکمت الهی آمده است تا برای مردم خود معلمی روشن گر و مصلحی نجات بخش باشد. شاعر از این توشه ی عظیم امام و کوله بار سرشارش با خبر است و می سراید:

در او سرچشمه ی فیاض دانش های ادریسی

فروزان و فزاینده چو حکمتهای لقمانی[126]

امام با این همه درک و دانش و فرهیختگی آمده تا مانند اجداد بینا و بیدار خود، بینش و بیداری را به انسانها عرضه کند و بی خبری و بی خردی را از صحنه ی زندگی برچیند. او آمده تا سیل هوشیاری را در رگهای روزگار بدواند و البته با همت عالی او و امداد  غیبی حضرت ایزد، این رویداد مطلوب و بزرگ شکل گرفته است:

بیداری از سروش قم آمد

و خانه های قبر گونه شکافت

انسان ز خواب گران برخاست[127]

شاعر، امام بزرگ منش خود را شناخته و نقش حیاتبخش و بیدارگرانه اش را در زندگی 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 365

خود و همنوعان به وضوح نظاره کرده است. او بینش خود و هم کیشانش را روح تازه ای می داند که در رستاخیزی عظیم به وسیله ی امام به کالبد آنها دمیده شده است:

تو آمدی

ساده تر از بهار

مثل تلاوت آیه های قیامت

با بعثتی عظیم در پی

و ما از خویش پرسیدیم

زیستن یعنی چه

و یاد گرفتیم بگوییم

توکلت علی الله[128]

بیداری ای که امام راحل(س) برای امت خود به ارمغان آورد آنقدر بزرگ و فراگیر است که به قول شاعر انقلاب، تمام عرصه های حیات و صحنه های زمین و زندگی را می تواند در برگیرد، مگر نه اینکه:

به یمن نام بلند تو در این سپیده ی نورانی

قلم به دست شقایق هاست، علم به دوش سپیداران[129]

شاعر برای اینکه کنه این بیداری ژرف و عظمت روح بلند بیدارگر بی مانند اعصار را برای همگان بازگوید و خود نیز بیشتر با ژرفای روشن گری امام آشنایی یابد، از او می خواهد تا راز شگرف احیای روح شهادت طلبی را که در رگ پیر و جوان جوانه زده است باز گوید:

تو با خدای خویش چه گفتی

کاینسان، هر صبحدم

حلاجی از فراغت خواب خویش

آسیمه سر به سوی شهادت

راه گریز می گیرد.[130]

‏ی) تقدس وجودی امام:‏

امام با وجود ویژگیهای بسیار و منحصر به فرد خود، در چشم ها و دل های مشتاق، جایگاه رفیع و پایگاه منیعی دارد. اگر از همه ی جنبه های بر شمرده – و نشمرده ی بسیار دیگر – 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 366

بگذریم، معنویت قداست آن یگانه، حقیقتی است که به هیچ روی قابل اغماض نیست. او پیش از آنکه دست به احیای فکر و زندگی مردم بزند، از آنجا که رشته ی الفتش به عالم ملکوت پیوسته است، وجودی مقدس و آسمانی محسوب می شود. اصالتاً جهان رو به جانب او دارد و از ملکوت رفتار و علو همتش کسب فیض می کند:

اینک آن کعبه که نه لختی گردون هر دم

قبله ی قدس ورا بادیه پیما نگرید[131]

روشن است که در باور شاعر انقلاب، طواف گردون، گرد وجود مقدس امام: به بهانه های فیزیکی و صوری نیست زیرا امام قداست خود را از اتصال به خزانه ی تقدس یعنی «آل الله» کسب کرده است. و اینک امام، همه ی فرزانگی و شرافت های پایه گذار دین و خاندان مطهرش را در خلق و خوی دارد. آن همه نجابت و پاکی و پاکدامنی و به عبارت بهتر این همه قداست را که از آنان به ارمغان گرفته است، با رفتار صادقانه و خالصانه ی خود آشکارا باز می نماید:

نباشد محمد صلی الله علیه و آله ولیکن ز نسبت             بود پاک فرزندی از خاندانش

علی علیه السلام نیست اما ز اصل ولایت                        بود بارور شاخه ی دودمانش

حسن نیست اما ز حسن سریرت                                           تراود صفا از دل مهربانش[132]

البته کسی که از خاندان رسالت و سرچشمه ی ولایت برخاسته باشد، چیزی می داند که کسی جز او از آن آگاه نیست. او اسم اعظم حق را می داند و این دانش بی پایان، قداست او را بیشتر و برجسته تر می کند:

می داند اسم اعظم پیر دلاور ما                        فریاد سرخ خون است فریاد رهبر ما[133]

و شایسته است که با این قداست عظیم، ساکنان عرش الهی، برای زیارت او فرود آیند و این خزینه ی اسم اعظم و گنجینه ی معرفت را – که موجب تعالی زمین است – ملاقات کنند: 

برای دیدنت از آسمان فرود آیند 

فرشتگان حقیقت که پر و بالشان ز باران است[134]

این اشارات مختصر که – در برابر ناگفته های فراوان در این زمینه، بسیار ناچیز است – نشان می دهد که چرا چهره ی آسمان نمای حضرت امام(س) در شعر معاصر انقلاب تجلی یافته است. این مرور مختصر جایگاه شاعر انقلاب را در عرض ارادت به پیشگاه امام راحل(س) و اطاعت از اوامر واجب الاطاعه ی وی نشان می دهد. شعر ها می گویند: شاعر 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 367

سربازی مطیع و جان به کف است که همواره سر بر خط فرمان پیشوای خود دارد و به این فرمانبری افتخار می کند. اگر توانسته است پرتو هایی از انوار وجود او را منعکس کند و گوشه هایی از شکوه او را متجلی شود فقط گامی در مسیر ارادت و عشق به مولای خود برداشته است و دیگر هیچ. البته از شاعری که در پی نان و نام نیست، جز این نیز انتظاری نمی رود.

‏3 - شاعران در سوگ (سوگ سروده ها)‏

شعر مسیر زندگی را می پیماید و این مسیر از فراز های شاداب و نشیب های غمگین شکل گرفته است و غمگین ترین مرحله ای که شاعر انقلاب با آن روبرو شد و شعرش آن را حس کرد و داغدار شد، ارتحال جانکاه و روح گداز حضرت امام(س) بود. رحلت مردی که تمام هویت شاعر و استقلال و شخصیت او را تحت الشعاع انوار آسمانی خود داشت. باری سنگین تر از کوههای عالم بر شانه ی زمین فرود آمد و شاعر که – مانند دیگر عاشقان – به وجود نازنین آن یار سفر کرده دل بسته، ناتوان تر از آن بود که بتواند این بار گران را بر دل بگذارد، شانه های او مثل شانه های نخل ها، زیر این سهمگینی درهم می شکست و چه کسی می توانست دل دردمندش را التیام دهد؟ آیا شعر را یارای آن بود که بتواند بر پای بماند و این همه بلا را باز گوید؟

شاعر آسیمه سر و جگر سوخته به سراغ واژه های از پا نشسته رفت. واژه هایی که در این مصیبت کبری خاصیت خود را فراموش کرده و در این اندوه عظمی حافظه ی خود را از دست داده بودند:

به واژه هایم عصایی بدهید، که برخیزند

شاید در این عزا، مرثیه ای عصای دستم شد[135]

و شاعر، چنین سوگوار و ناتوان فریادکنان استمداد می طلبد تا واژه های عصا به دست و دست به کمر پای به عرصه ی احساس او بگذارند تا شاید بتواند لب باز کند و چیزی بسراید که اندوه جگر سوخته اش را فرو بنشاند. دریغا که شعر نیز با آن واژگان شکسته و داغدیده، عزادار این ماتم بود و شاعر مبهوت که:

به سوگت خواستم شعری بگویم 

دو بیتی اشک روی دفترم ریخت[136]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 368

و شاعر به سوگ نشسته رو به آن مراد راحل دلش را اینگونه فریاد کرد که:

خمیده قامت شعر و شکافت فرق قلم

ردیف و قافیه بی تاب و بیقرار تو اند[137]

اما چاره ی کار این نبود، نمی شد سکوت کرد. نمی شد به این بهانه که واژه از پای افتاده و شعر بی تاب و قلم کمر شکسته و جبین شکافته است، فریاد برنیاورد و در سکوت گم شد. از این روی شاعر هر چه را که از دل بر می آمد، با غریو و شیون فریاد کرد. بگذار تا واژه های شکسته نتوانند عمق فاجعه را باز گویند. بگذار تا شعر های آشفته زیر این بار سنگین ضجه بزند. بگذار تا ... و شاعر که در صف بسیجیان خود را یتیم می دید، در سوگ پدر این گونه شیون سر داد:

ساقه های قلب ما شکسته است                  از امام هم شکسته تر شدیم

آه ای کبوتران! بسیجیان!                             ناله سر کنید، بی پدر شدیم[138]

شاعر یتیم، همچنان در تحیر، کدامیک از بلاهای نازل شده را بنالد؟ کدام اندوه سنگین را بسراید؟ آیا بی تابی غریب خود را شیون کند یا تنهایی اش را نجواکنان باز گوید؟

باغ بر جا ولی باغبان نیست                      نکته ها باقی و نکته دان نیست

نا شکیبایی ام را سرایم                                   یا که تنهایی ام را سرایم؟[139]

شاعر چگونه می توانست خود را تسکین دهد و آرام بگیرد؟ او کسی را از دست داده بود که مقتدای زمین و زمان بود. او که به شب رونق و به روز هوشیاری می داد. آیا شاعر می توانست در سوگ کسی که چند گام پیشتر از سحر در تپش بود، خود را آرام کند؟ مگر نه اینکه:

شرقی تر از تبار سحر بود                              آن چشم آفتابی بیدار[140]

این ارتحال از دست دادن نبود. داغ دیدن و به سوگ نشستن نبود. بلکه فراتر از آن دل خود را از دست دادن بود و شاعر در این هجوم بی سابقه ی اندوه بر بالین دل خود شیون می کرد:

ای مسیح دم ترین با دلم چه می کنی؟ 

بی پناه مرده است در غیاب چشم تو[141]

عمق فاجعه را نمی شد باز گفت. ضربه آنقدر سنگین و غافلگیر کننده بود که همه کس و همه چیز، مجنون وار می سوختند و به عبارت بهتر:


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 369

از چمن ها بید مجنون می دمید  از مزار لاله ها خون می دمید[142]

مصیبتی که حتی زخم شهیدان را تازه کرده بود، همه ی ارکان و اجزای طبیعت را سست و ناتوان می کرد. دیگر نه کوه را یارای مقاومت بود و نه درختان را توان ایستادن. هر برپایی با نگاه و نظر او نیرو یافته و اکنون در غیاب او بی رمق شده بود:

جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود

می رود قوت زانوی درختان بی تو[143]

باز هم ناباوری شاعر، باز هم حیرتی که در ماتم می پیچید. هر جا را که نظر می کرد، غرق در سوگ و عزا بود. مرغ و ماهی می گریستند و باد و باران می گداختند. دریا و کوهسار ضجه می زدند و شاعران حیران که:

ای ابر که می باری و ای کوه پر اندوه

و ای باد! از این سوگ شما را که خبر کرد؟[144]

اما اجزا و ارکان طبیعت در آن هوای تار، خود پاسخ بودند. در شیون باد و مویه ی دریا می شنیدی که:

خبر آمد و هر چه برپا شکست                                      خبر آمد و پشت دریا شکست[145]

دیگر شایسته نبود که شاعر حیران بماند، زیرا در و دیوار طبیعت فریاد درد بود و به عبارتی:

قمری و سرو سار در ماتم  اهل بیت بهار در ماتم[146]

و چون خوب چشم می گشودی در می یافتی که:

حسن خون می مزد و عشق نمک می ریزد

شش جهت زخم بر این هفت فلک می ریزد[147]

و اندوهی که شش جهت و هفت فلک در آن داغدار و نخل ها و جاشوان طی آن در عزای حامی خود سوگوار بودند،[148] و هر عیدی عزا شده بود،[149] شاعر چگونه می توانست مرثیه سرا باشد؟

نتوانم پس از این مرثیه ای ساز کنم 

نفسی بی تو در این دایره پرواز کنم

خاک عالم به سرم! این خبر از من هیهات

من دگر سوخته ام بال و پر از من هیهات[150]


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 370

و شاعر مرثیه نسرود، بلکه عظمت امام و حماسه ی زلال زنگار زدایش را زمزمه کرد. نام نازنینش را دوباره مرور کرد که نیایش به درگاه حضرت دوست بود و نگاه شفافش را به خاطر آورد که نوازش و التیام بود. نگاهی مبارک که او را به شستشوی جهان می خواند:

نامت نیایش بود

نگاهت نوازش

رودی که از نگاه تو می جوشید

ما را به شستشوی جهان می خواند.[151]

به همین دلیل، شاعر به باران سفارش می کند تا آنکه زلالی را برایش به ارمغان آورده هیچگاه فراموش نکند و همواره نامش را به خاطر و بر زبان داشته باشد:

آه ای باران پیاپی نام پیر ما ببر

هر که پرسید این زلالی را که تقدیم تو کرد؟[152]

در ماتمی بدین بزرگی، چاره ای جز این نبود که شاعر، مشاعر خود را باز یابد تا محیط پیرامون خود را باز نگرد و ژرفای اندوه یاران را نیز دریابد. او می بایست آن چه را که روی داده بود با شعر خود ضبط می کرد، تا در خاطره ی تاریخ ادبیات سرزمینش جاوید بماند و نسل های بعد نیز با او و همسرایانش، همنوا شوند.

آنچه شاعر دیده، نه مصیبت مرگ که آغاز قیامی دیگر و از آن هم بالاتر، رستاخیزی شگفت بود:

سوگ مرگ تو سرآغاز پیامی دگر است

رستخیز دگر و شور قیامی دگر است.[153]

از آنجا که همه ی وجود مبارک امام راحل(س) مبارزه و حیات بود، در این حادثه ی عظیم نیز، فکر و فرهنگ ایشان بار دیگر در گسترای خاک منتشر شد. اقیانوس خروشان امت به تلاطم افتاد و حماسه ی امام در غریو و اشک و شیون دوباره بسط یافت. این نه پایان که نقطه ی شروعی دیگر بود، زیرا به تصریح شاعر انقلاب:

جان کلام اینجاست

ویران خواهیم شد

اما جهان را از نو خواهیم ساخت

ای روح خدا


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 371

تو با همه ی زبان ها سخن خواهی گفت 

 و در تمامی آینه ها تجلی خواهی کرد

گلهای دشت یک به یک شقایق خواهند شد

و لجه ها 

امواج را به سقف آسمان خواهند کوبید

ستاره ی قطب

در میانه می ایستد

و جهان پیوسته خواهد چرخید.[154]

آنچه در سوگ سروده ها بروز کرد شکوه فراگیر امام راحل(س) و حماسه ها و فرزانگی های او بود. در شیون واژه ها و غریو کلام، پایداری حرکت، خلود روح مبارزه و ایثار امام جلوه گر شد:

دریغا

مردی از تاریخ پیش تر

مردی که از بهار یادگار ماند

چون بذر در خاک شد

اما در شکفتن

ماندگار ماند[155]

اینجا بود که شاعر سرود؛ یاد و نام جاودان امام «هفت پشت عطش» را لرزانده است. پس نباید دلواپس تشنه کامی بود. دیگر جایی برای گریستن نمانده بود. اساساً شاعر خود را نا چیز تر از آن می دید که در عروج ملکوتی کسی که ارکان عطش را با نام شفاف خود به لرزه انداخته بود، بگرید:

هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید

ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم[156]

قیام و تلاش امام، تمامی، نمود غیب داشت. وی آن آینه ی غیب نمایی بود که آمدنش شوری عظیم در زندگی مردم برانگیخته بود و اینک رفتنش این همه تحرک و هوشیاری را به جان ها هدیه می داد:


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 372

غروب توست که مثل طلوع تو زیباست

یکی است فاصله ی صبح و شام آینه ها[157]

در لحظات مقدس آمدن امام، بهشت زهرا عرصه ی رستاخیزی به موازات حیات دوباره بود و رفتن امام، آینه ی همان طلوع و تولد بود با تموجی ابدی و ادراکی دامنه دار:

رفتنت آینه ی آمدنت بود ببخش

شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم[158]

شور حرکت و تداوم نورافشانی امام در همه جا آشکار بود. شاعر دلسوخته به تصویر او – که یک جهان راز در سکوت عمیقش طنین انداخته – خیره بود و آیات جاودانی قرآن را مرور می کرد و «راز جاودانگی» امام و فرهنگ او را می خواند:

پیش روی خویش نه تصویر او                                 بشنو از تصویر او تفسیر او

کز فروغ آن دو چشم راز بین                                    می تراود «لا احب الافلین»[159]

امام درخششی قرآنی بود که افول نداشت. او شعاع خورشید ولایت بود. ستاره ی دنباله داری که تا پایان فصل انتظار، پرتو افشان بود. شاعر، ردّ این نور را پیمود و با تجلی پرتو رهبر فرزانه ی انقلاب باور خود را ثبات یافته دید و در منشور سوگ سروده اش، این نور مطهر را باز تاباند:

هنوز مانده در این باغ، شاخه ای سرسبز

ز پا فتاده اگر سرو رعنایی

درخت بارور دین اگر نماند، نشست

به جای نخل کهنسال، نخل برنایی

در این مصیبت جانسوز ای عزیز! مگر

ز انتخاب تو دل را دهم تسلایی[160]

دل سوخته ی شاعر که در ماتم ارتحال پیر و مراد خود بیقرار بود، در بیعت با خلف صدق او اندکی قرار یافت. البته این قرار و التیام را نیز از اشارتهای او می دانست.

من از طرح اشارتهای سبزت باز می بینم

بهارانی که در پیش است این باغ شکوفا را[161]

و این یک امر طبیعی بود زیرا امام هیچ پرسشی را بی پاسخ نگذاشته بود. بدین منوال، شاعر با چشم انداز بهاری و روشنِ[162] روبرو، به درون خود نظری افکند و گذشته ی 

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 373

پر هیجانش را که در پناه دست های پربرکت امام به تکاپو و مجاهده سپری کرده بود، دید و بر تداوم همان شیوه با حضور جانشین امام راحل(س) پای فشرد. با روح ملکوتی امام پیمان بست که با پیمودن راه مستقیم او در بیعت رهبر فرزانه ی انقلاب پایدار خواهد ماند:

با تو بودیم و نهادیم به فرمان تو سر

بی تو در راه تو هستیم، خدا می داند

با تو از دامگه حادثه جستیم و کنون

بی تو سر بر سر دستیم، خدا می داند

حالی ای روح خدا لطف خدا یاور ماست

پرتو نور نبی پور علی رهبر ماست.[163]

لطف ایزدی و پرتو نبوی فرزند علی علیه السلام را به جای امام، پیشوای فکر و زندگی و حافظ دین مردم کرده بود. اما مگر جانشین صادق امام، خود می توانست در هجوم این حزن جانکاه تاب آورد ...؟

با این همه غیبت خورشید پر فروغ چهره ی امام خمینی(س) که شب ظلمانی عالم را به روز پر فروغ انقلاب اسلامی بدل کرده بود، باور کردنی نبود زیرا:

لب اگر با خون دل تر کردنی است

غیبت خورشید باور کردنی است[164]

 و دریغا که چنین بزرگ مردی از عرصه ی حیات مردم روی برگرفت و چهره ی آفتاب آموزش، در نقاب خاک پنهان گشت و جسم مشعشعش در آغوش زمین آرمید. اگر چه با جان به دیدار جانان شتافت و عطش کهنسال خود را فرو نشاند واحسرتا که:

سیمرغی پر کشید و جهان برای همیشه آشیانه ی تنهایی شد[165]

 

*  *  *

 

 


کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 374

 

 

پی نوشتها

 

‏ ‏

کتابادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات (ج. ۲): مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر ۱۸تا ۲۰مهر ۱۳۷۷، اصفهانصفحه 375

  • - عبدالله گیویان، سوره، زیر نظر شورای ادبیات، جنگ نهم، چ اول، تهران، 1364، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 144
  • - نصرالله مردانی (ناصر)، خون نامه خاک، چ اول، تهران 1364، کیهان، ص 73
  • - از اعضای هیأت تحریریه پیام انقلاب، هنر در قلمرو مکتب، چ اول، تهران 1365، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ص 135
  • - همان، ص 134
  • - علیریضا قزوه، از خیابان تا نخلستان، چ دوم، تهران، 1369، همراه، ص 20
  • - از اعضای هیأت تحریریه پیام انقلاب، هنر در قلمرو مکتب، چ اول، تهران 1365، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ص 130 - 131
  • - دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست (مولوی)
  • - از اعضای هیأت تحریریه پیام انقلاب، هنر در قلمرو مکتب، چ اول، تهران 1365، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ص 134
  • - بهمن صالحی، خطوط دلتنگی، چ اول، تهران 1372، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 166
  • حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، چ اول، تهران 1363، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 33
  • - عباس خوش عمل، نقشبندان غزل، گردآورنده عباس مشفق کاشانی، چ اول، تهران 1365، انجمن فرهنگی ادبی بنیاد پانزده خرداد، ص 198
  • - محمود شاهرخی، سوره (مجموعه شعر)، واحد انتشارات حوزه اندیشه و هنر سازمان تبلیغات اسلامی، دفتر دوم، چ اول، حوزه اندیشه و هنر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ص 33
  • - مهرداد اوستا، امام حماسه ای دیگر، چ دوم، تهران 1368، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 35
  • - نصرالله مردانی، خون نامه ی خاک، چ اول، تهران 1365، کیهان، ص 8
  • - سلمان هراتی، از آسمان سبز، چ اول، تهران، 1364، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 37
  • - سلمان هراتی، دری به خانه خورشید، چ اول، تهران 1367، سروش، ص 29
  • - قیصر امین پور، تنفس صبح، چ اول، تهران 1363، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 75، لبخند تو خلاصه ی خوبی هاست. لختی بخند، خنده ی گل زیباست
  • - حمید سبزواری، سرود درد، چ اول، تهران، 1367، کیهان، ص 420
  • - همان
  • - حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، چ اول، تهران 1363، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 112
  • - یوسف علی میر شکاک، سوره، (مجموعه شعر) واحد انتشارات حوزه اندیشه و هنر، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، دفتر دوم، ص 89
  • - سلمان هراتی، دری به خانه خورشید، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 29
  • - نصرالله مردانی، خون نامه خاک، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 130
  • - فاطمه راکعی، سوره، زیر نظر شورای ادبیات، جنگ یازدهم، چ اول، تهران 1365، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی،ص 115
  • - مهرداد اوستا، امام حماسه ای دیگر، چ دوم، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 29
  • - محمد خلیل جمالی، در مزرعه نور، چ اول، شیراز، 1364، نوید، ص 15
  • - نصرالله مردانی، خون نامه خاک، ص 15 و 16
  • - یوسف علی میرشکاک، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 88
  • - همان، ص 88 - 89
  • - حمید سبزواری، سرود درد، ص 420
  • - نصرالله مردانی، خون نامه خاک، ص 76
  • - همان، ص 73
  • - سلمان هراتی، دری به خانه خورشید، ص 85
  • - عبدالله گیویان، سوره، جنگ نهم، ص 145
  • - عباس خوش عمل، نقشبندان غزل، گردآورنده مشفق کاشانی، ص 198
  • - سلمان هراتی، از آسمان سبز، ص 163
  • - فاطمه راکعی، سوره، جنگ یازدهم، ص 115
  • - سلمان هراتی، دری به خانه خورشید، ص 29
  • - طاهره صفارزاده، بیعت با بیداری، چ اول، تهران، 1358، واحد انتشارات حوزه هنری
  • سازمان تبلیغات اسلامی، ص 25 - سلمان هراتی، از آسمان سبز، ص 47
  • - نصرالله مردانی، خون نامه خاک، ص 130
  • - مهدی فراهانی منفرد، سوره، به کوشش محسن سلیمانی، جنگ هفتم، چ اول، تهران، 1363، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 219
  • - مسعود سعد سلمان، دیوان، به تصحیح مرحوم رشید باسمی، چ دوم، تهران، 1362، امیر کبیر، ص 91
  • - نصرالله مردانی، خون نامه خاک، ص 47
  • - حمید سبزواری، سرود درد، ص 441
  • - حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، ص 33 - 34
  • - سعدی شیرازی، کلیات، مصحح محمد علی فروغی، ناشر کتابفروشی موسی علمی، تهران، ص 450
  • - همان
  • - همان
  • - عباس مشفق کاشانی، آذرخش، چ اول، تهران، 1365، کیهان، ص 61
  • - مسعود سعد سلمان، دیوان، ص 317
  • - ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه                     ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی(سعدی)
  • - محمد خلیل جمالی، در مزرعه نور، ص 15
  • - قرآن کریم، سوره مبارکه ی رعد13، آیه مبارکه 28
  • - سیاوش دیهیمی، نقشبندان غزل، ص 170
  • - محمد حسین شهریار، نقشبندان غزل، ص 345
  • - مهرداد اوستا، امام حماسه ای دیگر، ص 34
  • - حمید سبزواری، سرود درد، ص 422
  • - حمید سبزواری، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 25، و سرود درد ص 441
  • - محمدعلی محمدی، نقشبندان غزل، ص 387
  • - یوسفعلی میر شکاک، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 91
  • - محمد حسین بهجتی (شفق)، همان مدرک، ص 17
  • - نصرالله مردانی، خون نامه خاک، ص 46
  • - همان، ص 77
  • - مهرداد اوستا، امام حماسه ای دیگر، ص 30
  • - حسین اسرافیلی، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 1
  • - محمد حسین بهجتی (شفق)، همان مدرک، ص 17
  • - حمید سبزواری، سرود درد، ص 421
  • - سید حسن ثابت محمودی (سهیل)، نقشبندان غزل، ص 98
  • - سیاوش دیهیمی، نقشبندان غزل، ص 174
  • - تعبیری از شهید مظلوم بهشتی، در جمله ی: «ما راست قامتان جاودانه ی تاریخ خواهیم ماند.»
  • - مشفق کاشانی، آذرخش، ص 29
  • - علی معلم، رجعت سرخ ستاره، چ اول، تهران، 1360، واحد انتشارات حوزه هنر و اندیشه سازمان تبلیغات اسلامی، ص 150
  • - محمد خلیل جمالی، در مزرعه نور، ص 15
  • - مشفق کاشانی، آذرخش، ص 61
  • - مهرداد اوستا، امام حماسه ای دیگر، ص 32
  • - سلمان هراتی، دری به خانه خورشید، ص 78
  • - مهرداد اوستا، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 4 و 5
  • - محمد حسین شهریار، نقشبندان غزل، ص 345
  • - مشفق کاشانی، آذرخش، ص 29
  • - همان
  • - علیریضا قزوه، از خیابان تا نخلستان، ص 20
  • - مهرداد اوستا، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 13
  • - یوسف علی میرشکاک، همان، ص 9
  • - علی معلم، رجعت سرخ ستاره، ص 137
  • - محمد رضا محمدی نیکو، نقشبندان غزل، ص 373
  • - سیاوش دیهیمی، همان، ص 174
  • - محمود شاهرخی (جذبه)، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 33
  • - بهمن صالحی، خطوط دلتنگی، ص 165
  • - سیاوش دیهیمی، نقشبندان غزل، ص 74
  • - همان، ص 170
  • - نصرالله مردانی، خون نامه ی خاک، ص 43
  • - علیریضا قزوه، از خیابان تا نخلستان، ص 19
  • - یوسف علی میرشکاک، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 90
  • - حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، ص 33
  • - سیمیندخت وحیدی، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 94
  • - محمد خلیل جمالی، در مزرعه نور، ص 15
  • - محمد خلیل جمالی، نقشبندان غزل، ص 351
  • - محمود شاهرخی (جذبه)، نقشبندان غزل، ص 421
  • - مشفق کاشانی، آذرخش، ص 29
  • - محمود شاهرخی، سوره مجموعه شعر، دفتر دوم، ص 33
  • - مهرداد اوستا، امام حماسه ای دیگر، ص 28
  • - محمود شاهرخی، نقشبندان غزل، ص 422
  • - محمد جواد محقق، همان، ص 84
  • - مشفق کاشانی، آذرخش، ص 27
  • - قیصر امین پور، در کوچه آفتاب، چ اول، تهران، 1363، واحد انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ص 29
  • - حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، ص 34
  • - علی معلم، رجعت سرخ ستاره، ص 76
  • - عبدالله گیویان، سوره (جنگ نهم)، ص 145
  • - حمید سبزواری، سرود درد، ص 441
  • - محمد حسین بهجتی (شفق)، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 16
  • - عبدالله گیویان، سوره (جنگ نهم)، ص 145
  • - مهرداد اوستا، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 8
  • - عباس خوش عمل، نقشبندان غزل، ص 198
  • - محمد رضا محمدی نیکو، نقشبندان غزل، ص 373
  • - منفرد فراهانی، سوره، جنگ هفتم، ص 219
  • - علی معلم، رجعت سرخ ستاره، ص 141
  • - محمود شاهرخی، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 33
  • - محمد خلیل جمالی، نقشبندان غزل، ص 351
  • -  طاهره صفارزاده، بیعت با بیداری، ص 24
  • - مهرداد اوستا، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 7
  • - محمد جواد محقق، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 60
  • - نصرالله مردانی، خون نامه ی خاک، ص 77
  • - همان، ص 18
  • - همان، ص 22
  • - مشفق کاشانی، آذرخش، ص 61
  • - طاهره صفارزاده، بیعت با بیداری، ص 23
  • - سلمان هراتی، از آسمان سبز، ص 36 و 37
  • - علیریضا قزوه، از خیابان تا نخلستان، ص 20
  • - سپیده کاشانی، سوره (مجموعه شعر)، دفتر دوم، ص 53
  • - مهرداد اوستا، امام حماسه ای دیگر، ص 144
  • - حمید سبزواری، سرود درد، ص 421
  • - نصرالله مردانی، خون نامه ی خاک، ص 74
  • - همان، ص 73
  • - علیرضا قزوه، سوگنامه (گزیده ی اشعار شاعران معاصر در سوگ حضرت امام خمینی(س)، چ اول، تهران، 1369، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ص 156
  • - حمیدرضا شکار سری، همان، ص 107
  • - مهین زورقی، همان، ص 76
  • - افشین علا، همان، ص 138
  • - غلامحسین عمرانی، همان، ص 141
  • - عبدالجبار کاکایی، همان، ص 178
  • - سید محمد هاشمی فرد (ساجد)، شروه های شیدایی، چ اول، بوشهر 1371، نشر شروه، ص 22
  • - احمد عزیزی، سوگنامه (گزیده ی اشعار شاعران...)، مؤسسه  نشر آثار امام، ص 137
  • - زکریا اخلاقی، سوگنامه امام، گردآوری محمود شاهرخی و مشفق کاشانی، چ اول، تهران، 1369، سروش، ص 11
  • - صادق رحمانی، سوگنامه (گزیده ی اشعار شاعران معاصر در سوگ حضرت امام، ص 68
  • - محمد رضا عبدالملکیان، سوگنامه، همان، ص 137
  • - محمد کاظم کاظمی، سوگنامه (گزیده ی اشعار شاعران معاصر در سوگ امام، ص 171
  • - علی معلم، همان، ص 215
  • - علی هوشمند، همان، ص 236تو ای حامی نخل های صبور                       تو ای بازوی جاشوان جسورجنوب عطش در عزایت گریست                  دل پاک بندر برایت گریست
  • - محدثی خراسانی، همان، ص 195بی تو ای خورشید هر عیدی عزاست                         ای که با تو هر عزایی عید بود
  • - حسن حسین زاده، همان، ص 52
  • - محمد جواد محقق، سوگنامه امام، سروش، ص 2
  • - ساعد باقری، سوگنامه (گزیده اشعار شاعران)، ص 29
  • - مشفق کاشانی، سوگنامه (همان)، ص 163
  • - محمد رضا محمدی نیکو، همان، ص 206 و 207
  • - علی گرمارودی، همان، ص 224
  • - محمد علی بهمنی، همان، ص 35
  • - سید حسن ثابت محمودی(سهیل)، همان، ص 48
  • - محمد علی بهمنی، همان، ص 35
  • - حمید سبزواری، همان، ص 86
  • - غلامرضا قدسی (روانشاد)، همان، ص 151
  • - مرتضی نوربخش، همان، ص 231
  • - خلیل عمرانی (پژمان دیری)، مروارید فراموش، چ اول، تهران 1376، همسایه، ص 96از شرق دل چشم های آسمان سیرت                   فردای روشن را برایم ارمغان آورد
  • - مشفق کاشانی، سوگنامه (گزیده اشعار شاعران...)، ص 169
  • - سید محمد هاشمی فرد (ساجد)، همان، ص 235
  • - محمد رضا محمدی نیکو، همان، ص 200 و 201